- خیلی خسته بهنظر میرسی.
+ خستهام؛ ولی حق ندارم خسته باشم.
-ارنست همینگوی.
+ خستهام؛ ولی حق ندارم خسته باشم.
-ارنست همینگوی.
🌱Puniism | پونیسم🌱
Mohsen Chavoshi – Alaj
مردم علاج در وطن است 🥺
روزی در تاریخ، نامِ ما "جان سخت" خواهد بود؛ برایِ آنچه دیدیم، شنیدیم و تاب آوردیم....
خوشبختی هم همینشکلیهها
مثل اینترنت؛
وقتی میچسبه
که خیلیها باشن
تنها باشی به درد نمیخوره!
مثل اینترنت؛
وقتی میچسبه
که خیلیها باشن
تنها باشی به درد نمیخوره!
میگویند هر کسی شبیه به جایی میشود که به آن تعلق دارد
پس من شبیه وطنم شدهام؛
"غمناک،خسته،رنجیده
زخمی
و در عمق نا امیدی، امیدوار .."
پس من شبیه وطنم شدهام؛
"غمناک،خسته،رنجیده
زخمی
و در عمق نا امیدی، امیدوار .."
داشتم تعریف میکردم گفتم بزار بنویسم؛
زمان ما شیشه نوشابه ها رو باید پس میدادی!
زمان ما شیرکاکائو با تی تاپ ته خوشحالی بود!
اینم بگم زمان ما مریضی آدمارو می کشت!
خود من،دکترا ازم قطع امید کردن ولی زنده موندم!
زمان ما جنگ شد شب میخوابیدی صبحش که بیدار میشدی هیچی سرجاش نبود!
زمان ما آدما گیر کرده بودن بین وفاداری و بی عفتی!
ما هم مونده بودیم وسط ماجرا ،ناچار و تنها .
#حاتمه_ابراهیم_زاده
زمان ما شیشه نوشابه ها رو باید پس میدادی!
زمان ما شیرکاکائو با تی تاپ ته خوشحالی بود!
اینم بگم زمان ما مریضی آدمارو می کشت!
خود من،دکترا ازم قطع امید کردن ولی زنده موندم!
زمان ما جنگ شد شب میخوابیدی صبحش که بیدار میشدی هیچی سرجاش نبود!
زمان ما آدما گیر کرده بودن بین وفاداری و بی عفتی!
ما هم مونده بودیم وسط ماجرا ،ناچار و تنها .
#حاتمه_ابراهیم_زاده
باید بدانی که وسط بوی گوگرد و باروت در این روزها که همه ی راه ها بسته است و نمی توانم صدایت را بشنوم یا چیزی برایت بفرستم هر لحظه به یاد تو بودم.
Goodbye Brother
Ramin Djawadi
«با هم عبور خواهیم کرد
از دردها و بحرانها
با هم عبور خواهیم کرد
از تغییراتی که لازم است انجام دهیم
با هم گذر خواهیم کرد از هر لحظهی
این زندگی غیر قابل پیشبینی.»
پونه مقیمی
قفلی این روزا فقط Goodbye Brother
@puniism
از دردها و بحرانها
با هم عبور خواهیم کرد
از تغییراتی که لازم است انجام دهیم
با هم گذر خواهیم کرد از هر لحظهی
این زندگی غیر قابل پیشبینی.»
پونه مقیمی
قفلی این روزا فقط Goodbye Brother
@puniism
یک وقتهایی دلت میخواد درد دل کنی بعد میبینی حرفت نمیاد... نه اینکه حرفی نداشته باشی نه، گفتنش بی فایده ست. خودت همه جوابها رو میدونی. خودت همه چی رو میدونی !
نرم و لطیف باش، محیط را اول درک کن، بعد با سکوت به درک محیط عمق بده، سپس به نرمی و نرمش سخنی بگو تا به عمق بیشتری دست یابی، آنگاه با نگاهی مهربان پوششی از لطافت را به روی محیط بکش، اینجا آرامش، تو را به آغوش میکشد، پذیرایش باش، به نرمی و لطافت.
به خودت افتخار کردی؟
بخاطر مسیری که تو این چند ماه گذشته طی کردی، بخاطر جنگهای روانی خاموشی که به تنهایی پشت سر گذاشتی، بخاطر موقعی که زمین خوردی و هیچکس نفهمید و عصای دستت نشد اما باز قویتر از قبل بلند شدی. به خودت افتخار کن تو خیلی قویتر از اون چیزی هستی که فکر میکنی.
بخاطر مسیری که تو این چند ماه گذشته طی کردی، بخاطر جنگهای روانی خاموشی که به تنهایی پشت سر گذاشتی، بخاطر موقعی که زمین خوردی و هیچکس نفهمید و عصای دستت نشد اما باز قویتر از قبل بلند شدی. به خودت افتخار کن تو خیلی قویتر از اون چیزی هستی که فکر میکنی.
“انگار آدمهایی که سقوط را تجربه میکنند و دوباره باز میگردند؛ کیفیت بسیار بالاتری از زندگی را ارائه میدهند”
تو اورثینک میکنی، چون نمینویسی.
تو اضطراب داری، چون عمل نمیکنی.
تو امروز و فردا میکنی، چون برنامه نداری.
تو استرس داری، چون تمرین نمیکنی.
ذهن روشنی نداری، چون افکارتو نمینویسی.
تو احساس میکنی گم شدی، چون هنوز دنبال هدف خودت نرفتی.
دنبال تایید دیگران هستی، چون هنوز اونو درون خودت پیدا نکردی.
تو احساس غرق شدن میکنی، چون میخوای چیزی رو کنترل کنی که از دستت خارجه.
همه مشکلاتت راه حل دارن، تو فقط باید شهامت برداشتن قدم اول رو داشته باشی.
تو اضطراب داری، چون عمل نمیکنی.
تو امروز و فردا میکنی، چون برنامه نداری.
تو استرس داری، چون تمرین نمیکنی.
ذهن روشنی نداری، چون افکارتو نمینویسی.
تو احساس میکنی گم شدی، چون هنوز دنبال هدف خودت نرفتی.
دنبال تایید دیگران هستی، چون هنوز اونو درون خودت پیدا نکردی.
تو احساس غرق شدن میکنی، چون میخوای چیزی رو کنترل کنی که از دستت خارجه.
همه مشکلاتت راه حل دارن، تو فقط باید شهامت برداشتن قدم اول رو داشته باشی.
خیلی خسته بود، جسمش به تَبَع ذهنش خسته بود، ذهنش خسته بود، خستگی وجودش را فرا گرفته بود فکر کرد که چه کند؟ ساعتها فکر کرد اما ذهنش خسته بود، با خودش گفت بد نیست به چیزهای مثبت فکر کنم اما ذهنش خسته بود, به مثبتها فکر کرد اما بدتر شد، به ذهنش فشار آمد، فکر مثبت انرژی میخواست که او نداشت با خود گفت: بگذار جملهای انگیزشی بخوانم شاید حالم خوب شود، بعد این جمله را خواند: فشاری که تو را نکشد تو را قویتر میکند، اما ذهنش خسته بود، بهتر که نشد هیچ، تازه فشاری به فشارهایش افزوده شد، با خود گفت بگذار نقطهی تمرکزم را تغییر دهم شاید خوب شوم، اما ذهنش خسته بود و نتوانست تمرکزش را تغییر دهد، هر چه تلاش کرد به دَرِ بسته خورد، دست از تلاش کشید، ذهنش که خسته بود نفسی کشید دیگر کسی نبود که باری بر بارهایش اضافه کند، ذهنش با خودش تنها شد و فرصت کرد تا نظری به خستگی هایش بیندازد و آنها را درک کند، ذهنش درک کرد که خستگی چیز خیلی بدی هم نیست میآید و میرود پس وقتی میآید میزبان خوبی برایش باش و میهمانت را از خانه بیرون نکن و وقتی میرود بدرقه اش کن تا مطمئن شوی رفته و وقتی اثری از آن نیست گاهی یادش کن چون باز برمیگردد و تو باید مهمان نوازی کنی.
ماه چه هلال باشه چه کامل اسمش ماهه؛ هیچوقت ماهیت خودشو از دست نمیده.
توام اگه تو برحه ای از زندگیت هستی که خسته و غمگین و پژمرده ای، هنوز هم ماهی، هنوزم میدرخشی.
اینو هرگز فراموش نکن.
این غم ها از زیبایی و ارزش تو کم نمیکنه.
توام اگه تو برحه ای از زندگیت هستی که خسته و غمگین و پژمرده ای، هنوز هم ماهی، هنوزم میدرخشی.
اینو هرگز فراموش نکن.
این غم ها از زیبایی و ارزش تو کم نمیکنه.