🔹 از کوتاهترین قالبهای شعری جهان
گل گئدک داغــــا قار یاغا یاغـــا
کهلیگیم اوچوب سن گئدن باغـا
ترجمه:
بیا برویم کوه زمانی که برف میبارد
مرغ دلم پر میزند به هوای باغ تو...
بئشلیک ( دوبیتی پنجهجایی آذربایجانی ) از کوتاهترین قالبهای شعری ادبیات جهان است. هر مصراع آن ۵ هجاست و از دو یا سه کلمه کوتاه تشکیل مییابد. ساختار آن شبیه رباعی است و مصراعهای اول، دوم و چهارم همقافیهاند.
کل متن این شعر از نظر حجم در حد یک مصراع رباعی است و گنجاندن مطلب و موضوع کامل در آن واقعا سخت است اما سرایندگان گمنام این نغمات محلی دلنشین، خوب از عهده آن برآمدهاند.
بیت اول معمولا به عنوان مقدمه و زمینهسازِ طرح مطلبی است که مدنظر سراینده بوده و در بیت دوم بیان میشود. علیرغم محدودیت وزنی و حجمی، غنای محتوا در این اشعار تا سرحد اعجاز پیش میرود و شنونده را غرق در حیرت میکند.
نمونه دیگری در نوازش فرزند دختر:
آراندا تـــکدی داغدا چیچــکدی
منیـم قیز بالام گؤر نه گؤیچکدی
ترجمه:
دُردانهی ییلاق است، غنچه نوشکفته کوهستان را میماند
فرزند دخترم را ببین که چقدر زیباست.
#مهدیدهقان
@parniyan7rang
گل گئدک داغــــا قار یاغا یاغـــا
کهلیگیم اوچوب سن گئدن باغـا
ترجمه:
بیا برویم کوه زمانی که برف میبارد
مرغ دلم پر میزند به هوای باغ تو...
بئشلیک ( دوبیتی پنجهجایی آذربایجانی ) از کوتاهترین قالبهای شعری ادبیات جهان است. هر مصراع آن ۵ هجاست و از دو یا سه کلمه کوتاه تشکیل مییابد. ساختار آن شبیه رباعی است و مصراعهای اول، دوم و چهارم همقافیهاند.
کل متن این شعر از نظر حجم در حد یک مصراع رباعی است و گنجاندن مطلب و موضوع کامل در آن واقعا سخت است اما سرایندگان گمنام این نغمات محلی دلنشین، خوب از عهده آن برآمدهاند.
بیت اول معمولا به عنوان مقدمه و زمینهسازِ طرح مطلبی است که مدنظر سراینده بوده و در بیت دوم بیان میشود. علیرغم محدودیت وزنی و حجمی، غنای محتوا در این اشعار تا سرحد اعجاز پیش میرود و شنونده را غرق در حیرت میکند.
نمونه دیگری در نوازش فرزند دختر:
آراندا تـــکدی داغدا چیچــکدی
منیـم قیز بالام گؤر نه گؤیچکدی
ترجمه:
دُردانهی ییلاق است، غنچه نوشکفته کوهستان را میماند
فرزند دخترم را ببین که چقدر زیباست.
#مهدیدهقان
@parniyan7rang
میخانه اگر ساقیِ صاحبنظری داشت
میخواری و مستی ره و رسم دگری داشت
پیمانه نمیداد به پیمانشکنان باز
ساقی اگر از حالت مجلس خبری داشت
بیدادگری شیوهٔ مرضیّه نمیشد
این شهر اگر دادرس و دادگری داشت
یک لحظه بر این بام بلاخیز نمیمانْد
مرغ دلِ غمدیده اگر بال و پَری داشت
افسوس که دست ستم از ریشه برآورد
هر شاخ برومند که امّیدِ بَری داشت
در معرکهٔ عشق که پیکار حیات است
مغلوبْ حریفی که بهجز سر سپری داشت
"سرمد" سرِ پیمانه نبود این همه غوغا
میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت.
#صادقسرمد ( درگذشت: ۱۳۳۹ ش )
@parniyan7rang
میخواری و مستی ره و رسم دگری داشت
پیمانه نمیداد به پیمانشکنان باز
ساقی اگر از حالت مجلس خبری داشت
بیدادگری شیوهٔ مرضیّه نمیشد
این شهر اگر دادرس و دادگری داشت
یک لحظه بر این بام بلاخیز نمیمانْد
مرغ دلِ غمدیده اگر بال و پَری داشت
افسوس که دست ستم از ریشه برآورد
هر شاخ برومند که امّیدِ بَری داشت
در معرکهٔ عشق که پیکار حیات است
مغلوبْ حریفی که بهجز سر سپری داشت
"سرمد" سرِ پیمانه نبود این همه غوغا
میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت.
#صادقسرمد ( درگذشت: ۱۳۳۹ ش )
@parniyan7rang
#شاهشجاع راست:
روزگار آشفتهتر، یا زلف تو، یا کار من؟
ذرّه کمتر، یا دهانت، یا دل غمخوار من؟
شب سیهتر، یا دلت، یا حال من، یا خال تو؟
شهد خوشتر، یا لبت، یا لفظ گوهربار من؟
نظم پروین خوبتر، یا دُرّ یا دندان تو؟
قامت تو راستتر، یا سرو، یا گفتار من؟
وصف تو دلجویتر، یا شعرهای نغز من؟
هجر تو دلسوزتر، یا نالههای زار من؟
مهر و مه رخشندهتر، یا رای من، یا روی تو؟
آسمان گردندهتر، یا خوی تو، یا کار من؟
عشق من زایندهتر یا حُسن مادرزاد تو؟
بخت تو پایندهتر یا محنت و تیمار من؟
وعدهی تو کوژتر، یا پشت من، یا ابرویت؟
قول تو بیاصلتر، یا باد، یا پندار من؟
صبر من کم، یا وفای نیکوان، یا شرم تو؟
خوبی تو بیشتر، یا اَندُه بسیار من؟
چشم تو خونریزتر، یا چرخ، یا شمشیر شاه؟
غمزهی تو تیزتر، یا تیغ، یا بازار من؟
▫️مونسالعشّاق و تحفةالآفاق، سلیمان قونوی، دستنویس شمارهٔ ۵۷۱۲ کتابخانهٔ مرعشی، کتابت ۸۶۰ هق، برگ ۲۰۱
@parniyan7rang
روزگار آشفتهتر، یا زلف تو، یا کار من؟
ذرّه کمتر، یا دهانت، یا دل غمخوار من؟
شب سیهتر، یا دلت، یا حال من، یا خال تو؟
شهد خوشتر، یا لبت، یا لفظ گوهربار من؟
نظم پروین خوبتر، یا دُرّ یا دندان تو؟
قامت تو راستتر، یا سرو، یا گفتار من؟
وصف تو دلجویتر، یا شعرهای نغز من؟
هجر تو دلسوزتر، یا نالههای زار من؟
مهر و مه رخشندهتر، یا رای من، یا روی تو؟
آسمان گردندهتر، یا خوی تو، یا کار من؟
عشق من زایندهتر یا حُسن مادرزاد تو؟
بخت تو پایندهتر یا محنت و تیمار من؟
وعدهی تو کوژتر، یا پشت من، یا ابرویت؟
قول تو بیاصلتر، یا باد، یا پندار من؟
صبر من کم، یا وفای نیکوان، یا شرم تو؟
خوبی تو بیشتر، یا اَندُه بسیار من؟
چشم تو خونریزتر، یا چرخ، یا شمشیر شاه؟
غمزهی تو تیزتر، یا تیغ، یا بازار من؟
▫️مونسالعشّاق و تحفةالآفاق، سلیمان قونوی، دستنویس شمارهٔ ۵۷۱۲ کتابخانهٔ مرعشی، کتابت ۸۶۰ هق، برگ ۲۰۱
@parniyan7rang
پرنیان ۷ رنگ
#شاهشجاع راست: روزگار آشفتهتر، یا زلف تو، یا کار من؟ ذرّه کمتر، یا دهانت، یا دل غمخوار من؟ شب سیهتر، یا دلت، یا حال من، یا خال تو؟ شهد خوشتر، یا لبت، یا لفظ گوهربار من؟ نظم پروین خوبتر، یا دُرّ یا دندان تو؟ قامت تو راستتر، یا سرو، یا گفتار من؟ وصف…
.
🔹 این غزل در #تذکرهالشعراء امیر دولتشاه سمرقندی ( ۸۹۲ ق ) و #عرفاتالعاشقین اوحدی بلیانی ( ۱۰۲۴ ق ) به نام #اشهری_نیشابوری آمده است. از مقایسه مطالب و اشعار اشهری در این دو منبع چنین به نظر میرسد که تذکرهالشعرا به عنوان منبع مورد استفاده اوحدی بوده و به احتمال زیاد اوحدی این غزل را به نقل از دولتشاه به نام اشهری آورده است.
🔹 #مونسالاحرار، #آتشکدهآذر، #هفتاقلیم و #مجمعالفصحا منابع دیگری که نمونه شعر اشهری در آنها ثبت شده، این غزل را ندارند. و به جرات میتوان گفت تذکره دولتشاه تنها منبع انتساب این غزل به اشهری است. با توجه به اینکه مونسالعشاق از نظر تاریخی اقدم بر تذکرهالشعراست، بعید نیست دولتشاه در انتساب غزل به اشهری خطا کرده باشد.
🔹 نکتهای که این حدس و احتمال اشتباه دولتشاه را تقویت میکند این که وی در انتساب شعر دیگری به اشهری نیز اشتباه کرده است.
دولتشاه رباعی زیر را که با استناد بر تاریخ جهانگشای جوینی سروده کمالالدین اسماعیل است به نام اشهری آورده:
فضل تــــو و این بادهپرستی بـــا هم
مـــانند بلندی است و پستی بــــا هم
حال تــــو به چشم خوبرویان مـــاند
کآنجاست همیشه نور و مستی با هم
#مهدیدهقان
@parniyan7rang
🔹 این غزل در #تذکرهالشعراء امیر دولتشاه سمرقندی ( ۸۹۲ ق ) و #عرفاتالعاشقین اوحدی بلیانی ( ۱۰۲۴ ق ) به نام #اشهری_نیشابوری آمده است. از مقایسه مطالب و اشعار اشهری در این دو منبع چنین به نظر میرسد که تذکرهالشعرا به عنوان منبع مورد استفاده اوحدی بوده و به احتمال زیاد اوحدی این غزل را به نقل از دولتشاه به نام اشهری آورده است.
🔹 #مونسالاحرار، #آتشکدهآذر، #هفتاقلیم و #مجمعالفصحا منابع دیگری که نمونه شعر اشهری در آنها ثبت شده، این غزل را ندارند. و به جرات میتوان گفت تذکره دولتشاه تنها منبع انتساب این غزل به اشهری است. با توجه به اینکه مونسالعشاق از نظر تاریخی اقدم بر تذکرهالشعراست، بعید نیست دولتشاه در انتساب غزل به اشهری خطا کرده باشد.
🔹 نکتهای که این حدس و احتمال اشتباه دولتشاه را تقویت میکند این که وی در انتساب شعر دیگری به اشهری نیز اشتباه کرده است.
دولتشاه رباعی زیر را که با استناد بر تاریخ جهانگشای جوینی سروده کمالالدین اسماعیل است به نام اشهری آورده:
فضل تــــو و این بادهپرستی بـــا هم
مـــانند بلندی است و پستی بــــا هم
حال تــــو به چشم خوبرویان مـــاند
کآنجاست همیشه نور و مستی با هم
#مهدیدهقان
@parniyan7rang
فضل تو و این بادهپرستی با هم
مانند بلندی است و پستی بـا هم
حــال تـو به چشم ماهرویان مـانـَد
کآنجاست مدام نور و مستی با هم
#کمالالدیناسمعیل
عطاملک جوینی در تاریخ جهانگشای (۶۵۸ق) مینویسد: نورالدین منشی پیوسته به شرب مشغول بوده، کمالالدین اسمعیل با جمعی بامدادی به خدمت او شدند هنوز از خواب مستی برنخاسته بود، رباعی [بالا] را بنوشت و در فرستاد. نورالدین منشی چون بر رباعی مطلع شد در جواب گفت:
چون نیست بلندیات ز پستی خالی
خواهد شدن از تو دور هستی خالی
خواهم که چو چشم و زلف خوبان نشوی
یــک دم ز پریشــــانی و مستـــی خـــالی
#نورالدینمنشی
دولتشاه سمرقندی در تذکرةالشعراء (۸۹۲ق) این حکایت را در مورد نورالدین منشی آورده اما رباعی اول را به #اشهرینیشابوری نسبت داده است.
