چقدر در مورد خودم حرف میزنم. «من» رو ازم جدا کنی، از تمام موجودیتم یک مشت پشم ناف باقی میمونه. حتی همین چیزی که دارم مینویسم هم در مورد خودمه :))) اسیر شدما. هم زندانی و هم زندانبان خودمم.
این دنیای مجازی چه سرطانی بود دیگه. چه نیازیه من بیام مبتذلترین محتوای بشر رو بهتون ارائه بدم و برای چند لحظه در زبالهدانی بیانتهای اینترنت، توجهتون رو مال خودم کنم. این چه فعالیت و نیاز بیهودهایه. این چه اعتیاد مضحکیه. ببخشید یک مقداری بومر هستم و پرحرفی میکنم. استرس سفره.
اصلاً نمیدونم چرا این کانال رو ساختم؟ چرا شماها جذب من شدید؟ چرا نمیتونم این غده رو از خودم جدا کنم و در خلوت و بیمخاطب زندگی کنم؟ جالبه که اصلاً کسی من رو نمیشناسه و در عین حال، پرسونا و ایدهٔ وجودم مورد توجه واقع میشه. کیرم تو این پرسونا.
❤1
ببخشید دستم سر خورد نزدیک بود کانال رو پاک کنم. خب محتوای مبتذل کافیه. امیدوارم افرادی که اومده بودن توی این کانال که محتوای عمیق و فاخر بخونن رو رونده باشم. اینجا جای انسانهای سطحی و کسشرپسنده.
You're gonna carry that weight.
YouTube
Spike | COWBOY BEBOP
****
"Men only think about the past right before their death. As if they were searching frantically for proof that they were alive."
What a beautiful show this was... If you have never seen it, I hope you'll give it a chance because it's a masterpiece, trust…
"Men only think about the past right before their death. As if they were searching frantically for proof that they were alive."
What a beautiful show this was... If you have never seen it, I hope you'll give it a chance because it's a masterpiece, trust…
معده خالی و به عنوان شام دارم بیسکویت مادر و خامه شکلاتی میخورم. بدنم تا صبح باید انسولین ترشح کنه.
شاید براتون سوال پیش بیاد که: خب به ما چه چی میخوری و بدنت چی ترشح میکنه؟
جوابی ندارم. از بوشهر تا تهران دارم با اتوبوس سفر میکنم. ۱۲ ساعت تو راهم. فکر نکنم با این وضعیتم در درجهای باشید که صلاحیت سوال پرسیدن داشته باشید.
جوابی ندارم. از بوشهر تا تهران دارم با اتوبوس سفر میکنم. ۱۲ ساعت تو راهم. فکر نکنم با این وضعیتم در درجهای باشید که صلاحیت سوال پرسیدن داشته باشید.
رفتیم تو کوه، اینترنت قطع شد. الحمدلله سه جلد کتاب جنگ و صلح رو با خودم آوردم که توی مسیر بخونم.
کل زندگیم تلاش کردم هر انسانی رو به خودم جذب نکنم، و با این حال، همونطور که شاهد هستید، هرگونه جونوری با هر سلیقه و سطح فکر و بهرهٔ هوشیای مخاطبم شده. فکر میکنید چون چنین نگاهی به دیگران دارم، پس خودم باهوشم و از سطح فکر و زیباشناسی والایی برخوردارم؟ ابداً اینطور نیست. خودم کسشرترین، نفهمترین، منزجرکنندهترین، شهوتپرستترین و در عین حال خودپسندترین جونور این کشورم. داشتم چی میگفتم؟
۲۷ نفر از تهران برام پیشنهاد سکس فرستادن. همشون رو رد کردم. میدونید چرا؟ چون آخرین باری که سکس کردم، دختره انقدر خوشگل و خوشمزه بود که نمیخوام مزهش از زبونم پاک بشه. شوخی کردم آخرین بار با یه فاحشه سکس انجام دادم. دلیل اینکه درخواستهای سکس رو رد کردم این بود که ایدز گرفتم.
توی تهران به اندازهٔ کافی کثافت در جریانه، بهتره با انجام سکس به این لجنزار چیزی اضافه نکنم.
بهونهٔ الکی میارم. واقعیت اینه که جایی ندارم دخترهای مردم رو ببرم توش و وارد بدنشون بشم. بین شماها کسی جاکش نیست؟
قبول دارید قیافهٔ اکثر مردان ایرانی شبیه به کسکشهاست؟ ذاتاً شاید انسانهای خبیثی نباشن، اما ظاهرشون واقعاً حال آدم رو به هم میزنه. حتی قیافهٔ من هم شبیه به کسکشهاست. قیافهٔ پدرم هم همینطور. نه شوخی میکنم قیافهٔ من خیلی خوردنی و بیبیفیسه. هیچ بویی از مردونگی نبرده ظاهرم. حتی از نظر باطنی هم احساس مردونگی نمیکنم. از امروز «ضعیفه» صدام بزنید.
پیامی به دستم رسید با مضمون اینکه متون فاخر بنویسم و از نوشتن کسشر پرهیز کنم. تصورتون از من چیه که دنبال محتوای فاخر هستید؟ من جندهام. برای گذران زندگی، خودم رو میفروشم. از کی تا حالا جندهها فرهیخته و فاخرنویس شدن؟ نه مثل اینکه راست میگه. اتفاقاً الان دقیقاً دورانیه که جندهها فاخرنویس شدن.
خیلی عجیبه. هر کسشری به ذهنم میاد رو مینویسم و در همون لحظه شما میخونید. حتی فکر نمیکنم. فقط مینویسم. شما هم فکر نمیکنید، فقط میخونید. واقعاً مبتذلتر از این نمیشه.