هیپنوتراپیست: آوردن نور؟ آیا می‌توانی این را توضیح دهی؟

استیون: این یعنی چیزی که در جهان ارواح وجود دارد را به زمین بیاوریم. یعنی آوردن صلح و دانشی که می‌گوید همه چیز خوب و سر جایش است.

هیپنوتراپیست: هدف اصلی زندگی استیون چیست؟

اسیتون: آوردن نور برای بسیاری از مردم.

هیپنوتراپیست: یعنی این کار را از طریق کارش در رسانه‌ها انجام می‌دهد؟

استیون: این ابزار اوست. ما قبلا چنین چیزی نداشتیم که بتوانیم به این تعداد از مردم دسترسی پیدا کنیم.


📘 کتاب «دیگرسو»، نوشته‌ی ریچارد مارتینی، ترجمه: احمد بهزادی


👇 برای خرید پی‌دی‌اف این کتاب به آی‌دی زیر پیام بدید:

@Ahmad_Behzadi_74

➖➖➖➖
🆔 @near_death

هیپنوتراپیست: او می‌خواهد بداند: «آیا می‌توانم بر ترس‌هایم که چندین مورد هستند، غلبه کنم...؟»

نوئل: او ترس‌های زیادی دارد؛ ترس از مرگ، ترس از پرواز، ترس از فقیر شدن، ترس از پذیرفته نشدن، ترس‌های زیادی دارد؛ فقط باید آنها را فراموش کند. بیهوده است. احمقانه است که این همه انرژی را روی آنها بگذارد.

هیپنوتراپیست: بهترین راه برای غلبه بر این ترس‌ها چیست؟

نوئل: فقط باید طرز نگاهش را دگرگون کند. افکار (از جمله افکار ترس) ظاهر می‌شوند و نمی‌توان با آنها مبارزه کرد؛ نمی‌توان آنها را سرکوب کرد؛ اما فقط باید اجازه بدهید که بگذرند و عبور کنند.


📘 کتاب «دیگرسو»، نوشته‌ی ریچارد مارتینی، ترجمه: احمد بهزادی


👇 برای خرید پی‌دی‌اف این کتاب به آی‌دی زیر پیام بدید:

@Ahmad_Behzadi_74

➖➖➖➖
🆔 @near_death

👆👇به پستی که ریپلای کردم و لینکش رو پایین گذاشتم توجه کنید (همینطور پست بعدیش):


https://www.tg-me.com/Near_Death/772


علم یک روشه. روشی مبتنی بر مشاهده و شواهد مشاهده‌پذیر برای کشف واقعیت.

علم یک فرقه‌ی مذهبی سازمان‌یافته نیست که یک عده متولیش باشن یا یک سازمان براش تعیین تکلیف کنه.

وقتی یک کاسه ماست جلو چشمتونه و می‌بینید که «ماست سفیده» و هرکس دیگه هم این رو می‌بینه، دیگه نیاز نیست ژورنال نیچر یا اساتید دانشگاه هاروارد بیان و بگن «بله ماست سفیده!» اگر کسی منتظره تا واقعیتی به این واضحی رو یک سازمان یا یک مجله تایید کنه، یعنی به جای اتکا به قوه‌ی تعقل خودش، بنده‌ی اون سازمان شده!

پستی که ریپلای کردم هم چیزی مشابه این ماجراست. جنازه‌ای که پلیس‌ها توی چند روز با وجود جستجوی فراوان نتونستن پیدا کنن رو یک مدیوم (کارولین کلپر) به راحتی موقعیت دقیقش رو پیدا میکنه و به دختر متوفی اطلاع میده. جزئیات بیشتر و دقیق‌تری هم میگه که توی همین پست ذکر شده.

این یک مدرک علمی قدرتمنده و هیچ توجیه مادی‌ای برای این پرونده وجود نداره!

البته شواهد این چنینی بی‌شمارن و هر روز بیشتر و بیشتر هم میشن.

(به امید خدا مطالب بیشتری رو در مورد این مدیوم شگفت‌انگیز با شما به اشتراک خواهم گذاشت)

➖➖➖➖
🆔 @near_death

وقتی یک آتئیست به زندگی پس از مرگ باور پیدا می‌کند

👤نویسنده: کیم لاکپریا (Kim LaCapria)
✍️ترجمه: احمد بهزادی
 
آنچه می‌خوانید نوشته‌ای از «کیم لاکپریا» (Kim LaCapria)، شک‌گرا، آتئیست و یکی از کارکنان سابق سایت معروف راستی‌آزمایی اسنوپس (Snopes.com) است. کار او رد کردن ادعاها و مچ‌گیری از افراد مدعی است. او یک ماتریالیست-فیزیکالیست بوده که خود در متن پیش رو اذعان می‌کند اصلا به شواهد زندگی پس از مرگ نگاه نکرده و با آن‌ها آشنا نبوده است. اما نهایتا توانایی‌های شگفن‌انگیز مدیوم خانم کارولین کلپر (Carolyn Clapper) باعث می‌شوند تا او نسبت به وجود زندگی پس از مرگ، آگاه شود. این مسیری است که با گذشت زمان، افراد بیشتر و بیشتری طی خواهند کرد؛ چراکه شواهد علمی زندگی پس از مرگ، آشکار، قدرتمند و غیرقابل‌انکار هستند. (لینک این مقاله به زبان اصلی، در انتهاء متن ذکر شده است)

برای خواندن این مقاله دکمه‌ی «INSTANT VIEW» را بزنید.

➖➖➖➖
🆔 @near_death

سلام دوستان امیدوارم در پناه خدا امن و امان باشید.

میدونم خیلیاتون حوصله‌ی خوندن مقاله رو ندارید توی این شرایط، اما گفتم تا به اینترنت دسترسی دارم و فرصت هست این مطلب رو منتشر کنم تا در دسترس اهل تحقیق و علاقمندان باشه.

در پناه خداوند خوب و سلامت باشید

سلام بر همه‌ی دوستان
دعا می‌کنم که خوب و شاد باشید و با قدرت به مسیرتون ادامه بدید.

«راز قدرت این است که اتصال خود را با نور عشق حفظ کنید؛ چرا که منبع انرژی ثابت ما همین است» (کتاب درس‌هایی از نور، نوشته‌ی ساندرا راجرز - تجربه‌گر نزدیک به مرگ)

سلام بر دوستان عزیز و خوب

وضعیت اینترنت بهتر شده و ایشاللا بیشتر در خدمت خواهم بود

احساس می‌کنم اونطور که باید و شاید به این پستی که ریپلای کردم و ویدئوی بعدش، توجه لازم نشده😁

خانم کارولین کلپر، یکی از مدیوم‌های قدرتمند هستن که پستهای اخیر کانال هم درباره‌ی ایشونه. به امید خدا باز هم دربارشون مطلب خواهم گذاشت.

درحال مطالعه‌ی کتاب‌های بسیار خوبی هستم و اصل تمرکزم روی ترجمه‌ی این کتاب‌هاست.

امیدوارم که با سرعت بیشتری بتونم آماده‌شون کنم؛ با همراهی و دعای شما💚

گفتگوی کیم لاکپریا با برایان اسمیت (در مورد تجربه‌اش با مدیوم کارولین کلپر)

✍️ ترجمه: احمد بهزادی

متن پیش رو مطالبی هستند که کیم لاکپریا در گفتگویش با برایان اسمیت (میزبان پادکست و کانال یوتوب «Grief 2 Growth» ) درباره‌ی تجربیاتش با کارولین کلپر بیان کرده است.

خانم کیم لاکپریا در اینجا مطالب و جزئیات بیشتری را مطرح می‌کند👇👇👇


برای مطالعه‌ی این مطلب، دکمه‌ی «instant view» را بزنید.

➖➖➖➖
🆔 @near_death

قسمتی از صحبت‌های کیم لاکپریا:

یکی از اولین چیزهایی که بعد از این تجربه فهمیدم و فکر می‌کنم قبلا هم به تو گفته‌ام، این بود که مردم عمدا از دانستن این موضوع فرار می‌کنند. دانستن آن سخت نیست؛ من بعد از فقط سه روز عضویت در آن گروه، تو را پیدا کردم و با کارولین آشنا شدم. لازم نبود به جست‌وجوی بزرگی بروم. فکر می‌کنم نوعی اضطراب و ترس عمیق در مردم وجود دارد که نمی‌خواهند حقیقت را بدانند. چون وقتی من به طور قطع مطمئن شدم ــ چیزی که هرگز انتظارش را نداشتم ــ بلافاصله به همه‌ی افرادی فکر کردم که از دست داده بودم و اینکه شاید بعد از مرگشان از مسائلی ناراحت شده باشند؛ چیزهایی که ما دوست نداریم به آن‌ها فکر کنیم. مثلا اگر کسی بعد از مرگش چیزی برای ما به جا گذاشته باشد و ما آن را درست تقسیم نکرده باشیم یا حقش را ادا نکرده باشیم، نمی‌خواهیم به این فکر کنیم. به همین خاطر، فکر می‌کنم یکی از دلایلی که مردم از این جلسات وحشت می‌کنند، همین است.


➖➖➖➖
🆔 @near_death

تک تک شما فارغ از اینکه چه ملیتی دارید، کجایی هستید، کجا زندگی می‌کنید، چه تفکر سیاسی یا مذهبی‌ای دارید، اصلا خداباور هستید یا خداناباور، به عالم معنا باور دارید یا نه، یا هر فکر و عقیده‌ای که داشته باشید، برای من محترم هستید و همه‌ی ما برادر و خواهریم.

کسی حق نداره بابت این تفاوت‌ها به دیگری بی‌احترامی کنه. همه‌ی شما ارزشمند هستید و باور دارم خدا همه‌ی شما رو بی‌اندازه دوست داره و به شما عشق می‌ورزه و این رو حتما همه‌ی ما درک خواهیم کرد؛ حتی اگر خداناباور باشید (این ویدئو رو ببینید).


همه‌ی ما به هم متصلیم و هیچ مرزی ما رو جدا نمیکنه.


اینها آموخته‌هایی هستن که من از تجارب نزدیک به مرگ، مدیومشیپ، هیپنوتیزم و منابع معنوی دیگه یاد گرفتم.

و از نظر من، معنویت همیشه با این آموخته‌ها همراهه.


در اینکه در عمل این آموخته‌ها رو بروز بدم، خیلی خوب عمل نکردم. از این بابت متاسفم.

اما امیدوارم در اشاعه‌ی این آموخته‌ها مثل همیشه همراهی‌ام کنید.



➖➖➖➖
🆔 @near_death

مدیوم «کارولین کلپر» و تجربه‌ی نزدیک به مرگش!

قبلا در مورد خانم کارولین کلَپِر چند تا مطلب گذاشتم که پیشنهاد می‌کنم مطالعه‌شون کنید (هایپرلینک‌ها رو لمس کنید تا به پست مربوطه برید):

▪️ گزارش فاکس نیوز از پیدا شدن جسد یک زن گمشده توسط مدیوم کارولین کلپر

▪️ ویدئوی مربوط به مورد بالا

▪️ مقاله‌ی یک آتئیست (کیم لاکپریا) در تایید توانایی‌های مدیومی کارولین کلپر

▪️ توضیحات تکمیلی کیم لاکپریا

اما توانایی مدیومی کارولین کلپر از کجا اومده؟

کارولین توی یک مصاحبه‌ی یوتوبی با تریشیا بارکر (تجربه‌گر نزدیک به مرگ معروف) می‌گه که آغاز توانایی مدیومی‌ش برمی‌گرده به زمانی که دچار یک تجربه‌ی نزدیک به مرگ شده!

اون تعریف می‌کنه که قبلا همیشه سردردهای میگرنی داشته و یک روز سردرد خیلی شدیدی می‌گیره و فکر می‌کنه مثل همیشه میگرنه. اما وضعیتش وخیم می‌شه و وقتی توی آمبولانس بوده صدای مادر مرحومش رو می‌شنوه که بهش میگه: «مننژیت».

وقتی به بیمارستان می‌رسه اونها نمیتونستن متوجه بشن که مشکل کارولین چیه؟ تا اینکه خود کارولین دو بار میگه «مننژیت» و دکتر هم تصمیم می‌گیره مایع نخاعی-مغزی‌ش رو بررسی کنه. بعد از بررسی معلوم میشه کارولین دو نوع مننژیت داره و از نظر بیمارستان امکان نداشته که کارولین بتونه زنده بمونه.

توی همین وضعیت، کارولین دچار تجربه‌ی نزدیک به مرگ می‌شه و ارواح عزیزان درگذشته‌ی خودش و دیگران رو می‌بینه. خودش میگه «انگار بین دو جهان بودم و با اینکه ارواح رو می‌دیدم و حرف‌هاشون رو متوجه می‌شدم، اما نمی‌‌تونستم خودم باهاشون صحبت کنم.»

اون ادامه می‌ده:

«تا اینکه در مقابل یک کمیته یا شورای 30 نفره قرار گرفتم. من روی یک زن که در مرکز این شورا بود و موهای نقره‌ای داشت تمرکز داشتم. احساس می‌کردم اون‌ها دارن من رو ارزیابی می‌کنن. توی این لحظه هیچ احساس و هیجانی نداشتم؛ فقط احساس آرامش می‌کردم و در وضعیت آرومی بودم. وقتی فرصت صحبت کردن پیدا کردم، (به صورت تله‌پاتی) از اونها خواهش کردم که بذارن با پسر پنج سالم بمونم.»

«زنی که موهای نقره‌ای داشت با فرد کنار دستش صحبت کرد و بعد رو به من کرد و گفت: "قبوله. اما شرطش اینه که این کار رو برای ما انجام بدی." من اصلا هیچ ایده‌ای نداشتم که "این کار" چیه! اما چون می‌خواستم حتما کنار پسرم باشه گفتم قبوله!»

«همین لحظه، اعضای اون شورا به صورت یک نور سفید و بزرگ دراومدن و بعد از کف پای من وارد بدنم شدن و به سمت کل بدنم تا بالای سرم حرکت کردن. همین باعث شد من کاملا درمان بشم و صد در صد مشکلم رفع شد. و اون روز 11/11/11 (سال 2011) بود.»

کارولین میگه حس می‌کنه از همون وقتی که به‌هوش اومده توانایی مدیومی‌ش رو به دست اورده و حضور ارواح رو احساس می‌کرده.

ایشاللا در مورد 11/11/11 و مطالب دیگه‌ای که در ادامه‌ی مصاحبه می‌گه هم در پست‌های بعدی به صورت خلاصه خواهم نوشت.

لینک مصاحبه‌ی یوتوبی کارولین کلپر و تریشیا بارکر:

https://www.youtube.com/watch?v=Jmxo7XqbyBA


➖➖➖➖
🆔 @near_death

در مورد 1111:

کارولین کلپر توی همین مصاحبه می‌گه که خودش اصلا اول متوجه نشده در تاریخ 11 / 11 / 11 از بیمارستان مرخص شده! و کلا ایده‌ای در مورد 1111 نداشته؛ اما بعد از مرخصی از بیمارستان (با اینکه کارولین کلا ساعت مچی نمی‌بسته و خیلی کم به ساعت نگاه می‌کرده) مدام «1111» رو توی ساعت گوشی و جاهای دیگه میدیده و حتی یک بار ساعت توی خونه‌اش که خراب میشه روی 11:11 باقی میمونه.

کارولین میگه از اون موقع ارتباط عمیقی با این عدد پیدا میکنه و هر وقت که باهاش مواجه می‌شده به یاد مادرش و تجربه‌ای که داشته می‌افتاده و احساس عشق می‌کرده. و از یک زمانی (از سال 2012 یا 2013) شروع میکنه مواردی رو که با این عدد مواجه شده توی فیسبوک پُست می‌کنه. وقتی این موارد رو پست میکنه، بقیه براش کامنت می‌ذارن که «عه! تو هم جزو تیم 1111 هستی!» و اونجا متوجه میشه که افراد دیگه‌ای هم هستن که با این عدد ارتباط دارن.

حالا چجوری متوجه میشه توی تاریخ 11 / 11 / 11 از بیمارستان مرخص شده؟ فیسبوک یه فیچری داره به اسم «مموری» و هرچند وقت یک بار پست‌های قدیمی هر کاربر رو بهش یادآوری می‌کنه.

یک روز، کارولین می‌بینه عکسی که از روز مرخصیش پست کرده، به عنوان «مموری» میاد روی تایم‌لاینش و متوجه می‌شه که تاریخ این عکس (که تاریخ روز شفا یافتن و مرخصیش بوده) 11 / 11 / 11 (یعنی یازدهم نوامبر 2011) بوده.


➖➖➖➖
🆔 @near_death

🐈‍⬛ گربه‌های سیاه؛ فرشته‌های پر برکت


🐾 درحالی که آمریکایی‌ها بخاطر ترس و بی‌اعتمادی نسبت به گربه‌های سیاه انگشت‌نما هستند؛ بسیاری از مردم دیگر جهان معتقدند که یک ارتباط عمیق روحانی بین انسان‌ها و گربه‌های سیاه خانگی وجود دارد. گربه‌ی سیاه با موهای چرم‌مانندش و چشمانی که در شب‌های زمستانی به شومینه‌ی گرم نگاه می‌کند، هویتی دوگانه را از خود به نمایش می‌گذارد. او برای برخی فال عذاب و برای برخی دیگر نماد نجات بوده است. اما با وجود تمام قدرت‌هایی که تصور می‌شود گربه‌های سیاه دارا هستند؛ آنها فقط گربه‌هایی هستند که با موهای سیاه به دنیا می‌آیند. در اکثر مواقع، آنها نشانگر نژاد خاصی نیستند. بنا بر فهرست «انجمن علاقمندان به گربه‌ها» ، گربه‌ی بمبئی تنها نژادی از گربه‌هاست که تمامشان سیاه‌رنگ هستند.


🐾 در سراسر جهان، گربه‌های سیاه را با خوش‌شانسی و بدشانسی ارتباط می‌دهند. اینکه یک گربه‌ی سیاه نشانه‌ی خوش‌شانسی باشد یا بدشانسی، بستگی به این دارد که در کدام نقطه‌ی کره‌ی زمین زندگی کند. متاسفانه در ایالات متحده‌ی آمریکا، اسپانیا و بلژیک، نگاه بسیار وحشتناکی نسبت به گربه‌های سیاه وجود دارد؛ در این کشورها، گربه‌ی سیاه را نشانه‌ای از نابودی مرتبط با جادوگری، شیطان، بدشانسی و شومی می‌دانند. در کشور آمریکا به دلیل چنین تصورات منفی‌ای، انجمن‌های حمایتی و گروه‌های نجات، برای پیدا کردن خانه‌ای برای گربه‌های سیاه خیابانی، با دشواری زیادی رو به رو می‌شوند.


🐾 خوشبختانه باقی جهان، نگاه خوشبینانه‌تری نسبت به این مخلوقات دوست‌داشتنی دارند. در مصر، بریتانیای کبیر، استرالیا و ژاپن، این باور وجود دارد که نگهداری یا برخورد با یک گربه‌ی سیاه، خوش‌یمنی به همراه خواهد آورد. در این کشورها، مردم اعتقاد دارند که هرگاه گربه‌ی سیاه به خانه‌شان وارد شد، آنها باید از او استقبال کنند. و از طرف مقابل، ترساندن و فراری دادن گربه‌ی سیاه از خانه، به منزله‌ی بیرون کردن خوش‌یمنی از خانه است. در واقع، برخی معتقدند، چه گربه خودش، خانه یا کشتی‌ای را ترک کند و چه دیگران او را بیرون کنند، خیلی زود فاجعه‌ای بزرگ پیش خواهد آمد.


🐾 در طول سالیان، مجموعه‌ای از باورها و ضرب‌المثل‌ها در ستایش گربه‌های سیاه به وجود آمده‌اند. یک طلسم قدیمی انگلیسی می‌گوید: «ای گربه‌ی سیاه، از مسیر من عبور کن. خوشبختی را به خانه‌ی من بیاور. و هرگاه خارج از خانه‌ام هستم، برایم حامل خوش‌شانسی باش». یک رسم انگلیسی در اوایل قرن شانزدهم، مهمانان را تشویق می‌کرد که گربه‌های رنگی خانه‌ی میزبان را ببوسند تا احتمالا برایشان خوش‌یمنی به همراه داشته باشد؛ در عین حال، ضرب‌المثل دیگری می‌گوید که بوسیدن گربه‌های سیاه برای سلامتی انسان مفید است: «گربه‌ی سیاه را ببوس تا چاق شوی؛ و گربه‌ی سفید را ببوس تا لاغر و نحیف شوی». بعضی از ضرب‌المثل‌های انگلیسی، گربه‌های سیاه را با خوش‌شانسی در عشق مرتبط می‌دانند: «هرگاه گربه‌ی خانه‌ات سیاه باشد، لیوان عاشقان هیچ‌چیزی کم ندارد». ضرب‌المثل دیگری در جنوب انگلستان وجود دارد که می‌گوید اگر عروس با گربه‌ی سیاه روبه‌رو شود، در ازدواج خوشبخت خواهد شد. تعجبی ندارد که این ضرب‌المثل باعث شده است که بسیاری از عروس‌ها از قبل، برای برخورد با گربه‌ی سیاه برنامه بچینند.


🐾 چارلز اول (پادشاه انگلستان) گربه‌ی سیاهی داشت که معتقد بود خوش‌یمن است. او به قدری نگران از دست دادن این گربه بود که یک نگهبان را 24 ساعته مامور کرده بود تا از او مراقبت کند. وقتی این گربه فوت شد، یک روز بعدش، نیروهای اُلیور کرامول ، پادشاه را دستگیر کردند و نهایتا سرش را از تنش جدا کردند.


🐾 وینستون چرچیل، یک گربه‌دوست معروف بود که به قدرت گربه‌های سیاه باور داشت. گربه‌ی سیاه خود او نلسون نام داشت که برای خودش یک صندلی مخصوص داشت. چرچیل در طول جنگ جهانی دوم، هر گربه‌ی سیاهی را که می‌دید نوازش می‌کرد. گفته می‌شود او موفقیت خود را در زمان جنگ، به همین عمل نسبت داده است.


🐾 در فرهنگ بودایی، تمام گربه‌ها با هر رنگی مورد احترام بودند، اما این اعتقاد وجود داشت که هر خانه‌ای که گربه‌ی سیاه داشته باشد با طلا برکت خواهد یافت و هر خانه‌ای که گربه‌ی سفید داشته باشد، تنها با نقره برکت پیدا می‌کند.


🐾 از منظر سلامت، گربه‌های سیاه ممکن است خوش‌شانس‌تر از دیگر همتایان خود باشند. کُت سیاهی که آنها بر تن دارند، برای بقاء آنها سودمند است! این ویژگی نه تنها باعث می‌شود که در تاریکی استتار عالی‌ای برای شکار داشته باشند، بلکه یک تحقیق در سال 2003 نشان داد: ژنی که باعث سیاه شدن موی گربه‌ها می‌شود، آنها را در برابر برخی از بیماری‌ها نیز مقاوم‌تر می‌کند.


📓 بخشی از کتاب «گربه‌روح‌ها»؛ نوشته‌ی داستی رینبولت؛ ترجمه‌ی احمد بهزادی

برای خرید پی‌دی‌اف کتاب «گربه‌روح‌ها» به آی‌دی زیر پیام دهید:

@Ahmad_Behzadi_74

➖➖➖
🆔 @near_death

وقتی ارواحی که نمی‌شناسیم به کمکمان می‌آیند

این دو گزارشی که در کتاب «دیگرسو» اومده، بسیار عجیب و جالبه:


یک روان‌شناس ماجرای مشابهی را برایم تعریف کرد. ماجرا از این قرار بود که دختر معلول یکی از دوستان او در یک شب طوفانی در جنگلی که نزدیک کلبه‌شان قرار داشت، گم می‌شود. در همین اثناء، پیشخدمت یک رستوران با خانواده‌ی مضطرب این دختر تماس می‌گیرد و به آنها می‌گوید که دخترشان در امان است و آنها می‌توانند بیایند و او را به خانه ببرند. مادر این دختر، در همان طوفان بارانی می‌رود و دخترش را به خانه می‌آورد. اما چند روز بعد، وقتی برای تشکر از کارکنان رستوران برمی‌گردد، متوجه می‌شود که آن رستوران چندین سال پیش در آتش سوخته و از بین رفته است.

حتی در خانواده‌ی خود من، مادرم داستان مشابهی را درباره‌ی روزی که برادرم را گم کرده بود، تعریف می‌کند. جف ناپدید شده بود و مادرم به دنبال او بود تا اینکه یک کشیش مسن با موهای سفید او را به خانه آورد. کشیش گفت که در فلان کلیسا خدمت می‌کند و برادرم را در میان نیمکت‌ها پیدا کرده است. روز بعد، مادرم با کلیسا تماس گرفت تا از او تشکر کند، اما کلیسا ادعا کرد که هیچ کشیشی با این مشخصات آنجا خدمت نمی‌کند.



📘 کتاب «دیگرسو»، نوشته‌ی ریچارد مارتینی، ترجمه: احمد بهزادی


👇 برای خرید پی‌دی‌اف این کتاب به آی‌دی زیر پیام بدید:

@Ahmad_Behzadi_74

➖➖➖➖
🆔 @near_death

کتاب جدیدی که در حال ترجمه‌اش هستم:

«رویابینی هوشیارانه» اثر رابرت ماس.

ده فصله و من هفت فصلش رو تا الان ترجمه کردم.

با تمام مطالبش موافق نیستم، اما مطالب بسیار خوبی داره که درک ما رو نسبت به رویاها و به طور کلی تجربه‌های معنوی بیشتر و ذهن ما رو بازتر میکنه. به ما کمک می‌کنه با رویاها بهتر کار کنیم و بتونیم پیام‌های رویا (و بسیاری از تجربه‌های معنوی دیگمون) رو بهتر دریافت کنیم.

همینطور به نظرم منبع خوبی برای شروع مطالعه در مورد «شمنیسم»ه.

نویسنده متخصص رویاست و خودش رو به عنوان یک «معلم رویا» معرفی می‌کنه. رویکرد کتاب هم کاملا معنویت‌گرایانه است.

احتمالا همینطور که دارم صفحات جدید کتاب رو ترجمه می‌کنم، جملاتی رو حین ترجمه با شما به اشتراک می‌ذارم.


➖➖➖➖
🆔 @near_death