حاضرجوابی ِ #مهدیاخوانثالث
اخوان گذشته از شاعری، مردی بود اهل طنز و طیبت.
بخشی از شیرینزبانیها و حاضرجوابیهای او را شفیعی کدکنی در کتاب حالات و مقامات م. امید بهدست داده است.
یکی از خاطرات من از اخوان از یکی از مهمانیهای دکتر خانلری است که ماهی یکبار همکاران مجلهی سخن را به شام در خانهاش دعوت میکرد.
در یکی از این مهمانیها که اخوان ثالث و نادرپور و مشیری و شفیعی کدکنی حضور داشتند هر یک از آنها (جز شفیعی کدکنی البته) شعری خواندند.
سپس اخوان از استاد خانلری خواهش کرد که او هم شعری بخواند و به تعبیر شیرین ِ خودش گفت: استاد! حالا نوبت شماست. شعری بخوانید. حالا از آن اوجیات مافوق بشری هم نبود باشد!
خانلری در جواب گفت: نه، من دیگر پیر شدهام. شعر نمیتوانم بگویم.
اخوان درجا جواب داد: یعنی استاد! میفرمایید رودکی قصیدهی «مرا بسود و فرو ریخت هرچه دندان بود» را در جوانی گفته؟
از این حاضرجوابی اخوان، همه ازجمله خود خانلری، بسیار خندیدند.
قرار ِ ضبط ِ برنامه
در آن سالها بیش از دو استودیو برای ضبط برنامهها موجود نبود که در اسفندماه طبعاً از مدتی پیش در اختیار برنامههای سرگرمکنندهی نوروزی قرار میگرفت.
مراجعهی من به زهره ملک، مسؤول قسمت همآهنگی برنامهها، برای گرفتن وقت استودیو بیفایده بود. ناچار برای ضبط برنامهی مخصوص عماد خراسانی و اخوان ثالث متوسل به آقای قطبی شدم تا او با توجه به علاقه به برنامههای فرهنگی سفارش بکند.
وقت استودیو برای ساعت دو تا چهار بعد از نیمهشب منظور شد.
در شب معهود، اول بهسراغ عماد رفتم و او را که آماده و منتظر بود سوار اتومبیل خود کردم و راهی خانهی اخوان شدم. نیمهشب بود. هرچه زنگ خانه را که در طبقهی دوم بود فشار دادم جوابی نیامد، تا سرانجام همسرش ایرانخانم خوابآلود جلو در ظاهر شد و گفت: ببخشید. مهدی خوابیده!
گفتم: ایرانخانم! بیدارش کنید. قرار مهمی برای ضبط برنامهی تلویزیونی داریم.
گفت: من اگر بیدارش کنم با من اوقاتتلخی میکند. خود شما بروید بیدارش کنید.
ناچار من رفتم و دیدم استاد در خواب غفلت است. وقتی با خطابها و تکانهای من چشم باز کرد گفت: ها، عزیزجان! تویی؟ حالا نمیشه بذاری برای یه شب دیگه!
ایرج پارسینژاد
یادها و دیدارها
🍁🍂
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
اخوان گذشته از شاعری، مردی بود اهل طنز و طیبت.
بخشی از شیرینزبانیها و حاضرجوابیهای او را شفیعی کدکنی در کتاب حالات و مقامات م. امید بهدست داده است.
یکی از خاطرات من از اخوان از یکی از مهمانیهای دکتر خانلری است که ماهی یکبار همکاران مجلهی سخن را به شام در خانهاش دعوت میکرد.
در یکی از این مهمانیها که اخوان ثالث و نادرپور و مشیری و شفیعی کدکنی حضور داشتند هر یک از آنها (جز شفیعی کدکنی البته) شعری خواندند.
سپس اخوان از استاد خانلری خواهش کرد که او هم شعری بخواند و به تعبیر شیرین ِ خودش گفت: استاد! حالا نوبت شماست. شعری بخوانید. حالا از آن اوجیات مافوق بشری هم نبود باشد!
خانلری در جواب گفت: نه، من دیگر پیر شدهام. شعر نمیتوانم بگویم.
اخوان درجا جواب داد: یعنی استاد! میفرمایید رودکی قصیدهی «مرا بسود و فرو ریخت هرچه دندان بود» را در جوانی گفته؟
از این حاضرجوابی اخوان، همه ازجمله خود خانلری، بسیار خندیدند.
قرار ِ ضبط ِ برنامه
در آن سالها بیش از دو استودیو برای ضبط برنامهها موجود نبود که در اسفندماه طبعاً از مدتی پیش در اختیار برنامههای سرگرمکنندهی نوروزی قرار میگرفت.
مراجعهی من به زهره ملک، مسؤول قسمت همآهنگی برنامهها، برای گرفتن وقت استودیو بیفایده بود. ناچار برای ضبط برنامهی مخصوص عماد خراسانی و اخوان ثالث متوسل به آقای قطبی شدم تا او با توجه به علاقه به برنامههای فرهنگی سفارش بکند.
وقت استودیو برای ساعت دو تا چهار بعد از نیمهشب منظور شد.
در شب معهود، اول بهسراغ عماد رفتم و او را که آماده و منتظر بود سوار اتومبیل خود کردم و راهی خانهی اخوان شدم. نیمهشب بود. هرچه زنگ خانه را که در طبقهی دوم بود فشار دادم جوابی نیامد، تا سرانجام همسرش ایرانخانم خوابآلود جلو در ظاهر شد و گفت: ببخشید. مهدی خوابیده!
گفتم: ایرانخانم! بیدارش کنید. قرار مهمی برای ضبط برنامهی تلویزیونی داریم.
گفت: من اگر بیدارش کنم با من اوقاتتلخی میکند. خود شما بروید بیدارش کنید.
ناچار من رفتم و دیدم استاد در خواب غفلت است. وقتی با خطابها و تکانهای من چشم باز کرد گفت: ها، عزیزجان! تویی؟ حالا نمیشه بذاری برای یه شب دیگه!
ایرج پارسینژاد
یادها و دیدارها
🍁🍂
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
👍5❤1😍1
Forwarded from بانک سوال دبیران ادبیات فارسی کشور(و طرح درس) (محمدی R)
Telegram
تبـادلــ🤝ـات درسی و ادبی فـرهنگیـــاݩ
این تبادل مختص گروهها و کانالهای فرهنگی است.
چنانچه فرهنگی و دارای کانال درسی و ادبی و کاربردی هستید داخل گپ تبادلات شوید:⇩
https://www.tg-me.com/+vKWsBQ-E4HIyMWNk
ارتباط با مسئول تبادلات و تبلیغات⇩
@Rahaii_moha
گروه وابسته به ابرگروه دبیران ادبیات کشوری است
چنانچه فرهنگی و دارای کانال درسی و ادبی و کاربردی هستید داخل گپ تبادلات شوید:⇩
https://www.tg-me.com/+vKWsBQ-E4HIyMWNk
ارتباط با مسئول تبادلات و تبلیغات⇩
@Rahaii_moha
گروه وابسته به ابرگروه دبیران ادبیات کشوری است
👍2
#نگارش۱
#درس۲
بنام جانان جان
رقابت کاذب
کنار جویباری شفاف،که آیینه وار درختان در خود می شکست،سگی تنها و خسته از این دنیا با چنگ و دندان تکه استخوانی را به دست آورده بود.
او با لبخندی از جنس رضایت،غنیمت خود را که بودی آرامش میداد در دهان گذاشت،حتی حاضر نبود لحظه ای این آرامش به اتمام برسد.گویا رنج هایی که برای گرسنگی کشیده بود تمام شده است و الان تشنه ی آبی است که او را تا ابد سیراب کند.
گامی برداشت و چشمش به عمق آبی افتاد.وقتی که سرش را برای نوشیدن آب خم میکرد، از درون ش بر ملا شد.در آن آیینه فریبکار سگ دیگری ایستاده بود که طعمه ی در دهانش خورشیدوار میدرخشید.و از داشته ی خودش خیلی بهتر بود.
ناگهان حرص و طمع به صدا در آمد و عقل سگ را مطیع خود کرد،چنان چه سگ استخوان خو را نمیدید و به طعمه ی دوبرابر فکر میکرد. خم شد تا استخوان را بردارد و آن شادی پوچ را سهم خود کنم.صدایی شنید و سرش را بالا آورد،و در یک لحظه ی تلخ
همه چیز تمام شد
طعمه ناپدید شد.
استخوان در دهانش با یک وداع دردناک او را تنها گذاشت و به آینه ی خیالی و زلال فرو ریخت.سگ بازهم تنها ماند با دهانی خالی که طعم هیچ چیز را درک نمیکرد جز حسرت و باخت، زیر زبانش جملاتی بیرون آمدند:(ای طالب آسایش،من با حرص و دارایی ام را باختم و دردی بی پایان خریدم که اگر همان را داشتم اینگونه نمیشد).
آن سگ تنها چشم بر مال دیگران و سایه های فریب دهنده دوخت و برای طعمه ی بهتر دارایی اش را به کام جویبار انداخت و زندگی اش را باخت.
در زندگی ما انسان ها(رقابت کاذب)همان جنگیدن با آیینه هاست. ما در ذهنمان،درهدفهایمان و در مقایسه های بی پایان،رقابتی میسازیم که واقعیت بیرونیشان آنقدر ها که به چشم می آید ترسناک و بزرگ نیست.
تینا مهرابی _دهم تجربی
دبیرستان شاهد مطهره
دبیر: خانم فرحناز نظری
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
#درس۲
بنام جانان جان
رقابت کاذب
کنار جویباری شفاف،که آیینه وار درختان در خود می شکست،سگی تنها و خسته از این دنیا با چنگ و دندان تکه استخوانی را به دست آورده بود.
او با لبخندی از جنس رضایت،غنیمت خود را که بودی آرامش میداد در دهان گذاشت،حتی حاضر نبود لحظه ای این آرامش به اتمام برسد.گویا رنج هایی که برای گرسنگی کشیده بود تمام شده است و الان تشنه ی آبی است که او را تا ابد سیراب کند.
گامی برداشت و چشمش به عمق آبی افتاد.وقتی که سرش را برای نوشیدن آب خم میکرد، از درون ش بر ملا شد.در آن آیینه فریبکار سگ دیگری ایستاده بود که طعمه ی در دهانش خورشیدوار میدرخشید.و از داشته ی خودش خیلی بهتر بود.
ناگهان حرص و طمع به صدا در آمد و عقل سگ را مطیع خود کرد،چنان چه سگ استخوان خو را نمیدید و به طعمه ی دوبرابر فکر میکرد. خم شد تا استخوان را بردارد و آن شادی پوچ را سهم خود کنم.صدایی شنید و سرش را بالا آورد،و در یک لحظه ی تلخ
همه چیز تمام شد
طعمه ناپدید شد.
استخوان در دهانش با یک وداع دردناک او را تنها گذاشت و به آینه ی خیالی و زلال فرو ریخت.سگ بازهم تنها ماند با دهانی خالی که طعم هیچ چیز را درک نمیکرد جز حسرت و باخت، زیر زبانش جملاتی بیرون آمدند:(ای طالب آسایش،من با حرص و دارایی ام را باختم و دردی بی پایان خریدم که اگر همان را داشتم اینگونه نمیشد).
آن سگ تنها چشم بر مال دیگران و سایه های فریب دهنده دوخت و برای طعمه ی بهتر دارایی اش را به کام جویبار انداخت و زندگی اش را باخت.
در زندگی ما انسان ها(رقابت کاذب)همان جنگیدن با آیینه هاست. ما در ذهنمان،درهدفهایمان و در مقایسه های بی پایان،رقابتی میسازیم که واقعیت بیرونیشان آنقدر ها که به چشم می آید ترسناک و بزرگ نیست.
تینا مهرابی _دهم تجربی
دبیرستان شاهد مطهره
دبیر: خانم فرحناز نظری
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
❤1
#نگارش۱
#درس۱
به نام خداوند دادار پاک
پدید آور آدم از آب و خاک
«دستانهی سایهی بادام»
به هر ضربه ی کلنگ، نفس دیوار های فرسوده به شمار می افتاد.
دیوار های خانه، که روزگاری پناهگاه راز ها بودند اکنون دست رفاقت از هم می گشودند و اجر ها همچون برگ های پاییزی برخاک سقوط میکردند. دیوار های شکسته، رمقی برای وفاداری به عهد خویش نداشتند. گویی کتاب داستان به پایان رسیده ی انها، در آستانه ی خاکستر شدن است.
به ناگه صندوقچه ای پوشیده از غبار خاطرات و نقش هایی از ملامت و مشقت بر تن ظریف و چوبی اش همراه اجر های بر زمین افتاد. پیکر خسته و مهجورش بر خاک غلتید و زخم های کهنه اش را بیدار کرد. گویی از خواب دیرپا برخواسته بود، چشمان بی رغبتش به گردش افتاد و جز سایه ی درخت بادام نیمه جان و غبار گرفته، همنشینی ندید.
اجسام درون صندوقچه از تکان ناگهانی به هم خوردند و ناله ی سوزناک شان از ژرفای رنج یادگاری های گیسو گلابتون، نوایی شد برای فراموشی.
آیینه ی دیرینه و خش افتاده، سرفه ی کوتاهی کرد. خاطرات تازیده به جانش، یکی پس از دیگری لایه ای از گرد فراموشی می شدند بر اندام بی جانش، یاد آور روزگارانی که رخسار ماه چهره ای به او فر و شکوه میبخشید.
گیره ی موی مرواریدی، به دانه های فروخفته ای که فروغ و زیبایی دیرینه ی خویش را از کف برده بودند، تکانی ریز بر پیکر کج و کوله اش داد، هنوز هم بوی تار به تار گیسوان گیسو گلابتون را در سینه چون گنجی به امانت نگاه داشته بود.
پارچه ی سپید محبت با گل های صورتی رنگ لطیف که روزی نماد شادمانی های بی ریایش بود، اینک با لک های کهنگی بر تن از هم گسسته اش، خاطرات را بر سینه میفشرد. او نگهبان راز های بی پایان بود؛ از اشک های تنهایی تا شبنم های شادی که بر گل گونه ی گیسو گلابتون مینشست.
کنون صندوقچه و یادگاری های گیسو گلابتون، در میان آوار ها، سخت به یاد لبخند های پر مهر او خیال بافی میکردند..
سر انجام ، آنان در کنار دیوار های خسته ی خانه،
آرام در زیر باران خاطرات به خواب رفتند؛
خوابی که در آن.
روز های روشن عشق، هرگز به غروب نمیرسند...
و چکامه ی خاموش آنان، لالایی شب های درخت بادام ماند.
✰زهرا سهامی
✰دهم تجربی
✰دبیرستان شاهد مطهره
✰دبیر: سرکار خانم نظری
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
#درس۱
به نام خداوند دادار پاک
پدید آور آدم از آب و خاک
«دستانهی سایهی بادام»
به هر ضربه ی کلنگ، نفس دیوار های فرسوده به شمار می افتاد.
دیوار های خانه، که روزگاری پناهگاه راز ها بودند اکنون دست رفاقت از هم می گشودند و اجر ها همچون برگ های پاییزی برخاک سقوط میکردند. دیوار های شکسته، رمقی برای وفاداری به عهد خویش نداشتند. گویی کتاب داستان به پایان رسیده ی انها، در آستانه ی خاکستر شدن است.
به ناگه صندوقچه ای پوشیده از غبار خاطرات و نقش هایی از ملامت و مشقت بر تن ظریف و چوبی اش همراه اجر های بر زمین افتاد. پیکر خسته و مهجورش بر خاک غلتید و زخم های کهنه اش را بیدار کرد. گویی از خواب دیرپا برخواسته بود، چشمان بی رغبتش به گردش افتاد و جز سایه ی درخت بادام نیمه جان و غبار گرفته، همنشینی ندید.
اجسام درون صندوقچه از تکان ناگهانی به هم خوردند و ناله ی سوزناک شان از ژرفای رنج یادگاری های گیسو گلابتون، نوایی شد برای فراموشی.
آیینه ی دیرینه و خش افتاده، سرفه ی کوتاهی کرد. خاطرات تازیده به جانش، یکی پس از دیگری لایه ای از گرد فراموشی می شدند بر اندام بی جانش، یاد آور روزگارانی که رخسار ماه چهره ای به او فر و شکوه میبخشید.
گیره ی موی مرواریدی، به دانه های فروخفته ای که فروغ و زیبایی دیرینه ی خویش را از کف برده بودند، تکانی ریز بر پیکر کج و کوله اش داد، هنوز هم بوی تار به تار گیسوان گیسو گلابتون را در سینه چون گنجی به امانت نگاه داشته بود.
پارچه ی سپید محبت با گل های صورتی رنگ لطیف که روزی نماد شادمانی های بی ریایش بود، اینک با لک های کهنگی بر تن از هم گسسته اش، خاطرات را بر سینه میفشرد. او نگهبان راز های بی پایان بود؛ از اشک های تنهایی تا شبنم های شادی که بر گل گونه ی گیسو گلابتون مینشست.
کنون صندوقچه و یادگاری های گیسو گلابتون، در میان آوار ها، سخت به یاد لبخند های پر مهر او خیال بافی میکردند..
سر انجام ، آنان در کنار دیوار های خسته ی خانه،
آرام در زیر باران خاطرات به خواب رفتند؛
خوابی که در آن.
روز های روشن عشق، هرگز به غروب نمیرسند...
و چکامه ی خاموش آنان، لالایی شب های درخت بادام ماند.
✰زهرا سهامی
✰دهم تجربی
✰دبیرستان شاهد مطهره
✰دبیر: سرکار خانم نظری
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
❤1
#نگارش۱
#درس۲
به نام خدا
-پرسشسازی و اگرنویسی
-موضوع: نجوای خانهی مادر بزرگ
من خانه ای هستم، پیر و آرام، با دیوارهایی که بوی عشق و چای بخار آلود میدهند.
هنوز صدای دعاهای شبانه مادربزرگ در سقفم میپیچد و آفتاب هر صبح از میان پردههای توری ام عبور میکند و روی قالیهای رنگ و رو رفتمه ام میرقصد.
در حیاط بزرگ من، درخت توتی ایستاده که شاخههایش در هیاهوی باد میرقصند.
تابستانها نوههایم زیر سایهاش میخندند و دستانشان از آب قرمز رنگ توت شیرین میشود.
پاییز که میآید، برگهایش آرام بر زمین میریزند و من ،ساکت، گذر فصلها را تماشا میکنم.
آشپزخانه من همیشه بوی نان گرم و تازه و گل محمدی دارد.کتری روی اجاق قل قل میکند، فنجانها چشم به راه دستان مهربان مادربزرگاند.
بوی غذا در تمام حیاطم پیچیده، به طوری که حتی همسایهها را به اینجا میکشاند
درِ خانهام به روی همه باز است و مادربزرگ با مهماننوازی تمام از مهمانان پذیرایی میکند.
گاهی نسیم پردهها را میجنباند و بوی خاک نمخورده را در اتاقهایم میپراکند.
اما شبها، وقتی چراغها خاموش میشوند، دلم تنگ میشود برای صدای خنده ی نوهها و زمزمهی گرم مادرجون.
من خانهای هستم پر از خاطر ، پیر اما زنده ، خاموش اما پر از عشق و هنوز چشم به در دارم تا صدایی بیاید و بگوید:
«سلام مادرجون، من آمدم.»
-تارا بهمئی
-دهم تجربی
-دبیرستان : شاهد مطهره
-دبیر : سرکار خانم نظری
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
#درس۲
به نام خدا
-پرسشسازی و اگرنویسی
-موضوع: نجوای خانهی مادر بزرگ
من خانه ای هستم، پیر و آرام، با دیوارهایی که بوی عشق و چای بخار آلود میدهند.
هنوز صدای دعاهای شبانه مادربزرگ در سقفم میپیچد و آفتاب هر صبح از میان پردههای توری ام عبور میکند و روی قالیهای رنگ و رو رفتمه ام میرقصد.
در حیاط بزرگ من، درخت توتی ایستاده که شاخههایش در هیاهوی باد میرقصند.
تابستانها نوههایم زیر سایهاش میخندند و دستانشان از آب قرمز رنگ توت شیرین میشود.
پاییز که میآید، برگهایش آرام بر زمین میریزند و من ،ساکت، گذر فصلها را تماشا میکنم.
آشپزخانه من همیشه بوی نان گرم و تازه و گل محمدی دارد.کتری روی اجاق قل قل میکند، فنجانها چشم به راه دستان مهربان مادربزرگاند.
بوی غذا در تمام حیاطم پیچیده، به طوری که حتی همسایهها را به اینجا میکشاند
درِ خانهام به روی همه باز است و مادربزرگ با مهماننوازی تمام از مهمانان پذیرایی میکند.
گاهی نسیم پردهها را میجنباند و بوی خاک نمخورده را در اتاقهایم میپراکند.
اما شبها، وقتی چراغها خاموش میشوند، دلم تنگ میشود برای صدای خنده ی نوهها و زمزمهی گرم مادرجون.
من خانهای هستم پر از خاطر ، پیر اما زنده ، خاموش اما پر از عشق و هنوز چشم به در دارم تا صدایی بیاید و بگوید:
«سلام مادرجون، من آمدم.»
-تارا بهمئی
-دهم تجربی
-دبیرستان : شاهد مطهره
-دبیر : سرکار خانم نظری
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
❤1
163_74479524017973.mp4
56.9 MB
#نگارش۱
#درس۱
رقیه احمدی _ دهم انسانی
دبیرستان شاهد مطهره
دبیر: سرکار خانم نظری
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
#درس۱
رقیه احمدی _ دهم انسانی
دبیرستان شاهد مطهره
دبیر: سرکار خانم نظری
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
#نوشته_ادبی
امیدوارم سفیدی برف برای طالع زندگیتان و روح لطیفتان مقدر شود،،
سرخی انار را برای قلب مهربانتان جلوه کند،،
شیرینی عسل را برای حلاوت وجودتان چاشنی شود،،
و چه مستانه زیبا و دلانگیز که با این ترکیب شخصیتتان جلوه کند در کنار انسانهایی شایسته،
و امیدوارم رزق فراوان در آیینه زندگیتان مقدر شود،،
افکار ذهنیتون مثبت و انعکاس آن که انرژی مثبت زیباست در وجودتان جلوه تبلور و داشته و احساس کنید به ترنم شبنم بهاری،، دلانگیز و زیبا
#مهدی_مطهری
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
امیدوارم سفیدی برف برای طالع زندگیتان و روح لطیفتان مقدر شود،،
سرخی انار را برای قلب مهربانتان جلوه کند،،
شیرینی عسل را برای حلاوت وجودتان چاشنی شود،،
و چه مستانه زیبا و دلانگیز که با این ترکیب شخصیتتان جلوه کند در کنار انسانهایی شایسته،
و امیدوارم رزق فراوان در آیینه زندگیتان مقدر شود،،
افکار ذهنیتون مثبت و انعکاس آن که انرژی مثبت زیباست در وجودتان جلوه تبلور و داشته و احساس کنید به ترنم شبنم بهاری،، دلانگیز و زیبا
#مهدی_مطهری
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
❤2
Forwarded from اتچ بات
پاییز
برای جدا کردن آخرین برگ
از درخت بالا رفت!
#پرویزشاپور
#کاریکلماتور
#موسیقی
#بیکلام
*خاص نگارش و نوشتن
🍁🍂
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
برای جدا کردن آخرین برگ
از درخت بالا رفت!
#پرویزشاپور
#کاریکلماتور
#موسیقی
#بیکلام
*خاص نگارش و نوشتن
🍁🍂
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
Telegram
attach 📎
❤3
نگارش دهم تا دوازدهم
🍁🍂 C᭄𝄞 @negareshe10 ─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
🌡«دمابان» (در برابر فلاسک: flask) سالهاست که زمینهساز خندههای زورکی است. ببینیم آیا این برابرگذاری تنها در زبان ما مسخره است یا در زبانهای دیگری هم ممکن است استعداد پیشرفت (!) داشته باشد.
فلاسک انگلیسی، از ریشهای نامشخص، احتمالاً لاتین، بهمعنی «بشکه» و «ظرف» است. برخی نیز آن را از ریشۀ ژرمنی (Germanic) دانستهاند که در آن صورت معنی «پوشش بطری بافتهشده از کاه» را میدهد. در زبان عربی هم آن را «کظیمة» نامیدهاند که از ریشۀ «کظم» بهمعنی «بروز ندادن» و «نگهداشتن» و «فروخوردن» است. حتی در مواردی برابر «قارورة» برای آن بهکار رفته است، بهمعنای «شیشه»، «ظرف» و «بطری». در زبانهایی مانند روسی، ایتالیایی، ترکی، و اردو نیز، با تلفظها و نگارشهای مختلف، از وامواژۀ Thermos (در اصلْ نام ویژند) استفاده شده که معنی «گرما» و «حرارت» دارد (حالآنکه «دمابان» گزینهای دقیقتر است). پس، اگر بنا بر تمسخر باشد، این واژهها هم میتوانند زمینهساز این منظور باشند و اگر آنها مضحک نیستند دلیلی برای مسخره بودن واژۀ فارسی هم نیست.
پسوند «-بان» در «دمابان» نمایانگر معنای «حفاظت»، «نگاهبانی» و «پایش»، و «مهارکردن» است؛ مثل «بادبان» (که برای مهار باد استفاده میشود)، «گرمابان» (به دو معنای گرمابه و استاد حمامی، برای حفاظت از گرمای حمام و ادارۀ امور حمام)، و «سایهبان» (برای حفاظت در برابر آفتاب). کار «دمابان» نیز حفظ دمای مواد درون خود است.
تصور کنیم که اگر سالها پیش، بدون اینکه نامی از فرهنگستان برده شود، این واژه را در تبلیغات تلویزیون یا بر روی تابلوهای تبلیغاتی سطح شهر میدیدیم، آیا بازهم به نظرمان خندهدار بود یا مشکل ما تنها عنوان «فرهنگستان» است؟
سمانه ملکخانی
#نوواژه_ستیزی
#شوخی_با_فرهنگستان
#گروه_واژه_گزینی_فرهنگستان_زبان_و_ادب_فارسی
برگرفته از کانال چشم و چراغ
🍁🍂
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
فلاسک انگلیسی، از ریشهای نامشخص، احتمالاً لاتین، بهمعنی «بشکه» و «ظرف» است. برخی نیز آن را از ریشۀ ژرمنی (Germanic) دانستهاند که در آن صورت معنی «پوشش بطری بافتهشده از کاه» را میدهد. در زبان عربی هم آن را «کظیمة» نامیدهاند که از ریشۀ «کظم» بهمعنی «بروز ندادن» و «نگهداشتن» و «فروخوردن» است. حتی در مواردی برابر «قارورة» برای آن بهکار رفته است، بهمعنای «شیشه»، «ظرف» و «بطری». در زبانهایی مانند روسی، ایتالیایی، ترکی، و اردو نیز، با تلفظها و نگارشهای مختلف، از وامواژۀ Thermos (در اصلْ نام ویژند) استفاده شده که معنی «گرما» و «حرارت» دارد (حالآنکه «دمابان» گزینهای دقیقتر است). پس، اگر بنا بر تمسخر باشد، این واژهها هم میتوانند زمینهساز این منظور باشند و اگر آنها مضحک نیستند دلیلی برای مسخره بودن واژۀ فارسی هم نیست.
پسوند «-بان» در «دمابان» نمایانگر معنای «حفاظت»، «نگاهبانی» و «پایش»، و «مهارکردن» است؛ مثل «بادبان» (که برای مهار باد استفاده میشود)، «گرمابان» (به دو معنای گرمابه و استاد حمامی، برای حفاظت از گرمای حمام و ادارۀ امور حمام)، و «سایهبان» (برای حفاظت در برابر آفتاب). کار «دمابان» نیز حفظ دمای مواد درون خود است.
تصور کنیم که اگر سالها پیش، بدون اینکه نامی از فرهنگستان برده شود، این واژه را در تبلیغات تلویزیون یا بر روی تابلوهای تبلیغاتی سطح شهر میدیدیم، آیا بازهم به نظرمان خندهدار بود یا مشکل ما تنها عنوان «فرهنگستان» است؟
سمانه ملکخانی
#نوواژه_ستیزی
#شوخی_با_فرهنگستان
#گروه_واژه_گزینی_فرهنگستان_زبان_و_ادب_فارسی
برگرفته از کانال چشم و چراغ
🍁🍂
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
👍3👏1
سؤالات امتحانی #مهدیاخوانثالث
در دانشکدهی ادبیات دانشگاه تهران
بعد از سقوط سلطنت، دانشکدهی ادبیات دانشگاه تهران در شورای اختصاصی گروه ادبیات فارسی، صلاحیت تدریس زندهیاد مهدی اخوان ثالث را مورد تأیید و تصویب قرار داد و از او درخواست کرد که درس «ادبیات معاصر» را در این دانشکده، عهدهدار شود و او نیز پذیرفت.
اینک نمونهسؤالهای امتحانی او:
۱ـ از شعر، تعاریف ِ گوناگونی کردهاند، شما چه تعریفی از شعر را درست و رسا و جامع میدانید؟
۲ـ روش ِ نقد اجتماعی چیست و چه هدفهایی را دنبال میکند؟
۳ـ اینکه ناقد میکوشد برای این سؤال، جواب پیدا کند که «آیا مزد ِ هنر و حرفهی شاعر را چه کسی میدهد و شاعر از چه ممرّی، چه راهی معاش و زندگی خود را اداره میکند» در کدام روش از روشهای نقد ادبی مطرح میشود و چرا این سؤال از نظر ناقد اهمیت دارد؟
۴ـ روش ِ «نقد التقاطی» چیست و از مجموعهی چه روشهایی تشکیل شده و آیا میتوانید بگویید چرا بسیاری از ناقدان این روش را بهترین روش نقد شناختهاند؟
۵ـ آیا روش نقد فنی و صوری، که بسیاری ادبای کهنگرا و قدماییاندیش، تنها همین روش نقد را معتبر شناختهاند و غالباً به دیگر شیوهها و نظرگاهها توجهی ندارند، بهنظر شما میتواند روش کافی و کاملی در نقد باشد و اگر نه چرا؟
۶ـ تفاوتهای کلی و عمدهی شعر پیش از مشروطیت و پس از مشروطیت را از جهات مختلف، چهگونه ارزیابی و فهرست میکنید؟
۷ـ غزلهای عارف دارای چه خصوصیت بارزی است (نسبت به غزل قدیم) و آیا به نظر شما غزلهای او واجد ارزش و تأثیر بیشتری بوده است و هست، یا ترانههای او؟
۸ـ کدام شعر را بهترین و مشهورترین شعر دهخدا میدانید؟ غیر از آن یک شعر دیگر او را هم نام ببرید.
۹ـ به نظر شما شعر لاهوتی (چه پیش از هجرتش به روسیهی شوروی، راستی علت هجرت او چه بود؟ و چه پس از آن) بیشتر دارای چه ارزش و اهمیتی است و آیا روح غربت و یاد از وطن ِ مألوف در شعر او تأثیری گذاشته است؟ یک شعر از او را که دارای چنین روحیهای است میتوانید ذکر کنید؟ و راستی لاهوتی اهل چه شهری از ایران بوده است؟
۱۰ـ اغراض شعری و هدفهای معنوی و اجتماعی را در میراث شعری ِ ایرجمیرزا در چه جهاتی برمیشمارید؟ و جنبهی به قول معروف اخلاقاً «بد» ِ شعر ایرج کدام است؟
۱۱ـ زن و حقوق اجتماعی زن (و مسألهی حجاب مثلاً) در شعر شاعران پس از مشروطیت چه تأثیری گذاشته است و کدام شاعران بیشتر به این موضوع پرداختهاند؟ آیا اصلاً مسألهی حجاب، به نظر شما، مسألهی عمقی و اصیل و مهمی است؟
۱۲ـ میدانیم که زندگی فرّخی یزدی با کار ِ سیاسی و روزنامهنگاری و شعرش آمیخته بوده است و اصل برای او مبارزات اجتماعی بوده است. آیا میتوانید طرحی از زندگی و مبارزات این شاعر به دست بدهید و عمدهترین هدفهای معنوی و اجتماعی او را در شعرش برشمارید و احیاناً به شعرش هم استناد کنید؟
۱۳ـ ملکالشعرا بهار را شاعر ستایشگر آزادی خواندهاند. آیا به نظر شما ستایش آزادی در شعر بهار بیشتر دیده میشود یا فرخی یزدی؟
۱۴ـ آیا میتوانید سه شعر از مشهورترین و بهترین شعرهای ملکالشعرا بهار را نام ببرید؟
۱۵ـ طبیعت را در شعر نیما یوشیج چهگونه میبینید و اُنس و الفت این شاعر را با طبیعت چهگونه توصیف میکنید؟
۱۶ـ مهمترین ارزش و تأثیر نیما در شعر معاصر به نظر شما در چه جهاتی است و چه کسانی از او بیشتر تأثیر پذیرفته و راه او را دنبال کردهاند؟
۱۷ـ از کتابها و شعرهای نیما چهها را میتوانید نام ببرید؟
۱۸ـ فروغ فرخزاد به نظر شما چهگونه شاعری است و چرا او دفتر و دیوانی از شعرهای خود را تولدی دیگر نامیده است؟
۱۹ـ شعر فروغ فرخزاد را پیش از تولدی دیگر و پس از آن چهگونه میشناسید و توصیف میکنید و آیا اینکه او زنی شاعر است نه مرد، در شعرش هیچ تأثیری گذاشته است؟
۲۰ـ آیا میتوانید بگویید این کتابها از چه کسانی است: ماخ اولا، ناقوس، هوای تازه، ابراهیم در آتش، آخر شاهنامه، از این اوستا، آب انگور، دختر ِ جام، در کوچهباغهای نشابور، بوی جوی مولیان؟
(در این سؤال، یک نام انحرافی است، کدام است؟)
نقل از حالات و مقامات م. امید
محمدرضا شفیعی کدکنی
🍁🍂
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
در دانشکدهی ادبیات دانشگاه تهران
بعد از سقوط سلطنت، دانشکدهی ادبیات دانشگاه تهران در شورای اختصاصی گروه ادبیات فارسی، صلاحیت تدریس زندهیاد مهدی اخوان ثالث را مورد تأیید و تصویب قرار داد و از او درخواست کرد که درس «ادبیات معاصر» را در این دانشکده، عهدهدار شود و او نیز پذیرفت.
اینک نمونهسؤالهای امتحانی او:
۱ـ از شعر، تعاریف ِ گوناگونی کردهاند، شما چه تعریفی از شعر را درست و رسا و جامع میدانید؟
۲ـ روش ِ نقد اجتماعی چیست و چه هدفهایی را دنبال میکند؟
۳ـ اینکه ناقد میکوشد برای این سؤال، جواب پیدا کند که «آیا مزد ِ هنر و حرفهی شاعر را چه کسی میدهد و شاعر از چه ممرّی، چه راهی معاش و زندگی خود را اداره میکند» در کدام روش از روشهای نقد ادبی مطرح میشود و چرا این سؤال از نظر ناقد اهمیت دارد؟
۴ـ روش ِ «نقد التقاطی» چیست و از مجموعهی چه روشهایی تشکیل شده و آیا میتوانید بگویید چرا بسیاری از ناقدان این روش را بهترین روش نقد شناختهاند؟
۵ـ آیا روش نقد فنی و صوری، که بسیاری ادبای کهنگرا و قدماییاندیش، تنها همین روش نقد را معتبر شناختهاند و غالباً به دیگر شیوهها و نظرگاهها توجهی ندارند، بهنظر شما میتواند روش کافی و کاملی در نقد باشد و اگر نه چرا؟
۶ـ تفاوتهای کلی و عمدهی شعر پیش از مشروطیت و پس از مشروطیت را از جهات مختلف، چهگونه ارزیابی و فهرست میکنید؟
۷ـ غزلهای عارف دارای چه خصوصیت بارزی است (نسبت به غزل قدیم) و آیا به نظر شما غزلهای او واجد ارزش و تأثیر بیشتری بوده است و هست، یا ترانههای او؟
۸ـ کدام شعر را بهترین و مشهورترین شعر دهخدا میدانید؟ غیر از آن یک شعر دیگر او را هم نام ببرید.
۹ـ به نظر شما شعر لاهوتی (چه پیش از هجرتش به روسیهی شوروی، راستی علت هجرت او چه بود؟ و چه پس از آن) بیشتر دارای چه ارزش و اهمیتی است و آیا روح غربت و یاد از وطن ِ مألوف در شعر او تأثیری گذاشته است؟ یک شعر از او را که دارای چنین روحیهای است میتوانید ذکر کنید؟ و راستی لاهوتی اهل چه شهری از ایران بوده است؟
۱۰ـ اغراض شعری و هدفهای معنوی و اجتماعی را در میراث شعری ِ ایرجمیرزا در چه جهاتی برمیشمارید؟ و جنبهی به قول معروف اخلاقاً «بد» ِ شعر ایرج کدام است؟
۱۱ـ زن و حقوق اجتماعی زن (و مسألهی حجاب مثلاً) در شعر شاعران پس از مشروطیت چه تأثیری گذاشته است و کدام شاعران بیشتر به این موضوع پرداختهاند؟ آیا اصلاً مسألهی حجاب، به نظر شما، مسألهی عمقی و اصیل و مهمی است؟
۱۲ـ میدانیم که زندگی فرّخی یزدی با کار ِ سیاسی و روزنامهنگاری و شعرش آمیخته بوده است و اصل برای او مبارزات اجتماعی بوده است. آیا میتوانید طرحی از زندگی و مبارزات این شاعر به دست بدهید و عمدهترین هدفهای معنوی و اجتماعی او را در شعرش برشمارید و احیاناً به شعرش هم استناد کنید؟
۱۳ـ ملکالشعرا بهار را شاعر ستایشگر آزادی خواندهاند. آیا به نظر شما ستایش آزادی در شعر بهار بیشتر دیده میشود یا فرخی یزدی؟
۱۴ـ آیا میتوانید سه شعر از مشهورترین و بهترین شعرهای ملکالشعرا بهار را نام ببرید؟
۱۵ـ طبیعت را در شعر نیما یوشیج چهگونه میبینید و اُنس و الفت این شاعر را با طبیعت چهگونه توصیف میکنید؟
۱۶ـ مهمترین ارزش و تأثیر نیما در شعر معاصر به نظر شما در چه جهاتی است و چه کسانی از او بیشتر تأثیر پذیرفته و راه او را دنبال کردهاند؟
۱۷ـ از کتابها و شعرهای نیما چهها را میتوانید نام ببرید؟
۱۸ـ فروغ فرخزاد به نظر شما چهگونه شاعری است و چرا او دفتر و دیوانی از شعرهای خود را تولدی دیگر نامیده است؟
۱۹ـ شعر فروغ فرخزاد را پیش از تولدی دیگر و پس از آن چهگونه میشناسید و توصیف میکنید و آیا اینکه او زنی شاعر است نه مرد، در شعرش هیچ تأثیری گذاشته است؟
۲۰ـ آیا میتوانید بگویید این کتابها از چه کسانی است: ماخ اولا، ناقوس، هوای تازه، ابراهیم در آتش، آخر شاهنامه، از این اوستا، آب انگور، دختر ِ جام، در کوچهباغهای نشابور، بوی جوی مولیان؟
(در این سؤال، یک نام انحرافی است، کدام است؟)
نقل از حالات و مقامات م. امید
محمدرضا شفیعی کدکنی
🍁🍂
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
👍3👏2❤1
▪️عنوان مقاله: «زبانم مو درآورد» یا «زبانم مو شد»؟ (۱)
▪️عنوان مقاله: «زبانم مو درآورد» یا «زبانم مو شد»؟ (۲)
▪️نگارنده: #دکترسهیلیاریگلدره
🍁🍂
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
▪️عنوان مقاله: «زبانم مو درآورد» یا «زبانم مو شد»؟ (۲)
▪️نگارنده: #دکترسهیلیاریگلدره
🍁🍂
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
👏5
تبار اصطلاح ادبیات
#دکترمحمودفتوحی
در زبان فارسی واژۀ ادبیات(۱) معادل literature در زبانهای اروپایی است. کاربرد این واژه در معنای امروزی از دورۀ مشروطه عمومیت یافت. (۲) برخی از محققان معاصر معتقدند که «لفظ ادبیات، واژۀ نوساختهای است. زمانی که ترکان عثمانی در صدد ترجمۀ لفظ لیتراتور (literature) از فرانسه برآمدند لفظ ادبیّات را معادل آن نـهادند؛ سـپس آن کلمه به بیشتر کشورهای عربی که هنوز تحت سیطرۀ ایشان بود و همچنین به ایران راه یافت، امّا استعمال آن در زبان عربی اندک اندک فراموش شد و به جای آن لفظ ادب و آداب دوباره بـه زبان باز آمد.
به گفتۀ مستشرق فرانسوی شارل پلاّ، واژۀ ادب برای لفظ فرنگی لیتراتور ترجمۀ نسبتاً شایستهای است، زیرا بخش عظیمی از مفاهیم عام و اخلاقی و رفتاری با مفاهیم لیتراتور برابر است». (البـُستانی، ۱۸۸۲ م: ۲/ ۶۵۵ ذیل ادب ؛ دائرة المـعارف بـزرگ اسلام، ۷/ ۳۱۵). ذیلاً نشان خواهم داد که بر خلاف نظر فوق، پیشینۀ اصطلاحِ "ادبیات" در زبان و ادبِ عرب بهویژه در میان ایرانیان عربینویس به نیشابور هزار سال پیش میرسد.
کهنترین نشان از واژۀ "ادبیات" را در کتاب اَحسَنُ ما سَمِعتُ از ابومنصور ثَعالِبی نیشابوری (ف ۴۲۵ ق) دیدهام. او بابهای کتابش را فی الالهیّات، فی الإخْوانیـّات، فی الخَمریّات و "فی الادبیات" نامیده است. باب پنجم کتاب ثعالِبی، فی الادبیات نام دارد که مشتمل بر اشعار و حکایاتی است دربارۀ زیبایی کلام و کتابت، با این عنوانها: وصفُ القلم، حُسنُ الخط، الکلامُ الحَسَن، ذَمُّ الکـتاب، مدح الشعر، ذمُ الشاعر، وصف الشاعر شعرَه. پس از ثعالبی، در قرن ششم واژۀ الادبیات به مجموعۀ لطائف و نوادِر کلام، منتخبات شعر و ادب و اخبار ادیبان و شاعران اطلاق میشد. از قرن هفتم کتابهایی داریم با همین محتوا که در عنوان آنها واژۀ ادبیات آمده است. در قرن یازدهم حاجی خلیفه اصطلاح ادبیات را در شمار موضوعات کتابشناسی آورد. در کتاب وی، ادبیات به متنهایی گفته شده که مشتمل است بر نوادر و لطایف ادبی. ظاهراً نخستین بار حاجی خلیفه، ادبیّات را از علمُ الاَدَب جدا کرده است.
در خانوادۀ زبانهای لاتین تا قرن هجدهم به همۀ نوشتارها ادبیات میگفتند. از دورۀ رمانتیک ادبیات به نوشتار تخیلی محدود شد. در دوران معاصر، نوشتارهایی که موضوع برجستۀ مطالعات فرهنگی است و در شمار آثار کانونی فرهنگ قرار گیرد، ادبیات در معنای خاص میگویند. امروزه واژۀ ادبیات را برای مجموعۀ نوشتارهای متعلق به یک زمینۀ خاص که زبان ویژۀ و تخصصی دارد هم به کار میبرند مانند ادبیات پزشکی، ادبیات سیاسی و ادبیات رسانه.
ـــــــــــــــــــــــ
۱. در مـاهیت صرفی کلمۀ "ادبیّات" گفتهاند که جمع "ادبیّة" است. مانند غزلیات، رباعیات، تجربیات و ریاضیات که هر چند جـمع غـزلیة، رباعیة، تجربیة و ریاضیة (با حذف موصوف) محسوبند، عادةً در فارسی آنها را در جمع ادب، غزل، ربـاعی، تـجربه و ریـاضی به کار میبرند.» (معین، ۱۳۳۲: ۶۱۱-۷۱۱).
۲. روزنامههای ثریا (۱۳۱۷ ق) و پرورش که در عهد مظفرالدین شاه در استانبول تـوسط علیمحمد خان شیبانی کاشانی منتشر میشد، این واژه را در معنای نوشتارهای برگزیده، به کار بردهاند: «اگر تنها بنا باشد از لحاظ صرف و نحو به "ادبیات" نگاه کرده شود ...» (بهار، ۱۳۳۲ش: ۴۰۴). البته در زبان فارسی چهار قرن پیش از مشروطه واژۀ ادبیات در کتاب بدایع الافکار فی صنایع الاشعار آمده است: «از اقسام ادبیات، به مطالعۀ صنایع کلام و مُحسَّنات شعری میلی زیادت مینمود.» (واعظ کاشفی، ۹۰۹ ق: ۶۹).
از کتاب درآمدی بر ادبیاتشناسی. تهران: سخن، ۱۴۰۰. ویراست دوم. (ص ۲۴-۲۵).
