گاهی از خود بپرسید که اگر خود را ملاقات میکردید، آیا از خودتان خوشتان میآمد؟!
صادقانه به این سوال جواب دهید و خواهید فهمید که نیاز به چه تغییراتی دارید.
✍️ : #تونی_رابینز
@paradoooo📚
صادقانه به این سوال جواب دهید و خواهید فهمید که نیاز به چه تغییراتی دارید.
✍️ : #تونی_رابینز
@paradoooo📚
❤23👍11👎2
زندگی شبیه جریانی مستقل از ما است که انتخاب میکنیم به آن وصل شویم یا مدام در حال انکارش باشیم. در نهایت زندگی در درون و بیرون از ما، فارغ از تمام برداشتها و رفتارهایمان به جریان خود ادامه میدهد.
📕 تکه هایی از یک کل منسجم
✍️ پونه مقیمی
@paradoooo📓
📕 تکه هایی از یک کل منسجم
✍️ پونه مقیمی
@paradoooo📓
❤14
خدايا ...
تو زيباترين پناهِ منى ؛
تويى خداى بعيدها ، معجزهها ، اميدها ؛
به بزرگیت هيچ شكى ندارم !
تو بسازى قشنگه
شكر براى بودنت ...
شب بخیر 🤍
@Paradoooo📚
تو زيباترين پناهِ منى ؛
تويى خداى بعيدها ، معجزهها ، اميدها ؛
به بزرگیت هيچ شكى ندارم !
تو بسازى قشنگه
شكر براى بودنت ...
شب بخیر 🤍
@Paradoooo📚
❤30👍3😢1
با خدا نشد نداریم
یا اون چیزی میشه که میخوای،
یا قشنگ تر از اون چیزی میشه که میخوای...🫶🏼
Good morning🌄
@paradoooo📚
یا اون چیزی میشه که میخوای،
یا قشنگ تر از اون چیزی میشه که میخوای...🫶🏼
Good morning🌄
@paradoooo📚
❤33
❤26💔4
👍33❤2
❤17💔8👍4
خدا کند به چشم بیایی...
لطف کنی و به چشم بیایی،
مهربان باشی و خوبی کنی و به چشم بیایی،
تلاش کنی و بکاری و درو کنی و به چشم بیایی...
که رنج عظیمیست آدمیزاد خارج از نقش و جایگاه و رسالت انسانیاش همهکار کند، اما به چشم نیاید!
نرگسصرافیانطوفان
@paradoooo📚
لطف کنی و به چشم بیایی،
مهربان باشی و خوبی کنی و به چشم بیایی،
تلاش کنی و بکاری و درو کنی و به چشم بیایی...
که رنج عظیمیست آدمیزاد خارج از نقش و جایگاه و رسالت انسانیاش همهکار کند، اما به چشم نیاید!
نرگسصرافیانطوفان
@paradoooo📚
❤30😢5
بعضی چیزها را آدم ناگهان از دست نمیدهد، کمکم از دست میدهد، اما یک لحظه هست که میفهمد دیگر نداردشان!
📚 چراغها را من خاموش میکنم
✍ زویا پیرزاد
@paradoooo📓
📚 چراغها را من خاموش میکنم
✍ زویا پیرزاد
@paradoooo📓
❤20💔2👍1
Forwarded from چَکٰـــآوَکْــ
•🎧 ما تنهاییمان را با هم قسمت میکنیم•
گاهی فکر میکنم ما آدمها چقدر تلاش میکنیم تنهایی را فراموش کنیم. چقدر از بودن با خودمان میگریزیم. چقدر سعی میکنیم با دیگری بودن را جایگزین با خود بودن کنیم، بیآنکه بفهمیم هیچکس قرار نیست واقعاً از این تنهایی نجاتمان دهد.
انسان، ذاتاً تنهاست. این یک جملهی غمانگیز و بیرحمانه نیست؛ فقط واقعیت است. هیچکس در تمام معنا نمیتواند وارد ذهن ما شود، بفهمد دقیقاً چچیزی ته دلمان را خالی میکند، یا چه چیزی برای ما معنی دارد. ارتباطهای انسانی، زیبا و گاهی نجاتبخشاند، اما نمیتوانند از ریشهی این تنهایی عبور کنند. آنها فقط تقسیم تنهاییاند، نه حذف آن.
و شاید همین فاصله است که ما را ناگزیر از پذیرش نوعی از تنهایی میکند.
پسوآ باور داشت که ما به دنیا آمدهایم تا خود را تماشا کنیم، نه لزوماً تا فهمیده شویم. پس شاید بهتر باشد به جای فرار از تنهایی، آن را به رسمیت بشناسیم و حتی با آن همخانه شویم.
گاهی با خودم فکر میکنم چطور شد که تنهایی شد یک مسئلهی عجیب و ناپذیرفتنی؟ چرا وقتی کسی تنهاست، میپرسیم: «حالت خوبه؟» انگار نبودن شهص دیگری کنار آدم، یک جور بیماریست.
و این یعنی حتی در دوستانه و زیباترین روابط هم، ما تا حدی تنها میمانیم.
کامو از پوچی، از رنج، از بیجواب ماندن سؤالها نمیترسد؛ بلکه آنها را بخش جداییناپذیر از حیات انسانی میداند. او میگوید انسان محکوم به آزادیست، و این آزادی، یعنی با انتخابهای خود تنها بمانیم.
با این حال، ما اغلب ترجیح میدهیم چیزهایی مثل رنج و پوچی را انکار کنیم یا پشت نقابها پنهانشان کنیم. در دنیایی که همه دنبال شادی و هدف و معنای روشن هستند، حرف زدن از بیمعنایی، انگار نوعی جنایت فکریست.
📖
اما اگر کسی چرایی را نیابد؟ اگر کسی به نقطهای برسد که حتی معنابخشی را هم پوچ ببیند؟
ما آمادهی مواجهه با این وضعیت نیستیم. چون دنیای ماو ذهن ما، این حجم از سکوت و خلأ را نمیتواند درک کند.
با این حال، شاید بشود به این مسئله نگاه دیگری داشت. شاید بشود پذیرفت که رنج، پوچی، و تنهایی هم بخشی از کل تجربهی انسانیاند.
و شاید همین رنج، همان چیزی باشد که ما را از صرفاً زنده بودن به زندگی کردن سوق میدهد.
حالا که فکر میکنم، ما آدمها نهتنها تنها هستیم، بلکه هر کدام با نوعی از رنج و خلأِ مخصوص خودمان زندگی میکنیم. و چه بسا معنا، نه در فرار از این رنج، بلکه در مواجههی راست و مستقیم با آن باشد.
من میپذیرم که تنهایم. حرف میزنم، مینویسم، میخندم، اما تهِ همهشان، چیزی در من تنهاست. و این اصلاً بد نیست. چون تنها بودن، خود نشانهای از زنده بودن است.
ما شاید نتوانیم هیچوقت تنهایی را از ریشه بخشکانیم. اما میتوانیم آن را زیبا زندگی کنیم. میتوانیم آن را با دیگری قسمت کنیم، بیاینکه بخواهیم از آن فرار کنیم.
و شاید، همین تقسیمِ تنهایی، زیباترین شکل از با هم بودن باشد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صاد.میم
خطخطیهایذهن من
گاهی فکر میکنم ما آدمها چقدر تلاش میکنیم تنهایی را فراموش کنیم. چقدر از بودن با خودمان میگریزیم. چقدر سعی میکنیم با دیگری بودن را جایگزین با خود بودن کنیم، بیآنکه بفهمیم هیچکس قرار نیست واقعاً از این تنهایی نجاتمان دهد.
انسان، ذاتاً تنهاست. این یک جملهی غمانگیز و بیرحمانه نیست؛ فقط واقعیت است. هیچکس در تمام معنا نمیتواند وارد ذهن ما شود، بفهمد دقیقاً چچیزی ته دلمان را خالی میکند، یا چه چیزی برای ما معنی دارد. ارتباطهای انسانی، زیبا و گاهی نجاتبخشاند، اما نمیتوانند از ریشهی این تنهایی عبور کنند. آنها فقط تقسیم تنهاییاند، نه حذف آن.
📖 فرناندو پسوآ در کتاب بیقراری مینویسد:
«آزادی یعنی توانایی جدا شدن از دیگران. تو اگر بتوانی از مردم فاصله بگیری، آزاد هستی.»
و شاید همین فاصله است که ما را ناگزیر از پذیرش نوعی از تنهایی میکند.
پسوآ باور داشت که ما به دنیا آمدهایم تا خود را تماشا کنیم، نه لزوماً تا فهمیده شویم. پس شاید بهتر باشد به جای فرار از تنهایی، آن را به رسمیت بشناسیم و حتی با آن همخانه شویم.
گاهی با خودم فکر میکنم چطور شد که تنهایی شد یک مسئلهی عجیب و ناپذیرفتنی؟ چرا وقتی کسی تنهاست، میپرسیم: «حالت خوبه؟» انگار نبودن شهص دیگری کنار آدم، یک جور بیماریست.
📖 آلبر کامو در یادداشتهایش گفته:
«هر کسی در درون خودش بخشی از تنهایی دارد که هیچکس نمیتواند به آن دست یابد.»
و این یعنی حتی در دوستانه و زیباترین روابط هم، ما تا حدی تنها میمانیم.
کامو از پوچی، از رنج، از بیجواب ماندن سؤالها نمیترسد؛ بلکه آنها را بخش جداییناپذیر از حیات انسانی میداند. او میگوید انسان محکوم به آزادیست، و این آزادی، یعنی با انتخابهای خود تنها بمانیم.
با این حال، ما اغلب ترجیح میدهیم چیزهایی مثل رنج و پوچی را انکار کنیم یا پشت نقابها پنهانشان کنیم. در دنیایی که همه دنبال شادی و هدف و معنای روشن هستند، حرف زدن از بیمعنایی، انگار نوعی جنایت فکریست.
📖
نیچه گفته است:
«کسی که چرایی زندگی را یافته باشد، میتواند با هر چگونگیای کنار بیاید.»
اما اگر کسی چرایی را نیابد؟ اگر کسی به نقطهای برسد که حتی معنابخشی را هم پوچ ببیند؟
ما آمادهی مواجهه با این وضعیت نیستیم. چون دنیای ماو ذهن ما، این حجم از سکوت و خلأ را نمیتواند درک کند.
با این حال، شاید بشود به این مسئله نگاه دیگری داشت. شاید بشود پذیرفت که رنج، پوچی، و تنهایی هم بخشی از کل تجربهی انسانیاند.
📖 داستایفسکی در برادران کارامازوف میگوید:
«رنج، بزرگترین آگاهی است، شاید تنها سرچشمهی آگاهی.»
و شاید همین رنج، همان چیزی باشد که ما را از صرفاً زنده بودن به زندگی کردن سوق میدهد.
حالا که فکر میکنم، ما آدمها نهتنها تنها هستیم، بلکه هر کدام با نوعی از رنج و خلأِ مخصوص خودمان زندگی میکنیم. و چه بسا معنا، نه در فرار از این رنج، بلکه در مواجههی راست و مستقیم با آن باشد.
من میپذیرم که تنهایم. حرف میزنم، مینویسم، میخندم، اما تهِ همهشان، چیزی در من تنهاست. و این اصلاً بد نیست. چون تنها بودن، خود نشانهای از زنده بودن است.
ما شاید نتوانیم هیچوقت تنهایی را از ریشه بخشکانیم. اما میتوانیم آن را زیبا زندگی کنیم. میتوانیم آن را با دیگری قسمت کنیم، بیاینکه بخواهیم از آن فرار کنیم.
و شاید، همین تقسیمِ تنهایی، زیباترین شکل از با هم بودن باشد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صاد.میم
خطخطیهایذهن من
❤15👍5
Forwarded from چَکٰـــآوَکْــ
open minded
Sten Erland Hermundstad – Dreams
اگه خواستید متن بلندبالا رو بخونید میتونید این موسیقی رو حین خوندن باهاش گوش بدین✨...
❤9
اگر بدانید چه ذوقی به آدم دست میدهد که ببیند بدون اینکه تلاشی کرده باشد، حرفش را به خوبی میفهمند.
📚 وصفِ یک بیکار _کافکا
@paradoooo📚
📚 وصفِ یک بیکار _کافکا
@paradoooo📚
👍24❤12
💔22👍13❤10👎2😢2
یه روزی بین تموم بالا پایین های زندگی مون،
دقیقاً جایی که انتظارشو نداریم،
خدا برامون میسازه اونقدر قشنگ که باورمون نمیشه...
این همه راهو که اومدی الکی نیست،
خدا تهشو قشنگ میچینه!
شب بخیر 🤍
@Paradoooo📚
دقیقاً جایی که انتظارشو نداریم،
خدا برامون میسازه اونقدر قشنگ که باورمون نمیشه...
این همه راهو که اومدی الکی نیست،
خدا تهشو قشنگ میچینه!
شب بخیر 🤍
@Paradoooo📚
❤36👍6😢2