Telegram Web Link
داستان مردی که تو سال قحطی گندم کاشت
تو سالی سخت و خشک که زمین از خشکی ترک برداشته بود و آسمون بارونش رو فراموش کرده بود مردی تو روستایی دور افتاده شروع به آماده کردن زمینش کرد برای کاشتن دونه های گندم
همسایه ها بهش خندیدن ، یکی گفت عقلت رو از دست دادی ؟ این زمین دیگه سوخته دونه هات هدر میره
یکی دیگه گفت قرار نیست دیگه بارون بیاد الان دیگه وقت فرار از روستاس نه بیل زدن
اون یکی گفت دیوونه شدی؟ آینده؟ کدوم آینده؟
اما مرد هرروز به کاشتن اون دونه های گندم ادامه میداد
نه از روی امیدی خیالی و نه چون مطمين بود بارون میاد بلکه چون میگفت : ( اگه قراره بمیرم میخوام آخرین کاری که کردم کاشتن باشه نه تسلیم شدن)
سالها بارون نیومد و گندم ها رشد نکردن اما سالها بعد ، اون زمینی که دلخور بود از آسمون شروع کرد به سبز شدن
و بچه هایی که با ترس به زمین نگاه میکردن ی چیزی رو خوب یاد گرفتن اون هم اینکه : میشه کاشت حتی وقتی نا امیدی چون گاهی زندگی خود کاشتنه...

عزیز دل من این داستان رو برات تعریف کردم نه بر ای اینکه بگم همه چی درست میشه
نه برای اینکه بگم امیدت رو از دست نده و بخوام امیدی خیالی بهت بدم
نه... فقط خواستم بدونی گاهی اوقات تو دل سختی ، تو دل قحطی و خستگی تو دل روزهایی که انگار قرار نیست چیزی عوض بشه همینکه هنوز بلدی بکاری یعنی هنوز زنده ای ، یعنی هنوز انسانی ...
بعضی روز ها حتی اگه همه چی هم اون بیرون خوب باشه بازم انگار ته دلت آشوبه انگار یک چیزی درست نیست و ذهنت هم که بلافاصله شروع میکنه «اگه باز همه چی خراب بشه چی؟» «اگه از دستش بدم چی؟» «چرا هیچکی نمیفهمه من دارم چی میکشم؟»
و تو؟ ... تو فقط دلت میخواد ی روز خوب داشته باشی یک روز لعنتی که فقط زندگی کنی نه اینکه فقط زنده بمونی ،
و میدونی چی بیشتر از همه حالت رو بد میکنه؟ اینکه به همه ما یاد دادن آدم سالم آدمیه که حتی تو سخت ترین شرایط زندگیش هم احساسات و افکار منفیش رو کنترل میکنه و اونها رو از بین میبره انگار ما باید برای اینکه حال خودمون رو خوب کنیم توی یک جنگ بی پایان با احساساتمون بمونیم .
اما محض رضای خدا برای یک بار هم که شده دست از تلاش برای اینکه به زور خوشحال باشی و حال خودت رو خوب کنی بردار و تو این چند قدم با من همراه شو :
یه جای آروم پیدا کن، حتی گوشه‌ی تخت یا یه صندلی ساده.
سه تا نفس عمیق بکش—متوجه ورود و خروج هوا به ریه هات شو ( توجهت رو بیار به نوک بینی ، قفسه سینه و شکم )
دست‌تو بزار روی دلت یا قفسه سینه‌ت. و اجازه بده گرد و غبار ذهنت ته نشین بشه
و بعد با صدای آروم زیر لبت بگو:

«ذهنم داره کار خودشو انجام میده و قصه هایی که ذهنم میگه لزوما واقعیت محض دنیای بیرون نیستن ... اما من اینجام. با همه ی این فشارها»

دقت کن... قرار نیست حس بد بره.
قرار نیست همه چی درست بشه.
قراره فقط یه لحظه با خودت بمونی، نه با ذهنت.
اگه فقط همین یه کارو بکنی،
یه لحظه از جنگ بیرون میای.
و اون یه لحظه، می‌تونه تفاوت بین سقوط و عبور باشه.

ما توی دوره کد بیداری قرار نیست بهت بگیم «مثبت فکر کن».
ما با هم یاد می‌گیریم چطور وسط طوفان زندگیمون ، یه نقطه امن پیدا کنیم برای ادامه دادن.
نه فرار. نه مقاومت. فقط بودن... و حرکت کردن تودل همین شلوغی.

🗓 فقط ۱۰ نفر. فقط یک‌بار در ماه.
اگه تو هم خسته‌ای از تظاهر به خوب بودن،
بیا این بار، واقعی شروع کنیم. فقط کافیه پیام بدی «بیدارم»
روزی پادشاهی از شهری میگذشت در بازار مردی را دید که نشسته بود و مشغول ساختن شمع بود
پادشاه نزدیک رفت ، خندید و گفت : ( ای مرد روز روشنه آفتاب بالا سرمونه شمع به چه کارت میاد؟ )
مرد بی آنکه سر بلند کند گفت : ( شمع را برای شب میسازم ... نه برای روز )
پادشاه باز خندید و گفت : ( شاید شب نیاید شاید تو تا آن زمان زنده نمانی )
مرد سر بلند کرد و گفت : ( درست میفرمایی اما اگر شب رسید و من تا آن زمان شمع نساخته باشم در تاریکی چه کنم )

تو دل روز وقتی شرایط خوبه ساختن معنا آسونه ، امید هست ، انگیزه هست ، اما توی تاریکی ، توی قحطی معنا ، توی جنگ ، توی اون لحظه هایی که آینده معلوم نیست و انگیزه مرده ، اونی که از قبل ی شمع ساخته ، اونه که تاب آوری بالاتری داره و میتونه از پس شرایط بر بیاد

اون شمع میتونه هرچی باشه :
مراقبت از کسی که برات مهمه
نوشتن ی متن برای خودت که شاید هیچ وقت هم کسی نخونه
انجام دادن کاری که بهت شوق و انگیزه میده (و شاید قبلا میداده )
یا شروع کردن تراپی و ...

این روزا شاید آفتابی نباشه اما اگه تو همین حالا نه برای دنیا بلکه فقط برای خودت ی شمع بسازی ، شاید همون شمع تورو از دل شب عبور بده
ما تو دوره کدبیداری در طی درمانی نیمه خصوصی کنارتیم تا توی این روز های سخت بتونی شمع خودت رو بسازی فقط کافیه بهمون بگی «بیدارم»
گاهی همه ما دلمون میخواد از احساسی که تجربه میکنیم یا از فکری که به ذهنمون میاد فرار کنیم
گاهی همه تلاشمون رو میکنیم تا از شر ی خاطره یا ترس که مثل ی سنگ رو سینمون سنگینی میکنه خلاص بشیم
ذهنمون بهمون میگه : ( ولش کن الان نه حوصلشون داری نه وقتشو )
( ول کن حالا بعدا انجامش میدی )
و تو ی جوری فلج میشی انگار نمی‌تونی حتی یک قدم هم برا کاری که مدت هاس عقب انداختی برداری و چیزی که ما بهش میگیم «اجتناب» درواقع همون نجات لحظه ای با هزینه بلند مدته ...

🔥تصور کن ی شعله کوچیک وسط اتاق روشن شده و تو همونجا که وایسادی تکون نمیخوری ، چون دلت میخواد چشماتو ببندی ، نبینیش ، روش رو بپوشونی ، نادیده بگیریش و اگه به سمتش بری این حرکت کردن به سمت اون شعله لعنتی درد داره چون میسوزونه
اما اگه دستت رو دراز کنی و خاموشش کنی هم خودت رو از ی آتیش بزرگ تر نجات دادی و هم اتاق رو نجات دادی ...

همین حالا ی کاری رو انتخاب کن که میدونی عقب انداختی و ازش اجتناب کردی
ی پیام ، ی تماس ، ی ایمیل ، ی تصمیم ساده ی کاری که میدونی چه خوشت بیاد چه نیاد باید انجام بشه و اجازه بده با ترست حرکت کنی ، اجازه بده اون احساس رو تجربه کنی ولی اون کاری که باید انجام بدی رو همین حالا انجام بده و به خودت بگو : ( من میترسم ولی حاضرم با ترسم حرکت کنم )

هیچکی دلش نمیخواد درد بکشه دوست من ، اما اجتناب مثل زدن ی آمپول بی حسیه بدون اینکه واقعا مشکل اصلی برطرف شده باشه
گاهی بزرگ ترین شجاعت توی شروع کردنه حتی وقتی دلت میخواد بخوابی تا همه چی یادت بره
توی دوره کد بیداری ما طی درمان کنارتیم تا بهت یاد بدیم شروع کنی و کار هایی که لازمه رو انجام بدی حتی وقتی با همه وجود دلت میخواد فرار کنی و حتی وقتی حرکت کردن سخت ترین کار ممکنه
فقط کافیه بهمون بگی : «بیدارم»
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
اگه منتظری حالت خوب شه تا کاری برای خودت و زندگیت بکنی هیچ وقت اون روز نمیرسه چون انگیزه ی دروغ بزرگه ، اون سگ سیاه افسردگی وقتی هیچکس نیست وقتی هیچ انرژی ای نداری و وقتی هیچ کاری نکردی بیشتر روی سینت سنگینی میکنه ذهنت هم که منتظر فرصته تا شروع کنه :

«تو حتی لیاقت یه تلاش ساده رو هم نداری.»

«ببین، همه دارن می‌رن جلو… تو هنوز رو تختی.»

«اگه قرار بود چیزی عوض شه، تا حالا شده بود.»

و تو بین زنده بودن و بی‌تفاوتی،فقط داری نگاه می‌کنی که روزها دارن می‌رن… و تو فقط هستی ، خنثی ، خاموش ، خاکستری.
و تو نه نیاز به انگیزه زوری داری نه امید خیالی فقط ی کار کوچیک انجام بدی کافیه چون انگیزه قرار نیست خود به خود به وجود بیاد بلکه از دل کارهای کوچکی که برای خودت انجام میدی ساخته میشه اونقدر کوچیک که ذهنت نتونه بگه سخته یا به درد نمیخوره :
فقط دوش بگیر؛ حتی اگه بعدش دوباره بخوای بخوابی
فقط پنجره رو باز کن؛ بذار یه کم هوا بیاد تو، حتی اگه خودت نمی‌خوای
فقط یه لیوان آب بخور؛ حتی اگه حس زنده بودن نداری

توی دوره‌ی کد بیداری،
ما دنبال قشنگ‌گویی یا مثبت‌اندیشی نیستیم.
ما دنبال "لحظه‌ی بیدار شدن" هستیم،
نه با حال خوب، با یه حرکت کوچیک… در دل همون حال بد.
اگه تو هم از این روزهای خاکستری خسته‌ای،
از سکوتی که توش هیچ‌کس صداتو نمی‌شنوه،

🎯 کد بیداری برای توئه.
نه برای قهرمانا.
برای آدمایی که فقط نمی‌خوان ببازن.

🔐 ثبت‌نام محدوده.
شروعش فقط یه حرکت کوچیکه.
حتی اگه اون حرکت، فقط خوندن همین جمله باشه.
2025/07/05 16:41:26
Back to Top
HTML Embed Code: