Telegram Web Link
در صدا و سیما کلمۀ «لب» ممنوع است؟!

دیشب (۱۶آذر۹۸) در بخشِ شبانۀ رادیو پیام، مجریِ عزیز لطف کردند و مطلبی از من خواندند و منبعش را هم ذکر کردند.

نمی‌خواهم غر بزنم و خودم را لوس کنم، ولی واقعاً از بعضی نکات تعجب کردم.
وقتی بعداً این بخش را شنیدم، از بعضی مسامحاتِ نگارشیِ خودم تعجّب کردم، و اصل مطلب را دوباره نگاه کردم و دیدم که بله اینها کارِ عزیزانِ صدا و سیماست. کاری به این ندارم که بعضی بخش‌ها را قیچی کرده و به هم چسبانده بودند، جوری که مطلب تحریف شده بود.
مثلاً از قولِ من گفتند که استاد چند بیتی از شعرش را خواند. در حالی که ایشان همیشه تأکید دارند که خودشان شعر خودشان را جایی نخوانند و ممکن است آشنایان تعجّب کنند که چطور من چنین گفته‌ام.

یا بعضی جاها از رویِ مطلب غلط خوانده بود. مثلاً «زیاده خواهی من» را «از یاده خواهی من» و «به نقد ادبی» را «یک نقد ادبی» (شاید به تصوّر آنکه «یه نقد ادبی» است) خواندند!

از آن طرف، عنوانِ مقاله را «یاد بعضی نفرات» گفتند، در حالی که عنوان «کرامات و کلاسات شفیعی کدکنی» بود. احتمالاً سانسورچیان صداوسیما، شوخی با «کرامات» را جایز ندانسته‌اند!

در بخشی نوشته بودم: «انتظار داشتم الان همه مثلِ ضریح به سمتش هجوم ببرند» ولی مجری «مثلِ ضریح» حذف شده بود.

جالب آنکه جاهایی که کوچک‌ترین رنگ انتقادی داشته هم حذف شده. مثلاً من نوشته بودم «یعنی به‌جای بعضی از این موجوداتِ عجیب و غریب که در دانشگاه به ما به‌جای استاد معرفی کرده‌اند، در دانشگاه تهران، می‌شود با شفیعی کدکنی درس گرفت؟» که این هم حذف شده بود.

یا بیتِ «فرشته‌ای‌ست برین بامِ لاجورد اندود / که پیشِ آرزوی عاشقان کشد دیوار» نیز لابد بودار و ضد ارزشی بوده که نباید خوانده می‌شد.

ولی از همۀ اینها عجیب‌تر، کاری بود که با شعر سایه کرده بودند:
وصالِ آن لبِ شیرین به خسروان دادند / تو را نصیب همین بس که کوهکن باشی

مجری چنین خواند: وصالِ آن رخِ شیرین...

باور می‌کنید؟ در صدا و سیما کلمۀ «لب» ممنوع است؟! آن هم در بخشِ شبانۀ رادیویی که در روزش هم چندان مشتری ندارد. آن هم وقتی در ضمنِ یک شعر آمده. واقعاً اینها از کجا آمده‌اند؟ مشکلشان با چند روان‌درمان‌گر حل می‌شود؟ چه ذهنیتی دارند؟ سالی چقدر بودجهٔ عمومی صرف سانسور می‌شود؟ و مهم‌تر از همه این مجریان نازنین چطور حاضر می‌شوند با این خفّت در چنین جاهایی کار کنند و دم نزنند؟

جمال الدین عبدالرزاق فرمود:
ای عجب دلْتان بنگْرفت و نشد جانْتان ملول
زین هواهای عفن وین آب‌های ناگوار ...
شاید شما یادتان نیاید، ولی تا همین اواخرِ دههٔ هفتاد، بعضی از این موزیک‌هایی را که الان روی کلیپ‌های «ارزشی» می‌گذارند، اگر توی ماشین می‌گذاشتی به خاطرش ماشین را می‌خواباندند!
سلسله‌ای گشاده‌ای، دامِ ابد نهاده‌ای
بندِ که سخت می‌کنی؟ بندِ که باز می‌کنی؟

عاشق بی‌گناه را بهر ثواب می‌کشی
بر سرِ گورِ کُشتگان بانگ نماز می‌کنی

مولوی (قرن هفت)
👌2
گره بر گلوها فروبست گَرد
ز بی‌خونی اندام‌ها گشت زرد
(نظامی، قرن ۶)

یکی از چیزهایی که در این سال‌ها به خوشی‌های جمعی و نعمت‌های الهی ما اضافه شده، «باد» است.

قبلاً هیچ به ذهنمان نمی‌رسید از وزیدن باد خوشحال شویم، ولی اخیراً چشم به آسمان می‌دوزیم و از خدا و فلک و طبیعت باد می‌طلبیم!

آن که گفتند که «بر آب نهاده‌ست جهان»
مشنو ای خواجه که چون درنگری، برباد است!
(خواجو، قرن ۸)

https://www.tg-me.com/oragheparishan
این روزها بازار دعوای سیاسی حسابی داغ شده. برایم جالب بود که هر دو طرف دعوا، می‌گویند: ما که جرأت اظهار نظر نداریم!

یعنی دولت‌آبادی به خاطر یک یادداشت، در نظر بعضی‌ها کل کارنامه‌اش مردود است و اصلاً نویسنده نیست. از آن طرف هم که به جز انگ‌های رایج، بیم داغ و درفش و زندان هم هست.
در صورتی که امروز بیش از همه به همدلی و تصمیم درست نیازمندیم، و شاهراه رسیدن به این مقصود گفت و گوست.
متأسفانه صدا و سیما مثل همیشه یک‌طرفه به قاضی می‌رود و خود می‌گوید و خود می‌خندد. حتی حاضر نیستند پیام تسلیت یک مرجع تقلیدی را که قبولش ندارند، پخش کنند. یعنی حاضر نیستند بگویند: ببینید الان مخالفان‌مان هم با ما همدردی می‌کنند.

ولی ما مردم باید از حرف مخالف نترسیم و بگذاریم دیگران نظرشان را بگویند: چه آنها که طرفدار انتقام سرسختند، چه کسانی که مذاکره را راه حل می‌دانند.
آخر این آدمیّ‌ِ بیچاره
کی کند شادی و تن‌آسانی؟!

(کمال اسماعیل، قرن ۶و۷)
1
امروز هم گذشت به هر تلخی‌ای که بود
در انتظار محنتِ فردا نشسته‌ایم

(اسماعیل منصف شیرازی، قرن ۱۱)
و این اولین باری نبود که «خودی» را با دشمن اشتباه گرفتیم.

سعدی گفت:
مرا هرآینه خاموش بودن اولی‌تر
که جهل پیشِ خردمند، عذرِ نادان است.

عذری که نادان برای توجیه کارش می‌آورد، عین جهل است.

شما را به خدا، چند روزی سکوت کنید و عذر تازه نتراشید.
ای درختان عقیم ریشه‌تان در خاك‌های هرزگی مستور
یك جوانهٔ ارجمند از هیچ جاتان رُست نتواند

ای گروهی برگِ چركین تار چركین پود
 یادگارِ خشكسالی‌های گردآلود
هیچ بارانی شما را شست نتواند


(مهدی اخوان ثالث)
شب است و با شبی از این سیاه‌تر طرفیم
هلا که خواب نمانید با خطر طرفیم

چه اژدهای مهیبی‌ست سر بچرخانید
که از هزار طرف با هزار سر طرفیم

از آن طرف همه چشم و دهن دریده شدند
از این طرف هم با قومِ کور و کر طرفیم

دلا به سوختن و ساختن ادامه بده
که با ادامهٔ شب‌های بی‌سحر طرفیم

برای زندگی ساده با هزار «ولی»
برای شرط بقا با هزار «اگر» طرفیم

بِبُر بِبُر که بریدم دل از یمین و یسار
به هوش باش که با ارهٔ دوسر طرفیم

بگو بیاید و دستی به شانه‌ام بزند
پدر کجاست که با نسلِ بی‌پدر طرفیم

هنر میار و زبان آوری مکن شاعر!
که با جماعتِ بی‌ذوقِ بی‌هنر طرفیم
.
( جواد زهتاب )
.
.
#جواد_زهتاب

#ایران
#اره_دوسر
https://www.instagram.com/p/B5itzTgJNo8/?igshid=801z1qj168pm
عدل و انصاف دان، نه کفر و نه دین
آنچه در حفظ مُلک در کار است

عدلِ بی‌دین نظام عالَم را
بهتر از ظلمِ شاهِ دین‌دار است

#نورالدین_عبدالرحمان_جامی (۱۳۷۹). بهارستان و رسائل جامی. مقدّمه و تصحیح اعلاخان افصح‌زاد، محمدجان عمراُف و ابوبکر ظهورالدین. چاپ اوّل. تهران: میراث مکتوب با همکاری مرکز مطالعات ایرانی. صفحات ۵۲-۵۳.

📗شعر، فرهنگ و ادبیات
@mohsenahmadvandi
👍1
دقت کرده‌اید که در اوجِ دعوای ایران و امریکا و مشکلاتِ ایالاتِ متحده در خاورمیانه، دارند ترامپ را استیضاح می‌کنند و کسی هم نمی‌گوید: «در برهۀ حساس کنونی» این اختلافات و مچ‌گیری‌ها را کنار بگذارید و فعلاً چیزی نگویید، مبادا دشمن سوءاستفاده کند؟!
نیز در این سرود می‌شنویم:

هر چه مجاهد ز بند و حبس در آید
عمر فساد و ستم دگر به سر آید....

در آن یکی سرود هم چنین می‌خوانند:
فردا که بهار آید آزاد و رها هستیم
نه ظلم و نه زنجیری، در اوجِ خدا هستیم...

هنوز هم اکثراً چنین تصوری از فردای ایران داریم. نمی‌دانم خوب است یا بد. درست است یا توهّم.
نقل است که مالک وقتی در زیر سایهٔ درختی خفته بود. ماری آمده بود و یک شاخ نرگس در دهان گرفته و او را باد می‌کرد.*

(تذکرةالاولیا. عطار نیشابوری)

⭕️هرچه فکر کردم دیدم هرچه در توضیح این حکایت (که برای ابراهیم ادهم نیز نقل شده) بنویسم زائد است!

*«مالک دینار»، از مشاهیر عارفان است.
«باد می‌کرد» یعنی باد می‌زد.

پی‌نوشت: این روزها سرگرم خواندن «زبان شعر در نثر صوفیه» (اثر دکتر شفیعی کدکنی) هستم. از بهترین کتاب‌هایی‌ست که این سال‌ها از ایشان خوانده‌ایم. حکایت بالا را هم در همانجا دیدم.
📺شبکهٔ نمایش دارد اختتامیهٔ جشنوارهٔ فجر را «زنده» پخش می‌کند. یک آقای کت شلواری را نشانده‌اند به محض اینکه یکی از برنده‌ها می‌خواهد حرفی بزند، می‌دود وسط و یک مشت حرف بی‌ربط می‌زند، مبادا طرف پشت تریبون چیز «مورد داری» بگوید!

واقعاً این کارها چه معنی می‌دهد؟ شبکهٔ نمایش چقدر بیننده دارد؟ حالا شما اینها را سانسور کردید، فکر می‌کنید در عصر ارتباطات، کسی نمی‌فهمد آنها چه گفتند؟!
یک ربع بعد فیلمش همه‌جا هست.

اصلاً مگر قرارست چه بگوید؟ نهایتش یادی‌ست از اتفاقات آبان و دی. فکر می‌کنید مردم تا حالا خبر ندارند چه شده؟

کلاً در چه فضایی سیر می‌کنید که این کارها برایتان مضحک نیست؟!
👍1👎1
صد تخته نگر ز سیم در هر سویی
صد توده نگر ز برف بر هر کویی

در گوشهٔ تاب‌خانه‌ با مَه‌ْرویی
آتش کن و می خور و برافکن بویی

(معزّی نیشابوری، جنگ رباعی، استاد علی میرافضلی، ص۹۹)

معنای تابخانه: در لغتنامهٔ دهخدا:
خانه‌ای که در آن شیشه بندی بود تا هر چه از بیرون باشد دیده می‌شود و روشنایی خورشید در آن افتد. بعضی خانه‌ای را گفته‌اند که دیوار آن‌را از آیینه و در و پنجرهٔ آن‌را از بلور کرده باشند که هر که در درون باشد بیرون را تواند دید. خانه‌ای را گویند که در آن بخاری و تنور باشد. شبستان. کاشانه.

https://www.tg-me.com/oragheparishan
👍1👎1
احمقان سرور شدستند و، ز بیم
عاقلان سرها کشیده در گلیم

مولوی، قرن هفتم
حیات سیاسی یوسف رستم
Ehsan Abdipour
حیاتِ سیاسیِ یوسف رستم
از استاد احسان عبدی پور

(تا حالا هرچه از «احسان عبدی‌پور» شنیده‌ام، عالی بوده.)
@daastaanehsanoo
2025/07/13 05:02:24
Back to Top
HTML Embed Code: