کاهش عملکرد شناختی در کودکان با افزایش استفاده از شبکههای اجتماعی
پژوهشی تازه در نشریه معتبر JAMA نشان داده است که افزایش استفاده از شبکههای اجتماعی در دوران پیشنوجوانی با افت تواناییهای شناختی همراه است. این پژوهش که دادههای بیش از ۶۵۵۰ نوجوان ۹ تا ۱۳ ساله را بررسی کرده، دریافت کودکانی که زمان بیشتری را در شبکههای اجتماعی میگذرانند، در آزمونهای خواندن، حافظه و دایره واژگان عملکرد ضعیفتری دارند.
در این پژوهش که بخشی از طرح بزرگ توسعه شناختی و مغزی نوجوانان (ABCD) است، دادهها از ۲۱ مرکز پژوهشی گردآوری شد. شرکتکنندگان شامل ۵۱ درصد پسر و ۴۹ درصد دختر بودند. پژوهشگران تغییر الگوهای استفاده از شبکههای اجتماعی را در سه مقطع زمانی بین سالهای ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۰ بررسی کردند.
نتایج تحلیل مسیرهای آماری نشان داد سه الگوی اصلی وجود دارد:
۱. گروهی با استفاده بسیار کم یا بدون استفاده (۵۷٫۶٪)
۲. گروهی با استفاده کم اما در حال افزایش (۳۶٫۶٪)
۳. گروهی کوچک با استفاده زیاد و فزاینده (۵٫۸٪)
برای سنجش عملکرد شناختی، از ابزار استاندارد NIH Toolbox استفاده شد که تواناییهایی چون خواندن شفاهی، حافظه ترتیبی، سرعت تشخیص الگو و واژگان تصویری را میسنجد. یافتهها نشان داد نوجوانانی که در گروه «استفاده زیاد و در حال افزایش» بودند، در تمام این آزمونها نمرههای پایینتری گرفتند. افت در آزمونهای حافظه و زبان بیشتر از سایر بخشها بود. در مقابل، کودکانی که استفاده بسیار کم یا هیچ استفادهای نداشتند، بالاترین نمرهها را کسب کردند.
پژوهشگران تاکید کردند که این پژوهش ماهیت مشاهدهای دارد و تنها ارتباط(همبستگی) را نشان میدهد، نه علت و معلول.
با این حال، یافتهها زنگ هشداری برای والدین و سیاستگذاران است تا مقررات سنی سختگیرانهتری برای دسترسی کودکان به شبکههای اجتماعی در نظر گیرند.
به گفته نویسندگان، ماهیت تعاملی شبکههای اجتماعی ـ برخلاف تماشای منفعلانه تلویزیون ـ مغز را به فعالیت مداوم در تصمیمگیری، پردازش اطلاعات و واکنشهای فوری وادار میکند. این تحریک پیوسته میتواند سبب فرسودگی شناختی و کاهش تمرکز شود.
پژوهشگران بر لزوم انجام پژوهشهای بیشتر برای یافتن سازوکار دقیق این اثرات و بررسی نقش پلتفرمهای خاص در افت شناختی تأکید دارند. این یافتهها بار دیگر ضرورت بازنگری در سن مجاز عضویت در شبکههای اجتماعی و آموزش والدین درباره اثرات شناختی استفاده افراطی از رسانههای دیجیتال را یادآور میشود.
🚀 @Ofoghroydad
🔗 JAMA Network
🔗 Medical Xpress
کودکانی که در دوره پیش نوجوانی از شبکههای اجتماعی زیاد استفاده میکنند تواناییهای شناختی کمتری دارند نسبت به کسانی که استفاده نمیکنند.
اینکه آیا شبکههای اجتماعی علتش است یا نه، مشخص نیست؛ ولی این آزمایش مشاهدهای نشان میدهد این دو همبسته هستند؛ یعنی با هم بالا میروند با هم پایین میآیند.
پژوهشی تازه در نشریه معتبر JAMA نشان داده است که افزایش استفاده از شبکههای اجتماعی در دوران پیشنوجوانی با افت تواناییهای شناختی همراه است. این پژوهش که دادههای بیش از ۶۵۵۰ نوجوان ۹ تا ۱۳ ساله را بررسی کرده، دریافت کودکانی که زمان بیشتری را در شبکههای اجتماعی میگذرانند، در آزمونهای خواندن، حافظه و دایره واژگان عملکرد ضعیفتری دارند.
