Suicide Is Painless
Johnny Mandel
از اونجایی که جنگ و مرگ بیخ گوشمونه، مجبور شدم دست کنم توی گنجینه موسیقیم و یکی از عزیزانم رو بفرستم براتون. این آهنگ رو هر شب گوش کنید، شاید به دردتون خورد یه روز. و سعی کنید بیشتر عشق بورزید. کیرم تو وجود هرچی جنگ و جنگطلبه.
لحظهای که وارد جنگ بشی، جنگ هیچوقت برات تموم نمیشه. این رو از داییم بپرسید که بعد از ۶۰ سال هنوز بعضی از شبها با وحشت و داد و فریاد از خواب میپره و هرکسی بهش نزدیک بشه رو پس میزنه و با ترس از خودش دور میکنه.
نکبت
Johnny Mandel – Suicide Is Painless
برای اینکه زیاد خیالپردازی نکنید و یه کم context در مورد آهنگ داشته باشید، آهنگ از فیلم Mashئه؛ یه فیلم کمدی شاهکار در مورد جنگ.
ناراحتم. به طور همزمان حس میکنم به وجودم خیانت شده و همچنین در یه سری مسائل ناتوانم و ناکام موندم. انگار یهو همهچیز -مادی و معموی- ازم گرفته شده. حوصله و انرژی توضیح دادن هم ندارم. واقعاً آدم نمیفهمه کی قراره حالش گرفته شه. حالت خوبه، نشستی سر جات، یهو حالت بد میشه. انسان بودن از درون به خودی خود سخته، از طرفی باید مسائل بیرونی رو هم تحمل و تحلیل کنی.
البته تو وضعیت ما اگه حالت خوب باشه باید شک کنی به خودت. ناراحت بودن طبیعیترین احساسیه که میتونیم تجربه کنیم. ممنون از بدن و روان خوبم که میدونه کی باید ناراحت باشه، کی خوشحال. البته همین هم اکثر اوقات نمیدونه. بر اساس اتفاقات که از سر گذرونده، اونم طبیعیه. اشکال نداره عزیزم. قربونت برم. زندگی همینه.
صبح بخیر خوشگلا. امروز بیاید از اینکه تحت هر شرایطی مجبوریم مثل سگ کار کنیم و کارمون کیریه خوشحال باشیم. شاید بپرسید چطوری؟ نمیدونم. کی گفته همیشه همون حرفی که ذهن میزنه و همون حسی که بهت میده درسته؟ از کی تا حالا احساساتمون معتبر و قابل تکیه شدن؟ دارم کسشر میگم. به رنجور بودنتون ادامه بدید.
چند مدته حجم گه خوردنم از حجم مطالعاتم بیشتر شده. خطرناکترین اتفاقی که برای انسان مستعد به گه خوردن میتونه بیوفته همینه؛ مثل اینه که غذا نخوری و فقط برینی.
هر موقع از روزمرگی و ملالت کار رنجور میشم، میرم تو محیط باز و به مورچهها خیره میشم. تنها موجوداتی که باهاشون همذاتپنداری میکنم مورچهها هستن. امروز یکیشون در حالی که داشت یک شی ناشناختهای رو با خودش حمل میکرد، یه لحظه ایستاد کنار پاهام و بهم خیره موند. من داشتم به اون نگاه میکردم و اون به من. انگار سالها حرف برای گفتن به همدیگه داشتیم اما زبان سخن نداشتیم. این عمیقترین برخوردی بود که توی زندگیم تجربه کردهم.
چند روزه کرم توییتر برگشته. دیشب خواب دیدم عکسهای خودم و خانوادهم توی توییتر پخش شده و همه دارن بهم بیدلیل فحش میدن. ببین محیط توییتر چقدر کیریه که بعد از این همه سال، ضمیر ناخودآگاهم تنها چیزی که ازش ساخته یه محیط وحشی بدون هیچ حد و مرز انسانی و اخلاقیه. جدی من چرا باید توی چنین زبالهدونیای چند هزار فالوور داشته باشم. نکنه خودم هم یکی از همین حیوونهای بیشعور و سنگدلم.
No Surprise
Warhaus
سبحانالله. تازه منتشر شده، حرفی ندارم. امروز خیلی دلنازک و لطیفم، این آهنگ هم مثل نوازش بادی که به پلاستیک برخورد میکنه، بلندم کرد و با خودش برد.
نکبت
Warhaus – No Surprise
عزیز دلم -سیلوی خانم- اسمش توی آهنگ نیست ولی فکر کنم صداش رو اون پشتمشتها میتونید تشخیص بدید.
نکبت
Warhaus – No Surprise
در حال حاضر، به نظرم بهترین duo جهان همین دو نفر -مارتن دولدر و سیلوی کرویش- هستن. ترکیب صداشون با همدیگه یه چیز جادویی خلق میکنه که غیر قابل وصفه برام. یه چیزی تو مایههای Daft Punkئه برام. دوباره فکر کنم قراره بشینم کل فول آلبوم Warhaus و Balthazar رو در هفتههای پیش رو گوش کنم. امروز خیلی عاشقم. اگه زید داشتم، امروز بهترین روز زندگیش بود.
دل کسی توی توییتر برام تنگ شده اصلاً؟ دیگه وقت اضافی و مفت ندارم بذارم پای توییتهای جالب. برنگردم توییتر بهتره. چشمه خلاقیتم خشکیده. بهتره همون انسان جالب و بامزهای که تو ذهن بقیه ساختم باقی بمونم.
شاید هم هنوز بامزهام. من از خودم بیخبرم واقعاً. تمام ابعاد روحی و روانی زندگیم در تأیید دیگران خلاصه میشه. بیکار شدین بیاین بهم عشق بورزید. من با دوپامین تأمین شده توسط شما زندهام.
هیچ سرتونینی توی بدنم نیست. کل زندگیم رو با دوپامین لحظهای پیش میبرم. یک لحظه بهم نرسه، به فکر خودکشی میافتم. اینم حتی نمیدونم. شاید سرتونین توی بدنم هست. بیخبرم از درونم. یه حیوونم که هیچ درکی از خودش نداره. همین که میدونم هیچ درکی از خودم ندارم، خودش یه درک محسوب نمیشه؟ الان من چیام آقای دکارت؟
نکبت
Warhaus – No Surprise
این ۵ ساعت پیش منتشر شده. پسر جدی جدی فن اینامها. عجب آهنگ نرمیه. کسی میاد تا پایان امروز دوست دخترم بشه؟