Forwarded from پویش ملی دوباره دانشگاه
🔻سخنی چند با اعضای محترم هیأت علمیایی که برای افزایش حقوق خود نامه نوشته و امضاء جمع می کنند 1
🔻وحید احسانی
🔹سلام و درود، امیدوارم شاد و تندرست باشید،
🔹با احترام، اینجانب، با شما اعضای محترم هیأت علمیایی که افزایش حقوق و دستمزدتان را مطالبه میکنید سخنانی دارم که خواهشمندم، در صورت امکان، مطالعه فرموده و به سایر همکارانتان هم انتقال دهید. پیش از هر چیز، باید عرض کنم که در سلسله نوشتار، « نَفسِ مطالبۀ افزایش حقوق» از جانب شما بزرگواران را زیر سئوال نبردهام بلکه سخنانم ناظر بر جنبههای دیگری از این مسئله است که در صورت امکان و به امید خدا، عرائضم را طی چند قسمت مطرح میکنم.
🔻قسمت اوّل) رعایت تعادل و توازن میان «واکنش در خصوص مسائل جامعه» با «واکنش در خصوص مشکلات اقتصادیِ صنفی»
🔹لااقل تا جایی که من رصد کرده و متوجه شدهام، به ویژه در شرایط بحرانی فعلی که فشار و تهدید بسیار زیادی بر اقشار ضعیفتر جامعه وارد میآید، میان «تلاش و پیگیری شما بزرگواران برای افزایش حقوقتان» با «تلاش و پیگیریتان برای تأثیرگذاری بر تصمیمات سیاستگذاران و کاهش از درد و رنج مردم» تناسب و توازن قابل قبولی دیده نمیشود. یعنی به جز در تب و تاب انتخابات که شرایط خاصّی دارد، کمتر دیده میشود که شما بزرگواران مطالباتی را جهت نجات کشور، اصلاح جامعه و کاهش درد و رنج مردم، آن هم با این جدیّت پیگیری کنید. البته پیش از این، برخی از اعضای محترم هیأت علمی با چنین اهدافی نامههای سرگشادهای را به مسئولان عالی رتبۀ نظام ارسال کرده و پیگیریهای جدّیایی انجام دادهاند، برخی دیگر (یا شاید همانها) هم سعی میکنند با مخاطب قرار دادن مردم از طریق متنهای تأمّل برانگیز و روشنگری که در فضای مجازی منتشر میکنند (و هیچ امتیازی هم برایشان ندارد)، موجبات «اصلاحِ از پایین جامعه» را فراهم بیاورند، امّا اوّلاً، تعداد آنها نسبت به تعداد کل اعضای هیأت علمی (حدود 70 هزار نفر) بسیار اندک بودهاست و ثانیاً، لااقل تا جایی که من میدانم، آنها اهل نامه نوشتن یا نامه امضاء کردن برای افزایش حقوق و دستمزد خود نیستند و لذا «حساب آنها را باید جدا کرد».
🔹پیش از این، برخی از اعضای محترم هیأت علمیِ دلسوز و آگاه، با هدف اصلاح بنیادین نظام آموزش عالی در جهت افزایش کارآمدی و اثربخشی آن، حرکتهای بسیار خوبی را شروع کردهاند، حرکتهایی مانند «استادان علیه تقلّب»، و یا «پویش ملّی دوباره دانشگاه» که علیرغم فعّالیت خوبش در فضای مجازی و بازتاب محسوس اخبار آن در خبرگزاریها، تا زمان نگارش این متن تنها 1360 نفر از حدود 70 هزار هیأت علمی کشور (تقریباً 2%) آن را امضاء کردهاند. مطمئنّم اگر اعضای محترم هیأت علمی ده دقیقه وقت گذاشته و بیانیۀ پویش ملّی دوباره دانشگاه را بخوانند، بسیاری از آنها محتوای آن را مطابق دیدگاهها و گله گزاریهای روزمرّۀ خود خواهند یافت، امّا اکثریت قریب به اتّفاق شما بزرگواران حتّی نام این پویش را هم نشنیدهاید و یا اگر شنیدهباشید، زحمت امضاء کردن آن را به خود ندادهاید، چرا؟ از چهار حالت خارج نیست: اوّل، اگر با محتوای بیانیۀ پویش موافق نبودهاید که در این صورت انتظار میرفته خودتان در این راستا بیانیهها یا نامههای مناسبتری نگاشته و برایش امضا جمع میکردید، دوّم، اگر علیرغم ارتباط تنگاتنگتان با فضای مجازی –که لازمۀ شغلتان است- اصلاً نام این حرکتها را هم نشنیدهاید و یا با وجود اینکه نامشان را شنیدهاید برایتان اهمیّتی نداشتهاند، این مسئله حاکی از آن است که اصولاً دنبال این جور مسائل (اصلاح نظام آموزش عالی، اصلاح جامعه و امثال آن) نبوده و خدای ناکرده صرفاً به دنبال منافع شخصی خودتان بودهاید، سوّم، اینکه اتّفاقاً اصلاح نظام آموزش عالی و جامعه خیلی برایتان اهمیّت داشته و لااقل برخی از حرکتهایی که در این راستا شکل گرفته است را هم بسیار مفید دانستهاید امّا نگران این بودهاید که مبادا «گربه شاختان بزند!». در این صورت باید عرض کنم که اوّلاً، برخی از حرکتهای نامبردهشده (به طور مشخّص، استادان علیه تقلّب و پویش ملّی دوباره دانشگاه) حرکتهایی بسیار مدنی، صلح جویانه، آشکار و قانونی بودهاند که حتّی بسیاری از اعضای هیأت علمی سرشناس کشور نیز از آنها حمایت کردهاند و حمایت کنندگان از این حرکتها تا کنون با هیچ مشکلی مواجه نشدهاند و ثانیاً، برخی مواقع، تلاش برای اصلاح جامعه ما مستلزم «آزاده بودن» و «به جان خریدن برخی تیر و ترکش هاست»[1] و بنابراین کسانی که حاضر نباشند برای این مهم هیچ گونه تهدید کوچکی را نیز به جان بخرند، اصولاً انتظار اینکه برای اصلاح جامعه گامی بردارند وجود ندارد.
🔻وحید احسانی
🔹سلام و درود، امیدوارم شاد و تندرست باشید،
🔹با احترام، اینجانب، با شما اعضای محترم هیأت علمیایی که افزایش حقوق و دستمزدتان را مطالبه میکنید سخنانی دارم که خواهشمندم، در صورت امکان، مطالعه فرموده و به سایر همکارانتان هم انتقال دهید. پیش از هر چیز، باید عرض کنم که در سلسله نوشتار، « نَفسِ مطالبۀ افزایش حقوق» از جانب شما بزرگواران را زیر سئوال نبردهام بلکه سخنانم ناظر بر جنبههای دیگری از این مسئله است که در صورت امکان و به امید خدا، عرائضم را طی چند قسمت مطرح میکنم.
🔻قسمت اوّل) رعایت تعادل و توازن میان «واکنش در خصوص مسائل جامعه» با «واکنش در خصوص مشکلات اقتصادیِ صنفی»
🔹لااقل تا جایی که من رصد کرده و متوجه شدهام، به ویژه در شرایط بحرانی فعلی که فشار و تهدید بسیار زیادی بر اقشار ضعیفتر جامعه وارد میآید، میان «تلاش و پیگیری شما بزرگواران برای افزایش حقوقتان» با «تلاش و پیگیریتان برای تأثیرگذاری بر تصمیمات سیاستگذاران و کاهش از درد و رنج مردم» تناسب و توازن قابل قبولی دیده نمیشود. یعنی به جز در تب و تاب انتخابات که شرایط خاصّی دارد، کمتر دیده میشود که شما بزرگواران مطالباتی را جهت نجات کشور، اصلاح جامعه و کاهش درد و رنج مردم، آن هم با این جدیّت پیگیری کنید. البته پیش از این، برخی از اعضای محترم هیأت علمی با چنین اهدافی نامههای سرگشادهای را به مسئولان عالی رتبۀ نظام ارسال کرده و پیگیریهای جدّیایی انجام دادهاند، برخی دیگر (یا شاید همانها) هم سعی میکنند با مخاطب قرار دادن مردم از طریق متنهای تأمّل برانگیز و روشنگری که در فضای مجازی منتشر میکنند (و هیچ امتیازی هم برایشان ندارد)، موجبات «اصلاحِ از پایین جامعه» را فراهم بیاورند، امّا اوّلاً، تعداد آنها نسبت به تعداد کل اعضای هیأت علمی (حدود 70 هزار نفر) بسیار اندک بودهاست و ثانیاً، لااقل تا جایی که من میدانم، آنها اهل نامه نوشتن یا نامه امضاء کردن برای افزایش حقوق و دستمزد خود نیستند و لذا «حساب آنها را باید جدا کرد».
🔹پیش از این، برخی از اعضای محترم هیأت علمیِ دلسوز و آگاه، با هدف اصلاح بنیادین نظام آموزش عالی در جهت افزایش کارآمدی و اثربخشی آن، حرکتهای بسیار خوبی را شروع کردهاند، حرکتهایی مانند «استادان علیه تقلّب»، و یا «پویش ملّی دوباره دانشگاه» که علیرغم فعّالیت خوبش در فضای مجازی و بازتاب محسوس اخبار آن در خبرگزاریها، تا زمان نگارش این متن تنها 1360 نفر از حدود 70 هزار هیأت علمی کشور (تقریباً 2%) آن را امضاء کردهاند. مطمئنّم اگر اعضای محترم هیأت علمی ده دقیقه وقت گذاشته و بیانیۀ پویش ملّی دوباره دانشگاه را بخوانند، بسیاری از آنها محتوای آن را مطابق دیدگاهها و گله گزاریهای روزمرّۀ خود خواهند یافت، امّا اکثریت قریب به اتّفاق شما بزرگواران حتّی نام این پویش را هم نشنیدهاید و یا اگر شنیدهباشید، زحمت امضاء کردن آن را به خود ندادهاید، چرا؟ از چهار حالت خارج نیست: اوّل، اگر با محتوای بیانیۀ پویش موافق نبودهاید که در این صورت انتظار میرفته خودتان در این راستا بیانیهها یا نامههای مناسبتری نگاشته و برایش امضا جمع میکردید، دوّم، اگر علیرغم ارتباط تنگاتنگتان با فضای مجازی –که لازمۀ شغلتان است- اصلاً نام این حرکتها را هم نشنیدهاید و یا با وجود اینکه نامشان را شنیدهاید برایتان اهمیّتی نداشتهاند، این مسئله حاکی از آن است که اصولاً دنبال این جور مسائل (اصلاح نظام آموزش عالی، اصلاح جامعه و امثال آن) نبوده و خدای ناکرده صرفاً به دنبال منافع شخصی خودتان بودهاید، سوّم، اینکه اتّفاقاً اصلاح نظام آموزش عالی و جامعه خیلی برایتان اهمیّت داشته و لااقل برخی از حرکتهایی که در این راستا شکل گرفته است را هم بسیار مفید دانستهاید امّا نگران این بودهاید که مبادا «گربه شاختان بزند!». در این صورت باید عرض کنم که اوّلاً، برخی از حرکتهای نامبردهشده (به طور مشخّص، استادان علیه تقلّب و پویش ملّی دوباره دانشگاه) حرکتهایی بسیار مدنی، صلح جویانه، آشکار و قانونی بودهاند که حتّی بسیاری از اعضای هیأت علمی سرشناس کشور نیز از آنها حمایت کردهاند و حمایت کنندگان از این حرکتها تا کنون با هیچ مشکلی مواجه نشدهاند و ثانیاً، برخی مواقع، تلاش برای اصلاح جامعه ما مستلزم «آزاده بودن» و «به جان خریدن برخی تیر و ترکش هاست»[1] و بنابراین کسانی که حاضر نباشند برای این مهم هیچ گونه تهدید کوچکی را نیز به جان بخرند، اصولاً انتظار اینکه برای اصلاح جامعه گامی بردارند وجود ندارد.
Forwarded from پویش ملی دوباره دانشگاه
در ضمن، شما بزرگواران که آشکارا به نامه نوشتن و امضا جمع کردن برای «افزایش حقوق و دستمزد خود» پرداخته و لذا آبرو، اعتبار و خیرخواهی خود و سایر همکارانتان را در انظار اقشار ضعیف جامعه تهدید کردهاید (به امید خدا، در این باره در قسمتهای بعدی توضیح خواهم داد) چه طور حاضر نیستید یک دهم این ریسک و تهدید را برای پیگیری مطالبات مردمی و اجتماعی به جان بخرید؟ و امّا حالت چهارم: اگر اصلاح نظام آموزش عالی و جامعه برایتان خیلی مهم بوده امّا چون در عمل از اصلاح آنها ناامید بودهاید با حرکتهای مورد نظر همراهی نکردهاید، به عنوان شاگرد کوچکتان، این آیۀ قرآن را به شما یادآور میشوم که: «... اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ (آیۀ 87 از سورۀ یوسف: ... برويد و از يوسف و برادرش جستجو كنيد و از رحمت خدا نوميد مباشيد زيرا جز گروه كافران كسى از رحمت خدا نوميد نمىشود). اگر قرار باشد شما اهل علم و دانش هم از «اصلاح جامعه و نجات مردم (به ویژه اقشار ضعیفتر) ناامید شوید»، ما، مردم، به چه چیز و چه کس امیدوار باشیم؟ مگر نه اینکه «کار عقل، علم و دانش» حلّ مسئله است و مگر نه اینکه «در این دنیا، فقط مرگ است که درمانی ندارد»؟ پس خواهش میکنم ناامید نشده و برای اصلاح جامعه تلاش کنید (هم تلاش فکری و هم پیگیری عملی). اگر علّت ناامید شدنتان، عدم توجه مسئولان به توصیههای شما بودهاست، خب آن هم حتماً راهحلهایی دارد و اگر علّت اصلی ناامید شدنتان، غفلت و عدم همراهی ما مردم بودهاست، علم و دانش حتماً برای چگونگی بیدار کردن مردم و به تلاش و حرکت واداشتن آنها هم توصیههایی دارد و همین طور برای هر مشکل دیگری که باعث شده خدای ناکرده شما از اصلاح جامعه ناامید شوید. پدران و مادرانِ کارمند و کارگرِ ما با این امید و آرزو پذیرفتهاند که شما نسبت به آنها حقوق و دستمزد بیشتری بگیرید و همچنین پذیرفتهاند که برای تحصیل ما در محضر شما از جان و دل مایه بگذارند که «باور داشتهاند درمان مشکلات جامعه در دانشی است که نزد شماست»، لذا خواهش میکنم ناامید نشده و ما را به حال خود رها نکنید. به هر حال، چنانچه خدای ناکرده از اصلاح نظام آموزش عالی و جامعه ناامید شدهباشید، نه تنها افزایش حقوق و دستمزدتان هیچ خیر و فایدهای برای جامعه نخواهد داشت، بلکه، جسارتاً، همین حقوق و دستمزد فعلیتان نیز هزینۀ بیهوده است، زیرا «در مورد افرادی که امیدوارانه تلاش میکنند این امید وجود دارد که شاید موفقیّتهایی کسب کنند» امّا «از افراد ناامید، امید هیچ خیر و تأثیری نمیتوان داشت» [2].
🔹مسلّماً، ایراد مطرح شده در نوشتار حاضر، در مورد اعضای محترم هیأت علمیایی که اگر چه برای افزایش حقوق و دستمزدشان نامه نوشته و امضا جمع میکنند، امّا در عین حال، با حرکتهای جمعی برای اصلاح نظام آموزش عالی و جامعه (استادان علیه تقلّب، پویش ملّی دوباره دانشگاه و غیره) نیز همکاری و همراهی داشته و دارند، موضوعیّت پیدا نمیکند. در خصوص سایرین نیز، درخواست متن از آنها این نیست که از مطالبۀ افزایش حقوق و دستمزد خود دست بکشند، بلکه پیشنهاد/درخواست میشود، در کنار آن و با همان جدیّت، با جریانها و پویشهای اصلاحی نیز همراهی کنند.
🔹پیشاپیش، از وقت و حوصلهای که جهت مطالعۀ عرائضم صرف میکنید بسیار سپاسگزارم
🔹به امید دانشگاههایی کارآمدتر و ایرانی آباد
🔹ارادتمند، وحید احسانی
🔹از دوستان عزیزی که پیش از انتشار این متن، آن را مطالعه کرده و نقطه نظرات راهگشای خود را مطرح فرمودند بسیار سپاسگزارم
[1] منصوری (نگاه نو. شماره 96. زمستان 1391. صص. 17-2. ): "رسالت روشنفکر گفتن واقعیّت به اهل قدرت است".
[2] نگاه کنید به «میشل در سرزمین نمیشگان!»، یادداشت کوتاهی از نگارنده، منتشر شده در سایت فرهنگی نیلوفر و کانال تلگرامی مربوطه.
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه به دنبال اصلاح روالهای حاکم بر سیاستهای وزارت علوم است.
http://dobaredaneshgah.ir
https://www.tg-me.com/dobarehdaneshgah
🔹مسلّماً، ایراد مطرح شده در نوشتار حاضر، در مورد اعضای محترم هیأت علمیایی که اگر چه برای افزایش حقوق و دستمزدشان نامه نوشته و امضا جمع میکنند، امّا در عین حال، با حرکتهای جمعی برای اصلاح نظام آموزش عالی و جامعه (استادان علیه تقلّب، پویش ملّی دوباره دانشگاه و غیره) نیز همکاری و همراهی داشته و دارند، موضوعیّت پیدا نمیکند. در خصوص سایرین نیز، درخواست متن از آنها این نیست که از مطالبۀ افزایش حقوق و دستمزد خود دست بکشند، بلکه پیشنهاد/درخواست میشود، در کنار آن و با همان جدیّت، با جریانها و پویشهای اصلاحی نیز همراهی کنند.
🔹پیشاپیش، از وقت و حوصلهای که جهت مطالعۀ عرائضم صرف میکنید بسیار سپاسگزارم
🔹به امید دانشگاههایی کارآمدتر و ایرانی آباد
🔹ارادتمند، وحید احسانی
🔹از دوستان عزیزی که پیش از انتشار این متن، آن را مطالعه کرده و نقطه نظرات راهگشای خود را مطرح فرمودند بسیار سپاسگزارم
[1] منصوری (نگاه نو. شماره 96. زمستان 1391. صص. 17-2. ): "رسالت روشنفکر گفتن واقعیّت به اهل قدرت است".
[2] نگاه کنید به «میشل در سرزمین نمیشگان!»، یادداشت کوتاهی از نگارنده، منتشر شده در سایت فرهنگی نیلوفر و کانال تلگرامی مربوطه.
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه به دنبال اصلاح روالهای حاکم بر سیاستهای وزارت علوم است.
http://dobaredaneshgah.ir
https://www.tg-me.com/dobarehdaneshgah
Telegram
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
[email protected]
[email protected]
Forwarded from پویش ملی دوباره دانشگاه
سخنی چند با اعضای محترم هیأت علمیایی که برای افزایش حقوق خود نامه نوشته و امضاء جمع می کنند ۲
وحید احسانی
سلام و درود، امیدوارم شاد و تندرست باشید،
با احترام، اینجانب، با شما اعضای محترم هیأت علمیایی که افزایش حقوق و دستمزدتان را مطالبه میکنید سخنانی دارم که خواهشمندم، در صورت امکان، مطالعه فرموده و به سایر همکارانتان نیز انتقال دهید. پیش از هر چیز، باید عرض کنم که در این سلسله نوشتار، « نَفسِ مطالبۀ افزایش حقوق» از جانب شما بزرگواران را زیر سئوال نبردهام بلکه سخنانم ناظر بر جنبههای دیگری از این مسئله است که در صورت امکان و به امید خدا، عرائضم را طی چند قسمت مطرح میکنم.
قسمت دوّم) لطفاً هدف ارزشمندِ «بهبود کیفیت و اثربخشی نظام آموزشی» را از طریق سایر عوامل تأثیرگذار نیز پیگیری بفرمایید
در عمدۀ نامهها و درخواستهایی که شما بزرگواران جهت مطالبۀ «افزایش حقوق و دستمزد» خود نگاشته و ارائه کردهاید، علّت اصلیِ طرح چنین مطالبهای را «جلوگیری از تنزّل کیفیت، کارآمدی و اثربخشی نظام آموزشی و یا بهبود آنها» مطرح فرموده و به منظور نشان دادن حسّاسیت ویژۀ درخواستتان، بر اهمیّت و ضرورت همان امور تأکید کردهاید. این بندۀ خدا، اوّلاً، همانند شما بزرگواران، برای «کیفیت، کارآمدی و اثربخشی نظام آموزشی» اهمیّت بسیار بالایی قائلم [1] و ثانیاً، به هیچ وجه نمیخواهم ارتباط میان «وضعیّت اقتصادی اعضای هیأت علمی» با «کیفیت، کارآمدی و اثربخشی نظام آموزشی» را منکر شوم، امّا فکر میکنم این هدف ارزشمند، به غیر از «افزایش حقوق و دستمزد اعضای هیأت علمی» از طُرُقِ دیگری نیز قابل پیگیری است که لااقل تا جایی که من میدانم، شما بزرگواران آن مسیرهای دیگر را در عمل چندان پیگیری نفرمودهاید.
به عنوان مثال، یکی از روشهای دیگر برای «بهبود کیفیت، کارآمدی و اثربخشی نظام آموزش عالی»، پیگیری مطالباتی از نوع مطالبات مطرح شده در پویشهای «دوباره دانشگاه» و «استادان علیه تقلّب» است که متأسّفانه علیرغم اینکه همراهی حداقلی با این حرکتها هیچ زحمتی ندارد، بیشتر شما بزرگواران چندان به این مسئله توجه نداشتهاید.
به عنوان مثالی دیگر، یافتههای پژوهشی معتبر از حدود 50 سال پیش به اتّفاق ثابت کردهاند که در خصوص فعّالیتهای مبتنی بر کاربرد مهارتهای ذهنی، «مشوّقهای بیرونی و به ویژه مشوّقهای مالی، کیفیت عملکرد را تضعیف میکنند»[2] در حالیکه مطابق «شیوهنامۀ تشویق نویسندگان مقالات علمی»، به اعضای هیأت علمی منتشر کنندۀ مقالات علمی پاداش نقدی اعطا میشود. بنابراین، این شیوهنامه یک «شیوهنامۀ ضدّ کیفیت است» و لذا انتظار میرود شما بزرگواران، هدف «بهبود کیفیت، کارآمدی و اثربخشی نظام آموزش عالی» را علاوه بر «افزایش حقوق و دستمزدتان» از طریق نوشتن نامه و گردآوری امضاء برای ابطال این شیوهنامه نیز پیگیری بفرمایید.
یکی دیگر از راههای مهم برای افزایش «کیفیت، کارآمدی و اثربخشی نظام آموزشی»، تلاش برای رانتزدایی از آن است که این بندۀ خدا پیش از این با عقل ناقص خودم در مورد آن اندیشیده و به شما بزرگواران راهکاری پیشنهاد کرده بودم[3]. بدین ترتیب که ...
به طور کلّی، «بهبود کیفیت، کارآمدی و اثربخشی آموزش و پژوهش در کشور» به عوامل متعدّدی وابسته است، در حالیکه شما بزرگواران این هدف ارزشمند را در عمل، صرفاً از یک طریق خاص با این سطح از جدیّت پیگیری میفرمایید. آیا در صورت عدم تغییر و اصلاح سایر عوامل و متغیّرهای تأثیرگذار، تغییر صِرفِ یک متغیّر (حقوق و دستمزد اعضای هیأت عملی) میتواند تحقق نتیجۀ دلخواه (بهبود کیفیت، کارآمدی و اثربخشی نظام آموزشی) را موجب شود و یا رسیدن به هدف مورد نظر، مستلزم چندین تغییر و اصلاح موازی در عوامل مختلف تأثیر گذار بر نظام آموزشی است؟
بنابراین، به عنوان شاگرد کوچک شما، پیشنهاد میکنم مطالبات صنفیِ خود را به گونهای تنظیم کنید که به جای آنکه محور اصلی مطالباتتان «افزایش حقوق و دستمزد» و یکی از دلایل و فلسفههای طرح این مطالبه «بهبود کیفیت، کارآمدی و اثربخشی نظام آموزشی» باشد، محور اصلی مطالبه «بهبود کیفیت، کارآمدی و اثربخشی نظام آموزشی» بوده و «افزایش حقوق و دستمزد» هم، در کنار سایر اصلاحات خواسته شده در این راستا، صرفاً به عنوان یکی از تغییرات مورد نیاز مطرح شدهباشد.
پیشاپیش، از وقت و حوصلهای که جهت مطالعۀ عرائضم صرف میکنید بسیار سپاسگزارم
به امید دانشگاههایی کارآمدتر و ایرانی آباد
ارادتمند، وحید احسانی
(جهت مطالعۀ متن کامل نوشتار بالا و دسترسی به پیوندهای مربوطه، لطفا به لینک زیر مراجعه کنید)
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
https://telegra.ph/سخنی-چند-با-اعضای-محترم-هیأت-علمیایی-که-برای-افزایش-حقوق-خود-نامه-نوشته-و-امضاء-جمع-میکنند-2-01-18
وحید احسانی
سلام و درود، امیدوارم شاد و تندرست باشید،
با احترام، اینجانب، با شما اعضای محترم هیأت علمیایی که افزایش حقوق و دستمزدتان را مطالبه میکنید سخنانی دارم که خواهشمندم، در صورت امکان، مطالعه فرموده و به سایر همکارانتان نیز انتقال دهید. پیش از هر چیز، باید عرض کنم که در این سلسله نوشتار، « نَفسِ مطالبۀ افزایش حقوق» از جانب شما بزرگواران را زیر سئوال نبردهام بلکه سخنانم ناظر بر جنبههای دیگری از این مسئله است که در صورت امکان و به امید خدا، عرائضم را طی چند قسمت مطرح میکنم.
قسمت دوّم) لطفاً هدف ارزشمندِ «بهبود کیفیت و اثربخشی نظام آموزشی» را از طریق سایر عوامل تأثیرگذار نیز پیگیری بفرمایید
در عمدۀ نامهها و درخواستهایی که شما بزرگواران جهت مطالبۀ «افزایش حقوق و دستمزد» خود نگاشته و ارائه کردهاید، علّت اصلیِ طرح چنین مطالبهای را «جلوگیری از تنزّل کیفیت، کارآمدی و اثربخشی نظام آموزشی و یا بهبود آنها» مطرح فرموده و به منظور نشان دادن حسّاسیت ویژۀ درخواستتان، بر اهمیّت و ضرورت همان امور تأکید کردهاید. این بندۀ خدا، اوّلاً، همانند شما بزرگواران، برای «کیفیت، کارآمدی و اثربخشی نظام آموزشی» اهمیّت بسیار بالایی قائلم [1] و ثانیاً، به هیچ وجه نمیخواهم ارتباط میان «وضعیّت اقتصادی اعضای هیأت علمی» با «کیفیت، کارآمدی و اثربخشی نظام آموزشی» را منکر شوم، امّا فکر میکنم این هدف ارزشمند، به غیر از «افزایش حقوق و دستمزد اعضای هیأت علمی» از طُرُقِ دیگری نیز قابل پیگیری است که لااقل تا جایی که من میدانم، شما بزرگواران آن مسیرهای دیگر را در عمل چندان پیگیری نفرمودهاید.
به عنوان مثال، یکی از روشهای دیگر برای «بهبود کیفیت، کارآمدی و اثربخشی نظام آموزش عالی»، پیگیری مطالباتی از نوع مطالبات مطرح شده در پویشهای «دوباره دانشگاه» و «استادان علیه تقلّب» است که متأسّفانه علیرغم اینکه همراهی حداقلی با این حرکتها هیچ زحمتی ندارد، بیشتر شما بزرگواران چندان به این مسئله توجه نداشتهاید.
به عنوان مثالی دیگر، یافتههای پژوهشی معتبر از حدود 50 سال پیش به اتّفاق ثابت کردهاند که در خصوص فعّالیتهای مبتنی بر کاربرد مهارتهای ذهنی، «مشوّقهای بیرونی و به ویژه مشوّقهای مالی، کیفیت عملکرد را تضعیف میکنند»[2] در حالیکه مطابق «شیوهنامۀ تشویق نویسندگان مقالات علمی»، به اعضای هیأت علمی منتشر کنندۀ مقالات علمی پاداش نقدی اعطا میشود. بنابراین، این شیوهنامه یک «شیوهنامۀ ضدّ کیفیت است» و لذا انتظار میرود شما بزرگواران، هدف «بهبود کیفیت، کارآمدی و اثربخشی نظام آموزش عالی» را علاوه بر «افزایش حقوق و دستمزدتان» از طریق نوشتن نامه و گردآوری امضاء برای ابطال این شیوهنامه نیز پیگیری بفرمایید.
یکی دیگر از راههای مهم برای افزایش «کیفیت، کارآمدی و اثربخشی نظام آموزشی»، تلاش برای رانتزدایی از آن است که این بندۀ خدا پیش از این با عقل ناقص خودم در مورد آن اندیشیده و به شما بزرگواران راهکاری پیشنهاد کرده بودم[3]. بدین ترتیب که ...
به طور کلّی، «بهبود کیفیت، کارآمدی و اثربخشی آموزش و پژوهش در کشور» به عوامل متعدّدی وابسته است، در حالیکه شما بزرگواران این هدف ارزشمند را در عمل، صرفاً از یک طریق خاص با این سطح از جدیّت پیگیری میفرمایید. آیا در صورت عدم تغییر و اصلاح سایر عوامل و متغیّرهای تأثیرگذار، تغییر صِرفِ یک متغیّر (حقوق و دستمزد اعضای هیأت عملی) میتواند تحقق نتیجۀ دلخواه (بهبود کیفیت، کارآمدی و اثربخشی نظام آموزشی) را موجب شود و یا رسیدن به هدف مورد نظر، مستلزم چندین تغییر و اصلاح موازی در عوامل مختلف تأثیر گذار بر نظام آموزشی است؟
بنابراین، به عنوان شاگرد کوچک شما، پیشنهاد میکنم مطالبات صنفیِ خود را به گونهای تنظیم کنید که به جای آنکه محور اصلی مطالباتتان «افزایش حقوق و دستمزد» و یکی از دلایل و فلسفههای طرح این مطالبه «بهبود کیفیت، کارآمدی و اثربخشی نظام آموزشی» باشد، محور اصلی مطالبه «بهبود کیفیت، کارآمدی و اثربخشی نظام آموزشی» بوده و «افزایش حقوق و دستمزد» هم، در کنار سایر اصلاحات خواسته شده در این راستا، صرفاً به عنوان یکی از تغییرات مورد نیاز مطرح شدهباشد.
پیشاپیش، از وقت و حوصلهای که جهت مطالعۀ عرائضم صرف میکنید بسیار سپاسگزارم
به امید دانشگاههایی کارآمدتر و ایرانی آباد
ارادتمند، وحید احسانی
(جهت مطالعۀ متن کامل نوشتار بالا و دسترسی به پیوندهای مربوطه، لطفا به لینک زیر مراجعه کنید)
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
https://telegra.ph/سخنی-چند-با-اعضای-محترم-هیأت-علمیایی-که-برای-افزایش-حقوق-خود-نامه-نوشته-و-امضاء-جمع-میکنند-2-01-18
Telegraph
سخنی چند با اعضای محترم هیأت علمیایی که برای افزایش حقوق خود نامه نوشته و امضاء جمع میکنند 2
قسمت دوّم) لطفاً هدف ارزشمندِ «بهبود کیفیت و اثربخشی نظام آموزشی» را از طریق سایر عوامل تأثیرگذار نیز پیگیری بفرمایید
Forwarded from پویش ملی دوباره دانشگاه
سخنی چند با اعضای محترم هیأت علمیایی که برای افزایش حقوق خود نامه نوشته و امضاء جمع می کنند 3
وحید احسانی
سلام و درود، امیدوارم شاد و تندرست باشید،
با احترام، اینجانب، با شما اعضای محترم هیأت علمیایی که افزایش حقوق و دستمزدتان را مطالبه میکنید سخنانی دارم که خواهشمندم، در صورت امکان، مطالعه فرموده و به سایر همکارانتان نیز انتقال دهید. پیش از هر چیز، باید عرض کنم که در این سلسله نوشتار، « نَفسِ مطالبۀ افزایش حقوق» از جانب شما بزرگواران را زیر سئوال نبردهام بلکه سخنانم ناظر بر جنبههای دیگری از این مسئله است که در صورت امکان و به امید خدا، عرائضم را طی چند قسمت مطرح میکنم.
قسمت سوّم) فرض کنید دولت نیمهجان است!
همانطور که در قسمت قبل عرض شد، اصلیترین دلیل و فلسفهای که شما بزرگواران برای تقاضای خود بر آن تأکید میکنید، «اهمّیت علم و دانش» و «نقش محوری آن برای نجات و توسعۀ جامعه است»، امّا فکر نمیکنید مردمی که خبرِ نامهنگاری و تلاش شما برای افزایش حقوق و دستمزدتان را میشنوند با این پرسش مواجه میشوند که «اگر دانش قابلیت حلّ مشکلات و ثروتآفرینی داشته و به همین خاطر برای نجات و توسعۀ جامعه مهم است، چرا خود اعضای هیأت علمی هم برای حل مشکلات اقتصادی خود دست به دامان دولت (بخوانید منبع رانت) شدهاند؟!».
احتمالاً مخاطبان سلسله نوشتار حاضر پاسخ خواهند داد که «بله، دانشی که در اختیار ماست، قابلیت حل تمامی مشکلات جامعه (ولو به تدریج) و ثروتآفرینی را دارد، امّا متأسفانه، برخی عوامل خارج از دست ما مانع از اثرگذاری و ایفای نقش دانشمان میشوند». این بندۀ خدا هم قبول دارم که متأسّفانه، در جامعۀ ما، دست دانشمندان چندان باز نبوده و برای فعّالیت نوآوران نیز فضای مناسبی وجود ندارد ...، امّا هیچ کدام از این حرفها، نافی ایراد مطرح شده در این متن نیست.
لطفاً خودتان را یکی از مردم غیر هیأت علمی فرض کنید که خبردار میشود که «اعضای هیأت علمی دانشگاهها دارند برای افزایش حقوق و دستمزد خود تلاش کرده، نامه نوشته و امضا جمع میکنند» و همچنین وقتی جزئیات بیشتر خبر را میخوانید متوجه میشوید که یکی از مسائلی که جهت نشان دادن اهمّیت و ضرورت خواستۀ خود بر آن تأکید کردهاند، «نقش و قابلیت دانش برای نجات جامعه و ثروتآفرینی» است. آیا در این صورت، این پرسش برایتان ایجاد نمیشد که ...
اخیرا، در یکی از همایشهای علمی که در دانشگاه رازی برگزار شد[1]، یکی از اعضای محترم هیأت علمی دانشگاه رازی خطاب به دانشجویان حاضر در سالن گفت: «فرض کنید دولت مرده است». منظور ایشان این بود که تمام ذهن خود را بر «شغل دولتی»، «آب باریکه ای از جریان رانت به دست آوردن» و اینکه «دولت بیاید مشکلات شما را حل کند» متمرکز نکنید، بلکه آستین بالا زده و تلاش کنید خودتان، با استفاده از دانش و مهارتهایی که در دانشگاه آموختهاید، برای بهبود وضعیّت خود، اطرافیان و محیط پیرامونیتان گام بردارید. ... اصل حرفش این بود که در هر صورت، ما نباید وابسته و دست به دامان دولت (بخوانید منبع رانت) باشیم. سئوال اینجاست که «آیا فقط دانشجویان باید فرض کنند که دولت مرده است و خودشان آستین بالا بزنند؟»! به ویژه وقتی دانشجویان میبینند که استادان آنها برای حلّ مشکلات اقتصادی خود بر فشار آوردن به دولت جهت افزایش حقوق و دستمزدشان متمرکز شدهاند، آیا میتوان انتظار داشت که به قابلیتهای نهفته در آموختههای خود ایمان آورده و با اعتماد به آن برای ثروتآفرینی تلاش کنند؟! ... البته اگر بتوانیم «دولت» را برای یک دانشجوی بیکارِ بیدرآمد «مرده» فرض کنیم، باید بپذیریم که برای اعضای محترم هیأت علمی به هر حال «مرده» نبوده و لااقل «نیمه جان» است! یعنی به هر حال، ...
بنابراین، پیشنهادم به شما بزرگواران این است که به جای آن که تأکید نامۀ خود را بر روی «افزایش حقوق و دستمزد» قرار دهید، ابتدا تغییرات و اصلاحات لازم جهت فراهم آمدن امکان اثرگذاری و ثروتآفرینی دانش و مهارتهایتان را خواستار شده و در انتها خطاب به مسئولان ذیربط اضافه بفرمایید که «چنانچه اصلاحات مورد نظر را اعمال نمیکنید که ما بتوانیم با اتّکاء بر دانش و مهارتهای خودمان برای خود و جامعه ثروت آفرینی کنیم، لااقل و عجالتاً حقوق و دستمزدمان را افزایش دهید که بتوانیم به امید روزی که شرایط ثروت آفرینی از دانش فراهم شود، به تلاش های خود ادامه دهیم، کذا و کذا».
پیشاپیش، از وقت و حوصلهای که جهت مطالعۀ عرائضم صرف میکنید بسیار سپاسگزارم
به امید دانشگاههایی کارآمدتر و ایرانی آباد
ارادتمند، وحید احسانی
(جهت مطالعۀ متن کامل نوشتار بالا و دسترسی به پیوندهای مربوطه، لطفا به لینک زیر مراجعه کنید)
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
https://telegra.ph/سخنی-چند-با-اعضای-محترم-هیأت-علمیایی-که-برای-افزایش-حقوق-خود-نامه-نوشته-و-امضاء-جمع-میکنند-3-01-31
وحید احسانی
سلام و درود، امیدوارم شاد و تندرست باشید،
با احترام، اینجانب، با شما اعضای محترم هیأت علمیایی که افزایش حقوق و دستمزدتان را مطالبه میکنید سخنانی دارم که خواهشمندم، در صورت امکان، مطالعه فرموده و به سایر همکارانتان نیز انتقال دهید. پیش از هر چیز، باید عرض کنم که در این سلسله نوشتار، « نَفسِ مطالبۀ افزایش حقوق» از جانب شما بزرگواران را زیر سئوال نبردهام بلکه سخنانم ناظر بر جنبههای دیگری از این مسئله است که در صورت امکان و به امید خدا، عرائضم را طی چند قسمت مطرح میکنم.
قسمت سوّم) فرض کنید دولت نیمهجان است!
