Telegram Web Link
«دستور تخریب شصت پلاک صادر شده است!

منبع آگاهی که در بازدید از بافت تاریخی شیراز متوجه این تخریب قریب‌الوقوع شده به خبرنگار فارس گفت: به عنوان تعدادی علاقه‌مند درحال بازدید از بناهای تاریخی منطقه بودیم که اتفاقاً یکی از پیمانکاران تخریب شهرداری شیراز به سمت ما آمد و بعد ازینکه پرسید از کجا آمده‌ایم گفت بازدید کنید چون این بناها سه روز بعد، دیگر نیستند!»

تخریب بافت تاریخی همیشه بوده. در زمان رضاشاه هم بسیاری از بافت‌های تاریخی تخریب شد. نیز در پهلوی دوم بخش زیادی از بافت‌های تاریخی از میان رفت، از جمله در طرح توسعهٔ حرم رضوی. جالبست که فرح به شدت با این کارها مخالف بود و شاه و اسدالله علم (که من هم به نقل از خاطرات خودش همین تخریب بافت اطراف حرم را می‌نویسم،) فرح را مسخره می‌کردند که: مانع «توسعه» است!
خدا را شکر با وجود این همه تحولات تاریخی و فرهنگی، هنوز همان روند ادامه دارد! با این تفاوت که آن زمان این خانه‌های تاریخی همه جا پر بود و تخریبش در جامعه حساسیتی ایجاد نمی‌کرد و کمتر کسی مخالف این کارها بود. ولی الان با وجود حساسیت نسبی افکار عمومی، باز وضعیت همانست!
https://www.tg-me.com/oragheparishan
در حاشیهٔ اخراج استادان
«گذینه‌های تفیضی!»

۱. این اخراج‌ها و قطع همکاری‌های بی‌ سر و صدا و با سر و صدا به این چند موردی که خبری شده ختم نمی‌شود و موارد فراوانی دارد و افراد به دلایلی آن را آشکار نمی‌کنند.
یکی از این دلایل ترس از حاشیه سازی‌ها و تهدیدهای بیشتر است و این خود بسیار دردناک است که آدمی حتی بترسد از ظلمی که به او شده حرف بزند.
(راستی یادم افتاد به یکی از اقوام که در جریانات اخیر به چشمش شلیک کردند و آسیب زیادی دید ولی خانواده سکوت کردند!)

۲. من هیأت علمی هیچ دانشگاهی نیستم و اصلاً تقاضای استخدام هم نداده‌ام، چون تحمل شرایط و توهین‌های بعدی دانشگاه‌ها را نداشتم. تنها به تقاضای خودِ گروه و استادان یکی دو جا رفتم و درسی دادم.
از جمله در دانشگاه علوم پزشکی دانشگاه اصفهان.

۳. پارسال یادداشتی انتقادی نوشتم که این عزیزان حقوق ناچیز استادان حق‌التدریس را با تأخیری بیش از یک ساله می‌پردازند. (کمتر از دو میلیون تومان برای یک ترمِ بیش از چهار ماهه!)
https://www.tg-me.com/oragheparishan
ادامه در فرستهٔ بعدی👇
ادامه از فرستهٔ بالایی👆
۴. بعد از آن یادداشت، دیگر امسال دعوت به همکاری نشدم و بی سر و صدا ردم کردند!
البته که من هیچ پیگیری‌ای نکردم که چرا چنین شده، ولی آقایان از مدت‌ها پیش دلشان می‌خواست دیگر نیایم و هربار سنگی می‌انداختند و بعداً فهمیدم به دلیل استقبال و اصرار دانشجوها مجبور می‌شده‌اند همان یک درس را هم بدهند!

۵. دیدم در این نامه «اختیارهای تفویضی» را «تفیضی» نوشته‌اند!
یادم افتاد دانشگاه ما هم هربار دستورالعملی می‌دادند که چنین و چنان کنید و هرکدام از این نامه‌ها پر از اشکالات نگارشی و ویرایشی بود. از جمله یک بار «گزینه» را با ذال (گذینه) نوشته بودند.
بهشان تذکر دادم که: برای دانشگاه این اشتباهات زشت است.

شاید باور نکنید، یک سال بعد که دوباره بخشنامه دادند، باز هم «گذینه» نوشته بودند.
(فکر نکنید اشتباه تایپی بوده، چون چند بار تکرار شده بود. حتی اسم فایل ارسالی‌شان «چند گذینه‌‌ای» بود!)

با این شرایط عجیب نیست که اهل دانش چندان رغبتی به تدریس در این محیط‌ها نشان ندهند.
https://www.tg-me.com/oragheparishan
Forwarded from چهار خطی
▫️عاشق بدبختی خویش

گه در پیِ دین رویم و گه در پیِ کیش
هر روز بُتی دگر نهیم اندر پیش
در جمله، ز ما هرکه خرد دارد بیش
هستیم همه عاشق بدبختیِ خویش

حکیم سنایی غزنوی


"چهار خطی"
https://www.tg-me.com/Xatt4
و کسانی که عوام ایشان را علما خوانند، از همهٔ عوام جاهل‌ترند.

#عین‌القضات_همدانی (۱۳۷۷). نامه‌های عین‌القضات همدانی. جلد اول. به اهتمام علی‌نقی منزوی و عفیف عُسیران. چاپ سوم. تهران: اساطیر. صفحهٔ ۴۳۶.

📗شعر، فرهنگ و ادبیات
@mohsenahmadvandi
کلاس‌های حافظ خوانی از این به بعد در یوتیوب هم در دسترس است.
اگر مخاطبان در یوتیوب به حد نصاب برسند، صاحبان آثار می‌توانند از آنجا حق تألیف بگیرند.
ممنون می‌شوم اگر به لینک زیر بروید و اول از همه در آنجا عضو (subscribe ) بشوید و بعد هم نشانِ زنگوله را بزنید که از بارگذاری درس‌ها با خبر شوید و لایک هم بفرمایید.

https://youtube.com/playlist?list=PL_eBAkJwyEiv1AY1m57dNtgMYqLxMB95K
سنگ نگارهٔ ساسانی به این بزرگی را (که نزدیک دوهزار سال سر جایش بوده) از دل کوه با فِرِز بریده‌اند و از کشور خارج کرده‌اند و آب از آب تکان نخورده و تازه در فرودگاه لندن این قاچاق کشف شده!

روحش شاد دکتر جواد طباطبایی که گفت:
در ایران همه چیز متولی دارد، به جز خود ایران!

اول گفتم ای‌کاش یک نفر از این سارقان زنی بی‌حجاب بود، تا همان لحظه می‌ریختند آنجا و شاید متوجه این سرقت هم می‌شدند.

ولی بعد دیدم، نه! احتمالاً کشف حجاب باعث می‌شد که تازه این دزدی فراموش شود!

https://www.tg-me.com/oragheparishan
همین یک نکته!

مذهبی‌ها باید بیاموزند که در چارچوب "ملت-دولت" به اندازۀ سرسوزنی حق و حقوق بیشتری نسبت به غیرمذهبی‌ها ندارند. اگر همین یک نکته را بیاموزند، تبعیض اعتقادی رنگ می‌بازد و همزیستی و همبستگی اجتماعی تضمین می‌شود.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
Forwarded from چهار خطی
ایّام بر آن است

ایّام بر آن است که تا بتواند
یک روز مرا به کام دل ننشاند
عهدی دارد جهان که تا گرد جهان
خود می‌گردد، مرا همی‌گرداند

کمال اسماعیل اصفهانی
(دیوان کمال، محمدرضا ضیاء، ۳۲۹)
رباعی کمال در ده نویس دیوان او نقل شده است: دستنویس چستربیتی، ۶۹۹ ق؛ دو دستنویس کاخ گلستان، ۷۲۲ ق و ۷۳۲ ق؛ دو دستنویس مجلس، ۷۲۱ ق، ۷۲۵ ق؛ دستنویس دانشگاه (نفیسی)، سدۀ هفتم و هشتم ق؛ دستنویس ملک، سدۀ هشتم ق؛ و چهار دستنویس دیگر از قرن دهم و یازدهم.
‏..

عهدی دارد جهان که تا بتواند
در دور فلک مرا به جان رنجاند
نذری دارد فلک که در گرد جهان
تا می‌گردد، مرا همی‌گرداند
مجدالدین همگر
(دیوان مجد همگر، ۷۴۲)
رباعی را اسحاق بن قوام بن همگر (نوۀ شاعر) به سال ۶۹۷ هجری قمری جزو رباعیات جدّش نوشته (دستنویس موزۀ بریتانیا، برگ ۱۲۵ر) و در آنکه مجد همگر سرایندۀ آن است، تردیدی نیست. به نظر می‌رسد مجد همگر رباعی کمال اسماعیل را در ذهنش داشته و بر مبنای آن، با تغییراتی، رباعی جدیدی ساخته است. در رباعیات او، چنین مواردی کم نیست.
‏..

آذر بیگدلی، رباعی کمال اسماعیل را به عین عبارت به مهستی گنجوی بخشیده و تقریباً همۀ مهستی‌پژوهان آن را به نقل از آذر در کتاب‌های خود آورده‌اند: مهدی دهقان (رباعیات مهستی دبیر گنجوی، ۱۱۷)؛ احمد سهیلی خوانساری (رباعیات حکیمه مهستی دبیر، ۹۱)؛ فریدون نوزاد (مهستی‌نامه، ۱۰۱)؛ معین‌الدین محرابی (مسهتی گنجه‌ای، ۱۵۲). نقل آذر در برابر نسخه‌های کهن دیوان کمال هیچ وزنی ندارد.
‏..

"چهار خطی"
https://www.tg-me.com/Xatt4
پرویز اذکایی درگذشت. بزرگمردی که تا پایان عمر در همدان ماند و خانهٔ پدری‌اش را با پانزده هزار جلد کتاب وقف پژوهشگران کرد.
در عین حال،
آدم‌هایی را می‌شناسم که چندین خانه و مغازه دارند و حتی می‌ترسند اجاره‌شان بدهند مباد ضرر کنند!
ماندنش در همدان هم درسی است برای کسانی که فکر می‌کنند بدون مهاجرت به شهرهای بزرگ، نمی‌شود آثار بزرگ آفرید.

https://www.tg-me.com/oragheparishan
همانطور که می‌بینید، آقایان دستور داده‌اند که بنده از برنامهٔ سخنرانی حذف شوم!
جالبست که یک بار استعلام شده و «مجوز» داده‌اند، ولی ظهرِ روزی که برنامه قرارست اجرا شود، می‌گویند خیر! که البته از ایشان ممنونم؛ چه، افتخار این محرومیت بیش از آن اجراست!
https://www.tg-me.com/oragheparishan
این پوستر را شهرداری اصفهان زده.

در مقدمهٔ دیوان کمال اسماعیل این همه توضیح داده‌ام که بر اساس تحقیقات من کمال چاق و کچل بوده و احتمالاً ریش نداشته و به دلیل بیماری‌های چشمی و پوستیِ وحشتناکی که داشته، قاعدتاً صاحب پوست و چهرهٔ درخشانی هم نبوده. ولی تصویری که عزیزان کشیده‌اند، شده این!

در ۲۰۱۷ انیمیشنی دربارهٔ ونسان ونگوگ (به سبک نقاشی‌های او، در ۶۵هزار فریم با طراحی بیش از صد نقاش) پس از هفت سال زحمت ساخته شد. در مرحله‌ای از فیلم فهمیدند که تاریخ بریده شدن گوش ونگوک، کمی با تصوری که قبلاً می‌رفت، متفاوت است. حدود هفده هزار(؟) نقاشی را دور ریختند و از اول کشیدند که مبادا در روایت تاریخی فیلم خدشه‌ای باشد.
مدیونید اگر بخواهید بین این دو رخداد قیاسی بفرمایید!
البته اینجا هم حواسشان هست که مرا از سخنرانی در این مراسم منع کنند.

پی‌نوشت:
چند روز پیش به ناشر گفتم: چرا ویراست دوم دیوان کمال چاپ نمی‌شود؟
گفت وزارت «ارشاد» دو سال و نیم است به ما کاغذ نمی‌دهد!
اتفاقاً در این مراسم می‌خواستم بگویم ای کاش پول این برنامه‌ها را صرف چاپ آثار جدی در این حوزه‌ها می‌کردید!
https://www.tg-me.com/oragheparishan
نگفتمت مرو آنجا
<unknown>
پس از درگیری با طالبان (که آقایان، ایشان را «جنبش اصیل منطقه» خوانده بودند،) احمدمسعود این شعر مولوی (نگفتمت مرو...) را توییت کرد، که خود داستان جالبی دارد:

یکی از امرای سلجوقی ارادتی به زاهدی دیگر پیدا می‌کند و مولوی ناراحت می‌شود و از مجلس این حاکم بیرون می‌رود.

پس از مدتی سلطان را به جایی دعوت می‌کنند و مولوی به او توصیه می‌کند که: «اگر نروی بِهْ باشد»
او نمی‌شنود و می‌رود و در آنجا «در خلوت‌جایی زهِ کمان در گردنش کردند» و او در لحظه «فریاد می‌کرد و مولانا مولانا می‌گفت!»
افلاکی، نوشته که مولوی در همان موقع در مدرسهٔ خود در سماع مستغرق بود و انگشت سبابه در گوش‌ها کرده و نعره‌ها می‌زد و این دو غزلِ
نگفمت مرو آنجا..
را سرود.

سپس در محراب رفت و گفت: «نمازِ جنازه کنیم!»
بعداً که یاران از دلیل این حالت می‌پرسند مولانا می‌گوید که: «آری بیچاره رکن‌الدین را خفه می‌کردند و در آن حالت نام مرا می‌گفت و بانگ می‌زد و در تقدیر الهی چنان بود، که چنین شود!»
دلیل انگشت در گوش کردن و دستور به اینکه صدای سرنا را بالا ببرند نیز همین بوده که: «نمی‌خواستم که آواز او به گوشم درآید و تشویش دهد!»
https://www.tg-me.com/oragheparishan
2025/07/02 11:16:17
Back to Top
HTML Embed Code: