Telegram Web Link
سوداگران انسان (بخش سوم)

شایان طالع ماسوله

سوم:

علم مدرن اساسا بنيان استعلائى خود را از دست داده است، به زعم هوسرل (در دوره سوم حيات فكرى اش) سرچشمه بحران شناخت علمی و فلسفی در 》ابژکتیویسم《 علم مدرن ريشه دارد؛ یعنی دركى رياضى وارانه و كمى (دكارتى - گاليله اى) نسبت به جهان. يعنى انسان مدرن، زيست جهان، يعنى جهانى كه موضوع مستقيم تجربه ماست، جهانى كه ما در آن زاده مى شويم و در هر لحظه از زندگى مان خود را در آن مى يابيم، را رياضى وارانه و كمى مى بيند. در واقع، به جاى واقعيت، گمان را جايگزين كرده است. در حالى كه طبیعت در تجربه مستقیم ما خود را به صورت نظام ریاضی گونه عرضه نمی‌کند.
به بیان هايدگر: 《مته متيكال بر چنان ادعايي متكى است، يعنى به كار بستن تعين بخشيدنى به شي كه به طور تجربي از آن شى استنتاج نشده است، اما با اينهمه در بنيان هر نوع تعين بخشيدنى به اشيا و ممكن ساختن آنها و جا باز كردن براى آنها نهفته است.》(عصر تصویر جهان، هایدگر، اباذری)
در واقع اين نگاه (رياضى وارانه) خود زيست جهان را نفى مى كند و به تعبیر دیگر، این بحران، بحران معنا و ارزش هاست.
یا به بیان مارکوزه: فلسفه پوزیتیویستی نیز به لحاظ پیوند با تکنولوژی و نظام سرمایه داری تنها ابزار بهره کشی انسانهاست.
(نظریه های جامعه شناسی، آزاد ارمکی، ص ۱۴۸.)
به زعم هايدگر مهمترين واقعه در عصر حاضر آن است كه انسان به سوژه (Subject) و مفهوم يونانى (hypokeimenon) به معناى آنچه كه در پيش رو و يا در بنيان قرار دارد و به منزله بنياد، همه چيز را در خود گرد مى آورد؛ تبديل شده است كه چيزهاى ديگر حقيقت وجودى خود را از او كسب مى كنند: آدمى به مركز نسبتهاى هر آنچه هست بدل گشته و جهان تبديل به تصويرى روبه روى انسان به عنوان سوژه قرار گرفته است. جهان به جز آنچه آدمى به عنوان سوژه آن را پيش مى نهد و باز مى نمايد معنايى ديگر ندارد. (عصر تصوير جهان، هایدگر، اباذری)
هايدگر دو شيوه انديشه را پيش روى ما مى گذارد:

١- تفكر محاسبه گرايانه (calculative thinking)
٢- تفكر معنوى - متأملانه - عميق (meditative thinking)

او عصر جديد را دوران انسان محورى مى داند، دورانى كه امر متعالى و قدسى حجيت خود را از دست داده است. تفكر معنوى در نظر هايدگر از جايگاه عميق و مهمى برخوردار است. چه آن كه امر متعالى به زندگى معنا مى دهد و تكيه گاه معنوى انسان هاست. در واقع، بسيارى از مشكلات در عصر مدرن از اين مسئله ناشى مى شود، سودگرايى، ابزارگرايى، سلطه بر زمين و نابودی محیط زیست و غیرو همه از فقدان امر متعالى ناشى مى شود.
ديد رياضى وارانه و كمى نسبت به جهان از همان سنخ تفكر محاسبه گرايانه است، اين ديد همه چيز را بسان منبعى براى تأمين انرژى، منبعى براى سوخت (Gas Station)، براى سود بيشتر، توليد بيشتر، سيطره بيشتر بر جهان و استيلا پيدا كردن آدمى بر هر آنچه كه هست را ميسور مى سازد.
بشر امروز دچار فقر تفكر متأملانه، عميق، معنوى و غير محاسبه گرايانه است، آن قدر مشغول امور سطحى و حساب گرايانه است كه حتى از بى فكرى خود غافل است. بشر امروز گريزان از تفكر است و اين گريز از تفكر، مبدأ بى فكرى است و لازمه اين گريز آن است كه آدمى نخواهد بى فكرى خود را ببيند و بپذيرد.
و هم او در نوشتاری دیگر توضیح می دهد که: 《چيست اين انديشه انگيزترين؟ اين انديشه انگيزترين در زمانه انديشه ما خود را چگونه نشان مى دهد؟ انديشه انگيزترين امر آن است كه ما هنوز انديشه نمى كنيم؛ هنوز هم نمى انديشيم گرچه وضعيت جهان دم به دم انديشه انگيزتر مى شود.》 (چه باشد آنچه خوانندش تفكر، هایدگر، جمادی)
وضع بشر امروز چنان است كه مى خواهد حتى گريز از تفكر را انكار كند. او خلاف اين را مدعى است و با پيش كشيدن طرح ها، اطلاعات، پروژه هاى تحقيقاتى و با ارائه اعداد و ارقام مدعى تفكر است.
غافل از اين كه اين فقط مربوط به تفكر محاسبه گرايانه است كه مدام احتمالات اقتصادى و مادى را محاسبه مى كند و از تفكر معنوى بيشتر و پيش تر غافل مى شود. چنين غفلتى عواقب دهشت بارى براى جهان به ارمغان مى آورد، كه از جمله آن نابودى زمين و بى خانمانى بشر است. انسان معاصر بى بنياد، بى معنا و بى هدف است.
تفكر معنوى، بنیاد تامل در حقیقت است و به زندگی انسان معنا و هدف می بخشد، تفکری که ما را به دامن هستی باز می گرداند، قدرت و شهوت را مهار می کند، بنیاد عقل و خرد حساب گر به شمار می رود و آن را از نیهیلیسم نجات می دهد.

عرایض بالا بیان شد تا بدانیم که اين عصر تنها يك تابو دارد و آن منطق سرمايه محورانه-سودگرايانه (به همان ترتیبی که عرض شد) است، تقدير جمعى ما، آن چيز كه از آن گريزى نداريم همين منطق است كه ريشه در همان سنخ انديشيدن، يعنى انديشه محاسبه گرايانه دارد. باشد که اندکی دراینباره بیاندیشیم و طرحی نو در اندازیم !

@philosophia
پانوشت:

۱- که البته بسیاری از این نابسامانی ها از سو مدیریت و اداره الکن مدیران و مسئولین در داخل است.

۲- مى توانيد به كتاب 《امنيت ملي و نظام اقتصادی》 نوشته دکتر حسن روحانی و همينطور بيانات دكتر سريع القلم پيرامون قفل شدن در نظام اقتصادى جهان مراجعه كنيد.

۳- با این تفاوت عمده که میل بر خلاف بنتام بر کیفی بودن لذایذ و عالی و پست بودنشان تاکید داشت.

۴- قاعده اخلاقی: خیر را برای همگان [اکثریت] به حداکثر برسان.

۵- تشریح این موضوع طبیعتا به وقت بیشتری نیاز دارد که اشاره به آن باعث دور شدن از بحث اصلی می شود.

۶- این طرح ها ممکن است بسان همین گفته وزیر بهداشت با جان آدمی در ارتباط باشند.

@philosophia

پایان !
درباره رسانه ها (بخش اول)

#شایان_طالع_ماسوله

خیلی وقت است که دیگر علاقه ای ندارم درباره مسائل سیاسی - اجتماعی به صورت علنی و در شبکه های اجتماعی موضع گیری کنم.

شاید بیش از سه سال است که اگر چیزی هم گفته ام، سعی کرده ام به آن رنگ و بوی تئوریک داده و از خلال آن موضوع، بحثی نظری را پیش بکشم.

دیگر مثل سابق علاقه ای ندارم در هر جمعی شروع به موعظه کرده و اشتباهات متکلمان را بگویم و وارد بحث شده و شرایط را تشریح کنم، دیگر علاقه ای ندارم اشتباهات تئوریک (که چه عرض کنم ، بدیهیات و مبانی) را برای دیگرانی که فکر می کنند با چهار جمله نیچه و کنفسیوس و راسل #فیلسوف گشته اند را بر سرشان بکوبم، در این زمان و در این جمع ها یا سکوت می کنم و یا از بحث طفره می روم.

دلیلش هم واضح است، هر کسی حق دارد سخن بگوید و نظری داشته باشد (هر چند مهمل !) و در عرصه عمومی تا وقتی که نظر کسی برای دیگران مخاطره آمیز نباشد، سخن گفتن #جرم نیست !
اما این فقط غیر متخصصان نیستند که درباره این سنخ بحث ها اظهار نظر می کنند. این را هم اضافه کنید که بسیاری از #علوم_سیاسی خوانده ها، #فلسفه خوانده ها، جامعه_شناسی خوانده ها بی سواد هستند و نه تنها تخصصی جامع و کامل ندارند که هیچ، بل در همان علم خود نیز از بدیهیات غافل اند و مبانی و مبادی آن علوم را نمی دانند. (و نه هر کاو ورقی خواند معانی دانست)
که البته شرح و بسط این موضوع خود مثنوی هفتاد منیست که از حوصله این بحث خارج است !

اما شرایط کنونی، شرایط جنگیست، جنگی تمام عیار و ناجوانمردانه، جنگی #اقتصادی از سوی آمریکا و اقمارش از یک طرف و جنگی نابرابر تر اینبار به صورت رسانه ای.
در این شرایط سکوت، خطایست جبران ناپذیر !

دوستان من نمی گویم شبکه های سخیف و سطح پایینی چون #من_و_تو و #بی_بی_سی و #ایران_اینترنشنال، #علی_نژاد ها و حسینی ها و نوری زاده ها و دیگر شبکه ها و افراد معاند با منافع و مصالح #ملی را تماشا نکنید. اصلا خود را در آن موقعیت نمی بینم که به دیگران بگویم که فلان کار را بکنند و بهمان کار را نکنند، لکن می شود به عنوان دوست این را با شما در میان بگذارم که مهملات اینها را با دیده تردید بنگرید.

اینان نه تنها درد منافع ملی ندارند، بل تمام هم و غم اشان تنها و تنها خودشان و حرفه اشان است. پولی بگیرند و فعالیت حرفه ای خود را انجام دهند و رزومه خوبی داشته باشند، معروفیت و شاید آن آخر ها جایزه صلح نوبلی، ساخاروفی و یا چیزکی از این دست تقدیرها هم نصیبشان شود. اما باور کنید در مخیله ایشان هم چیزی به عنوان درد مردم وجود ندارد.
خاطرم هست چند سال پیش مردک لاابالی، خلجی نامی در رسانه های فارسی زبان با ملایمت از مخالفت با #جمهوری_اسلامی سخن می گفت. اما در رسانه های انگلیسی زبان از لزوم تنگ تر کردن شرایط و افزایش #تحریم ها و برچیدن دست #ایران از منطقه سخن می گفت، بی آنکه بداند دیگران هم فرنگی بلدند و شاید آن مطالب به چشمشان بخورد ! بله، دوستان قضیه باقی هم همین است، به انحای گوناگون به فکر جیب و منافع خود و نزدیکانشان هستند و هیچ از درد مردم نمی دانند.
منابع مالی این شبکه ها خود گویای این مهم است که اینان سنگ که را به سینه می زنند.
اینکه اینها جرات ندارند منابع مالی خود را با مردم در میان بگذارند خود گواه آن است که مسئله حیاتی آنان و خط قرمزشان کجاست. بله، بی بی سی و #صدای_آمریکا و صدای اسرائیل و غیرو مشخص اند و خب می دانیم حرفشان منافع ملی کشورهای مطبوع اشان است و اگر به فارسی تکلم می کنند صرفا از آن جهت است که طبیعتا منافعی دارند که از بد روزگار به نحوی از انحا به ایران و #ایرانی پیوند خورده، و وظیفه اینان در حد خودشان و مقدوریات برآورده کرده آن است.
اما آن افراد و شبکه هایی که برنامه می سازند و به نحوی خود را #اپوزسیون #نظام معرفی می کنند چه ؟
باور کنید مهملات ایشان نه جنبه نظری دارد و نه به کاری می آید، تنها دستاورد ایشان #سوریه و #یمن و #داعش و #القاعده است، وضعیت منطقه خود گواه بر وعده های پوچ اینان است !
گمان نکنیم در این زمانه ایدئولوژی زده هر مخالف خوانی و سیاسی بافی، اندیشه سیاسی است و راهی برای رهایی و اعتلای کشور. اینان مهملاتی در حد همان بحث های عوامانه و خالی و عاری از تفکر است که دل در گرو منافع ملی ندارد !

باور کنید بنده خودم بیشترین نقد را به نظام اداره کشور (Adminstration)، #توسعه وناکارآمدی های #مدیریتی و غیرو دارم، مطالب بی شماری در این باره نوشته ام (که بعضی از آن ها را اینجا می توانید بخوانید) اما فرق ما با اینان دقیقا در همین نقطه است، "منافع ملی". اگر اختلاف نظری هست، بحث رویکردها و روش هاست و نه خصم با مردم و منافع ملی کشور.
درباره رسانه ها (بخش دوم)

#شایان_طالع_ماسوله

شبکه ها و افرادی که با پول کثیف #سعودی تغذیه می شوند. حکومتی که از مرتجع ترین سیستم های اداره دنیاست و دستش به خون بی شمار کودک یمنی آغشته است، نظام جنایت پیشه ای که انواع و اقسام بمب ها را بر سر مردم مظلوم یمن می اندازد. این حکومت مرتجع درد منافع ملی ما را ندارند. اگر داد و بیدادی می کنند، صرفا به خاطر آن است که #هژمونی ایران در تضاد با منافع آن خانواده است.

و یا افرادی که تنها امتیازشان پسر #شاه سابق بوده و تنها هنرشان هم همان و تنها هدفشان هم همان است.


نقد سیستم نه تنها خوب است، بلکه لازمه هر سیستم حکومتیست، اما اینها دردشان #نقد و #اصلاح نیست. درد اینان منافع خودشان است که از بد روزگار با منافع دول و حکومت های چپاوول گر و سفاکی گره خورده است. حکومت هایی که نه تنها صلاح من و شما را نمی خواهند که هیچ، می خواهند سر به تنمان نباشد، باور کنید اگر همین فردا نظام حکومتی ایران بالکل عوض شود عناد اینان بر سر جایش هست، تا وقتی که ایران بخواهد وظیفه تاریخی خود را بر عهده داشته باشد و همچنان نقش رهبری منطقه را در دست بگیرد، این مخالفت ها و این بحث ها همچنان ادامه دارد.

ایران کهن ترین کشور خاورمیانه، کشوری که به زعم هگل: "تاریخ با آن شروع می شود" است. او می گوید: "در آن زمان که چین و هند به عنوان جوامعی ساکن و بدون هیچ تکامل شناخته می شدند و به حیات گیاهی و طبیعی تداوم می بخشیدند. در آن زمان ایرانیان باستان بر دین زرتشت بودند. حکمرانی بر قوانینی استوار بود و همین قوانین الهی و روحانی بود که سبب شده تمدن ایرانی نقطه شروع تکامل و تحول تمدن ها به حساب آید." (فلسفه تاریخ، هگل، جبلی)
او امپراتوری ایران باستان و نظام اداره آن را با امپراتوری #ناپلئون مقایسه می کند و می گوید امپراتوری ایران چیزی شبیه امپراتوری ناپلئون بوده است.
پس از #اسلام نیز نقطه محوری و درخشان تمدن زرین اسلامی، ایران است، ایرانیان این بار در قاموس #فرهنگی، تمدنی زرین را ایجاد می کنند که حاصل و ثمرات آن به نحوی باعث ایجاد تحول در غرب گردیده است.
تمام کشورهای همسایه ما اگر بخواهند حجیت و #هویت خود را بیابند می بایست آن را در این #تمدن عظیم جست و جو کنند. می بینید که کشورهای همسایه امان از المان های تاریخی، فرهنگی و معنوی ایرانی برای هویت بخشی به خود استفاده می کنند و این المان ها را به زور رسانه و پول به نام خود جعل می کنند.
تمامی کشورهای همسایه ایران حاصل توافق سیاسی سایکس - پیکو پس از جنگ اول و فروپاشی امپراتوری #عثمانی هستند. #جمهوری #ترکیه نیز که عمری کمتر از صد سال دارد، حاصل وحدتی قومیست در حالی که در همین جمهوری بسیاری غیر ترک می زیسته اند و هنوز هم وحدتی که می بایست در این کشور شکل بگیرد، نگرفته و برای وحدت بخشی نه راه بیان و گفت و گو ، بل راه زور و گزنک موثر بوده است.
خود امپراتوری عثمانی نیز ریشه در ایران و بیزانس داشته است. بزرگترین سلاطین عثمانی (سلطان سلیم اول و سلطان سلیمان قانونی) دیوان شعری به فارسی داشته اند. هر چند که زبان عوام در این امپراتوری ترکی و عربی و زبان های شرق اروپایی بود؛ اما زبان رسمی و دیوانی کشور فارسی بوده است.
این عرایض مختصر (مشتی از یک خروار) به این مهم اشاره دارد که اگر ایران در این منطقه نقش #رهبری را نداشته باشد، پس کدام یک می توانند این مهم را به انجام برسانند؟ آیا #ایالات_متحده این حق را دارد که فرسنگ ها دور از موطن خود در این منطقه حضور داشته باشد ؟ و آیا عربستان سعودی که عملا چیزی به عنوان کشور با سیری تاریخی نیست، بلکه حکومت قبیله ایست که با حمایت استعمار گران بریتانیایی بر دیگر خاندان های صحرا فائق آمدند و زمام امور را بر دست گرفتند توانایی این کار را دارند ؟
و باقی کشورها البته
درباره رسانه ها (بخش سوم و پایانی)

#شایان_طالع_ماسوله


دنیا بر مداری می چرخد که هر کس در پی یارگیری برای افزایش قدرت منطقه ای و بین المللی خود است. کشورهای هم پیمان در دنیا بر همین اساس شکل می گیرند. تلاش این کشورها بر آن است تا بتوانند با این هم پیمانی قدرتی را ایجاد کنند و سپس از این قدرت برای تأمین منافع خود بهره ببرند.
ایران می تواند و باید به عنوان برادر بزرگتر نقش میانجی، رابطه و ریش سفید بین این کشورها را و همینطور رهبری را ایفا کند. منافع ملی ما هم چیزی جز این نیست.

اگر میبینید مسئولان کشور در بیان و توجیه و تشریح این مهم ناتوانند و گاها این مهم را هنوز خود درک نکرده اند، دلیلش این است که بیان ما و #دیپلماسی ما و کار رسانه ای ما ضعیف بوده و رابطه بین #آکادمی و آکادمیسین ها با #دولت و ساختار قدرت و مردم، رابطه ای بدون مبنا و سرشتی غیرحرفه ایست. (نبود و یا الکن بودن چرخه مدیریت دانش)
و البته در داخل هم باند های قدرتی وجود دارند که منافع گروهی - فردی را به منافع جمعی و ملی ترجیح می دهند و آن ها هم همان کاری را می کنند که دوستان فکل و کرواتی غربی شان به شکلی دیگر.
اما اگر سیستم اداره کشور اصلاح شود، #شایسته_سالاری و نقاط ضعف برطرف گردند، شفافیت به حداکثر درجه خود برسد و تصدی گری بیش از اندازه حکومت در زندگی مردم به حداقل برسد و در یک کلام #قانون (قانونی صحیح و درست برخواسته از رای مردم و برای استیفای حقوق ایشان) به معنای واقعی اجرا گردد، بسیاری از این مسائل حل شده و جلوی بسیاری از این فساد ها گرفته می شود.
اما اگر نارسایی ها و ناکارآمدی ها را میبینیم، بدان معنا نیست که #کشور ورشکسته گشته و دیگر راهی برای اصلاح امور نیست. بلکه باید به مسائل توجه کرد و دل در گروی توسعه این مرز و بوم داشت.

مخلص کلام اینکه بدا به حال آن کسانی که منافع اشان با امثال بن سلمان جلاد، ترامپ یاغی و یا نتانیاهو سفاک گره خورده باشد. و این هم از طنز روزگار است که کسانی ژست #ژورنالیست بی طرف را می گیرند که ولی نعمتشان خود با اطلاع دوستان انگلیسی و امریکایی یکی از ژورنالیست های منتقد را مثله کرده است !
کیارستمی و سینمای شاعرانه

شایان طالع ماسوله

🔸️ بی اغراق درباره کیارستمی هر چه که تا کنون بوده کم و بیش گفته شده، کمتر فیلم ساز ایرانی اینچنین اقبالی داشته که کارهایش نقد و تحلیل شود و سبک و سیاق فیلم سازی و جهان اندیشه اش مورد تامل قرار گرفته و مکتوب شود. کتاب های بی شمار و مقالات متعددی نوشته شده است؛ از ژان لوک نانسی فیلسوف فرانسوی تا ژیژک درباره‌اش نوشته و فیلم سازان بزرگی همچون اسکورسیزی، گدار، کوروساوا، هانکه و دیگران درباره تاثیر و عمق سینمای او گفته‌اند.
طرفداران او آثارش را با فلسفه هایدگر، لویناس، کاول، فوکو و سویه های اگزیستانسیالیستی و زیبایی شناختی سنجیده اند. و می شود گفت عملا نقطه مجهولی در تحلیل کارهای او پیدا نمی شود.

و اما در مقابل نیز کسانی در نقدش، او را متهم به پایه گذاری سینمای جشنواره ای کرده و سبک فیلم سازی‌اش را مطابق با سلیقه سینماگران و داوران غربی تعریف کرده اند و با همین مسئله باقی مولفه های سینمایی‌اش همچون سبک مستندگونه، بهره‌گیری از فضاهای ساده و روستایی، حذف کارگردان در اثر، وجه شاعرانگی در فیلمنامه ها،‌ معناگرایی در سناریو و... را مورد نقد قرار می دهند.
هر چند پر بی راه نیست اگر بگوییم سینمای کیارستمی و فیلم‌هایش، از یک زمان به بعد، حاصل همکاری نگاه منتقدان غربی به فیلم‌هایش می باشد. و از این منظر کیارستمی پیشگام سینمای مدرن ایران است؛ سینمایی که به تقلید از او همان سبک و سیاق را پیگیری کرده و طبیعتا جوایز بین المللی را تصاحب کرده اند.

بنابراین کیارستمی را بیش از آنکه سینماگری ایرانی بدانیم، می بایست او را سینماگری در اندازه ای جهانی و در تاریخ و بستر سینمای غرب بشناسیم.

سینمای کیارستمی نگاهی به گیشه نداشت و خود او هم دنبال ساختن برای عامه مردم نبود.
استفاده از نابازیگران با گریم و لباسی معمولی و میزانسن و دکوری ساده و بی آلایش؛ حذف کارگردان، کلاکت، فیلم نامه و سناریوهای دقیق و تجهیزات مفصل سینمایی و گاها استفاده از دوربین هندی کم برای تصویر برداری تا آنکه نابازیگران هر چه بیشتر به واقعیت نزدیک شوند، با مهارتی مثال زدنی فیلم هایی می ساخت که در سینما جریان ساز بود.
او در فیلم هایش به دنبال شعار دادن و حتی تعیین تکلیف برای مخاطب و به جای او فکر کردن نبود، یا حداقل سعی داشت که اینگونه باشد.

️نزدیک شدن به واقعیت همان نزدیک شدن به زندگی واقعی و همه روزه ماست با همه رنج ها و زیبایی هایش و این سینماست که تنها چنین خصلتی دارد، هر چند با تمام اینها خصلت بازنمایی از سینما به طور کلی از بین نخواهد رفت.

کیارستمی ترکیبی از یک هنرمند عکاس با دیدی دقیق و حس زیبایی شناسی منحصر بفرد در تاریخ سینما جهان جایگاهی خاص دارد.
اگر تاریخ سینما را تورق کنیم و در بنیادهای آن تامل نماییم به اسامی همچون آیزنشتاین، بازن، آرنهایم و دیگران برمی خوریم.
آیزنشتاین و فیلم سازان اولیه روس به منظور حصول نتیجه به گونه ای جداسازی تصویر سینمایی از واقعیت و سبک مونتاژ اعتقاد داشتند. آنها اعتقاد داشتند یک نما و یا تصویربرداری راش از موضوعی به خودی خود ارزش هنری و سینمایی نداشته و نمی تواند انتقال معنا را آنطور که باید و شاید انجام دهد و اما در مقابل آندره بازن در رویکردی متضاد به شالوده عکسی سینما تاکید بیشتری داشت. از نظرگاه او معنی و ارزش هنری فراوانی در هر تک نما وجود دارد، بنابراین برداشت های بلند و هنری و توجه به عمق میدان اصلی ترین مولفه های فیلم های سینمایی می باشد.
اما پس از این دو نظریه پرداز صاحب نام، موج نو سینمای فرانسه با الهام از رویکرد بازن پرورش پیدا کرد. همان نگاه در موج نوی سینمای ایران نیز خود را در آثار افرادی همچون کیمیاوی، شهید ثالث و خصوصا کیارستمی نشان داد.
کیارستمی در فیلم هایش به دنبال نشان دادن واقعیت زندگی همچنان که هست می باشد. فیلم های او بدنبال تغییر وضعیت شرایط موجود نیستند و مخاطب را با زندگی حقیقی خود به شکلی جدی‌ مواجه می‌کنند. زندگی با همه درد ها و زیبایی هایش در فیلم های او حضور دارند. او نقش خود به عنوان فیلم ساز را تا حد صفر پایین می آورد تا نابازیگران فیلم هایش که اتفاقا با همان بافتار و لوکیشن فیلم نسبت داشته و محلی های همانجا هستند، خویشتن خویش را نشان دهند (که در واقع بازتاب زندگی واقعی باشد) و از طریق باورکردن و همذات‌پنداری روانشناختی با فضای فیلم و شخصیت ها مخاطب سینمای او تزکیه و والایش روانی خواهد داشت. و آن لذتی که مخاطب از فیلم های او میگیرد در واقع لذت ناشی از کاتارسیس و روان ‌درمانگری فیلم های اوست.

مخلص کلام حال چه ما طرفدار سینمای او باشیم و چه نباشیم (بسان نویسنده این سطور) سینمای مرحوم کیارستمی اصیل ترین و صادق ترین سینما در طیف سینمای روشنفکری پسا خودش می باشد.

@philosophia
https://telegra.ph/زیستن-زیر-سایه‌ی-سنگین-دیگری-10-20

🎭 زیستن زیر سایه‌ی سنگین دیگری

نقد و نگاهی به نمایش 《اثر پرتوهای گاما بر گل های همیشه بهار》

ساسان طالع ماسوله

قسمتی از متن: 《...جانیز اما در نمایش نصیرپور و رحمانیان شخصیتی کاملا خیالی است که در ذهن تیلی جای دارد اما همه او را می‌بینند و می‌شنوند جانیز آینده‌ و تنها رقیب تیلی است ؛ با این تغییر در متن اصلی نکته‌ی مهمی نمایان می‌شود: همچنان که در پس علم‌گرایی، امکان زیباتر شدن جهان وجود دارد آینده‌ی فاجعه‌بار این نگرش نیز از دل همین علم‌گرایی مفرط بیرون خواهد آمد در واقع نماد جانیز از روی دیگر سکه‌ی علم گرایی به سرنوشت محتوم آن یا دست‌کم چهره‌ای که هرآن امکان بروز و ظهور دارد بدل شده است. همنشینی این شخصیت ذهنی در کنار کارکتر متعین گودمن با نور موضعی بالای سرشان که با روشن کردنش هر گاه اراده می‌کنند وارد جهان نمایش می‌شوند نمایانگر جایگاه پر رنگ و اجتناب ناپذیر دیگری و تاثیرش در زندگی است ؛ دیگری بزرگی که در کنار سرگذشت اعضای خانواده بخش قابل توجهی از شخصیت بتی و روت و تیلی را رقم زده یکی را (تیلی) به اوج می‌رساند ، یکی را(روت) به آینده امیدوار می‌کند و دیگری را (بتی) فرو‌می‌پاشاند...》

@philosophia
🔰 چه کسی از «بانرجی» می‌ترسد؟


محمد مساعد
آبیجیت بانرجی، اقتصاددان هندی-فرانسوی و استاد دانشگاه MIT که هفته پیش جایزه نوبل اقتصاد سال ۲۰۱۹ را (به همراه استر دوفلو و میشل کرمر) به دست آورد روز دوشنبه به بهانه کتاب جدیدش «اقتصاد خوب برای روزهای سخت» مصاحبه‌ای انجام داده که در بلومبرگ هم منتشر شده است. آقای بانرجی در این مصاحبه حرف‌هایی زده که مطابق انتظار با استقبال و پوشش رسانه‌های فارسی‌زبان همراه نشده.

آقای بانرجی در این مصاحبه گفته «می‌خواهید تقاضا را در اقتصاد تحریک کنید؟ راهش افزایش مالیات ثروتمندان است نه کاهش آن.» او حتی پا را فراتر گذاشته و اضافه کرده: «این ادعا که کاهش مالیات‌ها باعث تقویت و رشد سرمایه‌گذاری می‌شود افسانه‌ای است که بیزینس‌من‌ها ساخته‌اند.» او در ادامه گفته این افسانه در واقع فقط منافع افرادی را تامین می‌کند که همین حالا روی کوهی از اسکناس نشسته‌اند درحالیکه اگر مالیات بیشتری از این افراد بگیرید و میان مردم تقسیم کنید افزایش قدرت خرید و در نتیجه تقاضا در بازار باعث رشد سرمایه‌گذاری (و در بلندمدت توسعه) خواهد شد. برنده نوبل اقتصاد ۲۰۱۹ همچنین گفته: «شگفت‌انگیز است که به بهانه رشد اقتصادی چنان به نابرابری در جهان دامن زده شده که وضعیت در بعضی از کشورها به مرز انفجار رسیده‌.»

اگر گذرتان به محافل یا نهادهای اقتصادی ایران افتاده باشد لازم نیست توضیح بدهم که تکرار همین جملات آقای بانرجی در جمع مسئولان سیاسی و اقتصادی کشور ما از کفرگویی هم بدتر است. مثلاً فکر کنید یکی از وزرای مملکت مشغول صرف صبحانه با سرمایه‌داران در اتاق بازرگانی یا وزارتخانه باشد (راستی! چرا وزرا گاهی با سایر اقشار جامعه، مثلا با کارگران، دانشجویان، مهاجران یا معلمان و... صبحانه نمی‌خورند؟)، بعد ناگهان وسط قول و قرارها برای «حمایت از کارآفرینان» (بخوانید دادن وام‌های کلان بیشتر) و «رونق تولید» (بخوانید دادن وام‌های بیشترتر!) یکی بگوید «نوبلیست امسال اقتصاد گفته راه رونق اقتصاد افزایش مالیات ثروتمندان و حمایت از اقشار ضعیف‌تر است.» شک نکنید یا غذا در گلوی وزیر محترم گیر می‌کند یا همه حاضران دسته‌جمعی می‌زنند زیر خنده.

امیدوار نیستم هیچکدام از سیاستمداران فعلی ایران میل و جسارتی برای شنیدن و جدی گرفتن راهکارهای اقتصاددانانی مانند بانرجی داشته باشند. اصلاً سری که درد نمی‌کند را چرا باید دستمال بست خصوصاً وقتی نتیجه‌اش ایجاد دشمنانی قدرتمند در شبکه‌های قدرت و ثروت و حامیانی ناتوان و فراموشکار در سطح جامعه است؟ در واقع طایفه قدرتمندی که مدت‌هاست حساس‌ترین صندلی‌های تصمیم‌سازی و برنامه‌ریزی در نهادهای اقتصادی کشور از سازمان برنامه و بودجه و وزارت اقتصاد تا مجمع تشخیص مصلحت نظام و بانک مرکزی و... را قبضه کرده‌ و همه تریبون‌ها، از صفحات پولی روزنامه‌های داخلی تا کارشناس‌های صلواتی بی‌بی‌سی و ایران‌اینترنشنال پیوسته مشغول تکرار مستقیم یا تلقین غیرمستقیم مواضعش در ذهن جامعه هستند، چنان عرصه را بر هر صدای دیگری تنگ کرده که صدها پژوهش و مصاحبه از بانرجی و بانرجی‌ها هم نمی‌تواند در دیوار این دژ مستحکم که از منافع طبقه برخوردار رانتیر وطنی با دقت حفاظت می‌کند حتی یک تَرَک ایجاد کند.

سال پیش طی درخواستی کتبی از سازمان امور مالیاتی پرسیدم در پنج سال گذشته چند نفر در کشور و به چه میزان «مالیات بر ثروت» پرداخت کرده‌اند؟ بعد از مدتی با کمال صراحت پاسخ دادند: «نمی‌گوییم. محرمانه است.» با خودم گفتم حقیقتاً نوبرش را آورده‌ایم: آزادی مال‌اندوزی برای «خودی‌ها» در حد آمریکاست؛ پنهان‌کاری و عدم شفافیت‌شان در حد چین! در واقع ما در مرحله‌ای «ماقبل‌مسئله» قرار داریم چون مسئولان گرامی حتی حاضر نیستند بگویند از ثروتمندان چقدر مالیات می‌گیرند و اصلا این ثروتمندان چند نفر هستند! کم کردن یا زیاد کردن مالیات‌شان پیشکش!

می‌دانید درد بزرگتر چیست؟ میلیون‌ها ایرانی هیچ‌وقت نامِ بانرجی را هم نخواهند شنید و هیچ‌وقت نخواهند فهمید کجا و چطور این بازی را باخته‌اند، اگرچه هر روز و هر ساعت و هر لحظه طعمِ تلخِ باختن را با همه وجودشان حس می‌کنند...

منبع: کانال اقتصادبازار

@philosophia
https://telegra.ph/تحلیلی-کوتاه-بر-فیلم-انگل-01-01

📽 تحلیلی کوتاه بر فیلم برنده نخل طلای کن؛ Parasite


شایان طالع ماسوله



🔹️《... کمدی سیاهی از بونگ جو هون در نقد جامعه سرمایه داری، نشانگان، شعارها و آرمان هایش و وضعیت اجتماعی پدید آمده از آن. بونگ جو هون بدون آنکه در این فیلم در دام شعار زدگی و حرف های پر طمطراق بیوفتد به شکل کاملا ملموس و دقیقی سرمایه داری و سوژگان حاصل از آن را به تصویر کشیده و با زبانی طنز آنرا نقد می کند.
او به زیبایی این نابرابری ساختاری و همینطور تلاش خانواده‌ای فقیر برای برخوردار شدن را در جهان سرمایه داری به تصویر می کشد. فیلم درباره طردشدگان و فراموش شدگان است؛ طبقات فرودستی که نه تنها طرد شده اند بلکه فراتر از آن به صورت نهادینه و ساختاری کاملا فراموش شده اند. ...》

🔸️《... بنابراین از خود بیگانگی فرایندی است که به واسطه آن اعضای طبقه کارگر خود را چیزی بیش از کالایی در مجموعه کلی اشیاء نمی‌بینند. ...》


🔹️《... فیلم ساز به زیبایی دلیل میزان بالای جرایم و بزه اقشار فرودست را به ما نشان می دهد. سرمایه داری بسان فروشگاهیست که ویترین آن زیبا تزئین شده و در آن کالاهای لوکسی قرار دارد و در انتهای انبار آن موش ها بالا و پایین می شوند و البته بین این دو رابطه علت و معلولی و مستقیم وجود دارد. ...》

@philosophia

🔸️《... در اندیشه سیاسی چامسکی، نظریه‌ای با عنوان 《رضایت ساختگی》 وجود دارد؛ اکثریت نابرخوردار توسط رسانه ها، سیستم کنترلی، بمباران تبلیغاتی رسانه و محصولات و مصرف دچار وهم رضایت و خوشبختی می شوند. آنان خودشان نیز فراموش می کنند که سیستم توزیع ناعادلانه ثروت است که این چنین بلایی بر سرشان آورده و به رضایت مصنوعی و نوعی مخموریت و خنده درمانی های سطحی و پکیج های روانشناسی خوشبختی اکتفا می کنند.
در این ساختار مبهم، رضایت افراد به مسائل فرعی گره می خورد و اگر ایرادی نیز این بین باشد، آن را در نتیجه اتفاقات شخصی، جزئی و موردی دسته بندی می کند: اگر کسی دزدی و یا زورگیری کرد و یا برای بقا و رشد در ساختار دروغ گفت و یا حتی برای بدست آوردن مواهب و موقعیت ها، رقیب خویش را از میان برداشت دلیلش نه اشکالات ساختاری بلکه ضعف تربیتی و یا فقدان ایمان است.
و البته سیستم برای کنترل این قبیل مسائل از پکیج های موفقیت، رضایت مندی و البته رسانه ها و غیره کمک می گیرد تا این وهم خوشبختی و یا به زعم چامسکی 《رضایت ساختگی》 را ایجاد کند و توده مردم را کنترل نماید. ...》

@philosophia
2024/05/21 11:49:05
Back to Top
HTML Embed Code: