نکبت
مسافری با تصویر پارچهای - ادوگاوا رانپو
یه نکتهٔ جالب از زندگی آقای رانپو اینه که اسمش این نیست و به خاطر عشقی که به ادگار الن پو داشته اسم هنریش رو به این اسم تغییر داده.
از دیروز ۵ تا توت فرنگی خوردم. حس میکنم یکی دیگه بخورم طبقهٔ اجتماعیم تغییر میکنه.
نکبت
اول صبح نشستم دارم محمود درویش میخونم. خیلی زود وارد ۵۰ سالگی شدم.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
سلام دوستان. روز خوبی رو براتون آرزو دارم. به شخصه که بهترین اوقات زندگیم رو دارم سپری میکنم. توی همون مرداب و لجنزاری هستم که وجودم بهش نیاز داشت. ولی خب مسئله اینجاست حتی الان که میفهمم دارم با زندگیم چیکار میکنم هم نمیفهمم دارم چیکار میکنم. باید دست از آنالیز کردن همهچیز بردارم و فقط زندگی کنم. یک زندگی همراه با جریان طبیعی خودش. ساده. اوم.
نکبت
اول صبح نشستم دارم محمود درویش میخونم. خیلی زود وارد ۵۰ سالگی شدم.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
شوخی میکنم ترکم نکنید. همهتون رو دوست دارم. ولی خب به طور کلی اگه دنبال محتوای آموزنده و جالب و زیبا و بامزه و اینا هستید، اینجا چیزی گیرتون نمیاد. محتوای آموزنده و زیبای من فقط در «صحبتهای بالشتی» اتفاق میوفته.
نکبت
شوخی میکنم ترکم نکنید. همهتون رو دوست دارم. ولی خب به طور کلی اگه دنبال محتوای آموزنده و جالب و زیبا و بامزه و اینا هستید، اینجا چیزی گیرتون نمیاد. محتوای آموزنده و زیبای من فقط در «صحبتهای بالشتی» اتفاق میوفته.
به نظر میاد که دارم سکس با خودم رو تبلیغ میکنم ولی خب نه واقعاً. یکی رو میخوام بشینه باهاش حرف بزنم فقط. حالا اگه کنار هم دراز کشیده باشیم که فبها. به هر حال، برخلاف تصورات عموم، نه بلدم سکس کنم و نه غرق در سکس هستم. من هم مثل شماها یک انسان معمولی با یک زندگی معمولی هستم.
اصلاً سکس چیه که دارم در موردش صحبت میکنم. سکس هم مثل دین، سیاست و دوران کودکیه؛ بهتره در موردش زیاد صحبت نشه.
خواهرم یه ویدیو مسیج فرستاده از خواهرزادهٔ کوچک (۲سالشه) که داره جلوش توی پیادهرو قدم میزنه. خیلی شنگول و خوشحال با بدنی شل و شونه و دستهایی که اینور و اونور پرت میشن. یه چیزی بین دویدن و پریدن و قدم زدنه. از امروز میخوام کلاً اینطوری راه برم. مرگ بر بزرگسالی.
نکبت
خواهرم یه ویدیو مسیج فرستاده از خواهرزادهٔ کوچک (۲سالشه) که داره جلوش توی پیادهرو قدم میزنه. خیلی شنگول و خوشحال با بدنی شل و شونه و دستهایی که اینور و اونور پرت میشن. یه چیزی بین دویدن و پریدن و قدم زدنه. از امروز میخوام کلاً اینطوری راه برم. مرگ بر…
واقعاً تنها چیزی که باعث میشه دلم بخواد دختربچه داشته باشم این پدرسوختهست. کسکش یه جوری راه میره با اون موهایی که به زور به یه حدی رسیده که از پشت بسته بشه، آدم دلش میخواد تبدیل به مایعات و در چشمهای جاری بشه. فسقلی. دلم تنگ شده بله. کیر تو کونم.
خود افغانیها به خودشون میگن افغانی، نمیدونم ایرانی چه اصراری داره بهشون بگه افغانستانی.
روز کارگر مبارک دوستان. اگه شما هم کارگر هستید، میتونید در سندیکای من عضو بشید و با هم بریم اورشلیم رو فتح کنیم.
وضعیت تاریخی کشور یه طوریه آدم نمیتونه روز کارگر رو تبریک بگه بدون اینکه وایب تودهای نده. این خاک چه مصیبتی بود دچار ما شد. نه از چپ شانس آوردیم نه از راست.
نکبت
وضعیت تاریخی کشور یه طوریه آدم نمیتونه روز کارگر رو تبریک بگه بدون اینکه وایب تودهای نده. این خاک چه مصیبتی بود دچار ما شد. نه از چپ شانس آوردیم نه از راست.
حس میکنم جملهبندیم اشتباهه.
وایب تودهای بده؟ یا نده؟ چه زبان فارسی سخت شد یهو برام. نمیدونم منظورم رو متوجه شدید دیگه امیدوارم.
وایب تودهای بده؟ یا نده؟ چه زبان فارسی سخت شد یهو برام. نمیدونم منظورم رو متوجه شدید دیگه امیدوارم.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
لطافت.
زینب حسن
آهنگه هم که معروفه. صبری قلیل از شیرین.
زینب حسن
آهنگه هم که معروفه. صبری قلیل از شیرین.
نکبت
خب بیدار شدم باز. حالا چیکار کنم؟
از ساعت ۵ بیدارم البته. حوصله نداشتم بیام اعلام حضور کنم. چرا باید بیام اعلام حضور کنم در واقع. این چه فرم احمقانهای از فعالیت و حضور داشتنه اخه.