🍁🍂
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
#دکترمحمودفتوحی
در زبان فارسی واژۀ ادبیات(۱) معادل literature در زبانهای اروپایی است. کاربرد این واژه در معنای امروزی از دورۀ مشروطه عمومیت یافت. (۲) برخی از محققان معاصر معتقدند که «لفظ ادبیات، واژۀ نوساختهای است. زمانی که ترکان عثمانی در صدد ترجمۀ لفظ لیتراتور (literature) از فرانسه برآمدند لفظ ادبیّات را معادل آن نـهادند؛ سـپس آن کلمه به بیشتر کشورهای عربی که هنوز تحت سیطرۀ ایشان بود و همچنین به ایران راه یافت، امّا استعمال آن در زبان عربی اندک اندک فراموش شد و به جای آن لفظ ادب و آداب دوباره بـه زبان باز آمد.
به گفتۀ مستشرق فرانسوی شارل پلاّ، واژۀ ادب برای لفظ فرنگی لیتراتور ترجمۀ نسبتاً شایستهای است، زیرا بخش عظیمی از مفاهیم عام و اخلاقی و رفتاری با مفاهیم لیتراتور برابر است». (البـُستانی، ۱۸۸۲ م: ۲/ ۶۵۵ ذیل ادب ؛ دائرة المـعارف بـزرگ اسلام، ۷/ ۳۱۵). ذیلاً نشان خواهم داد که بر خلاف نظر فوق، پیشینۀ اصطلاحِ "ادبیات" در زبان و ادبِ عرب بهویژه در میان ایرانیان عربینویس به نیشابور هزار سال پیش میرسد.
کهنترین نشان از واژۀ "ادبیات" را در کتاب اَحسَنُ ما سَمِعتُ از ابومنصور ثَعالِبی نیشابوری (ف ۴۲۵ ق) دیدهام. او بابهای کتابش را فی الالهیّات، فی الإخْوانیـّات، فی الخَمریّات و "فی الادبیات" نامیده است. باب پنجم کتاب ثعالِبی، فی الادبیات نام دارد که مشتمل بر اشعار و حکایاتی است دربارۀ زیبایی کلام و کتابت، با این عنوانها: وصفُ القلم، حُسنُ الخط، الکلامُ الحَسَن، ذَمُّ الکـتاب، مدح الشعر، ذمُ الشاعر، وصف الشاعر شعرَه. پس از ثعالبی، در قرن ششم واژۀ الادبیات به مجموعۀ لطائف و نوادِر کلام، منتخبات شعر و ادب و اخبار ادیبان و شاعران اطلاق میشد. از قرن هفتم کتابهایی داریم با همین محتوا که در عنوان آنها واژۀ ادبیات آمده است. در قرن یازدهم حاجی خلیفه اصطلاح ادبیات را در شمار موضوعات کتابشناسی آورد. در کتاب وی، ادبیات به متنهایی گفته شده که مشتمل است بر نوادر و لطایف ادبی. ظاهراً نخستین بار حاجی خلیفه، ادبیّات را از علمُ الاَدَب جدا کرده است.
در خانوادۀ زبانهای لاتین تا قرن هجدهم به همۀ نوشتارها ادبیات میگفتند. از دورۀ رمانتیک ادبیات به نوشتار تخیلی محدود شد. در دوران معاصر، نوشتارهایی که موضوع برجستۀ مطالعات فرهنگی است و در شمار آثار کانونی فرهنگ قرار گیرد، ادبیات در معنای خاص میگویند. امروزه واژۀ ادبیات را برای مجموعۀ نوشتارهای متعلق به یک زمینۀ خاص که زبان ویژۀ و تخصصی دارد هم به کار میبرند مانند ادبیات پزشکی، ادبیات سیاسی و ادبیات رسانه.
ـــــــــــــــــــــــ
۱. در مـاهیت صرفی کلمۀ "ادبیّات" گفتهاند که جمع "ادبیّة" است. مانند غزلیات، رباعیات، تجربیات و ریاضیات که هر چند جـمع غـزلیة، رباعیة، تجربیة و ریاضیة (با حذف موصوف) محسوبند، عادةً در فارسی آنها را در جمع ادب، غزل، ربـاعی، تـجربه و ریـاضی به کار میبرند.» (معین، ۱۳۳۲: ۶۱۱-۷۱۱).
۲. روزنامههای ثریا (۱۳۱۷ ق) و پرورش که در عهد مظفرالدین شاه در استانبول تـوسط علیمحمد خان شیبانی کاشانی منتشر میشد، این واژه را در معنای نوشتارهای برگزیده، به کار بردهاند: «اگر تنها بنا باشد از لحاظ صرف و نحو به "ادبیات" نگاه کرده شود ...» (بهار، ۱۳۳۲ش: ۴۰۴). البته در زبان فارسی چهار قرن پیش از مشروطه واژۀ ادبیات در کتاب بدایع الافکار فی صنایع الاشعار آمده است: «از اقسام ادبیات، به مطالعۀ صنایع کلام و مُحسَّنات شعری میلی زیادت مینمود.» (واعظ کاشفی، ۹۰۹ ق: ۶۹).
از کتاب درآمدی بر ادبیاتشناسی. تهران: سخن، ۱۴۰۰. ویراست دوم. (ص ۲۴-۲۵).
🍁🍂
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
👏2
Forwarded from اتچ بات
داستان "گله و چوپان" بهخیر
"باز باران"،جنگلِگیلان بهخیر
روزهای آرزوهای بزرگ
یادعهد کودکیهامان بهخیر
#دکترنصرتاللهصادقلو
#موسیقی
#بیکلام
خاص نگارش و نوشتن
🍁🍂
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
"باز باران"،جنگلِگیلان بهخیر
روزهای آرزوهای بزرگ
یادعهد کودکیهامان بهخیر
#دکترنصرتاللهصادقلو
#موسیقی
#بیکلام
خاص نگارش و نوشتن
🍁🍂
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
Telegram
attach 📎
❤3
حالات و آنات خانم نقاش
#عاطفهطیه
همین سیچهل روز پیش بود که گفتوگوی مهدی مظفری ساوجی و ایران درّودی را خواندم. امروز، از سر، کتاب را ورق زدم و دیدم طبق عادت همیشگی کنار بعضی از خطوطش علامت گذاشتهام. برای شناخت احوال و افکار هر هنرمندی بهترین و فایدهمندترین کار خواندن و شنیدن و دیدن خود اوست. برای شناخت ایرانخانم هم باید دیدش و خواندش.
بخشهایی از کتاب را که به چشمم آمده است بخوانیم:
یک:
- من در کودکی تحقیر شدم.
- از طرف چه کسی؟
- از سوی برخی از افراد فامیل.
- چرا؟
- برای اینکه شبیه سایر افراد خانواده نبودم. افراد خانوادهٔ درّودی بسیار زیبا بودند... ولی پدربزرگ مادری که مرا بسیار دوست داشت و ادبیات فارسی را با لهجهٔ ترکیاش به من یاد داد، جبران کمبودهای عاطفی از سمت پدربزرگ پدری بود.(ص ۳۵ تا ۳۷)
دو:
مرگ واقعیت اجتنابناپذیر زندگی است و مرحلهای پرشکوه از تولّدی دیگر. مرگ با ما زندگی میکند و در همهٔ حالات و لحظهها با ماست. زمانی که همسرم را از دست دادم در ایران نبودم. تصمیم گرفتم همان روز برای خاکسپاری او به ایران بیایم. مادرم نگران بود و میکوشید در آن شرایط روحی مرا از سفر بازدارد. چگونه میتوانستم با واقعیت زندگیام روبهرو نشوم؟ بهترینها را زندگی کردهام، اکنون هم ناگزیرم تلخترینها را تجربه کنم. من همان روز به ایران آمدم و سنگ گور او را خودم تراشیدم. نقشهٔ دریای خزر و ایران را در کنار نامش تراشیدم و همانجا از هوش رفتم.(ص ۲۸)
سه:
یادم میآید کتاب «درفاصلهٔ دو نقطه...!» که منتشر شد، یک منتقد ادبی خیلی معتبری که الان نامش در ذهنم نیست، نوشت: «خانم درّودی را ببین که چه دل خوشی دارد و از بخت نیک و طالع سعد خودش صحبت کرده.»
یعنی هیچکس عادت ندارد که کسی از خوشبختی صحبت کند. همه باید از بدبختی بگویند. میخواهید جالب توجه باشید بگویید من آدم بدبختی هستم...(ص۸۲)
چهار:
- هیچوقت به سیاست نزدیک نشدهاید؟
- خیر. خصوصا امروز شرایطی که در آنم به من میگوید نباید اشتباه کنم.
- چرا؟
- چون اگر من اشتباه کنم افرادی که در طول این مسیر با من همراه بودهاند سرخورده میشوند.(ص۱٠۴)
پنج:
- به نظر شما مهمترین مشکل روشنفکران و روشنفکری ما چیست؟
- روشنفکر نبودنشان.(ص۸٠)
شش:
- آیا پیش آمده که از زندگی زده شده باشید و به نوعی از آن رو برگردانده باشید؟
- خیر. هرگز. من دردهای وحشتناک جسمی را تجربه کردهام. دردهای هولناکی که به خاطر جراحیهای متعدد تحمّل کردهام. وقتی آن دردها به سراغم میآمد، میگفتم درد هم جزئی از زندگی است و باید آن را زندگی کنم. آنقدر در تحمّل درد پافشاری میکنم که از دستم خسته شود. پس از جراحیِ سرطان عزرائیل را میدیدم و تصور میکردم که جلو در اتاقم ایستاده. به او میگفتم از همان راهی که آمدهای برگرد! (ص۱۱۴)
(گفتگو با ایران درّودی، مهدی مظفری ساوجی، نشر ثالث، چاپ چهارم)
🍁🍂
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
#عاطفهطیه
همین سیچهل روز پیش بود که گفتوگوی مهدی مظفری ساوجی و ایران درّودی را خواندم. امروز، از سر، کتاب را ورق زدم و دیدم طبق عادت همیشگی کنار بعضی از خطوطش علامت گذاشتهام. برای شناخت احوال و افکار هر هنرمندی بهترین و فایدهمندترین کار خواندن و شنیدن و دیدن خود اوست. برای شناخت ایرانخانم هم باید دیدش و خواندش.
بخشهایی از کتاب را که به چشمم آمده است بخوانیم:
یک:
- من در کودکی تحقیر شدم.
- از طرف چه کسی؟
- از سوی برخی از افراد فامیل.
- چرا؟
- برای اینکه شبیه سایر افراد خانواده نبودم. افراد خانوادهٔ درّودی بسیار زیبا بودند... ولی پدربزرگ مادری که مرا بسیار دوست داشت و ادبیات فارسی را با لهجهٔ ترکیاش به من یاد داد، جبران کمبودهای عاطفی از سمت پدربزرگ پدری بود.(ص ۳۵ تا ۳۷)
دو:
مرگ واقعیت اجتنابناپذیر زندگی است و مرحلهای پرشکوه از تولّدی دیگر. مرگ با ما زندگی میکند و در همهٔ حالات و لحظهها با ماست. زمانی که همسرم را از دست دادم در ایران نبودم. تصمیم گرفتم همان روز برای خاکسپاری او به ایران بیایم. مادرم نگران بود و میکوشید در آن شرایط روحی مرا از سفر بازدارد. چگونه میتوانستم با واقعیت زندگیام روبهرو نشوم؟ بهترینها را زندگی کردهام، اکنون هم ناگزیرم تلخترینها را تجربه کنم. من همان روز به ایران آمدم و سنگ گور او را خودم تراشیدم. نقشهٔ دریای خزر و ایران را در کنار نامش تراشیدم و همانجا از هوش رفتم.(ص ۲۸)
سه:
یادم میآید کتاب «درفاصلهٔ دو نقطه...!» که منتشر شد، یک منتقد ادبی خیلی معتبری که الان نامش در ذهنم نیست، نوشت: «خانم درّودی را ببین که چه دل خوشی دارد و از بخت نیک و طالع سعد خودش صحبت کرده.»
یعنی هیچکس عادت ندارد که کسی از خوشبختی صحبت کند. همه باید از بدبختی بگویند. میخواهید جالب توجه باشید بگویید من آدم بدبختی هستم...(ص۸۲)
چهار:
- هیچوقت به سیاست نزدیک نشدهاید؟
- خیر. خصوصا امروز شرایطی که در آنم به من میگوید نباید اشتباه کنم.
- چرا؟
- چون اگر من اشتباه کنم افرادی که در طول این مسیر با من همراه بودهاند سرخورده میشوند.(ص۱٠۴)
پنج:
- به نظر شما مهمترین مشکل روشنفکران و روشنفکری ما چیست؟
- روشنفکر نبودنشان.(ص۸٠)
شش:
- آیا پیش آمده که از زندگی زده شده باشید و به نوعی از آن رو برگردانده باشید؟
- خیر. هرگز. من دردهای وحشتناک جسمی را تجربه کردهام. دردهای هولناکی که به خاطر جراحیهای متعدد تحمّل کردهام. وقتی آن دردها به سراغم میآمد، میگفتم درد هم جزئی از زندگی است و باید آن را زندگی کنم. آنقدر در تحمّل درد پافشاری میکنم که از دستم خسته شود. پس از جراحیِ سرطان عزرائیل را میدیدم و تصور میکردم که جلو در اتاقم ایستاده. به او میگفتم از همان راهی که آمدهای برگرد! (ص۱۱۴)
(گفتگو با ایران درّودی، مهدی مظفری ساوجی، نشر ثالث، چاپ چهارم)
🍁🍂
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
👍4🙏1
Forwarded from تـ بـ ا د لـ ا تـ د ر سـ یـ فـ ر هـ نـ گـ یـ ا نـ
.فقط امشب | دسترسی رایگان به کانالهای V.I.P
#مخصوص علاقهمندان به آموزشهای کاربردی و تخصصی در زمینههای: #درسی_ادبی_کنکور_مشاوره و ...
⏳ فرصت محدود برای استفاده رایگان
کافیه روی لینک زیر زده و گزینه( add یا افزودن )رو بزنید تا منتخبی از بهترین کانالها رو داشته باشی👇
https://www.tg-me.com/addlist/VidQPvwYr5xkZjA0
کانال های ویژه امشب :👇
🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
🚀 جدیدترین جزوات علوم و فنون و فارسی
🆔@ahmadi63amoozesh
🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
🚀پَروان| کنکور آسان
🆔@Paar_vaan
🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺
ارتباط با ادمین⏬
🔻@Rahaii_moha
#مخصوص علاقهمندان به آموزشهای کاربردی و تخصصی در زمینههای: #درسی_ادبی_کنکور_مشاوره و ...
⏳ فرصت محدود برای استفاده رایگان
کافیه روی لینک زیر زده و گزینه( add یا افزودن )رو بزنید تا منتخبی از بهترین کانالها رو داشته باشی👇
https://www.tg-me.com/addlist/VidQPvwYr5xkZjA0
کانال های ویژه امشب :👇
🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
🚀 جدیدترین جزوات علوم و فنون و فارسی
🆔@ahmadi63amoozesh
🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
🚀پَروان| کنکور آسان
🆔@Paar_vaan
🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺
ارتباط با ادمین⏬
🔻@Rahaii_moha
Telegram
دبیران کشوری
K invites you to add the folder “دبیران کشوری”, which includes 97 chats.