در این پژوهش که بخشی از طرح بزرگ توسعه شناختی و مغزی نوجوانان (ABCD) است، دادهها از ۲۱ مرکز پژوهشی گردآوری شد. شرکتکنندگان شامل ۵۱ درصد پسر و ۴۹ درصد دختر بودند. پژوهشگران تغییر الگوهای استفاده از شبکههای اجتماعی را در سه مقطع زمانی بین سالهای ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۰ بررسی کردند.
نتایج تحلیل مسیرهای آماری نشان داد سه الگوی اصلی وجود دارد:
۱. گروهی با استفاده بسیار کم یا بدون استفاده (۵۷٫۶٪)
۲. گروهی با استفاده کم اما در حال افزایش (۳۶٫۶٪)
۳. گروهی کوچک با استفاده زیاد و فزاینده (۵٫۸٪)
برای سنجش عملکرد شناختی، از ابزار استاندارد NIH Toolbox استفاده شد که تواناییهایی چون خواندن شفاهی، حافظه ترتیبی، سرعت تشخیص الگو و واژگان تصویری را میسنجد. یافتهها نشان داد نوجوانانی که در گروه «استفاده زیاد و در حال افزایش» بودند، در تمام این آزمونها نمرههای پایینتری گرفتند. افت در آزمونهای حافظه و زبان بیشتر از سایر بخشها بود. در مقابل، کودکانی که استفاده بسیار کم یا هیچ استفادهای نداشتند، بالاترین نمرهها را کسب کردند.
پژوهشگران تاکید کردند که این پژوهش ماهیت مشاهدهای دارد و تنها ارتباط(همبستگی) را نشان میدهد، نه علت و معلول.
با این حال، یافتهها زنگ هشداری برای والدین و سیاستگذاران است تا مقررات سنی سختگیرانهتری برای دسترسی کودکان به شبکههای اجتماعی در نظر گیرند.
به گفته نویسندگان، ماهیت تعاملی شبکههای اجتماعی ـ برخلاف تماشای منفعلانه تلویزیون ـ مغز را به فعالیت مداوم در تصمیمگیری، پردازش اطلاعات و واکنشهای فوری وادار میکند. این تحریک پیوسته میتواند سبب فرسودگی شناختی و کاهش تمرکز شود.
پژوهشگران بر لزوم انجام پژوهشهای بیشتر برای یافتن سازوکار دقیق این اثرات و بررسی نقش پلتفرمهای خاص در افت شناختی تأکید دارند. این یافتهها بار دیگر ضرورت بازنگری در سن مجاز عضویت در شبکههای اجتماعی و آموزش والدین درباره اثرات شناختی استفاده افراطی از رسانههای دیجیتال را یادآور میشود.
کودکانی که در دوره پیش نوجوانی از شبکههای اجتماعی زیاد استفاده میکنند تواناییهای شناختی کمتری دارند نسبت به کسانی که استفاده نمیکنند.
اینکه آیا شبکههای اجتماعی علتش است یا نه، مشخص نیست؛ ولی این آزمایش مشاهدهای نشان میدهد این دو همبسته هستند؛ یعنی با هم بالا میروند با هم پایین میآیند.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
کرمی که اگر آن را هزار تکه کنید از هر تکهاش یک کرم نو به وجود میآید:
راز بازسازی بیپایان کرمهای تخت: پیدا کردن اصول تازهای که میتواند زیستپزشکی ترمیمی را دگرگون کند
پژوهشگران موسسه پزشکی استاورز در پژوهشی تازه، اصولی کاملاً نو در چگونگی بازسازی بدن توسط سلولهای بنیادی کرم تخت پلاناریا آشکار کردهاند؛ یافتهای که میتواند مسیر درمانهای بازسازی بافت در انسان را دگرگون کند.
سلولهای بنیادی بیشتر جانوران معمولاً از سلولهای مجاور فرمان میگیرند، اما پژوهشگران دریافتند که سلولهای بنیادی پلاناریا برخلاف این قاعده، از نواحی دور بدن سیگنال دریافت میکنند. این رفتار غیرمنتظره میتواند راز توانایی شگفتانگیز این جانور در بازسازی کامل اندامها یا حتی بدن کامل از یک تکه کوچک باشد.
این پژوهش که در ۱۵ اکتبر ۲۰۲۵ در نشریه Cell Reports منتشر شده، به سرپرستی فدریک «بیف» من، پژوهشگر پسادکتری و عضو گروه آلخاندرو سانچز آلورادو، رئیس مؤسسه استاورز، انجام گرفته است. یافتهها، مفهوم دیرپای جایگاه یا niche سلولهای بنیادی را که در آن سلولهای مجاور مسیر تقسیم و تمایز آنها را کنترل میکنند، به چالش میکشد.
برای نمونه، سلولهای بنیادی خونساز انسان درون مغز استخوان و در جایگاههایی ویژه فعالیت میکنند. اما در پلاناریا، سلولهای بنیادی مستقل از چنین ساختارهایی عمل میکنند و از توانایی بینظیری برای بازسازی هر نوع سلول برخوردارند.
سانچز آلورادو میگوید: درک نحوهی تنظیم سلولهای بنیادی یکی از بزرگترین چالشهای زیستشناسی بازسازی است. یافته ما مفهوم سنتی جایگاه را زیر سؤال میبرد و درک تازهای از چگونگی کنترل ظرفیت بازسازی سلولها به دست میدهد.
این کرمها سلولهایی دارند به نام هکاتونوبلاست که به سبب انشعابات فراوان خود به هیولای افسانهای یونان، هکاتونکایر (دارای صد دست) تشبیه شده است. با این حال، این سلولها برخلاف انتظار، کنترلکننده مستقیم سرنوشت سلولهای بنیادی نیستند. پژوهشگران دریافتند که دستورهای اصلی از سلولهای رودهای میرسند؛ سلولهایی که در فاصلهای چشمگیر از سلولهای بنیادی قرار دارند.
بلر بنهامپایل از کالج پزشکی بیلور در تگزاس توضیح میدهد: این ارتباط مانند شبکهای جهانی است که تغییرات کلی بدن را به سلولها اعلام میکند، نه فقط پیامهای محلی. این الگوی ارتباط دوربرد احتمالا همان کلید توان بازسازی خارقالعاده پلاناریاست
🚀 @Ofoghroydad
🔗 Cell
شگفتانگیز : کرم هایی که اگر آنها را تکه تکه کنید ، هر تکه خود را از نو رشد میدهد، بدون مغز به خاطر می آورند، حتی از یک سلول آنها نیز یک کرم جدید رشد میکند
راز بازسازی بیپایان کرمهای تخت: پیدا کردن اصول تازهای که میتواند زیستپزشکی ترمیمی را دگرگون کند
پژوهشگران موسسه پزشکی استاورز در پژوهشی تازه، اصولی کاملاً نو در چگونگی بازسازی بدن توسط سلولهای بنیادی کرم تخت پلاناریا آشکار کردهاند؛ یافتهای که میتواند مسیر درمانهای بازسازی بافت در انسان را دگرگون کند.
سلولهای بنیادی بیشتر جانوران معمولاً از سلولهای مجاور فرمان میگیرند، اما پژوهشگران دریافتند که سلولهای بنیادی پلاناریا برخلاف این قاعده، از نواحی دور بدن سیگنال دریافت میکنند. این رفتار غیرمنتظره میتواند راز توانایی شگفتانگیز این جانور در بازسازی کامل اندامها یا حتی بدن کامل از یک تکه کوچک باشد.
این پژوهش که در ۱۵ اکتبر ۲۰۲۵ در نشریه Cell Reports منتشر شده، به سرپرستی فدریک «بیف» من، پژوهشگر پسادکتری و عضو گروه آلخاندرو سانچز آلورادو، رئیس مؤسسه استاورز، انجام گرفته است. یافتهها، مفهوم دیرپای جایگاه یا niche سلولهای بنیادی را که در آن سلولهای مجاور مسیر تقسیم و تمایز آنها را کنترل میکنند، به چالش میکشد.
برای نمونه، سلولهای بنیادی خونساز انسان درون مغز استخوان و در جایگاههایی ویژه فعالیت میکنند. اما در پلاناریا، سلولهای بنیادی مستقل از چنین ساختارهایی عمل میکنند و از توانایی بینظیری برای بازسازی هر نوع سلول برخوردارند.
سانچز آلورادو میگوید: درک نحوهی تنظیم سلولهای بنیادی یکی از بزرگترین چالشهای زیستشناسی بازسازی است. یافته ما مفهوم سنتی جایگاه را زیر سؤال میبرد و درک تازهای از چگونگی کنترل ظرفیت بازسازی سلولها به دست میدهد.
این کرمها سلولهایی دارند به نام هکاتونوبلاست که به سبب انشعابات فراوان خود به هیولای افسانهای یونان، هکاتونکایر (دارای صد دست) تشبیه شده است. با این حال، این سلولها برخلاف انتظار، کنترلکننده مستقیم سرنوشت سلولهای بنیادی نیستند. پژوهشگران دریافتند که دستورهای اصلی از سلولهای رودهای میرسند؛ سلولهایی که در فاصلهای چشمگیر از سلولهای بنیادی قرار دارند.
بلر بنهامپایل از کالج پزشکی بیلور در تگزاس توضیح میدهد: این ارتباط مانند شبکهای جهانی است که تغییرات کلی بدن را به سلولها اعلام میکند، نه فقط پیامهای محلی. این الگوی ارتباط دوربرد احتمالا همان کلید توان بازسازی خارقالعاده پلاناریاست
شگفتانگیز : کرم هایی که اگر آنها را تکه تکه کنید ، هر تکه خود را از نو رشد میدهد، بدون مغز به خاطر می آورند، حتی از یک سلول آنها نیز یک کرم جدید رشد میکند
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
آیا مغز جدا شده میتواند آگاه باشد؟
یک نو پژوهش نشان میدهد که فعالیتهای مغزی شبیه به خواب عمیق (موجهای کند) میتواند سالها در نیمکرههای مغزی که به صورت جراحی جدا شدهاند، در بیماران صرعی بیدار ادامه داشته باشد. با استفاده از ثبتهای EEG، پژوهشگران دریافتند که قشر مغز جدا شده الگوهایی شبیه به خواب عمیق، بیهوشی یا حالت نباتی از خود نشان میدهد ـ که نشان میدهد آگاهی کم یا اصلا وجود ندارد.
این موجها که سالها بعد از جراحی مشاهده شدند، سوالات بنیادی دربارهی امکان ادامهی فعالیت عملکردی یا آگاهانه در چنین بافتهای عصبی ایجاد میکنند. یافتهها هم نشاندهندهی پایداری فعالیتهای قشری و هم چالش فلسفی تعریف آگاهی در سیستمهای مغزی جدا شده هستند.
موجهای کند پایدار: ثبتهای EEG نشان دادند که الگوهای شبیه خواب عمیق سالها بعد از جراحی در نیمکرههای جدا شده باقی میمانند.
آگاهی کاهش یافته: این الگوها شبیه فعالیت مغزی در خواب عمیق یا بیهوشی هستند و نشان میدهند که آگاهی محدود یا غایب است.
پیامدهای فلسفی: نتایج دوباره بحث را دربارهی این که آیا بافت مغزی جدا شده میتواند هر شکل از آگاهی ذهنی را حفظ کند، مطرح میکنند.
پژوهشی که در ۱۶ اکتبر در مجلهی رایگان PLOS Biology منتشر شد و توسط مارچلو ماسیمینی از دانشگاه میلان و همکارانش انجام شده، نشان داد که الگوهای موج کند شبیه خواب سالها در بافت عصبی جدا شده در بیماران صرعی بیدار باقی میماند.
وجود این موجهای کند در نیمکره جدا شده باعث کاهش آگاهی میشود، اما هنوز مشخص نیست که آیا این موجها نقش عملکردی یا انعطافپذیری عصبی (plasticity) دارند یا خیر.
همیسفروتومی یک جراحی است که برای درمان صرع شدید در کودکان انجام میشود. هدف این جراحی این است که بافت عصبی بیمار را حداکثر جدا کنند، گاهی کل یک نیمکره را، تا از انتشار تشنجها جلوگیری شود.
قشر جدا شده ـ لایهی بیرونی بافت عصبی مغزـ برداشته نمیشود و خونرسانی آن حفظ میشود. چون این بخش از مسیرهای حسی و حرکتی جدا شده است، نمیتوان رفتار آن را بررسی کرد و هنوز سوال باقی است که آیا این بخش میتواند حالتهای درونیای داشته باشد که با نوعی آگاهی مطابقت داشته باشد یا نه.
بهطور کلی، الگوهای فعالیتی که بخشهای بزرگ قشر مغز جدا شده در انسانهای بیدار میتوانند حفظ کنند، هنوز بهخوبی درک نشده است.
برای پاسخ به این سوالات، ماسیمینی و همکارانش از الکتروانسفالوگرافی (EEG) استفاده کردند تا فعالیت قشر مغز جدا شده را در حالت بیداری، هم قبل و هم تا سه سال بعد از جراحی در ۱۰ کودک بررسی کنند، و تمرکز خود را روی فعالیت پسزمینه غیرصرعی قرار دادند.
بعد از جراحی، موجهای کند برجستهای در قشر جدا شده ظاهر شدند. این یافته تازه نشان میدهد که این الگو میتواند ماهها و سالها پس از قطع کامل قشر مغز باقی بماند. ادامهی موجهای کند این سوال را ایجاد میکند که آیا آنها نقش عملکردی دارند یا صرفا بازگشت به حالت پیشفرض فعالیت قشر مغز هستند.
کاهش سرعت گسترده در EEG شبیه الگوهایی است که در شرایطی مانند خواب عمیق بدون حرکت سریع چشم (NREM)، بیهوشی عمومی و حالت نباتی مشاهده میشود. یافتهها نشان میدهند که احتمال تجربههای شبیه رویا در قشر جدا شده کم یا غیرممکن است. بهطور کلی، شواهد EEG با وضعیتی مطابقت دارند که در آن آگاهی غایب یا بسیار محدود است.
به گفتهی نویسندگان، هرگونه نتیجهگیری درباره حضور یا نبود آگاهی، تنها بر اساس ویژگیهای فیزیکی مغز مانند موجهای کند برجسته EEG باید با احتیاط انجام شود، بهویژه در ساختارهای عصبی که از نظر رفتاری قابل دسترسی نیستند. کاهش سرعتی که در سطح پوست سر مشاهده میشود، باید با ثبتهای داخل جمجمهای بیشتر بررسی شود، مخصوصاً در مواردی که نتایج بالینی نیاز به مانیتورینگ تهاجمی بعد از عمل دارند.
ادامه گزارش➡️
🚀 @ofoghroydad
مرتبط:
مغز خوکها چهار ساعت بعد از مرگ به طور نسبی احیا شد
آگاهی تا چه مدت بعد از قطع سر باقی میماند؟
یک نو پژوهش نشان میدهد که فعالیتهای مغزی شبیه به خواب عمیق (موجهای کند) میتواند سالها در نیمکرههای مغزی که به صورت جراحی جدا شدهاند، در بیماران صرعی بیدار ادامه داشته باشد. با استفاده از ثبتهای EEG، پژوهشگران دریافتند که قشر مغز جدا شده الگوهایی شبیه به خواب عمیق، بیهوشی یا حالت نباتی از خود نشان میدهد ـ که نشان میدهد آگاهی کم یا اصلا وجود ندارد.
این موجها که سالها بعد از جراحی مشاهده شدند، سوالات بنیادی دربارهی امکان ادامهی فعالیت عملکردی یا آگاهانه در چنین بافتهای عصبی ایجاد میکنند. یافتهها هم نشاندهندهی پایداری فعالیتهای قشری و هم چالش فلسفی تعریف آگاهی در سیستمهای مغزی جدا شده هستند.
موجهای کند پایدار: ثبتهای EEG نشان دادند که الگوهای شبیه خواب عمیق سالها بعد از جراحی در نیمکرههای جدا شده باقی میمانند.
آگاهی کاهش یافته: این الگوها شبیه فعالیت مغزی در خواب عمیق یا بیهوشی هستند و نشان میدهند که آگاهی محدود یا غایب است.
پیامدهای فلسفی: نتایج دوباره بحث را دربارهی این که آیا بافت مغزی جدا شده میتواند هر شکل از آگاهی ذهنی را حفظ کند، مطرح میکنند.
پژوهشی که در ۱۶ اکتبر در مجلهی رایگان PLOS Biology منتشر شد و توسط مارچلو ماسیمینی از دانشگاه میلان و همکارانش انجام شده، نشان داد که الگوهای موج کند شبیه خواب سالها در بافت عصبی جدا شده در بیماران صرعی بیدار باقی میماند.
وجود این موجهای کند در نیمکره جدا شده باعث کاهش آگاهی میشود، اما هنوز مشخص نیست که آیا این موجها نقش عملکردی یا انعطافپذیری عصبی (plasticity) دارند یا خیر.
همیسفروتومی یک جراحی است که برای درمان صرع شدید در کودکان انجام میشود. هدف این جراحی این است که بافت عصبی بیمار را حداکثر جدا کنند، گاهی کل یک نیمکره را، تا از انتشار تشنجها جلوگیری شود.
قشر جدا شده ـ لایهی بیرونی بافت عصبی مغزـ برداشته نمیشود و خونرسانی آن حفظ میشود. چون این بخش از مسیرهای حسی و حرکتی جدا شده است، نمیتوان رفتار آن را بررسی کرد و هنوز سوال باقی است که آیا این بخش میتواند حالتهای درونیای داشته باشد که با نوعی آگاهی مطابقت داشته باشد یا نه.
بهطور کلی، الگوهای فعالیتی که بخشهای بزرگ قشر مغز جدا شده در انسانهای بیدار میتوانند حفظ کنند، هنوز بهخوبی درک نشده است.
برای پاسخ به این سوالات، ماسیمینی و همکارانش از الکتروانسفالوگرافی (EEG) استفاده کردند تا فعالیت قشر مغز جدا شده را در حالت بیداری، هم قبل و هم تا سه سال بعد از جراحی در ۱۰ کودک بررسی کنند، و تمرکز خود را روی فعالیت پسزمینه غیرصرعی قرار دادند.
بعد از جراحی، موجهای کند برجستهای در قشر جدا شده ظاهر شدند. این یافته تازه نشان میدهد که این الگو میتواند ماهها و سالها پس از قطع کامل قشر مغز باقی بماند. ادامهی موجهای کند این سوال را ایجاد میکند که آیا آنها نقش عملکردی دارند یا صرفا بازگشت به حالت پیشفرض فعالیت قشر مغز هستند.
کاهش سرعت گسترده در EEG شبیه الگوهایی است که در شرایطی مانند خواب عمیق بدون حرکت سریع چشم (NREM)، بیهوشی عمومی و حالت نباتی مشاهده میشود. یافتهها نشان میدهند که احتمال تجربههای شبیه رویا در قشر جدا شده کم یا غیرممکن است. بهطور کلی، شواهد EEG با وضعیتی مطابقت دارند که در آن آگاهی غایب یا بسیار محدود است.
به گفتهی نویسندگان، هرگونه نتیجهگیری درباره حضور یا نبود آگاهی، تنها بر اساس ویژگیهای فیزیکی مغز مانند موجهای کند برجسته EEG باید با احتیاط انجام شود، بهویژه در ساختارهای عصبی که از نظر رفتاری قابل دسترسی نیستند. کاهش سرعتی که در سطح پوست سر مشاهده میشود، باید با ثبتهای داخل جمجمهای بیشتر بررسی شود، مخصوصاً در مواردی که نتایج بالینی نیاز به مانیتورینگ تهاجمی بعد از عمل دارند.
ادامه گزارش
مرتبط:
مغز خوکها چهار ساعت بعد از مرگ به طور نسبی احیا شد
آگاهی تا چه مدت بعد از قطع سر باقی میماند؟
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Telegraph
آیا مغز جدا شده میتواند آگاه باشد؟ جزیرههای آگاهی؟
یک نو پژوهش نشان میدهد که فعالیتهای مغزی شبیه به خواب عمیق (موجهای کند) میتواند سالها در نیمکرههای مغزی که به صورت جراحی جدا شدهاند، در بیماران صرعی بیدار ادامه داشته باشد. با استفاده از ثبتهای EEG، پژوهشگران دریافتند که قشر مغز جدا شده الگوهایی شبیه…
افــــــق رویـــــداد
آیا مغز جدا شده میتواند آگاه باشد؟ یک نو پژوهش نشان میدهد که فعالیتهای مغزی شبیه به خواب عمیق (موجهای کند) میتواند سالها در نیمکرههای مغزی که به صورت جراحی جدا شدهاند، در بیماران صرعی بیدار ادامه داشته باشد. با استفاده از ثبتهای EEG، پژوهشگران دریافتند…
دو مسئله را پر رنگ میکند:
۱. اینکه هرجا مغزی یا تکه مغزی زنده باشد آگاهی هم هست(جزیرههای آگاهی)
۲. فقط یک مغز کامل(یا نسبتا کامل) و زنده و سالم در بدن آگاهی دارد
مسیر این بحث، از یکی از این دو خواهد گذشت. فعلا جزیرههای آگاهی، منتفی است لااقل بر اساس این پژوهش تازه.
۱. اینکه هرجا مغزی یا تکه مغزی زنده باشد آگاهی هم هست(جزیرههای آگاهی)
۲. فقط یک مغز کامل(یا نسبتا کامل) و زنده و سالم در بدن آگاهی دارد
مسیر این بحث، از یکی از این دو خواهد گذشت. فعلا جزیرههای آگاهی، منتفی است لااقل بر اساس این پژوهش تازه.
روش موسوم به «خواب ارتشی» ادعا میکند میتواند فرد را در دو دقیقه به خواب ببرد، اما پشتوانه علمی مستقیمی ندارد.
منشأ آن کتاب Relax and Win است و شامل سه گام است:
١. شلکردن پیشرونده عضلات (از صورت تا پاها)
٢. تنفس کنترلشده با بازدمهای طولانیتر
٣. تجسم محیطی آرام (مانند شناور بودن روی آب آرام یا دراز کشیدن در مزرعه ساکت).
هیچ پژوهش علمی رسمی در مجلات معتبر درباره این روش وجود ندارد، اما شباهتهایی با درمان شناختی-رفتاری بیخوابی (CBT-I) دارد که در روانپزشکی به عنوان درمان خط اول بیخوابی شناخته میشود. CBT-I شامل بازسازی شناختی، کنترل محرک، محدودیت خواب، بهداشت خواب و تکنیکهای آرامسازی است.
بهگفته پژوهشهای معتبر (مانند Sleep Medicine Reviews)، به خواب رفتن در کمتر از ٨ دقیقه غیرعادی است و زیر ٥ دقیقه معمولا نشانه خوابآلودگی روزانه زیاد است. برای بیشتر افراد سالم، ١٠ تا ٢٠ دقیقه زمان طبیعی برای خوابیدن است.
روش ارتشی ممکن است مفید باشد چون از تکنیکهای علمی آرامسازی و تنفس بهره میگیرد، اما ادعای «خوابیدن در دو دقیقه» واقعبینانه نیست. برای افراد عادی، تمرکز بر ایجاد عادتهای خواب منظم و کاهش اضطراب مؤثرتر از دنبال کردن رکورد زمانی است.
Dean J. Miller, Senior Lecturer, Appleton Institute, HealthWise Research Group, CQUniversity Australia
🚀 @ofoghroydad
منشأ آن کتاب Relax and Win است و شامل سه گام است:
١. شلکردن پیشرونده عضلات (از صورت تا پاها)
٢. تنفس کنترلشده با بازدمهای طولانیتر
٣. تجسم محیطی آرام (مانند شناور بودن روی آب آرام یا دراز کشیدن در مزرعه ساکت).
هیچ پژوهش علمی رسمی در مجلات معتبر درباره این روش وجود ندارد، اما شباهتهایی با درمان شناختی-رفتاری بیخوابی (CBT-I) دارد که در روانپزشکی به عنوان درمان خط اول بیخوابی شناخته میشود. CBT-I شامل بازسازی شناختی، کنترل محرک، محدودیت خواب، بهداشت خواب و تکنیکهای آرامسازی است.
بهگفته پژوهشهای معتبر (مانند Sleep Medicine Reviews)، به خواب رفتن در کمتر از ٨ دقیقه غیرعادی است و زیر ٥ دقیقه معمولا نشانه خوابآلودگی روزانه زیاد است. برای بیشتر افراد سالم، ١٠ تا ٢٠ دقیقه زمان طبیعی برای خوابیدن است.
روش ارتشی ممکن است مفید باشد چون از تکنیکهای علمی آرامسازی و تنفس بهره میگیرد، اما ادعای «خوابیدن در دو دقیقه» واقعبینانه نیست. برای افراد عادی، تمرکز بر ایجاد عادتهای خواب منظم و کاهش اضطراب مؤثرتر از دنبال کردن رکورد زمانی است.
Dean J. Miller, Senior Lecturer, Appleton Institute, HealthWise Research Group, CQUniversity Australia
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
به جد تکاملی ۴.۴ میلیون ساله خود سلام کنید
انسان از کدام ایپ برخاست؟ پژوهش تازه پاسخی شگفتآور میدهد
پژوهش تازهای از دانشگاه واشنگتن در سنتلوئیس، شواهد نیرومندی ارائه میدهد که انسان از نیایی ایپمانندِ آفریقایی تکامل یافته است. این یافتهها بر پایه بازتحلیل استخوان مچ پای فسیلی بهنام آردیپیتکوس رامیدوس (Ardipithecus ramidus)، یا آردی، است؛ موجودی که حدود ۴٫۴ میلیون سال پیش میزیست و شاید حلقهی پیوند میان سایر ایپها و انسانها باشد.(انسان مدرن نیز ایپ محسوب میشود)
آردی بسیار پیشتر از لوسی میزیست و نگاهی به مرحلهای از تکامل میدهد که نیاکان ما میان زیست در درخت و روی زمین در نوسان بودند. پژوهشگران استخوان مچ پای او (تالوس و کالکانئوس) را با ایپها، میمونها و انسانهای اولیه مقایسه کردند و به یافتهای چشمگیر رسیدند.
زاویهی مفصل مچ پای آردی ۱۴٫۵ درجه بود؛ بیشترین در میان فسیلهای انسانتبار و در محدودهی ایپهای آفریقایی مانند گوریل و بونوبو. وجود شیار عمیق تاندون انگشت بزرگ و سطح مفصلی برجسته، نشان میدهد مچ پا ترکیبی از ویژگیهای ایپمانند برای بالا رفتن و سازگاریهایی برای راه رفتن روی دو پا بوده است.
این نشان میدهد آردی مرحلهای میانی را طی میکرد؛ نه کاملا زمینی و نه صرفا درختزی. به گفتهی توماس پرنگ، انسانشناس زیستی، آردی راستقامت راه میرفت اما ویژگیهای ایپوار خود را حفظ کرده بود، از جمله پای چنگالدار.
پژوهش تازه تفسیرهای قدیمی را که آردی را از ایپهای آفریقایی جدا میدانستند اصلاح میکند. دادهها نشان میدهند آردی ترکیبی از رفتار ایپها و انسانها داشت؛ هم بالا میرفت، هم روی زمین حرکت میکرد.
نکتهی جالب، شباهت ساختار مچ پای او به میمونهای آمریکای جنوبی از خانوادهی آتِلیده است. این نمونهای از تکامل همگرا است: گونههای دور از هم که برای حل چالشهای مشابه، به سازگاریهای مشابه رسیدهاند.
بر پایهی تحلیل نهایی، آردی نمایانگر حرکتی ایپمانند است: بالا رفتن عمودی و راه رفتن چهارپا با تماس پاشنه با زمین. یافتهها فرضیهی کهن را که انسان را از نیایی درختزی میدانست به چالش میکشد. بهجای آن، نشان میدهد نخستین انسانها از ایپهایی برخاستند که هم درختنورد و هم زمینی بودند.
آردی یادآور میشود که تکامل جهشی ناگهانی نیست. فرایندی تدریجی است که در آن ویژگیهای قدیمی دگرگون میشوند و دوباره در قالبی تازه بازمیگردند. استخوانهای او بخشی از پاسخیاند به پرسشی کهن: از کجا آمدهایم؟
سام آریامنش
🚀 @ofoghroydad
مقاله اصلی
انسان از کدام ایپ برخاست؟ پژوهش تازه پاسخی شگفتآور میدهد
پژوهش تازهای از دانشگاه واشنگتن در سنتلوئیس، شواهد نیرومندی ارائه میدهد که انسان از نیایی ایپمانندِ آفریقایی تکامل یافته است. این یافتهها بر پایه بازتحلیل استخوان مچ پای فسیلی بهنام آردیپیتکوس رامیدوس (Ardipithecus ramidus)، یا آردی، است؛ موجودی که حدود ۴٫۴ میلیون سال پیش میزیست و شاید حلقهی پیوند میان سایر ایپها و انسانها باشد.(انسان مدرن نیز ایپ محسوب میشود)
آردی بسیار پیشتر از لوسی میزیست و نگاهی به مرحلهای از تکامل میدهد که نیاکان ما میان زیست در درخت و روی زمین در نوسان بودند. پژوهشگران استخوان مچ پای او (تالوس و کالکانئوس) را با ایپها، میمونها و انسانهای اولیه مقایسه کردند و به یافتهای چشمگیر رسیدند.
زاویهی مفصل مچ پای آردی ۱۴٫۵ درجه بود؛ بیشترین در میان فسیلهای انسانتبار و در محدودهی ایپهای آفریقایی مانند گوریل و بونوبو. وجود شیار عمیق تاندون انگشت بزرگ و سطح مفصلی برجسته، نشان میدهد مچ پا ترکیبی از ویژگیهای ایپمانند برای بالا رفتن و سازگاریهایی برای راه رفتن روی دو پا بوده است.
این نشان میدهد آردی مرحلهای میانی را طی میکرد؛ نه کاملا زمینی و نه صرفا درختزی. به گفتهی توماس پرنگ، انسانشناس زیستی، آردی راستقامت راه میرفت اما ویژگیهای ایپوار خود را حفظ کرده بود، از جمله پای چنگالدار.
پژوهش تازه تفسیرهای قدیمی را که آردی را از ایپهای آفریقایی جدا میدانستند اصلاح میکند. دادهها نشان میدهند آردی ترکیبی از رفتار ایپها و انسانها داشت؛ هم بالا میرفت، هم روی زمین حرکت میکرد.
نکتهی جالب، شباهت ساختار مچ پای او به میمونهای آمریکای جنوبی از خانوادهی آتِلیده است. این نمونهای از تکامل همگرا است: گونههای دور از هم که برای حل چالشهای مشابه، به سازگاریهای مشابه رسیدهاند.
بر پایهی تحلیل نهایی، آردی نمایانگر حرکتی ایپمانند است: بالا رفتن عمودی و راه رفتن چهارپا با تماس پاشنه با زمین. یافتهها فرضیهی کهن را که انسان را از نیایی درختزی میدانست به چالش میکشد. بهجای آن، نشان میدهد نخستین انسانها از ایپهایی برخاستند که هم درختنورد و هم زمینی بودند.
آردی یادآور میشود که تکامل جهشی ناگهانی نیست. فرایندی تدریجی است که در آن ویژگیهای قدیمی دگرگون میشوند و دوباره در قالبی تازه بازمیگردند. استخوانهای او بخشی از پاسخیاند به پرسشی کهن: از کجا آمدهایم؟
سام آریامنش
مقاله اصلی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM