نمیدونم عزیزم،
شایدم تقصیر منه که
زیاد به هرچیزی فکر میکنم.https://www.tg-me.com/inm_shod_tajrobe
عشقا حمایت کنید فردا پارت میدممم🎀🍓
  عشقا حمایت کنید فردا پارت میدممم🎀🍓
  💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭
#پارتپانصدوسیودومغرورعاشقکش #فصلدوم         سری تکون دادم و پشت سرشون راه افتادم.   درگیری ها شروع شده بود!   کارن: تمنا تا جای ممکن جلو نیا. اصلا!    سری تکون دادم و به پشت درختا رفتم!   آروم آروم به سمت جلو رفتم.    یهو متوجه شدم یکی صمد رو نشونه…
#پارتپانصدوسیوسهمغرورعاشقکش 
#فصلدوم
اخی کشیدم و اسلحه رو ناچار انداختم زمین!
افسون: بهتره کم کم با زندگیت خداحافظی کنی موش کوچولو!
من: تو اینجوری فکر کن زنیکه احمق!
گردنمو فشار داد و گفت: خفه شو و راه بیوفت!
به سمت انبار راه افتادیم!
صدای تیر اندازی از داخل انبار میومد!
افسون: خب بریم تو و این بازی رو خاتمه بدیم!
وارد انبار شدیم !
افسون با صدای خیلی بلندی گفت: تمووووووومش کنیدددددد!
یهو صدای تیر اندازی قطع شد!
افسون: ببینید کی تو چنگ منه!
همه از پشت دیوار و جاهایی که سنگر گرفته بودن بیرون اومدن!
صدای کم جون کارن رو شنیدم که گفت: وای خدا! نه!
همونطور که اسلحه رو روی شقیقه هم گذاشته بود گفت: همه تون جمع شید یه طرف، خطایی ازتون سر بزنه رحم نمیکنم میکشمش!
کسی تکون نخورد!
تیری به هوا زد و داد زد: زود باااااشین!
کارن بچه ها ی طرف ایستادن و سگای افسون هم اطرافشون!
افسون: علی برو شاهان رو بیار!
یکی از بینشون به سمت به اتاقکی که اونجا بود رفت و چن دقیقه بعد با شاهانی که دستاش از پشت بسته بود و سرو صورتش داغون بود اومد پشیمون!
شاهان با دیدن من ناباورانه گفت: تمنااا؟!
افسون: اره تمنا! بهت قول داده بودم جلو چشمای خودت میکشمش!
شاهان میخواست بیاد سمتم ک محکم گرفتنش!
شاهان: ولم کنین! لاشیا ولم کنید!
افسون: الکی دستو پا نزن! بازی دیگه تموم شد جناب اشراف زاده!
شاهان با بیچارگی نگاهم میکرد!
و من با اعصبانیت!
اگه ما بمیریم ترانه چی میشد؟!
  #فصلدوم
اخی کشیدم و اسلحه رو ناچار انداختم زمین!
افسون: بهتره کم کم با زندگیت خداحافظی کنی موش کوچولو!
من: تو اینجوری فکر کن زنیکه احمق!
گردنمو فشار داد و گفت: خفه شو و راه بیوفت!
به سمت انبار راه افتادیم!
صدای تیر اندازی از داخل انبار میومد!
افسون: خب بریم تو و این بازی رو خاتمه بدیم!
وارد انبار شدیم !
افسون با صدای خیلی بلندی گفت: تمووووووومش کنیدددددد!
یهو صدای تیر اندازی قطع شد!
افسون: ببینید کی تو چنگ منه!
همه از پشت دیوار و جاهایی که سنگر گرفته بودن بیرون اومدن!
صدای کم جون کارن رو شنیدم که گفت: وای خدا! نه!
همونطور که اسلحه رو روی شقیقه هم گذاشته بود گفت: همه تون جمع شید یه طرف، خطایی ازتون سر بزنه رحم نمیکنم میکشمش!
کسی تکون نخورد!
تیری به هوا زد و داد زد: زود باااااشین!
کارن بچه ها ی طرف ایستادن و سگای افسون هم اطرافشون!
افسون: علی برو شاهان رو بیار!
یکی از بینشون به سمت به اتاقکی که اونجا بود رفت و چن دقیقه بعد با شاهانی که دستاش از پشت بسته بود و سرو صورتش داغون بود اومد پشیمون!
شاهان با دیدن من ناباورانه گفت: تمنااا؟!
افسون: اره تمنا! بهت قول داده بودم جلو چشمای خودت میکشمش!
شاهان میخواست بیاد سمتم ک محکم گرفتنش!
شاهان: ولم کنین! لاشیا ولم کنید!
افسون: الکی دستو پا نزن! بازی دیگه تموم شد جناب اشراف زاده!
شاهان با بیچارگی نگاهم میکرد!
و من با اعصبانیت!
اگه ما بمیریم ترانه چی میشد؟!
https://www.tg-me.com/inm_shod_tajrobe
۳۰۰ تایی بشیم یه پارت دیگه هم میدم🍓🎀
  ۳۰۰ تایی بشیم یه پارت دیگه هم میدم🍓🎀
