#مهسا_امینی و چند نکته
اتّفاق تلخ دیگری رقم خورد و داغ تازهای بر دلمان نشست. این واقعه، اگرچه یک اتّفاق امّا قطعهای بود از سلسله اتّفاقات تلخی که گشت مدّعی ارشاد رقم زده است و ما را نسبت به بروز اتّفاقات تلخ آتی همچنان نگران میدارد.
بخشی از جامعه مدّعیست که خانم امینی در اثر ضرب و شتم به قتل رسیده است و درمقابل، مسئولان رسمی میگویند «هیچگونه آثار برخورد فیزیکی و ضرب و جرح مشاهده نشده و در سوابق پزشکی مهسا امینی نیز از کودکی زمینه بیماری قلبی و صرع وجود داشته است»، ادّعایی که برخی از بستگان مهسا آن را رد کردهاند.
۱. زود قضاوت نکنیم
این بندۀ خدا، با گشت-ارشاد مخالفم امّا با وجود این، معتقدم که نباید زود قضاوت کنیم؛ شاید در رابطه با مرحومه امینی، واقعاً خطای خاصّی (جدا از کلّیت گشت ارشاد که به نظرم خودش اساساً خطاست) رخ نداده باشد.
حتّی اگر بپذیریم که این حکومت کاملاً سیاه، ظالمانه و طاغوتی است، گشت ارشاد کاملاً ستمگرانه است، اطّلاعات صحیح را منتشر نمیکنند و هیچ راهی هم نیست جز انقلاب و فروپاشیِ نظام، آیا از لحاظ اخلاقی و دینی مجازیم که از صداقت و انصاف فاصله بگیریم و چیزی را که اطمینان نداریم، به حکومت و نیروهایش نسبت دهیم؟! چنین فکر نمیکنم.
۲. توصیۀ امام علی (ع) به مسئولان
امیر مؤمنان علی (ع) در رابطه با چنین موقعیّتی، توصیۀ مشخّصی به مسئولان دارد. ایشان وقتی مالک اشتر را به امارت مصر منصوب کرد به او نوشت:
«اگر مردم بر تو به ستمگرى گمان بردند، همهچیز را مانند صحرا درپیش چشم آنان قرار بده و عذر خود را با آنان در میان بگذار و با شفافسازی، از بدگمانیشان بکاه که چون چنین کنى، خود را به عدالت پروده و با مردم مدارا کردهای و نیز با پوزشخواستن به حاجت خود میرسی که همانا پذیرفتن حق از جانب آنان است» (نهجالبلاغه، نامۀ ۵۳).
۳. گام خوب امّا ناقص مسئولان
پخشکردن فیلم دوربین مداربستۀ پلیس امنیت اخلاقی گامی خوب و قابل تقدیر امّا ناقص بود زیرا ...
ادامۀ یادداشت را از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه کنید:
«مهسا امینی» و چند نکته
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
اتّفاق تلخ دیگری رقم خورد و داغ تازهای بر دلمان نشست. این واقعه، اگرچه یک اتّفاق امّا قطعهای بود از سلسله اتّفاقات تلخی که گشت مدّعی ارشاد رقم زده است و ما را نسبت به بروز اتّفاقات تلخ آتی همچنان نگران میدارد.
بخشی از جامعه مدّعیست که خانم امینی در اثر ضرب و شتم به قتل رسیده است و درمقابل، مسئولان رسمی میگویند «هیچگونه آثار برخورد فیزیکی و ضرب و جرح مشاهده نشده و در سوابق پزشکی مهسا امینی نیز از کودکی زمینه بیماری قلبی و صرع وجود داشته است»، ادّعایی که برخی از بستگان مهسا آن را رد کردهاند.
۱. زود قضاوت نکنیم
این بندۀ خدا، با گشت-ارشاد مخالفم امّا با وجود این، معتقدم که نباید زود قضاوت کنیم؛ شاید در رابطه با مرحومه امینی، واقعاً خطای خاصّی (جدا از کلّیت گشت ارشاد که به نظرم خودش اساساً خطاست) رخ نداده باشد.
حتّی اگر بپذیریم که این حکومت کاملاً سیاه، ظالمانه و طاغوتی است، گشت ارشاد کاملاً ستمگرانه است، اطّلاعات صحیح را منتشر نمیکنند و هیچ راهی هم نیست جز انقلاب و فروپاشیِ نظام، آیا از لحاظ اخلاقی و دینی مجازیم که از صداقت و انصاف فاصله بگیریم و چیزی را که اطمینان نداریم، به حکومت و نیروهایش نسبت دهیم؟! چنین فکر نمیکنم.
۲. توصیۀ امام علی (ع) به مسئولان
امیر مؤمنان علی (ع) در رابطه با چنین موقعیّتی، توصیۀ مشخّصی به مسئولان دارد. ایشان وقتی مالک اشتر را به امارت مصر منصوب کرد به او نوشت:
«اگر مردم بر تو به ستمگرى گمان بردند، همهچیز را مانند صحرا درپیش چشم آنان قرار بده و عذر خود را با آنان در میان بگذار و با شفافسازی، از بدگمانیشان بکاه که چون چنین کنى، خود را به عدالت پروده و با مردم مدارا کردهای و نیز با پوزشخواستن به حاجت خود میرسی که همانا پذیرفتن حق از جانب آنان است» (نهجالبلاغه، نامۀ ۵۳).
۳. گام خوب امّا ناقص مسئولان
پخشکردن فیلم دوربین مداربستۀ پلیس امنیت اخلاقی گامی خوب و قابل تقدیر امّا ناقص بود زیرا ...
ادامۀ یادداشت را از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه کنید:
«مهسا امینی» و چند نکته
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
ویرگول
«مهسا امینی» و چند نکته
اتّفاق تلخ دیگری رقم خورد و داغ تازهای بر دلمان نشست. این واقعه، اگرچه یک اتّفاق بود امّا ...
Forwarded from کانال وحید احسانی (وحید احسانی)
به نظرم، از دو حال خارج نیست:
هر ملّتی، یا تحت شرایط نامناسب بالاخره یاد میگیرد که حاکمانش را بهشکل مدنی کنترل کند و از این طریق نیاز به انقلاب را برای همیشه برطرف میکند، یا نیازش به انقلاب هیچگاه برطرف نخواهد شد!
همچنین:
هر حکومتی، یا تحت شرایط حساس بالاخره یاد میگیرد که برای جریانیافتن اعتراضات بهصورت مدنی و تأثیرگذاری مطالبات، راهی باز کند، یا تا لحظهای که نهایتا با انقلاب فروبپاشد، همواره سایۀ آن را بر سر خود احساس خواهد کرد!
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
هر ملّتی، یا تحت شرایط نامناسب بالاخره یاد میگیرد که حاکمانش را بهشکل مدنی کنترل کند و از این طریق نیاز به انقلاب را برای همیشه برطرف میکند، یا نیازش به انقلاب هیچگاه برطرف نخواهد شد!
همچنین:
هر حکومتی، یا تحت شرایط حساس بالاخره یاد میگیرد که برای جریانیافتن اعتراضات بهصورت مدنی و تأثیرگذاری مطالبات، راهی باز کند، یا تا لحظهای که نهایتا با انقلاب فروبپاشد، همواره سایۀ آن را بر سر خود احساس خواهد کرد!
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
فعّال فرهنگی-اجتماعی، دکتری توسعه کشاورزی، تولید و فروش روغن حیوانی کرمانشاهی و عسل طبیعی، ارسال برای تمام شهرها
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
http://www.tg-me.com/HidenChat_Bot?start=128610692
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
http://www.tg-me.com/HidenChat_Bot?start=128610692
⁉️ با «مرگبر» به جایی نمیرسیم!
📰 منتشرشده در عصر ایران، ۳۰ شهریور ۱۴۰۱
۱. خطاب به هموطنان رنجدیده و بغضآلودم
اینجا جایی است که با «مرگبر» به آن رسیدهایم!
با «مرگبر گفتن»، نیازمان به «مرگبر گفتن» هیچگاه مرتفع نخواهد شد!
شاید فقط کسانی را «دوست» محسوب میکنید که تشخیصتان را تأیید و هیجانتان را تشدید کنند، یعنی کسانی که در مرام، احساسات و حرکت شما «ذوب» باشند، شاید هرکس را که به تصمیم، حرکت و تلاشتان نقدی وارد کند، حتّی آن دسته از منتقدان هزینه دادۀ حکومت را که دیدگاهشان اندکی با شما زاویه دارد، «دشمن» بدارید، امّا از شما درخواست میکنم مطالب اندیشمدان و صاحبنظران آزاده را پیگیری و در مورد آنها تأمّل کنید، زیرا:
دشمن دانا به از نادانِ دوست! (بخوانید: «ناقد» دانا به از نادانِ «ذوب»!)
نلسون ماندلا در زندان انفرادی طولانیاش به این اندیشید که «چگونه میتوان کاری کرد که به جای اینکه هر از چند گاهی، جای زندانی و زندانبان عوض شود، نیاز به زندان از بین برود»، او راهش را یافت و آفریقای جنوبی را از چرخۀ نحس «عوضشدن جای زندانی و زندانبان» نجات داد. گاندی نیز به جای عوضکردن جهتِ خشونتورزی، «خشونت» را از میان برداشت.
آیا وقت آن نرسیده است که ما نیز از تکرار «مرگبر»، «میکُشم» و «بمیری» دست برداریم و بغضمان را در مسیری هدایت کنیم که «نیاز به مرگبر گفتن» برای همیشه مرتفع شود؟!
اگر «مطالبهگری و کنترل مدنی قدرت و حکومت» را یاد نگیریم، نتیجۀ اعتراضاتمان هر چه که باشد، آیا آیندۀ روشنتری پیش رویمان خواهد بود؟!
به نظرم، همگی باید تلاش کنیم که سیلی که درحال شکلگرفتن است، بهجای تکرار چرخههای تاریخی، در مسیر صحیح (مطالبهگری مدنیِ مؤثّر) به حرکت درآید.
از یک سو، نگذاریم این موج فروکش کند زیرا ساختار رسمی نشان داده که فقط در این صورت است که ما را میبیند (شاهدش گفتگوهای متفاوت، چالشی و کمسابقهای است که طی این چند شب از تلویزیون پخش شد) و از سوی دیگر، نگذاریم به خشونت و آشوب میل کند.
از انتشار و بازنشر فیلمها و مطالبی که صرفاً جنبۀ احساسی و هیجانی دارند خودداری کنیم، با وسواسی زیاد، سعی کنیم خردمندانهترین و راهگشاترین تحلیلها و توصیهها را بیابیم و بازنشر دهیم.
۲. خطاب به مسئولان
با «سرکوب و زدن» فقط نیاز به سرکوب و زدن بیشتر خواهد شد.
این رویه پایان تلخی دارد، پایانی که دیر و زود دارد امّا سوخت و سوز ندارد. فرقی هم نمیکند که نظامی اسلامی یا غیراسلامی باشد، این سنّت الهی است و تجربۀ بشری و حکومتها در طول تاریخ نیز آن را ثابت کرده است. اگر خدای ناکرده، سیل مردم معترض دربگیرد، چه بهحق باشند و چه ناحق، هیچ سپاه و سلاحی دربرابر آنها یارای مقاومت ندارد.
اگر در مورد حجاب معتقدید که «نظر مردم شرط نیست»، «بهخاطر تبعات منفی تلاش برای پیادهکردن حجاب (فاصلهگرفتن بخشی از جامعه از دین و نظام و غیره) نمیتوان از این تلاش دست برداشت» و «حتّی بهخاطر جلوگیری از ریختهشدن خون معترضان نیز نمیتوان از تلاش برای تحقق حجاب کوتاه آمد»، لااقل برای حفظ نظام -که از اوجب واجباتش میدانید و میدانم (البته نه بههر قیمت)- کمی کوتاه بیایید. آیا جز این است که با هر سرکوب موفق، فاصلهها و بغضها بیشتر میشوند؟! این شکاف و بغضهای فزاینده تا کی میتوانند تحمّل و کنترل شوند؟!
درخواست میکنم، برای تصمیمگیری دربارۀ این موقعیت حساس، به اذهان خود و نزدیکانتان اکتفا نکنید؛ جایی که رسیدهایم، یعنی کاهش چشمگیر اعتماد، امید و نشاط در جامعه، مشارکت زیر 50 درصد در انتخابات، شکاف فزاینده میان بخش قابل توجّهی از جامعه با ساختار رسمی، فاصله گرفتن بخش قابل توجّهی از دین، رشد تصاعدی مفاسد اقتصادی، تورّم کمرشکن مستمر، بیکاری، بحران آب، سیکل تکرار شوندۀ اعتراضهای خیابانی و اینکه برای اثبات عدم ضربوشتم مهسا امینی مجبورید زنان، دختران، مردان، جوانان و پیران زیادی را بهشدّت بزنید(!)، محصول تصمیمها، سیاستها و راهحلهایی است که با اکتفا به اذهان خودتان و نزدیکانتان اتّخاذ کردهاید. شاید دوست دارید فقط نظرات کسانی را بشنوید که شما را سفید مطلق ببینند و در فهم و سلائقتان «ذوب» باشند، شاید شنیدن، عملکردن و حتّی تحمّل تحلیلها و توصیههای منتقدان و اندیشمندانِ مستقلی که «خودی»شان نمیدانید برایتان تلخ باشد امّا:
«ناقد» دانا بلندت میکند / بر زمینت میزند نادانِ «ذوب»!
خوشبختانه، هنوز شخصیتهای نمادینی که بههرحال، برای بخش قابل توجّهی از مردم معترض وجاهتی دارند زنده هستند و بسیاری از آنها برای همکاری با حکومت در جهت اصلاح امور و آرامکردن معترضان آمادگی دارند.
در ادامه میخوانید:
۳. خطاب به اندیشمندان
۴. خطاب به افراد مرجع و سلبریتیها
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
📰 منتشرشده در عصر ایران، ۳۰ شهریور ۱۴۰۱
۱. خطاب به هموطنان رنجدیده و بغضآلودم
اینجا جایی است که با «مرگبر» به آن رسیدهایم!
با «مرگبر گفتن»، نیازمان به «مرگبر گفتن» هیچگاه مرتفع نخواهد شد!
شاید فقط کسانی را «دوست» محسوب میکنید که تشخیصتان را تأیید و هیجانتان را تشدید کنند، یعنی کسانی که در مرام، احساسات و حرکت شما «ذوب» باشند، شاید هرکس را که به تصمیم، حرکت و تلاشتان نقدی وارد کند، حتّی آن دسته از منتقدان هزینه دادۀ حکومت را که دیدگاهشان اندکی با شما زاویه دارد، «دشمن» بدارید، امّا از شما درخواست میکنم مطالب اندیشمدان و صاحبنظران آزاده را پیگیری و در مورد آنها تأمّل کنید، زیرا:
دشمن دانا به از نادانِ دوست! (بخوانید: «ناقد» دانا به از نادانِ «ذوب»!)
نلسون ماندلا در زندان انفرادی طولانیاش به این اندیشید که «چگونه میتوان کاری کرد که به جای اینکه هر از چند گاهی، جای زندانی و زندانبان عوض شود، نیاز به زندان از بین برود»، او راهش را یافت و آفریقای جنوبی را از چرخۀ نحس «عوضشدن جای زندانی و زندانبان» نجات داد. گاندی نیز به جای عوضکردن جهتِ خشونتورزی، «خشونت» را از میان برداشت.
آیا وقت آن نرسیده است که ما نیز از تکرار «مرگبر»، «میکُشم» و «بمیری» دست برداریم و بغضمان را در مسیری هدایت کنیم که «نیاز به مرگبر گفتن» برای همیشه مرتفع شود؟!
اگر «مطالبهگری و کنترل مدنی قدرت و حکومت» را یاد نگیریم، نتیجۀ اعتراضاتمان هر چه که باشد، آیا آیندۀ روشنتری پیش رویمان خواهد بود؟!
به نظرم، همگی باید تلاش کنیم که سیلی که درحال شکلگرفتن است، بهجای تکرار چرخههای تاریخی، در مسیر صحیح (مطالبهگری مدنیِ مؤثّر) به حرکت درآید.
از یک سو، نگذاریم این موج فروکش کند زیرا ساختار رسمی نشان داده که فقط در این صورت است که ما را میبیند (شاهدش گفتگوهای متفاوت، چالشی و کمسابقهای است که طی این چند شب از تلویزیون پخش شد) و از سوی دیگر، نگذاریم به خشونت و آشوب میل کند.
از انتشار و بازنشر فیلمها و مطالبی که صرفاً جنبۀ احساسی و هیجانی دارند خودداری کنیم، با وسواسی زیاد، سعی کنیم خردمندانهترین و راهگشاترین تحلیلها و توصیهها را بیابیم و بازنشر دهیم.
۲. خطاب به مسئولان
با «سرکوب و زدن» فقط نیاز به سرکوب و زدن بیشتر خواهد شد.
این رویه پایان تلخی دارد، پایانی که دیر و زود دارد امّا سوخت و سوز ندارد. فرقی هم نمیکند که نظامی اسلامی یا غیراسلامی باشد، این سنّت الهی است و تجربۀ بشری و حکومتها در طول تاریخ نیز آن را ثابت کرده است. اگر خدای ناکرده، سیل مردم معترض دربگیرد، چه بهحق باشند و چه ناحق، هیچ سپاه و سلاحی دربرابر آنها یارای مقاومت ندارد.
اگر در مورد حجاب معتقدید که «نظر مردم شرط نیست»، «بهخاطر تبعات منفی تلاش برای پیادهکردن حجاب (فاصلهگرفتن بخشی از جامعه از دین و نظام و غیره) نمیتوان از این تلاش دست برداشت» و «حتّی بهخاطر جلوگیری از ریختهشدن خون معترضان نیز نمیتوان از تلاش برای تحقق حجاب کوتاه آمد»، لااقل برای حفظ نظام -که از اوجب واجباتش میدانید و میدانم (البته نه بههر قیمت)- کمی کوتاه بیایید. آیا جز این است که با هر سرکوب موفق، فاصلهها و بغضها بیشتر میشوند؟! این شکاف و بغضهای فزاینده تا کی میتوانند تحمّل و کنترل شوند؟!
درخواست میکنم، برای تصمیمگیری دربارۀ این موقعیت حساس، به اذهان خود و نزدیکانتان اکتفا نکنید؛ جایی که رسیدهایم، یعنی کاهش چشمگیر اعتماد، امید و نشاط در جامعه، مشارکت زیر 50 درصد در انتخابات، شکاف فزاینده میان بخش قابل توجّهی از جامعه با ساختار رسمی، فاصله گرفتن بخش قابل توجّهی از دین، رشد تصاعدی مفاسد اقتصادی، تورّم کمرشکن مستمر، بیکاری، بحران آب، سیکل تکرار شوندۀ اعتراضهای خیابانی و اینکه برای اثبات عدم ضربوشتم مهسا امینی مجبورید زنان، دختران، مردان، جوانان و پیران زیادی را بهشدّت بزنید(!)، محصول تصمیمها، سیاستها و راهحلهایی است که با اکتفا به اذهان خودتان و نزدیکانتان اتّخاذ کردهاید. شاید دوست دارید فقط نظرات کسانی را بشنوید که شما را سفید مطلق ببینند و در فهم و سلائقتان «ذوب» باشند، شاید شنیدن، عملکردن و حتّی تحمّل تحلیلها و توصیههای منتقدان و اندیشمندانِ مستقلی که «خودی»شان نمیدانید برایتان تلخ باشد امّا:
«ناقد» دانا بلندت میکند / بر زمینت میزند نادانِ «ذوب»!
خوشبختانه، هنوز شخصیتهای نمادینی که بههرحال، برای بخش قابل توجّهی از مردم معترض وجاهتی دارند زنده هستند و بسیاری از آنها برای همکاری با حکومت در جهت اصلاح امور و آرامکردن معترضان آمادگی دارند.
در ادامه میخوانید:
۳. خطاب به اندیشمندان
۴. خطاب به افراد مرجع و سلبریتیها
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
❗️نیروهای کومله!
در موقعیتهایی که جامعه نسبت به یک اتّفاق خاص حسّاس شده و واکنش جمعی نشان داده است، همواره یکی از روشهای افسران جنگ نرم و قرارگاههای سایبری این بوده است که با استفاده از تحلیلهای بسیار پیچیده و عجیبوغریب، اتّفاق مورد نظر را توطئۀ برنامهریزیشدۀ دستهای پشتپرده نشان دهند.
در همین راستا، در موقعیت فعلی -که جامعه در واکنش به درگذشت خانم مهسا امینی ملتهب گشته است- نیز از سوی مراکز نامبرده خبر زیر منتشر شد:
«مهسا امینی پیشمرگ حزب کومله [بوده است] که قرار بود با مرگ مرموزش در بازداشت نیروهای حکومتی خبرساز شود و علت مرگش ضرب و شتم باشد و با کمک نفوذیها کار نظام دشوار شود؛ روی همه چیز حساب کرده بودند».
گویا خانم مهسا امینی فقط یکی از صدهاهزار نیروهای کومله بوده است که حاضر شدهاند با بهسختی انداختن خود و خانوادهشان، به نظام ضربه بزنند. از میان سایر نیروهای کومله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱. جانبرکفان کومله که حاضر شدهاند به همراه خانوادۀ خود در حلبیآبادها و حاشیهایترین محلّات شهرها ساکن شوند و زندگی خود را با جمعآوری زباله بگذرانند. با وجود اینکه نظام حداقلهای زندگی (مسکن، شغل آبرومندانه و غیره) را برای آنها تأمین کرده است، آنها هر روز تا کمر در سطلهای زباله خم میشوند تا برای رسانههای معاند سوژه فراهم و کار را بر نظام دشوار کنند!
۲. فداییهای کومله که باوجود هوش سرشار، پذیرفتهاند که با تلاش زیاد درس بخوانند تا در بهترین دانشگاههای کشور قبول شوند و بعد با تحمّل سختی فراوان مراحل تحصیلی کارشناسی ارشد، دکتری، پرستاری، پزشکی و تخصص را بگذرانند فقط و فقط با این نیّت و براساس این برنامۀ کثیف که بعد از فارغالتّحصیلی، بیکار بمانند یا به شرایط کاری بسیار نامطلوب (بدون قرارداد، بدون بیمه، بدون امنیت شغلی و با درآمد بسیار اندک) تن دهند تا برای رسانههای سیاهنما خوراک فراهم کنند و کار را بر نظام دشوار کنند! این در حالی است که همگی میدانیم حکومت برای آنها شغل مناسب و مرتبط با رشته و تخصصشان فراهم آورده است [بهشدّت احساس میکنم که نکند خودم هم نیروی کومله هستم و خبر ندارم!].
۳. جاننثاران کومله که حاضر شدهاند در ایران در شرایطی زندگی کنند که هر چه روی کاغذ حقوق و درآمدشان را با اجارهخانه و سایر هزینههایشان مقایسه میکنیم، میبینیم نباید زنده باشند. اتّفاقاً زنده ماندن این افراد شاهد آن است که نیروی کومله هستند و هزینۀ زندگیشان توسّط کومله تأمین میشود!
۴. بیشتر دریاچهها، رودخانهها و چشمههای داخل ایران هم نیروی کومله هستند. آنها بر اساس یک برنامۀ خبیث قبلی، از صدها و بعضاً هزاران سال پیش در ایران مستقر شدهاند تا با استقرار نظام جمهوری اسلامی، خشک شوند و از این طریق نظام را به ناکارآمدی و سوءمدیریت متّهم کنند. حتّی جزئیات سناریو هم حسابشده بوده است؛ به نظرتان، چرا دریاچۀ ارومیه دقیقاً باید در همان سالی خشک شود که مهسا امینی خودش را در مقر گشت ارشاد میکُشد؟! آیا هیچ انسان بیغرضی ممکن است بپذیرد که این همزمانی اتّفاقی بوده باشد؟!
۵. تمام ایرانیانی که حاضر میشوند تمام اصول اساسی منطق و انصاف را زیر پا بگذارند تا حقایق مسلّم و بدیهی بالا را نپذیرند و در مقابلشان جبهه بگیرند، مسلّم است که نیروی کومله هستند! به همین ترتیب، تمام کسانی که به شکل مذبوحانهای میخواهند با سوءاستفاده از فیلمهای متعدّدی که از برخوردهای خشن گشت ارشاد و نیز سرکوب خشن معترضان به مرگ مهسا امینی منتشر شده است و بدیهی است که هیچ ارزش و اعتباری ندارند، حقّانیّت مسلّم تنها عکسی را که بهعنوان شاهد صحّت سناریوی مورد نظر منتشر شده است زیر سئوال ببرند نیز قطعاً نیروی کومله هستند!
از این شوخیهای تلخ که بگذریم، اصلاً فرض کنیم سناریوی پیشگفته کاملاً صحیح باشد. دراینصورت، چرا باید به نقطهای رسیده باشیم که با خودکشی برنامهریزیشدۀ یک پیشمرگ کومله در مقر پلیس امنیت اخلاقی، جامعه چنین به هم بریزد؟!
اگر جامعه در اثر تراکم اعتراضهای سرکوب شده، حُکمِ بنزین پیدا کرده است، تمام تقصیر را نمیتوان به گردن آن کسی انداخت که جرقهای ایجاد میکند.
چرا به جای پذیرش اشتباهات و اعمال اصلاحات لازم، باز هم بر همان مسیر و راهحلهایی تکیه کنیم که ما را به اینجا رساندهاند؟!
منکر دسیسه، برنامهریزی و سیاهنمایی دشمنان و رسانههای بدخواه نیستم، امّا ...
ادامۀ یادداشت را از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه بفرمایید:
نیروهای کومله!
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
در موقعیتهایی که جامعه نسبت به یک اتّفاق خاص حسّاس شده و واکنش جمعی نشان داده است، همواره یکی از روشهای افسران جنگ نرم و قرارگاههای سایبری این بوده است که با استفاده از تحلیلهای بسیار پیچیده و عجیبوغریب، اتّفاق مورد نظر را توطئۀ برنامهریزیشدۀ دستهای پشتپرده نشان دهند.
در همین راستا، در موقعیت فعلی -که جامعه در واکنش به درگذشت خانم مهسا امینی ملتهب گشته است- نیز از سوی مراکز نامبرده خبر زیر منتشر شد:
«مهسا امینی پیشمرگ حزب کومله [بوده است] که قرار بود با مرگ مرموزش در بازداشت نیروهای حکومتی خبرساز شود و علت مرگش ضرب و شتم باشد و با کمک نفوذیها کار نظام دشوار شود؛ روی همه چیز حساب کرده بودند».
گویا خانم مهسا امینی فقط یکی از صدهاهزار نیروهای کومله بوده است که حاضر شدهاند با بهسختی انداختن خود و خانوادهشان، به نظام ضربه بزنند. از میان سایر نیروهای کومله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱. جانبرکفان کومله که حاضر شدهاند به همراه خانوادۀ خود در حلبیآبادها و حاشیهایترین محلّات شهرها ساکن شوند و زندگی خود را با جمعآوری زباله بگذرانند. با وجود اینکه نظام حداقلهای زندگی (مسکن، شغل آبرومندانه و غیره) را برای آنها تأمین کرده است، آنها هر روز تا کمر در سطلهای زباله خم میشوند تا برای رسانههای معاند سوژه فراهم و کار را بر نظام دشوار کنند!
۲. فداییهای کومله که باوجود هوش سرشار، پذیرفتهاند که با تلاش زیاد درس بخوانند تا در بهترین دانشگاههای کشور قبول شوند و بعد با تحمّل سختی فراوان مراحل تحصیلی کارشناسی ارشد، دکتری، پرستاری، پزشکی و تخصص را بگذرانند فقط و فقط با این نیّت و براساس این برنامۀ کثیف که بعد از فارغالتّحصیلی، بیکار بمانند یا به شرایط کاری بسیار نامطلوب (بدون قرارداد، بدون بیمه، بدون امنیت شغلی و با درآمد بسیار اندک) تن دهند تا برای رسانههای سیاهنما خوراک فراهم کنند و کار را بر نظام دشوار کنند! این در حالی است که همگی میدانیم حکومت برای آنها شغل مناسب و مرتبط با رشته و تخصصشان فراهم آورده است [بهشدّت احساس میکنم که نکند خودم هم نیروی کومله هستم و خبر ندارم!].
۳. جاننثاران کومله که حاضر شدهاند در ایران در شرایطی زندگی کنند که هر چه روی کاغذ حقوق و درآمدشان را با اجارهخانه و سایر هزینههایشان مقایسه میکنیم، میبینیم نباید زنده باشند. اتّفاقاً زنده ماندن این افراد شاهد آن است که نیروی کومله هستند و هزینۀ زندگیشان توسّط کومله تأمین میشود!
۴. بیشتر دریاچهها، رودخانهها و چشمههای داخل ایران هم نیروی کومله هستند. آنها بر اساس یک برنامۀ خبیث قبلی، از صدها و بعضاً هزاران سال پیش در ایران مستقر شدهاند تا با استقرار نظام جمهوری اسلامی، خشک شوند و از این طریق نظام را به ناکارآمدی و سوءمدیریت متّهم کنند. حتّی جزئیات سناریو هم حسابشده بوده است؛ به نظرتان، چرا دریاچۀ ارومیه دقیقاً باید در همان سالی خشک شود که مهسا امینی خودش را در مقر گشت ارشاد میکُشد؟! آیا هیچ انسان بیغرضی ممکن است بپذیرد که این همزمانی اتّفاقی بوده باشد؟!
۵. تمام ایرانیانی که حاضر میشوند تمام اصول اساسی منطق و انصاف را زیر پا بگذارند تا حقایق مسلّم و بدیهی بالا را نپذیرند و در مقابلشان جبهه بگیرند، مسلّم است که نیروی کومله هستند! به همین ترتیب، تمام کسانی که به شکل مذبوحانهای میخواهند با سوءاستفاده از فیلمهای متعدّدی که از برخوردهای خشن گشت ارشاد و نیز سرکوب خشن معترضان به مرگ مهسا امینی منتشر شده است و بدیهی است که هیچ ارزش و اعتباری ندارند، حقّانیّت مسلّم تنها عکسی را که بهعنوان شاهد صحّت سناریوی مورد نظر منتشر شده است زیر سئوال ببرند نیز قطعاً نیروی کومله هستند!
از این شوخیهای تلخ که بگذریم، اصلاً فرض کنیم سناریوی پیشگفته کاملاً صحیح باشد. دراینصورت، چرا باید به نقطهای رسیده باشیم که با خودکشی برنامهریزیشدۀ یک پیشمرگ کومله در مقر پلیس امنیت اخلاقی، جامعه چنین به هم بریزد؟!
اگر جامعه در اثر تراکم اعتراضهای سرکوب شده، حُکمِ بنزین پیدا کرده است، تمام تقصیر را نمیتوان به گردن آن کسی انداخت که جرقهای ایجاد میکند.
چرا به جای پذیرش اشتباهات و اعمال اصلاحات لازم، باز هم بر همان مسیر و راهحلهایی تکیه کنیم که ما را به اینجا رساندهاند؟!
منکر دسیسه، برنامهریزی و سیاهنمایی دشمنان و رسانههای بدخواه نیستم، امّا ...
ادامۀ یادداشت را از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه بفرمایید:
نیروهای کومله!
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
ویرگول
نیروهای کومله!
احتمال «نیروی مخفی کومله بودن»، در مورد چه کسانی بیشتر است؟!
علی (ع) و «اجرای حُکم خدا به هر قیمت»!
دربارۀ حجاب اجباری
دال مرکزی استدلالهای طرفداران حجاب اجباری این است که «قانون حجاب از دستور شرعی حجاب نشأت گرفته و چیزی نیست که بخواهد از نظر و سلیقۀ مردم تأثیر بپذیرد بلکه به هر قیمتی باید اجرا شود».
چه خوشمان بیاید و چه خوشمان نیاید، امام علی (ع) نیز لااقل در مورد برخی دستورات الهی، بدون توجه به هزینهای که باید پرداخت شود، با قاطعیت تمام نسبت به اجرای آنها کوشید. اتّفاقاً بعضی از این دستورات چنان حسّاسیتزا بودند که هر کسی میدانست که سختگیری دربارۀ اجرای آنها، احتمالاً به اعتراض، آشوب و حتّی ازدسترفتن حکومت میانجامد، امّا هیچیک از این خطرات باعث نشد که امیر مؤمنان (ع) در اجرای آنها حتّی اندکی کوتاه بیاید.
لااقل برای تمام ما کسانی که خود را شیعۀ حضرت (ع) و ملزم به پیروی از او میدانیم، در هر گروه و در هر طرف بحث که باشیم، کلام و سیرۀ امام (ع) باید فصلالخطاب باشد.
مولای موحّدان (ع) بر اساس دستورات الهی و حُکم شرع، بههیچوجه و بههیچ قیمتی (حتّی در خطرقرارگرفتن و از دست رفتن نظام) حاضر نشد از رعایت مهمّات زیر کوتاه بیاید:
۱. مساوات (حذف انواع رانتها و سهمیههایی که پیشازاو و به نام ارزشهای دینی رایج شده بود)
۲. جائز نبودن «دستگیری قبل از ارتکاب به جرم»
۳. حفظ استقلال دستگاه قضایی
۴. آزادی بیان (مطرحشدن نقدهای سازنده و غیرسازنده) و رعایت تمام حقوق افراد و گروههای منتقد تا زمانی که دست به شمشیر نبرده باشند
۵. شفافسازی امور (به جز مسائل نظامی)
۶. رعایت کامل اخلاق و تقوی در سیاستورزی (فاصلهنگرفتن از آنها حتّی با توجیه حفظ نظام اسلامی)
۷. عدمسوگیری در قضاوت و اجرای عدالت (تفاوت قائل نشدن میان خودی و غیرخودی در اجرای قوانین)
۸. معتبر نبودن اعتراف بعد از دستگیری
۹. نسبت کفر، شرک و نفاق ندادن به مخالفانی که حتّی به جنگ مسلّحانه با او پرداختند
۱۰. تن ندادن به هر چیزی که ممکن بود میان او مردم فاصله بیندازد (محافظ، دربان، گیت و امثال آن)
۱۱. زندگیکردن در سطح کمدرآمدترین افراد جامعه
۱۲. رعایت عدالت و حقوق کامل فرد خاطی حتّی درخصوص ضارب خودش
بله، امام علی (ع)، آنجا که پای دستور شرع و حکم خدا در میان بود مسامحه نکرد، امّا نکته اینجاست که بیشتر این سختگیریها (اگر نگوییم همۀ آنها) نسبت به خودش، طرفدارانش (خودیها)، قدرت سیاسیاش و حکومتش بود.
حضرت (ع) با گفتار و رفتار خود نشان داد که مسئولان و حاکمان اسلامی اجازه ندارند برای تقویت و حتّی حفظ حکومت، از روشهایی که عموم حاکمان استفاده میکنند استفاده کنند.
اکنون امّا، کسانی که یا خودشان به خطاهای اشارهشده در این یادداشت آلودهاند یا در مواجهه با ارتکاب قدرتمندان و همگروهیهای خود به آنها، توجیه یا سکوت پیشه میکنند، پایشان را کردهاند توی یک کفش که به هر قیمتی، حتّی بهقیمت ریختهشدن خون جوانانی که حکومت نتوانسته حداقلهای زندگی را برایشان فراهم کند، حجاب اجباری باید پیاده شود.
در متن کامل یادداشت، موارد بالا بهاختصار توضیح داده شدهاند و از عدم رعایت هریک از آنها در زمانۀ فعلی نیز نمونههایی بیان شده است 👇
علی (ع) و «اجرای حُکم خدا به هر قیمت»!
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
دربارۀ حجاب اجباری
دال مرکزی استدلالهای طرفداران حجاب اجباری این است که «قانون حجاب از دستور شرعی حجاب نشأت گرفته و چیزی نیست که بخواهد از نظر و سلیقۀ مردم تأثیر بپذیرد بلکه به هر قیمتی باید اجرا شود».
چه خوشمان بیاید و چه خوشمان نیاید، امام علی (ع) نیز لااقل در مورد برخی دستورات الهی، بدون توجه به هزینهای که باید پرداخت شود، با قاطعیت تمام نسبت به اجرای آنها کوشید. اتّفاقاً بعضی از این دستورات چنان حسّاسیتزا بودند که هر کسی میدانست که سختگیری دربارۀ اجرای آنها، احتمالاً به اعتراض، آشوب و حتّی ازدسترفتن حکومت میانجامد، امّا هیچیک از این خطرات باعث نشد که امیر مؤمنان (ع) در اجرای آنها حتّی اندکی کوتاه بیاید.
لااقل برای تمام ما کسانی که خود را شیعۀ حضرت (ع) و ملزم به پیروی از او میدانیم، در هر گروه و در هر طرف بحث که باشیم، کلام و سیرۀ امام (ع) باید فصلالخطاب باشد.
مولای موحّدان (ع) بر اساس دستورات الهی و حُکم شرع، بههیچوجه و بههیچ قیمتی (حتّی در خطرقرارگرفتن و از دست رفتن نظام) حاضر نشد از رعایت مهمّات زیر کوتاه بیاید:
۱. مساوات (حذف انواع رانتها و سهمیههایی که پیشازاو و به نام ارزشهای دینی رایج شده بود)
۲. جائز نبودن «دستگیری قبل از ارتکاب به جرم»
۳. حفظ استقلال دستگاه قضایی
۴. آزادی بیان (مطرحشدن نقدهای سازنده و غیرسازنده) و رعایت تمام حقوق افراد و گروههای منتقد تا زمانی که دست به شمشیر نبرده باشند
۵. شفافسازی امور (به جز مسائل نظامی)
۶. رعایت کامل اخلاق و تقوی در سیاستورزی (فاصلهنگرفتن از آنها حتّی با توجیه حفظ نظام اسلامی)
۷. عدمسوگیری در قضاوت و اجرای عدالت (تفاوت قائل نشدن میان خودی و غیرخودی در اجرای قوانین)
۸. معتبر نبودن اعتراف بعد از دستگیری
۹. نسبت کفر، شرک و نفاق ندادن به مخالفانی که حتّی به جنگ مسلّحانه با او پرداختند
۱۰. تن ندادن به هر چیزی که ممکن بود میان او مردم فاصله بیندازد (محافظ، دربان، گیت و امثال آن)
۱۱. زندگیکردن در سطح کمدرآمدترین افراد جامعه
۱۲. رعایت عدالت و حقوق کامل فرد خاطی حتّی درخصوص ضارب خودش
بله، امام علی (ع)، آنجا که پای دستور شرع و حکم خدا در میان بود مسامحه نکرد، امّا نکته اینجاست که بیشتر این سختگیریها (اگر نگوییم همۀ آنها) نسبت به خودش، طرفدارانش (خودیها)، قدرت سیاسیاش و حکومتش بود.
حضرت (ع) با گفتار و رفتار خود نشان داد که مسئولان و حاکمان اسلامی اجازه ندارند برای تقویت و حتّی حفظ حکومت، از روشهایی که عموم حاکمان استفاده میکنند استفاده کنند.
اکنون امّا، کسانی که یا خودشان به خطاهای اشارهشده در این یادداشت آلودهاند یا در مواجهه با ارتکاب قدرتمندان و همگروهیهای خود به آنها، توجیه یا سکوت پیشه میکنند، پایشان را کردهاند توی یک کفش که به هر قیمتی، حتّی بهقیمت ریختهشدن خون جوانانی که حکومت نتوانسته حداقلهای زندگی را برایشان فراهم کند، حجاب اجباری باید پیاده شود.
در متن کامل یادداشت، موارد بالا بهاختصار توضیح داده شدهاند و از عدم رعایت هریک از آنها در زمانۀ فعلی نیز نمونههایی بیان شده است 👇
علی (ع) و «اجرای حُکم خدا به هر قیمت»!
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
ویرگول
علی (ع) و «اجرای حُکم خدا به هر قیمت»!
امام علی (ع) در اجرای حُکم خدا مسامحه نکرد، امّا بیشتر این سختگیریها (اگر نگوییم همۀ آنها) نسبت به خودش، طرفدارانش و حکومتش بود.
مانع اصلی گفتگو؛ خشونت جاری حکومت بر جامعه
ادّعای محوری نوشتار حاضر این است که حکومت فضای بسیار تهدیدآمیز، ناامن و ضدّگفتگویی را بر جامعه حکمفرما کرده است که در آن، عموم طیفهای گوناگون جامعه بهجز اقلیتی خاص (خشونتورزان و حامیانشان)، بهشدّت تحت فشار خشونتورزی قرار دارند.
اگرچه برای حلّ مسئله و قرارگرفتن در مسیری صحیح، راهی جز گفتگو وجود ندارد و ازاینرو، باید از هر فرصت هرچند کوچک و هرچند نابرابر برای گفتگو استقبال کرد، امّا انتظار از معترضان مبنی بر اینکه درهمانحالی که تحت خشونت شدید هستند، بهجای رفتن در خیابان، از طریق تریبونهای آزاد دانشجویی و امثال آن به گفتگو بنشینند، انتظاری نابهجاست و پیشازآن، نیاز است حکومت از خشونتورزی بر آنها دست بکشد یا لااقل در این راستا گامهای محسوس و اطمینانبخشی بردارد.
تصور اولیۀ ما از «خشونت» صرفاً چیزهایی از جنس کتکزدن، مجروحکردن، خونریختن، کشتن و امثال آن است، امّا خشونت انواع دیگری هم دارد که دکتر نعمتالله فاضلی (استاد انسانشناسی پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی) آنها را با استفاده از عبارتهای «خشونت نمادین» و «خشونت گفتمانی» معرّفی میکند [1]. او توضیح میدهد که حاکمیت تلاش میکند تعریف خاص خودش از انسان ایرانی و قالب پیشساختۀ یکسانی را که برای این منظور فراهم کرده است بر تمام ایرانیان تحمیل کند و درنتیجه، بخش قابل توجهی از جامعه تحت خشونتورزیهای ناشی از این رویکرد قرار میگیرند. ...
خشونتهای جاری حکومت بر جامعه
خشونتهای نمادین و گفتمانی که طی دهههای اخیر بر بخشهای مختلف و قابل توجهی از جامعه اعمال شده است و همچنان ساری و جاری هستند، بسیار گوناگون و پرشمارند؛ به عنوان نمونه، صرفاً به چند مورد اشاره میشود.
1. اعتراف تلویزیونی
2. عدم تنبیه علنیِ متخلّفانِ خودی
3. تحمیل روش آمریکاستیزی بر دانشگاهیان
4. لجنمالکردن قانون!
5. ناامنی شغلی
6. نظارت استصوابی
7. بستن فضای آزاد تبادل اطّلاعات
8. گفتمان و مفاهیم خشونتبار
بنابراین، از حکومت انتظار میرود پیشاز توقّعداشتن از معترضان مبنی بر اینکه «بهجای تجمّعهای خیابانی، به گفتگو بنشینند»، اوّلاً، بپذیرد که با اعمال خشونتهای نمادین و گفتمانی، جوّی خشونتبار، ناامن و ضدّگفتگو بر جامعه حُکمفرما کرده است و ثانیاً، این فضای تهدیدآمیز را اصلاح کند یا لااقل در راستای اصلاح آن گامهای محسوس و اطمینانبخشی بردارد.
امیدوارم این نوشتار مورد واکنشهای حاوی خشونت گفتمانی واقع نشود بلکه در راستای جهاد تبیین، فرصتهایی برای بحث و گفتگوی آزاد دربارۀ آن فراهم آید.
بهامید برداشتهشدن گامهایی محسوس و اطمینانبخش از جانب حکومت جهت پذیرش و اصلاح جوّ خشونتبار، ناامن و ضدّگفتگویی که بر جامعه حُکمفرما کرده است،
بهامید هدایتشدنِ جریانِ اعتراضاتِ رادیکال و خیابانی به مسیر گفتگوی منطقی و مطالبهگریِ مدنی،
بهامید فردایی بهتر،
بهامید ایرانی آباد.
در متن کامل یادداشت، هر یک از موارد هشتگانۀ بالا توضیح داده شدهاند 👇
مانع اصلی گفتگو؛ خشونت جاری حکومت بر جامعه
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
ادّعای محوری نوشتار حاضر این است که حکومت فضای بسیار تهدیدآمیز، ناامن و ضدّگفتگویی را بر جامعه حکمفرما کرده است که در آن، عموم طیفهای گوناگون جامعه بهجز اقلیتی خاص (خشونتورزان و حامیانشان)، بهشدّت تحت فشار خشونتورزی قرار دارند.
اگرچه برای حلّ مسئله و قرارگرفتن در مسیری صحیح، راهی جز گفتگو وجود ندارد و ازاینرو، باید از هر فرصت هرچند کوچک و هرچند نابرابر برای گفتگو استقبال کرد، امّا انتظار از معترضان مبنی بر اینکه درهمانحالی که تحت خشونت شدید هستند، بهجای رفتن در خیابان، از طریق تریبونهای آزاد دانشجویی و امثال آن به گفتگو بنشینند، انتظاری نابهجاست و پیشازآن، نیاز است حکومت از خشونتورزی بر آنها دست بکشد یا لااقل در این راستا گامهای محسوس و اطمینانبخشی بردارد.
تصور اولیۀ ما از «خشونت» صرفاً چیزهایی از جنس کتکزدن، مجروحکردن، خونریختن، کشتن و امثال آن است، امّا خشونت انواع دیگری هم دارد که دکتر نعمتالله فاضلی (استاد انسانشناسی پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی) آنها را با استفاده از عبارتهای «خشونت نمادین» و «خشونت گفتمانی» معرّفی میکند [1]. او توضیح میدهد که حاکمیت تلاش میکند تعریف خاص خودش از انسان ایرانی و قالب پیشساختۀ یکسانی را که برای این منظور فراهم کرده است بر تمام ایرانیان تحمیل کند و درنتیجه، بخش قابل توجهی از جامعه تحت خشونتورزیهای ناشی از این رویکرد قرار میگیرند. ...
خشونتهای جاری حکومت بر جامعه
خشونتهای نمادین و گفتمانی که طی دهههای اخیر بر بخشهای مختلف و قابل توجهی از جامعه اعمال شده است و همچنان ساری و جاری هستند، بسیار گوناگون و پرشمارند؛ به عنوان نمونه، صرفاً به چند مورد اشاره میشود.
1. اعتراف تلویزیونی
2. عدم تنبیه علنیِ متخلّفانِ خودی
3. تحمیل روش آمریکاستیزی بر دانشگاهیان
4. لجنمالکردن قانون!
5. ناامنی شغلی
6. نظارت استصوابی
7. بستن فضای آزاد تبادل اطّلاعات
8. گفتمان و مفاهیم خشونتبار
بنابراین، از حکومت انتظار میرود پیشاز توقّعداشتن از معترضان مبنی بر اینکه «بهجای تجمّعهای خیابانی، به گفتگو بنشینند»، اوّلاً، بپذیرد که با اعمال خشونتهای نمادین و گفتمانی، جوّی خشونتبار، ناامن و ضدّگفتگو بر جامعه حُکمفرما کرده است و ثانیاً، این فضای تهدیدآمیز را اصلاح کند یا لااقل در راستای اصلاح آن گامهای محسوس و اطمینانبخشی بردارد.
امیدوارم این نوشتار مورد واکنشهای حاوی خشونت گفتمانی واقع نشود بلکه در راستای جهاد تبیین، فرصتهایی برای بحث و گفتگوی آزاد دربارۀ آن فراهم آید.
بهامید برداشتهشدن گامهایی محسوس و اطمینانبخش از جانب حکومت جهت پذیرش و اصلاح جوّ خشونتبار، ناامن و ضدّگفتگویی که بر جامعه حُکمفرما کرده است،
بهامید هدایتشدنِ جریانِ اعتراضاتِ رادیکال و خیابانی به مسیر گفتگوی منطقی و مطالبهگریِ مدنی،
بهامید فردایی بهتر،
بهامید ایرانی آباد.
در متن کامل یادداشت، هر یک از موارد هشتگانۀ بالا توضیح داده شدهاند 👇
مانع اصلی گفتگو؛ خشونت جاری حکومت بر جامعه
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
فعّال فرهنگی-اجتماعی، دکتری توسعه کشاورزی، تولید و فروش روغن حیوانی کرمانشاهی و عسل طبیعی، ارسال برای تمام شهرها
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
http://www.tg-me.com/HidenChat_Bot?start=128610692
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
http://www.tg-me.com/HidenChat_Bot?start=128610692
Forwarded from کانال رسمی محمد مطهری
✅ «عمامهبرداری» در خیابان؛
چگونه به اینجا رسیدیم و چه باید کرد؟
۱۴۰۱/۸/۲۳
محمد مطهری
نکات اصلی یادداشت
🔹 دشمن دشمن است و از هیچ تلاشی برای ترویج عمامهبرداری در خیابان دریغ نمیکند؛ باید دید دوستان چه کردهاند که برخی جوانان ولو اندک به چنین اقدامی دست میزنند.
🔸 برای مقابله با این پدیده، یک ذهن امنیتی بیش از یک راه نمیبیند: دستگیری و ترساندن این افراد، اظهار پشیمانی در مقابل دوربین و احیانا محکومیت سنگین. اما به نظر میرسد راه حل دیگری وجود دارد و آن اینکه اجازه داده شود تصویری واقعی درباره روحانیت و آنچه در عالم روحانیون میگذرد به مردم ارائه شود.
🔹در تصویرگری رسانه ملی از روحانیت، روحانی «منتقد نظام» (و نه معاند) اساسا وجود خارجی ندارد. روحانی کسی است که نسبت به عملکرد نظام صرفا «ثناگو»ست، در برابر هر ظلمی که به نحوی به نظام برگردد «ساکت» است و مواضعش «کپی - پیست» مواضع رسمی نظام است. این است که برای جوان امروزی لباس روحانیت معنایی جز «یونیفورم حکومتی» پیدا نکرده است.
🔸 چون روحانیت مساوی نظام تعریف شده، نه از روحانیون منتقد - که علاقه و دغدغه آنان به حفظ نظام اگر از انقلابیون بیشتر نباشد کمتر نیست - در رسانه ملی خبری هست و نه از در معرض نقد گرفتن روحانیت ولو همراه با پاسخ.
🔹 چقدر جای استاد مطهری این روزها خالی «نیست». خوشا به حال او که رفت و ندید. از همان روزهای اول فریاد برآورد که روحانیت در نظام اسلامی، درست مانند پیش از انقلاب، باید در کنار مردم بوده و نقش ناظر و منتقد را داشته باشد و پست اجرایی نگیرد مگر به ضرورت.
🔸 امروز به جایی رسیدهایم که اگر کسی از نظریه شهید مطهری در لزوم استقلال حوزه و روحانیت دفاع کند «سکولار» خوانده شده و عامدانه و رذیلانه مخالف رهبری قلمداد میشود و به جای «جذب حداکثری» با ناجوانمردی مشمول «لجنمالی حداکثری» میشود. عمامهپرانان واقعی همین کسانی هستند که با تفکر امنیتی، رسالت روحانیت را تملقگویی از نظام دانسته و با این بدعت، حیثیث روحانیت را به هوا میپرانند، نه آن جوان غافلی که گستاخانه عمامه سفید و سیاه را میرباید.
🔹 قبلا در یادداشت «آبان ۱۴۰۰، نقطه عطفی در روحانیت پس از انقلاب؟» توضیح دادهام که استقلال روحانیت هرگز به معنای تقابل با نظام نیست. روحانیت مستقل چون در مقابل هیچ ظلم حکومتی سکوت نمیکند در دل مردم جای میگیرد. این نوع روحانیت است که میتواند همواره در معترضان نفوذ داشته باشد و از به انحراف رفتن اعتراضات جلوگیری کند (بحث در آشوبگران نیست).
🔸 این امر که نباید تفکر امنیتی در غیر جای خود به کار گرفته شود و افراد امنیتی نباید در «امور غیرامنیتی» سیاستگذار و تصمیمگیر اصلی باشند، بر خلاف تهمت مشهور و پرتکرار، به معنای قدرناشناسی از زحمات نیروهای امنیتی نیست تا متلک بیندازند که بله، ای نمکنشناس! اگر آنها نبودند الان ناموست چنین و چنان بود.
مغالطه نکنیم؛ اینکه کسی حق حیات بر کسی داشته باشد یک مسئله است و سپردن همه چیز به دست او مسئلهای دیگر. اگر زحمت جراح قلب نبود بیماری به نام آقای الف اکنون در دیار باقی بود. اما از این امر نباید نتیجه گرفت که بنابراین تصمیمگیری در همه امور فرهنگی و اقتصادی و خانوادگی و صنفی آن بیمار تا آخر عمر باید با رویکرد پزشکی و با تصویب آن پزشک انجام شود. از بزرگترین خدمتها به نظام، جلوگیری از دخالت تفکر امنیتی در امور غیرامنیتی است.
🔸 یک راهکار فوری و غیرامنیتی برای کاهش پدیده عمامهبرداری، گفتگوی رسانه ملی با برخی روحانیونی است که به دلیل مواضع سیاسی از کرسی تدریس یا تبلیغ محروم شده و یا از محل کار اخراج شدهاند. البته گاهی از محکومیت به حبس و شلاق نیز بینصیب نبودهاند (یکی از این افراد اخیرا در یادداشتی خطاب به «عمامهپرانان»، از سرگذشت خود گفته است). اگر مصاحبه با این افراد از محالات امنیتی است، حداقل ارائه آماری از تعداد، نوع اتهام و مجازات در چنین برخوردهایی از طرف دستگاههای قضایی و امنیتی، کمترین کمکی است که میتوان نسبت به طلاب بیپناه در خیابان انجام داد.
🔹 طلبهای که تنها در خیابان راه میرود معمولا نه اهل قدرت است و نه ثروت، و چه بسا هزینه اسنپ هم ندارد. تنها جرمش این است که ترجیح داده به جای تحصیل مکانیک، جامعهشناسی یا هنر در دانشگاه، از طریق فراگیری علوم اسلامی به جامعه خدمت کند. بیشک او به ویژه در این ایام، مصداق «وَ أُوذُوا فی سَبيلی» است که خداوند با چنان لحن لطیفی آنان را در آیه ۱۹۵ سوره آلعمران مورد خطاب قرار داده است.
متن کامل را میتوانید با لمس INSTANT VIEW در انتهای این پست بخوانید.
http://shorturl.at/bcV13
یا در دو پست بعدی در همین کانال
🔻کانال محمد مطهری در تلگرام و ایتا:
http://www.tg-me.com/m_motahari
http://eitaa.com/m_motahari
چگونه به اینجا رسیدیم و چه باید کرد؟
۱۴۰۱/۸/۲۳
محمد مطهری
نکات اصلی یادداشت
🔹 دشمن دشمن است و از هیچ تلاشی برای ترویج عمامهبرداری در خیابان دریغ نمیکند؛ باید دید دوستان چه کردهاند که برخی جوانان ولو اندک به چنین اقدامی دست میزنند.
🔸 برای مقابله با این پدیده، یک ذهن امنیتی بیش از یک راه نمیبیند: دستگیری و ترساندن این افراد، اظهار پشیمانی در مقابل دوربین و احیانا محکومیت سنگین. اما به نظر میرسد راه حل دیگری وجود دارد و آن اینکه اجازه داده شود تصویری واقعی درباره روحانیت و آنچه در عالم روحانیون میگذرد به مردم ارائه شود.
🔹در تصویرگری رسانه ملی از روحانیت، روحانی «منتقد نظام» (و نه معاند) اساسا وجود خارجی ندارد. روحانی کسی است که نسبت به عملکرد نظام صرفا «ثناگو»ست، در برابر هر ظلمی که به نحوی به نظام برگردد «ساکت» است و مواضعش «کپی - پیست» مواضع رسمی نظام است. این است که برای جوان امروزی لباس روحانیت معنایی جز «یونیفورم حکومتی» پیدا نکرده است.
🔸 چون روحانیت مساوی نظام تعریف شده، نه از روحانیون منتقد - که علاقه و دغدغه آنان به حفظ نظام اگر از انقلابیون بیشتر نباشد کمتر نیست - در رسانه ملی خبری هست و نه از در معرض نقد گرفتن روحانیت ولو همراه با پاسخ.
🔹 چقدر جای استاد مطهری این روزها خالی «نیست». خوشا به حال او که رفت و ندید. از همان روزهای اول فریاد برآورد که روحانیت در نظام اسلامی، درست مانند پیش از انقلاب، باید در کنار مردم بوده و نقش ناظر و منتقد را داشته باشد و پست اجرایی نگیرد مگر به ضرورت.
🔸 امروز به جایی رسیدهایم که اگر کسی از نظریه شهید مطهری در لزوم استقلال حوزه و روحانیت دفاع کند «سکولار» خوانده شده و عامدانه و رذیلانه مخالف رهبری قلمداد میشود و به جای «جذب حداکثری» با ناجوانمردی مشمول «لجنمالی حداکثری» میشود. عمامهپرانان واقعی همین کسانی هستند که با تفکر امنیتی، رسالت روحانیت را تملقگویی از نظام دانسته و با این بدعت، حیثیث روحانیت را به هوا میپرانند، نه آن جوان غافلی که گستاخانه عمامه سفید و سیاه را میرباید.
🔹 قبلا در یادداشت «آبان ۱۴۰۰، نقطه عطفی در روحانیت پس از انقلاب؟» توضیح دادهام که استقلال روحانیت هرگز به معنای تقابل با نظام نیست. روحانیت مستقل چون در مقابل هیچ ظلم حکومتی سکوت نمیکند در دل مردم جای میگیرد. این نوع روحانیت است که میتواند همواره در معترضان نفوذ داشته باشد و از به انحراف رفتن اعتراضات جلوگیری کند (بحث در آشوبگران نیست).
🔸 این امر که نباید تفکر امنیتی در غیر جای خود به کار گرفته شود و افراد امنیتی نباید در «امور غیرامنیتی» سیاستگذار و تصمیمگیر اصلی باشند، بر خلاف تهمت مشهور و پرتکرار، به معنای قدرناشناسی از زحمات نیروهای امنیتی نیست تا متلک بیندازند که بله، ای نمکنشناس! اگر آنها نبودند الان ناموست چنین و چنان بود.
مغالطه نکنیم؛ اینکه کسی حق حیات بر کسی داشته باشد یک مسئله است و سپردن همه چیز به دست او مسئلهای دیگر. اگر زحمت جراح قلب نبود بیماری به نام آقای الف اکنون در دیار باقی بود. اما از این امر نباید نتیجه گرفت که بنابراین تصمیمگیری در همه امور فرهنگی و اقتصادی و خانوادگی و صنفی آن بیمار تا آخر عمر باید با رویکرد پزشکی و با تصویب آن پزشک انجام شود. از بزرگترین خدمتها به نظام، جلوگیری از دخالت تفکر امنیتی در امور غیرامنیتی است.
🔸 یک راهکار فوری و غیرامنیتی برای کاهش پدیده عمامهبرداری، گفتگوی رسانه ملی با برخی روحانیونی است که به دلیل مواضع سیاسی از کرسی تدریس یا تبلیغ محروم شده و یا از محل کار اخراج شدهاند. البته گاهی از محکومیت به حبس و شلاق نیز بینصیب نبودهاند (یکی از این افراد اخیرا در یادداشتی خطاب به «عمامهپرانان»، از سرگذشت خود گفته است). اگر مصاحبه با این افراد از محالات امنیتی است، حداقل ارائه آماری از تعداد، نوع اتهام و مجازات در چنین برخوردهایی از طرف دستگاههای قضایی و امنیتی، کمترین کمکی است که میتوان نسبت به طلاب بیپناه در خیابان انجام داد.
🔹 طلبهای که تنها در خیابان راه میرود معمولا نه اهل قدرت است و نه ثروت، و چه بسا هزینه اسنپ هم ندارد. تنها جرمش این است که ترجیح داده به جای تحصیل مکانیک، جامعهشناسی یا هنر در دانشگاه، از طریق فراگیری علوم اسلامی به جامعه خدمت کند. بیشک او به ویژه در این ایام، مصداق «وَ أُوذُوا فی سَبيلی» است که خداوند با چنان لحن لطیفی آنان را در آیه ۱۹۵ سوره آلعمران مورد خطاب قرار داده است.
متن کامل را میتوانید با لمس INSTANT VIEW در انتهای این پست بخوانید.
http://shorturl.at/bcV13
یا در دو پست بعدی در همین کانال
🔻کانال محمد مطهری در تلگرام و ایتا:
http://www.tg-me.com/m_motahari
http://eitaa.com/m_motahari
ایران؛ قربانیِ تقابل انقلابیها! (ضرورت تشکیل تیم «غیرانقلابی»)
👈 خلاصۀ یادداشت (از طریق لینک انتهایی میتوانید متن کامل یادداشت را مطالعه بفرمایید) 👇
فضای گفتمانی و سرنوشت ایران بهشکل فزایندهای در دستان دو قطب انقلابی قرار میگیرد و درعینحال، اندیشمندان، نخبگان و مردمانی که هنوز به عضویت در یکی از این دو قطب درنیامدهاند، بیشازپیش کمرنگ و بیاثر میشوند. کنشگرانی که در میانۀ این دوقطبی بهدنبال بازکردن راهی منطقی هستند، حُکم میانجیگرانی را پیدا کردهاند که هر دو سوی دعوا با همکاری هم آنها را کنار میزنند تا بتوانند با هدف «یامرگ خود یا مرگ طرف مقابل» به زدوخُورد مستقیم و جنگ تمامعیار بپردازند.
دیدگاههای مختلف دربارۀ جامعه بر روی یک پیوستار (طیف) قرار میگیرند و در عمل، فقط کسانی که بتوانند تیم و اتّحادی ایجاد کنند در گفتمانسازی و تعیین سرنوشت جامعه تأثیرگذار خواهند بود. ما ایرانیها اصولاً در کارجمعی و تیمسازی مشکل داریم امّا چند عامل موجب میشود که مردمان دو سوی طیف (قطبهای مقابل هم)، خیلی سریع تیم تشکیل دهند و اثرگذار شوند.
به نظرم، بهویژه در چنین شرایطی، نیاز است اندیشمندان میانۀ پیوستار، ضمن ادامۀ فعالیتهای منفرد خود، حول محور دو اصلِ «ضرورت حفظ نظام» و «ضرورت اصلاح نظام» گرد هم آیند و تیم جدیدی را وارد میدان کنند که بتواند در فضای گفتمانی و سرنوشت جامعه ایفای نقش کند.
برای این منظور، در گام اوّل، نیاز است هستهای اوّلیه و کوچک از اندیشمندان مستقل و چهرههای معتدل جریانهای مختلف (جریانهایی که خود را در چارچوب نظام تعریف میکنند)، حول یک متن واحد به توافق برسند، متنی که در آن، اوّلاً، بر اهمّیت حفظ نظام تأکید شده باشد و ثانیاً، اصلاحات ضرروی برای «آغاز فرآیند اصلاح در چارچوب نظام» مشخص و مطالبه شود. هستۀ اوّلیه، پس از جلب همراهی و امضای ۲۰ الی ۳۰ نفر دیگر بهصورت خصوصی (ترجیحاً نخبگان شناختهشده و با رعایت توازن میان جریانهای مختلف) و اعمال جرحوتعدیلهای احتمالی در متن طی این مدّت، متن را منتشر و برای جلب همراهی و امضای عموم، فراخوان صادر میکنند. بهتر است امضاکنندگان اوّلیۀ متن (بهویژه در گام اوّل) «فعّال سیاسی» و کسانی نباشند که پیشازاین، بهحق یا بهناحق، برچسبهایی خوردهاند و برای بخشی از جامعه حسّاسیتزا شدهاند.
خطاب به طرفداران انقلابیِ نظام
اصلیترین عاملی که «حفظ نظام» را تهدید میکند و بهچالش میکشد، «عدم پذیرش اشکالات اساسی و سیستمی و نیز مقاومت نظام دربرابر تغییر و اصلاح» است. برخی از اشکالات اساسی و سیستمیِ نظام از آغازشدن فرایند اصلاح آن جلوگیری میکنند؛ چنانچه قفلهای سیستمی نظام دربرابر اصلاح، در این شرایط خاص و تحت فشار موجود باز نشوند، نمیتوان به «آغاز فرایند اصلاح» پس از این شرایط و درنتیجه به حفظ نظام در بلندمدّت امیدوار بود.
خطاب به مخالفان انقلابیِ نظام
تجربۀ بشری در مناطق مختلف جهان و نیز تجربۀ پدران، پدربزرگها و اجداد ما ثابت کرده است که آن چیزهایی که شما خواهانشان هستید، نهتنها از طریق این راه و روش به دست نمیآید، بلکه اوّلاً، حرکت در این مسیر میتواند پیامدهای ناخواستۀ خطرناکی بهدنبال داشته باشد و ثانیاً، حتّی با نادیدهگرفتن پیامدهای ناخواسته و بافرض موفقیت، احتمال اینکه جامعه و نسلهای بعدی از اهداف اصلی موردِ انتظار (عدالت اجتماعی، رونق اقتصادی و غیره) دورتر شوند بیش از آن است که نزدیکتر شوند.
خطاب به اندیشمندان مستقل و نخبگان
تا آنجا که توانستهام، همواره با عطش و اشتیاق، آثار، تحلیلها و توصیههای شما بزرگواران را مطالعه کردهام و بهره بردهام، امّا بهعنوان شاگرد کوچکتان و بر اساس همان چیزهایی که از شما آموختهام، بهنظرم میآید که بهویژه در شرایط کنونی، جامعه به چیزی بیش از «آثار علمی-اندیشگرانه»ی ارزشمند و «فعالیتهای منفرد-جزیره»ای ذیقیمت شما بزرگواران نیازمند است، زیرا با تشدید دوقطبی جامعه و هیجانیشدن فضا، نَفسِ «عقلانیت، خردمندی و اخلاق» است که دارد به حاشیه میرود. مسلّماً ممکن است اشتباه کنم، شاگرد خوبی نبوده باشم، آثار شما را بهاندازۀ کافی مطالعه نکرده باشم یا محتوای آثارتان را بهدرستی درک نکرده باشم، امّا بهنظرم آمد بهعنوان شاگردی کوچک، دیدگاهم را در معرض دید و نقد عموم (شامل شما استادان گرامیام) قرار دهم. پیشاپیش، از این که دقایقی از وقت ارزشمند خود را به مطالعۀ سیاهۀ ناقابلم اختصاص دادید، بسیار سپاسگزارم.
خطاب به عموم خوانندگان
چنانچه با محتوای این یادداشت موافقید، لطفاً آن را بازنشر دهید و بهویژه به دست نخبگان، اندیشمندان، دانشگاهیان و چهرههای سرشناس برسانید.
متن کامل: ایران؛ قربانیِ تقابل «انقلابیها»! (ضرورت تشکیل تیم «غیرانقلابیها»)
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
👈 خلاصۀ یادداشت (از طریق لینک انتهایی میتوانید متن کامل یادداشت را مطالعه بفرمایید) 👇
فضای گفتمانی و سرنوشت ایران بهشکل فزایندهای در دستان دو قطب انقلابی قرار میگیرد و درعینحال، اندیشمندان، نخبگان و مردمانی که هنوز به عضویت در یکی از این دو قطب درنیامدهاند، بیشازپیش کمرنگ و بیاثر میشوند. کنشگرانی که در میانۀ این دوقطبی بهدنبال بازکردن راهی منطقی هستند، حُکم میانجیگرانی را پیدا کردهاند که هر دو سوی دعوا با همکاری هم آنها را کنار میزنند تا بتوانند با هدف «یامرگ خود یا مرگ طرف مقابل» به زدوخُورد مستقیم و جنگ تمامعیار بپردازند.
دیدگاههای مختلف دربارۀ جامعه بر روی یک پیوستار (طیف) قرار میگیرند و در عمل، فقط کسانی که بتوانند تیم و اتّحادی ایجاد کنند در گفتمانسازی و تعیین سرنوشت جامعه تأثیرگذار خواهند بود. ما ایرانیها اصولاً در کارجمعی و تیمسازی مشکل داریم امّا چند عامل موجب میشود که مردمان دو سوی طیف (قطبهای مقابل هم)، خیلی سریع تیم تشکیل دهند و اثرگذار شوند.
به نظرم، بهویژه در چنین شرایطی، نیاز است اندیشمندان میانۀ پیوستار، ضمن ادامۀ فعالیتهای منفرد خود، حول محور دو اصلِ «ضرورت حفظ نظام» و «ضرورت اصلاح نظام» گرد هم آیند و تیم جدیدی را وارد میدان کنند که بتواند در فضای گفتمانی و سرنوشت جامعه ایفای نقش کند.
برای این منظور، در گام اوّل، نیاز است هستهای اوّلیه و کوچک از اندیشمندان مستقل و چهرههای معتدل جریانهای مختلف (جریانهایی که خود را در چارچوب نظام تعریف میکنند)، حول یک متن واحد به توافق برسند، متنی که در آن، اوّلاً، بر اهمّیت حفظ نظام تأکید شده باشد و ثانیاً، اصلاحات ضرروی برای «آغاز فرآیند اصلاح در چارچوب نظام» مشخص و مطالبه شود. هستۀ اوّلیه، پس از جلب همراهی و امضای ۲۰ الی ۳۰ نفر دیگر بهصورت خصوصی (ترجیحاً نخبگان شناختهشده و با رعایت توازن میان جریانهای مختلف) و اعمال جرحوتعدیلهای احتمالی در متن طی این مدّت، متن را منتشر و برای جلب همراهی و امضای عموم، فراخوان صادر میکنند. بهتر است امضاکنندگان اوّلیۀ متن (بهویژه در گام اوّل) «فعّال سیاسی» و کسانی نباشند که پیشازاین، بهحق یا بهناحق، برچسبهایی خوردهاند و برای بخشی از جامعه حسّاسیتزا شدهاند.
خطاب به طرفداران انقلابیِ نظام
اصلیترین عاملی که «حفظ نظام» را تهدید میکند و بهچالش میکشد، «عدم پذیرش اشکالات اساسی و سیستمی و نیز مقاومت نظام دربرابر تغییر و اصلاح» است. برخی از اشکالات اساسی و سیستمیِ نظام از آغازشدن فرایند اصلاح آن جلوگیری میکنند؛ چنانچه قفلهای سیستمی نظام دربرابر اصلاح، در این شرایط خاص و تحت فشار موجود باز نشوند، نمیتوان به «آغاز فرایند اصلاح» پس از این شرایط و درنتیجه به حفظ نظام در بلندمدّت امیدوار بود.
خطاب به مخالفان انقلابیِ نظام
تجربۀ بشری در مناطق مختلف جهان و نیز تجربۀ پدران، پدربزرگها و اجداد ما ثابت کرده است که آن چیزهایی که شما خواهانشان هستید، نهتنها از طریق این راه و روش به دست نمیآید، بلکه اوّلاً، حرکت در این مسیر میتواند پیامدهای ناخواستۀ خطرناکی بهدنبال داشته باشد و ثانیاً، حتّی با نادیدهگرفتن پیامدهای ناخواسته و بافرض موفقیت، احتمال اینکه جامعه و نسلهای بعدی از اهداف اصلی موردِ انتظار (عدالت اجتماعی، رونق اقتصادی و غیره) دورتر شوند بیش از آن است که نزدیکتر شوند.
خطاب به اندیشمندان مستقل و نخبگان
تا آنجا که توانستهام، همواره با عطش و اشتیاق، آثار، تحلیلها و توصیههای شما بزرگواران را مطالعه کردهام و بهره بردهام، امّا بهعنوان شاگرد کوچکتان و بر اساس همان چیزهایی که از شما آموختهام، بهنظرم میآید که بهویژه در شرایط کنونی، جامعه به چیزی بیش از «آثار علمی-اندیشگرانه»ی ارزشمند و «فعالیتهای منفرد-جزیره»ای ذیقیمت شما بزرگواران نیازمند است، زیرا با تشدید دوقطبی جامعه و هیجانیشدن فضا، نَفسِ «عقلانیت، خردمندی و اخلاق» است که دارد به حاشیه میرود. مسلّماً ممکن است اشتباه کنم، شاگرد خوبی نبوده باشم، آثار شما را بهاندازۀ کافی مطالعه نکرده باشم یا محتوای آثارتان را بهدرستی درک نکرده باشم، امّا بهنظرم آمد بهعنوان شاگردی کوچک، دیدگاهم را در معرض دید و نقد عموم (شامل شما استادان گرامیام) قرار دهم. پیشاپیش، از این که دقایقی از وقت ارزشمند خود را به مطالعۀ سیاهۀ ناقابلم اختصاص دادید، بسیار سپاسگزارم.
خطاب به عموم خوانندگان
چنانچه با محتوای این یادداشت موافقید، لطفاً آن را بازنشر دهید و بهویژه به دست نخبگان، اندیشمندان، دانشگاهیان و چهرههای سرشناس برسانید.
متن کامل: ایران؛ قربانیِ تقابل «انقلابیها»! (ضرورت تشکیل تیم «غیرانقلابیها»)
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
ویرگول
ایران؛ قربانیِ تقابل انقلابیها! ضرورت ایجاد تیم «غیرانقلابی»
سرنوشت ایران در دستان دو قطب انقلابی قرار گرفته است؛ ایجاد تیم «غیرانقلابیها» میتواند جامعه را در مسیر «اصلاح در چارچوب نظام» رهنمون شود.
ای که دستت میرسد، کاری بکن!
میدانم که در شرایط تلخ جاری موضوعات مورد توجه عموم چیزهای دیگری است، امّا وقتی در جریان این مسئله قرار گرفتم، وظیفۀ خود دانستم در مورد آن پیامی منتشر کنم، باشد که کسانی بتوانند کمک کنند.
کودک دچار بیماری بیماری «آنمی آپلاستیک» اهل ثلاث باباجانی (از شهرستانهای محروم استان کرمانشاه)
ضرورت انجام پیوند مغز استخوان
تنها راه تأمین مغز استخوان: تهیه از طریق بانک جهانی ژنتیک
نیاز به واریز 30 هزار یورو به حساب بانک جهانی ژنتیک (به نرخ اوّل آذرماه معادل حدود 1 میلیارد و 90 میلیون تومان)
پزشک معالج: دکتر محمّد فرانوش و دکتر محمّدرضا گلپایگانی
شماره کارت محمّد محمودی (پدر بیمار): 6037998238091796
رابط: ملاعلی مرادی (از بزرگان، معتمدان و خیّرین محلّی): 09392293312
این بندۀ خدا، جناب ملّاعلی مرادی را میشناسم که انسانی وارسته و مورد اعتماد هستند، ایشان نیز خانوادۀ محمودی را میشناسند و از نزدیک با مسائل و بیماری فرزند آنها آشنا هستند.
اینجانب درخصوص این مسئله اطلاعات بیشتری ندارم و نمیتوانم پاسخگو باشم.
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
میدانم که در شرایط تلخ جاری موضوعات مورد توجه عموم چیزهای دیگری است، امّا وقتی در جریان این مسئله قرار گرفتم، وظیفۀ خود دانستم در مورد آن پیامی منتشر کنم، باشد که کسانی بتوانند کمک کنند.
کودک دچار بیماری بیماری «آنمی آپلاستیک» اهل ثلاث باباجانی (از شهرستانهای محروم استان کرمانشاه)
ضرورت انجام پیوند مغز استخوان
تنها راه تأمین مغز استخوان: تهیه از طریق بانک جهانی ژنتیک
نیاز به واریز 30 هزار یورو به حساب بانک جهانی ژنتیک (به نرخ اوّل آذرماه معادل حدود 1 میلیارد و 90 میلیون تومان)
پزشک معالج: دکتر محمّد فرانوش و دکتر محمّدرضا گلپایگانی
شماره کارت محمّد محمودی (پدر بیمار): 6037998238091796
رابط: ملاعلی مرادی (از بزرگان، معتمدان و خیّرین محلّی): 09392293312
این بندۀ خدا، جناب ملّاعلی مرادی را میشناسم که انسانی وارسته و مورد اعتماد هستند، ایشان نیز خانوادۀ محمودی را میشناسند و از نزدیک با مسائل و بیماری فرزند آنها آشنا هستند.
اینجانب درخصوص این مسئله اطلاعات بیشتری ندارم و نمیتوانم پاسخگو باشم.
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
⁉️ کار خودشونه؟!
👇 خلاصۀ یادداشت (از طریق لینک انتهایی میتوانید متن کامل یادداشت را مطالعه بفرمایید) 👇
طی سالیان اخیر، عدّۀ فزایندهای از مردم در هنگام رخدادن برخی اتّفاقات میگویند «کار خودشونه!». آنها در مورد اتّفاقات تلخ و دلخراشی از قبیل حادثۀ تروریستی در حرم شاهچراغ، آتشسوزی در پلاسکو، آتشسوزی در زندان اوین، ترور دانشمندان هستهای، تخریب بانکها، اهانت به قرآن و آزار خانم چادری در اعتراضات خیابانی و بسیاری حوادث دیگر، معتقدند که این اتّفاقات توسّط نیروهای نظام و بهمنظور بهرهبرداری تبلیغاتی از آن حوادث یا با هدف دورکردن ذهن مردم از واقعۀ مهم دیگری که بهزعم آنها تمرکز توجه مردم بر روی آن واقعه به نفع نظام نیست، رقم میخورند ...
ادّعای محوری نوشتار حاضر این است که «عامل اصلیِ شکلگیری چنین ذهنیتی در میان بخشی از مردم نسبت به نظام، عملکرد خود نظام و بیتوجّهی نسبت به تصویری بوده که درنتیجۀ این عملکرد، بهصورت طبیعی در ذهن بخشی از جامعه شکل گرفته است. توفیق دشمنان در تقویت این ذهنیت و بدبینی نیز مبتنی بر همین اشتباهات داخلی بوده است».
به نظرم، چهار عامل تعیینکنندۀ داخلی (مربوط به خود نظام) وجود دارند که اگر عوامل خارجی هم نبودند، به تنهایی بروز چنین ذهنیت منفیای را در اذهان بخشی از جامعه موجب میشدند.
۱. تأکید بیشازحد و یکجانبه بر «اهمّیت حفظ نظام»
۲. سکوت دربرابر دوستیهای خاله خرسهای
۳. عدم مشاهدۀ برخورد با خاطیانِ خودی
۴. عدم مشاهدۀ برخورد با دروغهای آشکار جریان خودی
جمعبندی و نتیجهگیری
مسلّماً دشمن در آنچه با عبارتهای «جنگروایتها»، «جنگ رسانه» و «جنگ شناختی» معرّفی میشود، بهدنبال ارائۀ تصویری سیاه از نظام و اعتمادزدایی از مردم نسبت به آن است. بهویژه در چنین شرایطی، ضروری است به ظرائف تصویری از نظام که نیروها و رسانههای رسمی در اذهان مردم شکل میدهند توجهی خاص صورت گیرد.
عملکرد مسئولان، نهادهای حکومتی و رسانههای رسمیِ نظام بر روی دیدگاه و موضعگیریهای دو بخش از جامعه تقریباً بیتأثیر است؛ دریکسو، دشمنان یا کسانی که اذهان خود را در اختیار رسانههای معاند قرار داده و چشم و گوش خود را بر روی سایر رسانهها بستهاند و درمقابل، مریدان و وفاداران تماموکمالی که تحت هیچ شرایطی به اعتماد و ارادتشان نسبت به نظام خدشهای وارد نمیشود.
دلگرمی مسئولان به گروه دوّم از یکسو و وجود بخش تأثیرناپذیر اوّل از سوی دیگر، نباید موجب شود که تصمیمسازان نظام نسبت به ذهنیتی از خود که در چشمان بخش خاکستری جامعه ایجاد میکنند بیتفاوت باشند. بالعکس، ضروری است مسئولان در هنگام سیاستگذاری و تصمیمسازی، صرفاً این بخش از جامعه را مورد نظر داشته باشند، زیرا اعضای این بخش ممکن است تحت تأثیر عملکرد مسئولان و رسانههای داخلی ازیکسو و برنامهها و رسانههای معاند ازسویدیگر، به سمت یکی از دو گروه تأثیرناپذیر بالا سوق پیدا کنند و نهایتاً بهعضویت در یکی از آنها درآیند.
متن کامل: کار خودشونه؟!
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
👇 خلاصۀ یادداشت (از طریق لینک انتهایی میتوانید متن کامل یادداشت را مطالعه بفرمایید) 👇
طی سالیان اخیر، عدّۀ فزایندهای از مردم در هنگام رخدادن برخی اتّفاقات میگویند «کار خودشونه!». آنها در مورد اتّفاقات تلخ و دلخراشی از قبیل حادثۀ تروریستی در حرم شاهچراغ، آتشسوزی در پلاسکو، آتشسوزی در زندان اوین، ترور دانشمندان هستهای، تخریب بانکها، اهانت به قرآن و آزار خانم چادری در اعتراضات خیابانی و بسیاری حوادث دیگر، معتقدند که این اتّفاقات توسّط نیروهای نظام و بهمنظور بهرهبرداری تبلیغاتی از آن حوادث یا با هدف دورکردن ذهن مردم از واقعۀ مهم دیگری که بهزعم آنها تمرکز توجه مردم بر روی آن واقعه به نفع نظام نیست، رقم میخورند ...
ادّعای محوری نوشتار حاضر این است که «عامل اصلیِ شکلگیری چنین ذهنیتی در میان بخشی از مردم نسبت به نظام، عملکرد خود نظام و بیتوجّهی نسبت به تصویری بوده که درنتیجۀ این عملکرد، بهصورت طبیعی در ذهن بخشی از جامعه شکل گرفته است. توفیق دشمنان در تقویت این ذهنیت و بدبینی نیز مبتنی بر همین اشتباهات داخلی بوده است».
به نظرم، چهار عامل تعیینکنندۀ داخلی (مربوط به خود نظام) وجود دارند که اگر عوامل خارجی هم نبودند، به تنهایی بروز چنین ذهنیت منفیای را در اذهان بخشی از جامعه موجب میشدند.
۱. تأکید بیشازحد و یکجانبه بر «اهمّیت حفظ نظام»
۲. سکوت دربرابر دوستیهای خاله خرسهای
۳. عدم مشاهدۀ برخورد با خاطیانِ خودی
۴. عدم مشاهدۀ برخورد با دروغهای آشکار جریان خودی
جمعبندی و نتیجهگیری
مسلّماً دشمن در آنچه با عبارتهای «جنگروایتها»، «جنگ رسانه» و «جنگ شناختی» معرّفی میشود، بهدنبال ارائۀ تصویری سیاه از نظام و اعتمادزدایی از مردم نسبت به آن است. بهویژه در چنین شرایطی، ضروری است به ظرائف تصویری از نظام که نیروها و رسانههای رسمی در اذهان مردم شکل میدهند توجهی خاص صورت گیرد.
عملکرد مسئولان، نهادهای حکومتی و رسانههای رسمیِ نظام بر روی دیدگاه و موضعگیریهای دو بخش از جامعه تقریباً بیتأثیر است؛ دریکسو، دشمنان یا کسانی که اذهان خود را در اختیار رسانههای معاند قرار داده و چشم و گوش خود را بر روی سایر رسانهها بستهاند و درمقابل، مریدان و وفاداران تماموکمالی که تحت هیچ شرایطی به اعتماد و ارادتشان نسبت به نظام خدشهای وارد نمیشود.
دلگرمی مسئولان به گروه دوّم از یکسو و وجود بخش تأثیرناپذیر اوّل از سوی دیگر، نباید موجب شود که تصمیمسازان نظام نسبت به ذهنیتی از خود که در چشمان بخش خاکستری جامعه ایجاد میکنند بیتفاوت باشند. بالعکس، ضروری است مسئولان در هنگام سیاستگذاری و تصمیمسازی، صرفاً این بخش از جامعه را مورد نظر داشته باشند، زیرا اعضای این بخش ممکن است تحت تأثیر عملکرد مسئولان و رسانههای داخلی ازیکسو و برنامهها و رسانههای معاند ازسویدیگر، به سمت یکی از دو گروه تأثیرناپذیر بالا سوق پیدا کنند و نهایتاً بهعضویت در یکی از آنها درآیند.
متن کامل: کار خودشونه؟!
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
ویرگول
کار خودشونه؟!
از تکرار عبارت «کار خودشونه» نباید تعجّب کنیم؛ از خودمان تصویری ارائه دادهایم که گویی برای حفظ نظام ممکن است به هر کاری دست بزنیم!
دانشجو معذرت! (به مناسبت روز دانشجو)
در این روزهای تلخ و به عنوان کسی که در یکی از دانشگاههای کشور فعالیت دارم، نتوانستم به مناسبت این روز و خطاب به شما دانشجویان عزیز چیزی ننویسم، هر چند بسیاری از حرفها را نمیتوان گفت.
در برابر شما دانشجویان احساس شرمندگی میکنم و عذر میخواهم. عذر میخواهم زیرا در وضعیتی که شرایط اشتغال و ازدواج برایتان فراهم نشده است و چشمانداز روشنی پیش روی خود نمیبینید، به سهم خودم:
حتّی نتوانستم با شما ارتباط خوبی برقرار کنم،
حتّی نتوانستم شنوندۀ خوبی برای حرفها و گلایههایتان باشم،
حتّی نتوانستم با شما همدردی کنم تا لااقل کمی آرام شوید.
اذعان میکنم که بیشتر درسهایی که مجبورید بخوانید، حفظکنید و امتحان دهید، کارآمد نیستند،
اذعان میکنم برای اینکه بتوانید نقد و گلایههای بهحقتان را بیان و مطالباتتان را طرح و پیگیری کنید، نتوانستهایم امکان قابل قبولی پیش رویتان فراهم کنیم،
اذعان میکنم که تشکلهای دانشجویی موجود سهم کوچکی از شما را نمایندگی میکنند،
اذعان میکنم بیشتر شما این امکان را نیافتهاید که در قالب سازمان و تشکّل منسجم شوید تا از طریق آن بتوانید نقدهایتان را بیان و مطالباتتان را طرح و پیگیری کنید،
اذعان میکنم با وجود آنکه در قانون اساسی تجمّعات اعتراضی (مشروط به اینکه مسلّحانه و معارض با مبانی اسلام نباشند) آزاد دانسته شدهاند، نتوانستیم این امکان را برایتان فراهم کنیم،
میدانم که از برخی مدّعیان اسلام و ارزشها، بیاخلاقیها و منفعتطلبیهای زیادی دیدهاید،
میدانم که وقتی زندگی مرّفه برخی از توصیهکنندگان به قناعت را میبینید، چه حالی پیدا میکنید،
میدانم وقتی میبینید فرزندان برخی از سردمداران مبارزه با غرب، در غرب زندگی میکنند، دچار چه تناقضهایی میشوید،
میدانم که عدم برخورد قاطع دستگاههای قضایی با مفسدان اقتصادی و متخلّفان خودی، آزارتان میدهد،
همۀ اینها را قبول دارم، در مقابلتان احساس شرمندگی میکنم و به سهم خودم از شما عذرخواه هستم.
میخواهم از این فرصت استفاده کنم و نکاتی را نیز با شما در میان بگذارم. امیدوارم که بزرگوارانه در آنها تأمّل کنید:
ادامۀ یادداشت را از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه بفرمایید:
دانشجو معذرت! (به مناسبت روز دانشجو)
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
در این روزهای تلخ و به عنوان کسی که در یکی از دانشگاههای کشور فعالیت دارم، نتوانستم به مناسبت این روز و خطاب به شما دانشجویان عزیز چیزی ننویسم، هر چند بسیاری از حرفها را نمیتوان گفت.
در برابر شما دانشجویان احساس شرمندگی میکنم و عذر میخواهم. عذر میخواهم زیرا در وضعیتی که شرایط اشتغال و ازدواج برایتان فراهم نشده است و چشمانداز روشنی پیش روی خود نمیبینید، به سهم خودم:
حتّی نتوانستم با شما ارتباط خوبی برقرار کنم،
حتّی نتوانستم شنوندۀ خوبی برای حرفها و گلایههایتان باشم،
حتّی نتوانستم با شما همدردی کنم تا لااقل کمی آرام شوید.
اذعان میکنم که بیشتر درسهایی که مجبورید بخوانید، حفظکنید و امتحان دهید، کارآمد نیستند،
اذعان میکنم برای اینکه بتوانید نقد و گلایههای بهحقتان را بیان و مطالباتتان را طرح و پیگیری کنید، نتوانستهایم امکان قابل قبولی پیش رویتان فراهم کنیم،
اذعان میکنم که تشکلهای دانشجویی موجود سهم کوچکی از شما را نمایندگی میکنند،
اذعان میکنم بیشتر شما این امکان را نیافتهاید که در قالب سازمان و تشکّل منسجم شوید تا از طریق آن بتوانید نقدهایتان را بیان و مطالباتتان را طرح و پیگیری کنید،
اذعان میکنم با وجود آنکه در قانون اساسی تجمّعات اعتراضی (مشروط به اینکه مسلّحانه و معارض با مبانی اسلام نباشند) آزاد دانسته شدهاند، نتوانستیم این امکان را برایتان فراهم کنیم،
میدانم که از برخی مدّعیان اسلام و ارزشها، بیاخلاقیها و منفعتطلبیهای زیادی دیدهاید،
میدانم که وقتی زندگی مرّفه برخی از توصیهکنندگان به قناعت را میبینید، چه حالی پیدا میکنید،
میدانم وقتی میبینید فرزندان برخی از سردمداران مبارزه با غرب، در غرب زندگی میکنند، دچار چه تناقضهایی میشوید،
میدانم که عدم برخورد قاطع دستگاههای قضایی با مفسدان اقتصادی و متخلّفان خودی، آزارتان میدهد،
همۀ اینها را قبول دارم، در مقابلتان احساس شرمندگی میکنم و به سهم خودم از شما عذرخواه هستم.
میخواهم از این فرصت استفاده کنم و نکاتی را نیز با شما در میان بگذارم. امیدوارم که بزرگوارانه در آنها تأمّل کنید:
ادامۀ یادداشت را از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه بفرمایید:
دانشجو معذرت! (به مناسبت روز دانشجو)
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
ویرگول
دانشجو معذرت! (به مناسبت روز دانشجو)
به مناسبت روز دانشجو، به سهم خودم از شما دانشجویان عزیز عذرخواهی میکنم!
✅ پژوهش تلخی دارد! (بهمناسبت هفتۀ پژوهش)
✍️ امیر ناظمی (هیات علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور)
«ملکالشعرا» عنوانی بود حکومتی برای شاعر بزرگ دوران. اما رقابت برای کسب عنوان «ملکالشعرا»، منجر به آن شد که شعرای ایران به مدیحهسرایان حاکمان تبدیل شوند. قاآنی ملکالشعرای ایران از دوران محمدشاه بود. زمانی که ناصرالدین شاه به تخت نشست و امیرکبیر را به صدراعظمی ایران منصوب کرد؛ قاآنی به روال معمول قصیدهای در مدح صدراعظم جدید سرود.
قاآنی که خود پیشتر مدیحهگوی صدراعظم قبلی بود، در مدحش رسید به مصرعِ «به جای ظالمی شقی، نشسته عادلی تقی» که امیرکبیر با خشم شعر را قطع کرد تا سرودن مدح حاکمان را متوقف کند؛ و در ادامه نیز مقرری (حقوق) وی را قطع کرد.
قاآنی که درآمدش از مدح میگذشت، اعتضادالسلطنه را واسطه کرد. امیرکبیر از قاآنی که به زبان فرانسه و علم جدید نیز آشنا بود، خواست تا در خصوص کشاورزی (که فعالیت اصلی ایرانیان بود) کتاب ترجمه کند؛ تا حقوقش را مجدد برقرار کند.
به نظر میرسد این حادثه در هفته آخر مهرماه سال ۱۲۲۷ روی داده باشد؛ و به نظرم اگر قرار است در ایران «هفته پژوهش» وجود داشته باشد، چنین هفتهای شایسته نامیدن «هفته پژوهش» است، نه هفته آخر آذرماه که بیشتر پیشواز شب یلداست!
۵ درس از مواجهه امیرکبیر با قاآنی
۱.عنوان و لقب اگر بدون ضابطه و تنها به اختیار حاکم باشد، زمانی طولانی نمیگذرد که ابزارِ تبدیل تولید مدیحهگویی میشود. شاعر حکیمی که صدای مردم و اخلاق عمومی است، به شوق کسب عنوان «ملکالشعرا» به راحتی تبدیل به مدیحهسرای حاکمیت میشود. این لقب چه شاعر باشد، چه استاد دانشگاه، چه نخبه! درآمد راحتی که از مدیحهگویی ایجاد میشود، قاآنی باسوادی که «رساله هندسهی جدید» نوشته و فرانسه میداند، را تبدیل به مدیحهسرا میکند.
۲.پژوهش از خواندن و یادگرفتن تجربیات دیگران آغاز میشود. ترجمه همان خواندن تجربیات دیگران است. پژوهش بدون اتکاء به دانستههای دیگران هماناندازهای بیمعناست، که دیوار ساختن بدون پی! امیرکبیر خوب میدانست که باید از ترجمه آغاز کرد.
۳.امیر موضوع ترجمه را کشاورزی میگذارد؛ یعنی تقاضای اصلی جامعهی آن دوران. امیر به عنوان مظهر حکمرانی قاآنی را به سمت تقاضا جهت میدهد.
۴.سیاستگذاری یعنی جهتدهی به فعالیت شهروندان. نمیشود تنها با قطع مقرری قاآنی، اصلاح نظام حکمرانی را تمام شده دانست؛ همانگونه که با کاهش بودجهی دانشگاهها، احتمالا فعالیت و عملکرد دانشگاهها بهبود نمییابد! بلکه گذاردن گزینههای جدید فعالیت پیشِ رویِ کنشگران است که انتخاب را از گزینهی نادرست به گزینهی درست هدایت میکند.
۵.رفتار امیر نمادین بود. از روز نخستین امیر بود که میان خودش با دیگر صدراعظمها فاصله گذاشت؛ این فاصلهگذاری به قیمت ناراحتی قاآنی و قاآنیهایی تمام شد؛ شاید به قیمت جانش. اما قاآنی که پیشتر مدح میرزا آقاسی (صدراعظم محمدشاه) میگفت، روز انتصاب امیر او را عادل خواند و میرزاآقاسی را شقی! فاصلهی میان مدح و ذم مدیحهسرا تنها یک شب است؛ اما پژوهشگر راوی نتایج پژوهش است، نه بندهی خوشنودی حاکم!
برای همین است که پژوهشگری که مدیحهسرا نیست، گاه تلخی دارد؛ اما ملکالپژوهشگران یکسر شیرینیاند! و ما سخت نیازمند گذار از دوران مدیحهسرایی به دورهی پژوهش هستیم!
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
✍️ امیر ناظمی (هیات علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور)
«ملکالشعرا» عنوانی بود حکومتی برای شاعر بزرگ دوران. اما رقابت برای کسب عنوان «ملکالشعرا»، منجر به آن شد که شعرای ایران به مدیحهسرایان حاکمان تبدیل شوند. قاآنی ملکالشعرای ایران از دوران محمدشاه بود. زمانی که ناصرالدین شاه به تخت نشست و امیرکبیر را به صدراعظمی ایران منصوب کرد؛ قاآنی به روال معمول قصیدهای در مدح صدراعظم جدید سرود.
قاآنی که خود پیشتر مدیحهگوی صدراعظم قبلی بود، در مدحش رسید به مصرعِ «به جای ظالمی شقی، نشسته عادلی تقی» که امیرکبیر با خشم شعر را قطع کرد تا سرودن مدح حاکمان را متوقف کند؛ و در ادامه نیز مقرری (حقوق) وی را قطع کرد.
قاآنی که درآمدش از مدح میگذشت، اعتضادالسلطنه را واسطه کرد. امیرکبیر از قاآنی که به زبان فرانسه و علم جدید نیز آشنا بود، خواست تا در خصوص کشاورزی (که فعالیت اصلی ایرانیان بود) کتاب ترجمه کند؛ تا حقوقش را مجدد برقرار کند.
به نظر میرسد این حادثه در هفته آخر مهرماه سال ۱۲۲۷ روی داده باشد؛ و به نظرم اگر قرار است در ایران «هفته پژوهش» وجود داشته باشد، چنین هفتهای شایسته نامیدن «هفته پژوهش» است، نه هفته آخر آذرماه که بیشتر پیشواز شب یلداست!
۵ درس از مواجهه امیرکبیر با قاآنی
۱.عنوان و لقب اگر بدون ضابطه و تنها به اختیار حاکم باشد، زمانی طولانی نمیگذرد که ابزارِ تبدیل تولید مدیحهگویی میشود. شاعر حکیمی که صدای مردم و اخلاق عمومی است، به شوق کسب عنوان «ملکالشعرا» به راحتی تبدیل به مدیحهسرای حاکمیت میشود. این لقب چه شاعر باشد، چه استاد دانشگاه، چه نخبه! درآمد راحتی که از مدیحهگویی ایجاد میشود، قاآنی باسوادی که «رساله هندسهی جدید» نوشته و فرانسه میداند، را تبدیل به مدیحهسرا میکند.
۲.پژوهش از خواندن و یادگرفتن تجربیات دیگران آغاز میشود. ترجمه همان خواندن تجربیات دیگران است. پژوهش بدون اتکاء به دانستههای دیگران هماناندازهای بیمعناست، که دیوار ساختن بدون پی! امیرکبیر خوب میدانست که باید از ترجمه آغاز کرد.
۳.امیر موضوع ترجمه را کشاورزی میگذارد؛ یعنی تقاضای اصلی جامعهی آن دوران. امیر به عنوان مظهر حکمرانی قاآنی را به سمت تقاضا جهت میدهد.
۴.سیاستگذاری یعنی جهتدهی به فعالیت شهروندان. نمیشود تنها با قطع مقرری قاآنی، اصلاح نظام حکمرانی را تمام شده دانست؛ همانگونه که با کاهش بودجهی دانشگاهها، احتمالا فعالیت و عملکرد دانشگاهها بهبود نمییابد! بلکه گذاردن گزینههای جدید فعالیت پیشِ رویِ کنشگران است که انتخاب را از گزینهی نادرست به گزینهی درست هدایت میکند.
۵.رفتار امیر نمادین بود. از روز نخستین امیر بود که میان خودش با دیگر صدراعظمها فاصله گذاشت؛ این فاصلهگذاری به قیمت ناراحتی قاآنی و قاآنیهایی تمام شد؛ شاید به قیمت جانش. اما قاآنی که پیشتر مدح میرزا آقاسی (صدراعظم محمدشاه) میگفت، روز انتصاب امیر او را عادل خواند و میرزاآقاسی را شقی! فاصلهی میان مدح و ذم مدیحهسرا تنها یک شب است؛ اما پژوهشگر راوی نتایج پژوهش است، نه بندهی خوشنودی حاکم!
برای همین است که پژوهشگری که مدیحهسرا نیست، گاه تلخی دارد؛ اما ملکالپژوهشگران یکسر شیرینیاند! و ما سخت نیازمند گذار از دوران مدیحهسرایی به دورهی پژوهش هستیم!
کانال وحید احسانی
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
فعّال فرهنگی-اجتماعی، دکتری توسعه کشاورزی، تولید و فروش روغن حیوانی کرمانشاهی و عسل طبیعی، ارسال برای تمام شهرها
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
http://www.tg-me.com/HidenChat_Bot?start=128610692
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
http://www.tg-me.com/HidenChat_Bot?start=128610692
✅ «راه میانه» را پیش از مرگ سهراب برسانیم!
📰 عصر ایران، ۳ دیماه ۱۴۰۱ (با اندکی تغییر)
به نظرم، در هر جامعهای که انسانها در صلح و آرامش زندگی میکنند، درنتیجۀ «سازش و مصالحۀ دوراندیشانهای» بوده است که نخبگان آنها در مقطعی از تاریخ رقم زدهاند.
اگر شما هم معتقدید که مسیر صحیح «راه میانه» است [۱]، به جای تلاش برای اقناع سایرین در مورد ضرورت و اهمّیت «چیزی که نیست»، بهتر است بیشتر توان و زمان خود را به «ساختن آن» اختصاص دهیم تا بتوانیم سایرین را به همراهشدن با خود جهت گامبرداشتن در این راه میانه دعوت کنیم.
بستر تاریخی، جغرافیایی، اجتماعی و فرهنگیِ ایران، جامعه را به سمت «تضاد دولت و ملّت» سوق میدهد. با شدّتگرفتن این تضاد، فضا بیشازپیش دوقطبی میگردد و سرنوشت ایران بهشکل فزایندهای در دستان دو قطب افراطی قرار میگیرد که هدف، مبنای اتّحاد و هویتشان در «تقابل با قطب مقابل و تلاش برای حذف او» خلاصه میشود.
مخاطبانی که میخواهیم ضرورت «راه میانه» را برایشان جا بیندازیم، یا عضو یکی از دو قطب افراطیاند و اقناعشان بسیار بعید است یا خودشان احتمالاً به این ضرورت رسیدهاند (چه بهعنوان درمان اصلی و چه بهعنوان راهی ناگزیر برای جلوگیری از وخیمتر شدن بیماری). علاوه بر این، بخشی از کسانی که به شکلهای مختلف با حرکتهای رادیکال و حتّی براندازانه همراهی میکنند، متوجه آفات و خطرات آن مسیر هستند امّا حرفشان این است که «راه دیگری نیست»، یعنی «نبود گزینۀ دیگر» است که آنها را به همراهی یا حمایت غیرمستقیم از تندروی واداشته است.
تا وقتی یک «راه میانۀ مشخص» مطرح نشده باشد، تلاش برای متقاعدکردن معترضان تندرو جهت دستبرداشتن از روشها، خواستهها و شعارهای رادیکال و ساختارشکنانه، تلاشی مذبوحانه است؛ لااقل باید به چنین جوانانی گفت که «در حال تلاش برای ایجاد یک راه میانه هستیم» و باید به آنها از روند مربوطه گزارشی ارائه داد.
با شدّتیافتن دوقطبیِ نامبرده، تحلیلها و توصیههای مدافعان راه میانه که بهصورت مجزّا و شخصی منتشر میشوند، بیشازپیش حُکمِ کاهی را پیدا میکنند که روی امواج سهمگین برآمده از دو قطب هیجانی به حاشیه میروند و بیاثر میشوند. اثرگذاربودن دو قطب نامبرده در فضای گفتمانی و سرنوشت ایران از آنجا ناشی میشود که اوّلاً، هویت، روش و هدف آنها با بستر تاریخی-فرهنگیِ بیمار جامعه سازگار است و ثانیاً، آنها در جامعهای که بهشدّت دچار معضلِ «ناتوانی در کار گروهی» است، حول محور هیجانات خود متّحد میشوند.
ساختهشدن راه میانه، اگر بخواهد از پایین و بهعنوان یک مطالبۀ مدنی جمعی ایجاد شود، مستلزم آن است که بخشی از نخبگان و بهویژه اندیشمندان و صاحبنظران شناختهشده (ترجیحاً از میان چهرههای معتدل طیفها و جناحهای مختلف و کسانی که از جانب دو قطب افراطی حسّاسیت کمتری نسبت به آنها وجود داشته باشد)، در مورد برخی اصلاحات مشخص درچارچوب نظام به توافق برسند، آنها را در قالب متنی مشترک منتشر کنند و سایرین را به امضای آن فرا بخوانند.
درست در اینجاست که با دو چالش و مانع مهم مواجه میشویم ...
ادامۀ یادداشت را از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه بفرمایید:
«راه میانه» را پیش از مرگ سهراب برسانیم!
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
📰 عصر ایران، ۳ دیماه ۱۴۰۱ (با اندکی تغییر)
به نظرم، در هر جامعهای که انسانها در صلح و آرامش زندگی میکنند، درنتیجۀ «سازش و مصالحۀ دوراندیشانهای» بوده است که نخبگان آنها در مقطعی از تاریخ رقم زدهاند.
اگر شما هم معتقدید که مسیر صحیح «راه میانه» است [۱]، به جای تلاش برای اقناع سایرین در مورد ضرورت و اهمّیت «چیزی که نیست»، بهتر است بیشتر توان و زمان خود را به «ساختن آن» اختصاص دهیم تا بتوانیم سایرین را به همراهشدن با خود جهت گامبرداشتن در این راه میانه دعوت کنیم.
بستر تاریخی، جغرافیایی، اجتماعی و فرهنگیِ ایران، جامعه را به سمت «تضاد دولت و ملّت» سوق میدهد. با شدّتگرفتن این تضاد، فضا بیشازپیش دوقطبی میگردد و سرنوشت ایران بهشکل فزایندهای در دستان دو قطب افراطی قرار میگیرد که هدف، مبنای اتّحاد و هویتشان در «تقابل با قطب مقابل و تلاش برای حذف او» خلاصه میشود.
مخاطبانی که میخواهیم ضرورت «راه میانه» را برایشان جا بیندازیم، یا عضو یکی از دو قطب افراطیاند و اقناعشان بسیار بعید است یا خودشان احتمالاً به این ضرورت رسیدهاند (چه بهعنوان درمان اصلی و چه بهعنوان راهی ناگزیر برای جلوگیری از وخیمتر شدن بیماری). علاوه بر این، بخشی از کسانی که به شکلهای مختلف با حرکتهای رادیکال و حتّی براندازانه همراهی میکنند، متوجه آفات و خطرات آن مسیر هستند امّا حرفشان این است که «راه دیگری نیست»، یعنی «نبود گزینۀ دیگر» است که آنها را به همراهی یا حمایت غیرمستقیم از تندروی واداشته است.
تا وقتی یک «راه میانۀ مشخص» مطرح نشده باشد، تلاش برای متقاعدکردن معترضان تندرو جهت دستبرداشتن از روشها، خواستهها و شعارهای رادیکال و ساختارشکنانه، تلاشی مذبوحانه است؛ لااقل باید به چنین جوانانی گفت که «در حال تلاش برای ایجاد یک راه میانه هستیم» و باید به آنها از روند مربوطه گزارشی ارائه داد.
با شدّتیافتن دوقطبیِ نامبرده، تحلیلها و توصیههای مدافعان راه میانه که بهصورت مجزّا و شخصی منتشر میشوند، بیشازپیش حُکمِ کاهی را پیدا میکنند که روی امواج سهمگین برآمده از دو قطب هیجانی به حاشیه میروند و بیاثر میشوند. اثرگذاربودن دو قطب نامبرده در فضای گفتمانی و سرنوشت ایران از آنجا ناشی میشود که اوّلاً، هویت، روش و هدف آنها با بستر تاریخی-فرهنگیِ بیمار جامعه سازگار است و ثانیاً، آنها در جامعهای که بهشدّت دچار معضلِ «ناتوانی در کار گروهی» است، حول محور هیجانات خود متّحد میشوند.
ساختهشدن راه میانه، اگر بخواهد از پایین و بهعنوان یک مطالبۀ مدنی جمعی ایجاد شود، مستلزم آن است که بخشی از نخبگان و بهویژه اندیشمندان و صاحبنظران شناختهشده (ترجیحاً از میان چهرههای معتدل طیفها و جناحهای مختلف و کسانی که از جانب دو قطب افراطی حسّاسیت کمتری نسبت به آنها وجود داشته باشد)، در مورد برخی اصلاحات مشخص درچارچوب نظام به توافق برسند، آنها را در قالب متنی مشترک منتشر کنند و سایرین را به امضای آن فرا بخوانند.
درست در اینجاست که با دو چالش و مانع مهم مواجه میشویم ...
ادامۀ یادداشت را از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه بفرمایید:
«راه میانه» را پیش از مرگ سهراب برسانیم!
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
ویرگول
«راه میانه» را پیش از مرگ سهراب برسانیم!
هر کجا که انسانها در صلح و آرامش زندگی میکنند، به خاطر «سازش و مصالحۀ دوراندیشانهای» است که نخبگانشان در مقطعی از تاریخ رقم زدهاند.
تقاص سخت انقلابگران!
«قليخان دزد بود، خان نبود، لابد تو هم اسمشو شِنُفتي! وقتي سن و سال تو بود به خودش گفت «تا آخر عمرم، ببينم ميتونم تنهايي هزار تا قافله رو لخت كنم؟». با همين يه حرف، پا جونش وايساد و هزار تا قافله رو لخت كرد. آخر عمري، پشت دستشو داغ زد و به خودش گفت «هزار تات تموم شد، حالا ببينم عرضهشو داري تنهايي يه قافله رو سالم برسوني مقصد؟» ... نشد! ...نشد! ...نتونست و مشغولذمۀ خودش شد. تقاص از اين بدتر؟!» (آخرین گفتههای قلیخان پیشاز مرگش و خطاب به مرادبیگ، در سکانسی بهیادماندنی از سریال روزی روزگاری).
قلیخان هزار قافله را لخت کرد و بسیار ماهر و با تجربه بود، پس چرا نتوانست حتّی یک قافله را سالم به مقصد برساند؟ پاسخ روشن است، زیرا مهارتهای لازم برای «لختکردن» قافله با مهارتهای لازم برای «سالم به مقصد رساندن» آن متفاوت هستند.
قلیخان تجسّم نمادین اجداد ماست که گویی در لحظهای بسیار دور از تاریخ این مرزوبوم کهن، به خود گفتهاند «ببینیم میتوانیم هزار سلسله و حکومت را فروبریزیم؟». به هر حال، آنها پای جانشان ایستادند و هزار نظام سیاسی را در هم شکستند امّا هر وقت خواستند یک نسل را سالم به مقصد برسانند، مشغولذمۀ خودشان شدند!
مرادبیگ هم نماد خود ماست؛ عجول، مغرور، ناآشنا با تاریخ، بینیاز از مطالعه و بههیچوجه هم حوصلۀ نصیحتشنیدن نداریم؛ فقط هرچهسریعتر میخواهیم از همهچیز و همهکس عبور کنیم؛ از «اصلاحطلب و اصولگرا»، از سنّت، از ارزشها، از اندیشمندان، از دین و از پدرانمان؛ شعارمان این است که «هر چی میشه بزار بشه، اینا فقط باید برن»، غافل از اینکه پدران، پدربزرگها و اجدادمان هم در لحظههایی از تاریخ درست همین شعار را سر دادند و نقطهای که به آن رسیدهایم، نتیجۀ اتّخاذ همین رویکرد از جانب گذشتگانمان بوده است!
آیا زمان آن نرسیده که جمعی از نخبگان نقش «خاله لیلا» را بهعهده بگیرند و به جای تکرار آنچه قدرت رسمی یا غیررسمی (توده) از آنان میخواهد، راه درست برای برونرفت از این چرخههای تکرار شونده را به ما نشان دهند؟! خاله لیلا «زن»ی بود که مرادبیگ را بهعنوان قاتل همسرش میشناخت امّا با وجود این، او را بخشید، درمان کرد و به او مهارتهای لازم برای «زندگی» را آموخت و «آزادی» را هدیه داد. ...
در ادامه میخوانید:
- تخریب و ساختن؛ دو مسیر متّضاد
- انقلاب و توسعه؛ دو جهت متناقض
- چه باید کرد؟
ادامۀ یادداشت را از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه بفرمایید:
تقاص سخت انقلابگران!
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
«قليخان دزد بود، خان نبود، لابد تو هم اسمشو شِنُفتي! وقتي سن و سال تو بود به خودش گفت «تا آخر عمرم، ببينم ميتونم تنهايي هزار تا قافله رو لخت كنم؟». با همين يه حرف، پا جونش وايساد و هزار تا قافله رو لخت كرد. آخر عمري، پشت دستشو داغ زد و به خودش گفت «هزار تات تموم شد، حالا ببينم عرضهشو داري تنهايي يه قافله رو سالم برسوني مقصد؟» ... نشد! ...نشد! ...نتونست و مشغولذمۀ خودش شد. تقاص از اين بدتر؟!» (آخرین گفتههای قلیخان پیشاز مرگش و خطاب به مرادبیگ، در سکانسی بهیادماندنی از سریال روزی روزگاری).
قلیخان هزار قافله را لخت کرد و بسیار ماهر و با تجربه بود، پس چرا نتوانست حتّی یک قافله را سالم به مقصد برساند؟ پاسخ روشن است، زیرا مهارتهای لازم برای «لختکردن» قافله با مهارتهای لازم برای «سالم به مقصد رساندن» آن متفاوت هستند.
قلیخان تجسّم نمادین اجداد ماست که گویی در لحظهای بسیار دور از تاریخ این مرزوبوم کهن، به خود گفتهاند «ببینیم میتوانیم هزار سلسله و حکومت را فروبریزیم؟». به هر حال، آنها پای جانشان ایستادند و هزار نظام سیاسی را در هم شکستند امّا هر وقت خواستند یک نسل را سالم به مقصد برسانند، مشغولذمۀ خودشان شدند!
مرادبیگ هم نماد خود ماست؛ عجول، مغرور، ناآشنا با تاریخ، بینیاز از مطالعه و بههیچوجه هم حوصلۀ نصیحتشنیدن نداریم؛ فقط هرچهسریعتر میخواهیم از همهچیز و همهکس عبور کنیم؛ از «اصلاحطلب و اصولگرا»، از سنّت، از ارزشها، از اندیشمندان، از دین و از پدرانمان؛ شعارمان این است که «هر چی میشه بزار بشه، اینا فقط باید برن»، غافل از اینکه پدران، پدربزرگها و اجدادمان هم در لحظههایی از تاریخ درست همین شعار را سر دادند و نقطهای که به آن رسیدهایم، نتیجۀ اتّخاذ همین رویکرد از جانب گذشتگانمان بوده است!
آیا زمان آن نرسیده که جمعی از نخبگان نقش «خاله لیلا» را بهعهده بگیرند و به جای تکرار آنچه قدرت رسمی یا غیررسمی (توده) از آنان میخواهد، راه درست برای برونرفت از این چرخههای تکرار شونده را به ما نشان دهند؟! خاله لیلا «زن»ی بود که مرادبیگ را بهعنوان قاتل همسرش میشناخت امّا با وجود این، او را بخشید، درمان کرد و به او مهارتهای لازم برای «زندگی» را آموخت و «آزادی» را هدیه داد. ...
در ادامه میخوانید:
- تخریب و ساختن؛ دو مسیر متّضاد
- انقلاب و توسعه؛ دو جهت متناقض
- چه باید کرد؟
ادامۀ یادداشت را از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه بفرمایید:
تقاص سخت انقلابگران!
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
ویرگول
تقاص سختِ انقلابگران! - ویرگول
قلیخان تجسّم نمادین اجداد ما در طول تاریخ است که هزار نظام سیاسی را درهم شکستند امّا نتوانستند یک نسل را سالم به مقصد برسانند!
انقلاب یا اصلاح؟! مقایسۀ مطلوبیت و امکانپذیری
در شرایطی که «اصلاح» امکانپذیر باشد، هیچکس «انقلاب» را ترجیح نمیدهد؛ حرف تمام براندازان این است که «چون امکان اصلاح وجود ندارد، پس چارهای جز انقلاب نیست».
نگارنده با این ادّعا که «امکان اصلاح وجود ندارد» مخالفم. دلایلم را مطرح کردهام و از دریافت نقدهای احتمالی استقبال میکنم.
مسلّماً، بههیچوجه بر صحّت دیدگاهم اصرار ندارم؛ به نظرم، هرکس جز این ادّعا کند (یعنی بگوید فهم و نظر من الّا و لابد صحیح است)، یا جاهل است یا مغرض.
امکانپذیریِ اصلاح در چارچوب نظام
امکانناپذیریِ «اصلاح جامعه بدون فروپاشیِ نظام سیاسی» از دو زاویه قابل بررسی است؛ اوّل، میزان استقبال یا ممانعت نظام از تلاشهای اصلاحگرانه و دوّم، اینکه نظام سیاسی بنا به ماهیّت و تعریفش قابلیّت اصلاح دارد یا نه، یعنی فارغ از اینکه چه کسانی و از چه طریقی قرار است اصلاحات را رقم بزنند، آیا اصولاً شکل اصلاحشدۀ نظام قابل تصوّر است یا عبارتی است خودمتناقض؟ (مانند عبارتِ «سیاهی که سفید باشد»)
امکانپذیریِ اصلاح بر اساس میزان ممانعت نظام
منطقاً، نیرویی که یک نظام سیاسی برای جلوگیری از «اصلاح» وارد میکند، هیچگاه از تلاشی که برای جلوگیری از «انقلاب» اعمال میکند، بیشتر نیست.
بدیهی است که مانند هر موجود زندهای در برابر خطر مرگ، نظام سیاسی برای جلوگیری از فروپاشی سقف توان خود را به کار میبرد و از این رو، در بدبینانهترین حالت ممکن، نیرویی که نظام در برابر تلاشهای اصلاحگرانه اعمال میکند، به اندازۀ نیرویِ بازدارندۀ او در برابر تلاشهای براندازانه است.
کسانی که برای براندازی نظام تلاش میکنند، خود را برای مواجه شدن با «دفاع و برخوردِ نظام با تمام توانش» (چهبسا قرارگرفتن در برابر گلوله، مجروحشدن، ازدستدادن بینایی، کشتهشدن، بازداشت، شکنجه، پخش اعترافات اجباری و غیره) آماده کردهاند و با وجود این، اگر از آنها بپرسیم که «چرا برای اصلاح نظام تلاش نمیکنید؟»، احتمالاً پاسخ میدهند: «چون نظام از تلاشهای اصلاحگرانه جلوگیری میکند»!
بدیهی است که براندازان به دنبال تحمیل خواست خود بر نظام هستند که مستلزم بیشترشدنِ تلاش و نیرویِ آنها از تلاش و نیروی نظام برای جلوگیری از این امر است. از این نظر، اگر «تحمیل چیزی بر نظام در حالی که او با تمام توان میخواهد از تحققش جلوگیری کند» امکانپذیر باشد، چرا «اصلاح» را بر نظام تحمیل نکنیم؟!
بنابراین، این که کسی بگوید «چون نظام از فعالیتهای اصلاحگرانه جلوگیری میکند، مجبوریم برای براندازی آن تلاش کنیم» غیرمنطقی است زیرا به نحو اولی، نظام از تلاشهای براندازانه نیز استقبال نمیکند!
در ادامه میخوانید:
امکانپذیریِ اصلاح بر اساس ماهیّت نظام
ادامۀ یادداشت را از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه بفرمایید:
انقلاب یا اصلاح؟! مقایسۀ مطلوبیت و امکانپذیری
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
در شرایطی که «اصلاح» امکانپذیر باشد، هیچکس «انقلاب» را ترجیح نمیدهد؛ حرف تمام براندازان این است که «چون امکان اصلاح وجود ندارد، پس چارهای جز انقلاب نیست».
نگارنده با این ادّعا که «امکان اصلاح وجود ندارد» مخالفم. دلایلم را مطرح کردهام و از دریافت نقدهای احتمالی استقبال میکنم.
مسلّماً، بههیچوجه بر صحّت دیدگاهم اصرار ندارم؛ به نظرم، هرکس جز این ادّعا کند (یعنی بگوید فهم و نظر من الّا و لابد صحیح است)، یا جاهل است یا مغرض.
امکانپذیریِ اصلاح در چارچوب نظام
امکانناپذیریِ «اصلاح جامعه بدون فروپاشیِ نظام سیاسی» از دو زاویه قابل بررسی است؛ اوّل، میزان استقبال یا ممانعت نظام از تلاشهای اصلاحگرانه و دوّم، اینکه نظام سیاسی بنا به ماهیّت و تعریفش قابلیّت اصلاح دارد یا نه، یعنی فارغ از اینکه چه کسانی و از چه طریقی قرار است اصلاحات را رقم بزنند، آیا اصولاً شکل اصلاحشدۀ نظام قابل تصوّر است یا عبارتی است خودمتناقض؟ (مانند عبارتِ «سیاهی که سفید باشد»)
امکانپذیریِ اصلاح بر اساس میزان ممانعت نظام
منطقاً، نیرویی که یک نظام سیاسی برای جلوگیری از «اصلاح» وارد میکند، هیچگاه از تلاشی که برای جلوگیری از «انقلاب» اعمال میکند، بیشتر نیست.
بدیهی است که مانند هر موجود زندهای در برابر خطر مرگ، نظام سیاسی برای جلوگیری از فروپاشی سقف توان خود را به کار میبرد و از این رو، در بدبینانهترین حالت ممکن، نیرویی که نظام در برابر تلاشهای اصلاحگرانه اعمال میکند، به اندازۀ نیرویِ بازدارندۀ او در برابر تلاشهای براندازانه است.
کسانی که برای براندازی نظام تلاش میکنند، خود را برای مواجه شدن با «دفاع و برخوردِ نظام با تمام توانش» (چهبسا قرارگرفتن در برابر گلوله، مجروحشدن، ازدستدادن بینایی، کشتهشدن، بازداشت، شکنجه، پخش اعترافات اجباری و غیره) آماده کردهاند و با وجود این، اگر از آنها بپرسیم که «چرا برای اصلاح نظام تلاش نمیکنید؟»، احتمالاً پاسخ میدهند: «چون نظام از تلاشهای اصلاحگرانه جلوگیری میکند»!
بدیهی است که براندازان به دنبال تحمیل خواست خود بر نظام هستند که مستلزم بیشترشدنِ تلاش و نیرویِ آنها از تلاش و نیروی نظام برای جلوگیری از این امر است. از این نظر، اگر «تحمیل چیزی بر نظام در حالی که او با تمام توان میخواهد از تحققش جلوگیری کند» امکانپذیر باشد، چرا «اصلاح» را بر نظام تحمیل نکنیم؟!
بنابراین، این که کسی بگوید «چون نظام از فعالیتهای اصلاحگرانه جلوگیری میکند، مجبوریم برای براندازی آن تلاش کنیم» غیرمنطقی است زیرا به نحو اولی، نظام از تلاشهای براندازانه نیز استقبال نمیکند!
در ادامه میخوانید:
امکانپذیریِ اصلاح بر اساس ماهیّت نظام
ادامۀ یادداشت را از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه بفرمایید:
انقلاب یا اصلاح؟! مقایسۀ مطلوبیت و امکانپذیری
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
ویرگول
انقلاب یا اصلاح؛ مقایسۀ مطلوبیت و امکانپذیری
با این ادّعا که «امکان اصلاح وجود ندارد» مخالفم. دلایلم را مطرح کردهام و از دریافت نقدهای احتمالی استقبال میکنم.
⁉️ تشکر از رئیس به خاطر شرکت در نشست؟!
امروز اتّفاقی افتاد که خواب از دیدگانم ربود و لازم دیدم دربارهاش بنویسم [۱].
در نشستی مجازی در مجموعۀ کاریام با موضوع «استفاده بهینه از منابع انرژی» و در حضور حدود ۳۰۰ نفر از همکاران، مجری برنامه از «رئیس» مجموعه به خاطر «شرکتکردنش در نشست» تشکر کرد!
برای من این اتّفاق میتوانست در میان اتّفاقات و رویههای عجیب و غریبِ متعدد و گوناگون پیرامونمان گُم شود، اگر مجری آن برنامه خودم نبودم!
قطعاً، اگر شخصی از من نمیخواست که از رئیس مجموعه بابت حضورش در نشست تشکر کنم [۲]، اگر آن شخص برایم خیلی محترم نبود، اگر با او رودربایستی نداشتم و اگر پیشازاین باب نقد و چالش میان ما باز شده بود، همچین، اگر در آن هنگام در شرایطی نبودم که فشار اجرای زندۀ برنامه تمرکزم را کاسته، اشکالات فنی مضطربم ساخته و برنامه بیشازحد طولانی شده و خستهام کرده باشد، امکان نداشت چنین چیزی بر زبانم جاری شود.
اگر خودم نام رئیس مجموعه را در میان اسامی حاضران میدیدم، حتّی یک درصد هم امکان نداشت به ذهنم خطور کند که بخواهم از او به خاطر شرکتکردنش در نشست تشکر کنم، چرا؟ مشخص است، چون هیچ موضوعیتی ندارد.
رئیس مجموعه به دلایل مختلفی ممکن است در این نشست شرکت کرده باشد، شاملِ علاقۀ شخصی به موضوع، میل به یادگیری از متخصصان مربوطه، پیگیریِ راهکارهایی برای بهبود مصرف انرژی در محیط کاری، بررسیِ کیفیت برگزاری نشستها در مجموعه و غیره؛ به هر حال، «تشکر از رئیس بهخاطر شرکت در چنین نشستی» هیچ موضوعیّتی ندارد.
با شناختی که از رئیس مجموعه دارم، ایشان هم اصلاً توقّع نداشت که به این خاطر کسی از او تشکر کند. گاهی همین نوع رفتارهای ماست که در بلندمدّت، منطقیترین و متواضعترین مدیران را نیز به سمت خودبرتربینی و همهچیزدانی سوق میدهد [۲].
ما انسان و جایزالخطا هستیم و پروردگار نیز بسیار بخشنده است [۴]، همچنین، گفتهاند که «پشیمانیِ واقعی از خطا، توبه محسوب میشود»، امّا وقتی اشتباه ما تأثیرات بیرونی داشته باشد، وظیفه داریم تلاش کنیم که آن تأثیرات محیطی و اجتماعی را جبران کنیم. به همین ترتیب، اگر با رفتار اشتباه خود روند غلطی را ایجاد یا روال نادرستی را تقویت کنیم، باید آن تأثیرات منفی را از بین ببریم یا تا آنجا که ممکن است، برای کاستن از آنها بکوشیم.
فلسفۀ نگارش یادداشت حاضر نیز همین است؛ بهعنوان انسانی جایزالخطا، احساس میکنم که موجب تقویت رویهای نادرست شدهام (ولو اندک) و با انتشار این یادداشت و ارسالش برای همکاران، میکوشم نادرستبودن این رویه را به خودم و سایرین یادآوری کنم و از این طریق، تأثیر منفی اشتباهم را بر تعاملات و ارتباطات محیط کاری بکاهم (باشد که پروردگار مهربان بدیهای این بندۀ کمترینش را به خوبی بَدَل کند، مرا واسطۀ خیر و رحمت خود سازد و این یادداشت را زمینهساز تأمّل، بازنگری و گفتگوهای سازنده و نیز بهبود عادات و رویههای غلط قرار دهد [۵])
به امید اینکه پروردگار مهربان، ما را واسطۀ خیر و رحمت خود قرار دهد،
به امید اصلاح رویههای غلط اخلاقی و رفتاری و اداریِ ما،
به امید فردایی بهتر،
به امید ایرانی آباد.
پانویسها
[۱] اکنون که در حال نگارش یادداشت هستم، ساعت ۴:۳۰ بامداد است.
[۲] در این رابطه، این یادداشت را ببینید: «همهچیز را رئیس داند!»
[۳] بهمنظور جلوگیری از بروز سوءتفاهم و پیشقضاوت توسّط همکاران مجموعه که ممکن است این یادداشت را بخوانند، شخص مورد نظر، رئیس جدید واحدی که در آنجا فعالیت دارم نبودند و اصولاً این که آن شخص چه کسی بوده است اهمّیتی ندارد. برای کسانی که ممکن است ذهنشان درگیر کیستی آن فرد شود متأسّفم، همچنین برای خودم، اگر خوانندگان یادداشتم به جای توجه به حرفِ اصلیِ متن، درگیر این نوع مسائل حاشیهای باشند.
[۴] سورۀ زمر، آیۀ ۵۳: «بگو اى بندگانم كه زياده بر خويشتن ستم روا داشتهايد، از رحمت الهى نوميد مباشيد، چرا كه خداوند همه گناهان را میبخشد، كه او آمرزگار مهربان است» (ترجمۀ خرّمشاهی)
[۵] خداوند دربارۀ گناهکارانی که توبه کنند، ایمان بیاورند و کار شایسته کنند میفرماید: «خداوند بديهايشان را به نيكيها تبديل مىكند و خدا همواره آمرزنده مهربان است» (سورۀ لقمان، آیۀ ۷۰، ترجمۀ فولادوند)
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
امروز اتّفاقی افتاد که خواب از دیدگانم ربود و لازم دیدم دربارهاش بنویسم [۱].
در نشستی مجازی در مجموعۀ کاریام با موضوع «استفاده بهینه از منابع انرژی» و در حضور حدود ۳۰۰ نفر از همکاران، مجری برنامه از «رئیس» مجموعه به خاطر «شرکتکردنش در نشست» تشکر کرد!
برای من این اتّفاق میتوانست در میان اتّفاقات و رویههای عجیب و غریبِ متعدد و گوناگون پیرامونمان گُم شود، اگر مجری آن برنامه خودم نبودم!
قطعاً، اگر شخصی از من نمیخواست که از رئیس مجموعه بابت حضورش در نشست تشکر کنم [۲]، اگر آن شخص برایم خیلی محترم نبود، اگر با او رودربایستی نداشتم و اگر پیشازاین باب نقد و چالش میان ما باز شده بود، همچین، اگر در آن هنگام در شرایطی نبودم که فشار اجرای زندۀ برنامه تمرکزم را کاسته، اشکالات فنی مضطربم ساخته و برنامه بیشازحد طولانی شده و خستهام کرده باشد، امکان نداشت چنین چیزی بر زبانم جاری شود.
اگر خودم نام رئیس مجموعه را در میان اسامی حاضران میدیدم، حتّی یک درصد هم امکان نداشت به ذهنم خطور کند که بخواهم از او به خاطر شرکتکردنش در نشست تشکر کنم، چرا؟ مشخص است، چون هیچ موضوعیتی ندارد.
رئیس مجموعه به دلایل مختلفی ممکن است در این نشست شرکت کرده باشد، شاملِ علاقۀ شخصی به موضوع، میل به یادگیری از متخصصان مربوطه، پیگیریِ راهکارهایی برای بهبود مصرف انرژی در محیط کاری، بررسیِ کیفیت برگزاری نشستها در مجموعه و غیره؛ به هر حال، «تشکر از رئیس بهخاطر شرکت در چنین نشستی» هیچ موضوعیّتی ندارد.
با شناختی که از رئیس مجموعه دارم، ایشان هم اصلاً توقّع نداشت که به این خاطر کسی از او تشکر کند. گاهی همین نوع رفتارهای ماست که در بلندمدّت، منطقیترین و متواضعترین مدیران را نیز به سمت خودبرتربینی و همهچیزدانی سوق میدهد [۲].
ما انسان و جایزالخطا هستیم و پروردگار نیز بسیار بخشنده است [۴]، همچنین، گفتهاند که «پشیمانیِ واقعی از خطا، توبه محسوب میشود»، امّا وقتی اشتباه ما تأثیرات بیرونی داشته باشد، وظیفه داریم تلاش کنیم که آن تأثیرات محیطی و اجتماعی را جبران کنیم. به همین ترتیب، اگر با رفتار اشتباه خود روند غلطی را ایجاد یا روال نادرستی را تقویت کنیم، باید آن تأثیرات منفی را از بین ببریم یا تا آنجا که ممکن است، برای کاستن از آنها بکوشیم.
فلسفۀ نگارش یادداشت حاضر نیز همین است؛ بهعنوان انسانی جایزالخطا، احساس میکنم که موجب تقویت رویهای نادرست شدهام (ولو اندک) و با انتشار این یادداشت و ارسالش برای همکاران، میکوشم نادرستبودن این رویه را به خودم و سایرین یادآوری کنم و از این طریق، تأثیر منفی اشتباهم را بر تعاملات و ارتباطات محیط کاری بکاهم (باشد که پروردگار مهربان بدیهای این بندۀ کمترینش را به خوبی بَدَل کند، مرا واسطۀ خیر و رحمت خود سازد و این یادداشت را زمینهساز تأمّل، بازنگری و گفتگوهای سازنده و نیز بهبود عادات و رویههای غلط قرار دهد [۵])
به امید اینکه پروردگار مهربان، ما را واسطۀ خیر و رحمت خود قرار دهد،
به امید اصلاح رویههای غلط اخلاقی و رفتاری و اداریِ ما،
به امید فردایی بهتر،
به امید ایرانی آباد.
پانویسها
[۱] اکنون که در حال نگارش یادداشت هستم، ساعت ۴:۳۰ بامداد است.
[۲] در این رابطه، این یادداشت را ببینید: «همهچیز را رئیس داند!»
[۳] بهمنظور جلوگیری از بروز سوءتفاهم و پیشقضاوت توسّط همکاران مجموعه که ممکن است این یادداشت را بخوانند، شخص مورد نظر، رئیس جدید واحدی که در آنجا فعالیت دارم نبودند و اصولاً این که آن شخص چه کسی بوده است اهمّیتی ندارد. برای کسانی که ممکن است ذهنشان درگیر کیستی آن فرد شود متأسّفم، همچنین برای خودم، اگر خوانندگان یادداشتم به جای توجه به حرفِ اصلیِ متن، درگیر این نوع مسائل حاشیهای باشند.
[۴] سورۀ زمر، آیۀ ۵۳: «بگو اى بندگانم كه زياده بر خويشتن ستم روا داشتهايد، از رحمت الهى نوميد مباشيد، چرا كه خداوند همه گناهان را میبخشد، كه او آمرزگار مهربان است» (ترجمۀ خرّمشاهی)
[۵] خداوند دربارۀ گناهکارانی که توبه کنند، ایمان بیاورند و کار شایسته کنند میفرماید: «خداوند بديهايشان را به نيكيها تبديل مىكند و خدا همواره آمرزنده مهربان است» (سورۀ لقمان، آیۀ ۷۰، ترجمۀ فولادوند)
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
عصر ايران
"همهچیز" را "رئیس" داند !
کافی است به سایت هر دانشگاه نگاهی بیندازید؛ به احتمال قریببهیقین، بخش عمدهای از مطالب سایت حول محور شخص رئیس میگردد و پرتکرارترین تصویر نیز، عکس رئیس است.
بهترین روشِ نهادینهسازیِ حجاب در جامعه
خطاب به کسانی که چون اسلام برایشان خیلی مهم است و بر اساس شناختی که از اسلام دارند، دغدغۀ اصلیشان شده است «رعایت حجاب در جامعه»:
با شناختی که از اسلام دارم، اگر اصول اسلامی در زمینههای عدالت اجتماعی، مساوات، احترام به انسانها، رعایت حقوق منتقدان و معترضان، آزادی بیان و پسازبیان، صداقت، شفافیت امور (به جز در حیطۀ نظامی)، اتّخاذ تصمیمهای اجتماعی بهصورت مشورتی و مشارکتی (مردمسالارانه)، سادهزیستیِ مسئولان و مردمیبودن آنها، رعایت حرمت حریم خصوصی افراد و امثال اینها در حدّ قابل قبولی اجرا شوند، نهتنها مسلمانانی که نسبت به حجاب دیدگاه متفاوتی دارند، بلکه حتّی بسیاری از خداناباوران هم برای بهرهمندشدن از زندگی در چنین مدینۀ فاضلهای، به صورت داوطلبانه و باکمال میل چادر به سر خواهند کرد!
به عبارت دیگر، اگر مسئولان سختیِ اجرای اصول اسلامیِ مربوط به مدیریت و حکومت را بر خود متحمّل شوند، کسانی که نسبت به حجاب دیدگاه متفاوتی دارند با آن کنار خواهند آمد!
برخی از اصول اسلامیِ مربوط به حکومت و مسئولان را در یادداشتی باعنوان «علی (ع) و اجرای حُکم خدا به هر قیمت!» بیان کردهام.
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
خطاب به کسانی که چون اسلام برایشان خیلی مهم است و بر اساس شناختی که از اسلام دارند، دغدغۀ اصلیشان شده است «رعایت حجاب در جامعه»:
با شناختی که از اسلام دارم، اگر اصول اسلامی در زمینههای عدالت اجتماعی، مساوات، احترام به انسانها، رعایت حقوق منتقدان و معترضان، آزادی بیان و پسازبیان، صداقت، شفافیت امور (به جز در حیطۀ نظامی)، اتّخاذ تصمیمهای اجتماعی بهصورت مشورتی و مشارکتی (مردمسالارانه)، سادهزیستیِ مسئولان و مردمیبودن آنها، رعایت حرمت حریم خصوصی افراد و امثال اینها در حدّ قابل قبولی اجرا شوند، نهتنها مسلمانانی که نسبت به حجاب دیدگاه متفاوتی دارند، بلکه حتّی بسیاری از خداناباوران هم برای بهرهمندشدن از زندگی در چنین مدینۀ فاضلهای، به صورت داوطلبانه و باکمال میل چادر به سر خواهند کرد!
به عبارت دیگر، اگر مسئولان سختیِ اجرای اصول اسلامیِ مربوط به مدیریت و حکومت را بر خود متحمّل شوند، کسانی که نسبت به حجاب دیدگاه متفاوتی دارند با آن کنار خواهند آمد!
برخی از اصول اسلامیِ مربوط به حکومت و مسئولان را در یادداشتی باعنوان «علی (ع) و اجرای حُکم خدا به هر قیمت!» بیان کردهام.
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
ویرگول
علی (ع) و «اجرای حُکم خدا به هر قیمت»!
امام علی (ع) در اجرای حُکم خدا مسامحه نکرد، امّا بیشتر این سختگیریها (اگر نگوییم همۀ آنها) نسبت به خودش، طرفدارانش و حکومتش بود.