بعدها اوحدی بلیانی در عرفاتالعاشقین و امین احمد رازی در هفت اقلیم نیز ( احتمالا به نقل از دولتشاه ) رباعی را به اشهری نسبت دادهاند.
@parniyan7rang
مانند بلندی است و پستی بـا هم
حــال تـو به چشم ماهرویان مـانـَد
کآنجاست مدام نور و مستی با هم
#کمالالدیناسمعیل
عطاملک جوینی در تاریخ جهانگشای (۶۵۸ق) مینویسد: نورالدین منشی پیوسته به شرب مشغول بوده، کمالالدین اسمعیل با جمعی بامدادی به خدمت او شدند هنوز از خواب مستی برنخاسته بود، رباعی [بالا] را بنوشت و در فرستاد. نورالدین منشی چون بر رباعی مطلع شد در جواب گفت:
چون نیست بلندیات ز پستی خالی
خواهد شدن از تو دور هستی خالی
خواهم که چو چشم و زلف خوبان نشوی
یــک دم ز پریشــــانی و مستـــی خـــالی
#نورالدینمنشی
دولتشاه سمرقندی در تذکرةالشعراء (۸۹۲ق) این حکایت را در مورد نورالدین منشی آورده اما رباعی اول را به #اشهرینیشابوری نسبت داده است.
بعدها اوحدی بلیانی در عرفاتالعاشقین و امین احمد رازی در هفت اقلیم نیز ( احتمالا به نقل از دولتشاه ) رباعی را به اشهری نسبت دادهاند.
@parniyan7rang
Forwarded from پرنیان ۷ رنگ
🔹 دمی با خیام
در دایرهای کآمدن و رفتن ماست
او را نه بدایت نه نهایت پیداست
کس مینزند دمی در این عالم راست
کین آمدن از کجا و رفتن به کجاست
#خیام
از رباعیهای اصیل خیام که در #مرصادالعباد نجم رازی و #مونسالاحرار بدر جاجرمی آمده است.
@parniyan7rang
در دایرهای کآمدن و رفتن ماست
او را نه بدایت نه نهایت پیداست
کس مینزند دمی در این عالم راست
کین آمدن از کجا و رفتن به کجاست
#خیام
از رباعیهای اصیل خیام که در #مرصادالعباد نجم رازی و #مونسالاحرار بدر جاجرمی آمده است.
@parniyan7rang
#فخرالدینرازی:
سیر آمدم از ســاز کژآهنگ وجود
زین پردهی بینوای دهرنگ وجود
صد سجدهی شکر در عدم بیش برم
گر بــاز رهد نــام من از ننــگ وجود
#شیخشهابالدینسهروردی:
امروز منــم در قفس تنــگ وجود
محتاج به بوی عدم از ننگ وجود
کو صیقل لطف؟ تا دمی بزداید
از آینهی حقیقتم زنــگ وجــود
#جمالاشهری:
تنگ آمدهام زین قفس تنگ وجود
خون خوردهام از وجود همسنگ وجود
گهگه ز وجود خویش باز اندیشم
خواهم که شوم بــا عدم از ننگ وجــود
▫️منبع:
▫️رباعی شیخ شهابالدین در دستنویسی از رباعیات خیام ( نسخه نخجوانی کتابت سده ۹ یا بعد ) به خیام منسوب شده است.
@parniyan7rang
سیر آمدم از ســاز کژآهنگ وجود
زین پردهی بینوای دهرنگ وجود
صد سجدهی شکر در عدم بیش برم
گر بــاز رهد نــام من از ننــگ وجود
#شیخشهابالدینسهروردی:
امروز منــم در قفس تنــگ وجود
محتاج به بوی عدم از ننگ وجود
کو صیقل لطف؟ تا دمی بزداید
از آینهی حقیقتم زنــگ وجــود
#جمالاشهری:
تنگ آمدهام زین قفس تنگ وجود
خون خوردهام از وجود همسنگ وجود
گهگه ز وجود خویش باز اندیشم
خواهم که شوم بــا عدم از ننگ وجــود
▫️منبع:
نزهةالمجالس
، جمالالدین خلیل شروانی، تالیف اواسط سدۀ ۷ هجری (سال کتابت ۷۳۱ ق)، کاتب: اسماعیل بن اسفندیار ابهری، دستنویس شماره ۱۶۶۷ کتابخانۀ جارالله ترکیه، برگ ۴۲▫️رباعی شیخ شهابالدین در دستنویسی از رباعیات خیام ( نسخه نخجوانی کتابت سده ۹ یا بعد ) به خیام منسوب شده است.
@parniyan7rang
Forwarded from ادب و حکمت
رباعى لطيف از حكيم لعلى تبريزى
جویند همه هلال ومن ابرویش
گیرند همه روزه ومن گیسویش
در دورهٔ این دوازده ماهِ مرا
یک ماه مبارک است آن هم رویش
🌾🍃🍃@adabvahekmat
جویند همه هلال ومن ابرویش
گیرند همه روزه ومن گیسویش
در دورهٔ این دوازده ماهِ مرا
یک ماه مبارک است آن هم رویش
🌾🍃🍃@adabvahekmat
Forwarded from چهار خطی
▫️توضیحی در مورد رباعی هلال ماه
رباعی فوق که در دیوان انوری به چاپ رسیده، در تذکرۀ لباب الالباب عوفی به نام امیر فخرالدین مسعود کرمانی است. عوفی از این امیر مسعود با احترام بسیار یاد کرده و سه رباعی به اسمش آورده، که یکی از آنها، رباعی مذکور است (لباب الالباب، ۵۸):
از بهر هلال عید، خورشید سپاه
بر بام برآمد و همیکرد نگاه
مردم بهشگفت گفت: سبحان الله
خورشید برآمدهست و میجوید ماه
امین احمد رازی و اوحدی بلیانی نیز رباعی را به نام همین امیر آوردهاند (هفت اقلیم، ۲: ۱۲۴۸؛ عرفات العاشقین، ۶: ۳۳۷۸) و به احتمال زیاد مأخذشان تذکرۀ عوفی بوده است.
اما در دیوان انوری که تصحیحش به اهتمام مرحوم محمدتقی مدرس رضوی بر مبنای ۲۱ نسخۀ خطی و دو چاپ تبریز و نولکشور صورت گرفته، رباعی مذکور در هیچ کدام از دستنویسها، چه قدیم و چه جدید، نیامده و مأخذ درج آن در دیوان، چاپ تبریز است که ۱۲۶۶ ق به طبع رسیده است. بنابراین، انتساب آن به انوری پایۀ استنادی بسیار بسیار ضعیفی دارد.
رباعی در نزهة المجالس (ص ۴۴۲) و به تبع آن خلاصةالاشعار فی الرباعیات (ص ۹۷) بی ذکر نام گوینده درج شده است. اما در سفینۀ رباعیات شمارۀ ۱۲۰۳ کتابخانۀ دانشگاه استانبول که متنش به متن نزهةالمجالس بسیار نزدیک است، رباعی به نام «معزی» دیده میشود. ما رباعی را در دیوانهای چاپی و خطی معزی نیافتیم.
با توجه به نقل عوفی که دو سه دهه بیشتر با امیر مسعود کرمانی فاصله نداشته، سرایندۀ رباعی باید این شاعر گمنام کرمانی باشد نه انوری و نه حتی معزی.
در مصراع اول رباعی منسوب به انوری، عبارت «آن مه ناگاه» اگرچه شاعرانهتر به نظر میرسد، ولی ضبط «خورشید سپاه» مرجح است؛ چرا که هم به فضای شعر قرن ششم (شعر لشگری) نزدیکتر است، هم با نظم درونی رباعی هماهنگتر (خورشیدی که دنبال ماه است)؛ و البته، با امیر بودنِ شاعر نیز تناسب دارد.
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
https://www.tg-me.com/Xatt4
رباعی فوق که در دیوان انوری به چاپ رسیده، در تذکرۀ لباب الالباب عوفی به نام امیر فخرالدین مسعود کرمانی است. عوفی از این امیر مسعود با احترام بسیار یاد کرده و سه رباعی به اسمش آورده، که یکی از آنها، رباعی مذکور است (لباب الالباب، ۵۸):
از بهر هلال عید، خورشید سپاه
بر بام برآمد و همیکرد نگاه
مردم بهشگفت گفت: سبحان الله
خورشید برآمدهست و میجوید ماه
امین احمد رازی و اوحدی بلیانی نیز رباعی را به نام همین امیر آوردهاند (هفت اقلیم، ۲: ۱۲۴۸؛ عرفات العاشقین، ۶: ۳۳۷۸) و به احتمال زیاد مأخذشان تذکرۀ عوفی بوده است.
اما در دیوان انوری که تصحیحش به اهتمام مرحوم محمدتقی مدرس رضوی بر مبنای ۲۱ نسخۀ خطی و دو چاپ تبریز و نولکشور صورت گرفته، رباعی مذکور در هیچ کدام از دستنویسها، چه قدیم و چه جدید، نیامده و مأخذ درج آن در دیوان، چاپ تبریز است که ۱۲۶۶ ق به طبع رسیده است. بنابراین، انتساب آن به انوری پایۀ استنادی بسیار بسیار ضعیفی دارد.
رباعی در نزهة المجالس (ص ۴۴۲) و به تبع آن خلاصةالاشعار فی الرباعیات (ص ۹۷) بی ذکر نام گوینده درج شده است. اما در سفینۀ رباعیات شمارۀ ۱۲۰۳ کتابخانۀ دانشگاه استانبول که متنش به متن نزهةالمجالس بسیار نزدیک است، رباعی به نام «معزی» دیده میشود. ما رباعی را در دیوانهای چاپی و خطی معزی نیافتیم.
با توجه به نقل عوفی که دو سه دهه بیشتر با امیر مسعود کرمانی فاصله نداشته، سرایندۀ رباعی باید این شاعر گمنام کرمانی باشد نه انوری و نه حتی معزی.
در مصراع اول رباعی منسوب به انوری، عبارت «آن مه ناگاه» اگرچه شاعرانهتر به نظر میرسد، ولی ضبط «خورشید سپاه» مرجح است؛ چرا که هم به فضای شعر قرن ششم (شعر لشگری) نزدیکتر است، هم با نظم درونی رباعی هماهنگتر (خورشیدی که دنبال ماه است)؛ و البته، با امیر بودنِ شاعر نیز تناسب دارد.
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
https://www.tg-me.com/Xatt4
Telegram
چهار خطی
رباعی فارسی، به روایت: سید علی میرافضلی
🔹 دمی با خیام
ترکیب پیالهای که در هم پیوست
بشکستـن آن روا نمیدارد مســت
چندین ســر و پــای نازنین از سر ِ دست
از مهر که پیوست و به کین که شکست؟
از رباعیهای اصیل خیام
که در:
#تاریخ_جهانگشای
#نزههالمجالس
#لمعهالسراج
#تاریخ_وصاف
آمده است.
@parniyan7rang
ترکیب پیالهای که در هم پیوست
بشکستـن آن روا نمیدارد مســت
چندین ســر و پــای نازنین از سر ِ دست
از مهر که پیوست و به کین که شکست؟
از رباعیهای اصیل خیام
که در:
#تاریخ_جهانگشای
#نزههالمجالس
#لمعهالسراج
#تاریخ_وصاف
آمده است.
@parniyan7rang
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن
تو چو روی باز کردی در ماجرا ببستی
نظری به دوستان کن که هزار بار از آن به
که تحیتی نویسی و هدیتی فرستی
دل دردمند ما را که اسیر توست یارا
به وصال مرهمی نه چو به انتظار خستی
نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هیجا
تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی
برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را
تو و زهد و پارسایی من و عاشقی و مستی
دل هوشمند باید که به دلبری سپاری
که چو قبلهایت باشد به از آن که خود پرستی
چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد
چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی
گله از فراق یاران و جفای روزگاران
نه طریق توست سعدی کم خویش گیر و رستی
#سعدی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن
تو چو روی باز کردی در ماجرا ببستی
نظری به دوستان کن که هزار بار از آن به
که تحیتی نویسی و هدیتی فرستی
دل دردمند ما را که اسیر توست یارا
به وصال مرهمی نه چو به انتظار خستی
نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هیجا
تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی
برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را
تو و زهد و پارسایی من و عاشقی و مستی
دل هوشمند باید که به دلبری سپاری
که چو قبلهایت باشد به از آن که خود پرستی
چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد
چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی
گله از فراق یاران و جفای روزگاران
نه طریق توست سعدی کم خویش گیر و رستی
#سعدی
Forwarded from ادب و فرهنگ📙📘📕📒📓
«از دوست یک اشارت از ما به سر دویدن»
ظاهرا کهنترین منبعی که این مثَل و مصراع در آن ذکر شده، دیوان همام تبریزی است و چه بسا سرایندهای این مصراع برای نخستین بار هم خود او باشد. این مصراع که مثل سایر شده بعدها در دواوین دیگر شعرا راه یافته و امروز همچنان در میان عوام رواج دارد. در ادامه غزل زیبای همام تبریزی را میخوانیم که این مصراع را به خوبی و در جای مناسب استفاده کرده:
ای آرزوی چشمم رویت به خواب دیدن
دوری نمیتواند پیوند ما بریدن
ترسم که جان شیرین هجران به لب رساند
تا وقتِ آن که باشد ما را به هم رسیدن
موقوف التفاتم تا کی رسد اجازت
از دوست یک اشارت از ما به سر دویدن
تا روح بر نیاید جهدی همی نمایم
مشتاق را نشاید یک لحظه آرمیدن
چشمی که دیده باشد آن شکل و آن شمایل
بیاو ملول باشد از روی خوب دیدن
ما را به نیم جانی وصلت کجا فروشند
ارزان بود به صد جان گر میتوان خریدن
غیرت همی نماید بر گوش، دیدهء من
کز دور میتواند پیغام تو شنیدن
حیران شدهست عقلم در صنع پادشاهی
کز خاک میتواند خورشید آفریدن
باشد همام شبها در آرزوی خوابی
وقتی مگر خیالت در بر توان کشیدن
دیوان همام تبریزی، ص 135-136
@aaadab1397farhang136
ظاهرا کهنترین منبعی که این مثَل و مصراع در آن ذکر شده، دیوان همام تبریزی است و چه بسا سرایندهای این مصراع برای نخستین بار هم خود او باشد. این مصراع که مثل سایر شده بعدها در دواوین دیگر شعرا راه یافته و امروز همچنان در میان عوام رواج دارد. در ادامه غزل زیبای همام تبریزی را میخوانیم که این مصراع را به خوبی و در جای مناسب استفاده کرده:
ای آرزوی چشمم رویت به خواب دیدن
دوری نمیتواند پیوند ما بریدن
ترسم که جان شیرین هجران به لب رساند
تا وقتِ آن که باشد ما را به هم رسیدن
موقوف التفاتم تا کی رسد اجازت
از دوست یک اشارت از ما به سر دویدن
تا روح بر نیاید جهدی همی نمایم
مشتاق را نشاید یک لحظه آرمیدن
چشمی که دیده باشد آن شکل و آن شمایل
بیاو ملول باشد از روی خوب دیدن
ما را به نیم جانی وصلت کجا فروشند
ارزان بود به صد جان گر میتوان خریدن
غیرت همی نماید بر گوش، دیدهء من
کز دور میتواند پیغام تو شنیدن
حیران شدهست عقلم در صنع پادشاهی
کز خاک میتواند خورشید آفریدن
باشد همام شبها در آرزوی خوابی
وقتی مگر خیالت در بر توان کشیدن
دیوان همام تبریزی، ص 135-136
@aaadab1397farhang136
امشب که برِ من است آن مایهی ناز
یا رب تــو کلید صبح در چــاه انداز
ای روشنی روز بـــه مشرق بنشین
وی ظلمت شب با من بیچاره بساز
این رباعی که بدون ذکر نام شاعر در "خلاصةالاشعار" ابوالمجد تبریزی به سال ۷۲۱ هجری قمری ثبت شده؛ در متن تصنیف معروف "امشب شب مهتابه..." ساخته علیاکبر شیدا در عصر قاجار خوانده میشود. روایت شفاهی رباعی با آنچه که در متن کهن آمده اختلاف جزئی در چند کلمه دارد که ذیلا مشخص شدهاست:
امشب #به بر من است آن مایهی ناز
یا رب تو کلید صبح در چاه انداز
ای روشنی #صبح به مشرق #برگرد
#ای ظلمت شب با من بیچاره بساز
▫️منبع: خلاصةالاشعار فیالرباعیات، ابوالمجد محمد بن مسعود تبریزی، کتابت سال ۷۲۱ هجری قمری، [ بخشی از مجموعه سفینه تبریز ]، دستنویس شماره ۱۴۵۹۰ کتابخانه مجلس، برگ ۳۰۰
#مهدی_دهقان
@parniyan7rang
یا رب تــو کلید صبح در چــاه انداز
ای روشنی روز بـــه مشرق بنشین
وی ظلمت شب با من بیچاره بساز
این رباعی که بدون ذکر نام شاعر در "خلاصةالاشعار" ابوالمجد تبریزی به سال ۷۲۱ هجری قمری ثبت شده؛ در متن تصنیف معروف "امشب شب مهتابه..." ساخته علیاکبر شیدا در عصر قاجار خوانده میشود. روایت شفاهی رباعی با آنچه که در متن کهن آمده اختلاف جزئی در چند کلمه دارد که ذیلا مشخص شدهاست:
امشب #به بر من است آن مایهی ناز
یا رب تو کلید صبح در چاه انداز
ای روشنی #صبح به مشرق #برگرد
#ای ظلمت شب با من بیچاره بساز
▫️منبع: خلاصةالاشعار فیالرباعیات، ابوالمجد محمد بن مسعود تبریزی، کتابت سال ۷۲۱ هجری قمری، [ بخشی از مجموعه سفینه تبریز ]، دستنویس شماره ۱۴۵۹۰ کتابخانه مجلس، برگ ۳۰۰
#مهدی_دهقان
@parniyan7rang
آراسته باغ و بلبلانی سرمست
یاران همه از نشاط گل بادهپرست
اسباب فراغت همه در هم زده دست
بشتاب که جز تو هر چه میباید هست!
#فاطمهخراسانی
منابع:
جُنگ اسکندرمیرزا ( ۸۱۴ ق )
عرفاتالعاشقین ( ۱۰۲۴ ق )
ریاضالشعرا ( ۱۱۶۰ ق )
مخزنالغرائب ( ۱۲۱۸ ق )
شمع انجمن ( ۱۲۹۲ ق )
ریاضالعارفین ( ۱۳۰۰ ق )
‼️ این رباعی در تذکره ناظم تبریزی ( ۱۰۳۶ ق ) به نام #عایشهمقریه آمده است.
▫️ از آثار و احوال فاطمه خراسانی اطلاعی در دست نیست.
@parniyan7rang
یاران همه از نشاط گل بادهپرست
اسباب فراغت همه در هم زده دست
بشتاب که جز تو هر چه میباید هست!
#فاطمهخراسانی
منابع:
جُنگ اسکندرمیرزا ( ۸۱۴ ق )
عرفاتالعاشقین ( ۱۰۲۴ ق )
ریاضالشعرا ( ۱۱۶۰ ق )
مخزنالغرائب ( ۱۲۱۸ ق )
شمع انجمن ( ۱۲۹۲ ق )
ریاضالعارفین ( ۱۳۰۰ ق )
‼️ این رباعی در تذکره ناظم تبریزی ( ۱۰۳۶ ق ) به نام #عایشهمقریه آمده است.
▫️ از آثار و احوال فاطمه خراسانی اطلاعی در دست نیست.
@parniyan7rang
Forwarded from باریشان
سؤیلهسم عالم گۆلر، کتم ائیلهسم کؤنلوم یانار
سؤیلهنیلمز، کتم اولونماز، بؤیله بیر حالتدهیم
● ترجمه: اگر بگویم دنیا میخندد و اگر کتمان کنم دلم میسوزد/ در حالتی هستم که نه میتوان گفت و نه میتوان کتمان کرد.
□ زبانحال ماست.
📸 قطعۀ #ثلث_جلی اثر محمد شفیق افندی
https://www.tg-me.com/Barishann
سؤیلهنیلمز، کتم اولونماز، بؤیله بیر حالتدهیم
● ترجمه: اگر بگویم دنیا میخندد و اگر کتمان کنم دلم میسوزد/ در حالتی هستم که نه میتوان گفت و نه میتوان کتمان کرد.
□ زبانحال ماست.
📸 قطعۀ #ثلث_جلی اثر محمد شفیق افندی
https://www.tg-me.com/Barishann
مــا لعبتکانیم و فلـک لعبتبــاز
از روی حقیقتی، نه از روی مجــاز
بازیچه همیکنیم بر نطع وجود
گردیم به صندوق عدم یک یک باز
▫️منبع: الاقطابالقطبیه تالیف ۶۲۹ ق بدون ذکر نام سراینده
این رباعی در مجموعههای سده نهم و بعد از آن به #خیام منسوب شده است
لعبتک: عروسک
نطع: بساطی که مهرهبازان و شعبدهبازان افکنند و عروسکان و مهرهها بر آن چینند، بساط، سفره، صفحه
نطع وجود: جهان هستی
@parniyan7rang
از روی حقیقتی، نه از روی مجــاز
بازیچه همیکنیم بر نطع وجود
گردیم به صندوق عدم یک یک باز
▫️منبع: الاقطابالقطبیه تالیف ۶۲۹ ق بدون ذکر نام سراینده
این رباعی در مجموعههای سده نهم و بعد از آن به #خیام منسوب شده است
لعبتک: عروسک
نطع: بساطی که مهرهبازان و شعبدهبازان افکنند و عروسکان و مهرهها بر آن چینند، بساط، سفره، صفحه
نطع وجود: جهان هستی
@parniyan7rang
Forwarded from چهار خطی
رباعی نویافتهای از عمر خیّام
دوست پژوهشگرم جناب حسین کیا مرا به دستنویس کهنی از محاسن الکلام مرغینانی رهنمون شدند که در ظَهر آن، دو بیت عربی و یک رباعی به اسم خیّام درج شده است. دستنویس مذکور به شمارۀ ۱۵۹ در کتابخانۀ حاجی بشیرآقا (ایوب) ترکیه نگهداری میشود. بخش اول این نسخه حاوی محاسن الکلام در علم بدیع به زبان عربی است و در صفحۀ عنوان از تصنیفات الشیخ الامام ابوالحسن نصر بن الحسن المرغینانی رحمه الله دانسته شده است. این ابوالحسن نصر مرغینانی از ادبای اوایل قرن پنجم هجری بوده است و رادویانی در ترجمان البلاغه و رشید وطواط در حدایق السحر از کتاب او بهره بُردهاند. بخش دوم دستنویس، جلوة الالفاظ منسوب به ادیب نظامالدین ابراهیم مؤذنی است. در ورق آخر، یادداشتی است که طبق آن تألیف کتاب مذکور در ربیع الاول سال ۴۵۳ ق به پایان رسیده است. در همین ورق، یادداشت مقابلهای دیده میشود که نشان میدهد کتاب در اواسط قرن هفتم کتابت شده است: قوبل مع نسخة مصحّحة فی شهرالله الاصب رجب عمّت برکته الواقع فی سنة اثنی خمسین ستمائه.
باری در ظهر این دستنویس کهن، اشعاری به فارسی و عربی درج شده که چهار بیت آن به نام «عمر خیّام» است:
عمر خیّام
تدینُ لي الدنيا بل السبعة العلى
بل الأفق الأقصى إذا جاش خاطري
أصوم عن الفحشاء جَهراً وخُفيةً
عفافی و إفطاري بتقديس فاطري
وله
ای بنده بر امر نافذت آهن و موم
منقاد تو را طبایع و چرخ و نجوم
این نکته نمیشود کسی را معلوم
ظلم از تو روا نیّ و ... مظلوم
دوبیت عربی، بخشی از قطعهای است که شهرزوری آن را در نزهةالارواح، با اختلافاتی در کلمات، از سرودههای خیّام دانسته است(چاپ ترکیه، ۷۳۹). اما رباعی فارسی تا کنون در هیچ متن دیگری به نام خیّام دیده نشده و نویافته تلقی میشود. با توجه به قدمت سند (قرن هفتم ق) و چهارقافیهای بودن رباعی و لحن و موضوع آن، احتمال آنکه رباعی سرودۀ خیّام باشد وجود دارد. متأسفانه به دلیل فرسودگی نسخه، کلمهای در مصراع چهارم خوانده نمیشود. این رباعی را در منابعی که داشتم نیافتم و تمکیل آن میسّر نیامد. نسخه، متعلّق به یک فرد فارسی زبان بوده و در هوامش بعضی اوراق، ابیات و اشعاری به فارسی دیده میشود که به قدمت صفحۀ نخست نیست.
محاسن الکلام مرغینانی یک نوبت به اهتمام استاد محمد فشارکی در اصفهان به چاپ رسیده و تا آنجا که میدانم نسخۀ کهن بشیرآقا در دسترس مصحّح نبوده است. از دوست فاضلم جناب شیخ الحکمایی برای خواندن تاریخ مقابلۀ نسخه سپاسگزارم.
..
"چهار خطی"
https://www.tg-me.com/Xatt4
دوست پژوهشگرم جناب حسین کیا مرا به دستنویس کهنی از محاسن الکلام مرغینانی رهنمون شدند که در ظَهر آن، دو بیت عربی و یک رباعی به اسم خیّام درج شده است. دستنویس مذکور به شمارۀ ۱۵۹ در کتابخانۀ حاجی بشیرآقا (ایوب) ترکیه نگهداری میشود. بخش اول این نسخه حاوی محاسن الکلام در علم بدیع به زبان عربی است و در صفحۀ عنوان از تصنیفات الشیخ الامام ابوالحسن نصر بن الحسن المرغینانی رحمه الله دانسته شده است. این ابوالحسن نصر مرغینانی از ادبای اوایل قرن پنجم هجری بوده است و رادویانی در ترجمان البلاغه و رشید وطواط در حدایق السحر از کتاب او بهره بُردهاند. بخش دوم دستنویس، جلوة الالفاظ منسوب به ادیب نظامالدین ابراهیم مؤذنی است. در ورق آخر، یادداشتی است که طبق آن تألیف کتاب مذکور در ربیع الاول سال ۴۵۳ ق به پایان رسیده است. در همین ورق، یادداشت مقابلهای دیده میشود که نشان میدهد کتاب در اواسط قرن هفتم کتابت شده است: قوبل مع نسخة مصحّحة فی شهرالله الاصب رجب عمّت برکته الواقع فی سنة اثنی خمسین ستمائه.
باری در ظهر این دستنویس کهن، اشعاری به فارسی و عربی درج شده که چهار بیت آن به نام «عمر خیّام» است:
عمر خیّام
تدینُ لي الدنيا بل السبعة العلى
بل الأفق الأقصى إذا جاش خاطري
أصوم عن الفحشاء جَهراً وخُفيةً
عفافی و إفطاري بتقديس فاطري
وله
ای بنده بر امر نافذت آهن و موم
منقاد تو را طبایع و چرخ و نجوم
این نکته نمیشود کسی را معلوم
ظلم از تو روا نیّ و ... مظلوم
دوبیت عربی، بخشی از قطعهای است که شهرزوری آن را در نزهةالارواح، با اختلافاتی در کلمات، از سرودههای خیّام دانسته است(چاپ ترکیه، ۷۳۹). اما رباعی فارسی تا کنون در هیچ متن دیگری به نام خیّام دیده نشده و نویافته تلقی میشود. با توجه به قدمت سند (قرن هفتم ق) و چهارقافیهای بودن رباعی و لحن و موضوع آن، احتمال آنکه رباعی سرودۀ خیّام باشد وجود دارد. متأسفانه به دلیل فرسودگی نسخه، کلمهای در مصراع چهارم خوانده نمیشود. این رباعی را در منابعی که داشتم نیافتم و تمکیل آن میسّر نیامد. نسخه، متعلّق به یک فرد فارسی زبان بوده و در هوامش بعضی اوراق، ابیات و اشعاری به فارسی دیده میشود که به قدمت صفحۀ نخست نیست.
محاسن الکلام مرغینانی یک نوبت به اهتمام استاد محمد فشارکی در اصفهان به چاپ رسیده و تا آنجا که میدانم نسخۀ کهن بشیرآقا در دسترس مصحّح نبوده است. از دوست فاضلم جناب شیخ الحکمایی برای خواندن تاریخ مقابلۀ نسخه سپاسگزارم.
..
"چهار خطی"
https://www.tg-me.com/Xatt4
Telegram
چهار خطی
رباعی فارسی، به روایت: سید علی میرافضلی
#سوزنیسمرقندی:
مفکن به غمزه بر دل مجروح من نمک
وز من به قبله سر مکش ای قبلهٔ یَمک
ای ترک ماهچهره چه باشد اگر شبی
آیی به حجرهٔ من و گویی قُنق گرک
گلروی ترکی و من اگر ترک نیستم
دانم بدین قدر که به ترکی است گل چیچک
از چشمم ار بر آن چچک تو چکد سرشک
ترکی مکن به کشتن من بر مکش نجک
▫️یمک: لقب پادشاهان تاتار قنق: میهمان
گرک: باید چیچک: گل
نجک: تبر (بچک نیز خوانده شده به معنای چاقو)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#مولانا:
ای ترک ماهچهره چه گردد که صبح تو
آیی به حجره من و گویی که گَل بَرو
تو ماه ترکی و من اگر ترک نیستم
دانم من این قدر که به ترکی است آب سو
آب حیات تو گر از این بنده تیره شد
ترکی مکن به کشتنم ای ترک ترکخو
ای ارسلان، قلج مکش از بهر خون من
عشقت گرفت جملهی اجزام مو به مو
دَک تور شنیدم از تو و خاموش ماند[ها]م
غماز من بس است در این عشق رنگ و بو
▫️ گل بَرو: نزدیک بیا ارسلان: شیر
سو: آب قلج: شمشیر
دک تور: خاموش باش (در نسخهها دکتر نوشته شده و برای اغلب خوانندگان محل ابهام و سوال است.)
@parniyan7rang
مفکن به غمزه بر دل مجروح من نمک
وز من به قبله سر مکش ای قبلهٔ یَمک
ای ترک ماهچهره چه باشد اگر شبی
آیی به حجرهٔ من و گویی قُنق گرک
گلروی ترکی و من اگر ترک نیستم
دانم بدین قدر که به ترکی است گل چیچک
از چشمم ار بر آن چچک تو چکد سرشک
ترکی مکن به کشتن من بر مکش نجک
▫️یمک: لقب پادشاهان تاتار قنق: میهمان
گرک: باید چیچک: گل
نجک: تبر (بچک نیز خوانده شده به معنای چاقو)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#مولانا:
ای ترک ماهچهره چه گردد که صبح تو
آیی به حجره من و گویی که گَل بَرو
تو ماه ترکی و من اگر ترک نیستم
دانم من این قدر که به ترکی است آب سو
آب حیات تو گر از این بنده تیره شد
ترکی مکن به کشتنم ای ترک ترکخو
ای ارسلان، قلج مکش از بهر خون من
عشقت گرفت جملهی اجزام مو به مو
دَک تور شنیدم از تو و خاموش ماند[ها]م
غماز من بس است در این عشق رنگ و بو
▫️ گل بَرو: نزدیک بیا ارسلان: شیر
سو: آب قلج: شمشیر
دک تور: خاموش باش (در نسخهها دکتر نوشته شده و برای اغلب خوانندگان محل ابهام و سوال است.)
@parniyan7rang
و له ایضا [کمالالدین اسمعیل]:
مــانند رُخـَـت گــل نبـُـود در گلشن
خورشید چو روی تو نباشد روشن
مژگانت همی گذر کنـد بــر جوشن
مــانند سنــان گیـو در جنـگ پشن
▫️منبع: دستنویس شمارۀ FY.1203 کتابخانۀ دانشگاه استانبول، کتابت سدۀ ۹-۱۰ ق، برگ ۸۸
🔹 این رباعی پیشتر و در منابع قدیمتر از جمله مقدمه شاهنامه فلورانس ( ۶۱۴ ق ) و بهارستان جامی ( ۸۹۲ ق )؛ ضمن یک داستان و مشاعره به چهار شاعر ( هر مصراع به نام یک شاعر ) منتسب شده است.
عنصری:
«چون عارض تو ماه نباشد روشن»
فرخی:
«همرنگ رخت گل نبود در گلشن»
عسجدی:
«مژگانت همی کند گذر از جوشن»
فردوسی:
«مانند سنان گیو در جنگ پشن»
🔹 از آنجایی که ساختگی بودن این داستان و مشاعره چندان بعید نیست، احتمال دارد شخصی این رباعی را ساخته و داستانی برای آن پرداخته است یا رباعی سروده شاعری بوده و داستان مشاعره را برای آن ساختهاند.
🔹 با توجه به اینکه رباعیات زیادی به دلیل اشتهار کمال به او نسبت داده شده، انتساب این رباعی به کمال بعید به نظر میرسد و سندی جز منبع فوق ندارد.
#مهدی_دهقان
@parniyan7rang
مــانند رُخـَـت گــل نبـُـود در گلشن
خورشید چو روی تو نباشد روشن
مژگانت همی گذر کنـد بــر جوشن
مــانند سنــان گیـو در جنـگ پشن
▫️منبع: دستنویس شمارۀ FY.1203 کتابخانۀ دانشگاه استانبول، کتابت سدۀ ۹-۱۰ ق، برگ ۸۸
🔹 این رباعی پیشتر و در منابع قدیمتر از جمله مقدمه شاهنامه فلورانس ( ۶۱۴ ق ) و بهارستان جامی ( ۸۹۲ ق )؛ ضمن یک داستان و مشاعره به چهار شاعر ( هر مصراع به نام یک شاعر ) منتسب شده است.
عنصری:
«چون عارض تو ماه نباشد روشن»
فرخی:
«همرنگ رخت گل نبود در گلشن»
عسجدی:
«مژگانت همی کند گذر از جوشن»
فردوسی:
«مانند سنان گیو در جنگ پشن»
🔹 از آنجایی که ساختگی بودن این داستان و مشاعره چندان بعید نیست، احتمال دارد شخصی این رباعی را ساخته و داستانی برای آن پرداخته است یا رباعی سروده شاعری بوده و داستان مشاعره را برای آن ساختهاند.
🔹 با توجه به اینکه رباعیات زیادی به دلیل اشتهار کمال به او نسبت داده شده، انتساب این رباعی به کمال بعید به نظر میرسد و سندی جز منبع فوق ندارد.
#مهدی_دهقان
@parniyan7rang