Telegram Web Link
نکبت pinned an audio file
نکبت pinned «مرگ مثل خوابیدنه و آدمی که توی بستر مرگه و داره آخرین نفس‌هاش رو می‌کشه، فکر می‌کنه داره به خواب می‌‌ره. خدابیامرز بابابزرگم هم یادم میاد توی بستر مرگ که بود، چند بار کامل هوشیاری‌ش رو از دست داد و باز برگشت. با اینکه دیگه جانی در بدن نداشت، فکر می‌کرد داره…»
آدم غمگینی‌ام. سنگینم. نمی‌دونم چرا این غم رو به جهان هم نشون می‌دم و شما رو ناراحت می‌کنم. کاش انقدر غمگین و افسرده نبودم. کاش راهی بلد بودم. کاش با همین عمقی که غم رو تجربه می‌کنم، شادی رو هم تجربه می‌کردم. توی هیچی معنا و لذتی پیدا نمی‌کنم. انگار فقط به دنیا اومدم که تنها و غمگین و سرگردون باشم. البته انسان ذاتاً همینه. چرا باید اینا رو به شما بگم؟ بهتر نیست خفه شم و برم یه گوشه در تنهایی بمیرم. همه خودشون به اندازه کافی بدبختی دارن. منم نشستم روضه می‌خونم. برم گم بشم. شب بخیر.
Train
Younger Brother
چراغ رو خاموش کنید و با هندزفری گوش بدید، شاید چیزی حس کردید.
1
نکبت
Younger Brother – Train
The world flashing past
So many of us moving so fast
I feel my heart slow
As we wonder I don't bow down
Nothing left undecided
Upon steel on steel
Through these cuts in the Earth
No question who was here first
Many dreams many lifetimes
Any of which could be me
Except that I'm the one unable to move upon this machine
Upon this machine
Pardon caravan emotion
Alone in crowds just like me
I fell between the moments
I fell between the endings
As rain runs around the windows
Nothing here is still
All the paths have collided
Through all these villages and hills
So many dreams so many lifetimes
Any of which could be me
Except that I'm the one unable to move upon this machine
Theres no one else, no one else, no one else, no one else.
Theres no one else, no one else, no one else, no one else.
Theres no one else, no one else, no one else, no one can help me now
Help me now
I'm stuck in this moving thing
Nothing is what it seems
No getting off this machine.
یه زمانی راه فرارم از واقعیت غیرقابل درک زندگی این بود که از زاویه دید اشیا و پدیده‌های انتزاعی به دنیا نگاه کنم (که خیلی‌هاتون ممکنه توی توییتر و جاهای مختلف خونده باشید. در واقع دلیل که اینجاییم هم همون دوران و توییت‌ها بودن). ولی خب بعد از فروپاشی روانی‌م و فشارهای مختلفی که بهم وارد شد و موند، نتونستم دیگه دنیا رو از نگاهی جز نگاه خودم ببینم. شاید چون واقعیت وحشتناک زندگی بیشتر از همیشه وجودم رو لمس کرد. زندگی‌ای که برام بی‌معنا بود، معنا پیدا کرد و اون معنا «ترس» بود. ترس از همه‌چیز و همه‌کس. انسان بی‌پناهی شده‌م که هیچی حس نمی‌کرد جز وزن بدنش در لحظه فرار از ترس‌هاش. خیلی تلاش کردم همه‌چیز رو کنار بذارم، از خودم خارج بشم و باز از نگاه پدیده‌ها به مفهوم جهان و زندگی نگاه کنم، اما نشد، اگر هم می‌شد، نمی‌تونستم باهاش ارتباط برقرار کنم دیگه. انگار چیزی درونم مرد؛ پلی ریخت؛ آسمونی سیاه شد؛ جنگلی سوخت؛ دریایی خشکید. و همچنان به هر چشمی که پناه می‌برم برای دیدن دنیا، چیزی جز وحشت و سیاهی نمی‌بینم. نمی‌تونم جهان و خودم رو درک کنم و هر تلاشی مضحک به نظر می‌رسه دیگه. به هر چیزی رو آوردم، شکست خورد. تمام ایدئولوژی‌ها شکست خوردن. تمام تدابیر و اندیشه‌ها محکوم به سیاهی بودن. نمی‌خوام دنیا رو از نگاه گونه جانوری‌ای ببینم که فکر می‌کنه جهان رو فهمیده ولی هرچی پیش می‌ره بیشتر به وحشت جهان اضافه می‌کنه. باید دوباره برگردم به دنیاهای کوچیک و مسخره‌ای که برای خودم ساخته بودم. امیدوارم هیچوقت بزرگ نشم و نتونم جهان و انسان رو جدی بگیرم.
سلام صبح بخیر. ما اینجا دنبال چی‌ایم؟
نکبت
سلام صبح بخیر. ما اینجا دنبال چی‌ایم؟
عزیزی در پاسخ به این مسئله گفتن که «سکس با شما»، یعنی من. خیلی وقت بود در مورد سکس صحبت نکرده بودم. شاید براتون سوال باشه چرا؟ چون دیگه درکی از کانسپت سکس ندارم. نمی‌دونم چرا و چطور باید انجام بشه. دخترها جلوم لخت می‌شن و من مبهوت و متعجب نگاه‌شون می‌کنم. دخترها کون‌شون رو به سمتم می‌گیرن و عقب‌عقب دنبالم می‌دوئن و فریاد می‌زنن «به ما سکس بده» اما من چاره‌ای نمی‌بینم جز فرار کردن از دست‌شون. سکس برام معنایی نداره دیگه.
حالا فارغ از این صحبت‌ها، هنوز هم در سودای سکس با من هستید؟ یا سوداهای سکس‌تون با من رو انجام دادید و حالا دنبال آرامش و عشق و این خزعبلات هستید؟
باید یه باشگاه مخفی بزنم برای افرادی که در جامعه و مارکت سکس جایگایی ندارن. بریم توی اون باشگاه و به طور مخفیانه با هم سکس کنیم. کثافت مطلق. تمام فتیش‌ها و هر نیاز روحی و روانی‌ای که توی زندگی‌مون داریم رو برطرف کنیم و در آغوش امن همدیگه گریه کنیم و به آرامش برسیم. یه چیزی تو مایه‌های eyes wide shut و fight club به طور ترکیبی.
خدا تمام زبان‌ها رو بلده، پس یه احتمالی وجود داره که توی اوقات فراغتش چندتا پروژه ترجمه بگیره که هم کمک خرج باشه براش و هم زبانش قوی بمونه. خدای مترجم، خداییه که من دوست دارم وجود داشته باشه. از طرفی اگه با مردمان بابِل صحبت کرده باشید، متوجه می‌شید که خدا آنچنان هم طرفدار ترجمه و مترجمین نیست و کلا میونه خوبی با زبان‌شناس‌ها نداره. در نتیجه مثل باقی مسائل مربوط به خدا، این موضوع هم یک راز باقی خواهد موند.
البته بر اساس چیزی که خود خدا در مورد خودش گفته، مشرف بر تمام علوم هستیه. یعنی صبح می‌تونه فیزیکدان باشه، ظهر پزشک، عصر پیانیست و شب داستان‌نویس. رویای هر کمونیستی چنین زندگی‌ایه. حیف که کمونیست‌ها و خدا رابطه خوبی ندارن با همدیگه.
اسکار وایلد می‌گه «همه‌چیز تو دنیا در مورد سکسه، غیر از خود سکس؛ سکس در مورد قدرته»...همین. حرفی ندارم بهش اضافه کنم. فقط دوست داشتم یه روز یه چیزی بنویسم که با این جمله شروع بشه. فکر کنم هنوز زوده. شاید یه روز نوشتم.
نکبت
لطفاً فقط افرادی که در سودای سکس با من هستن توی کانال بمونن.
سلام صبح بخیر. الان توجه کردم، اصلاً سوال نپرسیدم اینجا. واقعاً برای خودم هم غافلگیرکننده‌ام.
نکبت
The Smiths – Heaven Knows I'm Miserable Now - 2011 Remaster
آهنگ مناسب هر روز صبح قبل از شروع کار و ملالت.
Forwarded from قاشق
امروز مارک نافلر طبقه کارگر مهمون‌مون بود.
2025/07/12 15:47:46
Back to Top
HTML Embed Code: