Telegram Web Link
#خاطره‌نگاری
۱۰ تیر، زادروز استاد محمد قهرمان، گرامی باد!


دربارهٔ غزل تقدیمی به محمد قهرمان
[درین باغ و چمن گاهی چمان باش
به جان گلچینِ شعرِ قهرمان باش...]



به همان تاریخی که در پای این شعر نوشته شده، به وقت پرینستون، حدود ساعت ۹ صبح بود که می‌خواستم از منزل خارج شوم و طبق معمول قدم‌زنان به کتابخانهٔ Firestone
(کتابخانهٔ مرکزی دانشگاه پرینستون) بروم. من در این تاریخ، به مدت یکسال پژوهشگر مدعوّ در مؤسسهٔ مطالعات عالی بودم و از منزلم که در داخل فراخ بوم انستیتو بود، تا کتابخانهٔ مرکزی، حدود نیم ساعتی قدم‌زنان راه‌پیمایی داشتم. تلفن زنگ زد. شادروان قهرمان بود. بعد از احوال‌پرسی و گزارش ایام، گفت: از عنوان دیوان قبلی خودم که «حاصل عمر» نام دارد چندان راضی نیستم. تو با ذوق چنین و چنانی که داری نامی برای دیوان دوم من پیدا کن. بعد از خداحافظی، در همان لحظهٔ نخست که پای از منزل بیرون نهادم به مناسبت‌های بسیاری «روی جادهٔ ابریشم شعر» به ذهنم رسید و با افزودن یک «به» به آغاز آن مصرعی شد: «به روی جادهٔ ابریشم شعر» در وزن بسیار رایج ترانه‌های ایرانی کهن بی‌درنگ مصرع دومی هم بدان افزودم و شد:

به روی جادهٔ ابریشم شعر
روان در بیکران و بی‌زمان باش

به مدخل کتابخانهٔ مرکزی که رسیدم این قطعه یا غزل تمام شده بود. آن را _ که روی کاغذی مچاله شده در راه نوشته بودم _ در داخل کتابخانه پاکنویس کردم و به کارهای هرروزی خودم پرداختم. بعد از مراجعت به منزل به مشهد زنگ زدم و این شعر را برای شادروان قهرمان خواندم. بسیار تحت تأثیر قرار گرفت و زار زار گریست و گفت: مرا کُشتی. و آن را کلمه به کلمه یادداشت کرد. بعد از این تاریخ در جاهای مختلف آن را نقل کردند. قهرمان در مقدمهٔ دیوان دوم خویش، که نامش «روی جادهٔ ابریشم شعر» است، به همین ماجرا اشاره کرده است و یک دوبیتی محلی و خراسانی بسیار لطیف هم در پاسخ آن سروده است که طالبان می‌توانند آن دوبیتی را در همان مقدمه بخوانند. غرض بیان شأن نزول این قطعه یا غزل بود. این شعر ادای دینی بود به یک دوستی پنجاه ساله با شاعری بزرگ و دارای فضیلت‌های بسیار؛ در دوستی پایدار و با انضباط و در شعر محلی‌سرایی خراسانی فرد اکمل و در اسالیب شعر سنتی در میان معاصران استادی کم‌نظیر. خاکش سیراب!

استاد دکتر شفیعی کدکنی
خرداد۹۲


مجلهٔ بخارا، سال پانزدهم
شمارهٔ ۹۳
خرداد_ تیر ۱۳۹۲

🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
«سه‌شنبه.
هیچ. وجود داشتم.»

تهوع؛ ژان پل سارتر.
کتاب بخوانیم
🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
#نامه‌نگاری

اگر چیزی بارم باشد، چه نیازی به به رخ‌کشیدن دکتری؟

📝 نامه‌ی خواندنی دکتر محمدجعفر محجوب به ناشر دیوان ایرج‌میرزا

«بنده معمولاً از عنوان دکتری ِ خود استفاده نمی‌کنم. دلیلش که روشن است: اگر چیزی بار ِ بنده نباشد، به ضرب عنوان دکتری نمی‌توانم خود را وارد و اهل اطلاع جا بزنم. مردم پوزخندی خواهند زد و خواهند گفت: از این دکترهای کوپنی فراوان است! و اگر چیزی بارم باشد (که متأسفانه نیست و خودم این نکته را بهتر از هرکس می‌دانم)، به رخ‌کشیدن دیپلم دکتری لزومی ندارد.

استادانی که پای دیپلم مرا امضا کرده‌اند و من همیشه با مباهات از این که شاگرد ایشان بوده‌ام یاد می‌کنم (امثال بدیع‌الزمان فروزان‌فر، جلال همایی، ‌احمد بهمنیار، ‌فاضل تونی،‌ ملک‌الشعرا بهار)، ‌هیچ‌کدام دیپلم دکتری که سهل است، تصدیق ششم ابتدایی هم نداشته‌اند. دانشمند بزرگ و مسلّمی مثل مرحوم محمدعلی فروغی (که در تمام کتاب‌های درسی در رشته‌های مختلف دبیرستانی هفتاد هشتاد سال پیش از این کتاب تألیف کرده است)، یک دیپلم خشک‌ و خالی مدرسه‌ی دارالفنون را داشت و میرزا غلام‌حسین‌خان رهنما، که شاید پنجاه سال هندسه و جبر و کتاب‌های او در دبیرستان‌ها تدریس می‌شد و خودش رییس دانش‌کده‌ی فنی بود، گویا آن دیپلم را هم نداشت و ریاضیات را پیش خودش خوانده بود!

بنا بر این گذاشتن ِ «تیتر»، کسی را بالا نمی‌برد و نگذاشتن آن نیز کسی را پایین نمی‌آورد.
یادم رفت عرض کنم که علامه‌ ‌دهخدا، ‌رییس دانش‌کده‌ی حقوق و مؤلف لغت‌نامه و امثال و حکم، دیپلمه‌ی مدرسه‌ی سیاسی (معادل دبیرستان) بود.

دیگر این‌که وقتی دیدم اسم نحس مرا از اسم خود ِ مرحوم ایرج‌میرزا درشت‌تر نوشته‌اید، به‌راستی خجالت کشیدم. آخر بنده هرقدر بزرگ باشم، از خود ِ «صاحب ِ علّه» که بزرگ‌تر نیستم! این نان را آن مرحوم توی دامن بنده گذاشته و اسم و آب ِ رو برای من فراهم کرده است.
بی‌کرداری است که مصحح اسمش را بزرگ‌تر از صاحب دیوان بگذارد و از همه بدتر این‌که هیچ‌کس این حرف‌ها را به حساب ناشر نخواهد نوشت و آن را به حساب «مگالومانیا» یا «جنون خودبزرگ‌پنداری» و یا بنا به ترجمه‌ی مرحوم صادق هدایت، به مرض «گنده‌گوزی» بنده حمل خواهد کرد.
می‌بخشید که این لفظ بی‌تربیتی را به کار بردم...» .

🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
Forwarded from اتچ بات
به قول نادر نادرپور:
در آن غروب گوارا که رنگ مستی داشت
نگاه دور تو را آرزو کردم

#موسیقی
#بی‌کلام
*خاص نگارش و نوشتن
🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
Forwarded from اتچ بات
هر صبح یک روز جدید در انتظار ماست .
انسان ها می گویند که اگر خوش شانس باشی بهتر است .
اما من ترجیح می دهم که هوشیار باشم .چرا که وقتی شانس به سراغم بیاید از دستش نخواهم داد...

پیرمرد و دریا
ارنست همینگوی

با آرزوی هوشیاری درون

#موسیقی
#بی‌کلام
*خاص نگارش و نوشتن
🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
Forwarded from نگارش دهم تا دوازدهم (Nazi Sojoudi langeroudi)
وقتی همینگوی در دفتر روزنامه استار به کار مشغول شد گردانندگان روزنامه، برگ کاغذی را جلو رویش گذاشتند که اصول نویسندگی را به اختصار شرح می‌داد:

• جمله‌های کوتاه بنویسید.

• بند اول مطلب را کوتاه بنویسید.

• از آوردن صفات، به خصوص صفات مبالغه آمیز و پرطمطراق، مثل شکوهمند، درخشان، عظیم، مجلل و جز اینها خودداری کنید.

• و نگرش مثبت داشته باشید.

همینگوی بعدها، در ۱۹۴۰، به روزنامه نگار جوانی گفت که اینها قواعدی است که من در کار نوشتن به کار بسته ام و هیچگاه آنها را فراموش نکرده ام. و افزود، هر فردی، چنانچه از استعدادی برخوردار باشد و درباره چیزی که می‌خواهد قلم بزند صادقانه تلاش کند، با رعایت این قواعد هرگز شکست نمی‌خورد.


ارنست میلر همینگوی

بهترین داستان‌های کوتاه
مقدمه: احمد گلشیری
🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞
@negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
با تجربه ناچیز و اندکم در نوشتن هر روز به این قول همینگوی نزدیک تر می شوم که در جایی گفته:
"ایستاده بنویس و نشسته ویرایش کن
!"

این کاری بود که حافظ ما هم کرده و نظامی و برخی دیگر از قدما هم.

دیگر این که آدم اگر می نویسد باید به قول آنا اخماتووا، آن بانوی شاعر و نویسنده روس عهد روسپید استالین، جوری بنویسد که در نثرش گاه گاهی برق شمشیری هم دیده شود. چیزی که به زعم او در آثار تولستوی غائب بود و در آثار نویسنده محبوبش، داستایفسکی پیدا بود.

دکتر ایرج رضایی

🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
#نامه‌نگاری

«تراژدی زندگی شخصی‌ات را بی‌خیال. همه‌ی ما از همان اول کلی بدبختی کشیدیم، امّا انسان تا وقتی که درست‌وحسابی صدمه ندیده، نمی‌تواند شروع کند به نویسندگی جدی. از این بلاهایی که سرت می‌آید استفاده کن.»

‏از میان نامه‌ی همینگوی به فیتز جرالد.
***
«هر کسی در زندگی باید کسی را داشته باشد که حرف‌هایش را راحت، بی‌خجالت و رو دربایستی به او بزند. وگرنه آدم از تنهایی دق می‌کند.»

زنگ‌ها برای که به صدا در می‌آید؛ ارنست همینگوی.

*زادروز ارنست همینگ‌وی
همینگوی

🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
#گفت‌وگو


«یه روز به به‌آذین گفتم: آقای به‌آذین! تمام پلیدی‌ها و شر و شور دنیا و آدمها، تا پوست من می‌آد، متوقف می‌شه و نمی‌تونه به درون من نفوذ کنه. به‌آذین با تعجب و تحسین گفت: اگه اینطوره خوش به حالت.
واقعاً هم همین‌طوره. من بارها گفتم. شاه هیچ جرم و جنایت و گناهی نکرده باشه این جرمو کرده که کیوانو کشته. شما می‌دونین که همین الآن هم اسم مرتضى کیوان منو از گریه پر می‌کنه ولی اگه شما شاه رو به دست من می‌دادین، من یه سیلی هم نمی‌تونستم بهش بزنم.
[...]

من یه خوشبینی سرشتی به آدمیزاد دارم که هرگز اونو با چیزی عوض نمی‌کنم... وقتی می‌رم بانک و به من پول می‌دن نمی‌شمرم. به شوخی می‌گم مزد پول شمردن من بیشتر از پولیه که ممکنه از دسته اسکناس کم باشه ولی حقیقت اینه که به محض اینکه من بشمرم، یعنی قبول کردم که این بابا ممکنه حقه‌باز باشه و پول کم داده باشه. این با یه میلیون ده میلیون صد میلیون چاره نمیشه. من حاضر نیستم به خاطر چند میلیون این باور خودمو به آدمیزاد از دست بدم. نه اینکه ندونم و نفهمم؛ نمی‌خوام این کثافتو ببرم توی خودم. نمی‌خوام خوشبینی سرشتی خودمو نسبت به آدمها از دست بدم


(پیر پرنیان‌اندیش، دکتر میلاد عظیمی و عاطفه طیه در صحبت سایه، ص۱۲۶۳_۱۲۶۴)
🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
Forwarded from اتچ بات
ای خوشا روزا که ما معشوق را مهمان کنیم
دیده از روی نگارینش نگارستان کنیم

#مولانا

#موسیقی
#بی‌کلام
*خاص نگارش و نوشتن
🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
با‌ یادی از:
صادق چوبک

فارسی چوبک چطور است؟ منظورم ارزش زبان اوست.
ــ کسی که بار اول چوبک را می‌خوانَد، فکر می‌کند با یک آدمی که مقداری الفاظ و کلمات عامیانه را در انبانِ ذهن دارد مواجه است. درحالی‌که این‌طور نیست؛ چوبک از معدود نویسندگان ماست که بی تظاهر، ادبیات فارسی را خوانده و می‌داند و مطلقاً به ویرانگری در زبان اعتقاد ندارد. او خود یک بار به من گفت که در نوشته‌هایش زبان قدما را به‌عنوان دستمایه و سنگ زیرین مورد استفاده قرار می‌دهد. چوبک متحول است و وسواسی. سنگ صبور درخشان‌ترین کار اوست.

برگرفته از: صدرالدین الهی، «خاطرات ادبی دکتر پرویز ناتل خانلری دربارهٔ صادق چوبک»، در مجلهٔ ایران‌شناسی، تابستان ۱۳۷۲، ش پیاپی ۱۸، ص ۲۶۵. ⁠⁠⁠⁠⁠
🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
#خاطره‌نگاری


فال حافظ: بوس یا بورس؟

✍🏽 شروین سلیمانی (شاعر و طنزپرداز)


پارسال برای یک جلسه‌ی شعر به شیراز دعوت شده بودم. پروازم نزدیک ظهر نشست. چند ساعت بعدش جلسه شروع می‌شد.
تصمیم گرفتم که دوسه ساعت باقی‌مانده را غنیمت بشمرم و بروم زیارت حافظ و سعدی. اول رفتم حافظیه و بعدش آمدم بیرون تا تاکسی بگیرم و خودم را به سعدیه برسانم.

یک پراید لکنته بادمجانی که پیرمردی خسته راننده‌اش بود، تلق‌تلق نزدیک شد و جلوی پایم ایستاد.

گفتم: «سعدیه میری؟»
گفت: «میرم عامو؛ اما ترافیکه اگه پیاده بری زودتر می‌رسی.»
(شما همه دیالوگ‌های این عزیز را با لهجهء شیرین شیرازی بخوانید.)

گفتم: «عیب نداره.»

سوار شدم، راه افتاد و گفت:«مگه الان سرِ قبرِ حافظ نبودی؟»

گفتم:«چرا.»

گفت:«قبر سعدی هم مث همینه!»

از این حرفش جا خوردم. گفتم:«خب هرکدوم لطف خودشونو دارن.»

گفت:«بازم سعدی بهتره!! حافظ به درد نمیخوره!!»

منِ شاعر که روی هر دوی این بزرگواران تعصب دارم، با دلخوری گفتم: «نفرمایید آقا! اینا قله‌های ادبیات ایران و جهانن.»

خیلی محکم گفت: «اشتباه نکن! همین حافظ خیلیارو بدبخت کرده!»

با تعجب گفتم:«چرا؟!»

گفت:«با همین فال‌های بی‌خودش!» (البته ادبیاتِ راننده، زیاد پاستوریزه نبود؛ من اینجا تلطیفش می‌کنم تا قابل چاپ شود!)

گفتم:«فالِ حافظ که سرگرمیه.»

گفت:«برای شما سرگرمیه؛ همین فالو (یعنی فال) زندگی خیلیا رو به فنا داده، یکیش خودم!»

با کنجکاوی پرسیدم: «چطور؟!»

آهی سوزناک کشید و گفت:«سرِ زن گرفتن، فال گرفتیم گفت:«بگیر طُره‌ی مَه‌چهره‌ای و قصه مخوان»
رفتیم دخترو رو گرفتیم، عفریته‌ای از آب در اومد که کافر بِگِریَد!

سر انتخاب شغل، فال گرفتیم گفت:«قبول دولتیان کیمیای این مس شد».
کار بابامونو ول کردیم و رفتیم توی کار دولتی، ۳۰ سال سگ‌دو زدیم، آخرشم این‌شد وضع‌مون.

پسرو اومد خواستگاری دخترمون؛ فال گرفتیم گفت:«حجله‌ء حُسن بیارای که داماد آمد.»
سر حرف حافظ، دخترمونو دادیم؛ داماد بد از آب در اومد، دخترمونو سیاه‌بخت کرد.

به فالو هم گرفتیم که با پول پاداش بازنشستگی‌ مون چه کنیم؟ گفت: «بذار توی بورس!»
گذاشتیم توی بورس و خاک و باد شد!»

پرسیدم:«مگه حافظ برای بورس هم شعر داره؟»

گفت:«همون که میگه: دیدار شد میسّر و بوس و کنار هم!»

با تعجب گفتم:«بوس به بورس چه ربطی داره؟!»

گفت:«ما بوسو به فالِ بورس گرفتیم!
این آخری هم شک داشتیم که ماشین از غریبه بخریم یا ماشین باجناقمون رو بگیریم؟ فال گرفتیم. گفت:«اهل نظر معامله با آشنا کنند!»
با باجناق‌مون معامله کردیم، این لَگَنو انداخت بهمون، دو برابر پول خودش خرج تعمیرش کردیم.»

به سعدیه رسیدیم؛ گفتم: «به نظرم، شما دیگه با فالِ حافظ، تصمیم نگیر!»

گفت:«نه دیگه، غلط بکنم!»

بلافاصله گفت:«چند وقته دارم فال سعدی می‌گیرم، خیلی کارش درسته!» چشمانم از تعجب گرد شد.

موقع پیاده‌شدن با خنده‌ای عصبی گفتم:«یه مدت هم فالِ خیام بگیر، نشد برو توی کار فالِ ایرج میرزا؛ اون دیگه جوابه!»

ناسزایی گفت و گازش را گرفت و دور شد.

یادم آمد که خودم هم در زندگی، چه تصمیماتی که با فال حافظ نگرفته‌ام؛ اما خوشحال بودم که لااقل "بوس" را به فالِ "بورس" نگرفته‌ام که به خاک سیاه بنشینم!

‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
رضا براهنی برای نوشتن کتاب تئوریک «قصه نویسی» که به گونه‌ای آموزش قصه‌نویسی هم است، داستان‌های قاعده‌‌مند صادق چوبک را قاعده قرار داد. چوبک مثل صادق هدایت یک استثنا در تاریخ ادبیات داستانی ایران است. اما به دلایلی چهره‌ی او در محاق فراموشی قرار گرفت. یکی از مهم‌ترین دلایل این فراموشی، بزرگ شدن اسطوره‌ای چهره‌ی صادق هدایت است.

۱۳ تیر ۱۳۷۷ روز درگذشت صادق چوبک است. او فردا ۱۴ تیر ۱۲۹۵ به دنیا خواهد آمد.

دکتر سینا جهاندیده
🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
#نامه‌نگاری

یاران موافق همه از دست شدند.
در این منجلاب زشتی و کژی، گرفتاریم و راه ِ بیرون‌شدن نمی‌دانیم.
زشتی و ناجوان‌مردی و ناتویی، به حد اعلای خود رسیده، وقاحت‌ها آن‌چه در حقیقت بوده آشکار شده. حتی [آن‌دسته] که سال‌های دراز آن را زیر ماسک پنهان می‌داشتند، اکنون بی‌باک و آزاد آن را از چهره برداشته و «خود» را آشکار ساخته‌اند.
راستی، شوخی و طنز از دل‌های ما رخت بربسته.
پیوسته خاموش و اندیشمند و پُراندوه به یک زندگی پُربیم و بی‌امید دنباله می‌دهیم.

از نامه‌ی صادق چوبک به بزرگ علوی


عکس: صادق چوبک و بزرگ علوی

🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
Forwarded from اتچ بات
درست است که زندگی بسیار غم انگیز و بیهوده است؛ اما تنها چیزی است که ما داریم.

#عباس‌کیارستمی

#موسیقی
#بی‌کلام

*خاص نگارش و نوشتن
🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
از خاطرات
#عباس‌کیارستمی


وقتی از من می‌پرسند چه شد فيلمساز شدی؟
من می‌گويم تصادفی!
ولی قضيه خيلی هم تصادفی نبود و بيشتر شرايط فراهم شد. من کنکور هنرهای زيبا را دادم و رد شدم.
بعد در اداره پليس راه استخدام شدم.
سال آينده‌اش به کلی اين قضيه را فراموش کرده بودم
که به سراغ يکی از دوستانم به نام عباس کهنداری که کتابفروشی و خرازی داشت رفتم
او به من پيشنهاد کرد برويم سر پل تجريش
ولی من گيوه پام بود و نمی‌توانستم همراه او بروم.
بعد کفش‌های او را پوشيدم و با هم رفتيم.
سر پل يکی از دوستانم را ديدم و او پيشنهاد کرد با هم به خانه فرهاد اشتری شاعر برويم.
به اتفاق رفتيم، در خانه‌ی اشتری يک آقای نقاشی بود
که وقتی فهميد من در کنکور رد شده‌ام، از من پرسيد کلاس رفتی يا نه!؟
او به من توصيه کرد در کلاس طراحی اسمم را بنويسم و سال بعد کنکور شرکت کنم من در رو دربايستی که داشتم
در آن کلاس اسم نوشتم.
سال بعد کنکور دادم و قبول شدم.
بعد نقاشی تبليغاتي کردم
بعد فيلم تبليغاتي ساختم و به همين طريق با مکانيزم دوربين آشنا شدم و...
حالا فکر می‌کنم اگر کفش ‌های دوستم به پای من نخورده بود من الان بازنشسته ی وزارت راه بودم.

گاهی زندگی آدم به چيزهايی مانند مو بستگی دارد.

نهمین سالگرد در گذشت
#عباس‌کیارستمی
🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
۱۴ تیرماه، روز ِ قلم، گرامی باد!


نوشتن، خواستن ِ آزادی است.
ژان پل سارتر
🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
2025/07/06 00:52:14
Back to Top
HTML Embed Code: