Telegram Web Link
Forwarded from اتچ بات
درست است که زندگی بسیار غم انگیز و بیهوده است؛ اما تنها چیزی است که ما داریم.

#عباس‌کیارستمی

#موسیقی
#بی‌کلام

*خاص نگارش و نوشتن
🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
از خاطرات
#عباس‌کیارستمی


وقتی از من می‌پرسند چه شد فيلمساز شدی؟
من می‌گويم تصادفی!
ولی قضيه خيلی هم تصادفی نبود و بيشتر شرايط فراهم شد. من کنکور هنرهای زيبا را دادم و رد شدم.
بعد در اداره پليس راه استخدام شدم.
سال آينده‌اش به کلی اين قضيه را فراموش کرده بودم
که به سراغ يکی از دوستانم به نام عباس کهنداری که کتابفروشی و خرازی داشت رفتم
او به من پيشنهاد کرد برويم سر پل تجريش
ولی من گيوه پام بود و نمی‌توانستم همراه او بروم.
بعد کفش‌های او را پوشيدم و با هم رفتيم.
سر پل يکی از دوستانم را ديدم و او پيشنهاد کرد با هم به خانه فرهاد اشتری شاعر برويم.
به اتفاق رفتيم، در خانه‌ی اشتری يک آقای نقاشی بود
که وقتی فهميد من در کنکور رد شده‌ام، از من پرسيد کلاس رفتی يا نه!؟
او به من توصيه کرد در کلاس طراحی اسمم را بنويسم و سال بعد کنکور شرکت کنم من در رو دربايستی که داشتم
در آن کلاس اسم نوشتم.
سال بعد کنکور دادم و قبول شدم.
بعد نقاشی تبليغاتي کردم
بعد فيلم تبليغاتي ساختم و به همين طريق با مکانيزم دوربين آشنا شدم و...
حالا فکر می‌کنم اگر کفش ‌های دوستم به پای من نخورده بود من الان بازنشسته ی وزارت راه بودم.

گاهی زندگی آدم به چيزهايی مانند مو بستگی دارد.

نهمین سالگرد در گذشت
#عباس‌کیارستمی
🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
۱۴ تیرماه، روز ِ قلم، گرامی باد!


نوشتن، خواستن ِ آزادی است.
ژان پل سارتر
🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
تو اگر باز کنی پنجره را
من نشان خواهم داد
به تو زیبایی را


#حمیدمصدق

طلوع صبحتان خجسته
پنجره دلتان رو به افق زیبایی و مهربانی باز باد.

🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
4_5875332011853350583.pdf
3.9 MB
برنامەی c
📘ارواح شهرزاد
#شهریار_مندنی‌پور
سازه‌ها، شگردها و فرم‌های داستان نو

‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
هنر رمان میلان کوندرا.pdf
3.3 MB
📘هنر رمان
#میلان_کوندرا
ترجمه: دکتر پرویز همایون‌پور


‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
*سهراب سپهری به قلم خودش

زندگی من آرام می‌گذشت، اتفاقی نمی‌افتاد. دگرگونی‌های من پنهانی بود و داشت آفتابی می‌شد.

با دوستان قدیم -یاران دبیرستانی- به شکار می‌رفتیم. آن‌قدر زود از خواب پا می‌شدیم که سپیده‌دم را در آبادی‌های دور تجربه می‌کردیم.

ما فرزندان ِ وسعت‌ها بودیم. سطوح ِ بزرگ را می‌ستودیم. در نفس ِ فصل، روان می‌شدیم. شنزار‌ها فروتنی می‌آموختند. جایی که افق بود نمی‌شد فروتن نبود. زیر آفتاب سوزان می‌رفتیم و حرمت ِ خاک از کفش‌های ما جدایی نداشت.

اواخر دسامبر ۱۹۴۶ بود و من در اداره‌ی فرهنگ کار گرفتم. آشنایی من با جوان ِ شاعری که در آن اداره کار می‌کرد، رنگ تازه‌ای به زندگی‌ام زد. شعرهای مشفق کاشانی را خوانده بودم. خودش را ندیده بودم. مشفق دست مرا گرفت و مرا به راه ِ نوشتن کشید. الفبای شاعری را او به من آموخت. غزل می‌ساختم و او سستی و لغزش کار را باز می‌گفت، خطای وزن را نشان می‌داد. اشارات او هوای مرا داشت. هر شب می‌نوشتم.

هنوز در سفرم

🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
#خاطره‌نگاری

روزها پنج ساعت به غروب مانده، چادری دم در، سرِ راه زده‌اند، روضه می‌خوانند؛ تعزیه می‌خوانند. بعد از روضه هم، تعزیه‌خوان‌های طالقانی تعزیه می‌خوانند. خیلی محزون و خوب می‌خوانند. به طوری دیروز خوب خواندند که من گریه کردم.

خاطرات ناصرالدین‌شاه-محرم ۱۳۰۹

ناصرالدین شاه
🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
اگر چیزی بارم باشد، چه نیازی به به رخ‌کشیدن دکتری؟

📝 نامه‌ی خواندنی دکتر #محمدجعفر_محجوب به ناشر دیوان ایرج‌میرزا

«بنده معمولاً از عنوان دکتری ِ خود استفاده نمی‌کنم. دلیلش که روشن است: اگر چیزی بار ِ بنده نباشد، به ضرب عنوان دکتری نمی‌توانم خود را وارد و اهل اطلاع جا بزنم. مردم پوزخندی خواهند زد و خواهند گفت: از این دکترهای کوپنی فراوان است! و اگر چیزی بارم باشد (که متأسفانه نیست و خودم این نکته را بهتر از هرکس می‌دانم)، به رخ‌کشیدن دیپلم دکتری لزومی ندارد.

استادانی که پای دیپلم مرا امضا کرده‌اند و من همیشه با مباهات از این که شاگرد ایشان بوده‌ام یاد می‌کنم (امثال بدیع‌الزمان فروزان‌فر، جلال همایی، ‌احمد بهمنیار، ‌فاضل تونی،‌ ملک‌الشعرا بهار)، ‌هیچ‌کدام دیپلم دکتری که سهل است، تصدیق ششم ابتدایی هم نداشته‌اند. دانشمند بزرگ و مسلّمی مثل مرحوم محمدعلی فروغی (که در تمام کتاب‌های درسی در رشته‌های مختلف دبیرستانی هفتاد هشتاد سال پیش از این کتاب تألیف کرده است)، یک دیپلم خشک‌ و خالی مدرسه‌ی دارالفنون را داشت و میرزا غلام‌حسین‌خان رهنما، که شاید پنجاه سال هندسه و جبر و کتاب‌های او در دبیرستان‌ها تدریس می‌شد و خودش رییس دانش‌کده‌ی فنی بود، گویا آن دیپلم را هم نداشت و ریاضیات را پیش خودش خوانده بود!

بنا بر این گذاشتن ِ «تیتر»، کسی را بالا نمی‌برد و نگذاشتن آن نیز کسی را پایین نمی‌آورد.
یادم رفت عرض کنم که علامه‌ ‌دهخدا، ‌رییس دانش‌کده‌ی حقوق و مؤلف لغت‌نامه و امثال و حکم، دیپلمه‌ی مدرسه‌ی سیاسی (معادل دبیرستان) بود.

دیگر این‌که وقتی دیدم اسم نحس مرا از اسم خود ِ مرحوم ایرج‌میرزا درشت‌تر نوشته‌اید، به‌راستی خجالت کشیدم. آخر بنده هرقدر بزرگ باشم، از خود ِ «صاحب ِ علّه» که بزرگ‌تر نیستم! این نان را آن مرحوم توی دامن بنده گذاشته و اسم و آب ِ رو برای من فراهم کرده است.
بی‌کرداری است که مصحح اسمش را بزرگ‌تر از صاحب دیوان بگذارد و از همه بدتر این‌که هیچ‌کس این حرف‌ها را به حساب ناشر نخواهد نوشت و آن را به حساب «مگالومانیا» یا «جنون خودبزرگ‌پنداری» و یا بنا به ترجمه‌ی مرحوم صادق هدایت، به مرض «گنده‌گوزی» بنده حمل خواهد کرد.
می‌بخشید که این لفظ بی‌تربیتی را به کار بردم...» .
2025/07/06 17:23:57
Back to Top
HTML Embed Code: