جدی سلامت روانم رو گم کردم.
مثلا شما اگه سلامت روان بودید
کجا قایم میشدید؟
Forwarded from اینم شد تجربه! (ꪖꪗຮꪖꪀ)
میگن خاک سرده ولی داغ عزیز هیچوقت از دل آدم نمیره:)
نیمی از سختی زندگی من
بابت تحمل سردردهایی هست که
در طول روز دچارشم.
#پارتپانصدوشانزدهمغرورعاشقکش
#فصلدوم
من: از افسون خبری هست؟
احمد: نه!
من: به حرفش بیارید و جای افسون رو ازش بپرسید!
احمد: چشم!
گوشیو قطع کردم!
کارن: گرفتن رسول رو؟
من: آره! فقط امیدوارم جای افسون رو لو بده!
کارن: نده هم وقتی بیاد اینجا به حرفش میاریم! فکر نکنم اون مثل این رامین پوستش کلفت باشه!
من: آره.
میخواستم دهن وا کنم که صدای رامین متوقفم کرد: هعی! یکم بلند صحبت کنید منم بشنوم!
کارن: تو واقعا الان درد نداری؟
رامین: چرا دارم!
کارن: پس خفه خون بگیر بشین سرجات بگم بیان پانسمانت کنن!
دیگ اعصابم نکشید و از خونه رفتم بیرون!
تمنا و ترانه تو باغ داشتن میگشتن!
رفتم کنارشون!
ترانه با دیدنم داد زد: بابااااایی!
و اومد پرید بغلم!
بغلش کردمو روی موهاشو بوسیدم!
تمنا به طرف خونه ای ک رامین میموند اشاره کرد و گفت: چخبر؟ صدا اینا میومد!
من: هیچی نگران نباش!
تمنا جوری که ترانه نشنوه پرسید: کشتیش؟
من: نه هنوز! کارم باهاش تموم نشده!
تمنا: صدای شلیک اومد آخه واسه همون پرسیدم!
من: نه عزیزم! هنوز کارم تموم نشده باهاش!
ترانه: بااااز چرا در گوشی حرف میزنید!؟
من: نه کو؟
#فصلدوم
من: از افسون خبری هست؟
احمد: نه!
من: به حرفش بیارید و جای افسون رو ازش بپرسید!
احمد: چشم!
گوشیو قطع کردم!
کارن: گرفتن رسول رو؟
من: آره! فقط امیدوارم جای افسون رو لو بده!
کارن: نده هم وقتی بیاد اینجا به حرفش میاریم! فکر نکنم اون مثل این رامین پوستش کلفت باشه!
من: آره.
میخواستم دهن وا کنم که صدای رامین متوقفم کرد: هعی! یکم بلند صحبت کنید منم بشنوم!
کارن: تو واقعا الان درد نداری؟
رامین: چرا دارم!
کارن: پس خفه خون بگیر بشین سرجات بگم بیان پانسمانت کنن!
دیگ اعصابم نکشید و از خونه رفتم بیرون!
تمنا و ترانه تو باغ داشتن میگشتن!
رفتم کنارشون!
ترانه با دیدنم داد زد: بابااااایی!
و اومد پرید بغلم!
بغلش کردمو روی موهاشو بوسیدم!
تمنا به طرف خونه ای ک رامین میموند اشاره کرد و گفت: چخبر؟ صدا اینا میومد!
من: هیچی نگران نباش!
تمنا جوری که ترانه نشنوه پرسید: کشتیش؟
من: نه هنوز! کارم باهاش تموم نشده!
تمنا: صدای شلیک اومد آخه واسه همون پرسیدم!
من: نه عزیزم! هنوز کارم تموم نشده باهاش!
ترانه: بااااز چرا در گوشی حرف میزنید!؟
من: نه کو؟
Forwarded from اینم شد تجربه! (ꪖꪗຮꪖꪀ)
امروز نمیخوام قوی باشم و بسیار غمگینم .
بزرگسالی داره بهم آسیب میزنه.
دیگه نمیخوام بزرگتر از این بشم.
از همه جهات سگ و
بیاعصاب و خسته و بیزار هستم.
فاصله مناسب را رعایت فرمایید.
اینروزا به جز یکی دومورد استثنا، از همهچیز و همه کس بدم میاد. حتی کسی که برام در واقع مهمه به صورت مقطعی و موقت داره حالم ازش بهم میخوره.