Telegram Web Link
به‌ فراخور زادروز علی صلح جو، مترجم، ویراستار و مدرس ویرایش

در محافل ویرایشی ایران، تلقی عمومی این است که ویرایش در دههٔ چهل شمسی در فرانکلین تکوین یافت. چنین نگاهی ویراستار کبیر، علامه محمد قزوینی، را بیرون از حوزهٔ ویرایش نگه می‌دارد که درست نیست. قزوینی، دهخدا، نفیسی، همایی و امثال آنها نسل اول ویراستاران اصیل ایران بوده‌اند، که ویرایش را، نه به‌معنای محدود ویرایش زبانی، بلکه به‌معنای اصیل آن، یعنی بررسی انتقادی و تصحیح و شرح کامل اثر، درنظر داشتند. حق مؤسسهٔ فرانکلین در جمع کردن عده‌ای اهل قلم و مترجم به دورِ هم و معرفی زمینه‌های امروزی‌ترِ ویرایش محفوظ است، اما نادیده گرفتن کارهای اصیلِ قبلی در این عرصه منصفانه نیست.

(نکته‌های ویرایش. علی صلح‌جو. تهران: نشر مرکز، ۱۳۸۶، ص ۲۱۱)

🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
#خاطره‌نگاری

علی صلح‌جو، ویراستار، مدرس و مترجم باسابقه، در خاطرات خود از ترجمه‌های بی‌دقت می‌نویسد:
[ترجمهٔ] کتابی ویرایش می‌کردم که در جایی از آن آمده بود: منابعی که این جنگل‌ها در اختیار این کشور قرار می‌دهند، عبارت‌اند از چوب، میوه و لاستیک.
واژهٔ rubber در انگلیسی، علاوه بر لاستیک، به‌معنای کائوچو هم هست. مترجم لاستیک را برای جنگل محصول مناسب‌تری دانسته است.

(از گوشه و کنار ترجمه. علی صلح جو. نشر مرکز، ۱۳۹۴، ص ۱۶۴)
ترجمه
🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
جهنم

یه زن و شوهر که بیست ساله با هم ازدواج کردن تصمیم گرفتن که تابستون رو کنار دریا بگذرونن و به همون هتلی برن که بیست سال پیش ماه عسلشونو اونجا گذروندن

ولی خانومه مشغله کاری داشت و به همین دلیل توافق کردن که شوهره زودتر تنهایی بره و زنه دو روز بعد بهش ملحق بشه....
مرده وقتی وارد اتاق هتل شد دید یه کامپیوتر اونجاست که به اینترنت هم وصله.
پس تصمیم گرفت که یه ایمیل به خانومش بفرسته و اونو از احوالش مطمئن کنه.

بعد از نوشتن متن، تو نوشتن حروف آدرس ایمیل زنش، ناغافل یه اشتباه کوچولو کرد و همین اشتباه باعث شد که نامه‌اش به آدرس شخص دیگه‌ای بره که از بد حادثه بیوه‌ای بود که تازه از دفن شوهرش برگشته بود....

خانم بیوه کامپیوترو که روشن می‌کنه و میره سراغ ایمیلش تا پیام‌های تسلیت رو چک کنه به حالت غش روی زمین میفته.

همزمان پسرش از راه می‌رسه وسعی می‌کنه مادرشو به هوش بیاره یهو چشمش به کامپیوتر میفته و پیامو می‌بینه که اینطوری نوشته:

همسر عزیزم....به‌سلامت رسیدم. و شاید از اینکه از طریق اینترنت باهات ارتباط برقرار کردم شگفت‌زده بشی چرا که اینجا هم به اینترنت وصل شده و هرکسی می‌تونه اوضاع و اخبار خودشو روزانه به اطلاع بستگان و دوستاش برسونه.

من الآن یه ساعتی میشه که رسیدم و مطمئن شدم که همه چی رو آماده کردن و دو روز دیگه منتظر رسیدنت به اینجا هستم.....
خیلی مشتاق دیدارتم و امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من سریع رخ بده.
راستی!  نیازی به آوردن لباس های ضخیم نیست چون اینجا جهنمه و هوا خیلی گرمه.


‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
134598_PDF_Gama.ir_1XmTfd.pdf
438.3 KB
#آزمون_نهایی
#فارسی‌و‌نگارش۲
سوالات آزمون فارسی‌و‌‌نگارش دوازدهم
فنی حرفه‌ای
🔻خرداد ماه ۱۴۰۴

‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
1643131fsJAVN8F5MIeCWnD2 (1).pdf
286.6 KB
#پاسخنامه_آزمون_نهایی
#فارسی‌و‌نگارش۳
راهنمای تصحیح آزمون فارسی‌و‌‌نگارش دوازدهم فنی حرفه‌ای
🔻خرداد ماه ۱۴۰۴

‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
وقتی همینگوی در دفتر روزنامه استار به کار مشغول شد گردانندگان روزنامه، برگ کاغذی را جلو رویش گذاشتند که اصول نویسندگی را به اختصار شرح می‌داد:

• جمله‌های کوتاه بنویسید.

• بند اول مطلب را کوتاه بنویسید.

• از آوردن صفات، به خصوص صفات مبالغه آمیز و پرطمطراق، مثل شکوهمند، درخشان، عظیم، مجلل و جز اینها خودداری کنید.

• و نگرش مثبت داشته باشید.

همینگوی بعدها، در ۱۹۴۰، به روزنامه نگار جوانی گفت که اینها قواعدی است که من در کار نوشتن به کار بسته ام و هیچگاه آنها را فراموش نکرده ام. و افزود، هر فردی، چنانچه از استعدادی برخوردار باشد و درباره چیزی که می‌خواهد قلم بزند صادقانه تلاش کند، با رعایت این قواعد هرگز شکست نمی‌خورد.


ارنست میلر همینگوی

بهترین داستان‌های کوتاه
مقدمه: احمد گلشیری
🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞
@negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
نامه دکتر علی شریعتی به همسرش:


همیشه یک جور ِ درهم برهم ِ شلوغ پلوغ ِ قره‌قاتی عزیزی که تو را نمی‌توانم تحمل کنم و دنیا هم بی‌تو تحمل‌ناپذیر است


‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هر کجا هستم، باشم،
آسمان مال من است۰
پنجره
        فکر
              هوا
                  عشق
                          زمین
مال من است

سهراب سپهری
هشت کتاب


🪷🪷

‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
حسن کام‌شاد

(۴ تیر ۱۳۰۴ – ۲ خرداد ۱۴۰۴)

مترجم و پژوهش‌گر ادبیات فارسی

یادش گرامی
!

🔹خدمت مترجم خوبی چون حسن کامشاد به زبان فارسی
#دکترسیناجهاندیده

ترجمه فقط انتقال دانش یا فرهنگ و ادبیات از زبان مبدا به زبان مقصد نیست. کاری که ترجمه خوب می‌کند، فعال کردن سلول‌های خاموش زبان مقصد است. در ترجمه‌ی عالی، سوژگی مترجم با سوژگی خود زبان ترکیب می‌شود تا  هم  زبانیت زبان مقصد  انعطاف بیشتری پیدا کند و هم  استعداد آن در جذب جهان‌های غریب بالاتر رود. از این نظر مترجمانی چون استاد حسن کامشاد مثل نویسندگان خلاق درون زبان فارسی  بهترین خدمت‌گزاران زبان فارسی هستند. اگر ما ترجمه‌های استاد حسن کامشاد را با ترجمه‌های  مترجمانی مثل استاد ادیب سلطانی یا استاد کزازی مقایسه کنیم ممکن است عده‌ای که تعصب ویژه در فارسی‌گرایی و سره‌نویسی دارند بگویند  خدمت کسانی چون ادیب سلطانی و کزازی به زبان فارسی بیشتر از استاد کامشاد است؛ چون این دو مترجم کلی معادل جدید فارسی ساخته‌اند. ممکن است در معادل‌سازی تعداد واژه‌هایی که این مترجمان ساخته‌اند بیشتر باشد اما در بین این سه مترجم چه کسی روح  زبان فارسی را به جهان معاصر نزدیک‌تر کرده است؟ چه کسی انعطاف و قدرت زبان فارسی را در جذب جهان‌های بیگانه بالا برده است؟ چه کسی بر دوستی  و وفاق زبان‌ها و جهان‌ها بیگانه کوشیده است؟ در پشت ترجمه‌های استاد کامشاد هیچ ایدئولوژی‌ای پنهان نیست؛ جز این که مترجم سعی کرده است تا اندیشه‌ی دیگری را به گونه‌ای به زبان فارسی بازگرداند تا هم زبان مقصد فربه شود و هم جهان مبدأ فهم گردد. هیچ خواننده‌ای نیست که با خواندن جملات متن‌های آفریده استاد کامشاد دچار تعصب شود و به جای اینکه به روح زبان توجه کند عصبیت نژادی او درگیر کلماتی گردد که عصر آن‌ها سر رسیده است. استاد کزازی متفکر بزرگی است اما متاسفانه خوانندگان آثارش به جای اینکه به نحوه‌ی استدلال و جهان اندیشه‌‌اش دقت کنند، تحت تأثیر سبک او قرار می‌گیرند و چه بسا اصلاً محتوای سخنش را درک نکنند و دلخوش به کلمات باشند که می‌تواند نوستالژی آن‌ها را تحریک کند، چنانکه آنان را به دام نژاد‌گرایی گرفتار سازد.

🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
#خاطره‌نگاری‌وشرح‌زندگی‌حسن‌کامشاد

🔹حسن کامشاد از بهترین مترجمان ایران
حسین صراف


حسن روز چهارم اولین ماه تابستان ۱۳۰۴ در محله‌ی گود لرهای اصفهان به دنیا آمد. پدرش میرزا سید علی آقا تاجر شناخته شده‌ی پوست و روده در پشت قرآن نوشت: «تولد نور چشمی حسن آقا ولد آقای آقا میرزا علی آقا به تاریخ یکشنبه یک ساعت به غروب مانده ۳ ذیحجه‌الحرام سنه‌ی ۱۳۴۳»

پدر و مادر آقا میرزا علی آقا در جوانی مرده بودند و ارث دندان‌گیری برای پسر یکی‌یک‌ دانه‌شان گذاشته بودند که بر اثر ندانم‌کاری از دست رفت.

پدرش متدین و خدا ترس بود و زودتر از موعد مقرر تشکیل خانواده داد. حسن بچه‌ی شیطان و بازیگوش بود و از دیوار راست بالا می‌رفت. بعد از شیطنت‌های بسیار به دبستان علمیه‌ی اصفهان رفت و درس و مشق شروع شد. وقتی تصدیق شش ابتدایی را گرفت، پدر می‌خواست او را به حجره‌اش ببرد. دست به دامن دایی شد. دایی‌اش تنها فرد تحصیلکرده‌ی خانواده در میان هفت خواهر به دنیا آمده بود خاطرش عزیز بود. او به خواهرزاده‌اش گفت: « تو باید درست را ادامه دهی. با پدرت حرف می‌زنم.» چند روز بعد پدر اسم پسر را در هنرستان صنعتی اصفهان نوشت، بعد به دبیرستان ادب رفت و سال ۱۳۲۳ دوره‌ی متوسطه را تمام کرد. دیپلم را در رشته‌ی ادبی از دبیرستان صارمیه‌ی اصفهان همراه با همکلاس‌هایش – مصطفی رحیمی، ارحام صدر و شاهرخ مسکوب – گرفت.

حسن اولین ترجمه‌ها را حین تحصیل در دبیرستان صارمیه انجام داد. او مقالاتی که نخست‌وزیران تبعیدی در دوره‌ی جنگ جهانی در لندن نوشته بودند را به فارسی برگرداند و دایی‌اش سید حسین نورصادقی در روزنامه‌ی نقش جهان منتشر کرد.

تابستان ۱۳۲۴ بعد از عبور از سد کنکور همراه شاهرخ مسکوب به تهران آمد. در مسافرخانه‌ای در سه‌راه امین‌حضور اتراق کردند. اتاق‌شان دو تخت داشت و یک زیلو. از میز و صندلی خبری نبود. وقتی بساط ناهار را کف اتاق پهن می‌کردند از توی خیابان پیدا بود. در این دوران بود که حسن نام خانوادگی‌اش را به کامشاد تغییر داد.

در دانشکده‌ی حقوق کمتر درس می‌خواند و بیشتر وقت‌اش را به بحث و گفت‌و‌گو درباره‌ی سیاست در باشگاه دانشکده می‌گذراند. اکثر دانشجوها همدیگر را به عضویت در حزب توده تشویق می‌کردند.

سال‌های تحصیل در دانشکده به همزیستی با حزب توده گذشت. ساده‌دل و تهی ذهن بود که گزافه‌گویی‌های حزب هوش از سرش می‌برد. پدرش ورشکست شد. املاک‌اش را به ثمن بخس می‌فروخت. باید کاری می‌کرد. سال ۲۳۲۷ در شرکت نفت با حقوق ماهانه ۹۸۰ تومان استخدام شد.

آبادان شهری متفاوت با اصفهان و تهران بود. گرمای طاقت‌فرسا، شرجی کلافه‌کننده، قورباغه‌ها، مارمولک‌ها، بوی آزاردهنده‌ی گاز، مخزن‌های نفت‌کش‌ها، دودکش‌های پلایشگاه، صدای سوت پالایشگاه و… زندگی کردن را سخت می‌کرد. حسن اغلب ناخوش بود و در مریضخانه بستری. در امتحان بورش تحصیلی فولبرایت شرکت کرد و پذیرفته شد. برای شاهرخ مسکوب نامه نوشت و خبر قبولی را داد. جوابی که دریافت کرد ناامید کننده بود: «می‌خواهی بروی انگلیسی یاد بگیری یا عیش و نوش کنی؟ به جای رفتن به ینگه‌ی دنیا بنشین و کتاب citizen tom paine را ترجمه کن. بیشتر انگلیسی یاد می‌گیری.» این کار را کرد و مترجم شد. از آن پس تا روز ۲۸ مرداد در خدمت حزب توده گذشت. نیمه مخفی بود که پیشنهاد طلایی ابراهیم گلستان پیش آمد. بعد از ملاقات با پروفسور لیوی در لابی هتل دربند همراه دکتر عباس زریاب خویی پیش مجتبی مینوی رفت تا راه و چاه زندگی در انگلستان را بیاموزد. در پنج سالی که در کمبریج بود، علاوه بر تدریس کردن درس خواند و با مدرک دکترای زبان فارسی از کمبریج فارغ‌التحصیل شد. کتاب «پایه‌گذاران نثر جدید فارسی» رساله‌ی دکترایش بود.

اما زندگی فرهنگی او جذابیت بیشتری دارد که بعد از بازنشستگی با ترجمه‌های درخشان رنگ و لعاب گرفته.

صبح از خواب بیدار شد یادش افتاد که دیگر اداره ندارد. پس غلتی زد و دوباره خوابید. مدتی بعد صبحانه را با خیال راحت خورد، اصلاح کرد و روزنامه خواند. از خانه بیرون زد و پیاده تا میدان ترافالگارد رفت و روبروی گالری ملی ایستاد. در عالم هپروت غرق تماشای تابلوی تعمید مسیح بود که کسی پهلویش را قلقلک داد. صادق چوبک بود. در کافه‌ی گالری قهوه خوردند و گپ زدند. چوبک گفت: «کتابت را به انگلیسی درباره‌ی ادبیات جدید فارسی و یکی دو ترجمه‌ات به فارسی را خوانده‌ام. چرا همین کار را ادامه نمی‌دهد؟»

ترجمه‌ی کتاب «امپراتور» اثر روزنامه‌نگار برجسته ریشارد کاپوشچینسکی به پایان رسید که درباره‌ی هیلاسلاسی و اطرافیان‌ امپراتور بود. بعد از آن ترجمه‌های او یکی بعد از دیگری منتشر شدند که در ادامه معرفی خواهند شد.
🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
#نامه‌نگاری


سلام همیشه مهربان خوبم!
بهتری؟!
اصلن بگو ببینم؛
             کجای این جهان پر تلاطمی؟!
این روزها هر کسی یا کسی را دارد
یا در گوشه‌ی دنجی بدور از واهمه،
تنهایی‌اش را بغل کرده
یک عده هم خودشان را به خواب زده اند
که بگذرد
البته هستند بعضی‌ها هم
که کسی را ندارند ولی تنهایی را هم ندارند
این‌ها مانده‌اند سفیر و سرگردان
نه راه پس دارند و نه کوره راهی در پیش
این‌ها فقط دور خودشان می‌چرخند
و از هر عبور ِ گنگی،
                  نگاهی می‌طلبند، آشنا
از هر صبحی، لبخندی شیرین
از هر ظهری، سایه ای بلند
و از هر عصر و غروبی، آغوشی به انتهای فصل بودن
و البته از هر #شبی، انعکاسی شیشه‌ای
در پشت پنجره‌ی آرامش...

مهربان خوبم؟!
نمی‌دانم کجای این هیاهوی بی‌معنایی
ولی حالا که تنهایی هم ولم کرده،
یادت، خیال خامم را تا سرچشمه می‌برد
هر بار تشنه‌تر از قبل برمی‌گرداند...


#میم_ابراهیم_حسینی


‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
Forwarded from اتچ بات
روی دریاچه ی آرام نگین،
قایقی گل می برد

سهراب سپهری

صبحتان آرام و گلباران

#موسیقی
#بی‌کلام
*خاص نگارش و نوشتن
🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
شکّرشکن شوند همه طوطیان هند
«زین قند پارسی» که به بنگاله می‌رود
حافظ

نکته‌هایی از دستور خطّ فارسی فرهنگستان



🔸 ترکیب‌هایی که بخش دوم آن‌ها با «آ» آغاز شود و چند هجایی باشد، با نیم‌فاصله نوشته می‌شود:
رزم‌آور، گل‌آرایی، رخت‌آویز، خوش‌آهنگ، دل‌آرام

🔹 ترکیب‌هایی که بخش دوم آن‌ها با «آ» آغاز شود و نویسهٔ پایانی بخش نخست «ها»ی ملفوظ یا ناملفوظ باشد، با نیم‌فاصله نوشته می‌شود:
خنده‌آور، ره‌آورد، گله‌آمیز، مه‌آلود

#زین_قند_پارسی

#استادعلیرضاحیدری

🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
منزل و دفتر کار زنده‌یاد اکبر رادی، میعادگاه عاشقان فرهنگ و هنر بعدازظهر بیست‌وپنجم خردادماه هزاروچهارصدوچهار، بر اثر موج انفجار ویران شد.

۱۴۰۴/۴/۴


#اکبررادی
#نمایشنامه‌‌نویس
#نمایش‌نامه‌نویس
#نویسنده
#داستان‌نویس




#نامه‌نگاری

«راستی چه کس فکر می‌کرد ظرف یک‌سال این همه اتفاق پشتِ‌هم بی‌افتد و سانحه، صاعقه، فاجعه و... به این شدت «گردون» را از جا ریشه‌کن کند؟»

نامه از اکبر رادی به عباس معروفی؛ از کتابِ «نامه‌های اکبر رادی»

***

اون که رفت، من دیگه نتونستم زیر پام رو نگاه کنم؛ عین کسی که رو داربسته و تکیه نداره.
سرم گیج می‌رفت. مجبور بودم چشامو هم بذارم.

نمایش‌نامه‌ی «مرگ در پاییز» ؛ اکبر رادی

🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
2025/07/01 10:23:36
Back to Top
HTML Embed Code: