Telegram Web Link
تفاوت امر والا و امر زیبا

امر زیبا بر خلاف نظر رایج عموم مردم که آن را با خوش آیند اشتباه میگیرند جهان شمول است امانوئل کانت در کتاب نقد قوه حُکم مينويسد :
"مضحک است اگر شخصی که چیزی را موافق ذوق خود تصور میکند بخواهد خود را با این جمله توجیه کند که : 'فلان شی برای من زیباست' . زیرا اگر آن چیز صرفا برایش مطبوع (=خوش آیند(معادل فارسی تر )) است نباید آن را زیبا بنامد.. "

اما امر والا چیست جولیان یانگ در فلسفه تراژدی میگوید :
امر والا را انگلیسی ها که جهانگردان بزرگ قرن هجدهم بودند ، کشف کردند یا لااقل دوباره کشف کردند* . انگلیسی ها که برای اولین بار با طبیعت وحشی و مقتدر ، مخصوصا در رشته كوهای آلپ سویسی ، مواجه شدند و یا سفرنامه های دیگران را خوانده بودند ، دريافتند كه مقوله امر زيبا كه برای توصیف سرزمین های سر سبز و مفرح انگلستان کفایت میکرد ، برای بیان لذت استتیکی که از دیدن مناظر خاکستری و سفید و به طرز عجیبی دلهره آور مثل کوه های آلپ ناکافی است ، بدين جهت امر والا را ابداع كردند.
وجه تمایز امر زیبا با امر والا بی فرمی منظره و فقدان هارمونی بود و نیز به نظر میرسید آنچه احساس امر والا را متفاوت میکرد لذت تجربه ی منظره آمیخته با نوعی درد بود.
ژوزف ادیسون این تجربه را "نوعی دهشت لذت بخش"
ادموند برک " دهشت محظوظ کننده ، یک جور آرامش که رنگ مایه ای از وحشت دارد "
کانت ابداع یک مقوله ی استتیک را لازم میدید او امر والا را تولید کننده ی شکل آمیخته ای از لذت یک "لذت منفی" می نگریست بر خلاف امر زیبا که احساس ارتقای زندگی را به وجود می آورد ، امر والا به وجود آورنده ی "یک لحظه توقف قوای حیاتی و برون ریزی متعاقب نیرومند تر آنهاست "
او امر والا را چنین تعریف میکند
مطلقا عظيم است، عظيم يعنی فراتر از تمام معیار های مقایسه
* (اولين مطالعه نظری شناخته شده درباره ی امر والا اثری است با نام period hupsous (در باب امر والا) که در خلال دوره ی سه قرن نخست میلادی نوشته شده است مولف این اثر با نام لونگینوس شناخته میشود ، او میگوید آثار هنری خاصی ظرفیت وجود ekstasis را دارند ، اكستاسيس يعنی انتقال [مخاطبانشان]... به ورای خویش خودشان)

محمد تسلیمی
کانون پنجره
جلسه سوم خودشناسی، 13اسفند، بخش1.3gp
فایل صوتی جلسه سوم "خودشناسی و معنای زندگی"، 13اسفند، بخش اول
کانون پنجره
جلسه سوم خودشناسی، 13اسفند، بخش2.3gp
فایل صوتی جلسه سوم "خودشناسی و معنای زندگی"، 13اسفند، بخش دوم
AmirMahdi Mansouri
صدا_۱۸۰۳۱۱.3gp
فایل صوتی جلسه چهارم "خودشناسی و معنای زندگی"
Forwarded from کانون پنجره
👥👥

باسلام
به منظور هماهنگی بیشتر اعضا و تبادل نظر گروه مجمع عمومی کانون پنجره دانشگاه صنعتی اصفهان با نام پاراسیرو ایجاد شده است. به منظور عضویت در گروه مجمع کانون پنجره از لینک زیر استفاده کنید.

https://www.tg-me.com/joinchat-Be7stEObi03NPEEhGDoQEg
کانون پنجره pinned «👥👥 باسلام به منظور هماهنگی بیشتر اعضا و تبادل نظر گروه مجمع عمومی کانون پنجره دانشگاه صنعتی اصفهان با نام پاراسیرو ایجاد شده است. به منظور عضویت در گروه مجمع کانون پنجره از لینک زیر استفاده کنید. https://www.tg-me.com/joinchat-Be7stEObi03NPEEhGDoQEg»
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💡”عید” چیست؟
(در بیان استاد ابراهیمی دینانی)
🍃 @DrEbrahimiDinani
عبدالله نصری در رویارویی با تجدد می‌نویسد:

به زعم شایگان ما بسیاری از مفاهیم تفکر غربی را ناآگاهانه و «بی‌چون و چرا و بدون دید تحلیلی و تاریخی می‌پذیریم» و دربارهٔ آنها پرسش نمی‌کنیم. خاطرهٔ قومی ما رو به زوال است. ما دچار توهم مضاعف هستیم، چرا که از یک سوی می‌پنداریم که ماهیت تفکر غربی را شناخته و می‌توانیم عناصری از آن را برگزینیم که با میراث فرهنگی ما سازگار است، و از سوی دیگر «گمان می‌کنیم که هویت فرهنگی خود را حفظ می‌کنیم»، در حالی که خاطرهٔ قومی ما تاب مقاومت در برابر تفکر غربی را ندارد. این توهم مضاعف به دو صورت بروز می‌کند: ۱. غربزدگی ۲. بیگانگی از خود


نصری در جای دیگر می‌نویسد:

از نظر شایگان مدرنیته ما را دچار اسکیزوفرنی یا روان‌گسیختگی کرده‌است، چرا که مدرنیته نظام ارزشی خود را بر ما تحمیل کرده، و ما در میان دو جهان بیگانه از یکدیگر به سر می‌بریم. ما در مواجههٔ با غرب شیفته نظام‌های سیاسی و حقوق آن شده‌ایم و مفاهیم مدرن چون حق و آزادی را پذیرفته‌ایم، بدون آنکه نسبت به الگوی معرفتی که مبنای این مفاهیم بود توجه داشته باشیم. همان چیزی که سروش هم به آن توجه دارد.

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D9%88%D8%B4_%D8%B4%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%86
هوالباقی؛ داریوش شایگان درگذشت. خبر کوتاه و ساده بود. گویی همه انتظار شنیدن آن را داشتند زیرا از هفته ها پیش او در بیهوشی تمام به سر می برد و کمتر به بهبودش امید داشتند. اما خبر در حقیقت، خبرِ ضایعه و مصیبتی بزرگ بود. برای کسی که از پنجاه سال پیش او را می شناخته و سال ها با او انس و الفت و دوستی و همدمی و همزبانی داشته است، تحمل شنیدن این خبر دردناک بود. در این دو سه دهه اخیر ما کمتر یکدیگر را می دیدیم ولی هرگز عهد دوستی را نگسستیم. اختلاف سلیقه های سیاسی داشتیم. او در سیاست کانتی بود و با اینکه جهان کنونی و سیاست آن را می شناخت به صلح دائم کانت می اندیشید و سیاستی را دوست می داشت که اخلاقی باشد. به سیاست کاری نداشته باشیم زیرا دوستی ما ورای این حرف ها بود. سیاست ما را به هم نزدیک نکرده بود که از هم جدا و دورمان کند.
شایگان که بود و چه کرد؟ او مردی نجیب، محجوب، منیع الطبع، کم حرف، و اهل دوستی و وفا و دور از تظاهر و تکلف بود. زندگی و مرگ را آسان می گرفت و کمتر غم دنیا می خورد. شایگان از بسیاری از ما بیشتر کتاب می خواند و بهتر می فهمید و به همه چیز و همه جا و حتی به فلسفه شاعرانه نگاه می کرد.
او شاعری بود که نمی دانیم چرا بعد از انتشار اولین دفتر شعرش دیگر شعر نسرود و به سراغ فلسفه و تصوف و ادیان شرقی رفت و دوره کوتاهی از زندگی اش را بیشتر صرف فلسفه کرد. حاصل این دوران، کتاب های "آسیا در برابر غرب"، "بت های ذهنی و خاطره ازلی" و "انقلاب دینی چیست" بود. این دوران دوران غلبه فلسفه به شعر در اندیشه شایگان بود که در حدود ده سال طول کشید.
سپس شایگان به عهد جوانی خود بازگشت. هر چند که فلسفه هنوز او را رها نکرده بود. او باز هم فلسفه می نوشت اما زبانش، زبان شعر بود. گویی شعر و فلسفه در آثاری مثل "افسون زدگی جدید" به صلح و سازش رسیده بودند. مختصر بگویم. شایگان هرگز اهل بحث و جدل نبود. حتی کتاب های فلسفی اش را هم به زبان بحثی ننوشت. شاعری که به فلسفه رو می کند طبیعی است که اصراری در نوشتن و گفتن به زبان فلسفه نداشته باشد.
بالاخره شایگان در دو دهه آخر عمر به شعر و ادب بازگشت و سه اثر گرانبها در باب پنج شاعر بزرگ ایران و دو شاعر و نویسنده نامدار فرانسه بودلر و مارسل پروست نوشت. این هر سه اثر در ادب و نقد ادبی ایران ماندگار خواهند بود. آنها از جنس و سنخ تتبعات ادبی مرسوم نیستند، بلکه گزارش درآمیختگی شعر و رمان با جان نویسنده اند.
در پایان عمر هم می خواست بازگشتی به فلسفه داشته باشد و درباره جهان کنونی که جهان ریاضی و هندسی است، کتابی بنویسد. کاش بود و این کتاب و بسی آثار خوب دیگر می نوشت.
دریغا که دیگر نیست. من و شایگان بسیار به هم نزدیک بودیم ولی او وسعت نظر و بینش و ذوقی داشت که من از آن بی بهره ام و نظیرش را کمتر می توان سراغ گرفت. مهمتر اینکه او می توانست زیر آسمان های جهان به سر برد و به همه فرهنگ ها احترام بگذارد و ایران را نیز عاشقانه دوست بدارد. روانش شاد باد.
Forwarded from در جستجوی خوشبختی (Arvin Azargin)
هوش وجودی و پرسش‌های بزرگ
کانال «در جستجوی خوشبختی» برای چه افرادی جالب است؟
👇
Forwarded from در جستجوی خوشبختی (Arvin Azargin)
هوش وجودی (اگزیستانسيال)

گاردنر، روانشناس آمريکايی، در نظريه‌ی «هوش‌های چندگانه» هوش بشر را علاوه بر انواع مرسوم کلامی و رياضی، دارای جنبه‌های متنوع ديگری نيز می‌داند: هوش تجسم فضايی، هوش موسيقايی، حرکتی، ميان‌فردی، طبيعت‌بازی و غيره. يک هوش جديد که گاردنر معرفی می‌کند، هوش وجودی يا اگزیستانسیال است. از نظر او، کسی که از هوش وجودی خوبی بهره‌مند است، به پرسش‌های بزرگ يا غایی و یافتن پاسخ آن‌ها علاقه دارد. اما اين پرسش‌ها که به رازهای هستی و معنای زندگی مربوط می‌شوند، چيستند؟ گاردنر به برخی از آن‌ها که در اديان، اسطوره‌ها، هنرها و فلسفه‌ها آمده‌اند، اشاره می‌کند:

💎 من کيستم؟
💎 از کجا آمده‌ام؟
💎 آينده‌ام چگونه است؟
💎 چرا وجود دارم؟
💎 معنای زندگی چيست؟
💎 معنا و مفهوم عشق، درد و رنج، و مرگ چيست؟
💎 رابطه‌ی من با جهان و حتی موجوداتی که [ممکن است] فراتر از ادراک من وجود داشته باشند چطور است؟
💎خدا يا خدايانی که به آن‌ها اعتقاد دارم چه ويژگی‌هايی دارند؟

(منبع کتاب INTELLIGENCE REFRAMED اثر Howard Gardner)

🌷می‌توان پرسش‌های بزرگ مورد علاقه‌ی افراد با «هوش وجودی» را در اين شعر پارسی منسوب به مولانا سراغ گرفت که شامل سه پرسش اساسی وجودی است:

« روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود
به کجا می روم؟ آخر ننمایی وطنم»

☀️ بنابراين اگر هوش وجودی يا در اصل علاقه به چنين مسائلی را در خود سراغ داريد، کانال و صفحه‌ی «در جستجوی خوشبختی» می‌تواند برای شما جالب باشد و می‌توانيد آن را به علاقه‌مندان ديگر نير معرفی بفرماييد.
🌹
با احترام
دکتر آروين آذرگين
@qohappiness
#هوش_وجودی
#هوش_اگزیستانسیال
#گاردنر
#مولانا
فرهنگ، داشتن ذهني مملو از دانسته ها نيست، بلكه توانايي ذهن ماست در درك زندگي، شناخت موقعيتي كه در آن قرار داريم و فهم روابطي كه با انسانهاي ديگر داريم. كسي داراي فرهنگ است كه به خودآگاهي دست يافته و قادر به برقراري روابطي پايدار با تمام موجودات ديگر باشد. فرهنگ و فلسفه چيزهاي يكساني هستند. هر كدام از ما كم و بيش يك فيلسوف است: هرچه انسانيت بيشتري داشته باشد، فيلسوف تر خواهد بود. فرهنگ، فلسفه و انسانيت، همگي گزاره هايي قابل ارجاع به يكديگر هستند. بطوريكه هركه بخواهد، مي تواند فيلسوف و بافرهنگ باشد؛ فقط كافيست با انسانها زندگي كند، به عبارتي، در پي تفسير كنش هاي خود و ديگران در ذهن خويش باشد. چشمهايش را هميشه باز نگه دارد، و نسبت به همه چيز و همه كس كنجكاو باشد؛ براي فهم هرچه بيشتر ارگانيسمي كه به آن تعلق دارد، تقلا كند؛ با تمام نيروي آگاهي، شورمندي و اراده ي خود، بر زندگي تاثير بگذارد؛ هرگز سستي و كاهلي به خود راه ندهد، براي زندگي ارزشي واقعي قائل باشد، و با آمادگي كامل، هرجا كه نياز بود از زندگي دفاع و حتي آن را فدا كند. فرهنگ معناي ديگري ندارد.

آنتونيو گرامشي، ١٩١٦
برگردان:ماریا عباسیان
@rooyeshedigar
چند نکته کوچک در مورد بازار کار تحصیل‌کردگان در کشورهای توسعه‌یافته

اروپا که زندگی می‌کردم دوست نازنینی داشتم که ۲۰ سالی از من بزرگ‌تر بود و دکترای جامعه‌‌شناسی داشت، انصافا هم جامعه‌شناس تیزبین و قابل و خوش‌محضری بود ولی به قول خودش در عمرش نتوانسته بود شغلی مرتبط با رشته‌اش بیابد. چند ماهی در بیمارستانی به عنوان متصدی پردازش نظرسنجی مشتریان کار کرده بود و خوشش نیامده بود و رها کرده بود و دیگر هم چیزی گیرش نیامده بود. دلیلش هم روشن بود: در یک کشور اروپایی ممکن است سالیانه ۱۰۰ نفر دکترای جامعه‌شناسی فارغ التحصیل شوند ولی در کل برای مثلا ۱۰ نفر دکترای این رشته موقعیت جدید وجود داشته باشد. در دوره کارشناسی ارشد منشی گروه ما که کارش هماهنگی کلاس‌ها و امثال آن بود دکترای زبان‌های آسیایی داشت و چینی و ژاپنی بلد بود ولی شغل روزانه‌اش این بود!

اگر می‌گویید آن‌ها اروپا بود و علوم انسانی به این یکی داستان توجه کنید. دانش‌جوی آمریکایی داشتم که لیسانس مهندسی داشت و دکترای ریاضیات مالی (یعنی فردی با مهارت‌های کاربردی). بعد از فارغ التحصیلی جایی دیدمش و گفتم چه کار می‌کنی؟ گفت هنوز کار پیده نکرده‌ام و فعلا راننده اوبر هستم تا وقتی که شغل مرتبطی پیدا کنم. چند ماه بعد دوباره دیدمش، گفت پس از مدتی جست و جو شغلی به عنوان مدرس پاره‌وقت دانش‌گاه پیدا کردم و چند ماه دیگر کارم را شروع می‌کنم! در بوستون رستورانی بود که گاهی می‌رفتیم، متصدی‌اش از MIT لیسانس فیزیک داشت!

این چند نکته شاید بخشی از وضعیت بازار کار در دنیا را تصویر کند:

۱) فارغ التحصیلی در یک رشته تقریبا هیچ تضمینی برای دریافت شغل در آن رشته ایجاد نمی‌کند. به دلیل تاخیرها در دریافت بازخورد از بازار و اینرسی‌ها و هزینه‌‌های تعطیلی و اضافه کردن ظرفیت رشته‌ها، متاسفانه مکانیسم تعیین اندازه رشته‌ها در دانش‌گاه‌ها خیلی متناسب با اندازه فرصت‌های شغلی در بیرون نیست (هر چند در بلندمدت سعی می‌کند آن را دنبال کند). هم اکنون تعداد فارغ‌التحصیلان دکترای فیزیک در آمریکا احتمالا ده برابر فرصت‌های شغلی تخصصی موجود در این رشته است ولی به دلایل مختلف که باید جداگانه بحث کرد دانش‌گاه‌ها هم‌چنان به جذب دانش‌‌جوی دکترا ادامه می‌‌دهند.

۲) به خاطر گسترش آموزش عالی، دست‌یابی به آموزش آن‌لاین و مهاجرت متخصصان، دنیا پر از نیروی تحصیل‌کرده - در همه رشته‌ها - شده است. وضعیت با مثلا پنج دهه قبل تفاوت دارد که نیروی تحصیل‌کرده کم‌یاب و فرصت شغلی به سادگی مهیا بود. عرضه تخصص در اکثریت رشته‌های تحصیلی از تقاضای تخصصی موجود در آن‌ها بیش‌تر است.

۳) ورود هوش‌ مصنوعی و یادگیری ماشینی موج جدیدی از جای‌گزینی نیروهای انسانی را ایجاد خواهد کرد و این بار احتمالا «نیروهای متخصص» و تحلیل‌گران هدف این موج بیکاری خواهند بود. همین الان گسترش الگوریتم‌های یادگیری ماشینی (ML) باعث افزایش جدی بی‌کاری در بین «وکلا» شده‌اند، یعنی رشته‌ تخصصی که همیشه بازار کار مطمئن و جذابی داشت.

۴) تحصیل با «هدف توسعه فردی و غنای افق فکری و علایق شخصی» را باید از تحصیل «برای بازار کار» تفکیک و در عین حال ترکیب کرد. به این خاطر «دو رشته‌ای» بودن تبدیل به استاندارد آموزشی دانش‌گاه‌های برخی کشورهای اروپایی شده است. فرد می‌داند که مثلا بازار کار تاریخ هنر یا فلسفه علم یا زبان‌های هند باستان یا اخترفیزیک ممکن است محدود و دشوار باشد ولی مثلا برای برنامه‌نویس رایانه یا تحلیل‌گر بیمه یا پرستار احتمالا فرصت شغلی خوبی وجود دارد. بنابراین در دانش‌گاه دو رشته را با هم تحصیل می‌کند، یکی برای علایق شخصی و دیگری برای معیشت. این ترکیب افرادی با افق‌های فکری بازتر و زندگی شخصی خوش‌حال‌تر تربیت می‌کند. نوع دیگر نظام آمریکایی است که فرد در دوره لیسانس چیزی که دوست دارد را می‌خواند (البته اگر امکان مالی آن را داشته باشد) و بعد با یک دوره فوق لیسانس یک تا دو ساله، مهارت‌های متفاوت و جدید و کاربردی برای بازار کار کسب می‌کند. دوستی دارم که کارشناسی ارشد مردم‌شناسی دارد ولی یک دوره بهداشت دهان و دندان را هم گذرانده و به واسطه آن شغل خوب و کم استرس و پاره‌وقتی به عنوان تکنیسین در یک مطب دندان‌پزشکی دارد و به علایق مردم‌شناسی‌اش هم می‌رسد.

این مورد آخر هر چند به جبر زمانه کمابیش در کشور ما هم دنبال شده ولی تبدیل به یک اصل در نظام آموزشی و در ذهنیت افراد نشده است. سال‌‌ها است که این را می‌شنویم که دانش‌کده‌های علوم انسانی و اجتماعی و علوم پایه ما باید بیش‌تر به سمت مهارت‌های بازار کار محور بروند و به موازات آن ذهنیت «دو/چند تخصصی» بودن را بین دانش‌جویان ترویج کنند ولی در عمل هنوز اتفاق مهمی نیفتاده است.


تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi
تهی بودن
رولو می
روانشناسی و فلسفه‌ اگزیستانس:
پاره‌ای از کتاب «انسان در جستجوی خويشتن»
اثر رولو می
موضوع «تهی بودن» و «انسان تهی»
با صدای آروين آذرگین

مناسب برای علاقه‌‍مندان خودشناسی و معنای زندگی
@QOHAPPINESS
جلسه پنجم
امروز ساعت 16:45
🔴این هفته نیز کلاس در طبقه دوم سالن خرازی برگزار میگردد
2025/07/10 23:29:34
Back to Top
HTML Embed Code: