پیامی به دستم رسید با مضمون اینکه متون فاخر بنویسم و از نوشتن کسشر پرهیز کنم. تصورتون از من چیه که دنبال محتوای فاخر هستید؟ من جندهام. برای گذران زندگی، خودم رو میفروشم. از کی تا حالا جندهها فرهیخته و فاخرنویس شدن؟ نه مثل اینکه راست میگه. اتفاقاً الان دقیقاً دورانیه که جندهها فاخرنویس شدن.
خیلی عجیبه. هر کسشری به ذهنم میاد رو مینویسم و در همون لحظه شما میخونید. حتی فکر نمیکنم. فقط مینویسم. شما هم فکر نمیکنید، فقط میخونید. واقعاً مبتذلتر از این نمیشه.
همین که برای خوندن محتوای فاخر، میاید تو تلگرام و توییتر و امثالهم، خودش به اندازهٔ کافی گویاست که چقدر تو کسشر فرو رفتید. جسارت نباشه، برم بخندم یه کم. ممنون.
نکبت
The Moody Blues – Nights In White Satin (Single Version / Mono Mix)
صبح رو در اصفهان و با این آهنگ. این آهنگ. وای از این آهنگ. واقعاً یکی از مسائل زندگیم اینه که چطور انسان تونسته چنین شاهکار هنریای خلق کنه.
نکبت
صبح رو در اصفهان و با این آهنگ. این آهنگ. وای از این آهنگ. واقعاً یکی از مسائل زندگیم اینه که چطور انسان تونسته چنین شاهکار هنریای خلق کنه.
و نمیشه این آهنگ رو شنید و یاد فیلم House of tolerance نیوفتاد.
شبیه این کانالها شدم که موقع معرفی یه چیزی خیلی ذوق دارن و شاعرانه صحبت میکنن. واقعاً انسان دائماً مستعد تبدیل شدن به چیزیه که ازش متنفره.
انسان عاقل برای ایدهها زندگی میکنه. چرا به این نتیجه رسیدهم؟ چون انسان میمیره، اما ایده نه. این رو در حالی که در کاشان دارم نون و پنیر و گردو میخورم مینویسم. به یاد سهراب سپهری.
۲۶/۱۰/۱۴۰۳
۲۶/۱۰/۱۴۰۳