امام راضی نشدن و با میدون رفتن طفلان مخالفت کردن. عقیله بنی هاشم زینب کبری(س) بلافاصله فرمود:
ای برادر چطور به فرزند خود اکبر(ع) اجازه میدان دادی و حال از رفتن کودکان من به میدان جلوگیری میکنی؟ آیا ما حق نداریم جان خود را فدای امام زمان خود کنیم؟
برادر به حق مادرم، اذن میدان به فرزندان خواهرت بده.
پسران هم این قسم مادرشون رو موثر میبینن و میگن:
دایی جان، به حق مادرت فاطمه زهرا(س)اجازه بده.
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
ای برادر چطور به فرزند خود اکبر(ع) اجازه میدان دادی و حال از رفتن کودکان من به میدان جلوگیری میکنی؟ آیا ما حق نداریم جان خود را فدای امام زمان خود کنیم؟
برادر به حق مادرم، اذن میدان به فرزندان خواهرت بده.
پسران هم این قسم مادرشون رو موثر میبینن و میگن:
دایی جان، به حق مادرت فاطمه زهرا(س)اجازه بده.
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
😭10🕊2
امام صورت خواهر زادههای نازنینشو میبوسه و اجازه نبرد میده.
طفلان زره پوشیدن و به خاطر سن کمشون، زورشون به جنگیدن با شمشیر نمیرسید. خنجرهای کوچیکشون رو کشیدن و پیاده عازم میدون شدن.
افراد باقی مونده از سپاه ابیعبدالله(ع) فریاد میزدن: چقدر جنگیدن این دو کودک شبیه عباس(ع) است؟!
ابن سعد اونهارو میشناسه و با تعجب میگه:
(عَجَبا لِلرَحِمِ )
شگفت از این پیوستگی خواهر و برادری بین حسین و زینب...
پس از مدت کمی این دو کودک هم جانشون رو فدای دین و ابیعبدالله(ع) کردن و به شهادت رسیدن.
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
طفلان زره پوشیدن و به خاطر سن کمشون، زورشون به جنگیدن با شمشیر نمیرسید. خنجرهای کوچیکشون رو کشیدن و پیاده عازم میدون شدن.
افراد باقی مونده از سپاه ابیعبدالله(ع) فریاد میزدن: چقدر جنگیدن این دو کودک شبیه عباس(ع) است؟!
ابن سعد اونهارو میشناسه و با تعجب میگه:
(عَجَبا لِلرَحِمِ )
شگفت از این پیوستگی خواهر و برادری بین حسین و زینب...
پس از مدت کمی این دو کودک هم جانشون رو فدای دین و ابیعبدالله(ع) کردن و به شهادت رسیدن.
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
❤10😭3
اما نکته بسیار زیبای این مطلب اینه که:
در ظهر عاشورا هرکی از لشکر به شهادت میرسید، زینب(س) فورا خودشو بالای سر بدنش میرسوند. به غیر از عون و محمد، طفلان خودش!
ابیعبدالله(ع) با دیدن این صحنه بسیار ناراحت شد و بعد از آوردن بدنها دلیلشو از زینب(س) پرسید.
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
در ظهر عاشورا هرکی از لشکر به شهادت میرسید، زینب(س) فورا خودشو بالای سر بدنش میرسوند. به غیر از عون و محمد، طفلان خودش!
ابیعبدالله(ع) با دیدن این صحنه بسیار ناراحت شد و بعد از آوردن بدنها دلیلشو از زینب(س) پرسید.
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
😭11❤3
ببینید ایمان ستودنی زینب رو....
ببینید حمایت زینب از امام زمانش رو...
ببینید صبر زینب رو...
الکی که نیس....
زینب دختر علیه......
زینب(س) در نهایت ایثار در جواب فرمودن:
من ترسیدم تو، با دیدن بدن بی جان دو پسر من از من خجالت بکشی و نتونستم خودم رو بالای سر طفلانم برسونم...
ترسیدم از بیطاقتی زجه کنم و تو از من خجالت بکشی و ناراحت بشی....
(طفلای حضرت زینب به احتمال زیاد پایین پای حضرت اباعبدالله مدفون هستند.)
@profile_ms #ℳ_S
ببینید حمایت زینب از امام زمانش رو...
ببینید صبر زینب رو...
الکی که نیس....
زینب دختر علیه......
زینب(س) در نهایت ایثار در جواب فرمودن:
من ترسیدم تو، با دیدن بدن بی جان دو پسر من از من خجالت بکشی و نتونستم خودم رو بالای سر طفلانم برسونم...
ترسیدم از بیطاقتی زجه کنم و تو از من خجالت بکشی و ناراحت بشی....
(طفلای حضرت زینب به احتمال زیاد پایین پای حضرت اباعبدالله مدفون هستند.)
@profile_ms #ℳ_S
😭15❤3
#ادمین_نوشت
🔹 همون طور که میدونید چهارم محرم علاوه بر طفلان حضرت زینب، به نام حر هم هست.
🔹 اونایی که میخوان توبه کنن...
اونایی که میگن انقدر گناه کردم روم نمیشه نماز بخونم...
روم نمیشه پامو بذارم تو مجلس حسین فاطمه...
🔸 اونایی که میگن اگه برم حسین قبولم نمیکنه...
اگه برم حسین(ع) بیرونم میکنه....
🔹 به قول حاج اقا دارستانی، از حر که بدتر نیستی؟؟؟
🔸 وقتی حر پشیمون رفت پیش اقا اباعبدالله، سرشو انداخته بود پایین، خجالت میکشید از اقا...
🔹 حضرت فرمودند: علی اکبرم... برو عموتو بیار داخل خیمه...
🔸 ببین مهربونی سیدالشهدا رو...
🔹 حر سرشو انداخته بود پایین، اقا فرمودند:
حر.....! ارفع رَاسَک....!
🔸 سرتو بالا بگیر حر!
🔹 اگه فکر میکنی پر از گناهی و دیگه خدا نمیبخشتت، امشب بیا در خونه امام حسین...
سرتو بنداز پایین...
نادم و پشیمون...
❤️ اقا اباعبدالله بهت میگه:
سرتو بالا بگیر.... خجالت نکش....
من از حر گذشتم....
تو که شیعهی منی...
تو که محب منی....
مگه میشه نبخشمت....
مگه میشه تو خیمه خودم راهت ندم....
مگه میشه مهربونیمو دریغ کنم ازت...
❤️ آخ فدای مهربونی حسین....
🔹 همون طور که میدونید چهارم محرم علاوه بر طفلان حضرت زینب، به نام حر هم هست.
🔹 اونایی که میخوان توبه کنن...
اونایی که میگن انقدر گناه کردم روم نمیشه نماز بخونم...
روم نمیشه پامو بذارم تو مجلس حسین فاطمه...
🔸 اونایی که میگن اگه برم حسین قبولم نمیکنه...
اگه برم حسین(ع) بیرونم میکنه....
🔹 به قول حاج اقا دارستانی، از حر که بدتر نیستی؟؟؟
🔸 وقتی حر پشیمون رفت پیش اقا اباعبدالله، سرشو انداخته بود پایین، خجالت میکشید از اقا...
🔹 حضرت فرمودند: علی اکبرم... برو عموتو بیار داخل خیمه...
🔸 ببین مهربونی سیدالشهدا رو...
🔹 حر سرشو انداخته بود پایین، اقا فرمودند:
حر.....! ارفع رَاسَک....!
🔸 سرتو بالا بگیر حر!
🔹 اگه فکر میکنی پر از گناهی و دیگه خدا نمیبخشتت، امشب بیا در خونه امام حسین...
سرتو بنداز پایین...
نادم و پشیمون...
❤️ اقا اباعبدالله بهت میگه:
سرتو بالا بگیر.... خجالت نکش....
من از حر گذشتم....
تو که شیعهی منی...
تو که محب منی....
مگه میشه نبخشمت....
مگه میشه تو خیمه خودم راهت ندم....
مگه میشه مهربونیمو دریغ کنم ازت...
❤️ آخ فدای مهربونی حسین....
😭14❤4
#ادمین_نوشت
‼️ ولی خودمانیم!
🍂 چقدر یک مادر باید قویدل باشد تا جگرگوشههایش را به میدانی بفرستد که میداند نهایتش شهادت است...
🥀 عون و جعفر را میگویم...
حسین(ع) را قسمش دادند: دایی جان... تورا به خدا بگذار ما به میدان برویم...
🍂 زینب شاید با نگاهش به حسین التماس میکرد...
شاید میگفت: عزیزبرادرم... بگذار دردانههایم در راهت به شهادت برسند...
🔸 حسین فقط برادر نبود، همه هستی زینب بود...
🔹 زینب بالای سر پیکر علی اکبر هم رفت... اما پیکرهای قطعهشده و مطهر پسرانش را که آوردند، بالای سرشان نرفتـ...
🔸 شاید میترسید مهر مادری مانع از آن شود که به یاری امام زمانش بشتابد...
شاید هم میخواست بگوید:
حسین جان... عزیز دل زینب... ببخش که پسران بیشتری نداشتم تا فدایت کنم...
#یا_ام_المصائب_زینب♥️😭
@Profile_MS #ℳ_S
‼️ ولی خودمانیم!
🍂 چقدر یک مادر باید قویدل باشد تا جگرگوشههایش را به میدانی بفرستد که میداند نهایتش شهادت است...
🥀 عون و جعفر را میگویم...
حسین(ع) را قسمش دادند: دایی جان... تورا به خدا بگذار ما به میدان برویم...
🍂 زینب شاید با نگاهش به حسین التماس میکرد...
شاید میگفت: عزیزبرادرم... بگذار دردانههایم در راهت به شهادت برسند...
🔸 حسین فقط برادر نبود، همه هستی زینب بود...
🔹 زینب بالای سر پیکر علی اکبر هم رفت... اما پیکرهای قطعهشده و مطهر پسرانش را که آوردند، بالای سرشان نرفتـ...
🔸 شاید میترسید مهر مادری مانع از آن شود که به یاری امام زمانش بشتابد...
شاید هم میخواست بگوید:
حسین جان... عزیز دل زینب... ببخش که پسران بیشتری نداشتم تا فدایت کنم...
#یا_ام_المصائب_زینب♥️😭
@Profile_MS #ℳ_S
😭11❤2
پروفایل حسینی|خاستگاری
همسایه زردآلو آورده بود برامون
همسر جان زحمت کشیدن سیب زمینی گذاشتن توی ظرفشون و میخوان براشون ببرن...
فعلا درو نگه داشتم که نبره اما اصرار داره که بذار برم زشت نیست. ضایست یا من حساسم؟
همسر جان زحمت کشیدن سیب زمینی گذاشتن توی ظرفشون و میخوان براشون ببرن...
فعلا درو نگه داشتم که نبره اما اصرار داره که بذار برم زشت نیست. ضایست یا من حساسم؟
چه جالب یه سال شده. دیشبم واسمون زردالو آوردن.😋
این دفعه تصمیم گرفتم تو ظرفشون آش ببرم.
ولی هنوز معتقدم سیبزمینی گزینه بدی نبود😢
این دفعه تصمیم گرفتم تو ظرفشون آش ببرم.
ولی هنوز معتقدم سیبزمینی گزینه بدی نبود😢
😁17🗿2
پروفایل حسینی|خاستگاری
#شهادت_طفلان_حضرت_زینب #شب_چهارم_محرم #ادمین_نوشت زمانی که حضرت زینب به سن بلوغ رسیدن، خاستگارای زیادی داشتن که از جمله اونها، پسرعموشون، عبداللهابنجعفر بود. حضرت علی ایشون رو به ازدواج عبدالله دراوردن. (عبدالله ابن جعفر پسر جعفر طیار، برادر امام علی(ع)…
#شب_پنجم_محرم
#ادمین_نوشت
⬅️ عبداللهابنحسن رو میشناسی؟
⚫️ امشب شب پنجم محرم، منتسب به نازدونهی امام حسن، عبدالله هست.
🔘 عبدالله یکی از بچههایی بود که همراه عموی بزرگوارش امام حسین، به کربلا اومده بود. عصر عاشورا، زمانی که همه یاران حضرت به شهادت رسیده بودن، زمانی رسید که مولامون امام حسین(ع) در بین هزاران دشمن تک و تنها موند...
⚫️ گهگاه حضرت فریاد میزد:
هل من ناصر ینصرنی؟
کسی هس منو یاری کنه؟؟
کسی هس به خاطر خدا از حرم رسول خدا دفاع کنه...؟😭
🔘 عبدالله که بین کودکان و زنان حرم بود، وقتی صدای عموشو شنید، طاقت نیاورد و با شتاب از خیمه بیرون دوید. امام حسین از زینبش خواست جلوی عبدالله رو بگیره.
ولی عبدالله با اصرار از عمه جدا شد و به طرف سیدالشهدا دوید تا با بدن کوچولوش از حضرت دفاع کنه...
🔸آنچنان دل بُرد از من بانگ هَل مِن ناصِر تو
🔸کآستینم را ز دست عمّهام زینب کشیدم...
@Profile_MS
⚫️ نمیدونم...
شاید عبدالله میگفت: حتی اگه با بدنم جلوی دو نیزه رو بگیرم، دو زخم کمتر به عموم میخوره...😭
🔸میدوید و گاه میافتاد او
🔸از جگر فریاد میزد ای عمو
(وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّي)
به خدا از عموم جدا نمیشم😭
🔘 عبدالله خودشو به امام حسین رسوند. تا دید یه نانجیب میخواد به عموش شمشیر بزنه، دستشو اورد جلو سپر کرد. شمشیر به دستش خورد و دست کوچولوش از پوست اویزون موند😭😭
⚫️ عبدالله خودشو روی سینهی عمو انداخت. سیدالشهدا باهاش حرف میزد و ارومش میکرد. ناگاه حرمله، تیری به گلوی نازک عبدالله زد و عبدالله روی سینهی امام حسین به شهادت رسید...😭
⚫️ لعنتاللهعلیالقومالظالمین ⚫️
@Profile_MS #ℳ_S
#ادمین_نوشت
⬅️ عبداللهابنحسن رو میشناسی؟
⚫️ امشب شب پنجم محرم، منتسب به نازدونهی امام حسن، عبدالله هست.
🔘 عبدالله یکی از بچههایی بود که همراه عموی بزرگوارش امام حسین، به کربلا اومده بود. عصر عاشورا، زمانی که همه یاران حضرت به شهادت رسیده بودن، زمانی رسید که مولامون امام حسین(ع) در بین هزاران دشمن تک و تنها موند...
⚫️ گهگاه حضرت فریاد میزد:
هل من ناصر ینصرنی؟
کسی هس منو یاری کنه؟؟
کسی هس به خاطر خدا از حرم رسول خدا دفاع کنه...؟😭
🔘 عبدالله که بین کودکان و زنان حرم بود، وقتی صدای عموشو شنید، طاقت نیاورد و با شتاب از خیمه بیرون دوید. امام حسین از زینبش خواست جلوی عبدالله رو بگیره.
ولی عبدالله با اصرار از عمه جدا شد و به طرف سیدالشهدا دوید تا با بدن کوچولوش از حضرت دفاع کنه...
🔸آنچنان دل بُرد از من بانگ هَل مِن ناصِر تو
🔸کآستینم را ز دست عمّهام زینب کشیدم...
@Profile_MS
⚫️ نمیدونم...
شاید عبدالله میگفت: حتی اگه با بدنم جلوی دو نیزه رو بگیرم، دو زخم کمتر به عموم میخوره...😭
🔸میدوید و گاه میافتاد او
🔸از جگر فریاد میزد ای عمو
(وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّي)
به خدا از عموم جدا نمیشم😭
🔘 عبدالله خودشو به امام حسین رسوند. تا دید یه نانجیب میخواد به عموش شمشیر بزنه، دستشو اورد جلو سپر کرد. شمشیر به دستش خورد و دست کوچولوش از پوست اویزون موند😭😭
⚫️ عبدالله خودشو روی سینهی عمو انداخت. سیدالشهدا باهاش حرف میزد و ارومش میکرد. ناگاه حرمله، تیری به گلوی نازک عبدالله زد و عبدالله روی سینهی امام حسین به شهادت رسید...😭
⚫️ لعنتاللهعلیالقومالظالمین ⚫️
@Profile_MS #ℳ_S
😭14❤5
از ده دقیقه پیش به صورت نامرتب صدای پدافند میومد الان قطع شد.
خبرگزاریها نوشتن که تست پدافنده
انشاءالله خیره🤦♀
خبرگزاریها نوشتن که تست پدافنده
انشاءالله خیره🤦♀
😢8💔2