Telegram Web Link
سیاره‌ دوزیست WASP-121b


رصدهای تازه‌ی تلسکوپ فضایی جیمز وب (JWST) سرنخ‌های بی‌سابقه‌ای درباره یکی از عجیب‌ترین سیاره‌های فراخورشیدی – موسوم به WASP-121b – در اختیار اخترشناسان قرار داده است. این سیاره غول‌پیکر، داغ و نزدیک به ستاره مادرش، تنها در ۳۰.۵ ساعت یک دور کامل به دور آن می‌گردد. یک سوی آن همیشه روز است، با دمایی بالای ۳۰۰۰ درجهسانتی‌گراد، و سوی دیگرش همیشه شب، با دمایی در حدود ۱۵۰۰ درجه.

گروهی بین‌المللی از اخترشناسان به رهبری «توماس ایوانز-سوما» و «سیریل گَپ» موفق به شناسایی چهار ترکیب کلیدی در جو این سیاره شده‌اند: بخار آب، منوکسید کربن، منوکسید سیلیسیم و متان. به‌ویژه کشف متان، آن هم در بخش شب سیاره، نشانه‌ای از وجود جریان‌های عمودی قوی در جو آن است – پدیده‌ای که تاکنون در مدل‌های رایج نادیده گرفته شده بود.

یافته‌ها همچنین نشان می‌دهند که این سیاره ابتدا در فاصله‌ای دورتر و سردتر از ستاره‌اش شکل گرفته، جایی که آب منجمد می‌ماند اما متان می‌توانست به صورت گاز باقی بماند. منطقه‌ای مشابه بین مدار مشتری و اورانوس در منظومه شمسی ما. سپس WASP-121b به مرور به سمت ستاره‌اش مهاجرت کرده است – سفری هیجان‌انگیز از اعماق منظومه به حریم داغ و مرگبار ستاره.

ترکیب‌های شیمیایی موجود در جو سیاره – به‌ویژه نسبت کربن به اکسیژن و حضور سیلیکون – نشانه‌هایی از منشأ آن در مراحل گوناگون شکل‌گیری دارد. سیلیکون به صورت کوارتز از اجرام صخره‌ای (پلانتی‌سی‌مال‌ها) وارد جو شده، که نشان می‌دهد این فرایند در مراحل پایانی شکل‌گیری روی داده است.

🌫 اما کشف متان داستانی دیگر دارد. با آنکه در دمای بالای سمت روز نمی‌توان انتظار حضور متان داشت، وجود مقدار زیادی از این گاز در سمت شب حیرت‌انگیز بود. این نشان می‌دهد که باید نوعی جریان قوی عمودی، گاز متان را از لایه‌های زیرین جو به سطح بالایی منتقل کند. مدلی که با مشاهدات جیمز وب همخوانی دارد و اکنون اخترشناسان را به بازنگری در مدل‌های دینامیکی سیارات واداشته است.

ابزار اصلی این کشف، طیف‌نگار نزدیک‌به‌فروسرخ (NIRSpec) بود که بخش مهمی از مأموریت اروپایی تلسکوپ جیمز وب است. با رصد کامل مدار چرخش سیاره و تجزیه نور عبوری از جو آن هنگام عبور از برابر ستاره، محققان توانستند ترکیب شیمیایی و شرایط جوی دو نیم‌کره را با دقت بی‌سابقه‌ای تحلیل کنند.
فرد اسپنک (Fred Espenak)، ستاره‌شناس شناخته‌شده و از چهره‌های تأثیرگذار در حوزهٔ خورشیدگرفتگی، روز یک‌شنبه، اول ژوئن ۲۰۲۵، در سن ۷۱ سالگی در خانه‌اش در پورتال، آریزونا، درگذشت. او هنگام مرگ در کنار همسرش پاتریشیا بود که دستش را در دست داشت. اسپنک ماه گذشته با انتشار پستی احساسی در فیسبوک اعلام کرده بود که به بیماری لاعلاج ریوی دچار شده و وارد مرحله پایانی زندگی‌اش شده است.

فرد اسپنک از پنج سال پیش با بیماری نادر و پیش‌رونده‌ای به نام فیبروز ریوی ایدیوپاتیک (Idiopathic Pulmonary Fibrosis یا IPF) دست‌و‌پنجه نرم می‌کرد؛ بیماری‌ای که به‌تدریج باعث سفت‌شدن و کاهش ظرفیت عملکرد ریه می‌شود و درمان قطعی ندارد. گرچه او سال‌ها بدون علامت زندگی می‌کرد، اما در سال پایانی عمر، نفس‌تنگی و ناتوانی شدید بر او غلبه کرد و در نهایت به مراقبت‌های آسایشگاهی خانگی روی آورد.

اسپنک که با لقب "آقای خورشیدگرفتگی" شناخته می‌شد، یکی از اثرگذارترین چهره‌ها در زمینه مطالعه، پیش‌بینی و ترویج پدیده‌های گرفت خورشیدی بود. او سال‌ها به عنوان متخصص فیزیک خورشیدی در ناسا فعالیت کرد و نقشه‌ها، جدول‌ها و پیش‌بینی‌های دقیقی را برای خورشیدگرفتگی‌ها در سراسر جهان ارائه داد که مورد استناد پژوهشگران، رسانه‌ها و علاقه‌مندان قرار می‌گرفت.

او در طول زندگی‌اش بیش از ۲۰ خورشیدگرفتگی کامل را در نقاط مختلف زمین رصد کرد و باور داشت که این پدیده «شگفت‌انگیزترین نمایش طبیعت» است. شور و اشتیاق او برای تجربه مستقیم این لحظات، موجب شد که به قهرمان جامعهٔ جهانی رصدگران آماتور و حرفه‌ای تبدیل شود.

در کنار کارهای علمی، اسپنک نقش محوری در آموزش عمومی علم نجوم داشت. کتاب مشهور او به نام Totality: Eclipses of the Sun که به همراه همسرش پاتریشیا نوشته شد، به یکی از منابع پایه برای آشنایی با پدیدهٔ خورشیدگرفتگی تبدیل شد. در جریان خورشیدگرفتگی بزرگ ۲۰۱۷ آمریکا، صدای او از رسانه‌ها شنیده شد و داده‌های او در سایت ناسا مرجع اصلی رصدگران شد.

فرد اسپنک، با دانش، فروتنی، سخاوت در آموزش، و عشق بی‌پایانش به آسمان، میراثی ماندگار از خود به‌جا گذاشت. اکنون که او در میان ما نیست، سایهٔ ماه بر چهرهٔ خورشید، بیش از همیشه یاد او را در دل علاقه‌مندان به نجوم زنده نگاه خواهد داشت.
در نشستی مهم که ماه گذشته توسط سازمان علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو) در پاریس برگزار شد، کارشناسان علوم اعصاب، اخلاق و حقوق، مجموعه‌ای از اصول اخلاقی را برای هدایت و کنترل فناوری‌های نوظهور عصبی تدوین کردند؛ فناوری‌هایی که می‌توانند عملکردهایی مانند حرکت، گفتار و حتی افکار انسان را تحت تأثیر قرار دهند.

این اصول در واکنش به رشد چشمگیر فناوری‌هایی نظیر ایمپلنت‌های مغزی طراحی شدند؛ ابزارهایی که طی پنج سال گذشته وارد فاز آزمایش انسانی شده‌اند. نمونه‌ای از این پیشرفت، تجربه‌ی آن جانسون، زنی که پس از سکته‌ای شدید دیگر قادر به تکلم یا حرکت نبود اما در سال ۲۰۲۲ توانست صدای خود را از طریق آواتار دیجیتال بشنود. این تحول از طریق ایمپلنت مغزی صورت گرفت که فعالیت‌های عصبی را رمزگشایی و به خروجی گفتاری تبدیل می‌کرد.

در نشست یونسکو، ۹ اصل اساسی برای محافظت از حقوق بشر در مواجهه با این فناوری‌ها پیشنهاد شد. از جمله این اصول می‌توان به شفافیت در جمع‌آوری داده‌های عصبی، تضمین ایمنی بلندمدت تأثیر این ابزارها بر وضعیت روانی کاربران، و حق بازپس‌گیری رضایت توسط کاربر اشاره کرد. این اصول الزام‌آور نیستند اما می‌توانند مبنای قوانین داخلی کشورها و نهادها قرار گیرند. قرار است در نوامبر آینده، ۱۹۴ کشور عضو یونسکو درباره‌ی پذیرش این استانداردها رأی‌گیری کنند.

کاربردهای این فناوری‌ها بسیار گسترده‌اند: از ابزارهای کاشتنی گرفته تا دستگاه‌های غیرتهاجمی پوشیدنی که در پزشکی، آموزش و حتی سرگرمی مورد استفاده قرار می‌گیرند. اگرچه در ایالات متحده و اتحادیه اروپا قوانینی برای ایمپلنت‌های مغزی تدوین شده، اما ابزارهای مصرفی غیرپزشکی مانند هدبندهای قابل اتصال به موبایل، اغلب خارج از نظارت قانونی قرار دارند.

کارشناسان هشدار می‌دهند که این ابزارها می‌توانند اطلاعات حساسی چون حرکات چشم یا تُن صدا را تحلیل کرده و به داده‌های عصبی فرد، از جمله حالات ذهنی، دست یابند. کاربردهایی نظیر نورومارکتینگ — که در آن فعالیت‌های عصبی برای هدایت تصمیم‌گیری‌های تجاری یا سیاسی تحلیل می‌شوند — یکی از نگرانی‌های جدی است. این عملیات ممکن است بدون آگاهی و رضایت کاربر، حتی در خواب، انجام گیرد.

مارچلو ایِنکا، اخلاق‌پژوه دانشگاه فنی مونیخ، معتقد است که «داده‌های مرتبط با مغز و ذهن باید با حساسیت بالا محافظت شوند تا از افشای ناخواسته اطلاعات ذهنی جلوگیری شود.» به گفته‌ی وی، حریم خصوصی ذهنی مهم‌ترین چالش آینده است.

یکی از راهکارهای پیشنهادی برای حفظ این حریم، رضایت آگاهانه کاربران است. یونسکو تأکید می‌کند که این رضایت باید "آگاهانه، داوطلبانه و قابل بازپس‌گیری" باشد. اما برخی پژوهشگران معتقدند که حتی در صورت رضایت کاربر، داده‌های عصبی او می‌تواند به دیگرانی با ویژگی‌های مشابه نیز ارجاع یابد؛ امری که چالش‌های اخلاقی تازه‌ای ایجاد می‌کند.

با وجود این اختلاف‌نظرها، بسیاری از متخصصان این اقدام یونسکو را نقطه‌ی عطفی در تنظیم جهانی این فناوری‌ها می‌دانند. نیتا فراهانی، استاد حقوق و اخلاق در دانشگاه دوک می‌گوید: «داشتن یک استاندارد جهانی که کشورها به آن متعهد شوند، قدرت بالایی دارد—حتی اگر الزام قانونی نداشته باشد.»
موج‌های گرما و خشکسالی تهدید تازه‌ای برای قورباغه‌ها و سمندرها

در حالی که تخریب زیستگاه، بیماری‌ها، آلودگی و تغییرات اقلیمی مدت‌هاست دوزیستان جهان را در معرض خطر قرار داده‌اند، پژوهشی تازه نشان می‌دهد که رخدادهای شدید اقلیمی نظیر موج‌های گرما و خشکسالی نیز به‌عنوان عامل استرس‌زای جدید، وضعیت این جانوران را بحرانی‌تر کرده‌اند. این پژوهش توسط مؤسسه بوم‌شناسی، تکامل و تنوع زیستی انجام شده و نتایج آن با استفاده از داده‌های ۴۰ ساله اقلیمی در مقیاس جهانی به‌دست آمده است.

محققان در این بررسی، مناطق با افزایش چشمگیر گرما، خشکسالی و سرمای شدید را با پراکندگی جغرافیایی بیش از ۷۰۰۰ گونه دوزیست و وضعیت تهدید آن‌ها در “فهرست سرخ” IUCN مقایسه کردند. این فهرست، که از سال ۱۹۶۴ تاکنون منتشر می‌شود، معتبرترین مرجع جهانی برای ارزیابی وضعیت بقای گونه‌های جانوری، گیاهی و قارچی است.

ارتباط مستقیم بین گرمایش شدید و انقراض

نتایج این بررسی حاکی از آن است که در مناطقی که میزان موج‌های گرما و خشکسالی افزایش یافته، وضعیت بقای دوزیستان به‌طور محسوسی از سال ۲۰۰۴ به بعد بدتر شده است. به گفتهٔ دکتر ایوان توومی، نویسنده اصلی مقاله: «وابستگی دوزیستان به تالاب‌های موقت برای تولیدمثل، آن‌ها را به‌شدت در برابر خشکسالی‌ها و تغییرات دمایی آسیب‌پذیر می‌سازد؛ چرا که این تغییرات موجب خشک‌شدن زودهنگام زیستگاه‌های تولیدمثل آن‌ها می‌شود.»

مناطق بحرانی در جهان

بر اساس این پژوهش، سه منطقهٔ عمده به‌شدت در معرض خطر هستند: اروپا، منطقه آمازون و ماداگاسکار. در آمریکای جنوبی، بیشتر گونه‌های قورباغه‌ با گرماهای شدید روبه‌رو شده‌اند؛ در حالی که در اروپا، خشکسالی به تهدید اصلی بدل شده و به‌ویژه سمندرها را تحت فشار قرار داده است. در اروپای مرکزی، پیش‌بینی‌ها از افزایش دوره‌های خشکسالی هم از نظر طول و هم شدت حکایت دارند.

پروفسور لیزا شولت، رئیس گروه جانورشناسی حیات‌وحش و باغ‌وحش، هشدار داده است: «در حال حاضر، نیمی از سمندرهای بومی اروپای مرکزی با خشکسالی فزاینده روبه‌رو هستند و شرایط در آینده بدتر هم خواهد شد.»

راهکارهایی برای نجات گونه‌ها

نتایج این پژوهش لزوم اجرای فوری اقدامات حفاظتی هدفمند را روشن می‌کند. ایجاد مناطق محافظت‌شدهٔ کوچک و بهسازی زیستگاه‌های مرطوب از جمله راهکارهایی است که می‌تواند به حفظ دوزیستان کمک کند. همچنین، فراهم کردن پناهگاه‌های مرطوب مانند استفاده از لوله‌ها یا تخته‌ها در زیستگاه‌ها، به دوزیستان این امکان را می‌دهد که در دوره‌های خشکی از گرما پناه بگیرند.

از آن‌جا که دوزیستان شاخص‌های زیستی سلامت اکوسیستم‌ها هستند، حفاظت از آن‌ها نه‌تنها برای بقای خودشان، بلکه برای تداوم تنوع زیستی در جهان حیاتی است. یافته‌های این مطالعه می‌تواند پایه‌ای مهم برای تدوین راهبردهای حفاظتی سازگار با شرایط اقلیمی نوظهور باشد.
امید تازه‌ای برای پادزهر جهانی آفرید
مردی که بیش از ۲۰۰ بار خودش را در معرض گزیدگی مارها قرار داد
تیم فریده، مردی از ویسکانسین آمریکا، بیش از ۱۸ سال به طور داوطلبانه اجازه داد مارهای بسیار سمی او را بگزند تا شاید به ایمنی کامل در برابر زهر دست یابد — روشی پرخطر که اکنون دانشمندان را به ساخت پادزهر جهانی امیدوار کرده است.

نتایج پژوهشی که به‌تازگی در ژورنال معتبر Cell منتشر شده، نشان می‌دهد که آنتی‌بادی‌های موجود در خون فریده می‌توانند از بدن در برابر طیفی از زهرهای کشنده محافظت کنند. این یافته‌ها در حالی منتشر شده‌اند که پادزهرهای موجود معمولاً فقط برای گونه‌های خاصی از مارها موثرند و خطرات جانبی قابل توجهی نیز دارند.

طبق گزارش سازمان جهانی بهداشت، هر ساله حدود ۱۳۸ هزار نفر به دلیل مارگزیدگی جان خود را از دست می‌دهند و حدود ۴۰۰ هزار نفر نیز دچار نقص عضو یا آسیب‌های شدید می‌شوند. بیشتر قربانیان در مناطق دورافتاده و کم‌برخوردار زندگی می‌کنند، جایی که دسترسی به درمان مناسب بسیار محدود است.

تیم فریده که تا پیش از این یک مکانیک کامیون بود و هیچ مدرک دانشگاهی ندارد، از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۸ بیش از ۲۰۰ بار مارها را به خود گاز گرفت و بیش از ۶۵۰ بار به‌طور تزریقی خود را در معرض زهر آن‌ها قرار داد. او با مارهایی چون کبرا، تایپان، مامبای سیاه و افعی‌ها کار می‌کرد و می‌خواست نوعی ایمنی کامل به دست آورد، مشابه آنچه در افسانه‌های یونانی درباره‌ی شاه میتراداتس آمده است.

او در سال‌های اولیه تلاش زیادی کرد تا دانشمندان را متقاعد کند که از سیستم ایمنی تقویت‌شده‌اش برای ساخت پادزهر بهره ببرند، اما پیشنهاد او بارها رد شد — تا اینکه در سال ۲۰۱۷ ایمنی‌شناس جاکوب گلنویل، که روی واکسن‌های جهانی کار می‌کرد، با او تماس گرفت. گلنویل می‌گوید: «بهش گفتم شاید حرفم عجیب باشه، ولی واقعاً می‌خوام از خونت استفاده کنم» و فریده هم پاسخ داد: «سال‌ها منتظر این تماس بودم.»

پادزهر جدیدی که با همکاری گلنویل و شرکت Centivax ساخته شده، ترکیبی است از دو آنتی‌بادی مشتق از خون فریده و یک داروی ضدسم به نام varespladib. این ترکیب در آزمایش‌های انجام‌شده روی موش‌ها، در برابر زهر ۱۳ گونه از ۱۹ گونه آزمایش‌شده محافظت کامل و در برابر بقیه محافظت نسبی فراهم کرده است.

هدف نهایی، توسعه‌ی پادزهری جهانی است که همانند EpiPen قابل استفاده باشد و بتوان آن را با قیمت پایین در کشورهایی مانند هند تولید کرد.

فریده که اکنون در Centivax مشغول به کار است، در سال ۲۰۱۸ به دلیل مسائل حقوقی از ادامه‌ی آزمایش‌های خودخواسته دست کشید، اما می‌گوید هنوز دلش برای آن روزها تنگ شده است: «دلم برای مارگزیدگی تنگ شده. واقعاً دلم می‌خواد دوباره امتحان کنم.»

هشدار: این یک مورد استثنایی است و از تکرار رفتاری مشابه این به صورت خودسر به طور جدی پرهیز کنید. سم مارها و سسایر گزندگان می‌تواند در بدن افراد مختلف اثر متفاوتی داشته و باعث مرگ شود.
کهکشان راه شیری شاید با آندرومدا برخورد نکند

برای دهه‌ها، اخترشناسان بر این باور بودند که کهکشان راه شیری در نهایت با همسایه‌ی بزرگ خود، آندرومدا، برخورد خواهد کرد — برخوردی عظیم که انتظار می‌رفت حدود ۵ میلیارد سال دیگر رخ دهد. اما پژوهش تازه‌ای که در ژورنال Nature Astronomy منتشر شده، احتمال این سناریو را تنها ۵۰ درصد می‌داند.

این مطالعه به رهبری تیـل ساوالا از دانشگاه هلسینکی، نشان می‌دهد که برخورد راه شیری و آندرومدا به هیچ‌وجه قطعی نیست و ممکن است هرگز اتفاق نیفتد.

بازنگری در فرضیات قدیمی
مدت‌ها تصور می‌شد که آندرومدا مستقیماً به سوی ما در حرکت است؛ چراکه مشاهدات نشان می‌دادند نور این کهکشان به‌واسطه‌ی «انتقال دوپلر» به رنگ آبی تمایل دارد — نشانه‌ای از نزدیک شدن آن. اما این مشاهدات تنها حرکت شعاعی (در راستای خط دید) را در نظر می‌گرفتند، نه حرکت جانبی (موسوم به «حرکت خاص» یا proper motion) که بسیار دشوارتر برای اندازه‌گیری است.

پژوهش جدید از داده‌های موجود تلسکوپ فضایی هابل و مأموریت گایا بهره گرفته، اما با تفاوتی مهم: محققان این‌بار به جای تکیه بر مقادیر میانگین، عدم قطعیت‌های آماری موجود در مشاهدات را وارد شبیه‌سازی‌ها کردند.

تأثیر کهکشان‌های همراه
این مطالعه همچنین دو کهکشان مهم دیگر را در نظر گرفت: ابر ماژلانی بزرگ که در حال سقوط به درون راه شیری است، و مثلث‌الاضلاع (M33) که دور آندرومدا می‌گردد. هر دوی این کهکشان‌ها با نیروی گرانشی خود بر مسیر حرکت کهکشان‌های اصلی تأثیر می‌گذارند.

جالب آن‌که مثلث‌الاضلاع آندرومدا را کمی بیشتر به سوی ما می‌کشاند، در حالی که ابر ماژلانی بزرگ، جهت حرکت راه شیری را اندکی تغییر می‌دهد و احتمال برخورد را کاهش می‌دهد.

برخورد یا عبور آرام؟
در نیمی از سناریوهای شبیه‌سازی‌شده، راه شیری و آندرومدا در نهایت با هم ادغام می‌شوند و یک کهکشان بیضوی غول‌پیکر تشکیل می‌دهند. اما در نیمی دیگر، آن‌ها ممکن است فقط یک برخورد نزدیک داشته باشند و سپس وارد مداری آهسته در اطراف یکدیگر شوند، بدون آن‌که ادغام رخ دهد.

با این حال، حتی اگر برخوردی صورت گیرد، برای منظومه شمسی فاجعه‌بار نخواهد بود. فواصل میان ستارگان آن‌قدر زیاد است که برخورد مستقیم نادر است.

گام بعدی: اندازه‌گیری دقیق‌تر
بزرگ‌ترین عامل ناشناخته، هنوز سرعت جانبی آندرومدا است. حتی تفاوتی جزئی در این سرعت می‌تواند نتیجه را از برخورد قطعی به یک "عبور آرام" تغییر دهد. پژوهشگران امیدوارند که اندازه‌گیری‌های دقیق‌تر آینده بتواند این عدم قطعیت را کاهش دهد.

در نهایت، این پژوهش نه‌تنها سرنوشت کهکشان ما را پیچیده‌تر می‌کند، بلکه نشان می‌دهد حتی در مورد نزدیک‌ترین همسایگان کیهانی‌مان هنوز چیزهای زیادی برای آموختن باقی مانده است.
پژوهشی جهانی به رهبری دانشمندان استرالیایی و با مشارکت بیش از ۴۰۰ دانشمند از ۵۰ کشور، تصویری دقیق‌تر از نیازهای حفاظتی حیوانات عظیم‌الجثه‌ی دریایی ارائه داده است؛ تصویری که نشان می‌دهد برنامه‌های فعلی حفاظت از اقیانوس‌ها کافی نیست و نیاز به بازنگری جدی دارد.

این مطالعه که به نام پروژه MegaMove شناخته می‌شود و نتایج آن در ژورنال Science منتشر شده، داده‌های ماهواره‌ای مربوط به حرکات بیش از ۱۲ هزار جانور دریایی از جمله نهنگ‌ها، کوسه‌ها، لاک‌پشت‌ها و سایر موجودات بزرگ اقیانوسی را تحلیل کرده است. هدف این تحقیق، شناسایی مناطقی است که این گونه‌ها در آن مهاجرت، تغذیه و تولیدمثل دارند — و بررسی هم‌پوشانی این زیستگاه‌های حیاتی با تهدیدهای انسانی مانند ماهیگیری صنعتی، عبور کشتی‌ها و آلودگی‌های زیست‌محیطی.

نتایج هشداردهنده‌اند: حتی اگر برنامه‌ی سازمان ملل برای حفاظت از ۳۰ درصد از اقیانوس‌ها تا سال ۲۰۳۰ (هدف ۳۰×۳۰) به‌طور کامل و ایده‌آل اجرا شود، بیش از ۶۰ درصد از زیستگاه‌های بحرانی این جانوران هنوز خارج از این مناطق باقی خواهند ماند.

فرانچسکو فرِتی، بوم‌شناس دریایی از دانشگاه ویرجینیا تک که در این پروژه مشارکت داشته، می‌گوید: «ما نمی‌توانیم فقط با ترسیم خطوط روی نقشه اقیانوس را نجات دهیم. باید حرکات و رفتار جانوران را درک کنیم و آن را با فعالیت‌های انسانی هم‌پوشانی دهیم تا بهترین مناطق برای حفاظت را شناسایی کنیم.»

پژوهشگران برای دستیابی به این هدف، از الگوریتم‌های بهینه‌سازی فضایی استفاده کردند تا بر اساس داده‌های حرکتی جانوران، اولویت‌بندی جدیدی برای حفاظت دریایی ارائه دهند. اما نتیجه‌گیری نهایی آن‌ها روشن بود: مناطق حفاظت‌شده تنها بخشی از راه‌حل‌اند. باید اقدامات مکملی چون تغییر شیوه‌های ماهیگیری، تغییر مسیر کشتیرانی و کاهش آلودگی نیز صورت گیرد.

این پروژه، علاوه بر ابعاد جهانی، اهمیت محلی نیز دارد. فرِتی می‌گوید: «خط ساحلی ویرجینیا بخشی از یک مسیر مهاجرتی حیاتی برای گونه‌های مختلف دریایی است، از جمله کوسه‌ها که نقش کلیدی در سلامت اکوسیستم دارند.» به گفته‌ی او، فروپاشی برخی ذخایر صدف در کارولینای شمالی و آسیب به مراتع دریایی، که نقش مهمی در تثبیت سواحل و ذخیره کربن دارند، نشان داده که از دست رفتن شکارچیان رأس هرم غذایی می‌تواند پیامدهایی زنجیره‌ای بر کل اکوسیستم و اقتصاد محلی داشته باشد.

یکی از پیام‌های کلیدی این پژوهش، لزوم آموزش نسل آینده‌ی دانشمندان در تلفیق کار میدانی و داده‌کاوی بزرگ‌مقیاس است. به گفته‌ی فرِتی: «ما وارد عصری از علوم دریایی مبتنی بر داده‌های کلان شده‌ایم. پروژه‌هایی مانند MegaMove نه‌تنها به حفاظت بهتر کمک می‌کنند، بلکه الهام‌بخش نسل جدیدی از دانشمندان نیز خواهند بود.»

این پژوهش ثابت می‌کند که برای حفاظت مؤثر از اقیانوس‌ها، نیازمند رویکردی یکپارچه، پویا و داده‌محور هستیم — رویکردی که نه فقط از جانوران عظیم دریایی، بلکه از آینده‌ی سیاره‌ی ما محافظت خواهد کرد.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
درگیری لفظی بین ایلان ماسک، مالک اسپیس‌ایکس و دونالد ترامپ، رییس‌جمهوری آمریکا، باعث بروز بحرانی بی‌سابقه برای ناسا شده است. به گزارش واشینگتن‌پست، مقامات ناسا و پنتاگون به‌دنبال جایگزینی برای اسپیس‌ایکس هستند.

گفت‌وگو با پوریا ناظمی، روزنامه‌نگار علمی
@iranintltv
در اقدامی کم‌سابقه، بیش از ۳۴۰ دانشمند و کارمند مؤسسه ملی سلامت آمریکا (NIH) با انتشار بیانیه‌ای رسمی، علیه آنچه «سیاسی‌سازی علم» توسط مقام‌های دولتی و مدیریتی این نهاد خوانده‌اند، اعتراض کردند. این بیانیه که با عنوان «اعلامیه بتزدا» منتشر شده، با هدف واداشتن رئیس جدید NIH، جی باتاچاریا، به بازبینی در تصمیمات جنجالی اخیر منتشر شده است.

اعتراض‌ها در پی کاهش و توقف گسترده در بودجه پروژه‌هایی با موضوعاتی چون عدالت نژادی، برابری جنسیتی، و تأثیرات تغییرات اقلیمی صورت گرفته است؛ برنامه‌هایی که به واسطه دستورهای اجرایی دونالد ترامپ هدف قرار گرفته‌اند. در حالی که باتاچاریا برای پاسخ‌گویی به سناتورها درباره بودجه سال مالی ۲۰۲۶ ـ که قرار است تا ۴۰ درصد کاهش یابد ـ آماده می‌شود، این بیانیه به دست قانون‌گذاران کلیدی و حتی وزیر بهداشت، رابرت اف. کندی جونیور نیز رسیده است.

جنا نورتون، یکی از امضاکنندگان بیانیه، می‌گوید: «ما از رئیس جدید خواسته‌ایم به وعده‌اش درباره آزادی علمی وفادار بماند. انتشار این بیانیه آزمونی برای این تعهد است.» در میان امضاکنندگان، نام ۲۵۰ نفر به صورت ناشناس و نزدیک به ۹۰ نفر از کارکنان ارشد دیده می‌شود که برخی از آن‌ها قربانی اخراج‌های اعمال‌شده توسط کاخ سفید هستند.

به گزارش ساینس گرچه امضاکنندگان تنها بخش کوچکی از ۲۰۰۰۰ کارمند سابق NIH را تشکیل می‌دهند، اما حمایت‌نامه‌ای جداگانه نیز با امضای ۱۹ برنده نوبل و دو رئیس پیشین این مؤسسه به این بیانیه پیوسته و وزن سیاسی و علمی آن را افزایش داده است. این در حالی است که داده‌های جدید نشان می‌دهد بودجه NIH برای پروژه‌های جاری از ماه مه تقریباً متوقف شده و احتمال دارد بخش بزرگی از بودجه سال ۲۰۲۵ بلااستفاده باقی بماند.

این بیانیه از سیاست‌های جدید NIH در توقف همکاری‌های خارجی، هدف قرار دادن دانشگاه‌هایی چون هاروارد و کلمبیا به اتهاماتی سیاسی، و قطع کمک‌هزینه‌ها برای پروژه‌های مرتبط با کووید-۱۹، تغییرات اقلیمی، و نابرابری‌های سلامت به عنوان «سانسور تحقیقاتی» یاد کرده است. نویسندگان بیانیه خواستار پایان این روند و بازگشت به مأموریت علمی و انسانی NIH شده‌اند.

به گفته جرمی برگ، رئیس پیشین یکی از شاخه‌های NIH، این روند بخشی از سیاست دولت است که با شعارهایی چون «آمریکا را دوباره سالم کنیم» در پی بازتعریف اولویت‌های علمی با نگاهی واپس‌گراست؛ نگرشی که به زعم او، پیشرفت‌های عظیم در درمان بیماری‌هایی چون سرطان کودکان را نادیده می‌گیرد.

در این فضای بحرانی، بسیاری از دانشمندان بیم آن دارند که میلیاردها دلار بودجه برگشت داده شده و بهانه‌ای برای کاهش بودجه سال آینده شود. در آستانه حضور باتاچاریا در کنگره، چشم‌ها به پاسخ‌های او و تصمیمات آتی NIH دوخته شده است.
در کشفی که توجه جامعه دیرین‌شناسی را به خود جلب کرده، پژوهشگران در استرالیا برای نخستین‌بار موفق به شناسایی فسیلی شدند که به‌طور مستقیم نشان می‌دهد یکی از دایناسورهای گردن‌دراز موسوم به ساروپودها، گیاه‌خوار بوده است. این فسیل شامل باقی‌مانده‌ای از گیاهان هضم‌نشده در ناحیه شکمی دایناسوری به نام دیامانتیناسوروس ماتیلدای نوجوان است که در سال ۲۰۱۷ در منطقه “وینتون” در ایالت کوئینزلند کشف شده بود.

به گزارش نیویورک تایمز دکتر استیون پوروپت، دیرین‌شناس و مدیر معاون مرکز ژئوشیمی Curtin در استرالیا، این کشف را به عنوان «تفنگ دودآلود یا بهتر بگوییم روده‌های بخارآلود» توصیف کرده و گفته این نخستین شواهد مستقیمی است که به‌طور قطعی گیاه‌خواری این گروه از دایناسورها را اثبات می‌کند.

ساروپودها، دایناسورهایی با بدن‌های عظیم و گردن‌های بسیار بلند بودند که برای بیش از ۱۳۰ میلیون سال در سراسر زمین می‌زیستند. دانشمندان همواره تصور می‌کردند این جانوران گیاه‌خوار بوده‌اند، اما پیش از این تنها شواهد غیرمستقیمی مانند ساختار دندان‌ها و جثه آن‌ها برای این ادعا وجود داشت.

در قلب این پژوهش، توده‌ای از مواد گیاهی فسیل‌شده در بخش لگنی بدن این دایناسور قرار دارد که به آن‌ها “کولولیت” گفته می‌شود. این توده شامل برگ‌هایی نسبتاً دست‌نخورده از درختان مخروطی و گیاهان گل‌دار تازه‌تکامل‌یافته است. بررسی مولکولی این مواد نشان داده که این دایناسور از ترکیبی از گیاهان بلند و کوتاه استفاده می‌کرده است.

جالب آن‌که این برگ‌ها هیچ نشانی از جویده‌شدن ندارند. این موضوع فرضیه‌ای قدیمی را تقویت می‌کند که ساروپودها اصلاً غذا را نمی‌جویدند؛ آن‌ها برگ‌ها را با دندان‌های میخ‌مانند خود جدا می‌کردند، می‌بلعیدند و سپس فرایند هضم را به باکتری‌های دستگاه گوارش خود واگذار می‌کردند — فرایندی که ممکن بود تا دو هفته طول بکشد.

این کشف همچنین فرضیه‌های مربوط به منبع انرژی ساروپودها را نیز تقویت می‌کند: دایناسورهایی با این اندازه عظیم، نمی‌توانستند در انتخاب غذا وسواس داشته باشند. آن‌ها مجبور بودند سریع و در حجم زیاد غذا مصرف کنند تا نیازهای بدن خود را تأمین نمایند.

با وجود آنکه «جودی» تنها یک نمونه منفرد از این گونه است، اما به گفته دکتر مارتین زاندر از دانشگاه بن آلمان، حتی یک کولولیت معتبر می‌تواند دید ما را نسبت به تغذیه این گونه‌ها تغییر دهد. او تأکید می‌کند: «فوق‌العاده است که چنین چیزی حفظ شده. انتظارش را نداشتم.»

این یافته، نه‌تنها یکی از قدیمی‌ترین شواهد فسیلی از رژیم غذایی یک دایناسور است، بلکه نخستین سند قطعی برای گیاه‌خواری ساروپودها به شمار می‌رود — نکته‌ای که تا پیش از این بیشتر به قلم فیلم‌های هالیوودی مانند «پارک ژوراسیک» نسبت داده می‌شد. اکنون علم ثابت کرده که “ویجی‌سوروس”ها واقعاً وجود داشته‌اند.
دو سال از آن روز تلخ می‌گذرد. از روزی که یکی از درخشان‌ترین فرزندان این سیاره در پی حادثه‌ای تلخ دیده از جهان فروبست. مردی که از شیراز به سفری طولانی رفت و به همراه خود انسان را به سیاره سرخ برد و ما را آماده سفر به سوی سرحدات منظومه شمسی کرد. مردی که در کرانه‌های این جهان بی‌پایان به دنبال نشانه‌های حیات می‌گشت و همزمان از جهان زمینی ما غافل نبود.

دکتر فیروز نادری، دانشمند ایرانی‌تبار ناسا، در نهم ژوئن ۲۰۲۳ چشم از جهان فرو بست، اما میراث فکری، انسانی و الهام‌بخش او هنوز در ذهن و دل بسیاری از ما زنده است. مردی که با فروتنی، طنز، و بینشی جهانی، نه تنها در علم، بلکه در انسانیت، درخشید.

نادری، فارغ‌التحصیل مهندسی برق و دارای دکترای مهندسی فضایی از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی، یکی از تأثیرگذارترین چهره‌ها در تاریخ برنامه‌های فضایی آمریکا بود. او نقش محوری در مدیریت پروژه‌های کاوش مریخ ایفا کرد، از جمله هدایت تیم مأموریت‌های Mars Exploration Rovers که موجب ارسال مریخ‌نوردهای "روح" و "فرصت" به سیاره سرخ شد. او پیش از آن برنامه سرمنشا ناسا را رهبری کرده بود و پس از برنامه مریخ، مدیریت بخش طراحی ماموریت‌ها و سپس رهبری ماموریت‌های منظومه شمسی ناسا را برعهده گرفت.
اما آنچه دکتر نادری را فراتر از یک دانشمند موفق می‌سازد، نگاه عمیق انسانی او به جهان و مسئولیت اجتماعی‌اش بود. او که خود را محصول و بافته‌ای از تار و پودهایی می دانست که در ایران و ایالات متحده بافته شده است، همواره با اشتیاق، گاه و امید و گاه نگرانی أوضاع کشور زادگاهش را زیر نظر داشت و در راه بهبود جامعه وطن دومش می ‌کوشید و همین طور به توسعه دانش انسان در فراسوی سیاره خاکی زمین کمک می‌رساند. او در بزنگاه‌های اجتماعی خود را اهمراه مردم ایران می دانست و از جنبش سبز گرفته تا آخرین روزهای حیاتش سعی داشت در کنار مردم ایران باشد و در عین حال در فضای آشفته منتقدان، صدایی عقلانی را برجسته سازد.

پس از بازنشستگی از ناسا، او صدای بلند عدالت‌خواهی، صلح‌طلبی، و گفت‌وگوی فرهنگی میان ایران و جهان شد. او در سال‌های پایانی عمرش، به‌ویژه پس از رویدادهای سیاسی و اجتماعی ایران، به نمادی از خرد و شجاعت در کنار مردم بدل شد.

نادری عاشق ایران بود، اما اسیر مرزها نماند. او شهروندی جهانی بود که علم را پلی برای هم‌دلی میان ملت‌ها می‌دید. در یکی از آخرین مصاحبه‌هایش گفت: «برای من، علم همیشه راهی بوده برای ارتباط؛ برای اینکه به مردم نشان دهیم چقدر به‌هم شبیه‌ایم، نه متفاوت.»

او با منش ساده و شوخ‌طبعش الهام بخش بسیاری از علاقه‌مندان علم در جهان بود. در شبکه‌های اجتماعی، پاسخ‌های صمیمانه‌اش به کاربران فارسی‌زبان، مهر و احترام او به ریشه‌هایش را نشان می‌داد. هنوز هم بسیاری از آن پیام‌ها دست به دست می‌شود؛ گواهی است بر میراثی که هنوز زنده است.

او یکی از بهترین‌های ما بود و این روزها شاید بیش از هر زمانی جای خالی‌اش احساس می‌شود. مردی که زائری در کرانه‌های جهان‌های بی‌پایان بود و مشتاقانه زیر آسمان‌های جهان قدم می‌زد.
یاد او با ما است و میراثش باقی می‌ماند.
پژوهشی تازه به رهبری تیمی از دانشگاه کِک USC امیدی تازه در درمان گلیوبلاستوما، مرگبارترین نوع تومور مغزی، پدید آورده است. بر اساس این مطالعه، ترکیب سه‌گانه‌ای از میدان‌های درمانی تومور (TTFields)، شیمی‌درمانی و ایمونوتراپی (پمبرولیزومب) توانسته عمر بیماران را تا ۷۰ درصد افزایش دهد.

گلیوبلاستوما یکی از تهاجمی‌ترین تومورهای مغز است که میانگین عمر بیماران آن تنها ۸ ماه گزارش شده است. روش TTFields از امواج الکتریکی با شدت کم و فرکانس خاص برای اخلال در تقسیم سلول‌های سرطانی استفاده می‌کند. این میدان‌ها از طریق الکترودهایی به‌صورت روزانه حدود ۱۸ ساعت روی پوست سر قرار می‌گیرند.

در این مطالعه، پژوهشگران مشاهده کردند که TTFields با جذب سلول‌های T سیستم ایمنی به اطراف تومور، راه را برای تأثیرگذاری بیشتر ایمونوتراپی باز می‌کند. به گفته دکتر دیوید ترن، رئیس نوروانکولوژی مرکز تومور مغزی USC: «TTFields بدن را برای یک حمله ایمنی آماده می‌کند؛ حمله‌ای که به‌تنهایی توسط ایمونوتراپی ممکن نبود»

ایمونوتراپی تاکنون در درمان گلیوبلاستوما موفق نبوده؛ زیرا سد خونی-مغزی اجازه ورود سلول‌های T را به بافت تومور نمی‌دهد. اما TTFields این مانع را با ایجاد واکنش ایمنی موضعی در دل تومور دور می‌زند.

داده‌های حاصل از فاز دوم کارآزمایی بالینی با ۳۱ بیمار، نشان می‌دهد بیمارانی که TTFields را به همراه شیمی‌درمانی و ایمونوتراپی دریافت کردند، حدود ۱۰ ماه بیشتر از کسانی که تنها شیمی‌درمانی و TTFields گرفته بودند، عمر کردند. حتی در بیماران دارای تومورهای جراحی‌ناپذیر، افزایش بقاء تا ۱۳ ماه ثبت شد؛ که بیانگر پاسخ ایمنی قوی‌تر در برابر تومورهای بزرگ‌تر است.

پمبرولیزومب که در این تحقیق استفاده شد، نوعی داروی بازدارنده ایست‌های ایمنی است که به سلول‌های T کمک می‌کند تومور را بهتر شناسایی و نابود کنند. ترکیب این دارو با TTFields، دفاع سیستم ایمنی را از درون تومور آغاز کرده و تقویت می‌کند.

در ادامه این نتایج امیدوارکننده، مرحله سوم کارآزمایی بالینی با بیش از ۷۴۰ بیمار در آمریکا، اروپا و اسرائیل آغاز شده و تا آوریل ۲۰۲۹ ادامه دارد. این مرحله، نقش جراحی تومور را نیز در اثربخشی ترکیب درمانی مورد بررسی قرار خواهد داد.

به گفته دکتر ترن که بیش از یک دهه روی TTFields کار کرده: «این یافته‌ها می‌توانند امیدبخش‌ترین خبر برای بیمارانی باشند که هیچ گزینه جراحی ندارند.» پژوهش با حمایت مالی شرکت Novocure، سازنده دستگاه Optune (تولیدکننده TTFields)، انجام شده و نتایج آن می‌تواند چشم‌انداز درمان گلیوبلاستوما را به‌طور اساسی تغییر دهد.

مانند هر روش درمانی دیگر این طرح برای اثبات کارآمدی و توسعه نیازمند تحقیقات و آزمایش‌های بالینی بیشتر است.
شرکت IBM اعلام کرده تا سال ۲۰۲۸ نخستین کامپیوتر کوانتومی بزرگ‌مقیاس دارای اصلاح‌گر خطا را ساخته و آن را در سال بعد برای استفاده از طریق فضای ابری در دسترس قرار خواهد داد. این ماشین که «استارلینگ» (به معنی پرنده سار) نام دارد، گامی تاریخی در مسیر تحقق کاربردهای واقعی محاسبات کوانتومی محسوب می‌شود؛ مسیری که هنوز بسیاری از رقبای سرسخت چون گوگل و آمازون نتوانسته‌اند به آن دست یابند.

به گزارش مجله مرور فناوری MIT، مرکز داده‌ مخصوص این پروژه هم‌اکنون در پوکیپسی نیویورک در حال ساخت است و قرار است استارلینگ از صد ماژول کوانتومی تشکیل شود که درون هرکدام چندین چیپ کوانتومی با توان پردازشی بالا جای گرفته‌اند. هدف اصلی: ایجاد ۲۰۰ کیوبیت منطقی با توان اجرای ۱۰۰ میلیون عملیات متوالی اصلاح‌شده.

تفاوت اصلی استارلینگ در استفاده از الگوریتم اصلاح خطای «کد بررسی توازن کم‌چگالی» است که امکان ساخت هر کیوبیت منطقی با تنها ۱۲ کیوبیت فیزیکی را فراهم می‌کند. این عدد قابل‌مقایسه با نسبت ۹ به ۱ آمازون است و به‌مراتب بهتر از الگوریتم معروف گوگل موسوم به Surface Code که به ۱۰۰ کیوبیت نیاز دارد.

اصلاح خطا یکی از بزرگ‌ترین چالش‌های فنی در محاسبات کوانتومی است. برخلاف کامپیوترهای کلاسیک که از بیت‌های دودویی استفاده می‌کنند، کامپیوترهای کوانتومی از کیوبیت‌هایی بهره می‌برند که در برهم‌نهی حالت‌ها قرار دارند. کوچک‌ترین اختلال در یکی از کیوبیت‌ها می‌تواند تمام محاسبه را از بین ببرد. IBM می‌گوید الگوریتم جدید آن‌ها با کمک تراشه‌های سنتی FPGA می‌تواند خطاها را به صورت لحظه‌ای شناسایی و تصحیح کند.

اما کارشناسان همچنان محتاط‌اند. برخی، مانند فیزیکدان دانشگاه ایلینوی، ولفگانگ پف، استارلینگ را گامی میان‌مرحله‌ای می‌دانند و باور دارند که برای دستیابی به الگوریتم‌های مفید اقتصادی، حداقل به میلیاردها عملیات منطقی اصلاح‌شده نیاز است.

شرکت IBM در نقشه راه خود، ساخت تراشه «لون» (۲۰۲۵) برای ذخیره اطلاعات اصلاح‌شده و پس از آن ماژول «کوکابورا» برای انجام محاسبات را در نظر دارد. در سال ۲۰۲۷ نیز قرار است با اتصال دو ماژول، کامپیوتر «کوکاتو» ساخته شود. اگر این مراحل با موفقیت طی شود، استارلینگ متولد خواهد شد. گام بعدی هم «بلو جی» با ۲۰۰۰ کیوبیت منطقی است.

ماژولار بودن طراحی، نگاه جدیدی است که IBM در مسیر مقیاس‌پذیری اتخاذ کرده و برخلاف تلاش‌های گذشته مبتنی بر افزایش تعداد کیوبیت‌ها در یک چیپ منفرد، به شبکه‌سازی ماژول‌ها می‌پردازد.

اگرچه هنوز روشن نیست که این سیستم‌ها تا چه اندازه قادر به حل مسائل واقعی باشند، اما استارلینگ بی‌شک یکی از جسورانه‌ترین پروژه‌ها در مسیر تحقق وعده‌ی محاسبات کوانتومی است.

——-
در صورتی که محتوای پروژه «در این شب‌ها» — شامل وب‌سایت، ویدیوکست‌ها و دوره‌های آموزشی — را ارزشمند می‌دانید و مایل به حمایت از تداوم و گسترش آن هستید، می‌توانید از طریق یکی از لینک‌های زیر از این پروژه حمایت کنید

ko-fi.com/itnights
hamibash.com/pnazemi
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
در پژوهشی تازه که در مجله علمی Cell Reports منتشر شده، دانشمندان هشدار داده‌اند که مصرف رژیم‌های غذایی پرچرب، به‌ویژه حاوی مقادیر بالای اسید اولئیک (چربی غالب در روغن زیتون)، می‌تواند خطر چاقی را بیشتر از سایر انواع چربی‌ها افزایش دهد. یافته‌ها نشان می‌دهند که اسید اولئیک نه‌تنها به ذخیره بیشتر چربی منجر می‌شود، بلکه به شکل‌گیری سلول‌های چربی جدید در بدن نیز دامن می‌زند.

🔻 مکانیسم چربی‌سازی بیشتر

تیم تحقیقاتی به رهبری دکتر مایکل رودولف، استاد بیوشیمی و فیزیولوژی در دانشکده پزشکی دانشگاه اوکلاهما، دریافتند که اسید اولئیک با افزایش فعالیت پروتئینی به نام AKT2 و هم‌زمان کاهش عملکرد پروتئین تنظیم‌کننده LXR، باعث تکثیر سریع‌تر سلول‌های پیش‌ساز چربی می‌شود. این سلول‌ها در نهایت به سلول‌های بالغ چربی تبدیل می‌شوند که می‌توانند مقادیر بیشتری از چربی را در خود ذخیره کنند.

🔻 چربی خوب، اما نه همیشه؟

اسید اولئیک معمولاً در دسته چربی‌های غیر اشباع “مفید” قرار می‌گیرد و بیش از همه در روغن زیتون و برخی دیگر از روغن‌های گیاهی یافت می‌شود. اما این مطالعه نشان می‌دهد که در شرایط خاص، به‌ویژه در رژیم‌های غذایی نامتوازن، این چربی می‌تواند نقشی مهم در شکل‌گیری چاقی ایفا کند. دکتر رودولف در توصیف این پدیده می‌گوید: «می‌توان چربی‌ها را مانند ارتشی از سربازان ذخیره‌کننده در نظر گرفت. اسید اولئیک با افزایش شمار این سربازان، ظرفیت بدن برای ذخیره چربی را بیشتر می‌کند. در درازمدت، اگر مصرف مواد غذایی بیش از این ظرفیت شود، چاقی و در پی آن دیابت یا بیماری‌های قلبی بروز می‌کند.»

🔻 روغن زیتون تنها متهم نیست

در این مطالعه، موش‌ها با رژیم‌های غذایی حاوی اسیدهای چرب متفاوتی که در روغن نارگیل، کره بادام‌زمینی، شیر، دنبه و روغن سویا یافت می‌شود تغذیه شدند. تنها رژیمی که باعث افزایش تکثیر سلول‌های پیش‌ساز چربی شد، رژیم حاوی اسید اولئیک بود. این یافته می‌تواند نگاه ما را نسبت به برخی چربی‌های معروف به “مفید” تغییر دهد، به‌ویژه زمانی که مصرف آن‌ها در رژیم‌های غذایی فرآوری‌شده یا ناسالم زیاد باشد.

🔻 پیام پژوهشگران: تنوع و تعادل

هرچند تفکیک دقیق نوع چربی‌های مصرفی در زندگی روزمره انسان‌ها به‌سادگی آزمایش روی موش‌ها نیست—چراکه مردم در وعده‌های مختلف غذایی ترکیبی از منابع چربی را مصرف می‌کنند—اما پژوهشگران تأکید می‌کنند که افزایش اسید اولئیک در زنجیره غذایی، به‌ویژه از طریق غذاهای آماده و پرچرب، نگران‌کننده است.

دکتر رودولف می‌گوید: «پیام اصلی این پژوهش آن است که باید در مصرف چربی‌ها تعادل را رعایت کرد و از منابع مختلف استفاده کرد. سطح متعادل اسید اولئیک می‌تواند سودمند باشد، اما مقادیر بالا و مصرف طولانی‌مدت ممکن است به‌ویژه برای افرادی که در معرض بیماری‌های قلبی هستند، مضر باشد.»

***

حمایت از در این شب ها
ko-fi.com/itnights
hamibash.com/pnazemi
2025/07/02 00:52:41
Back to Top
HTML Embed Code: