وقتی صحبت از نجات یهودیان توسط ایرانیان میشه، همه به کوروش کبیر اشاره میکنند و کسی به صلحجویی و انساندوستی خاندان پهلوی در مورد نجات یهودیان اشاره نمیکند!
در دورانی که اروپاییهای متمدن یهودیان را میسوزاندند، ایران آغوشش را باز کرد و آنان را پذیرفت. یهودیان فراری از اروپای متمدن از دریای کاسپین به ایران عزیز پناه آوردند و میهمان ما شدند. بلافاصله به شهرهای مختلف ایران از بندر پهلوی تا تهران و شهرهای مرکزی ایران، سکنی داده شدند و با اسکان موقت، خانهسازی برای آنان آغاز شد.
پس از خانهسازی و شهرک سازی برای میهمانان ایران، پهلوی برای آنان کارگاههای شغلی ایجاد کرد تا بتوانند ایران را خانه خود کنند و احساس غریبگی نداشته باشند و جزوی از خانواده بزرگ ایران باشند. ایران آنها را در آغوش امن خود گرفت تا روزی که رژیم اسلامی به ایران حمله کرد.
در شهرهای مختلف ایران، آرامگاههای یهودیان و مسیحیان ارتودوکس وجود دارد و قسمتی از خاک ایران عزیز شدند.
ایران شاهنشاهی پهلوی همچون کوروش کبیر، ناجی یهودیان بود و بی انصافی در حق پهلوی است اگر این مهم را در جامعه، و به مردم ایران و جهان نگوییم!
Fate Stewart
@paniranist_org
در دورانی که اروپاییهای متمدن یهودیان را میسوزاندند، ایران آغوشش را باز کرد و آنان را پذیرفت. یهودیان فراری از اروپای متمدن از دریای کاسپین به ایران عزیز پناه آوردند و میهمان ما شدند. بلافاصله به شهرهای مختلف ایران از بندر پهلوی تا تهران و شهرهای مرکزی ایران، سکنی داده شدند و با اسکان موقت، خانهسازی برای آنان آغاز شد.
پس از خانهسازی و شهرک سازی برای میهمانان ایران، پهلوی برای آنان کارگاههای شغلی ایجاد کرد تا بتوانند ایران را خانه خود کنند و احساس غریبگی نداشته باشند و جزوی از خانواده بزرگ ایران باشند. ایران آنها را در آغوش امن خود گرفت تا روزی که رژیم اسلامی به ایران حمله کرد.
در شهرهای مختلف ایران، آرامگاههای یهودیان و مسیحیان ارتودوکس وجود دارد و قسمتی از خاک ایران عزیز شدند.
ایران شاهنشاهی پهلوی همچون کوروش کبیر، ناجی یهودیان بود و بی انصافی در حق پهلوی است اگر این مهم را در جامعه، و به مردم ایران و جهان نگوییم!
Fate Stewart
@paniranist_org
میدانستید ایران ۸۰ سال پیش از اعضای مؤسس #سازمان_ملل متحد بوده؟!
تصویر مصطفی عدل در حال امضای منشور ملل متحد در کنفرانس سان فرانسیسکو! ایستاده از راست باقر کاظمی، علیاکبر سیاسی و نصرالله انتظام!
ایران پس از امضای منشور ملل متحد در سانفرانسیسکو، ۱۶ اکتبر ۱۹۴۵ از اعضای اولیه سازمان ملل شد.
مهرداد میرسنجری
@paniranist_org
تصویر مصطفی عدل در حال امضای منشور ملل متحد در کنفرانس سان فرانسیسکو! ایستاده از راست باقر کاظمی، علیاکبر سیاسی و نصرالله انتظام!
ایران پس از امضای منشور ملل متحد در سانفرانسیسکو، ۱۶ اکتبر ۱۹۴۵ از اعضای اولیه سازمان ملل شد.
مهرداد میرسنجری
@paniranist_org
توجیه نکنیم!
ما دچار هراس از پیروزی هستیم
جنگ دوازده روزه فرصتی تاریخی بود. فرصتی که میتوانست جرقهای برای قیام شود، اما سکوتی سنگین به دنبال داشت. ما به جای خیزش، سکوت کردیم. ما با این سکوت فرصتی را سوزاندیم که شاید هرگز تکرار نشود.
ما سالیان دراز آرزوی تغییر در نظام اجتماعی و سیاسی داشتیم و برایش بارها و بارها هزینههای سنگین اجتماعی پرداختیم. اما درست زمانی که شرایط برای پیروزی نهایی مهیا شد، به شکل غافلگیر کنندهای قدم آخر را بر نداشتیم. بهانه های گوناگون آوردیم، دچار تفرقه شدیم، یا به هر صورت دست از پیروزی نهایی کشیدیم تا وضع موجود، هرچند سخت و ناخوشایند، کمابیش ادامه پیدا کند.
اما ترسی که ما را فلج کرد، واقعی نبود. این ترس ساخته و پرداخته دستگاه تبلیغاتی توتالیتر است. سالهاست که با آموزش، اجبار، تهدید و فریب، به ما آموختهاند که پیروزی خطرناک است، تغییر غیر ممکن است و سکوت امنترین راه است. حتی اپوزیسیونهای جعلی را در دل اپوزیسیون واقعی کاشتند تا ما را به تردید و چنددستگی بکشانند. ما به دام این ترفند افتادیم، و سکوتمان دقیقاً همان چیزی شد که استبداد میخواست.
باید درک کنیم که هیچ قدرتی ابدی نیست. استبداد فقط تا جایی دوام میآورد که مردم از پیروزی بترسند. هر بار که ما سکوت را به جای فریاد انتخاب میکنیم، عمر ماشین توتالیتر را طولانیتر میکنیم. هر عقبنشینی، آیندهای را که میتوانست ساخته شود، به آتش میکشد.
فرصت دوازدهروزه را سوزاندیم، اما تاریخ دوباره در خواهد زد. این بار اگر باز هم به ترس و تردید تن دهیم، فردایی باقی نخواهد ماند.
ما باید بر ترس خود غلبه کنیم. باید بفهمیم که ترس از پیروزی ساخته دشمن است و حقیقت ندارد. هیچ فرصتی را نباید از دست داد. هر لحظهای که میتواند به خیزش بدل شود، باید دریافته و به فریاد تبدیل شود. آیا در بزنگاه بعدی باز هم سکوت خواهیم کرد یا سرانجام بر ترس تحمیلی غلبه کرده و به قیام تا پیروزی خواهیم ایستاد؟
- فریاد
@paniranist_org
ما دچار هراس از پیروزی هستیم
جنگ دوازده روزه فرصتی تاریخی بود. فرصتی که میتوانست جرقهای برای قیام شود، اما سکوتی سنگین به دنبال داشت. ما به جای خیزش، سکوت کردیم. ما با این سکوت فرصتی را سوزاندیم که شاید هرگز تکرار نشود.
ما سالیان دراز آرزوی تغییر در نظام اجتماعی و سیاسی داشتیم و برایش بارها و بارها هزینههای سنگین اجتماعی پرداختیم. اما درست زمانی که شرایط برای پیروزی نهایی مهیا شد، به شکل غافلگیر کنندهای قدم آخر را بر نداشتیم. بهانه های گوناگون آوردیم، دچار تفرقه شدیم، یا به هر صورت دست از پیروزی نهایی کشیدیم تا وضع موجود، هرچند سخت و ناخوشایند، کمابیش ادامه پیدا کند.
اما ترسی که ما را فلج کرد، واقعی نبود. این ترس ساخته و پرداخته دستگاه تبلیغاتی توتالیتر است. سالهاست که با آموزش، اجبار، تهدید و فریب، به ما آموختهاند که پیروزی خطرناک است، تغییر غیر ممکن است و سکوت امنترین راه است. حتی اپوزیسیونهای جعلی را در دل اپوزیسیون واقعی کاشتند تا ما را به تردید و چنددستگی بکشانند. ما به دام این ترفند افتادیم، و سکوتمان دقیقاً همان چیزی شد که استبداد میخواست.
باید درک کنیم که هیچ قدرتی ابدی نیست. استبداد فقط تا جایی دوام میآورد که مردم از پیروزی بترسند. هر بار که ما سکوت را به جای فریاد انتخاب میکنیم، عمر ماشین توتالیتر را طولانیتر میکنیم. هر عقبنشینی، آیندهای را که میتوانست ساخته شود، به آتش میکشد.
فرصت دوازدهروزه را سوزاندیم، اما تاریخ دوباره در خواهد زد. این بار اگر باز هم به ترس و تردید تن دهیم، فردایی باقی نخواهد ماند.
ما باید بر ترس خود غلبه کنیم. باید بفهمیم که ترس از پیروزی ساخته دشمن است و حقیقت ندارد. هیچ فرصتی را نباید از دست داد. هر لحظهای که میتواند به خیزش بدل شود، باید دریافته و به فریاد تبدیل شود. آیا در بزنگاه بعدی باز هم سکوت خواهیم کرد یا سرانجام بر ترس تحمیلی غلبه کرده و به قیام تا پیروزی خواهیم ایستاد؟
- فریاد
@paniranist_org
تدبیر بر شمشیر پیروز است
آرنگ تدبیر بر شمشیر پیروز است بیش از دوهزارسال پیش بر سر در دانشگاه گندیشاپور نقش بسته بود. این گزاره عصارهی یک جهانبینی بود، جهانبینیای که عقلانیتِ حکمران را مقدم میدارد بر قدرتِ نیرویِ قهریه و تدبیر را بهعنوان فضیلتی عملی میستاید که توان حفظ و پیشبرد جامعه را بدون متلاشیکردنِ آن دارد. آنچه در این عبارت متبلور است نفیِ تسلطِ زور بعنوان روشِ اول و آخرِ ادارهی جامعه است — پذیرشِ دشواریِ تدبیر بجای شقاوتِ آسانِ شمشیر.
وقتی یک جامعهی تاریخی همچون گندیشاپور را بعنوان نمادی از سنتِ دانش و تدبیر میستاییم، این ستایش بیش از یادکردِ یک بنا یا زمان است، یادآوری آن همزیستیِ عقل و عمل، آن نسبتِ میان علم و قانون و حکمتِ شهری است که امکانِ بقا و رشدِ مدنی را فراهم میآورد. تدبیر یعنی توانِ بهکارگیری دانش، اخلاق و چشماندازِ بلند مدت برای ادارهی زندگی مشترک؛ شمشیر اما پیوندی مستقیم با واکنشِ آنی، خشونتِ ابزاری و حذفِ مخالف دارد.
وقتی زبانِ سیاست شعارِ «خون بر شمشیر پیروز است» را جانشینِ «تدبیر بر شمشیر» میکند، صرفاً یک جابجاییِ لفظی رخ نداده؛ معنایی وارونه شده است. خونگرایی آئینی شوم است که تقدیسِ خشونت و امنیت ناشی از ترس را بعنوان مبنای مشروعیت عرضه میکند. این تغییر نشانهی افولِ ساختاریِ فرهنگ به دست تشنگان قدرت است از حکمرانیِ مبتنی بر مصلحت و قانون به حکمرانیِ مبتنی بر ارعاب و هیمنه و مرگ بر این و آن و همه جهان گفتن. چنین تغییری مقدماتِ تعطیلیِ عقلِ عمومی و عادیسازیِ شر "توتالیتاریسم" را فراهم میسازد.
ما به تجربه و با تمام سلولهای وجود دریافتیم که عواقبِ این افول فرهنگی و سیاسی فاجعهبار بوده است. زمانی که قدرت بجای پاسخگوییِ عقلانی به مسئلهها، به زبانِ خون و انتقام رجوع کند، نهادها تضعیف میشوند، قانونْ تبدیل به نمایشنامه میگردد و فضای عمومیْ سمّی میشود. جامعهای که در آن منطقِ تدبیر فرو میپاشد، ظرفیتِ حلِ مسأله را از دست میدهد؛ بهجایش ستیز و بقا از طریق زور جایگزین کنشِ مدنی میشود. در افقِ بلند مدت چنین وضعیتی موجب فرسایش سرمایهی انسانی، سرمایهی اجتماعی و امیدِ جمعی است.
خوانشِ فلسفیِ این وضعیت ما را به دو نکتهی اساسی هدایت میکند. نخست آنکه فضیلتِ تدبیر از منظر فلسفهی عملی مولدِ ثبات و عدالت و توسعه است. تدبیر نیازمند ترکیبِ تجربه و قاعدهمندی و حسِ اخلاقی است. دوم آنکه قدرت اگر با خونریزی سعی در کسب مشروعیت کند، خود را از هرگونه پاسخگویی عینی جدا میسازد و به آسانی به خودآیینیِ بدل میشود؛ خودآیینیای که جز بارِ تخریب بر جامعه نمیافزاید.
چاره در بازگرداندنِ برتریِ تدبیر است، در بازسازیِ نهادها، در احیای گفتگوی عقلانی در عرصهی عمومی، در آموزشِ شهروندی و در تقویتِ فرهنگِ پاسخگویی. و این همه بدون براندازی نهادهای پوسیده ستمگر بدون از کار انداختن و برچیدن ماشین توتالیته امکانپذیر نیست. تدبیر را نمیتوان صرفاً با یک سخنرانی بازگرداند؛ باید بذرِ آن را در ساختارهای تصمیمگیری، در دانشگاه و مدرسه، در رسانه و محافلِ مدنی کاشت. بازسازیِ تدبیر به بازسازیِ ایمانِ جمعی به امکانِ حلِ عاقلانهی اختلافات و پیشبردِ مشترک نیاز دارد.
فرهنگها با تکرار ارزشها بازتولید میشوند. هرگاه ما بر اولویتِ تدبیر تأکید کنیم — نه بعنوان شعار و آرنگ، که بعنوان روشِ عملیِ حلِ مسائل — در حقیقت در برابر آن زبانی که خشونت را طبیعی و مشروع جلوه میدهد ایستادهایم. بازگشت به روحِ «تدبیر بر شمشیر پیروز است» بازپسگیریِ خودِ جمعیمان است؛ یادآوریِ اینکه قدرتِ حقیقی در توانِ ساختنِ زندگیِ مشترکِ انسانی نهفته است، نه در خونریزی و خشونت.
- فریاد
@paniranist_org
آرنگ تدبیر بر شمشیر پیروز است بیش از دوهزارسال پیش بر سر در دانشگاه گندیشاپور نقش بسته بود. این گزاره عصارهی یک جهانبینی بود، جهانبینیای که عقلانیتِ حکمران را مقدم میدارد بر قدرتِ نیرویِ قهریه و تدبیر را بهعنوان فضیلتی عملی میستاید که توان حفظ و پیشبرد جامعه را بدون متلاشیکردنِ آن دارد. آنچه در این عبارت متبلور است نفیِ تسلطِ زور بعنوان روشِ اول و آخرِ ادارهی جامعه است — پذیرشِ دشواریِ تدبیر بجای شقاوتِ آسانِ شمشیر.
وقتی یک جامعهی تاریخی همچون گندیشاپور را بعنوان نمادی از سنتِ دانش و تدبیر میستاییم، این ستایش بیش از یادکردِ یک بنا یا زمان است، یادآوری آن همزیستیِ عقل و عمل، آن نسبتِ میان علم و قانون و حکمتِ شهری است که امکانِ بقا و رشدِ مدنی را فراهم میآورد. تدبیر یعنی توانِ بهکارگیری دانش، اخلاق و چشماندازِ بلند مدت برای ادارهی زندگی مشترک؛ شمشیر اما پیوندی مستقیم با واکنشِ آنی، خشونتِ ابزاری و حذفِ مخالف دارد.
وقتی زبانِ سیاست شعارِ «خون بر شمشیر پیروز است» را جانشینِ «تدبیر بر شمشیر» میکند، صرفاً یک جابجاییِ لفظی رخ نداده؛ معنایی وارونه شده است. خونگرایی آئینی شوم است که تقدیسِ خشونت و امنیت ناشی از ترس را بعنوان مبنای مشروعیت عرضه میکند. این تغییر نشانهی افولِ ساختاریِ فرهنگ به دست تشنگان قدرت است از حکمرانیِ مبتنی بر مصلحت و قانون به حکمرانیِ مبتنی بر ارعاب و هیمنه و مرگ بر این و آن و همه جهان گفتن. چنین تغییری مقدماتِ تعطیلیِ عقلِ عمومی و عادیسازیِ شر "توتالیتاریسم" را فراهم میسازد.
ما به تجربه و با تمام سلولهای وجود دریافتیم که عواقبِ این افول فرهنگی و سیاسی فاجعهبار بوده است. زمانی که قدرت بجای پاسخگوییِ عقلانی به مسئلهها، به زبانِ خون و انتقام رجوع کند، نهادها تضعیف میشوند، قانونْ تبدیل به نمایشنامه میگردد و فضای عمومیْ سمّی میشود. جامعهای که در آن منطقِ تدبیر فرو میپاشد، ظرفیتِ حلِ مسأله را از دست میدهد؛ بهجایش ستیز و بقا از طریق زور جایگزین کنشِ مدنی میشود. در افقِ بلند مدت چنین وضعیتی موجب فرسایش سرمایهی انسانی، سرمایهی اجتماعی و امیدِ جمعی است.
خوانشِ فلسفیِ این وضعیت ما را به دو نکتهی اساسی هدایت میکند. نخست آنکه فضیلتِ تدبیر از منظر فلسفهی عملی مولدِ ثبات و عدالت و توسعه است. تدبیر نیازمند ترکیبِ تجربه و قاعدهمندی و حسِ اخلاقی است. دوم آنکه قدرت اگر با خونریزی سعی در کسب مشروعیت کند، خود را از هرگونه پاسخگویی عینی جدا میسازد و به آسانی به خودآیینیِ بدل میشود؛ خودآیینیای که جز بارِ تخریب بر جامعه نمیافزاید.
چاره در بازگرداندنِ برتریِ تدبیر است، در بازسازیِ نهادها، در احیای گفتگوی عقلانی در عرصهی عمومی، در آموزشِ شهروندی و در تقویتِ فرهنگِ پاسخگویی. و این همه بدون براندازی نهادهای پوسیده ستمگر بدون از کار انداختن و برچیدن ماشین توتالیته امکانپذیر نیست. تدبیر را نمیتوان صرفاً با یک سخنرانی بازگرداند؛ باید بذرِ آن را در ساختارهای تصمیمگیری، در دانشگاه و مدرسه، در رسانه و محافلِ مدنی کاشت. بازسازیِ تدبیر به بازسازیِ ایمانِ جمعی به امکانِ حلِ عاقلانهی اختلافات و پیشبردِ مشترک نیاز دارد.
فرهنگها با تکرار ارزشها بازتولید میشوند. هرگاه ما بر اولویتِ تدبیر تأکید کنیم — نه بعنوان شعار و آرنگ، که بعنوان روشِ عملیِ حلِ مسائل — در حقیقت در برابر آن زبانی که خشونت را طبیعی و مشروع جلوه میدهد ایستادهایم. بازگشت به روحِ «تدبیر بر شمشیر پیروز است» بازپسگیریِ خودِ جمعیمان است؛ یادآوریِ اینکه قدرتِ حقیقی در توانِ ساختنِ زندگیِ مشترکِ انسانی نهفته است، نه در خونریزی و خشونت.
- فریاد
@paniranist_org
«تورم به اندازه یک زورگیر، خشن، به اندازه یک سارق مسلح، ترسناک و به اندازه یک آدمکش، مرگبار است.»
رونالد ریگان
@paniranist_org
رونالد ریگان
@paniranist_org
از دستاوردهای شوم انقلاب ضد سلطنتی ۱۳۵۷
در سال ۱۳۴۹ نرخ رسمی دلار ۷۰ ریال تثبیت شد و تا ۱۳۵۷ تقریباً ثابت ماند و در بازار آزاد هم اختلاف چندانی نداشت. حدود ۷۰ تا ۷۵ ریال.
در سال ۱۳۵۲ (۱۹۷۳ میلادی) نرخ رسمی دلار در ایران ۷۰ ریال (معادل ۷ تومان) بود.
۱۰۰۰ تومان = ۱۰,۰۰۰ ریال
اگر هر دلار = ۷۰ ریال → ۱۰,۰۰۰ ریال ÷ ۷۰ ریال ≈ ۱۴۳ دلار
یعنی ۱۰۰۰ تومان حدود ۱۴۰ تا ۱۴۵ دلار ارزش داشت ولی امروز و پس از گذشت ۵۰ سال هر دلار آمریکا برابر با ۱۱۴۰۰۰ تومان است.
@paniranist_org
در سال ۱۳۴۹ نرخ رسمی دلار ۷۰ ریال تثبیت شد و تا ۱۳۵۷ تقریباً ثابت ماند و در بازار آزاد هم اختلاف چندانی نداشت. حدود ۷۰ تا ۷۵ ریال.
در سال ۱۳۵۲ (۱۹۷۳ میلادی) نرخ رسمی دلار در ایران ۷۰ ریال (معادل ۷ تومان) بود.
۱۰۰۰ تومان = ۱۰,۰۰۰ ریال
اگر هر دلار = ۷۰ ریال → ۱۰,۰۰۰ ریال ÷ ۷۰ ریال ≈ ۱۴۳ دلار
یعنی ۱۰۰۰ تومان حدود ۱۴۰ تا ۱۴۵ دلار ارزش داشت ولی امروز و پس از گذشت ۵۰ سال هر دلار آمریکا برابر با ۱۱۴۰۰۰ تومان است.
@paniranist_org
سنگ گوری در ماخاچ قلعه (پطروسک) روسیه
مرتضی رضوانفر
این سنگ قبر مربوط به ستار رفیعزاده از مهاجران ایرانی به ماخاچ قلعه است. بر این سنگ قبر شعر جالبی به زبان فارسی آمده است:
مسلمانان دلم یاد از وطن کرد
نمیدانم وطن کی یاد من کرد
اگر شاهی بمیرد از وطن دور
به خواری میبرندش جانب گور
هما ارژنگی
@paniranist_org
مرتضی رضوانفر
این سنگ قبر مربوط به ستار رفیعزاده از مهاجران ایرانی به ماخاچ قلعه است. بر این سنگ قبر شعر جالبی به زبان فارسی آمده است:
مسلمانان دلم یاد از وطن کرد
نمیدانم وطن کی یاد من کرد
اگر شاهی بمیرد از وطن دور
به خواری میبرندش جانب گور
هما ارژنگی
@paniranist_org
ای امام جماعت نادان، امام زمان ظهور کرده و از آن سوی آبها عزم دیار ما کرده است. جسم ناقابلت را به غار بسپار و از دیدهها گمشو زیرا موتور سواران زن، گارد محافظ او هستند.
منوچهر یزدی
@paniranist_org
منوچهر یزدی
@paniranist_org
مکانیسم ماشه و فلسفهی پوپر
فیلسوف بزرگ آزادی و عقلانیت کارل پوپر میگوید که صلح فقط با مقاومت در برابر تبهکاران ممکن است. اگر حقیقت سلاخی شود همه چیز از هم میپاشد و اگر آزادی از میان برود معرفت و نتیجتأ بقا نابود خواهد شد.
رژیم ملایان نمونهی بارز همان چیزی است که پوپر آن را «معرفت قبیلهای» مینامید. حقیقت توسط این رژیم به نفع ایدئولوژی زیر پا گذاشته شده و آزادی نابود گشته و بقای مردم ایران و ثبات جهان به بازی گرفته شده است. در داخل کشور حقیقت را سرکوب میکنند و در سطح جهانی نیز از صدور جنگ و بحران هستهای بعنوان ابزار سلطه و قلدری استفاده میکنند.
پوپر میگوید که جامعه در برابر استبداد حق دارد و حتی وظیفه دارد که مقاومت کند. اعمال فشار بر رژیمی که حقیقت و آزادی را نابود میکند ضرورتی اخلاقی است. مکانیسم ماشه و تحریمها را باید در این چارچوب فهمید. اینها ابزارهایی عقلانی برای دفاع از تمدن و بازداشتن یک تبهکار جهانی از نابودی حقیقتاند.
از نگاه پوپری زور زمانی اخلاقی است که بر پایهی دلایل عینی و محکمه پسند بکار رود. پروندهی ملایان تهران پر است از چنین ادلههایی. صدور تروریسم و سرکوب خونین داخلی، نقض فاحش حقوق بشر و تلاش برای دستیابی به سلاح هستهای و تهدید مستمر امنیت منطقه و جهان با قلدری. این شواهد همان توجیه عقلانی و اخلاقی برای فعالسازی مکانیسم ماشه و ادامهی تحریمهاست.
پوپر در جایی دیگر میگوید صلح از دل مصالحه با تبهکاران به دست نمیآید. مماشات با مستبدان تنها آنان را جسورتر میکند. پس تحریمها و فشارهای بینالمللی اگر بدرستی اعمال شوند شکلی از مقاومت اخلاقیاند که پوپر تعریف میکند؛ مقاومتی برای حفظ حقیقت و آزادی و امنیت و آینده.
اگر جهان در برابر رژیمی که آشکارا بنیادهای تمدن انسانی را تهدید میکند کوتاه بیاید، به همان خطایی دچار میشود که پوپر دربارهاش هشدار میداد «خطای توهم صلح از مسیر معامله با جنایتکاران».
- فریاد
@paniranist_org
فیلسوف بزرگ آزادی و عقلانیت کارل پوپر میگوید که صلح فقط با مقاومت در برابر تبهکاران ممکن است. اگر حقیقت سلاخی شود همه چیز از هم میپاشد و اگر آزادی از میان برود معرفت و نتیجتأ بقا نابود خواهد شد.
رژیم ملایان نمونهی بارز همان چیزی است که پوپر آن را «معرفت قبیلهای» مینامید. حقیقت توسط این رژیم به نفع ایدئولوژی زیر پا گذاشته شده و آزادی نابود گشته و بقای مردم ایران و ثبات جهان به بازی گرفته شده است. در داخل کشور حقیقت را سرکوب میکنند و در سطح جهانی نیز از صدور جنگ و بحران هستهای بعنوان ابزار سلطه و قلدری استفاده میکنند.
پوپر میگوید که جامعه در برابر استبداد حق دارد و حتی وظیفه دارد که مقاومت کند. اعمال فشار بر رژیمی که حقیقت و آزادی را نابود میکند ضرورتی اخلاقی است. مکانیسم ماشه و تحریمها را باید در این چارچوب فهمید. اینها ابزارهایی عقلانی برای دفاع از تمدن و بازداشتن یک تبهکار جهانی از نابودی حقیقتاند.
از نگاه پوپری زور زمانی اخلاقی است که بر پایهی دلایل عینی و محکمه پسند بکار رود. پروندهی ملایان تهران پر است از چنین ادلههایی. صدور تروریسم و سرکوب خونین داخلی، نقض فاحش حقوق بشر و تلاش برای دستیابی به سلاح هستهای و تهدید مستمر امنیت منطقه و جهان با قلدری. این شواهد همان توجیه عقلانی و اخلاقی برای فعالسازی مکانیسم ماشه و ادامهی تحریمهاست.
پوپر در جایی دیگر میگوید صلح از دل مصالحه با تبهکاران به دست نمیآید. مماشات با مستبدان تنها آنان را جسورتر میکند. پس تحریمها و فشارهای بینالمللی اگر بدرستی اعمال شوند شکلی از مقاومت اخلاقیاند که پوپر تعریف میکند؛ مقاومتی برای حفظ حقیقت و آزادی و امنیت و آینده.
اگر جهان در برابر رژیمی که آشکارا بنیادهای تمدن انسانی را تهدید میکند کوتاه بیاید، به همان خطایی دچار میشود که پوپر دربارهاش هشدار میداد «خطای توهم صلح از مسیر معامله با جنایتکاران».
- فریاد
@paniranist_org
جمهوری خواهی در ایران و جهان،
چرا پادشاهی؟
مصطفی لطفی کیان
۵ مهر ۱۳۹۲
جمهوری خواهان را میتوان به هفت دسته تقسیم کرد:
گروه اول کسانی هستند که یک علامت مساوی بین دیکتاتوری و پادشاهی گذاشتهاند و به اصطلاح خیال خودشان را راحت کردهاند، در صورتی که اولین حق رای به زنان در کشور پادشاهی نیوزلند داده شد و نخستین قوانین دموکراتیک در شاهنشاهیهای ایران پیش از باستان و سپس پادشاهی بریتانیا و پادشاهیهای اسکاندیناوی و بنلوکس تدوین و اجرا شد. در نظامهای پادشاهی معاصر حقوق مردم با روندهای انتخاباتی و دموکراتیک کاملن رعایت میشود و رژیم سلطنتی تحت نظارت کامل پارلمان است. حداقل در تاریخ معاصر دیکتاتورها اکثرن رهبران انقلابهای ضدسلطنتی و رؤسای جمهور بودهاند و حکومت را شخصی و بیتالمال ملت را خصوصی کردهاند. پادشاه بخصوص به صورت سمبلیک یا نمادین، وسوسه کودتا و عطش قدرت طلبی را به حداقل میرساند زیرا کسی که چنین قصدی داشته باشد میداند که او هم در همان سیستم و قانون اساسی نهایتن نمادین و سمبلیک خواهد شد. به همین خاطر است که قدرت طلبان پس از برانداختن نظام پادشاهی بلافاصله به آن انگ دیکتاتوری زده و آن را تبدیل به جمهوری دلخواه خود کرده و قدرت را در حلقه خودیها محصور نموده و بعضن آن را مادام العمر و موروثی کردهاند. مقایسه کنید آمار کودتاها و آشوبها را بین کشورهای با نظامات جمهوری و کشورهای با نظامات پادشاهی. فراحزبی و فراجناحی بودن پادشاه یا ملکه تکیه گاه مطمئنی است برای ملت بخصوص کسانی که نمی خواهند درگیر کشمکشهای سیاسی افراد و احزاب شوند زیرا قدرت آنها غیر سیاسی و یک قدرت نمادین اخلاقی است که احترام به همه شهروندان را تضمین میکند. وقتی صحبت از خشونت در نظامهای پادشاهی میشود چنانچه همهی دروغهای انقلابیون را درست فرض کنیم همهی آنها به اندازهی یک محاکمه دسته جمعی یا یکی از روزهای خونین انقلاب هم نمیشود! فیلیپ بلوند رئیس مؤسسه تحقیقاتی رسپابلیکا میگوید: «... اگر قدرتی برای بیان نظرات دیگران به جز اکثریتی که به صورت موقت حاکم شدهاند - و عقایدشان هم غالبا توسط عوامل بیرونی هدایت میشود - وجود نداشته باشد؛ رقابت و برتریجوییهای انتخاباتی بر ما چیره خواهد شد و تسلیم قدرت نامحدود برندهها خواهیم بود. ... حکومت مشروطه، که ترکیبی از حکومت تودهها، خواص و فرد است، در پیشگیری از استبدادی که با انتخابات ایجاد شود، کاراتر از تقسیم قوا عمل میکند. سلطنت یا همان حکومت فرد، به عنوان وزنه تعادلی جهت اطمینان از حفظ فرایندهای دموکراتیک و منصفانه بودن آنها عمل میکند. در یک کلام، شهریار نگهبان حکومت قانون است. ... حکومتهای استبدادی قرن بیستم، میراث سلطنت مشروطه را کنار گذاشتند..... برای دفاع از دموکراسی به چیزی بیشتر از دموکراسی صرف نیاز است». فرهاد خ در توضیح آن مینویسد: «... بعلت نبود «یک مکانیزم محدود کننده قدرت» [حزب نازی در آلمان] تبدیل به دیو استبداد گشت و قدرت را در انحصار خود نگاه داشت. در حقیقت اصلیترین وظیفه پادشاه یا ملکه در سیستم پادشاهی پارلمانی «تضمین آزادی برای اقلیت بیرون از قدرت» است. در این سیستم نخست وزیر به عنوان نماینده یک فرایند دموکراتیک قدرت مطلقه پادشاه را محدود نمیکند، چرا که اصولا" نهاد پادشاهی دارای قدرت اجرایی نیست بلکه این نهاد پادشاهی است که از قبضه کامل قدرت به دست حزب حاکم و به زیان اقلیت خارج از قدرت جلوگیری میکند. دقیقا" به دلیل عدم وجود همین نهاد، آلمان به کام استبدادی افتاد که وبال آن دامان دنیا را گرفت و فرانسه در اثر انقلابهای متعدد دچار تلفات انسانی و اقتصادی بسیار شد. در مقابل علت آنکه کشورهای [پادشاهی] اروپایی و بریتانیا در درازای تاریخ پس از رنسانس، دچار استبداد نشدند و همیشه دارای «دموکراسی پایدار» بودهاند، همین نهاد است. این کشورها با دارا بودن «نهادی که همیشه قدرت را بالانس کرده است» دارای توسعه یافتهترین، ثروتمندترین، دموکراتترین و مترقیترین دولتها هستند. پادشاه یا ملکه با شخصیت دادن و یکپارچه کردن مردم از طبقات و نژادها و مذاهب مختلف باعث میشود تا سیاستمداران بهتر عمل کنند و با تلاش برای نمایندگی تمام نظرات دخیل در منافع ملی، سیاستمداران را از افراط گرایی و بنیاد گرایی و آنهایی که فقط عقاید خودشان را قبول دارند محفوظ میدارد. از سوی دیگر بسیاری دیگر از کشورهایی که با نوع دیگر دموکراسی لیبرال یعنی جمهوری نیز اداره میشوند رئیس جمهور بعنوان یک نهاد غیر مسئول و فاقد قدرت و نقش سیاسی انجام مسئولیت میکند. کشورهایی نظیر آلمان، هند، اسرائیل، یونان و ... با اینکه دارای سیستم جمهوری هستند معهذا «این نهاد بالانس کننده قدرت» را همچنان حفظ کردهاند.
صفحه ۱
@paniranist_org
چرا پادشاهی؟
مصطفی لطفی کیان
۵ مهر ۱۳۹۲
جمهوری خواهان را میتوان به هفت دسته تقسیم کرد:
گروه اول کسانی هستند که یک علامت مساوی بین دیکتاتوری و پادشاهی گذاشتهاند و به اصطلاح خیال خودشان را راحت کردهاند، در صورتی که اولین حق رای به زنان در کشور پادشاهی نیوزلند داده شد و نخستین قوانین دموکراتیک در شاهنشاهیهای ایران پیش از باستان و سپس پادشاهی بریتانیا و پادشاهیهای اسکاندیناوی و بنلوکس تدوین و اجرا شد. در نظامهای پادشاهی معاصر حقوق مردم با روندهای انتخاباتی و دموکراتیک کاملن رعایت میشود و رژیم سلطنتی تحت نظارت کامل پارلمان است. حداقل در تاریخ معاصر دیکتاتورها اکثرن رهبران انقلابهای ضدسلطنتی و رؤسای جمهور بودهاند و حکومت را شخصی و بیتالمال ملت را خصوصی کردهاند. پادشاه بخصوص به صورت سمبلیک یا نمادین، وسوسه کودتا و عطش قدرت طلبی را به حداقل میرساند زیرا کسی که چنین قصدی داشته باشد میداند که او هم در همان سیستم و قانون اساسی نهایتن نمادین و سمبلیک خواهد شد. به همین خاطر است که قدرت طلبان پس از برانداختن نظام پادشاهی بلافاصله به آن انگ دیکتاتوری زده و آن را تبدیل به جمهوری دلخواه خود کرده و قدرت را در حلقه خودیها محصور نموده و بعضن آن را مادام العمر و موروثی کردهاند. مقایسه کنید آمار کودتاها و آشوبها را بین کشورهای با نظامات جمهوری و کشورهای با نظامات پادشاهی. فراحزبی و فراجناحی بودن پادشاه یا ملکه تکیه گاه مطمئنی است برای ملت بخصوص کسانی که نمی خواهند درگیر کشمکشهای سیاسی افراد و احزاب شوند زیرا قدرت آنها غیر سیاسی و یک قدرت نمادین اخلاقی است که احترام به همه شهروندان را تضمین میکند. وقتی صحبت از خشونت در نظامهای پادشاهی میشود چنانچه همهی دروغهای انقلابیون را درست فرض کنیم همهی آنها به اندازهی یک محاکمه دسته جمعی یا یکی از روزهای خونین انقلاب هم نمیشود! فیلیپ بلوند رئیس مؤسسه تحقیقاتی رسپابلیکا میگوید: «... اگر قدرتی برای بیان نظرات دیگران به جز اکثریتی که به صورت موقت حاکم شدهاند - و عقایدشان هم غالبا توسط عوامل بیرونی هدایت میشود - وجود نداشته باشد؛ رقابت و برتریجوییهای انتخاباتی بر ما چیره خواهد شد و تسلیم قدرت نامحدود برندهها خواهیم بود. ... حکومت مشروطه، که ترکیبی از حکومت تودهها، خواص و فرد است، در پیشگیری از استبدادی که با انتخابات ایجاد شود، کاراتر از تقسیم قوا عمل میکند. سلطنت یا همان حکومت فرد، به عنوان وزنه تعادلی جهت اطمینان از حفظ فرایندهای دموکراتیک و منصفانه بودن آنها عمل میکند. در یک کلام، شهریار نگهبان حکومت قانون است. ... حکومتهای استبدادی قرن بیستم، میراث سلطنت مشروطه را کنار گذاشتند..... برای دفاع از دموکراسی به چیزی بیشتر از دموکراسی صرف نیاز است». فرهاد خ در توضیح آن مینویسد: «... بعلت نبود «یک مکانیزم محدود کننده قدرت» [حزب نازی در آلمان] تبدیل به دیو استبداد گشت و قدرت را در انحصار خود نگاه داشت. در حقیقت اصلیترین وظیفه پادشاه یا ملکه در سیستم پادشاهی پارلمانی «تضمین آزادی برای اقلیت بیرون از قدرت» است. در این سیستم نخست وزیر به عنوان نماینده یک فرایند دموکراتیک قدرت مطلقه پادشاه را محدود نمیکند، چرا که اصولا" نهاد پادشاهی دارای قدرت اجرایی نیست بلکه این نهاد پادشاهی است که از قبضه کامل قدرت به دست حزب حاکم و به زیان اقلیت خارج از قدرت جلوگیری میکند. دقیقا" به دلیل عدم وجود همین نهاد، آلمان به کام استبدادی افتاد که وبال آن دامان دنیا را گرفت و فرانسه در اثر انقلابهای متعدد دچار تلفات انسانی و اقتصادی بسیار شد. در مقابل علت آنکه کشورهای [پادشاهی] اروپایی و بریتانیا در درازای تاریخ پس از رنسانس، دچار استبداد نشدند و همیشه دارای «دموکراسی پایدار» بودهاند، همین نهاد است. این کشورها با دارا بودن «نهادی که همیشه قدرت را بالانس کرده است» دارای توسعه یافتهترین، ثروتمندترین، دموکراتترین و مترقیترین دولتها هستند. پادشاه یا ملکه با شخصیت دادن و یکپارچه کردن مردم از طبقات و نژادها و مذاهب مختلف باعث میشود تا سیاستمداران بهتر عمل کنند و با تلاش برای نمایندگی تمام نظرات دخیل در منافع ملی، سیاستمداران را از افراط گرایی و بنیاد گرایی و آنهایی که فقط عقاید خودشان را قبول دارند محفوظ میدارد. از سوی دیگر بسیاری دیگر از کشورهایی که با نوع دیگر دموکراسی لیبرال یعنی جمهوری نیز اداره میشوند رئیس جمهور بعنوان یک نهاد غیر مسئول و فاقد قدرت و نقش سیاسی انجام مسئولیت میکند. کشورهایی نظیر آلمان، هند، اسرائیل، یونان و ... با اینکه دارای سیستم جمهوری هستند معهذا «این نهاد بالانس کننده قدرت» را همچنان حفظ کردهاند.
صفحه ۱
@paniranist_org
جمهوری خواهی در ایران و جهان،
چرا پادشاهی؟
مصطفی لطفی کیان
۵ مهر ۱۳۹۲
در این کشورها رئیس جمهور دقیقا" به مثابه پادشاه در پادشاهی پارلمانی، شخصی است که توسط پارلمان «منصوب» میگردد و فاقد مسئولیت سیاسی و تصمیم گیری است و به عنوان نماد وحدت کشور و ملت و بصورت تشریفاتی نقش آفرینی میکند. در این جمهوریها نخست وزیر و یا صدراعظم به عنوان منتخب مردم مسئولیت حکومت و دولت را به عهده دارد». جنوب شرق آسیا یکی از نمونههای تاریخ معاصر است. ویتنام در فقدان نظام پادشاهی دچار استعمار، تجزیه و حمله خارجی شد. کامبوج بواسطه جمهوری و حکومت ایدئولوژیک پل پت تحصیل کرده فرانسه طی هفده سال جنگ داخلی، اشغال، قتل عام، از بین رفتن مالکیت خصوصی، شکنجههای دسته جمعی و ... را تجربه کرد و یک چهارم از جمعیت خود را از دست داد. لائوس طی سی و هشت سال از سرنگونی نظام پادشاهی رشد اقتصادی و اجتماعی قابل توجهی نداشته و امروز یکی از کشورهای کشاورزی فقیر جهان است. جمهوری میانمار پس از استعمار بریتانیا شاهد درگیریهای دراز مدت اقوام و طولانیترین جنگ های داخلی بوده و هم اکنون پنجاه سال است که حکومت نظامیان را شاهد است. حلقه استعمار هلند بر اندونزی با شکست قیام ملی به رهبری پادشاه این کشور تکمیل گشت و اندونزیاییها پس از استعمار هم دچار انقلاب اسلامی و تجزیه شدند. در بین کشورهای این منطقه تنها مالزی، تایلند، سنگاپور و برونئی که دارای نظامهای پادشاهیاند چنین مصائبی نداشتند و امروز هم دارای رشد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی بالایی هستند.
گروه دوم گروهی هستند که پادشاهی را در جهان امروز غیر منطقی و غیر علمی و برابر با واپسگرایی و گاهی توحش معرفی میکنند ولی معلوم نیست چرا برای دریافت جوایز نوبل از آکادمی سلطنتی علوم سوئد و کمیته نوبل کشور پادشاهی نروژ سر و دست میشکنند؟! در بسیاری از جمهوریها عمر گرانمایهی شهروندان برای پسرفت کردن یا درجا زدن بین بد و بدتر تلف میشود. استفان برن خبرنگار امور سلطنتی شبکه یورو نیوز در این مورد یک پرسش مطرح میکند: چرا کشورهای سلطنتی اروپا همیشه از دوران خود جلوتر هستند؟
گروه سوم با هزار آسمان ریسمان به هم بافتن قصد دارند پادشاهی و حکومت مذهبی را هم کاسه کنند در صورتی که تاریخ شاهد است که چگونه بسیاری از پادشاهان فرانسه و آلمان و انگلستان و ایتالیا و ایران با دستگاه عریض و طویل دکانداران مذهب درگیر شده و دچار مخاطرات بسیار شدند. فیلیپ چهارم پادشاه فرانسه مقر پاپ را از رم به شهر کوچک آوینیون منتقل کرد و این وضع به مدت ۷۰ سال به طول کشید که از باب تشبیه به تبعید یهودیان به بابل در قرن ششم قبل از میلاد، آن را تبعید بابلى پاپها نامیدند. حمایت پادشاه و ملکه انگلستان از جان وایکلیف و دفاع شاهزادگان آلمانی از مارتین لوتر راه را برای نجات جان آنها و جدایی کلیساهای انگلستان و آلمان از حاکمیت پاپ و بوجود آمدن نهضت پروتستانیسم هموار کرد. قرارداد لاتران نیز که موجب جدایی کلیسای کاتولیک از حکومت در ایتالیا شد در دوره نخست وزیری موسیلینی و در زمانی که ایتالیا دارای نظام پادشاهی بود و هنوز متفقین جمهوری را بر آن تحمیل نکرده بودند بسته شد و اساس عملی نظام سکولار امروزی ایتالیا را شکل داد. جمهوری سازی متفقین شیوهی مؤثری برای متزلزل و خرد کردن قدرتهای اصیلتر و قدیمیتر در سطح جهان است.
گروه چهارم پادشاهی را حکومتی کهنه و مربوط به قدیم و جمهوری را مناسب عصر جدید میدانند، گویا علوم سیاسی و انسانی را با صنعت اشتباه گرفتهاند! یونان پیش از میلاد مسیح قدیمی ترین جمهوری جهان بود که همواره اسیر جنگ بین دولت شهرها و برده داری بود که در تاریخ به دموکراسی برده دار یونان معروف شد و افتخارشان اینست که بین بردهها تبعیض نبوده و هر کسی که اسیر میشده بلافاصله برده میشده است! یونانیها قرنها تحت نفوذ ایران و روم و سپس عثمانی بودند و روزهای خوششان چند صباح پادشاهی بود که با آن استقلال و هویتشان را از ترکان مسلمان عثمانی باز پس گرفتند و پس از تشکیل دوباره و سه باره جمهوری به شکل امروزی درآمدند. جمهوری روم نیز که به جمهوری برده دار روم معروف شده بود با کلیسا پیوندی عمیق داشت. دیکتاتوریهای ۶ ماهه از دستاوردهای رژیم جمهوری روم است که همواره مشغول سرکوب شورش بردگان و ملتهای تحت سلطهاش بود. رومیها مردم قلمروشان را به دو دسته شهروند و رعیت تقسیم کرده بودند.
گروه پنجم مسائل اقتصادی و به صورت خاص هزینههای دربار را پیش میکشند و برای مالیات دهندگان دل میسوزانند. براستی در این دوران فاینانشالیزم و بحرانهای اقتصادی کدام یک پرهزینهتر است؟ مراسم تولد و ازدواج و تاج گزاری که هر چند سال یک بار برگزار میشوند یا مراسم هرساله جشنهای انقلاب و روزهای جمهوری؟
صفحه ۲
@paniranist_org
چرا پادشاهی؟
مصطفی لطفی کیان
۵ مهر ۱۳۹۲
در این کشورها رئیس جمهور دقیقا" به مثابه پادشاه در پادشاهی پارلمانی، شخصی است که توسط پارلمان «منصوب» میگردد و فاقد مسئولیت سیاسی و تصمیم گیری است و به عنوان نماد وحدت کشور و ملت و بصورت تشریفاتی نقش آفرینی میکند. در این جمهوریها نخست وزیر و یا صدراعظم به عنوان منتخب مردم مسئولیت حکومت و دولت را به عهده دارد». جنوب شرق آسیا یکی از نمونههای تاریخ معاصر است. ویتنام در فقدان نظام پادشاهی دچار استعمار، تجزیه و حمله خارجی شد. کامبوج بواسطه جمهوری و حکومت ایدئولوژیک پل پت تحصیل کرده فرانسه طی هفده سال جنگ داخلی، اشغال، قتل عام، از بین رفتن مالکیت خصوصی، شکنجههای دسته جمعی و ... را تجربه کرد و یک چهارم از جمعیت خود را از دست داد. لائوس طی سی و هشت سال از سرنگونی نظام پادشاهی رشد اقتصادی و اجتماعی قابل توجهی نداشته و امروز یکی از کشورهای کشاورزی فقیر جهان است. جمهوری میانمار پس از استعمار بریتانیا شاهد درگیریهای دراز مدت اقوام و طولانیترین جنگ های داخلی بوده و هم اکنون پنجاه سال است که حکومت نظامیان را شاهد است. حلقه استعمار هلند بر اندونزی با شکست قیام ملی به رهبری پادشاه این کشور تکمیل گشت و اندونزیاییها پس از استعمار هم دچار انقلاب اسلامی و تجزیه شدند. در بین کشورهای این منطقه تنها مالزی، تایلند، سنگاپور و برونئی که دارای نظامهای پادشاهیاند چنین مصائبی نداشتند و امروز هم دارای رشد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی بالایی هستند.
گروه دوم گروهی هستند که پادشاهی را در جهان امروز غیر منطقی و غیر علمی و برابر با واپسگرایی و گاهی توحش معرفی میکنند ولی معلوم نیست چرا برای دریافت جوایز نوبل از آکادمی سلطنتی علوم سوئد و کمیته نوبل کشور پادشاهی نروژ سر و دست میشکنند؟! در بسیاری از جمهوریها عمر گرانمایهی شهروندان برای پسرفت کردن یا درجا زدن بین بد و بدتر تلف میشود. استفان برن خبرنگار امور سلطنتی شبکه یورو نیوز در این مورد یک پرسش مطرح میکند: چرا کشورهای سلطنتی اروپا همیشه از دوران خود جلوتر هستند؟
گروه سوم با هزار آسمان ریسمان به هم بافتن قصد دارند پادشاهی و حکومت مذهبی را هم کاسه کنند در صورتی که تاریخ شاهد است که چگونه بسیاری از پادشاهان فرانسه و آلمان و انگلستان و ایتالیا و ایران با دستگاه عریض و طویل دکانداران مذهب درگیر شده و دچار مخاطرات بسیار شدند. فیلیپ چهارم پادشاه فرانسه مقر پاپ را از رم به شهر کوچک آوینیون منتقل کرد و این وضع به مدت ۷۰ سال به طول کشید که از باب تشبیه به تبعید یهودیان به بابل در قرن ششم قبل از میلاد، آن را تبعید بابلى پاپها نامیدند. حمایت پادشاه و ملکه انگلستان از جان وایکلیف و دفاع شاهزادگان آلمانی از مارتین لوتر راه را برای نجات جان آنها و جدایی کلیساهای انگلستان و آلمان از حاکمیت پاپ و بوجود آمدن نهضت پروتستانیسم هموار کرد. قرارداد لاتران نیز که موجب جدایی کلیسای کاتولیک از حکومت در ایتالیا شد در دوره نخست وزیری موسیلینی و در زمانی که ایتالیا دارای نظام پادشاهی بود و هنوز متفقین جمهوری را بر آن تحمیل نکرده بودند بسته شد و اساس عملی نظام سکولار امروزی ایتالیا را شکل داد. جمهوری سازی متفقین شیوهی مؤثری برای متزلزل و خرد کردن قدرتهای اصیلتر و قدیمیتر در سطح جهان است.
گروه چهارم پادشاهی را حکومتی کهنه و مربوط به قدیم و جمهوری را مناسب عصر جدید میدانند، گویا علوم سیاسی و انسانی را با صنعت اشتباه گرفتهاند! یونان پیش از میلاد مسیح قدیمی ترین جمهوری جهان بود که همواره اسیر جنگ بین دولت شهرها و برده داری بود که در تاریخ به دموکراسی برده دار یونان معروف شد و افتخارشان اینست که بین بردهها تبعیض نبوده و هر کسی که اسیر میشده بلافاصله برده میشده است! یونانیها قرنها تحت نفوذ ایران و روم و سپس عثمانی بودند و روزهای خوششان چند صباح پادشاهی بود که با آن استقلال و هویتشان را از ترکان مسلمان عثمانی باز پس گرفتند و پس از تشکیل دوباره و سه باره جمهوری به شکل امروزی درآمدند. جمهوری روم نیز که به جمهوری برده دار روم معروف شده بود با کلیسا پیوندی عمیق داشت. دیکتاتوریهای ۶ ماهه از دستاوردهای رژیم جمهوری روم است که همواره مشغول سرکوب شورش بردگان و ملتهای تحت سلطهاش بود. رومیها مردم قلمروشان را به دو دسته شهروند و رعیت تقسیم کرده بودند.
گروه پنجم مسائل اقتصادی و به صورت خاص هزینههای دربار را پیش میکشند و برای مالیات دهندگان دل میسوزانند. براستی در این دوران فاینانشالیزم و بحرانهای اقتصادی کدام یک پرهزینهتر است؟ مراسم تولد و ازدواج و تاج گزاری که هر چند سال یک بار برگزار میشوند یا مراسم هرساله جشنهای انقلاب و روزهای جمهوری؟
صفحه ۲
@paniranist_org
جمهوری خواهی در ایران و جهان،
چرا پادشاهی؟
مصطفی لطفی کیان
۵ مهر ۱۳۹۲
دربار کشورهای پادشاهی به نوعی موزه سنت کشورداری و میراث منحصر بفرد ملی است و کاخهای اعلام شده آن به طور مرتب مورد بازدید علاقه مندان و پژوهشگران قرار میگیرد و در حقیقت بخشی از هزینههای خود را تامین میکند. در کشورهای پادشاهی، پادشاه و نخست وزیر و کابینهاش تا هنگامی که به شایستگی به انجام وظایف خود میپردازند بر سر کار هستند و در صورت کوتاهی یا ناتوانی طی فرایندهای دموکراتیک جای خود را به افراد توانمند بعدی میدهند مانند دوران میجی در ژاپن و دوران ماهاتیر محمد در مالزی، و بدین ترتیب شایسته سالاری و ملت محوری اساس اداره امور شده و نیازی به برگزاری نمایشهای پرهزینه و کم بازده ۴ و ۵ و ۶ و ۷ ساله انتخابات نیست. اقدامات برپاکنندگان جمهوری در فرانسه بخصوص جنایات و دروغها و حتا تغییر دادن روزهای هفته و واحد جمعیت و .... در زمان خود هزینههای سنگینی بر ملت فرانسه تحمیل کرد. انقلاب روسیه روند پیوستهی پیشرفت این کشور را یکباره زیر و رو کرد و این کشور را به مدت هفتاد سال تبدیل به زندانی بزرگ با دیوارهای آهنین نمود و پس از فروپاشی نیز منابع و سرمایههای ملی آن از مالکیت دولت به مالکیت دولتیان درآمد. کاخهای رؤسای جمهور و تشریفات و تأمینات آنها بودجههای سنگینی را میبلعد. استفان برن در مصاحبه با الکس تیلور میگوید: «نظام پادشاهی نسبت به یک جمهوری سه برابر ارزانتر است، زیرا هیچ انتخابات ریاست جمهوری وجود ندارد و خصوصا اینکه پنج برابر سود میرساند، چون گردشگران را جذب میکند و قراردادهای تجاری هم با حضور و ضمانت پادشاه امضا میشوند». اصولن و به طور طبیعی تغییر و تحولات قانونی و حقوقی در کشورهای پادشاهی با هزینه بسیار کمتری انجام میشود. انگلیسیها طی همه پرسی ساده و کم خرجی اعلام کردند که ترجیح میدهند به جای رعایای ملکه به آنها گفته شود شهروندان بریتانیا.
گروه ششم نظام پادشاهی را متعلق به کشورهای کوچک و دوک و پرنس نشینهایی چون موناکو و آندورا میدانند و ماندن یک خانواده بر تخت پادشاهی را مایه اختلاف اقوام و بحران هویت بر میشمارند در حالیکه کشورهای بزرگی مانند استرالیا و کانادا زیرمجموعه پادشاهی بریتانیا هستند. تنشهایی که بین دو جامعه فرانسوی زبان و هلندی زبان (فلاندری زبان) بلژیک وجود دارد در سالهای اخیر باعث سقوط چندین دولت و ایجاد بنبست سیاسی شد و بیش از شانزده ماه بلژیک را فاقد دولت کرد و در این پانصد روز پادشاه آلبرت دوم نقش مهمی را در ثبات امور بویژه حفظ وحدت میان جمعیت فرانسوی زبان و هلندی زبان کشورش بازی کرد. متن زیر بخشی از مصاحبه و پرسش و پاسخ استفان برن در رابطه با هویت و وحدت ملی و نقش پادشاه است:
" پرسش اووِن براون از کشور بلژیک: “سلام، میخواهم بدانم داشتن یک پادشاه اساسا به چه درد امروز ما میخورد؟ متشکرم.
استفان برن:
ببینید، داشتن شاه، شاید کمی تزئینی به نظر بیاید، اما در واقع مانند پایهای است که همه خانه را نگه داشته. آن را بردارید و همه ساختمان فرو میریزد. مانند سیمان، کشور را یکپارچه نگه میدارد. سفیر و نماد ملی است که باعث وحدت میشود. انگار شما یک داور دارید. داور نمیتواند نقش کاپیتان یکی از تیمها را بازی کند. به نظرم دوستداران فوتبال حرف من را خوب درک کنند.
الکس تیلور، یورونیوز:
بله، اما خیلی ملتها هم بدون پادشاه بخوبی زندگی میکنند. مثل کشور خودتان (فرانسه)، استفان برن...
استفان برن:
خوب اگر مسائل به این خوبیها پیش می رفت، در این وضعیت نبودیم… این همه بحث و جدال در مورد هویت و قدرت در میان نبود.
شما ببینید اکنون چه نبردی در داخل یک حزب سیاسی وجود دارد، یعنی میتوان گفت در بالاترین سطح دولت. پس نباید همه چیز را با هم مخلوط کنیم.
یکطرف، نماد یک ملت و یک کشور وجود دارد و یکطرف دولت و حکومت آن.
در اسپانیا، در بریتانیا، در بلژیک، این روش بخوبی دنبال میشود. مهم حفظ وحدت ملت و حفظ هویت ملت بویژه در خارج است.
.... از رئیس دولتمان (در فرانسه) میخواهیم که هم ملکه بریتانیا و هم دیوید کامرون، نخست وزیر باشد… و این کار بسیار پیچیده ایست. این مشکل روانی وجود دارد".
در افغانستان بیش از دو دهه پس از انقلاب و آمدن و رفتن حکومتهای رنگارنگ آنگاه که صحبت از نظم و ثبات و قانون به میان آمد نیاز به شخصیتی مقبول و فراجناحی احساس میشد. تعدادی از سیاسیون مانند برهان الدین ربانی از پادشاه مخلوع این کشور ظاهرشاه خواستند تا محبوبیتش را در اختیار ملیون افغان قرار دهد بدون آنکه هیچ جایگاهی در آینده سیاسی این کشور داشته باشد! ظاهرشاه نیز این درخواست را پذیرفت و یکی از دلایل برقراری آرامش نسبی در آن سالها در این کشور مصیبت زده، حضور فیزیکی پادشاه کهنسال در بین مردمش بود.
صفحه ۳
@paniranist_org
چرا پادشاهی؟
مصطفی لطفی کیان
۵ مهر ۱۳۹۲
دربار کشورهای پادشاهی به نوعی موزه سنت کشورداری و میراث منحصر بفرد ملی است و کاخهای اعلام شده آن به طور مرتب مورد بازدید علاقه مندان و پژوهشگران قرار میگیرد و در حقیقت بخشی از هزینههای خود را تامین میکند. در کشورهای پادشاهی، پادشاه و نخست وزیر و کابینهاش تا هنگامی که به شایستگی به انجام وظایف خود میپردازند بر سر کار هستند و در صورت کوتاهی یا ناتوانی طی فرایندهای دموکراتیک جای خود را به افراد توانمند بعدی میدهند مانند دوران میجی در ژاپن و دوران ماهاتیر محمد در مالزی، و بدین ترتیب شایسته سالاری و ملت محوری اساس اداره امور شده و نیازی به برگزاری نمایشهای پرهزینه و کم بازده ۴ و ۵ و ۶ و ۷ ساله انتخابات نیست. اقدامات برپاکنندگان جمهوری در فرانسه بخصوص جنایات و دروغها و حتا تغییر دادن روزهای هفته و واحد جمعیت و .... در زمان خود هزینههای سنگینی بر ملت فرانسه تحمیل کرد. انقلاب روسیه روند پیوستهی پیشرفت این کشور را یکباره زیر و رو کرد و این کشور را به مدت هفتاد سال تبدیل به زندانی بزرگ با دیوارهای آهنین نمود و پس از فروپاشی نیز منابع و سرمایههای ملی آن از مالکیت دولت به مالکیت دولتیان درآمد. کاخهای رؤسای جمهور و تشریفات و تأمینات آنها بودجههای سنگینی را میبلعد. استفان برن در مصاحبه با الکس تیلور میگوید: «نظام پادشاهی نسبت به یک جمهوری سه برابر ارزانتر است، زیرا هیچ انتخابات ریاست جمهوری وجود ندارد و خصوصا اینکه پنج برابر سود میرساند، چون گردشگران را جذب میکند و قراردادهای تجاری هم با حضور و ضمانت پادشاه امضا میشوند». اصولن و به طور طبیعی تغییر و تحولات قانونی و حقوقی در کشورهای پادشاهی با هزینه بسیار کمتری انجام میشود. انگلیسیها طی همه پرسی ساده و کم خرجی اعلام کردند که ترجیح میدهند به جای رعایای ملکه به آنها گفته شود شهروندان بریتانیا.
گروه ششم نظام پادشاهی را متعلق به کشورهای کوچک و دوک و پرنس نشینهایی چون موناکو و آندورا میدانند و ماندن یک خانواده بر تخت پادشاهی را مایه اختلاف اقوام و بحران هویت بر میشمارند در حالیکه کشورهای بزرگی مانند استرالیا و کانادا زیرمجموعه پادشاهی بریتانیا هستند. تنشهایی که بین دو جامعه فرانسوی زبان و هلندی زبان (فلاندری زبان) بلژیک وجود دارد در سالهای اخیر باعث سقوط چندین دولت و ایجاد بنبست سیاسی شد و بیش از شانزده ماه بلژیک را فاقد دولت کرد و در این پانصد روز پادشاه آلبرت دوم نقش مهمی را در ثبات امور بویژه حفظ وحدت میان جمعیت فرانسوی زبان و هلندی زبان کشورش بازی کرد. متن زیر بخشی از مصاحبه و پرسش و پاسخ استفان برن در رابطه با هویت و وحدت ملی و نقش پادشاه است:
" پرسش اووِن براون از کشور بلژیک: “سلام، میخواهم بدانم داشتن یک پادشاه اساسا به چه درد امروز ما میخورد؟ متشکرم.
استفان برن:
ببینید، داشتن شاه، شاید کمی تزئینی به نظر بیاید، اما در واقع مانند پایهای است که همه خانه را نگه داشته. آن را بردارید و همه ساختمان فرو میریزد. مانند سیمان، کشور را یکپارچه نگه میدارد. سفیر و نماد ملی است که باعث وحدت میشود. انگار شما یک داور دارید. داور نمیتواند نقش کاپیتان یکی از تیمها را بازی کند. به نظرم دوستداران فوتبال حرف من را خوب درک کنند.
الکس تیلور، یورونیوز:
بله، اما خیلی ملتها هم بدون پادشاه بخوبی زندگی میکنند. مثل کشور خودتان (فرانسه)، استفان برن...
استفان برن:
خوب اگر مسائل به این خوبیها پیش می رفت، در این وضعیت نبودیم… این همه بحث و جدال در مورد هویت و قدرت در میان نبود.
شما ببینید اکنون چه نبردی در داخل یک حزب سیاسی وجود دارد، یعنی میتوان گفت در بالاترین سطح دولت. پس نباید همه چیز را با هم مخلوط کنیم.
یکطرف، نماد یک ملت و یک کشور وجود دارد و یکطرف دولت و حکومت آن.
در اسپانیا، در بریتانیا، در بلژیک، این روش بخوبی دنبال میشود. مهم حفظ وحدت ملت و حفظ هویت ملت بویژه در خارج است.
.... از رئیس دولتمان (در فرانسه) میخواهیم که هم ملکه بریتانیا و هم دیوید کامرون، نخست وزیر باشد… و این کار بسیار پیچیده ایست. این مشکل روانی وجود دارد".
در افغانستان بیش از دو دهه پس از انقلاب و آمدن و رفتن حکومتهای رنگارنگ آنگاه که صحبت از نظم و ثبات و قانون به میان آمد نیاز به شخصیتی مقبول و فراجناحی احساس میشد. تعدادی از سیاسیون مانند برهان الدین ربانی از پادشاه مخلوع این کشور ظاهرشاه خواستند تا محبوبیتش را در اختیار ملیون افغان قرار دهد بدون آنکه هیچ جایگاهی در آینده سیاسی این کشور داشته باشد! ظاهرشاه نیز این درخواست را پذیرفت و یکی از دلایل برقراری آرامش نسبی در آن سالها در این کشور مصیبت زده، حضور فیزیکی پادشاه کهنسال در بین مردمش بود.
صفحه ۳
@paniranist_org
جمهوری خواهی در ایران و جهان،
چرا پادشاهی؟
مصطفی لطفی کیان
۵ مهر ۱۳۹۲
گروه هفتم کسانیاند که موروثی بودن را دلیل بدوی بودن و ابطال نظامات پادشاهی میدانند.
در کشورهای پادشاهی چنانچه مقام پادشاه یا ملکه سمبولیک و نمادین باشد موروثی بودن تأثیری در توازن قوا ایجاد نمیکند و در صورتی که حتا مقام پادشاه سمبلیک و نمادین نباشد نیز مورثی بودن بیشتر یک اولویت است که شرایط آن در عرف و قانون مشخص شده و تفکیک قوا و نمایندگان مردم در مجلس یا مجلسین و مجلس مؤسسان در این کشورها راه را برای به انحصار درآمدن حقوق ملت به دست یک فرد یا خانواده میبندند. انحصاری که امروزه به وضوح در جمهوریهای مختلف جهان به شکل مافیا، کارتل، باند، جناح، تیم، قرق، سلطان این کالا و آن کالا و ... دیده میشود. بیشتر پیوندهای سلطنتی عصر حاضر با عروس یا دامادی خارج از خاندان سلطنت بسته شدهاند و بیشتر کشورهای پادشاهی اروپایی نیز قانون فرزند ارشد ذکور برای رسیدن به تاج و تخت را به قانون ارشدیت صرف تغییر دادهاند. دیوید کامرون نخست وزیر انگلیس در پاسخ به پرسش خبرنگار سیبیاس که مفهوم ازدواج سلطنتی آوریل ۲۰۱۱ را از وی پرسیده بود گفت: «توضیح این مسئله و بیان احساس در این مورد کار مشکلیست. زیرا که من فکر میکنم (ما) مردم بریتانیا، احساس بسیار عمیقی نسبت به سلطنت و نهاد پادشاهی داریم. بنابراین درست است که این رویداد ترکیبی از این شاهزاده خوب و آن شاهزاده خانم زیبا است، اما در واقع این رویداد خیلی بیشتر از این مسائل ارزش دارد. این نهاد پادشاهی است که کمک نموده که مملکت اتحاد داشته باشد و ملت همه با هم زیر یک چتر باشند. این تاریخ باستانی و شگفت انگیز ما به سالهای بسیار دوری بر میگردد. شما میدانید این گذشته ماست که ملتی این چنین پرافتخار و تیمهای انسانی و باور نکردنی ایجاد کرده است. حالا این ازدواج مانند تیمی برای آینده ما است. بنابراین تمام آن چیزهای خوب، مضافا به اینکه همزمان بهانه ایست برای بر گذاری یک جشن و سرور و شادی». هوگو ویکرز، مورخ سلطنتی نیز در ارتباط با تولد نوه ولیعهد انگلیس میگوید: «تولد یک نسل جدید از خاندان سلطنتی ویندسور که بیواسطه در لیست وارثان تاج و تخت قرار میگیرند، تمام چیزی است که سلطنت را شکل میدهد. هر نسلی، چیزهایی را برای این سلطنت به ارمغان میآورد، چیزهایی مثل مد زندگی، تربیت و خلق و خوی و غیره… هر چه که باشد، این یک مزیت برای سلطنت موروثی است که نوعی جوان سازی هم با خود به ارمغان میآورد». فرهاد خ در پاسخ به انتقاد به موروثی بودن حق پادشاهی مینویسد: «در تمام کشورهای دارای نظام پادشاهی پارلمانی، جمهوری خواهان و مخالفان نظام سیاسی حاکم آزادانه به فعالیت و اظهار نظر مشغولند و این خود دلیل بر آن است که چنانچه اکثریت مردم خواهان تغییر نوع حکومت باشند، در یک فرایند دموکراتیک قادر به انجام آن خواهند بود و بطریق اولی مسئله موروثی بودن نهاد پادشاهی خودبخود دارای بار استبدای نیست چرا که در صورت عدم رضایت ملت با ادامه سلطنت و یا انتقال آن به وارث پادشاه قبلی، مخالفان «حق فعالیت بدون خط قرمز» را دارا میباشند، گو اینکه بر سبیل مثال در بریتانیا موافقت پارلمان با پادشاهی وارث تاج و تخت ضروری است و حتی پارلمان میتواند پادشاه را عزل نماید» .
و اما آنچه بیشتر در میان ایرانیان جمهوری خواه در گردش است نیز شنیدنی است.
گروهی خطای یک سلطان یا خاقان غیر ایرانی را دلیل محکمی بر رد کامل و دائم نظام پادشاهی در ایران میدانند ولی معلوم نیست چرا همین برداشت را از خطای یک رئیس جمهور نمیکنند و آن را پیراهن عثمانی نمیکنند برای ابطال همیشگی سیستم جمهوری؟!
تعدادی از جمهوری خواهان توسعه بالای کشور در دورهی پهلوی در همهی زمینهها را میپذیرند ولی نظام پهلوی و در رأس آن شخص شاه که زیربناهای این توسعه را فراهم آوردند و مدیریت آن را بر عهده داشتند را نفی و تخطئه میکنند و همه آن را به ملت نسبت میدهند و نام این شیوه خود را ناسیونالیسم گذاشته اند گویا آن نظام برخاسته از ملت دیگری بوده است؟!
گروهی از منتقدین، اقدامات پهلویها را موافق توسعه و مخالف دموکراسی و آزادی و .... میدانند. براستی کدام ملت در تاریخ معاصر توانسته است حقوق شهروندی، آزادیهای قانونی و روند دموکراتیک مدنی پایدار را بدون توسعه زیربناهای اقتصادی نهادینه کند که مطابق آن پهلویها در آن شرایط نباید اولویت را به آن زیربناها میدادند و آنها را برپا می کردند؟ این منتقدان به دنبال چه هستند؟ آزادی و دموکراسی و حقوق بشر گرسنگان و برهنگان و بیماران و بیسوادان و بیسرپناهان؟! زمانی دموکرات و زمانی دیکتاتور خواندن شاهان پهلوی هم از پارادوکسهای جمهوری خواهان است. به راستی آنها باید با دلتنگان با نفوذ و متموّل تحجّر قجر و شیفتگان وابسته و مسلح اتوپیاهای دینی و لنینی چه میکردند؟
صفحه ۴
@paniranist_org
چرا پادشاهی؟
مصطفی لطفی کیان
۵ مهر ۱۳۹۲
گروه هفتم کسانیاند که موروثی بودن را دلیل بدوی بودن و ابطال نظامات پادشاهی میدانند.
در کشورهای پادشاهی چنانچه مقام پادشاه یا ملکه سمبولیک و نمادین باشد موروثی بودن تأثیری در توازن قوا ایجاد نمیکند و در صورتی که حتا مقام پادشاه سمبلیک و نمادین نباشد نیز مورثی بودن بیشتر یک اولویت است که شرایط آن در عرف و قانون مشخص شده و تفکیک قوا و نمایندگان مردم در مجلس یا مجلسین و مجلس مؤسسان در این کشورها راه را برای به انحصار درآمدن حقوق ملت به دست یک فرد یا خانواده میبندند. انحصاری که امروزه به وضوح در جمهوریهای مختلف جهان به شکل مافیا، کارتل، باند، جناح، تیم، قرق، سلطان این کالا و آن کالا و ... دیده میشود. بیشتر پیوندهای سلطنتی عصر حاضر با عروس یا دامادی خارج از خاندان سلطنت بسته شدهاند و بیشتر کشورهای پادشاهی اروپایی نیز قانون فرزند ارشد ذکور برای رسیدن به تاج و تخت را به قانون ارشدیت صرف تغییر دادهاند. دیوید کامرون نخست وزیر انگلیس در پاسخ به پرسش خبرنگار سیبیاس که مفهوم ازدواج سلطنتی آوریل ۲۰۱۱ را از وی پرسیده بود گفت: «توضیح این مسئله و بیان احساس در این مورد کار مشکلیست. زیرا که من فکر میکنم (ما) مردم بریتانیا، احساس بسیار عمیقی نسبت به سلطنت و نهاد پادشاهی داریم. بنابراین درست است که این رویداد ترکیبی از این شاهزاده خوب و آن شاهزاده خانم زیبا است، اما در واقع این رویداد خیلی بیشتر از این مسائل ارزش دارد. این نهاد پادشاهی است که کمک نموده که مملکت اتحاد داشته باشد و ملت همه با هم زیر یک چتر باشند. این تاریخ باستانی و شگفت انگیز ما به سالهای بسیار دوری بر میگردد. شما میدانید این گذشته ماست که ملتی این چنین پرافتخار و تیمهای انسانی و باور نکردنی ایجاد کرده است. حالا این ازدواج مانند تیمی برای آینده ما است. بنابراین تمام آن چیزهای خوب، مضافا به اینکه همزمان بهانه ایست برای بر گذاری یک جشن و سرور و شادی». هوگو ویکرز، مورخ سلطنتی نیز در ارتباط با تولد نوه ولیعهد انگلیس میگوید: «تولد یک نسل جدید از خاندان سلطنتی ویندسور که بیواسطه در لیست وارثان تاج و تخت قرار میگیرند، تمام چیزی است که سلطنت را شکل میدهد. هر نسلی، چیزهایی را برای این سلطنت به ارمغان میآورد، چیزهایی مثل مد زندگی، تربیت و خلق و خوی و غیره… هر چه که باشد، این یک مزیت برای سلطنت موروثی است که نوعی جوان سازی هم با خود به ارمغان میآورد». فرهاد خ در پاسخ به انتقاد به موروثی بودن حق پادشاهی مینویسد: «در تمام کشورهای دارای نظام پادشاهی پارلمانی، جمهوری خواهان و مخالفان نظام سیاسی حاکم آزادانه به فعالیت و اظهار نظر مشغولند و این خود دلیل بر آن است که چنانچه اکثریت مردم خواهان تغییر نوع حکومت باشند، در یک فرایند دموکراتیک قادر به انجام آن خواهند بود و بطریق اولی مسئله موروثی بودن نهاد پادشاهی خودبخود دارای بار استبدای نیست چرا که در صورت عدم رضایت ملت با ادامه سلطنت و یا انتقال آن به وارث پادشاه قبلی، مخالفان «حق فعالیت بدون خط قرمز» را دارا میباشند، گو اینکه بر سبیل مثال در بریتانیا موافقت پارلمان با پادشاهی وارث تاج و تخت ضروری است و حتی پارلمان میتواند پادشاه را عزل نماید» .
و اما آنچه بیشتر در میان ایرانیان جمهوری خواه در گردش است نیز شنیدنی است.
گروهی خطای یک سلطان یا خاقان غیر ایرانی را دلیل محکمی بر رد کامل و دائم نظام پادشاهی در ایران میدانند ولی معلوم نیست چرا همین برداشت را از خطای یک رئیس جمهور نمیکنند و آن را پیراهن عثمانی نمیکنند برای ابطال همیشگی سیستم جمهوری؟!
تعدادی از جمهوری خواهان توسعه بالای کشور در دورهی پهلوی در همهی زمینهها را میپذیرند ولی نظام پهلوی و در رأس آن شخص شاه که زیربناهای این توسعه را فراهم آوردند و مدیریت آن را بر عهده داشتند را نفی و تخطئه میکنند و همه آن را به ملت نسبت میدهند و نام این شیوه خود را ناسیونالیسم گذاشته اند گویا آن نظام برخاسته از ملت دیگری بوده است؟!
گروهی از منتقدین، اقدامات پهلویها را موافق توسعه و مخالف دموکراسی و آزادی و .... میدانند. براستی کدام ملت در تاریخ معاصر توانسته است حقوق شهروندی، آزادیهای قانونی و روند دموکراتیک مدنی پایدار را بدون توسعه زیربناهای اقتصادی نهادینه کند که مطابق آن پهلویها در آن شرایط نباید اولویت را به آن زیربناها میدادند و آنها را برپا می کردند؟ این منتقدان به دنبال چه هستند؟ آزادی و دموکراسی و حقوق بشر گرسنگان و برهنگان و بیماران و بیسوادان و بیسرپناهان؟! زمانی دموکرات و زمانی دیکتاتور خواندن شاهان پهلوی هم از پارادوکسهای جمهوری خواهان است. به راستی آنها باید با دلتنگان با نفوذ و متموّل تحجّر قجر و شیفتگان وابسته و مسلح اتوپیاهای دینی و لنینی چه میکردند؟
صفحه ۴
@paniranist_org
جمهوری خواهی در ایران و جهان،
چرا پادشاهی؟
مصطفی لطفی کیان
۵ مهر ۱۳۹۲
بسیاری از جمهوری خواهان عمدتن مصدقی پس از چهار دهه سکوت به یاد تجزیه نافرجام بحرین افتادهاند ولی از نقش جمهور بحرین و نمایندگان جمهور در مجلس و نقش مصدق در زمان وزارتش در وزارت خارجه در دوره قاجار سخنی نمیگویند؟! نامه و واکنش مصدق نسبت به آشوب در بحرین و اشغالگری انگلیسیها مانند پاسخی بود که میر محمود افغان در قبال مسئولیت ایران در قفقاز به فرستاده روسها داد. برداشت جمهوری خواه بودن از مصدق نیز مغلطهای ۶۰ ساله است. شاید مصدق خواهان بازگشت سلطنت قاجار بود ولی هرچه بگردیم در سخنان و نوشتههای او اثری از جمهوری طلبی پیدا نمیکنیم. در حقیقت بیشتر جمهوری خواهان هستند که از قحطی نماد او را تبدیل به پرچم جمهوری خواهی کردهاند.
وقتی از پادشاهی برای جمهوری هزینه میگردد باعث تعجب نخواهد بود که نوشتهها و نقل قولهایی از جمهوری خواهان فارسی زبان دیده شود که پیشرفتهای کشور پادشاهی ژاپن را بخاطر دوراندیشی، برنامه ریزی، مدیریت، صداقت و وطن پرستی «رؤسای جمهور ژاپن» بعد از جنگ جهانی دوم میدانند!
یکی از تحصیل کردگان دانشگاهی رشته تاریخ تشخیص داد رضاشاه، قزاق و قزاقستانی و در نهایت ترک و بیگانه است!
پس از طلوع آفتاب از غرب نوبت آن است تا رضاشاه بزرگ به مظهر جمهوری خواهی تبدیل گردد! به این ترتیب دیگری نیز کاشف به عمل آورده است که نادرشاه و رضاشاه به خلیفه بغداد باج و خراج میدادهاند! و هم او چندی بعد ضمن تقدیر از رضاشاه او را مردی جمهوری خواه توصیف میکند که به دلیل مخالفت سیّد حسن مدرس با جمهوری، نظام پادشاهی را برگزید! مخالفت مدرس با سردارسپه به دلیل علاقهاش به نظام پادشاهی نبود بلکه مانند ملای خلفش شیخ فضل الله نوری خواهان مشروعه بود و سردار نیز کسی نبود که گوش خود و اختیار امور مملکت را به امثال مدرس بسپارد و در ادامه حکومتش هم دیدیم که چه معاملهای با سیّد کرد. رضاشاه در چارچوب نظام پادشاهی توانست آن خدمات را به ایران بکند ولی چنانچه طبق نطق و نظر امثال مدرس و مصدق در کسوت سردار سپه و رئیسالوزرایی سلطان قاجار باقی میماند آیا میتوانست خدماتی بیشتر از عباس میرزا و حسام السلطنه و میرزا حسین خان سپهسالار به ایران نماید و مدرنیته را برای نیم قرن در مملکت نهادینه کند؟ سالهای بین پیروزی جنبش مشروطیت تا انقراض قاجار سالهای پرتنشی برای ملت ایران بود. در این سالها مردم ایران خواستهای خود را در قالب مشروطه اعلام کرده بودند ولی قاجارها کسانی نبودند که آن خواستهها را اجرا کنند.
تعدادی که ایران را فقط در حد و اندازه قوم و قبیله خود میبینند خونخواه خوانینی هستند که در زمان حیاتشان رعایایشان هم از دستشان به ستوه آمده بودند.
تعدادی از شعرگویان زودرنج عصر پهلوی نیز با دیدن مدرنیته به یاد دوران پیشامدرتیته میافتادند و حسرت آن روزگار را میخوردند و یا کاسه صبرشان آنقدر کوچک بود که دیر رسیدن مدرنیته به روستایی را تاب نمیآوردند و شعرهای سیاه میسرودند و در هر صورت در دوره پهلوی دوم و بخصوص پس از قیام ۲۸ امرداد باید شعر سیاه را میسرودند!
به ظاهر استادان و کارشناسان و سخنوران تاریخی نیز هستند که وانمود میکنند همهی ۲۵۰۰ سال تاریخ پیش از بهمن ۵۷ یک سلسله آنهم به قول ایشان ظالم و مستبد و فاسد بر ایران حکمرانی میکرده و یک روند انحطاط بر ایران جاری بوده است! و در مقابل جمهوریها را همه بدون فراز و فرود و مطابق با یک حرکت ممتد و رو به رشد معرفی میکنند در صورتی که طی دویست سال از انقلاب فرانسه تا کنون این جمهوری پنجم است که در این کشور حکمرواست و در ایالات متحده نیز ترور رؤسای جمهور و بحرانهای اقتصادی و اجتماعی و خارجی بخشی از تاریخ این کشور شده است. این کارشناسان تاریخ، نظام پادشاهی را مربوط به دوره ایلی و عشایری میدانند ولی اینکه چرا کشورهای بنلوکس و اسکاندیناوی بدون داشتن ایلات و عشایر دارای نظام پادشاهی هستند را بیپاسخ میگذارند.
تعدای از ایدئولوژی پردازان، جامعه ایرانی دوره پادشاهی را طبقاتی میدانند، ولی آن چگونه جامعه طبقاتی بود که روستا و عشایرزادگان و فرزندان کاسب و کارمند دون پایهاش به بالاترین مقامات کشوری و لشگری میرسیدند؟
صفحه ۵
@paniranist_org
چرا پادشاهی؟
مصطفی لطفی کیان
۵ مهر ۱۳۹۲
بسیاری از جمهوری خواهان عمدتن مصدقی پس از چهار دهه سکوت به یاد تجزیه نافرجام بحرین افتادهاند ولی از نقش جمهور بحرین و نمایندگان جمهور در مجلس و نقش مصدق در زمان وزارتش در وزارت خارجه در دوره قاجار سخنی نمیگویند؟! نامه و واکنش مصدق نسبت به آشوب در بحرین و اشغالگری انگلیسیها مانند پاسخی بود که میر محمود افغان در قبال مسئولیت ایران در قفقاز به فرستاده روسها داد. برداشت جمهوری خواه بودن از مصدق نیز مغلطهای ۶۰ ساله است. شاید مصدق خواهان بازگشت سلطنت قاجار بود ولی هرچه بگردیم در سخنان و نوشتههای او اثری از جمهوری طلبی پیدا نمیکنیم. در حقیقت بیشتر جمهوری خواهان هستند که از قحطی نماد او را تبدیل به پرچم جمهوری خواهی کردهاند.
وقتی از پادشاهی برای جمهوری هزینه میگردد باعث تعجب نخواهد بود که نوشتهها و نقل قولهایی از جمهوری خواهان فارسی زبان دیده شود که پیشرفتهای کشور پادشاهی ژاپن را بخاطر دوراندیشی، برنامه ریزی، مدیریت، صداقت و وطن پرستی «رؤسای جمهور ژاپن» بعد از جنگ جهانی دوم میدانند!
یکی از تحصیل کردگان دانشگاهی رشته تاریخ تشخیص داد رضاشاه، قزاق و قزاقستانی و در نهایت ترک و بیگانه است!
پس از طلوع آفتاب از غرب نوبت آن است تا رضاشاه بزرگ به مظهر جمهوری خواهی تبدیل گردد! به این ترتیب دیگری نیز کاشف به عمل آورده است که نادرشاه و رضاشاه به خلیفه بغداد باج و خراج میدادهاند! و هم او چندی بعد ضمن تقدیر از رضاشاه او را مردی جمهوری خواه توصیف میکند که به دلیل مخالفت سیّد حسن مدرس با جمهوری، نظام پادشاهی را برگزید! مخالفت مدرس با سردارسپه به دلیل علاقهاش به نظام پادشاهی نبود بلکه مانند ملای خلفش شیخ فضل الله نوری خواهان مشروعه بود و سردار نیز کسی نبود که گوش خود و اختیار امور مملکت را به امثال مدرس بسپارد و در ادامه حکومتش هم دیدیم که چه معاملهای با سیّد کرد. رضاشاه در چارچوب نظام پادشاهی توانست آن خدمات را به ایران بکند ولی چنانچه طبق نطق و نظر امثال مدرس و مصدق در کسوت سردار سپه و رئیسالوزرایی سلطان قاجار باقی میماند آیا میتوانست خدماتی بیشتر از عباس میرزا و حسام السلطنه و میرزا حسین خان سپهسالار به ایران نماید و مدرنیته را برای نیم قرن در مملکت نهادینه کند؟ سالهای بین پیروزی جنبش مشروطیت تا انقراض قاجار سالهای پرتنشی برای ملت ایران بود. در این سالها مردم ایران خواستهای خود را در قالب مشروطه اعلام کرده بودند ولی قاجارها کسانی نبودند که آن خواستهها را اجرا کنند.
تعدادی که ایران را فقط در حد و اندازه قوم و قبیله خود میبینند خونخواه خوانینی هستند که در زمان حیاتشان رعایایشان هم از دستشان به ستوه آمده بودند.
تعدادی از شعرگویان زودرنج عصر پهلوی نیز با دیدن مدرنیته به یاد دوران پیشامدرتیته میافتادند و حسرت آن روزگار را میخوردند و یا کاسه صبرشان آنقدر کوچک بود که دیر رسیدن مدرنیته به روستایی را تاب نمیآوردند و شعرهای سیاه میسرودند و در هر صورت در دوره پهلوی دوم و بخصوص پس از قیام ۲۸ امرداد باید شعر سیاه را میسرودند!
به ظاهر استادان و کارشناسان و سخنوران تاریخی نیز هستند که وانمود میکنند همهی ۲۵۰۰ سال تاریخ پیش از بهمن ۵۷ یک سلسله آنهم به قول ایشان ظالم و مستبد و فاسد بر ایران حکمرانی میکرده و یک روند انحطاط بر ایران جاری بوده است! و در مقابل جمهوریها را همه بدون فراز و فرود و مطابق با یک حرکت ممتد و رو به رشد معرفی میکنند در صورتی که طی دویست سال از انقلاب فرانسه تا کنون این جمهوری پنجم است که در این کشور حکمرواست و در ایالات متحده نیز ترور رؤسای جمهور و بحرانهای اقتصادی و اجتماعی و خارجی بخشی از تاریخ این کشور شده است. این کارشناسان تاریخ، نظام پادشاهی را مربوط به دوره ایلی و عشایری میدانند ولی اینکه چرا کشورهای بنلوکس و اسکاندیناوی بدون داشتن ایلات و عشایر دارای نظام پادشاهی هستند را بیپاسخ میگذارند.
تعدای از ایدئولوژی پردازان، جامعه ایرانی دوره پادشاهی را طبقاتی میدانند، ولی آن چگونه جامعه طبقاتی بود که روستا و عشایرزادگان و فرزندان کاسب و کارمند دون پایهاش به بالاترین مقامات کشوری و لشگری میرسیدند؟
صفحه ۵
@paniranist_org
جمهوری خواهی در ایران و جهان،
چرا پادشاهی؟
مصطفی لطفی کیان
۵ مهر ۱۳۹۲
اصرار بر جا انداختن سکولاریسم در قالب جمهوری نیز داستان دیگری است. چگونه نهاد پایدار و ثروتمند مذهب با پایگاهها و تریبونهایش که هواداری ایمانی و بیچون و چرای معتقدانش را پشتوانه خود دارد مقهور نهاد کلاسیک جمهوری میشود؟
پادشاهان ایرانی همچون نادرشاه و رضاشاه و محمدرضاشاه پهلوی و حتا شاه اسماعیل دوم صفوی در حالی که به همه ادیان احترام میگذاشتند و از حقوق همه پیروان مذاهب در ایران حمایت میکردند با ملایانی که قصد دخالت در امور کشور داشتند درگیر شدند و اقدام به ملی کردن اوقاف کردند و هر چهار تن نیز مغضوب متولیان دین و ایمان مردم شدند و امروزه نیز میبینیم رسانه به اصطلاح ملی و کتب و جراید حاکمیت فرقهای که از هر رویداد تاریخی برداشت شیعه گرایانه و جمهوری خواهانه میکنند چگونه خدمات این پادشاهان را سانسور کرده و شخصیت آنها را تخریب میکند. تعدادی از چهرههای جمهوری خواه اپوزوسیون هم که سعی دارند حکومتهای پیش از بهمن ۵۷ را یکسره مذهبی نشان دهند نیز برداشت مشابهای، البته تنها جمهوری خواهانه میکنند! در نظام پادشاهی بر خلاف برخی سلسلههای سلطانی و خاقانی، نهاد مذهب از پشتیبانان سلطنت مشروطه بود نه شریک آن و این گروههای برانداز بودند که از نهاد مذهب و امکاناتش و اعتقادات مذهبیها برای رسیدن به خواستههایشان سؤاستفاده کرده و پس از روز واقعه نیز تسویه حساب سراسری با روحانیانی که مخالف براندازی بودند و به طعنه به آنها آخوند درباری میگفتند کردند.
جمهوری خواهانی هم هستند که طلبکارانه جبران خرابکاریهای دوره طولانی سلاطین قاجار را از دوره کوتاه شاهان پهلوی میخواهند. بسیاری از جمهوری خواهان قدیمیتر در اصل زمین خواران و محتکرانی بودند که در نظام جدید و مدرن اقتصادی پهلوی منافع نامشروعشان در دوره قاجار را از دست دادند و جمهوری خواهیشان در حقیقت محملی شد برای تطهیر و تقدیس رژیم منحط قاجارهای تاتار و برانداختن نظام نوین پهلوی.
شبکه بیبیسی فارسی که وابسته به کشور سلطنتی انگلیس است برنامههای متنوع شامل مستندهای گزینشی، گزارشهای برگزیده و نشستهای فرمایشی پخش می کند تا به انحاء مختلف جمهوری را در لفافهی آزادی و حقوق بشر و دموکراسی به مخاطب قالب کند! اینجاست که سروده شادروان میرزاده عشقی عینبت می یابد:
تا تهيه در لندن شد اساس جمهوری
خودسری تدارک شد بر قياس جمهوری
ارتجاع و استبداد در لباس جمهوری
آمد و نمود حيله با رنود .....
عشقی از جمله سیاستمداران و ادیبان و شاعران مکتب بازگشت بود. مکتبی که آرمان آن بازگشت به ارزشهای فرهنگی تاريخی و کسب هويت ملی در صحنۀ جهانی مانند دوران ایران باستان بود. او از هواداران رضاخان سردار سپه بود. وی یک هفته پس از سرودن «جمهوری نامه» که سروده بالا نیز بخشی از آن است و در تشریح و هجو جمهوری نگاشته به قتل رسید و قاتل یا قاتلانش هم هیچگاه شناخته نشدند. قتلی که منورالفکرها به رضاشاه نسبت میدهند! این سارقان با چراغ به تازگی نیز قصد مصادرهی فریدون فرخزاد را دارند! فرخزادی که میسراید:
"....زنده باد پادشاه...."
و
".... جمهوری از گذشتهاش
با تازیانه و نوازش
پاسداری میکند...."
صفحه ۶
@paniranist_org
چرا پادشاهی؟
مصطفی لطفی کیان
۵ مهر ۱۳۹۲
اصرار بر جا انداختن سکولاریسم در قالب جمهوری نیز داستان دیگری است. چگونه نهاد پایدار و ثروتمند مذهب با پایگاهها و تریبونهایش که هواداری ایمانی و بیچون و چرای معتقدانش را پشتوانه خود دارد مقهور نهاد کلاسیک جمهوری میشود؟
پادشاهان ایرانی همچون نادرشاه و رضاشاه و محمدرضاشاه پهلوی و حتا شاه اسماعیل دوم صفوی در حالی که به همه ادیان احترام میگذاشتند و از حقوق همه پیروان مذاهب در ایران حمایت میکردند با ملایانی که قصد دخالت در امور کشور داشتند درگیر شدند و اقدام به ملی کردن اوقاف کردند و هر چهار تن نیز مغضوب متولیان دین و ایمان مردم شدند و امروزه نیز میبینیم رسانه به اصطلاح ملی و کتب و جراید حاکمیت فرقهای که از هر رویداد تاریخی برداشت شیعه گرایانه و جمهوری خواهانه میکنند چگونه خدمات این پادشاهان را سانسور کرده و شخصیت آنها را تخریب میکند. تعدادی از چهرههای جمهوری خواه اپوزوسیون هم که سعی دارند حکومتهای پیش از بهمن ۵۷ را یکسره مذهبی نشان دهند نیز برداشت مشابهای، البته تنها جمهوری خواهانه میکنند! در نظام پادشاهی بر خلاف برخی سلسلههای سلطانی و خاقانی، نهاد مذهب از پشتیبانان سلطنت مشروطه بود نه شریک آن و این گروههای برانداز بودند که از نهاد مذهب و امکاناتش و اعتقادات مذهبیها برای رسیدن به خواستههایشان سؤاستفاده کرده و پس از روز واقعه نیز تسویه حساب سراسری با روحانیانی که مخالف براندازی بودند و به طعنه به آنها آخوند درباری میگفتند کردند.
جمهوری خواهانی هم هستند که طلبکارانه جبران خرابکاریهای دوره طولانی سلاطین قاجار را از دوره کوتاه شاهان پهلوی میخواهند. بسیاری از جمهوری خواهان قدیمیتر در اصل زمین خواران و محتکرانی بودند که در نظام جدید و مدرن اقتصادی پهلوی منافع نامشروعشان در دوره قاجار را از دست دادند و جمهوری خواهیشان در حقیقت محملی شد برای تطهیر و تقدیس رژیم منحط قاجارهای تاتار و برانداختن نظام نوین پهلوی.
شبکه بیبیسی فارسی که وابسته به کشور سلطنتی انگلیس است برنامههای متنوع شامل مستندهای گزینشی، گزارشهای برگزیده و نشستهای فرمایشی پخش می کند تا به انحاء مختلف جمهوری را در لفافهی آزادی و حقوق بشر و دموکراسی به مخاطب قالب کند! اینجاست که سروده شادروان میرزاده عشقی عینبت می یابد:
تا تهيه در لندن شد اساس جمهوری
خودسری تدارک شد بر قياس جمهوری
ارتجاع و استبداد در لباس جمهوری
آمد و نمود حيله با رنود .....
عشقی از جمله سیاستمداران و ادیبان و شاعران مکتب بازگشت بود. مکتبی که آرمان آن بازگشت به ارزشهای فرهنگی تاريخی و کسب هويت ملی در صحنۀ جهانی مانند دوران ایران باستان بود. او از هواداران رضاخان سردار سپه بود. وی یک هفته پس از سرودن «جمهوری نامه» که سروده بالا نیز بخشی از آن است و در تشریح و هجو جمهوری نگاشته به قتل رسید و قاتل یا قاتلانش هم هیچگاه شناخته نشدند. قتلی که منورالفکرها به رضاشاه نسبت میدهند! این سارقان با چراغ به تازگی نیز قصد مصادرهی فریدون فرخزاد را دارند! فرخزادی که میسراید:
"....زنده باد پادشاه...."
و
".... جمهوری از گذشتهاش
با تازیانه و نوازش
پاسداری میکند...."
صفحه ۶
@paniranist_org
جمهوری خواهی در ایران و جهان،
چرا پادشاهی؟
مصطفی لطفی کیان
۵ مهر ۱۳۹۲
توهینها نیز پایانی ندارد. وقتی پای استدلال لنگ میشود و فریب سفسطه در برابر حقیقت عاجز میماند ذات هر کس در کلام و قلمش نمودار میگردد. اینجاست که دانشگاه پاکسازی شده انقلابی کارشناسانی تولید میکند که پهلویها را با القاب توهین آمیز خطاب میکنند و سازمان تبلیغات اسلامی نیز نشستهای سریالی طنز «دگرخند» درباره پهلوی برگزار میکند. گویا نظام پادشاهی ایران مسئول عدم تحقق وعدههای انقلابیون ضد سلطنت است!
جالب اینجاست که برخی از این جمهوری خواهان که اتهام سلطه گری به هواداران پادشاهی میزنند بدون ممانعت از زمان و فضای شبکههای ماهوارهای و سایتهای اینترنتی مشروطه خواهان استفاده میکنند.
نظام پادشاهی بر خلاف نظام جمهوری که غالبن جناحی و همراه با مدیریتهای بریده بریده است، یک پلان مفهوم، ملی و کارا برای ایرانیان است که به طور طبیعی باعث وحدت مردمان سرزمین بزرگ ایران با تمام سبکهای زندگیشان میشود. ایرانیان هرگاه این نظام را از دست دادهاند شیرازهی اموراتشان از هم گسسته شده، آرامششان را از دست داده و دچار آشفتگی و خسران گشتهاند. این خسران و آشفتگی به اشکال مختلف مانند فرار میلیونی مردم از کشور و اضمحلال منابع آب و محیط زیست دیده می شود. آزار و اذیت و مصادره اموال و کشتارهای دسته جمعی بخش بزرگی از مردم کشورهای فلات ایران به دلیل شیعه، سنی، بهائی، ارمنی، زرتشتی، تاجیک، کرد، هزاره، چچن ....و دگراندیش بودنشان در فقدان نظام پادشاهی ایران صورت رسمی و سیستماتیک گرفت. نظام پادشاهی برخاسته از فرهنگ اصیل ملی ایران و در صورت داشتن هرگونه کاستی قابل اصلاح و به روز شدن است. با توجه به واقعیتهای ملموس و قابل قیاس و تجربیاتی که ملت ایران در این دهههای اخیر کسب کرده، حکومت ایرانی پادشاهی فراتر از موضوعات صرفن تاریخی و خاطرات رو به محو برای نسلهای پا به سن گذاشته است.
در پایان بجاست به آمار سازمان ملل و مؤسسه مطالعاتی لگاتوم اشارهای داشته باشم. طبق این آمارها هر سال شاخص رفاه کشورهای جهان بر پایه تولید ناخالص داخلی، وضع اقتصاد، کارآفرینی، نحوه اداره حکومت، آموزش، بهداشت، امنیت و ایمنی، آزادی فردی و سرمایه اجتماعی اعلام میشود. با توجه به اینکه تعداد کشورهای پادشاهی بسیار کمتر از کشورهای جمهوری است هرساله از ده کشور اول جهان هفت کشور، از کشورهای دارای حکومت سلطنت مشروطه برگزیده میشوند.
همچنین بر طبق آمار مؤسسه جهانی اقتصاد از ۵ کشور نخست در زمینه اقتصاد، سرمایهگذاری مناسب، دولت، آموزش، بهداشت، امنیت، آزادی فردی و اجتماعی و ۸۱ شاخص دیگر، ۴ کشور با همین سیستم، یعنی پادشاهی به این امکان دست یافتهاند. این کشورها که دارای توسعه یافتهترین، ثروتمندترین، دموکراتترین و مترقیترین دولتها بوده و دارای بهترین شرایط زندگی در دنیا هستند و بالطبع دارای شهروندانی شاد، سالم و آزاد میباشند.
صفحه ۷ و پایان
@paniranist_org
چرا پادشاهی؟
مصطفی لطفی کیان
۵ مهر ۱۳۹۲
توهینها نیز پایانی ندارد. وقتی پای استدلال لنگ میشود و فریب سفسطه در برابر حقیقت عاجز میماند ذات هر کس در کلام و قلمش نمودار میگردد. اینجاست که دانشگاه پاکسازی شده انقلابی کارشناسانی تولید میکند که پهلویها را با القاب توهین آمیز خطاب میکنند و سازمان تبلیغات اسلامی نیز نشستهای سریالی طنز «دگرخند» درباره پهلوی برگزار میکند. گویا نظام پادشاهی ایران مسئول عدم تحقق وعدههای انقلابیون ضد سلطنت است!
جالب اینجاست که برخی از این جمهوری خواهان که اتهام سلطه گری به هواداران پادشاهی میزنند بدون ممانعت از زمان و فضای شبکههای ماهوارهای و سایتهای اینترنتی مشروطه خواهان استفاده میکنند.
نظام پادشاهی بر خلاف نظام جمهوری که غالبن جناحی و همراه با مدیریتهای بریده بریده است، یک پلان مفهوم، ملی و کارا برای ایرانیان است که به طور طبیعی باعث وحدت مردمان سرزمین بزرگ ایران با تمام سبکهای زندگیشان میشود. ایرانیان هرگاه این نظام را از دست دادهاند شیرازهی اموراتشان از هم گسسته شده، آرامششان را از دست داده و دچار آشفتگی و خسران گشتهاند. این خسران و آشفتگی به اشکال مختلف مانند فرار میلیونی مردم از کشور و اضمحلال منابع آب و محیط زیست دیده می شود. آزار و اذیت و مصادره اموال و کشتارهای دسته جمعی بخش بزرگی از مردم کشورهای فلات ایران به دلیل شیعه، سنی، بهائی، ارمنی، زرتشتی، تاجیک، کرد، هزاره، چچن ....و دگراندیش بودنشان در فقدان نظام پادشاهی ایران صورت رسمی و سیستماتیک گرفت. نظام پادشاهی برخاسته از فرهنگ اصیل ملی ایران و در صورت داشتن هرگونه کاستی قابل اصلاح و به روز شدن است. با توجه به واقعیتهای ملموس و قابل قیاس و تجربیاتی که ملت ایران در این دهههای اخیر کسب کرده، حکومت ایرانی پادشاهی فراتر از موضوعات صرفن تاریخی و خاطرات رو به محو برای نسلهای پا به سن گذاشته است.
در پایان بجاست به آمار سازمان ملل و مؤسسه مطالعاتی لگاتوم اشارهای داشته باشم. طبق این آمارها هر سال شاخص رفاه کشورهای جهان بر پایه تولید ناخالص داخلی، وضع اقتصاد، کارآفرینی، نحوه اداره حکومت، آموزش، بهداشت، امنیت و ایمنی، آزادی فردی و سرمایه اجتماعی اعلام میشود. با توجه به اینکه تعداد کشورهای پادشاهی بسیار کمتر از کشورهای جمهوری است هرساله از ده کشور اول جهان هفت کشور، از کشورهای دارای حکومت سلطنت مشروطه برگزیده میشوند.
همچنین بر طبق آمار مؤسسه جهانی اقتصاد از ۵ کشور نخست در زمینه اقتصاد، سرمایهگذاری مناسب، دولت، آموزش، بهداشت، امنیت، آزادی فردی و اجتماعی و ۸۱ شاخص دیگر، ۴ کشور با همین سیستم، یعنی پادشاهی به این امکان دست یافتهاند. این کشورها که دارای توسعه یافتهترین، ثروتمندترین، دموکراتترین و مترقیترین دولتها بوده و دارای بهترین شرایط زندگی در دنیا هستند و بالطبع دارای شهروندانی شاد، سالم و آزاد میباشند.
صفحه ۷ و پایان
@paniranist_org
آوای فلسفه
آزادیهای ناپایدار
فریبکاری رژیمهای توتالیتر
@paniranist_org
https://youtu.be/bcaoUZ9DFn0?si=jB8AXYHxD4tKevBw
آزادیهای ناپایدار
فریبکاری رژیمهای توتالیتر
@paniranist_org
https://youtu.be/bcaoUZ9DFn0?si=jB8AXYHxD4tKevBw
YouTube
آزادی های ناپایدار
Unstable freedoms
This video was created in my personal studio. Please do not make any copies from this content.
This video was created in my personal studio. Please do not make any copies from this content.
نادان بیخرد! دولت سعودی بهخاطر خطری که از طرف شما احساس میکند، با دولت اتمی اسلامآباد متحد شده، آن وقت تو انتظار داری وارد این اتحاد شوی؟!
واقعاً شانس آوردیم که با وجود این حاکمان و نظامیان کودن، ایران ما سر پا مانده و نابود نشده است!
محمد محبی
@paniranist_org
واقعاً شانس آوردیم که با وجود این حاکمان و نظامیان کودن، ایران ما سر پا مانده و نابود نشده است!
محمد محبی
@paniranist_org