همانطور که در قسمت قبل عرض شد، اصلیترین دلیل و فلسفهای که شما بزرگواران برای تقاضای خود بر آن تأکید میکنید، «اهمّیت علم و دانش» و «نقش محوری آن برای نجات و توسعۀ جامعه است»، امّا فکر نمیکنید مردمی که خبرِ نامهنگاری و تلاش شما برای افزایش حقوق و دستمزدتان را میشنوند با این پرسش مواجه میشوند که «اگر دانش قابلیت حلّ مشکلات و ثروتآفرینی داشته و به همین خاطر برای نجات و توسعۀ جامعه مهم است، چرا خود اعضای هیأت علمی هم برای حل مشکلات اقتصادی خود دست به دامان دولت (بخوانید منبع رانت) شدهاند؟!».
احتمالاً مخاطبان سلسله نوشتار حاضر پاسخ خواهند داد که «بله، دانشی که در اختیار ماست، قابلیت حل تمامی مشکلات جامعه (ولو به تدریج) و ثروتآفرینی را دارد، امّا متأسفانه، برخی عوامل خارج از دست ما مانع از اثرگذاری و ایفای نقش دانشمان میشوند». این بندۀ خدا هم قبول دارم که متأسّفانه، در جامعۀ ما، دست دانشمندان چندان باز نبوده و برای فعّالیت نوآوران نیز فضای مناسبی وجود ندارد ...، امّا هیچ کدام از این حرفها، نافی ایراد مطرح شده در این متن نیست.
لطفاً خودتان را یکی از مردم غیر هیأت علمی فرض کنید که خبردار میشود که «اعضای هیأت علمی دانشگاهها دارند برای افزایش حقوق و دستمزد خود تلاش کرده، نامه نوشته و امضا جمع میکنند» و همچنین وقتی جزئیات بیشتر خبر را میخوانید متوجه میشوید که یکی از مسائلی که جهت نشان دادن اهمّیت و ضرورت خواستۀ خود بر آن تأکید کردهاند، «نقش و قابلیت دانش برای نجات جامعه و ثروتآفرینی» است. آیا در این صورت، این پرسش برایتان ایجاد نمیشد که ...
اخیرا، در یکی از همایشهای علمی که در دانشگاه رازی برگزار شد[1]، یکی از اعضای محترم هیأت علمی دانشگاه رازی خطاب به دانشجویان حاضر در سالن گفت: «فرض کنید دولت مرده است». منظور ایشان این بود که تمام ذهن خود را بر «شغل دولتی»، «آب باریکه ای از جریان رانت به دست آوردن» و اینکه «دولت بیاید مشکلات شما را حل کند» متمرکز نکنید، بلکه آستین بالا زده و تلاش کنید خودتان، با استفاده از دانش و مهارتهایی که در دانشگاه آموختهاید، برای بهبود وضعیّت خود، اطرافیان و محیط پیرامونیتان گام بردارید. ... اصل حرفش این بود که در هر صورت، ما نباید وابسته و دست به دامان دولت (بخوانید منبع رانت) باشیم. سئوال اینجاست که «آیا فقط دانشجویان باید فرض کنند که دولت مرده است و خودشان آستین بالا بزنند؟»! به ویژه وقتی دانشجویان میبینند که استادان آنها برای حلّ مشکلات اقتصادی خود بر فشار آوردن به دولت جهت افزایش حقوق و دستمزدشان متمرکز شدهاند، آیا میتوان انتظار داشت که به قابلیتهای نهفته در آموختههای خود ایمان آورده و با اعتماد به آن برای ثروتآفرینی تلاش کنند؟! ... البته اگر بتوانیم «دولت» را برای یک دانشجوی بیکارِ بیدرآمد «مرده» فرض کنیم، باید بپذیریم که برای اعضای محترم هیأت علمی به هر حال «مرده» نبوده و لااقل «نیمه جان» است! یعنی به هر حال، ...
بنابراین، پیشنهادم به شما بزرگواران این است که به جای آن که تأکید نامۀ خود را بر روی «افزایش حقوق و دستمزد» قرار دهید، ابتدا تغییرات و اصلاحات لازم جهت فراهم آمدن امکان اثرگذاری و ثروتآفرینی دانش و مهارتهایتان را خواستار شده و در انتها خطاب به مسئولان ذیربط اضافه بفرمایید که «چنانچه اصلاحات مورد نظر را اعمال نمیکنید که ما بتوانیم با اتّکاء بر دانش و مهارتهای خودمان برای خود و جامعه ثروت آفرینی کنیم، لااقل و عجالتاً حقوق و دستمزدمان را افزایش دهید که بتوانیم به امید روزی که شرایط ثروت آفرینی از دانش فراهم شود، به تلاش های خود ادامه دهیم، کذا و کذا».
پیشاپیش، از وقت و حوصلهای که جهت مطالعۀ عرائضم صرف میکنید بسیار سپاسگزارم
به امید دانشگاههایی کارآمدتر و ایرانی آباد
ارادتمند، وحید احسانی
(جهت مطالعۀ متن کامل نوشتار بالا و دسترسی به پیوندهای مربوطه، لطفا به لینک زیر مراجعه کنید)
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
https://telegra.ph/سخنی-چند-با-اعضای-محترم-هیأت-علمیایی-که-برای-افزایش-حقوق-خود-نامه-نوشته-و-امضاء-جمع-میکنند-3-01-31
Telegraph
سخنی چند با اعضای محترم هیأت علمیایی که برای افزایش حقوق خود نامه نوشته و امضاء جمع میکنند 3
قسمت سوّم) فرض کنید دولت نیمهجان است!
چگونه نظام آموزش عالی را از چنگ الگوریتمهای کمّی نجات دهیم؟!
وحید احسانی
طی سالیان اخیر، با اعتراضهای فزآیندهای نسبت به «فروکاستن آموزش و پژوهش به شاخصهای کمّی و الگوریتمهای خشک و بیروح» مواجه بودهایم امّا در مورد راهکار عملیاتی برونرفت از این وضعیّت، کمتر مطلبی بیان شدهاست (لااقل تا جایی که میدانم). در این نوشتار کوتاه، پس از اشاره به برخی ابعاد مهمّ مسئله، راهکاری که برای «خلاص کردن نظام آموزش عالی از چنگال الگوریتمهایی که خودمان به جانش انداختهایم» به ذهنم میرسد را عرض میکنم.
به نظرم، ادامۀ روند جاری (مبنی بر تأکید و تمرکز بر شاخصهای کمّی و استنادی)، نظام آموزش عالی کشور را به جایی خواهد رساند که حتّی طرفداران فعلی آن، کسانی که بر رشد تعداد مقالات تأکید کرده و افرادی که بهبود رتبۀ کشور از این حیث را افتخارآفرین میدانند نیز به دنبال مقصّر افتاده، توطئههایی را کشف کرده و غرب را به جرم رواج دادن شاخصهای کمّی در نظام آموزش عالی کشور محکوم خواهند کرد. در این بین، برخی نیز دچار این توهّم شدهاند که «با وارد کردن شاخصهای استنادی مانند ضریب تأثیر (Impact Factor) یا چارکبندی مجلات (Qها)، شاخص هرش (h-index)، تعداد یا میانگین استنادات و امثال آنها به الگوریتمهای مورد نظر»، کیفیت لحاظ شده و مشکل کمّیگرایی حل خواهد شد!». این در حالیست که همانطور که پیش از این در نوشتار دیگری توضیح دادهبودم[1]، تارنمای JCR (گزارش استنادی مجلات علمی) [2] –که به مرجع اصلی تصمیم گیری در آموزش عالی ایران تبدیل شدهاست- در صفحۀ راهنمای خود[3] تأکید میکند که «هدف از محاسبه و اعلام شاخصهای استنادی، این نبودهاست که این شاخصها جایگزین «ارزیابی آثار توسّط همکاران صاحبنظر» شوند». یعنی این شاخصها صرفاً ابزاری هستند که ممکن است در برخی شرایط بتوانند به صاحبنظران در اتّخاذ تصمیمهای اجتهادی کمک کنند. در عموم دانشگاههای کشورهای توسعهیافته نیز، تصمیمهای اصلی ناظر بر جذب یا ارتقاء اعضای هیأت علمی به صورت اجتهادی و توسّط استادان صاحبنظر اتّخاذ میشود (و نه الگوریتم های متّکی بر تعداد مقاله، شاخصهای استنادی و غیره).
پرسش اینجاست که در ایران، چگونه میتوان از «میزان تعیینکنندگی شاخصهای استنادی» کاسته و نقش «اجتهاد همکاران صاحبنظر» را پررنگ کرد؟ البته در ایران نیز، تصمیمهای ناظر بر ارتقاء و تبدیل وضعیّت اعضای هیأت علمی توسّط هیأتهای ممیزۀ دانشگاهی و «ظاهراً» به صورت اجتهادی اخذ میشود امّا ساز و کار هیأتهای ممیزه به صورتیست که در عمل ...
تاکنون، افراد زیادی بر اساس الگوریتمهایی که خود و آیندهمان را به آنها سپردهایم، به نظام آموزش عالی وارد شده و در آن ارتقاء یافتهاند. با ادامۀ این روند، افراد الگوریتمی مورد نظر در مقام استادی قرار گفته و ستون فقرات نظام آموزش عالی کشور را تشکیل خواهند داد. در آن صورت، نگارنده (و احتمالاً بسیاری دیگر از ناقدان کمّیگرایی موجود) ملتمسانه درخواست خواهیم کرد که هر گونه رویۀ احتمالی مبتنی بر «اجتهاد استادان» حذف و با انواع رویههای «الگوریتمی» جایگزین شوند! بنابراین، خواهشمدم، تا دیر نشده اقدامی صورت گیرد. در این راستا، به نظرم راه عملیاتی تحقق تغییر و اصلاح مورد نظر آن است که ...
چنانچه به هر دلیل با پیشنهاد بالا مخالفید برای دیدگاه شما احترام قائلم و چه بسا هم که حق با شما باشد، امّا چنانچه اصل پیشنهاد را مفید دانسته امّا از آن دسته هموطنانی هستید که معتقدید «اگه میشد خوب بود ولی ...، فایده نداره، نمیشه و غیره»، خواهشمندم ...
(جهت مطالعۀ متن کامل نوشتار بالا و دسترسی به پیوندهای مربوطه، لطفا به لینک زیر مراجعه کنید)
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
https://telegra.ph/چگونه-نظام-آموزش-عالی-را-نجات-دهیم-01-31
وحید احسانی
طی سالیان اخیر، با اعتراضهای فزآیندهای نسبت به «فروکاستن آموزش و پژوهش به شاخصهای کمّی و الگوریتمهای خشک و بیروح» مواجه بودهایم امّا در مورد راهکار عملیاتی برونرفت از این وضعیّت، کمتر مطلبی بیان شدهاست (لااقل تا جایی که میدانم). در این نوشتار کوتاه، پس از اشاره به برخی ابعاد مهمّ مسئله، راهکاری که برای «خلاص کردن نظام آموزش عالی از چنگال الگوریتمهایی که خودمان به جانش انداختهایم» به ذهنم میرسد را عرض میکنم.
به نظرم، ادامۀ روند جاری (مبنی بر تأکید و تمرکز بر شاخصهای کمّی و استنادی)، نظام آموزش عالی کشور را به جایی خواهد رساند که حتّی طرفداران فعلی آن، کسانی که بر رشد تعداد مقالات تأکید کرده و افرادی که بهبود رتبۀ کشور از این حیث را افتخارآفرین میدانند نیز به دنبال مقصّر افتاده، توطئههایی را کشف کرده و غرب را به جرم رواج دادن شاخصهای کمّی در نظام آموزش عالی کشور محکوم خواهند کرد. در این بین، برخی نیز دچار این توهّم شدهاند که «با وارد کردن شاخصهای استنادی مانند ضریب تأثیر (Impact Factor) یا چارکبندی مجلات (Qها)، شاخص هرش (h-index)، تعداد یا میانگین استنادات و امثال آنها به الگوریتمهای مورد نظر»، کیفیت لحاظ شده و مشکل کمّیگرایی حل خواهد شد!». این در حالیست که همانطور که پیش از این در نوشتار دیگری توضیح دادهبودم[1]، تارنمای JCR (گزارش استنادی مجلات علمی) [2] –که به مرجع اصلی تصمیم گیری در آموزش عالی ایران تبدیل شدهاست- در صفحۀ راهنمای خود[3] تأکید میکند که «هدف از محاسبه و اعلام شاخصهای استنادی، این نبودهاست که این شاخصها جایگزین «ارزیابی آثار توسّط همکاران صاحبنظر» شوند». یعنی این شاخصها صرفاً ابزاری هستند که ممکن است در برخی شرایط بتوانند به صاحبنظران در اتّخاذ تصمیمهای اجتهادی کمک کنند. در عموم دانشگاههای کشورهای توسعهیافته نیز، تصمیمهای اصلی ناظر بر جذب یا ارتقاء اعضای هیأت علمی به صورت اجتهادی و توسّط استادان صاحبنظر اتّخاذ میشود (و نه الگوریتم های متّکی بر تعداد مقاله، شاخصهای استنادی و غیره).
پرسش اینجاست که در ایران، چگونه میتوان از «میزان تعیینکنندگی شاخصهای استنادی» کاسته و نقش «اجتهاد همکاران صاحبنظر» را پررنگ کرد؟ البته در ایران نیز، تصمیمهای ناظر بر ارتقاء و تبدیل وضعیّت اعضای هیأت علمی توسّط هیأتهای ممیزۀ دانشگاهی و «ظاهراً» به صورت اجتهادی اخذ میشود امّا ساز و کار هیأتهای ممیزه به صورتیست که در عمل ...
تاکنون، افراد زیادی بر اساس الگوریتمهایی که خود و آیندهمان را به آنها سپردهایم، به نظام آموزش عالی وارد شده و در آن ارتقاء یافتهاند. با ادامۀ این روند، افراد الگوریتمی مورد نظر در مقام استادی قرار گفته و ستون فقرات نظام آموزش عالی کشور را تشکیل خواهند داد. در آن صورت، نگارنده (و احتمالاً بسیاری دیگر از ناقدان کمّیگرایی موجود) ملتمسانه درخواست خواهیم کرد که هر گونه رویۀ احتمالی مبتنی بر «اجتهاد استادان» حذف و با انواع رویههای «الگوریتمی» جایگزین شوند! بنابراین، خواهشمدم، تا دیر نشده اقدامی صورت گیرد. در این راستا، به نظرم راه عملیاتی تحقق تغییر و اصلاح مورد نظر آن است که ...
چنانچه به هر دلیل با پیشنهاد بالا مخالفید برای دیدگاه شما احترام قائلم و چه بسا هم که حق با شما باشد، امّا چنانچه اصل پیشنهاد را مفید دانسته امّا از آن دسته هموطنانی هستید که معتقدید «اگه میشد خوب بود ولی ...، فایده نداره، نمیشه و غیره»، خواهشمندم ...
(جهت مطالعۀ متن کامل نوشتار بالا و دسترسی به پیوندهای مربوطه، لطفا به لینک زیر مراجعه کنید)
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
https://telegra.ph/چگونه-نظام-آموزش-عالی-را-نجات-دهیم-01-31
Telegraph
چگونه نظام آموزش عالی را از چنگ الگوریتمهای کمّی نجات دهیم؟!
Forwarded from پویش ملی دوباره دانشگاه
🔻چگونه نظام آموزش عالی را از چنگ الگوریتمهای کمّی نجات دهیم؟!
🔻وحید احسانی
🔹طی سالیان اخیر، با اعتراضهای فزآیندهای نسبت به «فروکاستن آموزش و پژوهش به شاخصهای کمّی و الگوریتمهای خشک و بیروح» مواجه بودهایم، امّا در مورد راهکار عملیاتی برونرفت از این وضعیّت، کمتر مطلبی بیان شدهاست (لااقل تا جایی که میدانم). در این نوشتار کوتاه، پس از اشاره به برخی ابعاد مهمّ مسئله، راهکاری که برای «خلاص کردن نظام آموزش عالی از چنگال الگوریتمهایی که خودمان به جانش انداختهایم» به ذهنم میرسد را عرض میکنم.
🔹به نظرم، ادامۀ روند جاری (مبنی بر تأکید و تمرکز بر شاخصهای کمّی و استنادی)، نظام آموزش عالی کشور را به جایی خواهد رساند که حتّی طرفداران فعلی آن (شامل کسانی که بر رشد تعداد مقالات تأکید میکنند و افرادی که بهبود رتبۀ کشور از این حیث را افتخارآفرین میدانند) نیز به دنبال مقصّر افتاده، توطئههایی را کشف کرده و غرب را به جرم رواج دادن شاخصهای کمّی در نظام آموزش عالی کشور محکوم خواهند کرد! در این بین، برخی نیز دچار این توهّم شدهاند که «با وارد کردن شاخصهای استنادی مانند ضریب تأثیر (Impact Factor)، چارکبندی مجلات (Qها)، شاخص هرش (h-index)، تعداد یا میانگین استنادات و امثال آنها به الگوریتمهای مورد نظر، کیفیت لحاظ شده و مشکل کمّیگرایی حل خواهد شد!». این در حالیست که همانطور که پیش از این در نوشتار دیگری توضیح دادهبودم[1]، تارنمای JCR (گزارش استنادی مجلات علمی) [2] –که به مرجع اصلی تصمیمگیری در آموزش عالی ایران تبدیل شدهاست- در صفحۀ راهنمای خود[3] تأکید میکند که «هدف از محاسبه و اعلام شاخصهای استنادی، این نبودهاست که این شاخصها جایگزین «ارزیابی آثار توسّط همکاران صاحبنظر» شوند». یعنی این شاخصها صرفاً ابزاری هستند که ممکن است در برخی شرایط بتوانند به صاحبنظران در اتّخاذ تصمیمهای اجتهادی کمک کنند. در عموم دانشگاههای کشورهای توسعهیافته نیز تصمیمهای اصلی ناظر بر جذب یا ارتقاء اعضای هیأت علمی به صورت اجتهادی و توسّط استادان صاحبنظر اتّخاذ میشود (و نه الگوریتم های متّکی بر تعداد مقاله، شاخصهای استنادی و غیره).
🔹پرسش اینجاست که در ایران، چگونه میتوان از «میزان تعیینکنندگی شاخصهای استنادی» کاسته و نقش «اجتهاد همکاران صاحبنظر» را پررنگ کرد؟ البته در ایران نیز تصمیمهای ناظر بر ارتقاء و تبدیل وضعیّت اعضای هیأت علمی توسّط هیأتهای ممیزۀ دانشگاهی و «ظاهراً» به صورت اجتهادی اخذ میشود امّا ساز و کار هیأتهای ممیزه به صورتیست که در عمل، اوّلاً، دچار مضرّات روش الگوریتمی هستند، ثانیاً، از مزایای روش الگوریتمی محرومند، ثالثاً، نقش اجتهادی متخصصان مرتبط با رشتۀ متقاضی درکنار اجتهاد متخصصان غیرمرتبط با رشتۀ متقاضی به حاشیه میرود و رابعاً، بر اساس قانون انتخاب طبیعی، در جهت تضعیف و حذف هیأتهای ممیزهای که بهتر (کیفیت مدارتر) رفتار میکنند عمل میکند. در ادامه، موارد چهارگانۀ بالا را به ترتیب توضیح دادهام.
1- هیأتهای ممیزه مجبورند در چارچوب الگوریتمی از پیش تعریف شده (آئیننامۀ ارتقاء) عمل کنند و لذا دستشان برای اجتهاد کردن باز نیست و به هر حال باید آراء اجتهادی خود را با چارچوب الگوریتمی آئیننامۀ ارتقاء سازگار کنند.
2- روشهای الگوریتمی علیرغم غیرقابل قبول بودن، به هر حال مزایایی هم دارند که عبارتند از «کم هزینه بودن»، «زمان بر نبودن» و «یکسان بودن برای همه». روش متّکی بر هیأتهای ممیزه هم از این مزایا بیبهره است و هم از مزایای «اجتهاد صاحبنظران». به ویژه، هیأتهای ممیزۀ دانشگاههای مختلف کشور نسبت به مسئلۀ ارتقاء اعضای هیأت علمی با رویکردهای متفاوتی (سهلگیرانه یا سختگیرانه) رفتار میکنند.
3- طبق آئیننامۀ ارتقاء، تصمیمهای نهایی هیأت ممیزه «با رأی موافق اکثریت نصف به علاوۀ یک اعضا» اتّخاذ میشود. این درحالیست که «کمیتۀ منتخب دانشکده» و «کمیسیون تخصصی هیأت ممیزه» که به ترتیب با «رشته و تخصص فرد متقاضی» ارتباط بیشتری دارند در ذیل هیأت ممیزه قرار گرفته و نقش آنها بیشتر شبیه یک «ایستگاه برای پرندۀ متقاضی» یا نهایتاً «فیلتر» است. عمدۀ کارکرد کمیتههای منتخب –که انتظار میرود «اجتهاد مورد نظر» درون آنها شکل بگیرد- حول این میگردد که پروندۀ متقاضی را «[بر اساس الگوریتمهای مربوطه] امتیازدهی و در صورت ... کسب حداقل امتیازهای تعیین شده در آئیننامۀ ارتقاء مرتبه و شیوهنامۀ مربوطه، برای طی سایر مراحل ارزیابی به دبیرخانۀ هیأت ممیزه ارجاع کنند»! در جلسۀ هیأت ممیزه نیز که تصمیم نهایی در مورد ارتقاء متقاضی اخذ میشود، اکثریت رأی دهندگان از رشته و گرایشهای غیرمرتبط با رشته و گرایش متقاضی هستند.
🔻وحید احسانی
🔹طی سالیان اخیر، با اعتراضهای فزآیندهای نسبت به «فروکاستن آموزش و پژوهش به شاخصهای کمّی و الگوریتمهای خشک و بیروح» مواجه بودهایم، امّا در مورد راهکار عملیاتی برونرفت از این وضعیّت، کمتر مطلبی بیان شدهاست (لااقل تا جایی که میدانم). در این نوشتار کوتاه، پس از اشاره به برخی ابعاد مهمّ مسئله، راهکاری که برای «خلاص کردن نظام آموزش عالی از چنگال الگوریتمهایی که خودمان به جانش انداختهایم» به ذهنم میرسد را عرض میکنم.
🔹به نظرم، ادامۀ روند جاری (مبنی بر تأکید و تمرکز بر شاخصهای کمّی و استنادی)، نظام آموزش عالی کشور را به جایی خواهد رساند که حتّی طرفداران فعلی آن (شامل کسانی که بر رشد تعداد مقالات تأکید میکنند و افرادی که بهبود رتبۀ کشور از این حیث را افتخارآفرین میدانند) نیز به دنبال مقصّر افتاده، توطئههایی را کشف کرده و غرب را به جرم رواج دادن شاخصهای کمّی در نظام آموزش عالی کشور محکوم خواهند کرد! در این بین، برخی نیز دچار این توهّم شدهاند که «با وارد کردن شاخصهای استنادی مانند ضریب تأثیر (Impact Factor)، چارکبندی مجلات (Qها)، شاخص هرش (h-index)، تعداد یا میانگین استنادات و امثال آنها به الگوریتمهای مورد نظر، کیفیت لحاظ شده و مشکل کمّیگرایی حل خواهد شد!». این در حالیست که همانطور که پیش از این در نوشتار دیگری توضیح دادهبودم[1]، تارنمای JCR (گزارش استنادی مجلات علمی) [2] –که به مرجع اصلی تصمیمگیری در آموزش عالی ایران تبدیل شدهاست- در صفحۀ راهنمای خود[3] تأکید میکند که «هدف از محاسبه و اعلام شاخصهای استنادی، این نبودهاست که این شاخصها جایگزین «ارزیابی آثار توسّط همکاران صاحبنظر» شوند». یعنی این شاخصها صرفاً ابزاری هستند که ممکن است در برخی شرایط بتوانند به صاحبنظران در اتّخاذ تصمیمهای اجتهادی کمک کنند. در عموم دانشگاههای کشورهای توسعهیافته نیز تصمیمهای اصلی ناظر بر جذب یا ارتقاء اعضای هیأت علمی به صورت اجتهادی و توسّط استادان صاحبنظر اتّخاذ میشود (و نه الگوریتم های متّکی بر تعداد مقاله، شاخصهای استنادی و غیره).
🔹پرسش اینجاست که در ایران، چگونه میتوان از «میزان تعیینکنندگی شاخصهای استنادی» کاسته و نقش «اجتهاد همکاران صاحبنظر» را پررنگ کرد؟ البته در ایران نیز تصمیمهای ناظر بر ارتقاء و تبدیل وضعیّت اعضای هیأت علمی توسّط هیأتهای ممیزۀ دانشگاهی و «ظاهراً» به صورت اجتهادی اخذ میشود امّا ساز و کار هیأتهای ممیزه به صورتیست که در عمل، اوّلاً، دچار مضرّات روش الگوریتمی هستند، ثانیاً، از مزایای روش الگوریتمی محرومند، ثالثاً، نقش اجتهادی متخصصان مرتبط با رشتۀ متقاضی درکنار اجتهاد متخصصان غیرمرتبط با رشتۀ متقاضی به حاشیه میرود و رابعاً، بر اساس قانون انتخاب طبیعی، در جهت تضعیف و حذف هیأتهای ممیزهای که بهتر (کیفیت مدارتر) رفتار میکنند عمل میکند. در ادامه، موارد چهارگانۀ بالا را به ترتیب توضیح دادهام.
1- هیأتهای ممیزه مجبورند در چارچوب الگوریتمی از پیش تعریف شده (آئیننامۀ ارتقاء) عمل کنند و لذا دستشان برای اجتهاد کردن باز نیست و به هر حال باید آراء اجتهادی خود را با چارچوب الگوریتمی آئیننامۀ ارتقاء سازگار کنند.
2- روشهای الگوریتمی علیرغم غیرقابل قبول بودن، به هر حال مزایایی هم دارند که عبارتند از «کم هزینه بودن»، «زمان بر نبودن» و «یکسان بودن برای همه». روش متّکی بر هیأتهای ممیزه هم از این مزایا بیبهره است و هم از مزایای «اجتهاد صاحبنظران». به ویژه، هیأتهای ممیزۀ دانشگاههای مختلف کشور نسبت به مسئلۀ ارتقاء اعضای هیأت علمی با رویکردهای متفاوتی (سهلگیرانه یا سختگیرانه) رفتار میکنند.
3- طبق آئیننامۀ ارتقاء، تصمیمهای نهایی هیأت ممیزه «با رأی موافق اکثریت نصف به علاوۀ یک اعضا» اتّخاذ میشود. این درحالیست که «کمیتۀ منتخب دانشکده» و «کمیسیون تخصصی هیأت ممیزه» که به ترتیب با «رشته و تخصص فرد متقاضی» ارتباط بیشتری دارند در ذیل هیأت ممیزه قرار گرفته و نقش آنها بیشتر شبیه یک «ایستگاه برای پرندۀ متقاضی» یا نهایتاً «فیلتر» است. عمدۀ کارکرد کمیتههای منتخب –که انتظار میرود «اجتهاد مورد نظر» درون آنها شکل بگیرد- حول این میگردد که پروندۀ متقاضی را «[بر اساس الگوریتمهای مربوطه] امتیازدهی و در صورت ... کسب حداقل امتیازهای تعیین شده در آئیننامۀ ارتقاء مرتبه و شیوهنامۀ مربوطه، برای طی سایر مراحل ارزیابی به دبیرخانۀ هیأت ممیزه ارجاع کنند»! در جلسۀ هیأت ممیزه نیز که تصمیم نهایی در مورد ارتقاء متقاضی اخذ میشود، اکثریت رأی دهندگان از رشته و گرایشهای غیرمرتبط با رشته و گرایش متقاضی هستند.
Forwarded from پویش ملی دوباره دانشگاه
4- از آنجا که اوّلاً، هر دانشگاه هیأت ممیزۀ خودش را دارد، ثانیاً، جوّ کلّی حاکم بر آموزش عالی کشور بر رشد کمیّتها (شامل تعداد استاد، تعداد دانشجوی دکتری و غیره) تأکید داشته و بناست بخش فزآیندهای از بودجۀ دانشگاهها نیز بر اساس رتبۀ هر دانشگاه در نظامهای رتبهبندی (که به شاخص های کمّیایی مانند «نسبت استادتمام به اعضای هیأت علمی»، «سهم دانشیار»، «نسبت دانشجویان دکتری» و غیره) تعیین شود، بنابراین، هیأت ممیزۀ هر دانشگاهی که بخواهد «خلاف جریان» حرکت کرده و به جای تمرکز بر «رشد کمیّتها»، اصل را بر «کیفیت» بگذارد، در عمل، در جهت تضعیف دانشگاه خود و نهایتاً موقعیّت خودش در مقایسه با سایر دانشگاهها و هیأتهای ممیزۀ آنها رفتار کردهاست.
🔹از سوی دیگر، کمیتههای منتخب دانشکدهها، کمیسیونهای تخصصی یا هر نوع مرکز محلّی-منطقه ای دیگری نیز شایستگیهای لازم برای اجتهاد در خصوص ارتقاء اعضای هیأت علمی را ندارند. ضمن این که، سپردن اجتهاد مورد نظر به دست انواع کمیتههای تخصصی داخل دانشگاه (یا حتّی منطقه) برخی از ایرادهای پیش گفته را تشدید خواهد کرد.
بنابراین، به نظرم، تنها راه خلاص شدن از اوّلاً، الگوریتمهای کمّیایی که ستون آموزش عالی کشور را تسلیم آنها کردهایم و ثانیاً، ایرادهایی که بر سازوکار هیأتهای ممیزه دانشگاهی وارد است، این است که برای هر گرایش تخصصی، یک هیأت ممیزۀ کشوری متشکّل از پیراستادان برجسته و شناخته شدۀ کشور (و یا حتّی در صورت لزوم از سایر کشورها) در همان رشته و گرایش تشکیل و جنبههای علمی (آموزشی و پژوهشی)[4] تمام پروندههای ارتقاء و تبدیل وضعیّت اعضای هیأت علمی کشور در هر رشته و گرایش توسّط هیأت ممیزۀ مرکزی مربوطه بررسی و به صورت اجتهادی و متمرکز در مورد آنان تصمیمگیری شود.
🔹تاکنون، افراد زیادی بر اساس الگوریتمهایی که خود و آیندهمان را به آنها سپردهایم، به نظام آموزش عالی وارد شده و در آن ارتقاء یافتهاند. با ادامۀ این روند، افراد الگوریتمی مورد نظر در مقام استادی قرار گفته و ستون فقرات نظام آموزش عالی کشور را تشکیل خواهند داد. در آن صورت، نگارنده (و احتمالاً بسیاری دیگر از ناقدان کمّیگرایی موجود) ملتمسانه درخواست خواهیم کرد که هر گونه رویۀ احتمالی مبتنی بر «اجتهاد استادان» حذف و با انواع رویههای «الگوریتمی» جایگزین شوند! بنابراین، خواهشمدم، تا دیر نشده اقدامی صورت گیرد. در این راستا، به نظرم راه عملیاتی تحقق تغییر و اصلاح مورد نظر آن است که اعضای هیأت علمی دانشگاهها خود چنین تقاضایی را در قالب یک نامه طرح و برای آن امضا جمع کنند. پیش از آن، تعداد دفعات بازدید این پیام میتواند نشانی از میزان همدلی دانشگاهیان با این پیشنهاد باشد.
🔹چنانچه به هر دلیل با پیشنهاد بالا مخالفید برای دیدگاه شما احترام قائلم و چه بسا هم که حق با شما باشد، امّا چنانچه اصل پیشنهاد را مفید دانسته امّا از آن دسته هموطنانی هستید که معتقدید «اگه میشد خوب بود ولی ...، فایده نداره، نمیشه و غیره»، خواهشمندم نوشتار کوتاه «میشل در سرزمین نمیشگان!» (از نگارنده) را مطالعه کرده و چند دقیقۀ اوّل از سخنرانی دکتر محمّد فاضلی با عنوان «برخی ملزومات مبارزه با فساد در ایران» را گوش دهید.
🔹به امید خلاص شدن از شاخصها و الگوریتمهایی که با دست خود، نظام آموزش عالیمان را به آنها سپردهایم
🔹به امید گشایش در نظام آموزش عالی
🔹به امید ایرانی آباد
🔹از دکتر سعید جلالی هنرمند (عضو هیأت علمی و عضو هیأت ممیزۀ دانشگاه رازی)، دکتر عباسعلی منصوری (عضو هیأت علمی دانشگاه رازی) و دکتر محمدمهدی حاتمی (مدرس دانشگاه رازی) به خاطر اینکه نسخۀ اوّلیۀ متن را مطالعه و نقطهنظرات ارزشمند خود را مطرح کردند، بسیار سپاسگزارم [5].
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه به دنبال اصلاح روالهای حاکم بر سیاستهای وزارت علوم است.
http://dobaredaneshgah.ir
https://www.tg-me.com/dobarehdaneshgah
زیرنویسها:
[1] «تحلیلهای کمّی و استنادی» نباید «اصل» قرار بگیرند: https://www.tg-me.com/dobarehdaneshgah/455
[2] Journal Citation Report
[3] Help, Using Journal Citation Reports Wisely
[4] جنبههای «فرهنگی، تربیتی، اجتماعی» آئیننامۀ ارتقاء در این نوشتار و پیشنهاد ارائه شده در آن مورد نظر نبودهاند.
[5] یک نفر از عزیزان نامبردهشده با حرف اصلی نوشتار حاضر همدل نبود.
🔹از سوی دیگر، کمیتههای منتخب دانشکدهها، کمیسیونهای تخصصی یا هر نوع مرکز محلّی-منطقه ای دیگری نیز شایستگیهای لازم برای اجتهاد در خصوص ارتقاء اعضای هیأت علمی را ندارند. ضمن این که، سپردن اجتهاد مورد نظر به دست انواع کمیتههای تخصصی داخل دانشگاه (یا حتّی منطقه) برخی از ایرادهای پیش گفته را تشدید خواهد کرد.
بنابراین، به نظرم، تنها راه خلاص شدن از اوّلاً، الگوریتمهای کمّیایی که ستون آموزش عالی کشور را تسلیم آنها کردهایم و ثانیاً، ایرادهایی که بر سازوکار هیأتهای ممیزه دانشگاهی وارد است، این است که برای هر گرایش تخصصی، یک هیأت ممیزۀ کشوری متشکّل از پیراستادان برجسته و شناخته شدۀ کشور (و یا حتّی در صورت لزوم از سایر کشورها) در همان رشته و گرایش تشکیل و جنبههای علمی (آموزشی و پژوهشی)[4] تمام پروندههای ارتقاء و تبدیل وضعیّت اعضای هیأت علمی کشور در هر رشته و گرایش توسّط هیأت ممیزۀ مرکزی مربوطه بررسی و به صورت اجتهادی و متمرکز در مورد آنان تصمیمگیری شود.
🔹تاکنون، افراد زیادی بر اساس الگوریتمهایی که خود و آیندهمان را به آنها سپردهایم، به نظام آموزش عالی وارد شده و در آن ارتقاء یافتهاند. با ادامۀ این روند، افراد الگوریتمی مورد نظر در مقام استادی قرار گفته و ستون فقرات نظام آموزش عالی کشور را تشکیل خواهند داد. در آن صورت، نگارنده (و احتمالاً بسیاری دیگر از ناقدان کمّیگرایی موجود) ملتمسانه درخواست خواهیم کرد که هر گونه رویۀ احتمالی مبتنی بر «اجتهاد استادان» حذف و با انواع رویههای «الگوریتمی» جایگزین شوند! بنابراین، خواهشمدم، تا دیر نشده اقدامی صورت گیرد. در این راستا، به نظرم راه عملیاتی تحقق تغییر و اصلاح مورد نظر آن است که اعضای هیأت علمی دانشگاهها خود چنین تقاضایی را در قالب یک نامه طرح و برای آن امضا جمع کنند. پیش از آن، تعداد دفعات بازدید این پیام میتواند نشانی از میزان همدلی دانشگاهیان با این پیشنهاد باشد.
🔹چنانچه به هر دلیل با پیشنهاد بالا مخالفید برای دیدگاه شما احترام قائلم و چه بسا هم که حق با شما باشد، امّا چنانچه اصل پیشنهاد را مفید دانسته امّا از آن دسته هموطنانی هستید که معتقدید «اگه میشد خوب بود ولی ...، فایده نداره، نمیشه و غیره»، خواهشمندم نوشتار کوتاه «میشل در سرزمین نمیشگان!» (از نگارنده) را مطالعه کرده و چند دقیقۀ اوّل از سخنرانی دکتر محمّد فاضلی با عنوان «برخی ملزومات مبارزه با فساد در ایران» را گوش دهید.
🔹به امید خلاص شدن از شاخصها و الگوریتمهایی که با دست خود، نظام آموزش عالیمان را به آنها سپردهایم
🔹به امید گشایش در نظام آموزش عالی
🔹به امید ایرانی آباد
🔹از دکتر سعید جلالی هنرمند (عضو هیأت علمی و عضو هیأت ممیزۀ دانشگاه رازی)، دکتر عباسعلی منصوری (عضو هیأت علمی دانشگاه رازی) و دکتر محمدمهدی حاتمی (مدرس دانشگاه رازی) به خاطر اینکه نسخۀ اوّلیۀ متن را مطالعه و نقطهنظرات ارزشمند خود را مطرح کردند، بسیار سپاسگزارم [5].
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه به دنبال اصلاح روالهای حاکم بر سیاستهای وزارت علوم است.
http://dobaredaneshgah.ir
https://www.tg-me.com/dobarehdaneshgah
زیرنویسها:
[1] «تحلیلهای کمّی و استنادی» نباید «اصل» قرار بگیرند: https://www.tg-me.com/dobarehdaneshgah/455
[2] Journal Citation Report
[3] Help, Using Journal Citation Reports Wisely
[4] جنبههای «فرهنگی، تربیتی، اجتماعی» آئیننامۀ ارتقاء در این نوشتار و پیشنهاد ارائه شده در آن مورد نظر نبودهاند.
[5] یک نفر از عزیزان نامبردهشده با حرف اصلی نوشتار حاضر همدل نبود.
Telegram
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
[email protected]
[email protected]
Forwarded from Article reader|Статей читалка
Telegraph
لطفا مردم را گوسفند فرض نکنید!
وحید احسانی: خیلی پیش میآید که از برخی مسئولان و تصمیمگیرندگان کشور، به حق، بابت «گوسفند فرض کردن مردم» گلایه میشود. اصل گلایه ناظر بر این است که «چرا در سخنرانی، قانونگذاری، برنامهریزی و اجرا به گونهای عمل میکنند که گویی مردم مانند گوسفند، محتاج این…
Forwarded from Article reader|Статей читалка
Telegraph
!«انگشت های اتّهام» و «مردمی که غیب می شوند»
وحید احسانی: اگر یک آدم فضایی در برهههای مختلف تاریخ سرزمینمان به کشور ما بیاید متوجه میشود که در فاصلۀ هر دو برهۀ کوتاه مدّت تاریخی، بخشی از جامعه غیب میشوند، زیرا در هر بار حضور در جامعه متوجه میشود که تمامی مردم، چنان انگشت اتّهام خود را مسلّح کرده…
در راهپیمایی 22 بهمن شرکت میکنم امّا ...
وحید احسانی
در راهپیمایی روز 22 بهمن شرکت میکنم امّا ...
- در گفتن بسیاری از شعارها همراهی نمیکنم زیرا با آنها موافق نیستم. اصولاً با قالب «مرگ بر ...» موافق نیستم؛ به هر شخص، گروه یا کشوری که نثار شود.
- فکر میکنم عدّهای سعی داشته و دارند که انقلاب اسلامی سال 57 و کل جامعه را مصادره کنند؛ این روند را نمیپسندم و آن را برای نظام و کل جامعه بسیار مضر میدانم.
- خواستار رفع حصر از میرحسین موسوی، زهرا رهنورد و مهدی کروبی هستم. از یک سو، «حصر، آن هم بدون محاکمه» را غیر قابل قبول و از سوی دیگر، بزرگواران نام برده شده را از خیرخواهان این نظام، انقلاب و جامعه میدانم. همچنین، خواستار آزادی تمامی زندانیان سیاسی یا محاکمۀ علنی آنها و تحقق آزادی بیان هستم.
- به نظرم، سیّدمحمّد خاتمی یکی از خیرخواهترین، پاکترین و فهمیدهترین اشخاصی بوده که تا به حال در نظام جمهوری اسلامی مسئولیت پیدا کردهاست و امیدوارم محدودیتهای رسانهای ایشان هر چه سریعتر برداشتهشود.
- اینکه تلاش شود بخشی از مردم با انواع اجبارهای غیرمستقیم (به ویژه با استفاده از اهرم «امنیت و آیندۀ شغلی») به راهپیمایی آوردهشوند را در شأن ایران، اسلام، مردم و نظام جمهوری اسلامی نمیدانم.
- مثل بسیاری دیگر از هموطنانم، بر اساس عملکرد «صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران»، عنوانِ «صدا و سیمای میلی» را برای این سازمان بیشتر سازگار میدانم.
- دوست داشتم ایکاش امکانی فراهم بود که شرکت کردنم در راهپیمایی 22 بهمن، توسّط دستگاههای تبلیغاتی حکومتی، به معنای همراهی و همدلی با روندهای ناصواب در پیش گرفته شده از جانب گروههای تمامیتخواه تفسیر نشود. ...
- فکر می کنم که نظام و جامعه به شدّت دچار معضل ناکارآمدی شده و برای درمان این معضل نیز راهی جز «نوشیدن داروی تلخ» [1] نیست.
روی صحبت عبارتهای بالا بیشتر به مدیران و مسئولان نظام بود. با مردمان هموطنم نیز سخنانی دارم:
- به نظرم، ما مردمانی بودهایم که ...
(جهت مطالعۀ متن کامل نوشتار بالا و دسترسی به پیوندهای مربوطه، لطفا به لینک زیر مراجعه کنید)
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
https://telegra.ph/در-راهپیمایی-22-بهمن-شرکت-میکنم-اما-02-08
وحید احسانی
در راهپیمایی روز 22 بهمن شرکت میکنم امّا ...
- در گفتن بسیاری از شعارها همراهی نمیکنم زیرا با آنها موافق نیستم. اصولاً با قالب «مرگ بر ...» موافق نیستم؛ به هر شخص، گروه یا کشوری که نثار شود.
- فکر میکنم عدّهای سعی داشته و دارند که انقلاب اسلامی سال 57 و کل جامعه را مصادره کنند؛ این روند را نمیپسندم و آن را برای نظام و کل جامعه بسیار مضر میدانم.
- خواستار رفع حصر از میرحسین موسوی، زهرا رهنورد و مهدی کروبی هستم. از یک سو، «حصر، آن هم بدون محاکمه» را غیر قابل قبول و از سوی دیگر، بزرگواران نام برده شده را از خیرخواهان این نظام، انقلاب و جامعه میدانم. همچنین، خواستار آزادی تمامی زندانیان سیاسی یا محاکمۀ علنی آنها و تحقق آزادی بیان هستم.
- به نظرم، سیّدمحمّد خاتمی یکی از خیرخواهترین، پاکترین و فهمیدهترین اشخاصی بوده که تا به حال در نظام جمهوری اسلامی مسئولیت پیدا کردهاست و امیدوارم محدودیتهای رسانهای ایشان هر چه سریعتر برداشتهشود.
- اینکه تلاش شود بخشی از مردم با انواع اجبارهای غیرمستقیم (به ویژه با استفاده از اهرم «امنیت و آیندۀ شغلی») به راهپیمایی آوردهشوند را در شأن ایران، اسلام، مردم و نظام جمهوری اسلامی نمیدانم.
- مثل بسیاری دیگر از هموطنانم، بر اساس عملکرد «صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران»، عنوانِ «صدا و سیمای میلی» را برای این سازمان بیشتر سازگار میدانم.
- دوست داشتم ایکاش امکانی فراهم بود که شرکت کردنم در راهپیمایی 22 بهمن، توسّط دستگاههای تبلیغاتی حکومتی، به معنای همراهی و همدلی با روندهای ناصواب در پیش گرفته شده از جانب گروههای تمامیتخواه تفسیر نشود. ...
- فکر می کنم که نظام و جامعه به شدّت دچار معضل ناکارآمدی شده و برای درمان این معضل نیز راهی جز «نوشیدن داروی تلخ» [1] نیست.
روی صحبت عبارتهای بالا بیشتر به مدیران و مسئولان نظام بود. با مردمان هموطنم نیز سخنانی دارم:
- به نظرم، ما مردمانی بودهایم که ...
(جهت مطالعۀ متن کامل نوشتار بالا و دسترسی به پیوندهای مربوطه، لطفا به لینک زیر مراجعه کنید)
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
https://telegra.ph/در-راهپیمایی-22-بهمن-شرکت-میکنم-اما-02-08
Telegraph
در راهپیمایی 22 بهمن شرکت میکنم امّا ....
Forwarded from | نیلوفر |
⭕️در راهپیمایی 22 بهمن شرکت میکنم امّا ....
✍وحید احسانی
- در گفتن بسیاری از شعارها همراهی نمیکنم زیرا با آنها موافق نیستم. اصولاً با قالب «مرگ بر ...» موافق نیستم؛ به هر شخص، گروه یا کشوری که نثار شود.
- فکر میکنم عدّهای سعی داشته و دارند که انقلاب اسلامی سال 57 و کل جامعه را مصادره کنند؛ این روند را نمیپسندم و آن را برای نظام و کل جامعه بسیار مضر میدانم.
- خواستار رفع حصر از میرحسین موسوی، زهرا رهنورد و مهدی کروبی هستم. از یک سو، «حصر، آن هم بدون محاکمه» را غیر قابل قبول و از سوی دیگر، بزرگواران نام برده شده را از خیرخواهان این نظام، انقلاب و جامعه میدانم. همچنین، خواستار آزادی تمامی زندانیان سیاسی یا محاکمۀ علنی آنها و تحقق آزادی بیان هستم.
- به نظرم، سیّدمحمّد خاتمی یکی از خیرخواهترین، پاکترین و فهمیدهترین اشخاصی بوده که تا به حال در نظام جمهوری اسلامی مسئولیت پیدا کردهاست و امیدوارم محدودیتهای رسانهای ایشان هر چه سریعتر برداشتهشود.
- اینکه تلاش شود بخشی از مردم با انواع اجبارهای غیرمستقیم به راهپیمایی آوردهشوند را در شأن ایران، اسلام، مردم و نظام جمهوری اسلامی نمیدانم.
- مثل بسیاری دیگر از هموطنانم، بر اساس عملکرد «صدا و سیمای ج. ا. ا»، عنوانِ «صدا و سیمای میلی» را برای این سازمان بیشتر سازگار میدانم.
- دوست داشتم امکانی فراهم بود که شرکت کردنم در راهپیمایی 22 بهمن، توسّط دستگاههای تبلیغاتی حکومتی، به معنای همراهی و همدلی با روندهای ناصواب در پیش گرفته شده از جانب گروههای تمامیتخواه تفسیر نشود. ای کاش اگر کسان دیگری هم هستند که چنین دیدگاهی دارند این امکان فراهم شود که بتوانیم در کنار هم حرکت کرده و ضمن همدلی با سایرین در پشتیبانی از اصل نظام و انقلاب و ناامید کردن دشمنان و بدخواهان احتمالی، مرزهای فکری خود با سایر شرکتکنندگان را نیز حفظ کرده و اجازه ندهیم «طرفداری ما از اصل نظام و انقلاب» به معنای موافقت و همدل بودن با روندهایی که قبول نداریم، تفسیر شود.
- به نظرم نظام و جامعه به شدّت دچار معضل ناکارآمدی شده و برای درمان این معضل نیز راهی جز «نوشیدن داروی تلخ» نیست.
روی صحبت عبارتهای بالا مدیران و مسئولان نظام بود. با مردمان هموطنم نیز سخنانی دارم:
- ما مردمانی بودهایم که از یک سو، اگر فردی را خیرخواه خود دانستهایم خیلی زود او را قهرمان کرده، تا عرش اعلی بالا برده، مقدّس ساخته، تصویرش را در ماه دیده و هر کس که اندکی با او زاویه داشته را با شعار «مرگ بر» از میدان خارج کردهایم و از سوی دیگر، خیلی زود هم نه تنها پشتش را خالی کردهایم، بلکه تمام کاسه کوزهها را نیز بر سرش شکستهایم. شاید یکی از درسهای مهم و مغفول ماندۀ حکایت معروف «شیخ صنعان» برای ما این باشد که اوّلاً، یک پیر عابد و زاهدِ خیرخواه هم ممکن است تحت شرایطی پایش بلغزد و از مسیر شایسته و بایسته منحرف شود و ثانیاً، اگر روزی پیر و راهبر ما از مسیر شایسته و بایسته منحرف شد، بهتر آن است که او را با اشتباهاتش تنها نگذاشته و کمکش کنیم که «داروی تلخ را بنوشد».
- ما چنان بودهایم که وقتی فکر کردهایم شخص یا جریانی میتواند نجاتبخش ما بوده و رفاه، راحتی، رایگانی و خوشنامیِ بیزحمت را برایمان به ارمغان آورد، خیلی زود دورش جمع شده و دستبوسش شدهایم امّا پس از این که کرنش و دستبوسیها او را دچار خودبرتربینی کرد، نه تنها سعی نکردهایم کمکش کنیم که نجات پیدا کند، حتّی او را با مشکلاتش تنها هم نگذاشته و به گونهای رفتار کردهایم که مسائلش تشدید شوند.
- ما مردمی بودهایم که خیلی زود «رشتههای خودبافته را پنبه کردهایم» و ناامید شدهایم، خیلی زود به این باور رسیدهایم که «این بنا قابل ترمیم نیست، ناچاریم بکوبیم و از اوّل بنا کنیم».
- ما مردمی بودهایم که اگر چه در ماه محرّم همگی خود را عزادار سالار شهیدان دانسته و میدانیم که در واپسین لحظات عمر مبارکش فرمود: «اگر مسلمان نیستید، لااقل آزاده باشید»، امّا آزادگی به صفتی «کم یاب» در میان ما تبدیل شدهاست و لذا اگر به چیزی باور نداشته امّا همراهی با آن را به نفع خود دیدهایم، بدون کوچکترین عذاب وجدانی، در ظاهر با آن همراهی کرده و در خفا ناسزا گفتهایم.
- ما مردمانی بودهایم که «احساس نیازی به دانستن» نداشتهایم، و لذا بر اساس تفسیرهای شخصی در مورد مشکلات جامعه صحبت میکنیم، امّا نیازی نمی بینیم که در این رابطه، کتابهای متخصصان و صاحبنظران را مطالعه کنیم.
- ما میتوانیم به گونهای خود را اصلاح کنیم که عبارات بالا دیگر در مورد ما مصداق نداشتهباشند.
به امید راهپیمایی با شکوه در 22 بهمن سال 1397 بدون سوء استفاده از حضور آن دسته از طرفداران نظام و انقلاب که منتقد وضع موجود و خواهان اصلاحات اساسی هستند.
به امید فردایی بهتر،
به امید ایرانی آباد
T.me/neeloofaran
✍وحید احسانی
- در گفتن بسیاری از شعارها همراهی نمیکنم زیرا با آنها موافق نیستم. اصولاً با قالب «مرگ بر ...» موافق نیستم؛ به هر شخص، گروه یا کشوری که نثار شود.
- فکر میکنم عدّهای سعی داشته و دارند که انقلاب اسلامی سال 57 و کل جامعه را مصادره کنند؛ این روند را نمیپسندم و آن را برای نظام و کل جامعه بسیار مضر میدانم.
- خواستار رفع حصر از میرحسین موسوی، زهرا رهنورد و مهدی کروبی هستم. از یک سو، «حصر، آن هم بدون محاکمه» را غیر قابل قبول و از سوی دیگر، بزرگواران نام برده شده را از خیرخواهان این نظام، انقلاب و جامعه میدانم. همچنین، خواستار آزادی تمامی زندانیان سیاسی یا محاکمۀ علنی آنها و تحقق آزادی بیان هستم.
- به نظرم، سیّدمحمّد خاتمی یکی از خیرخواهترین، پاکترین و فهمیدهترین اشخاصی بوده که تا به حال در نظام جمهوری اسلامی مسئولیت پیدا کردهاست و امیدوارم محدودیتهای رسانهای ایشان هر چه سریعتر برداشتهشود.
- اینکه تلاش شود بخشی از مردم با انواع اجبارهای غیرمستقیم به راهپیمایی آوردهشوند را در شأن ایران، اسلام، مردم و نظام جمهوری اسلامی نمیدانم.
- مثل بسیاری دیگر از هموطنانم، بر اساس عملکرد «صدا و سیمای ج. ا. ا»، عنوانِ «صدا و سیمای میلی» را برای این سازمان بیشتر سازگار میدانم.
- دوست داشتم امکانی فراهم بود که شرکت کردنم در راهپیمایی 22 بهمن، توسّط دستگاههای تبلیغاتی حکومتی، به معنای همراهی و همدلی با روندهای ناصواب در پیش گرفته شده از جانب گروههای تمامیتخواه تفسیر نشود. ای کاش اگر کسان دیگری هم هستند که چنین دیدگاهی دارند این امکان فراهم شود که بتوانیم در کنار هم حرکت کرده و ضمن همدلی با سایرین در پشتیبانی از اصل نظام و انقلاب و ناامید کردن دشمنان و بدخواهان احتمالی، مرزهای فکری خود با سایر شرکتکنندگان را نیز حفظ کرده و اجازه ندهیم «طرفداری ما از اصل نظام و انقلاب» به معنای موافقت و همدل بودن با روندهایی که قبول نداریم، تفسیر شود.
- به نظرم نظام و جامعه به شدّت دچار معضل ناکارآمدی شده و برای درمان این معضل نیز راهی جز «نوشیدن داروی تلخ» نیست.
روی صحبت عبارتهای بالا مدیران و مسئولان نظام بود. با مردمان هموطنم نیز سخنانی دارم:
- ما مردمانی بودهایم که از یک سو، اگر فردی را خیرخواه خود دانستهایم خیلی زود او را قهرمان کرده، تا عرش اعلی بالا برده، مقدّس ساخته، تصویرش را در ماه دیده و هر کس که اندکی با او زاویه داشته را با شعار «مرگ بر» از میدان خارج کردهایم و از سوی دیگر، خیلی زود هم نه تنها پشتش را خالی کردهایم، بلکه تمام کاسه کوزهها را نیز بر سرش شکستهایم. شاید یکی از درسهای مهم و مغفول ماندۀ حکایت معروف «شیخ صنعان» برای ما این باشد که اوّلاً، یک پیر عابد و زاهدِ خیرخواه هم ممکن است تحت شرایطی پایش بلغزد و از مسیر شایسته و بایسته منحرف شود و ثانیاً، اگر روزی پیر و راهبر ما از مسیر شایسته و بایسته منحرف شد، بهتر آن است که او را با اشتباهاتش تنها نگذاشته و کمکش کنیم که «داروی تلخ را بنوشد».
- ما چنان بودهایم که وقتی فکر کردهایم شخص یا جریانی میتواند نجاتبخش ما بوده و رفاه، راحتی، رایگانی و خوشنامیِ بیزحمت را برایمان به ارمغان آورد، خیلی زود دورش جمع شده و دستبوسش شدهایم امّا پس از این که کرنش و دستبوسیها او را دچار خودبرتربینی کرد، نه تنها سعی نکردهایم کمکش کنیم که نجات پیدا کند، حتّی او را با مشکلاتش تنها هم نگذاشته و به گونهای رفتار کردهایم که مسائلش تشدید شوند.
- ما مردمی بودهایم که خیلی زود «رشتههای خودبافته را پنبه کردهایم» و ناامید شدهایم، خیلی زود به این باور رسیدهایم که «این بنا قابل ترمیم نیست، ناچاریم بکوبیم و از اوّل بنا کنیم».
- ما مردمی بودهایم که اگر چه در ماه محرّم همگی خود را عزادار سالار شهیدان دانسته و میدانیم که در واپسین لحظات عمر مبارکش فرمود: «اگر مسلمان نیستید، لااقل آزاده باشید»، امّا آزادگی به صفتی «کم یاب» در میان ما تبدیل شدهاست و لذا اگر به چیزی باور نداشته امّا همراهی با آن را به نفع خود دیدهایم، بدون کوچکترین عذاب وجدانی، در ظاهر با آن همراهی کرده و در خفا ناسزا گفتهایم.
- ما مردمانی بودهایم که «احساس نیازی به دانستن» نداشتهایم، و لذا بر اساس تفسیرهای شخصی در مورد مشکلات جامعه صحبت میکنیم، امّا نیازی نمی بینیم که در این رابطه، کتابهای متخصصان و صاحبنظران را مطالعه کنیم.
- ما میتوانیم به گونهای خود را اصلاح کنیم که عبارات بالا دیگر در مورد ما مصداق نداشتهباشند.
به امید راهپیمایی با شکوه در 22 بهمن سال 1397 بدون سوء استفاده از حضور آن دسته از طرفداران نظام و انقلاب که منتقد وضع موجود و خواهان اصلاحات اساسی هستند.
به امید فردایی بهتر،
به امید ایرانی آباد
T.me/neeloofaran
Telegram
| نیلوفر |
وَمَن يَعْتَصِم بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيم
(آل عمران۱۰۱)
پیشنهاد محتوا:
@borhan403
(آل عمران۱۰۱)
پیشنهاد محتوا:
@borhan403
کانال وحید احسانی
چگونه نظام آموزش عالی را از چنگ الگوریتمهای کمّی نجات دهیم؟! وحید احسانی طی سالیان اخیر، با اعتراضهای فزآیندهای نسبت به «فروکاستن آموزش و پژوهش به شاخصهای کمّی و الگوریتمهای خشک و بیروح» مواجه بودهایم امّا در مورد راهکار عملیاتی برونرفت از این…
سلام و درود،
برخی مخاطبان گرامی لطف کرده و در خصوص متن «چگونه نظام آموزش عالی را از چنگ الگوریتمهای کمّی نجات دهیم؟!» نقد/دیدگاه ارزشمند خود را مطرح کردند. ضمن سپاسگزاری از این بزرگواران، در ادامه، پیامهای مورد نظر را بدون ذکر نام، نقل کردهام:
1- به نظرم این پیشنهاد بر فرض که عملیاتی شود، تاثیر چندانی نداشته و تفاوتی با وضعیت فعلی [ایجاد] نخواهد کرد و دست آورد آن پیچیده تر کردن و دور کردن مساله از دسترس است. زیرا اون گروه تخصصی هم اولا بر مبنای همین رویکردهای حاکم عمل میکنن. ثانیا [برخی] پیر استادن تخصصی هر رشته جفاهای اخلاقی و علمی فراوان می کنن ... فی الجمله به نظرم این کار سبب نجات آموزش عالی نخواهد شد. بلکه کار را پیچیده تر هم می کند. بنده را همکارم بهتر می تواند ارزیابی کند تا فلان کسی که در تهران یا شهر دیگری است. اگر گفته شود گروه تخصصی دانشگاهی مشکلاتی دارد ،بله دارد ولی اصلاح آن و رفع نقایص آن بهتر از این است که تصمیم در بیرون از هر دانشگاه گرفته شود.
2- شرحتان برای درد البته درست و بجاست اما پیشنهاد تشکیل هیات های ممیزء تخصصی مرکزی اما و اگر زیادی دارد بویژه با لحاظ انواع مفاسد افزونتری که تمرکز در این کشور به آن مبتلاست. شاید پیشنهاد هیات های ممیزۀ تخصصی متعدد قابل عمل تر باشد و اختیار به اساتید که پروندۀ خود را به هر کدام که مایلند بفرستند. مشکلات اصلی تر قوانین و سیاست های ابلاغی وزارت و هفتاد ولی موجود در کشور برای طفل صغیری به نام آموزش عالیست. در این شرایط به نظرم شرح درد و روشنگری دربارۀ معضلات البته رتبه راهبردی تری دارد.
3- مسئله، و نیز پاسخ پیشنهادی بسیار خوب طرح شدهاند و قابل استفادهاند. دانالد گیللیز، فیلسوف بریتانیانی نیز در کتاب با مشخصات زیر:
Donald Gillies, (2015), How Should Research Be Organised?.
به مسئلهای مشابه [و به طور دقیق دربارهی نحوهی داوری مقالات و نگاه کمی به ارزش آنها] دربارهی سیستم دانشگاهی بریتانیا اشاره کرده، و نشان داده داده که چنین چیزی، به افت شدید کیفیت پژوهش در سیستم بریتانیانی منجر شده و دانشگاههای بریتانیا را در مقایسه با سایر مراکز معتبر علمی، عقب انداخته است. گیللز نیز، سعی میکند پیشنهاداتی ایجابی دربارهی ایجاد تغییر در این سیستم ارزشیابی، مطرح کند. به هر حال چنین دغدغههایی ارزشمندی است؛ و نگاه کمیگرا، بسیاری از دانشگاهها را با افت کیفیت مواجه کرده؛ و باید حتما برایش چهرهای اندیشید.
4- از دید من نوشته در این روزها بسیار مغتنم است و تمرین خوبی برای توسعهء ایران است.
5- وقتی بعضی از اعضای هیات ممیزه خود گرفتار تخلف پژوهشی هستند چگونه توان اجتهاد و قضاوت را خواهند داشت، انتخاب افراد علیرغم سازوکار انتخابات با دخالت رئیس و براساس منافع بوده و بسیاری حساب هزینه-فایده را می نمایند نه منافع آموزش عالی. ... درست می فرمایید، می شود سازوکاری را انتخاب نمود تا افراد شایسته، درستکار؛ قانونمدار و متخصص تصمیم گیرنده باشند؛ بدون هیچ حب و بغضی.
برخی مخاطبان گرامی لطف کرده و در خصوص متن «چگونه نظام آموزش عالی را از چنگ الگوریتمهای کمّی نجات دهیم؟!» نقد/دیدگاه ارزشمند خود را مطرح کردند. ضمن سپاسگزاری از این بزرگواران، در ادامه، پیامهای مورد نظر را بدون ذکر نام، نقل کردهام:
1- به نظرم این پیشنهاد بر فرض که عملیاتی شود، تاثیر چندانی نداشته و تفاوتی با وضعیت فعلی [ایجاد] نخواهد کرد و دست آورد آن پیچیده تر کردن و دور کردن مساله از دسترس است. زیرا اون گروه تخصصی هم اولا بر مبنای همین رویکردهای حاکم عمل میکنن. ثانیا [برخی] پیر استادن تخصصی هر رشته جفاهای اخلاقی و علمی فراوان می کنن ... فی الجمله به نظرم این کار سبب نجات آموزش عالی نخواهد شد. بلکه کار را پیچیده تر هم می کند. بنده را همکارم بهتر می تواند ارزیابی کند تا فلان کسی که در تهران یا شهر دیگری است. اگر گفته شود گروه تخصصی دانشگاهی مشکلاتی دارد ،بله دارد ولی اصلاح آن و رفع نقایص آن بهتر از این است که تصمیم در بیرون از هر دانشگاه گرفته شود.
2- شرحتان برای درد البته درست و بجاست اما پیشنهاد تشکیل هیات های ممیزء تخصصی مرکزی اما و اگر زیادی دارد بویژه با لحاظ انواع مفاسد افزونتری که تمرکز در این کشور به آن مبتلاست. شاید پیشنهاد هیات های ممیزۀ تخصصی متعدد قابل عمل تر باشد و اختیار به اساتید که پروندۀ خود را به هر کدام که مایلند بفرستند. مشکلات اصلی تر قوانین و سیاست های ابلاغی وزارت و هفتاد ولی موجود در کشور برای طفل صغیری به نام آموزش عالیست. در این شرایط به نظرم شرح درد و روشنگری دربارۀ معضلات البته رتبه راهبردی تری دارد.
3- مسئله، و نیز پاسخ پیشنهادی بسیار خوب طرح شدهاند و قابل استفادهاند. دانالد گیللیز، فیلسوف بریتانیانی نیز در کتاب با مشخصات زیر:
Donald Gillies, (2015), How Should Research Be Organised?.
به مسئلهای مشابه [و به طور دقیق دربارهی نحوهی داوری مقالات و نگاه کمی به ارزش آنها] دربارهی سیستم دانشگاهی بریتانیا اشاره کرده، و نشان داده داده که چنین چیزی، به افت شدید کیفیت پژوهش در سیستم بریتانیانی منجر شده و دانشگاههای بریتانیا را در مقایسه با سایر مراکز معتبر علمی، عقب انداخته است. گیللز نیز، سعی میکند پیشنهاداتی ایجابی دربارهی ایجاد تغییر در این سیستم ارزشیابی، مطرح کند. به هر حال چنین دغدغههایی ارزشمندی است؛ و نگاه کمیگرا، بسیاری از دانشگاهها را با افت کیفیت مواجه کرده؛ و باید حتما برایش چهرهای اندیشید.
4- از دید من نوشته در این روزها بسیار مغتنم است و تمرین خوبی برای توسعهء ایران است.
5- وقتی بعضی از اعضای هیات ممیزه خود گرفتار تخلف پژوهشی هستند چگونه توان اجتهاد و قضاوت را خواهند داشت، انتخاب افراد علیرغم سازوکار انتخابات با دخالت رئیس و براساس منافع بوده و بسیاری حساب هزینه-فایده را می نمایند نه منافع آموزش عالی. ... درست می فرمایید، می شود سازوکاری را انتخاب نمود تا افراد شایسته، درستکار؛ قانونمدار و متخصص تصمیم گیرنده باشند؛ بدون هیچ حب و بغضی.
مهمتر از استبداد!
وحید احسانی
فرض کنید به 150 سال پیش بازگشته و میخواهید با هموطنان آن دوره در مورد مسائل و مشکلات جامعه و این که بهتر است ساختار و نظام سیاسی به چه سمت و سویی تغییر کند گفتگو کنید. به نظرم، در این صورت با چالش بسیار بزرگی مواجه خواهید بود: مفاهیمی مانند «قانون» و «استبداد» (به معنای تجمع قدرتِ بدون ضابطه و بدون کنترل در دست یک نفر) حدود 120 سال پیش (اوایل نهضت مشروطه خواهی) به نظام فکری ایرانیان ورود پیدا کردهاند. یعنی تا پیش از آن تاریخ، در نظام اندیشگری ایرانیان، در کنار ساختار سنّتی پادشاهی (تجمّع تمام قدرت، مالکیت و اختیارات در دست پادشاهی که سایرین رعیت او محسوب میشوند) هیچ گزینۀ دیگری وجود نداشت و لذا ساختار سیاسی مطلوب مردم نمیتوانست چیزی جز «پادشاه عادل» باشد. بنابراین، چنانچه میتوانستیم پای صحبت پدران و مادرانمان در آن دوران بنشینیم، احتمالاً ریشۀ تمام مسائل و مشکلات سیاسی را به این نقطه میرساندند که «پادشاه عادل نیست» یا «پادشاه فرّه ایزدی خود را از دست داده است» و احتمالاً خواسته و آرزوی آنها هم در این خلاصه میشد که ایکاش «یک پادشاه عادل جایگزین پادشاه ظالم فعلی شود». ممکن است با خود فکر کنید که چنانچه امکان گفتگو با مردمان آن زمان برایتان فراهم میشد، برای آنها توضیح میدادید که آنچه مهمتر از «عادل بودن یا نبودن» پادشاه است، جلوگیری از تجمّع قدرت و اختیارات در دست یک نفر است. احتمالاً به آنها میگفتید:
«باید قدرت و اختیارات حاکم محدود شوند، این که طی قرنها هیچگاه نتوانستهاید از یک نظام سیاسی مطلوب و قابل قبول برخوردار شوید، به این علّت بوده که سوراخ دعا را گم کردهاید، حتّی عادلترین و خیرخواهترین انسانها هم اگر دارای قدرت بیقید و شرط شوند، ظالم و مستبد خواهند شد، بنابراین، امکان ندارد با نظریۀ ناقصِ «پادشاه عادل» حتّی بعد از گذشت هزاران سال تلاش، بتوانید از نظام سیاسی مطلوبی بهرهمند شوید».
احتمالاً تصوّر هم میکنید که پس از یک توضیح کوتاه و ساده، آنها هم با شما همفکر میشدند، چون مسئله خیلی واضح و مشخص است، امّا من چنین نمیپندارم. به نظرم، این که اهمیّت و مسئلهساز بودن «استبداد» (تجمع قدرت بدون کنترل در دست یک نفر) این قدر برای ما واضح و بدیهی به نظر میرسد، به این سادگیها حاصل نشدهاست. ...
حال فرض کنید تا سال 1400، بشر دستگاه «سفر به گذشته» را ساخته است و شما از طریق آن میخواهید به 150 سال پیش سفر کرده و ایرانیان آن دوره را متقاعد کنید که نظام اندیشگری آنها ناقص و ناکارآمد است (به علّت عدم توجه به اهمیّت محوریِ مفهوم «استبداد»)، امّا درست قبل از اینکه دکمۀ «استارت» دستگاه مورد نظر را فشار دهید، ناگهان انسانی غیرعادی با پوشش و گویشی ناآشنا در مقابل شما ظاهر میشود. او که میدانسته شما از دیدنش تعجّب خواهید کرد بلافاصله توضیح میدهد که از سال 1550 به گذشته سفر کرده تا برای شما توضیح دهد که نظام اندیشگریتان به علّت عدم توجه به برخی فاکتورها (عوامل، متغیّرها، مفهومها)ی محوری و تعیین کننده، چقدر ناقص و ناکارآمد است و با این نظام اندیشگری ناقص، به هیچ وجه امکان ندارد بتوانید قفل عقبماندگی را باز کنید!
به نظرتان آیا چنین چیزی ممکن است؟ یعنی آیا ممکن است همانطور که پدران و مادران ما در 150 سال پیش، برخی از مهمترین، تأثیرگذارترین و تعیینکنندهترین عوامل و مفاهیم مربوط به بهبود جامعه را نشناخته و متوجه آنها نبودهاند، ما نیز از برخی عوامل و مفاهیمی غافل باشیم که اهمیّتشان کمتر از عوامل مورد غفلت واقع شدۀ گذشتگانمان نباشد؟! به نظرم، دقیقاً همین طور است و در این نوشتار، میخواهم برخی از آنها را در حدّ توان توضیح دهم. ...
(جهت مطالعۀ متن کامل نوشتار بالا و دسترسی به پیوندهای مربوطه، لطفا به لینک زیر مراجعه کنید)
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
https://telegra.ph/مهمتر-از-استبداد-02-13
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
وحید احسانی
فرض کنید به 150 سال پیش بازگشته و میخواهید با هموطنان آن دوره در مورد مسائل و مشکلات جامعه و این که بهتر است ساختار و نظام سیاسی به چه سمت و سویی تغییر کند گفتگو کنید. به نظرم، در این صورت با چالش بسیار بزرگی مواجه خواهید بود: مفاهیمی مانند «قانون» و «استبداد» (به معنای تجمع قدرتِ بدون ضابطه و بدون کنترل در دست یک نفر) حدود 120 سال پیش (اوایل نهضت مشروطه خواهی) به نظام فکری ایرانیان ورود پیدا کردهاند. یعنی تا پیش از آن تاریخ، در نظام اندیشگری ایرانیان، در کنار ساختار سنّتی پادشاهی (تجمّع تمام قدرت، مالکیت و اختیارات در دست پادشاهی که سایرین رعیت او محسوب میشوند) هیچ گزینۀ دیگری وجود نداشت و لذا ساختار سیاسی مطلوب مردم نمیتوانست چیزی جز «پادشاه عادل» باشد. بنابراین، چنانچه میتوانستیم پای صحبت پدران و مادرانمان در آن دوران بنشینیم، احتمالاً ریشۀ تمام مسائل و مشکلات سیاسی را به این نقطه میرساندند که «پادشاه عادل نیست» یا «پادشاه فرّه ایزدی خود را از دست داده است» و احتمالاً خواسته و آرزوی آنها هم در این خلاصه میشد که ایکاش «یک پادشاه عادل جایگزین پادشاه ظالم فعلی شود». ممکن است با خود فکر کنید که چنانچه امکان گفتگو با مردمان آن زمان برایتان فراهم میشد، برای آنها توضیح میدادید که آنچه مهمتر از «عادل بودن یا نبودن» پادشاه است، جلوگیری از تجمّع قدرت و اختیارات در دست یک نفر است. احتمالاً به آنها میگفتید:
«باید قدرت و اختیارات حاکم محدود شوند، این که طی قرنها هیچگاه نتوانستهاید از یک نظام سیاسی مطلوب و قابل قبول برخوردار شوید، به این علّت بوده که سوراخ دعا را گم کردهاید، حتّی عادلترین و خیرخواهترین انسانها هم اگر دارای قدرت بیقید و شرط شوند، ظالم و مستبد خواهند شد، بنابراین، امکان ندارد با نظریۀ ناقصِ «پادشاه عادل» حتّی بعد از گذشت هزاران سال تلاش، بتوانید از نظام سیاسی مطلوبی بهرهمند شوید».
احتمالاً تصوّر هم میکنید که پس از یک توضیح کوتاه و ساده، آنها هم با شما همفکر میشدند، چون مسئله خیلی واضح و مشخص است، امّا من چنین نمیپندارم. به نظرم، این که اهمیّت و مسئلهساز بودن «استبداد» (تجمع قدرت بدون کنترل در دست یک نفر) این قدر برای ما واضح و بدیهی به نظر میرسد، به این سادگیها حاصل نشدهاست. ...
حال فرض کنید تا سال 1400، بشر دستگاه «سفر به گذشته» را ساخته است و شما از طریق آن میخواهید به 150 سال پیش سفر کرده و ایرانیان آن دوره را متقاعد کنید که نظام اندیشگری آنها ناقص و ناکارآمد است (به علّت عدم توجه به اهمیّت محوریِ مفهوم «استبداد»)، امّا درست قبل از اینکه دکمۀ «استارت» دستگاه مورد نظر را فشار دهید، ناگهان انسانی غیرعادی با پوشش و گویشی ناآشنا در مقابل شما ظاهر میشود. او که میدانسته شما از دیدنش تعجّب خواهید کرد بلافاصله توضیح میدهد که از سال 1550 به گذشته سفر کرده تا برای شما توضیح دهد که نظام اندیشگریتان به علّت عدم توجه به برخی فاکتورها (عوامل، متغیّرها، مفهومها)ی محوری و تعیین کننده، چقدر ناقص و ناکارآمد است و با این نظام اندیشگری ناقص، به هیچ وجه امکان ندارد بتوانید قفل عقبماندگی را باز کنید!
به نظرتان آیا چنین چیزی ممکن است؟ یعنی آیا ممکن است همانطور که پدران و مادران ما در 150 سال پیش، برخی از مهمترین، تأثیرگذارترین و تعیینکنندهترین عوامل و مفاهیم مربوط به بهبود جامعه را نشناخته و متوجه آنها نبودهاند، ما نیز از برخی عوامل و مفاهیمی غافل باشیم که اهمیّتشان کمتر از عوامل مورد غفلت واقع شدۀ گذشتگانمان نباشد؟! به نظرم، دقیقاً همین طور است و در این نوشتار، میخواهم برخی از آنها را در حدّ توان توضیح دهم. ...
(جهت مطالعۀ متن کامل نوشتار بالا و دسترسی به پیوندهای مربوطه، لطفا به لینک زیر مراجعه کنید)
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
https://telegra.ph/مهمتر-از-استبداد-02-13
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Telegraph
مهمتر از «استبداد»!
مهمتر از استبداد!
قسمت دوّم: قانون (قاعده مندی)!
وحید احسانی
به نظرم ما ایرانیان هنوز مفهوم «قانون» را درک نکردهایم. شاید هم مفهوم آن را فهمیدهایم امّا اهمیّتش را درک نکردهایم. به عبارت دقیقتر، «مفهوم قانون» در مدل ذهنی ما جایگاه شایسته و بایستهای پیدا نکردهاست (با این فرض که درکش کردهباشیم) و لذا در حیات جمعی ما (چه در سطح خرد و چه در سطح کلان)، «لزوم تدوین قواعدی جهت نظم دادن به رفتار» و نیز «لزوم پایبندی به قواعد مربوطه» اولویت بالایی ندارد؛ این مقولهها برای ما بیشتر جنبۀ تشریفاتی داشته و در بهترین حالت، جزء عوامل «ثانویه و حاشیهای» محسوب میشوند (و نه عوامل اصلی و محوری).
پیش از این که توضیحات خودم در این رابطه را عرض کنم، خواهشمندم گزیدههای زیر از آثار ارزشمند دکتر همایون کاتوزیان را مطالعه بفرمایید:
1- «[پس از استقرار نظام مشروطه] ... واژههای قانون و آزادی کمابیش به یک معنی به کار میرفتند، زیرا قانون برای ایرانیان مساوی بود با آزادی از بند حکومت استبدادی. بنابراین در عمل، هم قانون و هم –بهخصوص- آزادی، با رهایی از هر قیدی و حتّی از قید خود قانون یکسان تلقّی میشدند [1]».
2- «به همان اندازه که در یک جامعۀ استبدادی، دولت حاضر نیست حقوق اساسی و پایداری برای ملّت قائل شود، ملّت نیز از پذیرفتن هر گونه مسئولیتی [شامل پایبندی به قوانین و مقررات] سر باز میزند ... به این ترتیب، خودسری دولت و هرج و مرج طلبی ملّت دو سوی یک سکّهاند و هر دو –به درجات گوناگون- جلوی رشد سیاسی جامعه را میگیرند [2]».
3- «[در تاریخ جامعۀ ما] ... هواخواهان نظم و امنیت در تحلیل نهائی چیزی جز استبداد [عدم محدودیت قدرت حاکم به وسیلۀ قانون] نمیشناسند و خواهندگان آزادی و دموکراسی [نیز] مآلاً به کمتر از آشوب و هرج و مرج [بی قانونی] ... رضایت نمیدهند [3]».
4- «... تجربۀ گذشتۀ جامعۀ استبدادی سبب میشود که در عمل، حکومت نیرومند با استبداد (یا دیکتاتوری) و آزادی و دموکراسی با آشوب و لجامگسیختگی و بیمسئولیتی [شامل مسئولیت در قبال پایبندی به قانون] شناسایی شوند. ... خودسری دولت و بیمسئولیتی ملّت دو روی یک سکّه بودهاند. امّا پس از انقلاب مشروطه، و پس از شهریور بیست، که رژیمهای استبدادی فروریخته بودند، بیمسئولیّتی ملّت [شامل بیمسئولیّتی نسبت به قانون یا هر نوع ضابطۀ دیگر] (و خاصّه خیلی از رهبران فکری و سیاسی آنان) در بازگشت دیکتاتوری و استبداد سهم بزرگی ایفا کرد [4]».
دکتر همایون کاتوزیان در آثار ارزشمند خود [5] توضیح میدهند که در ایران، قانون صرفاً به عنوان ابزاری جهت مقابله با «استبداد (یا به تعبیر اشتباه رایج در کشور، دیکتاتوری [6])» مطرح بودهاست. به عبارت دیگر، برای ایرانیان، صرفاً جنبۀ «سلبی» قانون موضوعیّت داشتهاست و نه جنبۀ «ایجابی» آن. کارکرد و فلسفۀ وجودیِ «جنبۀ سلبی قانون»، حذف «استبداد» بودهاست و کارکرد و فلسفۀ وجودیِ «جنبۀ ایجابی قانون»، ایجاد فضایی برای زندگی جمعیِ امن و فراهم آوردن امکان همافزایی. جنبۀ سلبی قانون ناظر بر این است که هیچ کس (به ویژه شاه یا مدیر) نتواند به دلخواه خود با من رفتار کرده و حقوقم را ضایع کند، امّا جنبۀ ایجابی قانون ناظر بر تحقق نظم بوده و مستلزم آن است که من هم بپذیرم که آزادیهای فردیام محدود شوند. ...
(جهت مطالعۀ متن کامل نوشتار بالا و دسترسی به پیوندهای مربوطه، لطفا به لینک زیر مراجعه کنید)
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
https://telegra.ph/مهمتر-از-استبداد-قسمت-دوم-02-16
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
.
قسمت دوّم: قانون (قاعده مندی)!
وحید احسانی
به نظرم ما ایرانیان هنوز مفهوم «قانون» را درک نکردهایم. شاید هم مفهوم آن را فهمیدهایم امّا اهمیّتش را درک نکردهایم. به عبارت دقیقتر، «مفهوم قانون» در مدل ذهنی ما جایگاه شایسته و بایستهای پیدا نکردهاست (با این فرض که درکش کردهباشیم) و لذا در حیات جمعی ما (چه در سطح خرد و چه در سطح کلان)، «لزوم تدوین قواعدی جهت نظم دادن به رفتار» و نیز «لزوم پایبندی به قواعد مربوطه» اولویت بالایی ندارد؛ این مقولهها برای ما بیشتر جنبۀ تشریفاتی داشته و در بهترین حالت، جزء عوامل «ثانویه و حاشیهای» محسوب میشوند (و نه عوامل اصلی و محوری).
پیش از این که توضیحات خودم در این رابطه را عرض کنم، خواهشمندم گزیدههای زیر از آثار ارزشمند دکتر همایون کاتوزیان را مطالعه بفرمایید:
1- «[پس از استقرار نظام مشروطه] ... واژههای قانون و آزادی کمابیش به یک معنی به کار میرفتند، زیرا قانون برای ایرانیان مساوی بود با آزادی از بند حکومت استبدادی. بنابراین در عمل، هم قانون و هم –بهخصوص- آزادی، با رهایی از هر قیدی و حتّی از قید خود قانون یکسان تلقّی میشدند [1]».
2- «به همان اندازه که در یک جامعۀ استبدادی، دولت حاضر نیست حقوق اساسی و پایداری برای ملّت قائل شود، ملّت نیز از پذیرفتن هر گونه مسئولیتی [شامل پایبندی به قوانین و مقررات] سر باز میزند ... به این ترتیب، خودسری دولت و هرج و مرج طلبی ملّت دو سوی یک سکّهاند و هر دو –به درجات گوناگون- جلوی رشد سیاسی جامعه را میگیرند [2]».
3- «[در تاریخ جامعۀ ما] ... هواخواهان نظم و امنیت در تحلیل نهائی چیزی جز استبداد [عدم محدودیت قدرت حاکم به وسیلۀ قانون] نمیشناسند و خواهندگان آزادی و دموکراسی [نیز] مآلاً به کمتر از آشوب و هرج و مرج [بی قانونی] ... رضایت نمیدهند [3]».
4- «... تجربۀ گذشتۀ جامعۀ استبدادی سبب میشود که در عمل، حکومت نیرومند با استبداد (یا دیکتاتوری) و آزادی و دموکراسی با آشوب و لجامگسیختگی و بیمسئولیتی [شامل مسئولیت در قبال پایبندی به قانون] شناسایی شوند. ... خودسری دولت و بیمسئولیتی ملّت دو روی یک سکّه بودهاند. امّا پس از انقلاب مشروطه، و پس از شهریور بیست، که رژیمهای استبدادی فروریخته بودند، بیمسئولیّتی ملّت [شامل بیمسئولیّتی نسبت به قانون یا هر نوع ضابطۀ دیگر] (و خاصّه خیلی از رهبران فکری و سیاسی آنان) در بازگشت دیکتاتوری و استبداد سهم بزرگی ایفا کرد [4]».
دکتر همایون کاتوزیان در آثار ارزشمند خود [5] توضیح میدهند که در ایران، قانون صرفاً به عنوان ابزاری جهت مقابله با «استبداد (یا به تعبیر اشتباه رایج در کشور، دیکتاتوری [6])» مطرح بودهاست. به عبارت دیگر، برای ایرانیان، صرفاً جنبۀ «سلبی» قانون موضوعیّت داشتهاست و نه جنبۀ «ایجابی» آن. کارکرد و فلسفۀ وجودیِ «جنبۀ سلبی قانون»، حذف «استبداد» بودهاست و کارکرد و فلسفۀ وجودیِ «جنبۀ ایجابی قانون»، ایجاد فضایی برای زندگی جمعیِ امن و فراهم آوردن امکان همافزایی. جنبۀ سلبی قانون ناظر بر این است که هیچ کس (به ویژه شاه یا مدیر) نتواند به دلخواه خود با من رفتار کرده و حقوقم را ضایع کند، امّا جنبۀ ایجابی قانون ناظر بر تحقق نظم بوده و مستلزم آن است که من هم بپذیرم که آزادیهای فردیام محدود شوند. ...
(جهت مطالعۀ متن کامل نوشتار بالا و دسترسی به پیوندهای مربوطه، لطفا به لینک زیر مراجعه کنید)
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
https://telegra.ph/مهمتر-از-استبداد-قسمت-دوم-02-16
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
.
Telegraph
مهمتر از استبداد! (قسمت دوّم)
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
Forwarded from | نیلوفر |
⭕️ همان الگوی همیشگی!
✍ وحید احسانی
از تمام هموطنانم درخواست میکنم نوشتار زیر که گزیدار کوتاهی از یکی از کتابهای ارزشمند استاد کاتوزیان (دولت و جامعه در ایران؛ انقراض قاجار و استقرار پهلوی) است را مطالعه و در خصوص آن تأمّل و گفتگو کنند:
1- ... [مردم] شروع به حسرت خوردن برای حکومت مقتدر ناصرالدّینشاه کردند و خود او را هم «شاهِ شهید» نامیدند. حتّی شروع به فاتحهخوانی برای «شاه شهید»، ناصرالّدینشاه، کردند که اکنون حکومت مقتدرانهاش را با واقعبینی بیشتری (که با حالت تحسّر برای گذشتهای ظاهراً خوش نیز آمیخته بود) به خاطر میآوردند. از طبقۀ میانهحال، بسیاری از سالخوردگان، اگر نه اغلب آنها، زمزمه میکردند: «ملک ایران چوب استبداد میخواهد هنوز».
2- ... امّا بعد که رضاشاه نیز با حکومت استبدادیش مردم را از خود بیزار کرد، احمدشاه، شهیدِ راه دموکراسی و استقلال ایران شد [نام گرفت] و قصّههایی [که در این خصوص ساخته شدهبود] ... حکم حقایق مسلّم تاریخی را پیدا کرد.
3- ... هنوز شش سال از جشن و سرور مردم برای کنارهگیری او نگذشته بود که مجلس پانزدهم، با تصویب طرحی، او را رسماً رضاشاهکبیر نامید.
4- ... ولی بسیاری از کسانی که در آغاز با جان و دل از انقلاب حمایت میکردند رفته رفته پشیمان شدند و کم کم خیلی از مردم محمّدرضاشاه را «خدابیامرز» نامیدند. الگو همان الگوی همیشگی بود.
چند نکتۀ پایانی)
- اميرالمؤمنين على (ع): لاَ فِكْرَ لِمَنْ لاَ اِعْتِبَارَ لَه (درک ندارد کسى که عبرت نگیرد) (غررالحکم و دررالکلم، ج 1، ص 608).
- «تاریخ عرصۀ امکان است، امّا امکانهای تاریخ در افقی که با تفکر گشوده شدهاست ظاهر و معیّن میشود» (داوری اردکانی، 1384، ما و راه دشوار تجدّد (چاپ اوّل). تهران: نشرساقی. صص. 110-109).
- «ملتی که از گذشتۀ خود درس نگیرد، محکوم به تجربۀ مجدد اشتباهاتش است» (سیّد حسن خمینی، قابل دسترسی در سایت خبرگزاری ایسنا، کد خبر: 96021005868).
- بیشتر ما بخش عمدهای از عمر خود را با اتّکای صِرف بر دانستهها و قوّۀ تحلیلی خودمان، صَرفِ گفتگو در خصوص مسائل و مشکلات جامعه میکنیم. پیشنهاد میکنم به موازات این نوع گفتگوها، از کتابهایی که دانشمندان و صاحبنظران برجسته در این خصوص نوشتهاند نیز بهره ببریم. استاد کاتوزیان در کتابهای خود نظریههای روشنگری شامل «حکومت استبدادی-جامعۀ استبدادی»، «جامعۀ کوتاه مدّت»، «جامعۀ کلنگی»، «چرخۀ استبداد-هرجومرج-استبداد»، «تضاد دولت و ملت در ایران» و غیره را توضیح میدهند که میتواند جهت فهم و تبیین ماهیّت و علّت پیدایش بسیاری از مسائل و مشکلاتمان و همچنین چگونگی درمان آنها به ما کمک کند.
- هزینۀ عضویت سالانه در کتابخانههای عمومی ده هزار و پانصد تومان است و با عضو شدن در هر یک از آنها میتوان از تمامی کتابخانههای عمومی کشور کتاب به امانت گرفت. این بندۀ خدا بخشی از بهترین کتابهایی که مطالعه کردهام را از همین کتابخانههای عمومی به امانت گرفتهام.
T.me/neeloofaran
✍ وحید احسانی
از تمام هموطنانم درخواست میکنم نوشتار زیر که گزیدار کوتاهی از یکی از کتابهای ارزشمند استاد کاتوزیان (دولت و جامعه در ایران؛ انقراض قاجار و استقرار پهلوی) است را مطالعه و در خصوص آن تأمّل و گفتگو کنند:
1- ... [مردم] شروع به حسرت خوردن برای حکومت مقتدر ناصرالدّینشاه کردند و خود او را هم «شاهِ شهید» نامیدند. حتّی شروع به فاتحهخوانی برای «شاه شهید»، ناصرالّدینشاه، کردند که اکنون حکومت مقتدرانهاش را با واقعبینی بیشتری (که با حالت تحسّر برای گذشتهای ظاهراً خوش نیز آمیخته بود) به خاطر میآوردند. از طبقۀ میانهحال، بسیاری از سالخوردگان، اگر نه اغلب آنها، زمزمه میکردند: «ملک ایران چوب استبداد میخواهد هنوز».
2- ... امّا بعد که رضاشاه نیز با حکومت استبدادیش مردم را از خود بیزار کرد، احمدشاه، شهیدِ راه دموکراسی و استقلال ایران شد [نام گرفت] و قصّههایی [که در این خصوص ساخته شدهبود] ... حکم حقایق مسلّم تاریخی را پیدا کرد.
3- ... هنوز شش سال از جشن و سرور مردم برای کنارهگیری او نگذشته بود که مجلس پانزدهم، با تصویب طرحی، او را رسماً رضاشاهکبیر نامید.
4- ... ولی بسیاری از کسانی که در آغاز با جان و دل از انقلاب حمایت میکردند رفته رفته پشیمان شدند و کم کم خیلی از مردم محمّدرضاشاه را «خدابیامرز» نامیدند. الگو همان الگوی همیشگی بود.
چند نکتۀ پایانی)
- اميرالمؤمنين على (ع): لاَ فِكْرَ لِمَنْ لاَ اِعْتِبَارَ لَه (درک ندارد کسى که عبرت نگیرد) (غررالحکم و دررالکلم، ج 1، ص 608).
- «تاریخ عرصۀ امکان است، امّا امکانهای تاریخ در افقی که با تفکر گشوده شدهاست ظاهر و معیّن میشود» (داوری اردکانی، 1384، ما و راه دشوار تجدّد (چاپ اوّل). تهران: نشرساقی. صص. 110-109).
- «ملتی که از گذشتۀ خود درس نگیرد، محکوم به تجربۀ مجدد اشتباهاتش است» (سیّد حسن خمینی، قابل دسترسی در سایت خبرگزاری ایسنا، کد خبر: 96021005868).
- بیشتر ما بخش عمدهای از عمر خود را با اتّکای صِرف بر دانستهها و قوّۀ تحلیلی خودمان، صَرفِ گفتگو در خصوص مسائل و مشکلات جامعه میکنیم. پیشنهاد میکنم به موازات این نوع گفتگوها، از کتابهایی که دانشمندان و صاحبنظران برجسته در این خصوص نوشتهاند نیز بهره ببریم. استاد کاتوزیان در کتابهای خود نظریههای روشنگری شامل «حکومت استبدادی-جامعۀ استبدادی»، «جامعۀ کوتاه مدّت»، «جامعۀ کلنگی»، «چرخۀ استبداد-هرجومرج-استبداد»، «تضاد دولت و ملت در ایران» و غیره را توضیح میدهند که میتواند جهت فهم و تبیین ماهیّت و علّت پیدایش بسیاری از مسائل و مشکلاتمان و همچنین چگونگی درمان آنها به ما کمک کند.
- هزینۀ عضویت سالانه در کتابخانههای عمومی ده هزار و پانصد تومان است و با عضو شدن در هر یک از آنها میتوان از تمامی کتابخانههای عمومی کشور کتاب به امانت گرفت. این بندۀ خدا بخشی از بهترین کتابهایی که مطالعه کردهام را از همین کتابخانههای عمومی به امانت گرفتهام.
T.me/neeloofaran
Telegram
| نیلوفر |
وَمَن يَعْتَصِم بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيم
(آل عمران۱۰۱)
پیشنهاد محتوا:
@borhan403
(آل عمران۱۰۱)
پیشنهاد محتوا:
@borhan403
Forwarded from Article reader|Статей читалка
Telegraph
سایت فرهنگی نیلوفر
وحید احسانی: از تمام هم وطنانم درخواست میکنم نوشتار زیر که گزیدار کوتاهی از یکی از کتابهای ارزشمند استاد همایون کاتوزیان (دولت و جامعه در ایران؛ انقراض قاجار و استقرار پهلوی) است را مطالعه و در خصوص آن تأمّل و گفتگو کنند: 1- [پس از استقرار حکومت مشروطه…
ایران: جایی مناسب برای تجربۀ یک زندگی فوقالعاده!
سایت فرهنگی نیلوفر
به نظرم، ایران، برای تجربهکردن یک زندگی فوقالعاده، جای بسیار مناسبی است. بنابراین، اوّلاً خدا را شاکرم که در ایران متولّد شدهام و ثانیاً، به فرزندم و سایر ایرانیان، به خاطر متولّد شدن در این کشور تبریک میگویم.
به شما خوانندۀ محترم (با این فرض که این متن خوانندهای هم داشته باشد!) حق میدهم که از جملههای بالا تعجّب کرده و چه بسا «کفرتان در بیاید». احتمالاً برخی از خوانندگان ناسزایی نثارم کرده و ادامۀ متن را نخوانند، امّا شاید خوانندگانی هم باشند که کنجکاو شده و بخواهند از منظور نگارنده سر در بیاورند.
احتمالاً، با مطالعۀ همان چند جملۀ اوّل، تمام بحرانها، فلاکتها، ظلمها، تبعیضها، بیخردیها، آشفتگیها، دروغها، تزویرها و دکانهایی که به نام دین باز شدهاند، بیاختیار در ذهنتان تداعی شده و از خود پرسیدهاید: «چطور ممکن است کسی چنین جایی را برای تجربهکردن یک زندگی عالی مناسب بداند؟!». اتّفاقاً، منکر مشکلات پیشگفته نیستم، امّا به نظرم، که -احتمالاً تعجّبتان را بیشتر برخواهد انگیخت- همین چیزهاست که ایران کنونی را به جایی مناسب برای تجربهکردن یک زندگی عالی تبدیل کردهاست!
مسلّماً، در دیدگاهم چیز متفاوتی وجود دارد که باعث میشود بر خلاف بسیاری از هموطنانم «ایران را جایی مناسب برای تجربهکردن یک زندگی عالی» بدانم امّا این تفاوت به «تعریف متفاوتمان از شرایط ایران کنونی» مربوط نمیشود. حدس میزنم اگر بخواهم وضعیّت ایران را مرور کرده و با جوامع توسعه یافته مقایسه کنم، با بیشتر خوانندگان (و حتّی بیشتر هموطنانم) هم عقیده باشم (لااقل در کلّیات)؛ اگر در دیدگاه ما اختلافی وجود داشتهباشد، به تعریفمان از «زندگی» و به ویژه «زندگیِ عالی» مربوط میشود.
مسلّماً، از نقطه نظر کسانی که مهمترین لازمۀ «زندگی عالی» را «رفاهیات» و «لذّات متداول» میدانند، ایران جای مناسبی برای زندگی کردن نیست، امّا آیا واقعاً «تجربه کردن یک زندگی عالی»، بیش از هر چیز دیگر، به «لذّات و رفاهیّات» وابسته است؟!
به نظرم، «زندگی عالی» میتواند حالتهای متفاوتی داشتهباشد. به عبارت دیگر، «زندگی» میتواند، بنا به مقتضیات زمانی و مکانی، در ابعاد و جنبههای متفاوتی رشد کرده و طالبان تجربهکردنش را با جلوهگریهای متفاوتی به حدّ کفایت راضی کند. یکی از این جنبهها ...
(جهت مطالعۀ متن کامل نوشتار بالا به لینک زیر مراجعه کنید)
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
https://neeloofar.org/100398
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
.
سایت فرهنگی نیلوفر
به نظرم، ایران، برای تجربهکردن یک زندگی فوقالعاده، جای بسیار مناسبی است. بنابراین، اوّلاً خدا را شاکرم که در ایران متولّد شدهام و ثانیاً، به فرزندم و سایر ایرانیان، به خاطر متولّد شدن در این کشور تبریک میگویم.
به شما خوانندۀ محترم (با این فرض که این متن خوانندهای هم داشته باشد!) حق میدهم که از جملههای بالا تعجّب کرده و چه بسا «کفرتان در بیاید». احتمالاً برخی از خوانندگان ناسزایی نثارم کرده و ادامۀ متن را نخوانند، امّا شاید خوانندگانی هم باشند که کنجکاو شده و بخواهند از منظور نگارنده سر در بیاورند.
احتمالاً، با مطالعۀ همان چند جملۀ اوّل، تمام بحرانها، فلاکتها، ظلمها، تبعیضها، بیخردیها، آشفتگیها، دروغها، تزویرها و دکانهایی که به نام دین باز شدهاند، بیاختیار در ذهنتان تداعی شده و از خود پرسیدهاید: «چطور ممکن است کسی چنین جایی را برای تجربهکردن یک زندگی عالی مناسب بداند؟!». اتّفاقاً، منکر مشکلات پیشگفته نیستم، امّا به نظرم، که -احتمالاً تعجّبتان را بیشتر برخواهد انگیخت- همین چیزهاست که ایران کنونی را به جایی مناسب برای تجربهکردن یک زندگی عالی تبدیل کردهاست!
مسلّماً، در دیدگاهم چیز متفاوتی وجود دارد که باعث میشود بر خلاف بسیاری از هموطنانم «ایران را جایی مناسب برای تجربهکردن یک زندگی عالی» بدانم امّا این تفاوت به «تعریف متفاوتمان از شرایط ایران کنونی» مربوط نمیشود. حدس میزنم اگر بخواهم وضعیّت ایران را مرور کرده و با جوامع توسعه یافته مقایسه کنم، با بیشتر خوانندگان (و حتّی بیشتر هموطنانم) هم عقیده باشم (لااقل در کلّیات)؛ اگر در دیدگاه ما اختلافی وجود داشتهباشد، به تعریفمان از «زندگی» و به ویژه «زندگیِ عالی» مربوط میشود.
مسلّماً، از نقطه نظر کسانی که مهمترین لازمۀ «زندگی عالی» را «رفاهیات» و «لذّات متداول» میدانند، ایران جای مناسبی برای زندگی کردن نیست، امّا آیا واقعاً «تجربه کردن یک زندگی عالی»، بیش از هر چیز دیگر، به «لذّات و رفاهیّات» وابسته است؟!
به نظرم، «زندگی عالی» میتواند حالتهای متفاوتی داشتهباشد. به عبارت دیگر، «زندگی» میتواند، بنا به مقتضیات زمانی و مکانی، در ابعاد و جنبههای متفاوتی رشد کرده و طالبان تجربهکردنش را با جلوهگریهای متفاوتی به حدّ کفایت راضی کند. یکی از این جنبهها ...
(جهت مطالعۀ متن کامل نوشتار بالا به لینک زیر مراجعه کنید)
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
https://neeloofar.org/100398
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
.
Telegram
کانال وحید احسانی
فعّال فرهنگی-اجتماعی، دکتری توسعه کشاورزی، تولید و فروش روغن حیوانی کرمانشاهی و عسل طبیعی، ارسال برای تمام شهرها
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
http://www.tg-me.com/HidenChat_Bot?start=128610692
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
http://www.tg-me.com/HidenChat_Bot?start=128610692
Forwarded from پویش ملی دوباره دانشگاه
🔻 پیشنهادهایی در خصوص شیوهنامههای پژوهشی دانشگاهها
🔻 وحید احسانی
🔹 همانطور که در یادداشتهای قبل توضیح دادهبودم، چندین ماه پیش، معاون اسبق پژوهشی دانشگاه رازی با توجه به وظایف متعدد و متنوّع معاون و مدیرکل پژوهشی که فرصت چندانی برایشان باقی نمیگذارد و همچنین، مطالعات و آثارم در زمینههای «ارزیابی پژوهش»، «سیاستگذاری علم و پژوهش»، «شاخصهای علم سنجی» و «پایگاههای استنادی»، از نگارنده خواست که در بهروزرسانی شیوهنامۀ پژوهانۀ دانشگاه، با معاونت مذکور همکاری کنم. اخیراً این کار، پس از مطالعات فراوان (شامل مطالعۀ نظامهای رتبهبندی دانشگاهها که به امید خدا نتایج آن را در قالب دو مقالۀ علمی [1] منتشر خواهم کرد) و برگزاری حدود 20 جلسه با متخصصان موضوعی (از داخل و خارج از دانشگاه)، پایان پذیرفت و شیوهنامۀ پژوهانۀ پیشنهادی را به معاونت پژوهشی دانشگاه تحویل دادم. چنانچه این شیوهنامه تصویب شود از طریق سایت دانشگاه در دسترس عموم قرار خواهدگرفت، در غیراینصورت (چنانچه تغییرات زیادی بر روی آن اعمال شود)، خودم حاصل تلاش چند ماههام را منتشر خواهم کرد، شاید در آن برای برخی دانشگاههای دیگر نکات مفیدی پیدا شود. در نوشتههای پیشین، برخی چالشها و مسائلی که به ذهنم میرسید را توضیح دادم [2]. از آنجا که چند ماه با این مسئله درگیر بوده و بر روی آن مطالعه و تأمّل کردهام، دربارۀ شیوهنامههای پژوهشی دانشگاهی نکات و پیشنهادهایی به نظرم میرسد (قابل استفاده در تمام دانشگاههای کشور) که فکر میکنم شاید بد نباشد با سایر علاقهمندان و ذینفعان نیز در میان بگذارم:
1- محور قرار دادن شیوهنامۀ «ارزیابی فعّالیتهای پژوهشی» که تمام فعّالیتهای پژوهشی اعضای هیأت علمی را بدون محدودیت امتیازدهی کند، و پیوند دادن سایر شیوهنامههای پژوهشی (پژوهانه، ترفیع سالیانه، پایۀ تشویقی و پژوهشگر برتر) به شیوهنامۀ «ارزیابی فعّالیتهای پژوهشی» به صورتی که تنها شیوهنامۀ نیازمند بازنگری و بهروزرسانی در آینده، همان شیوهنامۀ ارزیابی فعّالیتهای پژوهشی باشد. به عنوان مثال، چنانچه شیوهنامۀ «پایۀ تشویقی» اینگونه اصلاح شود که «به X درصد از اعضای هیأت علمیایی که بر اساس شیوهنامۀ امتیازدهی به فعّالیتهای پژوهشی بیشترین امتیاز را کسب کردهباشند، پایۀ تشویقی اعطا میشود» یا «به اعضای هیأت علمیایی که بر اساس شیوهنامۀ امتیازدهی به فعّالیتهای پژوهشی امتیازی بیشتر از Y کسب کردهباشند، پایۀ تشویقی اعطاء میشود»، با بهروزرسانی شیوهنامۀ امتیازدهی به فعّالیتهای پژوهشی (مثلاً جهت لحاظ کردن شاخصهای علمسنجیِ جدیدی که هر ساله رواج مییابند)، شیوهنامۀ اعطای پایۀ تشویقی نیز خودبهخود بهروزرسانی خواهدشد. با این کار، در بلند مدّت، وقت و انرژی زیادی صرفهجویی میگردد.
🔻 وحید احسانی
🔹 همانطور که در یادداشتهای قبل توضیح دادهبودم، چندین ماه پیش، معاون اسبق پژوهشی دانشگاه رازی با توجه به وظایف متعدد و متنوّع معاون و مدیرکل پژوهشی که فرصت چندانی برایشان باقی نمیگذارد و همچنین، مطالعات و آثارم در زمینههای «ارزیابی پژوهش»، «سیاستگذاری علم و پژوهش»، «شاخصهای علم سنجی» و «پایگاههای استنادی»، از نگارنده خواست که در بهروزرسانی شیوهنامۀ پژوهانۀ دانشگاه، با معاونت مذکور همکاری کنم. اخیراً این کار، پس از مطالعات فراوان (شامل مطالعۀ نظامهای رتبهبندی دانشگاهها که به امید خدا نتایج آن را در قالب دو مقالۀ علمی [1] منتشر خواهم کرد) و برگزاری حدود 20 جلسه با متخصصان موضوعی (از داخل و خارج از دانشگاه)، پایان پذیرفت و شیوهنامۀ پژوهانۀ پیشنهادی را به معاونت پژوهشی دانشگاه تحویل دادم. چنانچه این شیوهنامه تصویب شود از طریق سایت دانشگاه در دسترس عموم قرار خواهدگرفت، در غیراینصورت (چنانچه تغییرات زیادی بر روی آن اعمال شود)، خودم حاصل تلاش چند ماههام را منتشر خواهم کرد، شاید در آن برای برخی دانشگاههای دیگر نکات مفیدی پیدا شود. در نوشتههای پیشین، برخی چالشها و مسائلی که به ذهنم میرسید را توضیح دادم [2]. از آنجا که چند ماه با این مسئله درگیر بوده و بر روی آن مطالعه و تأمّل کردهام، دربارۀ شیوهنامههای پژوهشی دانشگاهی نکات و پیشنهادهایی به نظرم میرسد (قابل استفاده در تمام دانشگاههای کشور) که فکر میکنم شاید بد نباشد با سایر علاقهمندان و ذینفعان نیز در میان بگذارم:
1- محور قرار دادن شیوهنامۀ «ارزیابی فعّالیتهای پژوهشی» که تمام فعّالیتهای پژوهشی اعضای هیأت علمی را بدون محدودیت امتیازدهی کند، و پیوند دادن سایر شیوهنامههای پژوهشی (پژوهانه، ترفیع سالیانه، پایۀ تشویقی و پژوهشگر برتر) به شیوهنامۀ «ارزیابی فعّالیتهای پژوهشی» به صورتی که تنها شیوهنامۀ نیازمند بازنگری و بهروزرسانی در آینده، همان شیوهنامۀ ارزیابی فعّالیتهای پژوهشی باشد. به عنوان مثال، چنانچه شیوهنامۀ «پایۀ تشویقی» اینگونه اصلاح شود که «به X درصد از اعضای هیأت علمیایی که بر اساس شیوهنامۀ امتیازدهی به فعّالیتهای پژوهشی بیشترین امتیاز را کسب کردهباشند، پایۀ تشویقی اعطا میشود» یا «به اعضای هیأت علمیایی که بر اساس شیوهنامۀ امتیازدهی به فعّالیتهای پژوهشی امتیازی بیشتر از Y کسب کردهباشند، پایۀ تشویقی اعطاء میشود»، با بهروزرسانی شیوهنامۀ امتیازدهی به فعّالیتهای پژوهشی (مثلاً جهت لحاظ کردن شاخصهای علمسنجیِ جدیدی که هر ساله رواج مییابند)، شیوهنامۀ اعطای پایۀ تشویقی نیز خودبهخود بهروزرسانی خواهدشد. با این کار، در بلند مدّت، وقت و انرژی زیادی صرفهجویی میگردد.
Forwarded from پویش ملی دوباره دانشگاه
2- سوخت نشدن هیچ یک از فعّالیتهای امتیازدهی شدۀ اعضای هیأت علمی در شیوهنامههای تشویق پژوهش، بدین صورت که تمامی فعّالیتهای پژوهشی اعضای هیأت علمی، بدون هیچ گونه سقف یا محدودیت، از طریق شیوهنامۀ «امتیازدهی به فعّالیتهای پژوهشی دانشگاه» امتیازدهی شده و در صندوقی فرضی ذخیره شوند. هر عضو هیأت علمی در هر دوره پرداخت پژوهانه، اعتبار برخی فعّالیتهای خود را بدون سقف (مانند مقالههای وبآوساینس) و اعتبارِ سایر فعّالیتها را تا سقفِ نسبتِ مشخّصی از فعّالیتهای مهمتر (فعّالیتهای پژوهشی امتیازآور برای دانشگاه) دریافت کنند. فعّالیتهای مازاد بر سقف تعیین شده، در پروندۀ آثار امتیازدهی شدۀ عضو هیأت علمی باقی مانده (تا تاریخ بازنشستگی) و عضو هیأت علمی بتواند در سالهای آتی، با رعایت سقفهای مربوطه، پژوهانۀ آنها را دریافت کند (در تمامی بندها/ردیفها، پژوهانۀ آثاری که در نمایههای استنادی بینالمللی نمایه شدهاند، بدون لحاظ کردن محدودیت سقف پرداخت شوند). یکی از فواید جانبی این کار، ثبت کامل تمام فعّالیتهای پژوهشی اعضای هیأت علمی در سامانۀ پژوهشی دانشگاه (گلستان یا غیره) و فراهم آمدن آمار کامل مربوطه خواهدبود. در حال حاضر، اعضای هیأت علمی برای ثبت فعّالیتهای مازاد بر سقف تعیین شده انگیزهای ندارند و لذا به عنوان مثال، آمارهای دریافتی از سامانۀ گلستان در خصوص «تعداد مقالههای همایشی» کامل نیست. به عبارت دیگر، دانشگاه به جز در مورد فعّالیتهای پژوهشیایی که در پایگاههای بینالمللی ثبت میشوند (مانند مقالههای ثبت شده در وبآوساینس)، هیچ آمار کاملی از مجموعه فعّالیتهای پژوهشیایی که توسّط اعضای هیأت علمی به نامش ثبت میشوند در دست ندارد، و فرمهای خوداظهاری مربوط به نظامهای رتبهبندی (شامل نظام رتبهبندی آیاسسی) را نیز بر اساس همان اطّلاعات ناقص تکمیل میکند. یکی از فواید دیگر تدوین شیوهنامۀ «ارزیابی فعّالیتهای پژوهشی»، فراهم آمدن امکان رعایت کردن فلسفۀ وجودی شیوهنامههای مختلف پژوهشی است که در بند بعدی توضیح داده شدهاست.
3- رعایت کردن فلسفۀ وجودی هر شیوهنامه: متأسفانه، به مرور زمان، شیوهنامههای پژوهشی دانشگاه از فلسفۀ وجودی خود فاصله گرفتهاند. درست است که یکی از کارکردهای اصلی و مشترک تمامی این شیوهنامهها «تشویق پژوهشگران موفق و فعّال» است، امّا این دلیل نمیشود که شیوهنامهها از فلسفۀ وجودی خود فاصله بگیرند. به عنوان مثال، تشویق کسانی که از طریق «گرفتن طرحهای پژوهشی خارج از دانشگاه» به بهبود ارتباط دانشگاه با صنعت و جامعه و جذب اعتبار برای دانشگاه کمک میکنند کاملاً منطقی است، امّا «ارائۀ پژوهانه به طرح پژوهشی به هیچ وجه منطقی نیست»، طرح پژوهشی تمام هزینههایش را در پیشنهادۀ اوّلیه تعیین و دریافت کردهاست. برای تشویق طرحهای پژوهشی، دانشگاه میتواند حق بالاسری خود را کم کند یا در «شیوهنامۀ امتیازدهی به فعّالیتهای پژوهشی» -که مبنای اعطای پایۀ سالیانه، پایۀ تشویقی، انتخاب پژوهشگر برتر و غیره خواهد بود- برای آن امتیاز بالایی قائل شود امّا اعطای پژوهانه به طرح پژوهشی به معنای فاصله گرفتن شیوهنامۀ پژوهانه از فلسفۀ وجودیاش است. همچنین، در خصوص پژوهشگران برتر که پژوهانۀ فعّالیتهای خود را مورد به مورد دریافت میکنند. در این خصوص، موارد متعدّد دیگری هم قابل بحث است که در اینجا مجال آن نیست.
4- تحقق کیفیت-مداری (در اینجا منظور در حدّ همان شاخصهای استنادی است) که مستلزم افزایش بازۀ امتیازدهی به هر نوع فعّالیت پژوهشی است. لحاظ کردن کیفیت انواع فعّالیتهای پژوهشی مستلزم آن است که با گسترده کردن بازۀ امتیازدهی، این امکان فراهم شود که به عنوان مثال، به یک مقالۀ بسیار ارزشمند (بر اساس شاخصهای علمسنجی)، چندین برابر یک مقالۀ ضعیف امتیاز داده شود. بدیهی است افزایش جمع کل امتیازها مشکلی ایجاد نخواهد کرد چرا که نهایتاً ضریب k (جهت تبدیل امتیاز به اعتبار ریالی) از طریق تقسیم کردن اعتبارات مربوطه بر جمع کل امتیازها محاسبه و اعمال خواهد شد.
3- رعایت کردن فلسفۀ وجودی هر شیوهنامه: متأسفانه، به مرور زمان، شیوهنامههای پژوهشی دانشگاه از فلسفۀ وجودی خود فاصله گرفتهاند. درست است که یکی از کارکردهای اصلی و مشترک تمامی این شیوهنامهها «تشویق پژوهشگران موفق و فعّال» است، امّا این دلیل نمیشود که شیوهنامهها از فلسفۀ وجودی خود فاصله بگیرند. به عنوان مثال، تشویق کسانی که از طریق «گرفتن طرحهای پژوهشی خارج از دانشگاه» به بهبود ارتباط دانشگاه با صنعت و جامعه و جذب اعتبار برای دانشگاه کمک میکنند کاملاً منطقی است، امّا «ارائۀ پژوهانه به طرح پژوهشی به هیچ وجه منطقی نیست»، طرح پژوهشی تمام هزینههایش را در پیشنهادۀ اوّلیه تعیین و دریافت کردهاست. برای تشویق طرحهای پژوهشی، دانشگاه میتواند حق بالاسری خود را کم کند یا در «شیوهنامۀ امتیازدهی به فعّالیتهای پژوهشی» -که مبنای اعطای پایۀ سالیانه، پایۀ تشویقی، انتخاب پژوهشگر برتر و غیره خواهد بود- برای آن امتیاز بالایی قائل شود امّا اعطای پژوهانه به طرح پژوهشی به معنای فاصله گرفتن شیوهنامۀ پژوهانه از فلسفۀ وجودیاش است. همچنین، در خصوص پژوهشگران برتر که پژوهانۀ فعّالیتهای خود را مورد به مورد دریافت میکنند. در این خصوص، موارد متعدّد دیگری هم قابل بحث است که در اینجا مجال آن نیست.
4- تحقق کیفیت-مداری (در اینجا منظور در حدّ همان شاخصهای استنادی است) که مستلزم افزایش بازۀ امتیازدهی به هر نوع فعّالیت پژوهشی است. لحاظ کردن کیفیت انواع فعّالیتهای پژوهشی مستلزم آن است که با گسترده کردن بازۀ امتیازدهی، این امکان فراهم شود که به عنوان مثال، به یک مقالۀ بسیار ارزشمند (بر اساس شاخصهای علمسنجی)، چندین برابر یک مقالۀ ضعیف امتیاز داده شود. بدیهی است افزایش جمع کل امتیازها مشکلی ایجاد نخواهد کرد چرا که نهایتاً ضریب k (جهت تبدیل امتیاز به اعتبار ریالی) از طریق تقسیم کردن اعتبارات مربوطه بر جمع کل امتیازها محاسبه و اعمال خواهد شد.