اینارو چندین سال پیش از روی یه سی دی قدیمی کپی کردم. واسه اینه میگم دیگه پیدا نمیشن👆👆
شب حمله با ۱۰۰ سردار ما هم تماس گرفتند، اما هیچ سرداری «امان نامه» قبول نکرد.
پای تاسوعای تو بزرگ شدند یا ابوالفضل!
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
پای تاسوعای تو بزرگ شدند یا ابوالفضل!
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
🏴 یکی بود که برای برادرش هم خواهر بود
هم برادر
هم مادر
خاتون کربلا، زینب....
#استوری
#پروفایل_حسینی
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
هم برادر
هم مادر
خاتون کربلا، زینب....
#استوری
#پروفایل_حسینی
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
🏴 اگر به سوی جهنم بکشانند مرا
چشم امید ندارن به کسی غیر حسین....
#استوری
#پروفایل_حسینی
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
چشم امید ندارن به کسی غیر حسین....
#استوری
#پروفایل_حسینی
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
🏴 هر جا که سخت عرصه به من تنگ شد فقط
دیدم برای یاریام آنجا حسین است...
#استوری
#پروفایل_حسینی
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
دیدم برای یاریام آنجا حسین است...
#استوری
#پروفایل_حسینی
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
🏴 السلام علی الحسین
و علی علی ابن الحسین
و علی اولاد الحسین
و علی اصحاب الحسین
#استوری
#پروفایل_حسینی
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
و علی علی ابن الحسین
و علی اولاد الحسین
و علی اصحاب الحسین
#استوری
#پروفایل_حسینی
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
این همه شب روضه گوش دادیم تا دلامون آماده بشه برای سنگینترین روضه...
#شب_عاشورا
#ادمین_نوشت
امام حسین یه شب از دشمن مهلت گرفت که با خدا راز و نیاز کنن. به یارانش فرمود هرکسی که اینجاست فردا به شهادت میرسه. اگه کسی میخواد بره شبانه ازینجا دور بشه چون بلاشک شهید خواهد شد.
اولین کسی که گفت نه مولای من، ما با شما میمونیم عباس بود... و تک تک یاران با شور و حرارت این سخن حضرت ابوالفضل رو تایید کردن.
حتی به یکی از یارای امام حسین خبر رسید که پسرش رو زندانی کردن. حضرت فرمودن برو و به زندگیت برس. گفت اقاجان پدر و مادرم به فدات من اومدم فدایی شما بشم، نخواه که برم...
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
#ادمین_نوشت
امام حسین یه شب از دشمن مهلت گرفت که با خدا راز و نیاز کنن. به یارانش فرمود هرکسی که اینجاست فردا به شهادت میرسه. اگه کسی میخواد بره شبانه ازینجا دور بشه چون بلاشک شهید خواهد شد.
اولین کسی که گفت نه مولای من، ما با شما میمونیم عباس بود... و تک تک یاران با شور و حرارت این سخن حضرت ابوالفضل رو تایید کردن.
حتی به یکی از یارای امام حسین خبر رسید که پسرش رو زندانی کردن. حضرت فرمودن برو و به زندگیت برس. گفت اقاجان پدر و مادرم به فدات من اومدم فدایی شما بشم، نخواه که برم...
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
یکی از غلامانی که با حضرت همراه شده بود، جون بود. امام فرمود: جون، من تورو ازاد کردم تو میتونی بری.
جون به گریه افتاد و گفت: مولا جان...
من سیاهم و بوی بدی دارم. اصل و نسبی هم ندارم. میخوام خونم با خون شما قاطی بشه. میخوام به واسطه فدایی شدن برای شما اصل و نسبی پیدا کنم و رویم سفید و بویم خوش بشه. من شمارو ترک نمیکنم....
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
جون به گریه افتاد و گفت: مولا جان...
من سیاهم و بوی بدی دارم. اصل و نسبی هم ندارم. میخوام خونم با خون شما قاطی بشه. میخوام به واسطه فدایی شدن برای شما اصل و نسبی پیدا کنم و رویم سفید و بویم خوش بشه. من شمارو ترک نمیکنم....
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
مثل امشبی، حضرت فرمود یارانم...
امشب رو غسل کنید و عبادت کنید که آخرین شب زندگی شما خواهد بود....
صبح عاشورا جنگ با تیری که عمرسعد به سوی لشکر امام پرتاب کرد، شروع شد.
یاران امام و بنیهاشم مردانه جنگیدند و به شهادت رسیدند...
عصر شد...
پیکرهای نامرتب هرکدام به کناری افتاده...
امام یکه و تنها...
فریاد زد: هل من ناصر ینصرنی....؟
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
امشب رو غسل کنید و عبادت کنید که آخرین شب زندگی شما خواهد بود....
صبح عاشورا جنگ با تیری که عمرسعد به سوی لشکر امام پرتاب کرد، شروع شد.
یاران امام و بنیهاشم مردانه جنگیدند و به شهادت رسیدند...
عصر شد...
پیکرهای نامرتب هرکدام به کناری افتاده...
امام یکه و تنها...
فریاد زد: هل من ناصر ینصرنی....؟
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
لشکر دشمن، هنوز هم از شیرمردی چون حسین میترسید...
ناجوانمردها!
آخر یک نفر به چند هزار نفر؟؟؟؟😭
جنگ تن به تن آغاز شد...
پس از لحظاتی، نانجیبی سنگی به پیشانی حضرت پرتاب کرد...
خون از پیشانی مبارک ایشان جاری شد...
حضرت پیراهن عربی را بالا داد تا خون پیشانی را پاک کند که به ناگاه حرمله تیری به قلب نازنین امام پرتاب کرد...😭
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
ناجوانمردها!
آخر یک نفر به چند هزار نفر؟؟؟؟😭
جنگ تن به تن آغاز شد...
پس از لحظاتی، نانجیبی سنگی به پیشانی حضرت پرتاب کرد...
خون از پیشانی مبارک ایشان جاری شد...
حضرت پیراهن عربی را بالا داد تا خون پیشانی را پاک کند که به ناگاه حرمله تیری به قلب نازنین امام پرتاب کرد...😭
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS