یادداشتهای قرآنی
کتاب «پیامبری دیگر: تصویر مسیح در قرآن» مرا با مهند خورشیده آشنا کرد. تفسیری درخشان که با کلاوس فون اشتوش نوشتهاند و بهترین و فنیترین متن تفسیری معاصری است که از قرآن خواندهام. پی جناب خورشیده که میگشتم به این کتاب و تیتر جذابش برخوردم:«آیا هنوز میتوان…
شادانم که پس از این میتوانم این متن را به سان روشمندترین نوشتهی تفسیریای که خواندهام، به دوستان فارسیزبانم نیز پیشکش کنم.
کتاب از انتشارات علمی است. دیگر دادهها هم که روی جلد دیده میشوند.
#قرآن #کتاب #تفسیر #کلاوس_فون_اشتوش #مهند_خورشیده #روش_شناسی
کتاب از انتشارات علمی است. دیگر دادهها هم که روی جلد دیده میشوند.
#قرآن #کتاب #تفسیر #کلاوس_فون_اشتوش #مهند_خورشیده #روش_شناسی
Forwarded from فراموشی
  
برگردان چند سخنرانی از امام صدر در این کتاب با من بوده است.
از متن:
بادیهنشینی نزد ایشان آمد و پارچۀ زمختی روی دوشش بود. آن پارچۀ زمخت به گردن پیامبر گرفت و گردن پیامبر(ص) زخمی شد. یک شتر هم همراهش بود. گفت: محمد از پول خدا باری بر شتر من بگذار که این نه پول توست و نه پول پدرت. با او چنین گستاخ و درشت سخن میگفتند. اما او فرستاده شده بود تا مردم را تربیت کند. اگر میخواست ناراحت شود و اینها را براند، کجا داشتند که بروند؟ اینها بندگان خدایند و خداوند آفریدگانش را، هر اندازه منحرف باشند، دوست دارد. پس باید صبر میکرد تا اینها آداب بیاموزند و پاک شوند. گفت: قبول! بار شترش را پر از آذوقه و گندم کرد چون آن مرد تنگدست بود. سپس پیامبر گفت: فقط یک چیز میماند. تو گردن مرا زخمی کردی و من حقی به گردن تو دارم؛ حق مقابله به مثل. چون «الجروح قصاص» گفت محمد تو این کار را نمیکنی. ایشان پرسید چطور؟! گفت چون تو بزرگواری. این شناخت همراه بود با آن درشتی.
کتاب را میتوانید با تخفیف ویژهی کانال تا ۱۲ خرداد (جمعه شب) از اینجا بخرید:
imamsadr.ir/20629
کد تخفیف: hm1402
#کتاب #دین
  از متن:
بادیهنشینی نزد ایشان آمد و پارچۀ زمختی روی دوشش بود. آن پارچۀ زمخت به گردن پیامبر گرفت و گردن پیامبر(ص) زخمی شد. یک شتر هم همراهش بود. گفت: محمد از پول خدا باری بر شتر من بگذار که این نه پول توست و نه پول پدرت. با او چنین گستاخ و درشت سخن میگفتند. اما او فرستاده شده بود تا مردم را تربیت کند. اگر میخواست ناراحت شود و اینها را براند، کجا داشتند که بروند؟ اینها بندگان خدایند و خداوند آفریدگانش را، هر اندازه منحرف باشند، دوست دارد. پس باید صبر میکرد تا اینها آداب بیاموزند و پاک شوند. گفت: قبول! بار شترش را پر از آذوقه و گندم کرد چون آن مرد تنگدست بود. سپس پیامبر گفت: فقط یک چیز میماند. تو گردن مرا زخمی کردی و من حقی به گردن تو دارم؛ حق مقابله به مثل. چون «الجروح قصاص» گفت محمد تو این کار را نمیکنی. ایشان پرسید چطور؟! گفت چون تو بزرگواری. این شناخت همراه بود با آن درشتی.
کتاب را میتوانید با تخفیف ویژهی کانال تا ۱۲ خرداد (جمعه شب) از اینجا بخرید:
imamsadr.ir/20629
کد تخفیف: hm1402
#کتاب #دین
دربارهی زیبایی
۱- ««جمال» آن کردارها و خوها و فراوانی دارایی و ستبری تن است که آدمی با آن نامآور میشود و بالا میرود و ربطی به «حسن» ندارد. ندیدهای که میگویند تو در فلان چیز «جمال» داری اما نمیگویند «حسن» داری. چنانکه در قرآن آمده است:«و لَكُم فيها جمالٌ حينَ تُريحونَ و حينَ تَسرَحون (۱۶:۶)» یعنی اسبان و شتران.
«حسن»، نخست دربارهی چهره است سپس دربارهی کردارها و خوها به کار رفته. «جمال»، نخست دربارهی کردارها و خوها و چونیهای بیرونی است که سپس دربارهی چهره به کار رفته. «جمال» در عربی فربگی است. از این رو میگویند «جملة» چون از آنچه جداست فربهتر است. «جمل» به ریسمان ستبر میگویند و شتر «جمل» نامیده شده چون تنش فربه است. «جمیل» دربارهی پیه نیز به کار میرود چون سودش فراوان است. (معجم الفروق اللغويه، ابوهلال عسکری (۳۰۷-۳۹۵هـ.ق)، ص۱۶۶)»
۲- بند بالا برای کتابی برجامانده از سدهی ۴ است و نشان میدهد عربها در آغازین سدههای دستیابی به نوشتار، «جمال» را بیشتر به فربگی و ستبری و «حُسن» را بیشتر به زیبایی چهره نزدیک میدیدند. اما چه شده که ما امروز «جمال» را به زیبایی (نزدیکتر به بینایی) برمیگردانیم و «حُسن» را به نیکی (نزدیکتر به رفتار)؟
۳- ریشهی «حسن» ۱۷ برابر «جمل» در قرآن به کار رفته. (این زمانی است که شتران را بشماریم! اگر شتران را نشماریم از ۲۰ هم میگذرد).
۴- در «فرهنگ برابرنهادههای فارسی قرآن بر اساس ۱۴۲ نسخهی خطی کهن» رویهمرفته، برای برگردان همهی واژههای عربی با ریشهی «جمل» (جدا از شترها) ۵۷٪ واژگان همخانوادهی نیکی و ۱۵٪ واژگان همخانوادهی زیبایی هستند. این نشان میدهد در آغازها «جمال» را نیز به نیکی بر میگرداندهاند، نه زیبایی، تا چه رسد به «حُسن».
۵- بند بالا نشان میدهد نیکو در گذشتهی زبان فارسی، به وارون امروز، تنها صفت رفتار نبوده بلکه دربارهی چیزهای دیدنی هم صفت نیکو به کار میرفته است.
۶- من نمیدانم در این میان چه رخ داده اما میدانم زمانی «جمال» و «حُسن» هر دو بیشتر به نیکی (با هر دو معنای رفتاری و دیدنی) بر میگشتهاند؛ اما امروز «حُسن» بیشتر به نیکی (نزدیکتر به رفتار) و «جمال» بیشتر به زیبایی (نزدیکتر به بینایی) بر میگردد.
۷- آنچه در این یادداشت به آن فرا میخوانم، چشمپوشی از جدایش بالا و آنگاه بازخوانی ۱۹۴ کاربست «حُسن» در قرآن این بار نه با همخانوادههای نیکی (نزدیکتر به رفتار) بلکه با همخانوادههای زیبایی (نزدیکتر به بینایی) است.
«بهر زیباکاران است زیبایی و فزونتر- لِلَّذينَ أحسَنوا الحُسنیٰ و زِيادَة (۱۰:۲۶)»
———
خوانشها (۸)- از این رشته یادداشت بخوانید: #readings@quranicfragments
برگردانهای کهن (۶)- از این رشته یادداشت بخوانید: #ancienttranslations@quranicfragments
#قرآن #ریشه #ح_س_ن #ج_م_ل #دین #سوره_یونس #ترجمه #غلط_رایج_در_ترجمه #دخیل_کردن_پیش_فرض_ها #قرائت_پذیری #برگردان_های_کهن
  ۱- ««جمال» آن کردارها و خوها و فراوانی دارایی و ستبری تن است که آدمی با آن نامآور میشود و بالا میرود و ربطی به «حسن» ندارد. ندیدهای که میگویند تو در فلان چیز «جمال» داری اما نمیگویند «حسن» داری. چنانکه در قرآن آمده است:«و لَكُم فيها جمالٌ حينَ تُريحونَ و حينَ تَسرَحون (۱۶:۶)» یعنی اسبان و شتران.
«حسن»، نخست دربارهی چهره است سپس دربارهی کردارها و خوها به کار رفته. «جمال»، نخست دربارهی کردارها و خوها و چونیهای بیرونی است که سپس دربارهی چهره به کار رفته. «جمال» در عربی فربگی است. از این رو میگویند «جملة» چون از آنچه جداست فربهتر است. «جمل» به ریسمان ستبر میگویند و شتر «جمل» نامیده شده چون تنش فربه است. «جمیل» دربارهی پیه نیز به کار میرود چون سودش فراوان است. (معجم الفروق اللغويه، ابوهلال عسکری (۳۰۷-۳۹۵هـ.ق)، ص۱۶۶)»
۲- بند بالا برای کتابی برجامانده از سدهی ۴ است و نشان میدهد عربها در آغازین سدههای دستیابی به نوشتار، «جمال» را بیشتر به فربگی و ستبری و «حُسن» را بیشتر به زیبایی چهره نزدیک میدیدند. اما چه شده که ما امروز «جمال» را به زیبایی (نزدیکتر به بینایی) برمیگردانیم و «حُسن» را به نیکی (نزدیکتر به رفتار)؟
۳- ریشهی «حسن» ۱۷ برابر «جمل» در قرآن به کار رفته. (این زمانی است که شتران را بشماریم! اگر شتران را نشماریم از ۲۰ هم میگذرد).
۴- در «فرهنگ برابرنهادههای فارسی قرآن بر اساس ۱۴۲ نسخهی خطی کهن» رویهمرفته، برای برگردان همهی واژههای عربی با ریشهی «جمل» (جدا از شترها) ۵۷٪ واژگان همخانوادهی نیکی و ۱۵٪ واژگان همخانوادهی زیبایی هستند. این نشان میدهد در آغازها «جمال» را نیز به نیکی بر میگرداندهاند، نه زیبایی، تا چه رسد به «حُسن».
۵- بند بالا نشان میدهد نیکو در گذشتهی زبان فارسی، به وارون امروز، تنها صفت رفتار نبوده بلکه دربارهی چیزهای دیدنی هم صفت نیکو به کار میرفته است.
۶- من نمیدانم در این میان چه رخ داده اما میدانم زمانی «جمال» و «حُسن» هر دو بیشتر به نیکی (با هر دو معنای رفتاری و دیدنی) بر میگشتهاند؛ اما امروز «حُسن» بیشتر به نیکی (نزدیکتر به رفتار) و «جمال» بیشتر به زیبایی (نزدیکتر به بینایی) بر میگردد.
۷- آنچه در این یادداشت به آن فرا میخوانم، چشمپوشی از جدایش بالا و آنگاه بازخوانی ۱۹۴ کاربست «حُسن» در قرآن این بار نه با همخانوادههای نیکی (نزدیکتر به رفتار) بلکه با همخانوادههای زیبایی (نزدیکتر به بینایی) است.
«بهر زیباکاران است زیبایی و فزونتر- لِلَّذينَ أحسَنوا الحُسنیٰ و زِيادَة (۱۰:۲۶)»
———
خوانشها (۸)- از این رشته یادداشت بخوانید: #readings@quranicfragments
برگردانهای کهن (۶)- از این رشته یادداشت بخوانید: #ancienttranslations@quranicfragments
#قرآن #ریشه #ح_س_ن #ج_م_ل #دین #سوره_یونس #ترجمه #غلط_رایج_در_ترجمه #دخیل_کردن_پیش_فرض_ها #قرائت_پذیری #برگردان_های_کهن
پیشنهادی سوم برای برگردان ولایت
۱- با اندکی سادهسازی میتوانیم بگوییم شیعیان ولایت را رابطهای طولی تفسیر کرده و به سرپرستی برگرداندهاند و اما اهل سنت، آن را رابطهای عرضی فهمیدهاند.
۲- در یادداشتی اینجا نشان دادهام که کاربستهای ولایت در قرآن به گونهای است که ناشدنی میسازد ولایت در قرآن، رابطهای طولی باشد.
۳- چند شب پیش هنگام نازککاری روی برگردان سورهی کهف، به مصدر و فعلهایی صرفشده از ریشهی و-ل-ی رسیدم و به برگردانها و فروق اللغویههای کهن این ریشه برگشتم.
۴- بیگمان میدانید که کتابهای فروق اللغویه به گسستها و پیوستهای واژگانی میپردازند که شاید در نگاه نخست هممعنا دیده شوند؛ مانند: جدایش فؤاد و قلب و لُبّ و صدر.
۵- در فروق اللغویهی عسکری (قرن۴) فرق ولایت با «سرپرستی-قيمومة» (نزدیکتر به برداشت شیعیان) و «دوستی- صداقة» (نزدیکتر به برداشت شیعیان از برداشت اهل سنت) بررسی نشده است بلکه به فرق ولایت با نصرت پرداخته شده. پرداختن به این دو ریشه و نپرداختن ریشههای دیگر نشان میدهد برای عرب قرن ۴ آنچه پرسشبرانگیز بوده، دگرسانی ولایت و نصرت بوده است؛ گویی عرب این دو ریشه را هممعنا میدیده و نیاز بوده جدایششان واکاوی شود. عسکری دربارهی دگرسانیهای نازک ولایت و نصرت میگوید ولایت هرگونه یاری است اما نصرت رویینترین لایهی ولایت است.
۶- اگر این سخن را بپذیریم، در کنار دو دستهی برگردانهای نزدیک به سرپرستی و برگردانهای نزدیک به دوستی، باید در پی برگردانهایی نزدیک به یاری باشیم.
۷- در «فرهنگ برابرنهادههای فارسی قرآن بر اساس ۱۴۲ نسخهی خطی کهن» برگهی ۱۶۱۷ در کنار برگردانهای شناختهشده، برگردانهایی همچون نیرودهنده و کارساز برای ولي آمده است که در دستهی سوم میگنجند.
۸-چنین برداشتی دو فراز وارونهی «النبيُّ اَولیٰ بالمؤمنین… (۳۳:۶)» و «إنَّ اَولیٰ النّاس بإبراهيم لَلَّذين اتَّبَعوه… (۳:۶۸)» که در یکی نبي، ولي مؤمنان و در دیگری پیروان ابراهیم، وليّ ابراهیم دانسته میشوند را به سادگی خوانا میسازد.
۹- تو گویی ولایت کارسازی نیروهای همگون برای یکدیگر است. ولایة الرحمن بادی همسوست که همواره در جهان وزان است و برای یاران مهربانی و انسانپروری کارسازی میکند و ولایة الشیطان بادی همسوست که همواره در جهان وزان است و برای سرکشی و انسانستیزی کارسازی میکند. نک این ماییم که بادبان کشتی جان خویش را بر روی هر یک از این دو باد میگشاییم و خود را به یاری و نیروبخشی آن میسپاریم.
۱۰- یاری یا کارسازی، که پیشنهادهایی کهن برای برگردان ولایت هستند میتوانند چندپارگی در برگردان ریختهای گوناگون اسمی و فعلی این ریشه را در قرآن به سادگی یکپارچه سازند، و چشمانداری تازه و دلگشا به برخی از شناختهشدهترین آیات قرآن ببخشند. چه، کارساز کسی بودن نه نیازی به معنای طولی و سرپرستی بر او دارد و نه حتی معنای عرضی و دوستی و پیوستگی و همبستگی با او. «کارساز- وليّ»، کارسازی میکند گرچه او را دشمن بدارند و گرچه فرمانش در هیچ گروه یا کشوری روا نباشد.
———
برگردانهای کهن (۷)- از این رشته یادداشت بخوانید: #ancienttranslations@quranicfragments
#pragmatics #شباهت_قالب_آیات #حرف_اضافه #أولى_ب #قرآن #مثاني #ترجمه #ریشه #و_ل_ي #تبعية #إبراهيم #سوره_تحریم #ولاية #نفس #أنفس #سوره_احزاب #سوره_آل_عمران #غلط_رایج_در_ترجمه #برگردان_های_کهن
  ۱- با اندکی سادهسازی میتوانیم بگوییم شیعیان ولایت را رابطهای طولی تفسیر کرده و به سرپرستی برگرداندهاند و اما اهل سنت، آن را رابطهای عرضی فهمیدهاند.
۲- در یادداشتی اینجا نشان دادهام که کاربستهای ولایت در قرآن به گونهای است که ناشدنی میسازد ولایت در قرآن، رابطهای طولی باشد.
۳- چند شب پیش هنگام نازککاری روی برگردان سورهی کهف، به مصدر و فعلهایی صرفشده از ریشهی و-ل-ی رسیدم و به برگردانها و فروق اللغویههای کهن این ریشه برگشتم.
۴- بیگمان میدانید که کتابهای فروق اللغویه به گسستها و پیوستهای واژگانی میپردازند که شاید در نگاه نخست هممعنا دیده شوند؛ مانند: جدایش فؤاد و قلب و لُبّ و صدر.
۵- در فروق اللغویهی عسکری (قرن۴) فرق ولایت با «سرپرستی-قيمومة» (نزدیکتر به برداشت شیعیان) و «دوستی- صداقة» (نزدیکتر به برداشت شیعیان از برداشت اهل سنت) بررسی نشده است بلکه به فرق ولایت با نصرت پرداخته شده. پرداختن به این دو ریشه و نپرداختن ریشههای دیگر نشان میدهد برای عرب قرن ۴ آنچه پرسشبرانگیز بوده، دگرسانی ولایت و نصرت بوده است؛ گویی عرب این دو ریشه را هممعنا میدیده و نیاز بوده جدایششان واکاوی شود. عسکری دربارهی دگرسانیهای نازک ولایت و نصرت میگوید ولایت هرگونه یاری است اما نصرت رویینترین لایهی ولایت است.
۶- اگر این سخن را بپذیریم، در کنار دو دستهی برگردانهای نزدیک به سرپرستی و برگردانهای نزدیک به دوستی، باید در پی برگردانهایی نزدیک به یاری باشیم.
۷- در «فرهنگ برابرنهادههای فارسی قرآن بر اساس ۱۴۲ نسخهی خطی کهن» برگهی ۱۶۱۷ در کنار برگردانهای شناختهشده، برگردانهایی همچون نیرودهنده و کارساز برای ولي آمده است که در دستهی سوم میگنجند.
۸-چنین برداشتی دو فراز وارونهی «النبيُّ اَولیٰ بالمؤمنین… (۳۳:۶)» و «إنَّ اَولیٰ النّاس بإبراهيم لَلَّذين اتَّبَعوه… (۳:۶۸)» که در یکی نبي، ولي مؤمنان و در دیگری پیروان ابراهیم، وليّ ابراهیم دانسته میشوند را به سادگی خوانا میسازد.
۹- تو گویی ولایت کارسازی نیروهای همگون برای یکدیگر است. ولایة الرحمن بادی همسوست که همواره در جهان وزان است و برای یاران مهربانی و انسانپروری کارسازی میکند و ولایة الشیطان بادی همسوست که همواره در جهان وزان است و برای سرکشی و انسانستیزی کارسازی میکند. نک این ماییم که بادبان کشتی جان خویش را بر روی هر یک از این دو باد میگشاییم و خود را به یاری و نیروبخشی آن میسپاریم.
۱۰- یاری یا کارسازی، که پیشنهادهایی کهن برای برگردان ولایت هستند میتوانند چندپارگی در برگردان ریختهای گوناگون اسمی و فعلی این ریشه را در قرآن به سادگی یکپارچه سازند، و چشمانداری تازه و دلگشا به برخی از شناختهشدهترین آیات قرآن ببخشند. چه، کارساز کسی بودن نه نیازی به معنای طولی و سرپرستی بر او دارد و نه حتی معنای عرضی و دوستی و پیوستگی و همبستگی با او. «کارساز- وليّ»، کارسازی میکند گرچه او را دشمن بدارند و گرچه فرمانش در هیچ گروه یا کشوری روا نباشد.
———
برگردانهای کهن (۷)- از این رشته یادداشت بخوانید: #ancienttranslations@quranicfragments
#pragmatics #شباهت_قالب_آیات #حرف_اضافه #أولى_ب #قرآن #مثاني #ترجمه #ریشه #و_ل_ي #تبعية #إبراهيم #سوره_تحریم #ولاية #نفس #أنفس #سوره_احزاب #سوره_آل_عمران #غلط_رایج_در_ترجمه #برگردان_های_کهن
خوانشها (۹)
«وَ قالَ لِلَّذي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنهُما اُذكُرني عندَ رَبِّكَ فَأَنساهُ الشَّيطانُ ذِكرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجنِ بِضْعَ سِنينَ (۱۲:۴٢)»
را میتوانیم کیفرجویانه و کینتوزانه بخوانیم گویی چون یوسف از همبندیاش خواست که او را نزد پروردگار و خانهدارش یاد کند و فرادستی پرورش و داشت پروردگار و خانهدار خویش را از یاد برد، به کیفر، چند سالی دیگر در بند ماند. در این خوانش، آنچه بایسته است بیرون بودن از زندان است و دو پروردگار زمینی و آسمانی در کشاکشاند که کدام یک میتوانند خواهش بایستهی بندهی بندی خویش را برآورند. سپس پروردگار آسمانی پیروز میشود و خشم خود را با رنجاندن بندهی بندیاش و به رخ کشیدن خواری پروردگار زمینی نشان میدهد.
و میتوانیم آن را بیکیفرجویی و بیکینتوزی بخوانیم. گویی گرچه یوسف از همبندیاش خواست که او را نزد پروردگار و خانهدارش یاد کند اما از یاد برده بود که همین در بند بودن نیز پرورش و داشت پروردگار و خانهدار جهان است. در این خوانش، بندی بودن یا گریختن هیچیک بایستهتر از دیگری نیست زیرا سررشتهی داشت و پرورش به دست دیگری است. آنچه یوسف از یاد برد، خواهش آزادی از پروردگار خویش نبود، این بود که نباید آزادی بخواهد چون این بند نیز خود بخشی از داشت و پرورش اوست و باید هنوز چندی دیگر اینجا پرورانده شود. او سالها در بند در-بند-نبودن بود و ناشکیبا و خامپندارانه و سرکشانه پرورشیار خویش را از یاد برده بود. در بند شکوفایی و پروردگی، جای دیگری بود اما شکوفایی و پروردگی، همانجا بود.
———
خوانشها (۹)- از این رشته یادداشت بخوانید: #readings@quranicfragments
#قرآن #دین #سوره_یوسف #قرائت_پذیری #ترجمه #ر_ب_ب #شیطان
  «وَ قالَ لِلَّذي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنهُما اُذكُرني عندَ رَبِّكَ فَأَنساهُ الشَّيطانُ ذِكرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجنِ بِضْعَ سِنينَ (۱۲:۴٢)»
را میتوانیم کیفرجویانه و کینتوزانه بخوانیم گویی چون یوسف از همبندیاش خواست که او را نزد پروردگار و خانهدارش یاد کند و فرادستی پرورش و داشت پروردگار و خانهدار خویش را از یاد برد، به کیفر، چند سالی دیگر در بند ماند. در این خوانش، آنچه بایسته است بیرون بودن از زندان است و دو پروردگار زمینی و آسمانی در کشاکشاند که کدام یک میتوانند خواهش بایستهی بندهی بندی خویش را برآورند. سپس پروردگار آسمانی پیروز میشود و خشم خود را با رنجاندن بندهی بندیاش و به رخ کشیدن خواری پروردگار زمینی نشان میدهد.
و میتوانیم آن را بیکیفرجویی و بیکینتوزی بخوانیم. گویی گرچه یوسف از همبندیاش خواست که او را نزد پروردگار و خانهدارش یاد کند اما از یاد برده بود که همین در بند بودن نیز پرورش و داشت پروردگار و خانهدار جهان است. در این خوانش، بندی بودن یا گریختن هیچیک بایستهتر از دیگری نیست زیرا سررشتهی داشت و پرورش به دست دیگری است. آنچه یوسف از یاد برد، خواهش آزادی از پروردگار خویش نبود، این بود که نباید آزادی بخواهد چون این بند نیز خود بخشی از داشت و پرورش اوست و باید هنوز چندی دیگر اینجا پرورانده شود. او سالها در بند در-بند-نبودن بود و ناشکیبا و خامپندارانه و سرکشانه پرورشیار خویش را از یاد برده بود. در بند شکوفایی و پروردگی، جای دیگری بود اما شکوفایی و پروردگی، همانجا بود.
———
خوانشها (۹)- از این رشته یادداشت بخوانید: #readings@quranicfragments
#قرآن #دین #سوره_یوسف #قرائت_پذیری #ترجمه #ر_ب_ب #شیطان
شکنجه یا درد؟
۱- واژهی «عذاب» در قرآن بیشتر با حرف جرّ «ل» همنشین میشود. مانند «لَهُم عذاب».
۲- برگردانهای کهن قرآن جار و مجرور در «لَهُم عذاب» را به «ایشان را است» باز میگردانند و ما امروز به «برای ایشان است» باز میگردانیم.
۳- میپرسم «لَهُم عذابٌ» با «لَهُم قلوبٌ (۷:۱۷۹ و ۲۲:۴۶)» و «لَهُم اَیدٌ (۷:۱۷۹)» و «لَهُم أعیُنٌ (۷:۱۷۹)» و «لَهُم آذانٌ (۷:۱۷۹)» چه جدایشی دارند؟ چرا همانگونه که میگوییم ایشان دستان و چشمان و گوشهایی «دارند»، نمیگوییم «ایشان “عذابی” دارند»؟
۴- در «فرهنگ برابرنهادههای فارسی قرآن بر اساس ۱۴۲ نسخهی خطی کهن» برگههای ۱۰۱۲ و ۱۰۱۳ برای واژهی «عذاب» در فرازهای گوناگون قرآن، در کنار مصدرهای گذرایی مانند رنجاندن و شکنجه کردن واژگانی مانند زخم، درد، دردمندی، سختی، ناخوشی، گرسنگی و آسیب آمده است.
۵- بیگمان میدانید که کتابهای فروق اللغویه به گسستها و پیوستهای واژگانی میپردازند که شاید در نگاه نخست هممعنا دیده شوند؛ مانند: جدایش فؤاد و قلب و لُبّ و صدر.
۶- در فروق اللغویهی عسکری (قرن۴) به جدایش «عذاب» با «ألم» و همچنین «ایلام» پرداخته شده. این نشان میدهد برای عرب قرن ۴ آنچه پرسشبرانگیز بوده، دگرسانی «عذاب» و «ألم» و «ایلام» بوده است؛ گویی عرب این سه را بسیار نزدیک میدیده و دودل بوده است که «عذاب» گذراست یا نیست و نیاز بوده این جدایش را واکاود. عسکری دربارهی دگرسانیهای نازک «عذاب» و «ألم» میگوید «عذاب» دردی است که میپاید و میگوید آب گوارنده را برای خنکا و درد پاینده و روندهای که در گلو میسازد «ماء عذب» میگویند.
۷- اینها نشان میدهد «لَهُم عذابٌٍ» را میتوانیم در کنار «برای ایشان شکنجهای است» یعنی خوانش «عذاب» به سان اسم مصدری متعدی، به گونهای دیگر نیز بخوانیم. میتوانیم آن را نه مصدری که اسمی بخوانیم و بخوانیم «ایشان زخمیاند»، «ایشان درد دارند»، «ایشان ناخوشاند» یا «ایشان آسیبدیده اند».
———
خوانشها (۱۰)- از این رشته یادداشت بخوانید: #readings@quranicfragments
برگردانهای کهن (۸)- از این رشته یادداشت بخوانید: #ancienttranslations@quranicfragments
———
#pragmatics #شباهت_قالب_آیات #حرف_اضافه #ل #قرآن #مثاني #ترجمه #ریشه #ع_ذ_ب #غلط_رایج_در_ترجمه #برگردان_های_کهن
  
  ۱- واژهی «عذاب» در قرآن بیشتر با حرف جرّ «ل» همنشین میشود. مانند «لَهُم عذاب».
۲- برگردانهای کهن قرآن جار و مجرور در «لَهُم عذاب» را به «ایشان را است» باز میگردانند و ما امروز به «برای ایشان است» باز میگردانیم.
۳- میپرسم «لَهُم عذابٌ» با «لَهُم قلوبٌ (۷:۱۷۹ و ۲۲:۴۶)» و «لَهُم اَیدٌ (۷:۱۷۹)» و «لَهُم أعیُنٌ (۷:۱۷۹)» و «لَهُم آذانٌ (۷:۱۷۹)» چه جدایشی دارند؟ چرا همانگونه که میگوییم ایشان دستان و چشمان و گوشهایی «دارند»، نمیگوییم «ایشان “عذابی” دارند»؟
۴- در «فرهنگ برابرنهادههای فارسی قرآن بر اساس ۱۴۲ نسخهی خطی کهن» برگههای ۱۰۱۲ و ۱۰۱۳ برای واژهی «عذاب» در فرازهای گوناگون قرآن، در کنار مصدرهای گذرایی مانند رنجاندن و شکنجه کردن واژگانی مانند زخم، درد، دردمندی، سختی، ناخوشی، گرسنگی و آسیب آمده است.
۵- بیگمان میدانید که کتابهای فروق اللغویه به گسستها و پیوستهای واژگانی میپردازند که شاید در نگاه نخست هممعنا دیده شوند؛ مانند: جدایش فؤاد و قلب و لُبّ و صدر.
۶- در فروق اللغویهی عسکری (قرن۴) به جدایش «عذاب» با «ألم» و همچنین «ایلام» پرداخته شده. این نشان میدهد برای عرب قرن ۴ آنچه پرسشبرانگیز بوده، دگرسانی «عذاب» و «ألم» و «ایلام» بوده است؛ گویی عرب این سه را بسیار نزدیک میدیده و دودل بوده است که «عذاب» گذراست یا نیست و نیاز بوده این جدایش را واکاود. عسکری دربارهی دگرسانیهای نازک «عذاب» و «ألم» میگوید «عذاب» دردی است که میپاید و میگوید آب گوارنده را برای خنکا و درد پاینده و روندهای که در گلو میسازد «ماء عذب» میگویند.
۷- اینها نشان میدهد «لَهُم عذابٌٍ» را میتوانیم در کنار «برای ایشان شکنجهای است» یعنی خوانش «عذاب» به سان اسم مصدری متعدی، به گونهای دیگر نیز بخوانیم. میتوانیم آن را نه مصدری که اسمی بخوانیم و بخوانیم «ایشان زخمیاند»، «ایشان درد دارند»، «ایشان ناخوشاند» یا «ایشان آسیبدیده اند».
———
خوانشها (۱۰)- از این رشته یادداشت بخوانید: #readings@quranicfragments
برگردانهای کهن (۸)- از این رشته یادداشت بخوانید: #ancienttranslations@quranicfragments
———
#pragmatics #شباهت_قالب_آیات #حرف_اضافه #ل #قرآن #مثاني #ترجمه #ریشه #ع_ذ_ب #غلط_رایج_در_ترجمه #برگردان_های_کهن
Telegram
  
  یادداشتهای قرآنی
  آمرزش یا زخمبند؟
خوانشها (۱۵)/ برگردانهای کهن (۱۱)
۱- در آیات ۲:۲۶۳ و ۴۲:۳۷ و ۴۲:۴۳ و ۴۵:۱۴ و ۶۴:۱۴ ریشهی غفران در رفتارهای انسان- انسان به کار رفته است. این را بسیاری از مفسران گفتهاند.
۲- در سدههای گوناگون مترجمان قرآن غفران را به شاخههایی از ریشهی…
  خوانشها (۱۵)/ برگردانهای کهن (۱۱)
۱- در آیات ۲:۲۶۳ و ۴۲:۳۷ و ۴۲:۴۳ و ۴۵:۱۴ و ۶۴:۱۴ ریشهی غفران در رفتارهای انسان- انسان به کار رفته است. این را بسیاری از مفسران گفتهاند.
۲- در سدههای گوناگون مترجمان قرآن غفران را به شاخههایی از ریشهی…
Forwarded from کتابخانه انعکاس
Shari L.Lowin (2019), The jews say the hand of god is chained: Q.5:64 as response to a Midrash in a piyyut by R. El azar hi-kallir, Journal of Quranic Studies 21.2 (2019): 108-139
آیه ۶۴ سوره مائده میگوید: «و قالت الیهود ید الله مغلولة، غلت ایدیهم و لعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان»
(ﻭ ﻳﻬﻮﺩ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺩست خدا ﺑﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ . ﺩﺳﺖ ﻫﺎﺷﺎﻥ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﺎﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻛﻴﻔﺮ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﺑﺎﻃﻠﺸﺎﻥ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﻟﻌﻨﺖ ﺑﺎﺩ؛ ﺑﻠﻜﻪ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﮔﺸﻮﺩﻩ ﻭ ﺑﺎﺯ ﺍﺳﺖ)
نکته جالب توجه این است که عبارت "دست خداوند بسته است" در متن کتاب مقدس یافت نمیشود! و این سوال به ذهن میآید که این آیه ناظر به کدام فقره کتاب مقدس یا اعتقاد یهودیان است؟
پژوهشگران تا کنون بر این تصور بودهاند که این آیه ناظر به مراثی ۲: ۳ و کتاب سوم خنوخ: 48 است اما بر اساس دلایلی که در این مقاله بیان شده این آیه قرآن به هیچ یک از قسمتهای عهدین ارتباط ندارد و از سویی دیگر اگر به دنبال پاسخ این پرسش تمام تفاسیر اسلامی دو قرن نخست را بخوانیم، ردی از این نمییابیم که مفسران مسلمان «مغلوله دانستن دست خدا» را ناظر به کدام انگاره الهیات یهودی و راجع به کدام فقرات عهد عتیق میدانند.
مسلمانان صدر اسلام عموماً تفاسیر نابهجایی از این آیه ارائه دادهاند که نشان میدهد مسلمانان به کلی با فضای الهیات یهودی در این موضوع ناآشنا بودهاند. بنابراین این آیه از نکتهای در اندیشه یهودیان خبر میدهد که هیچ یک از اعراب یا مسلمانان از آن خبر نداشتهاند.
نویسنده این مقاله، برای اولین بار نشان داده است که موضع قرآن در این آیه، نه در مقابل عهد عتیق، که پاسخی به مدراشهای یهود ذیل ارمیا 40:1 می باشد.
مدراشها ( تفاسیر خاخامی از عهد عتیق) در جریان تخریب اول معبد و اسارت بابلی که بخت النصر، دستان یهودیان و حتی پیامبرانی چون ارمیا را در غل و زنجیر کرد و به بابل برد، برای این که شدت همدردی و روی برنگرداندن خدا از قوم یهود را نشان دهند قائل شده اند که خداوند نیز به همراه یهود دستانش در زنجیر است (ید الله مغلوله). این اعتقاد خاخامی در اشعار عبادی یهودی در کنیسهها دائما و تا عصر ظهور اسلام زمزمه میشد و این نشانی از این بود که خداوند همچنان دستانش بسته است و اگر یهود همچنان به علت گناهانش در اسارت و گرفتار است، خدا نیز به علت مهر زیادش به یهودیان دستان خود را تا روز معهود بسته است. این همدردی و همدلی خداوند، نشان از ارتباط قوی یهود با خداوند و عهد خداوند با ایشان بود که قویتر از عهد خداوند با مسلمانان است.
از سویی دیگر بافتار سورۀ مائده نیز بیشتر حول مسأله «عهد خداوند» است و این که در این آیه گفته میشود دست خداوند بسته نیست و هرچه خدا بخواهد انفاق می کند، احتمالاً به این اِشعار دارد که می تواند با مسلمانان عهدی قویتر از آن چه با یهود داشته است، ببندد. قرآن در این آیه با مطرح کردن این ادعای یهودیان، ادعای دیگر آنان مبنی بر اینکه یک رابطه همزیستی مستمر و منحصر به فرد با خداوند دارند را رد می کند.
@inekas
Please open Telegram to view this post
    VIEW IN TELEGRAM
  Journal of Qur'anic Studies
  
  The Jews Say the Hand of God is Chained: Q. 5:64 as a Response to a Midrash in a piyyut by R. Elʿazar ha-Kallir | Journal of Qur'anic…
  In Q. 5:64, the Qur'an accuses the Jews of describing God as a deity with a chained (maghlūla) hand, a charge the Qur'an understands as indicating divine miserliness. However, a foray into Jewish teachings reveals that no such statement of God's niggardliness…
  خوانشها (۱۱)
«و رأی المُجرِمونَ النّارَ فظَنّوا أنّهُم مُواقِعوها و لَمْ یِجِدوا عنها مَصرِفاً (۱۸:۵۳)»
«مواقعة» گاهی نبرد است و همآوردی و گاهی آمیزش است و زنامردی. پس،
میتوانیم آیه را اینگونه بخوانیم که بدکاران آتش را برای همآوردی میخواهند. آن کس که با آتش و آتشیان گلاویز میشود پاگیر میشود و خوی ستیزهجویانهی دشمنش را به خود میگیرد. درست از این رو آن کسانی که میگویند «قِنا عَذابَ النّار (۲:۲۰۱ و ۳:۱۶ و ۳:۱۹۱)» برای در نیافتادن به آتش نیست که یاری میجویند، برای خوی دردآلود آتش نیافتن است که یاری میخواهند. آنها میدانند که همآورد آتش نیستند پس نهتنها آتش را به نبرد نمیخوانند بلکه نزد پروردگارشان زاری میکنند که اگر آتش پا پیش گذاشت، خوی او را نگیرند و آتش نگردند و آب بمانند. آبخو بمانند. آبخویان با آتش گلاویز نمیشوند، آتش را برمیچینند.
و میتوانیم آن را اینگونه بخوانیم که بدکاران آتش را برای زنامردی میخواهند. آنان گمان میکنند چیزی شیرین در آمیختن با آتش است و خود را به گرفتاری میاندازند اما راه برگشتی نمییابند. با پای خودشان و در پی شیرینی پندارین میروند اما نمیتوانند با پای خودشان برگردند و در تلخی و دردی پایا میمانند.
———
خوانشها (۱۱)- از این رشته یادداشت بخوانید: #readings@quranicfragments
#قرآن #دین #سوره_کهف #سوره_بقره #سوره_آل_عمران #قرائت_پذیری #ترجمه #و_ق_ع #نار #ماء
  «و رأی المُجرِمونَ النّارَ فظَنّوا أنّهُم مُواقِعوها و لَمْ یِجِدوا عنها مَصرِفاً (۱۸:۵۳)»
«مواقعة» گاهی نبرد است و همآوردی و گاهی آمیزش است و زنامردی. پس،
میتوانیم آیه را اینگونه بخوانیم که بدکاران آتش را برای همآوردی میخواهند. آن کس که با آتش و آتشیان گلاویز میشود پاگیر میشود و خوی ستیزهجویانهی دشمنش را به خود میگیرد. درست از این رو آن کسانی که میگویند «قِنا عَذابَ النّار (۲:۲۰۱ و ۳:۱۶ و ۳:۱۹۱)» برای در نیافتادن به آتش نیست که یاری میجویند، برای خوی دردآلود آتش نیافتن است که یاری میخواهند. آنها میدانند که همآورد آتش نیستند پس نهتنها آتش را به نبرد نمیخوانند بلکه نزد پروردگارشان زاری میکنند که اگر آتش پا پیش گذاشت، خوی او را نگیرند و آتش نگردند و آب بمانند. آبخو بمانند. آبخویان با آتش گلاویز نمیشوند، آتش را برمیچینند.
و میتوانیم آن را اینگونه بخوانیم که بدکاران آتش را برای زنامردی میخواهند. آنان گمان میکنند چیزی شیرین در آمیختن با آتش است و خود را به گرفتاری میاندازند اما راه برگشتی نمییابند. با پای خودشان و در پی شیرینی پندارین میروند اما نمیتوانند با پای خودشان برگردند و در تلخی و دردی پایا میمانند.
———
خوانشها (۱۱)- از این رشته یادداشت بخوانید: #readings@quranicfragments
#قرآن #دین #سوره_کهف #سوره_بقره #سوره_آل_عمران #قرائت_پذیری #ترجمه #و_ق_ع #نار #ماء
۱- دیشب که آقا محسن میخواند «مرد بحری دائما بر تخته خوف و رجا است/ چونکه تخته و مَرد فانی شد، جز استغراق نیست» یاد یادداشتی افتادم که گمان میکردم نوشتهامش اما هرچه گشتم نیافتمش. هنوز هم گمان میکنم باید نوشته باشمش اما نیست. یادداشتی دربارهی مرد بحری و فنایش در قرآن.
۲- واژهی کشتی (الفلك) در ۲۳ آیهی قرآن به کار رفته که در ۶ آیه با رهایی (نجاة) و ۴ آیه با مرگ در آب (غرق) همنشین شده است. از این ۶ و ۴ دوتایش همپوشانی دارند یعنی دو آیه هستند که از هر سه ریشه سخن گفتهاند.
۳- اما در داستانهای قرآن تنها اینگونه نیست که نیکوکاران از خیزابهای دریا برهند و بدکاران در آب بمیرند. دستهی سومی هم در کار است. نیکوکاران خود دو دسته میشوند. گروهی که در آرزوی «نجاة»اند و گروهی که از دوگانهی «نجاة» و «غرق» رهیدهاند. یا اگر بخواهم روشنتر بگویم، گروهی که از «شرك» ورزیدن به «نجاة» رهیدهاند. دوست را برای «نجاة» خویش نمیخواهند. دوستی را یافتهاند فراتر از «نجاة».
۴- قرآن از خوانندگانش میخواهد دلواپس رهایی (نجاة) نباشند. او کسانی را میستاید و الگو میشمارد که به کشتی [جهان؟] مینشینند اما هیچ آرزو و هراسی در دل ندارند.
«و براتان بگذاشت چهارپا و کشتی تا بر آن بنشینید و چو جاگیر شدید یاد از نکویی آن کسی بنمایید که بپرورد شما و بگویید چه ژرف است آنکس که بکرده است این را دستیاب ما که هیچ دستی ما را نبود در این کار و هماره سوی کردگار خویشیم بازگردندهکسان- و جَعَلَ لَكُم مِنَ الفُلْكِ و الاَنعَامِ ما تَركَبون لِتَستَوُوا عَلىٰ ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذكُروا نِعمَةَ رَبِّكُم اِذا اِستَوَيتُم عَلَيهِ و تَقُولُوا سُبحَانَ الَّذي سَخَّرَ لَنا هَٰذا و ما كُنّا لَهُ مُقرِنِينَ و اِنّا اِلىٰ رَبِّنا لَمُنقَلِبُون (۴۳:۱۲-۱۴)»
۵- در آیههای بالا هیچ نشانی از رهایی (نجاة) نیست. آرزوی ژرفاگویان (مسبِّحون) در آیههای بالا تنها بازگشت (انقلاب) سوی پروردگارشان است؛ پروردگاری که نهتنها پروردگار کشتی که همزمان پروردگار دریا و خشکی و رهایی و مرگ و باز ژرفتر از اینهاست. آنها نه آرزوی مرگ دارند و نه آرزوی نامرگ. نه آرزوی رهایی از دریا را دارند و نه آرزوی نارهایی از دریا را. چشمشان به آنسوتر است. به ژرفا. به قول مولانا به پشت پردهی ازرق. آنجا که میگوید:«پشت این پردهی ازرق صنمی مهرویی است/ که ز نور رخش انجم همه مجمر گیرند».
#قرآن #pragmatics #سوره_زخرف #زبان_دین #دین #ریشه #س_ب_ح #فلك #ن_ج_و #شرك #ترجمه #مولانا
  ۲- واژهی کشتی (الفلك) در ۲۳ آیهی قرآن به کار رفته که در ۶ آیه با رهایی (نجاة) و ۴ آیه با مرگ در آب (غرق) همنشین شده است. از این ۶ و ۴ دوتایش همپوشانی دارند یعنی دو آیه هستند که از هر سه ریشه سخن گفتهاند.
۳- اما در داستانهای قرآن تنها اینگونه نیست که نیکوکاران از خیزابهای دریا برهند و بدکاران در آب بمیرند. دستهی سومی هم در کار است. نیکوکاران خود دو دسته میشوند. گروهی که در آرزوی «نجاة»اند و گروهی که از دوگانهی «نجاة» و «غرق» رهیدهاند. یا اگر بخواهم روشنتر بگویم، گروهی که از «شرك» ورزیدن به «نجاة» رهیدهاند. دوست را برای «نجاة» خویش نمیخواهند. دوستی را یافتهاند فراتر از «نجاة».
۴- قرآن از خوانندگانش میخواهد دلواپس رهایی (نجاة) نباشند. او کسانی را میستاید و الگو میشمارد که به کشتی [جهان؟] مینشینند اما هیچ آرزو و هراسی در دل ندارند.
«و براتان بگذاشت چهارپا و کشتی تا بر آن بنشینید و چو جاگیر شدید یاد از نکویی آن کسی بنمایید که بپرورد شما و بگویید چه ژرف است آنکس که بکرده است این را دستیاب ما که هیچ دستی ما را نبود در این کار و هماره سوی کردگار خویشیم بازگردندهکسان- و جَعَلَ لَكُم مِنَ الفُلْكِ و الاَنعَامِ ما تَركَبون لِتَستَوُوا عَلىٰ ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذكُروا نِعمَةَ رَبِّكُم اِذا اِستَوَيتُم عَلَيهِ و تَقُولُوا سُبحَانَ الَّذي سَخَّرَ لَنا هَٰذا و ما كُنّا لَهُ مُقرِنِينَ و اِنّا اِلىٰ رَبِّنا لَمُنقَلِبُون (۴۳:۱۲-۱۴)»
۵- در آیههای بالا هیچ نشانی از رهایی (نجاة) نیست. آرزوی ژرفاگویان (مسبِّحون) در آیههای بالا تنها بازگشت (انقلاب) سوی پروردگارشان است؛ پروردگاری که نهتنها پروردگار کشتی که همزمان پروردگار دریا و خشکی و رهایی و مرگ و باز ژرفتر از اینهاست. آنها نه آرزوی مرگ دارند و نه آرزوی نامرگ. نه آرزوی رهایی از دریا را دارند و نه آرزوی نارهایی از دریا را. چشمشان به آنسوتر است. به ژرفا. به قول مولانا به پشت پردهی ازرق. آنجا که میگوید:«پشت این پردهی ازرق صنمی مهرویی است/ که ز نور رخش انجم همه مجمر گیرند».
#قرآن #pragmatics #سوره_زخرف #زبان_دین #دین #ریشه #س_ب_ح #فلك #ن_ج_و #شرك #ترجمه #مولانا
امروز از فیاض لاهیجی خواندم که «فلاطون عقل میلافد محمد عشق میبافد» و گفتم برای شادباش این را باز پیشکش کنم:
  Forwarded from یادداشتهای قرآنی
«قُل ادعوا الله أو ادعوا الرحمن (۱۷:۱۱۰)»
یا
مثنوی ما دکان “رحمت” است!
۱- ناگهان گوهر همهی آنچه را در این کانال گفتهام و نگفتهام و خواهم گفت یافتم. هر آنچه هست و خواهد بود شاخههای این بن است؛این دانش و دانهی زنده و زایا. شاید میوههایش را من نچینم اما دریغم میآید در دل شما هم نکارمش.
۲- دشوار نیست. وقتی میگوییم شاگردی آن گلفروش را بکن دیگر مهم نیست نام گلفروش حسن آقاست یا پریسا خانم. شاگردی آن گلفروش را بکن یعنی گلفروشی یاد بگیر، چه از حسن آقا و چه از پریسا خانم. اگر روزی شاگرد گلفروش را چاقو به دست هم دیدیم خیالمان بر نمیدارد که در پی آدمکشی است. از پیش میدانیم میخواهد ساقهای را کوتاه کند. همه چیز برایش ابزار همان گلفروشی است.
۳- آن گزاره این است: در سراسر قرآن واژهی «الله» را با عبارت “الرحمن من حیث الرحمة” جایگزین کنید و قرآن را دوباره بخوانید، آنگاه قرآن دیگری خواهید دید. آنگاه «إن الله علی کل شیء قدیر» و مانندش که ۳۵ بار در قرآن آمده، میشود “إن الرحمن من حیث الرحمة علی کل شیء قدیر”. آنگاه دیگر ترجمهاش نمیشود «خدا بر هر کاری تواناست» بلکه میشود “آن مهربان از آن رو که مهربان است بر هر کاری تواناست”. آنگاه «اعبدوا الله» میشود “اعبدوا الرحمن من حیث الرحمة” و دیگر ترجمهاش نمیشود «بندگان خدا باشید» بلکه میشود “بندگان آن مهربان باشید از آن رو که مهربان است”.
۴- قرآن را باید دوباره بخوانیم و ترجمه کنیم، در پرتو نام «الرحمن» که در آغاز هر سوره به ما بانگ میزند چاقو هم اگر دیدی “من حیث الرحمة” است. وقتی میگوییم خدا چنین و چنان است، این گزاره متافیزیک میسازد اما وقتی میگوییم «آن مهربان از آن رو که مهربان است» چنین و چنان است یعنی شما هم مهربان شوید تا چنین شوید و چنان شوید.
#قرآن #قرائت_پذیری #سوره_اسراء #ریشه #رحم #رحمان #زبان_دین
پ.ن: به اینگونه خوانش میگویند خوانش غیرشناختاری non-cognitive از دین. برای نمونه نگاه کنید به اینجا.
  یا
مثنوی ما دکان “رحمت” است!
۱- ناگهان گوهر همهی آنچه را در این کانال گفتهام و نگفتهام و خواهم گفت یافتم. هر آنچه هست و خواهد بود شاخههای این بن است؛این دانش و دانهی زنده و زایا. شاید میوههایش را من نچینم اما دریغم میآید در دل شما هم نکارمش.
۲- دشوار نیست. وقتی میگوییم شاگردی آن گلفروش را بکن دیگر مهم نیست نام گلفروش حسن آقاست یا پریسا خانم. شاگردی آن گلفروش را بکن یعنی گلفروشی یاد بگیر، چه از حسن آقا و چه از پریسا خانم. اگر روزی شاگرد گلفروش را چاقو به دست هم دیدیم خیالمان بر نمیدارد که در پی آدمکشی است. از پیش میدانیم میخواهد ساقهای را کوتاه کند. همه چیز برایش ابزار همان گلفروشی است.
۳- آن گزاره این است: در سراسر قرآن واژهی «الله» را با عبارت “الرحمن من حیث الرحمة” جایگزین کنید و قرآن را دوباره بخوانید، آنگاه قرآن دیگری خواهید دید. آنگاه «إن الله علی کل شیء قدیر» و مانندش که ۳۵ بار در قرآن آمده، میشود “إن الرحمن من حیث الرحمة علی کل شیء قدیر”. آنگاه دیگر ترجمهاش نمیشود «خدا بر هر کاری تواناست» بلکه میشود “آن مهربان از آن رو که مهربان است بر هر کاری تواناست”. آنگاه «اعبدوا الله» میشود “اعبدوا الرحمن من حیث الرحمة” و دیگر ترجمهاش نمیشود «بندگان خدا باشید» بلکه میشود “بندگان آن مهربان باشید از آن رو که مهربان است”.
۴- قرآن را باید دوباره بخوانیم و ترجمه کنیم، در پرتو نام «الرحمن» که در آغاز هر سوره به ما بانگ میزند چاقو هم اگر دیدی “من حیث الرحمة” است. وقتی میگوییم خدا چنین و چنان است، این گزاره متافیزیک میسازد اما وقتی میگوییم «آن مهربان از آن رو که مهربان است» چنین و چنان است یعنی شما هم مهربان شوید تا چنین شوید و چنان شوید.
#قرآن #قرائت_پذیری #سوره_اسراء #ریشه #رحم #رحمان #زبان_دین
پ.ن: به اینگونه خوانش میگویند خوانش غیرشناختاری non-cognitive از دین. برای نمونه نگاه کنید به اینجا.
Forwarded from مرتضی کریمینیا
Media is too big
    VIEW IN TELEGRAM
  ویدئویی کوتاه دربارۀ مصحف صنعاء1
دربارۀ مصحف صنعاء ۱ که از جهاتی مهمترین سند قرآنی باقیمانده از سدۀ نخست هجری به شمار میآید، سخنان بسیاری در فضای مجازی گفته شده است.
این اثر تنها نسخۀ دولایۀ پوستی (پالیمسست) از قرآن به شمار میآید، و لایۀ زیرین و قدیمیتر آن متنی غیر عثمانی و غیررسمی از قرآن را دربر دارد که از سوی برخی محققان غربی و نیز عموم مخالفان قرآن دستآویز طعن در تاریخیت متن قرآن قرار گرفته است (کافیست عبارت مصحف صنعا یا قرآن صنعا را در یوتیوب جستجو کنیم)
دو سال پیش که متن کامل لایۀ زیرین این نسخه بر اساس خوانش بهنام صادقی و محسن گودرزی را همراه با مقدمهای مفصل منتشر کردم (👈مصحف صنعاء1 و مسئلۀ خاستگاه قرآن، انتشارات هرمس، ۱۴۰۰، فهرست کتاب و مقدمۀ مترجم را از اینجا دریافت کنید)، این ویدئو را با همکاری دوستانم در مرکز حوزوی پژوهشهای تاریخ اسلام در قم ساختیم تا برای عموم خوانندگان کمک کننده باشد، اما انتشار آن در فضای مجازی تاکنون به تاخیر افتاد. اکنون امید دارم این توضیحات ویدئویی برای علاقمندان تاریخ قرآن سودمند افتد.
برای فایل باکیفیت بهتر و توضیحات بیشتر، این لینک را در یوتیوب پیشنهاد میکنم
  دربارۀ مصحف صنعاء ۱ که از جهاتی مهمترین سند قرآنی باقیمانده از سدۀ نخست هجری به شمار میآید، سخنان بسیاری در فضای مجازی گفته شده است.
این اثر تنها نسخۀ دولایۀ پوستی (پالیمسست) از قرآن به شمار میآید، و لایۀ زیرین و قدیمیتر آن متنی غیر عثمانی و غیررسمی از قرآن را دربر دارد که از سوی برخی محققان غربی و نیز عموم مخالفان قرآن دستآویز طعن در تاریخیت متن قرآن قرار گرفته است (کافیست عبارت مصحف صنعا یا قرآن صنعا را در یوتیوب جستجو کنیم)
دو سال پیش که متن کامل لایۀ زیرین این نسخه بر اساس خوانش بهنام صادقی و محسن گودرزی را همراه با مقدمهای مفصل منتشر کردم (👈مصحف صنعاء1 و مسئلۀ خاستگاه قرآن، انتشارات هرمس، ۱۴۰۰، فهرست کتاب و مقدمۀ مترجم را از اینجا دریافت کنید)، این ویدئو را با همکاری دوستانم در مرکز حوزوی پژوهشهای تاریخ اسلام در قم ساختیم تا برای عموم خوانندگان کمک کننده باشد، اما انتشار آن در فضای مجازی تاکنون به تاخیر افتاد. اکنون امید دارم این توضیحات ویدئویی برای علاقمندان تاریخ قرآن سودمند افتد.
برای فایل باکیفیت بهتر و توضیحات بیشتر، این لینک را در یوتیوب پیشنهاد میکنم
نسخهی جستوجوپذیر فرهنگنامهی قرآنی
در این پایگاه میتوانید کهنترین برابرنهادههای واژگان قرآن را بیابید. بیش از ۱۹۰ هزار برابرنهاده در قرآنهای بهفارسیبرگشته در سدههای ۴ تا ۱۳ هجری برای واژگانی عربی از ۱۵۶۱ ریشه؛ این واژگان و برابرنهادههایشان از ۱۴۲ نسخهی خطی در کتابخانهی آستان قدس گرفته شده است. واژگان بیمانند و دلربایی در این فرهنگنامه هست که در هیچ فرهنگ واژگانی دیگری نیست:
matr.ir/farhangname/
#قرآن #ترجمه #فرهنگنامه_قرآنی #ریشه_ها #pragmatics #semantics #برگردان_های_کهن
تا کنون در چندین یادداشت از این فرهنگنامه بهره بردهام. میتوانید اینجا بخوانیدشان:
۱- آرامدهنده است آیینهی آرامدهنده
۲- دربارهی «مُهَیمن»
۳- دلشدگان، سخننیوشان و بهرهگیرندگان از هر دین
۴- بندگان و رهیدگان و پرستاران
۵- دربارهی زیبایی
۶- پیشنهادی سوم برای برگردان ولایت
۷- شکنجه یا درد؟
  در این پایگاه میتوانید کهنترین برابرنهادههای واژگان قرآن را بیابید. بیش از ۱۹۰ هزار برابرنهاده در قرآنهای بهفارسیبرگشته در سدههای ۴ تا ۱۳ هجری برای واژگانی عربی از ۱۵۶۱ ریشه؛ این واژگان و برابرنهادههایشان از ۱۴۲ نسخهی خطی در کتابخانهی آستان قدس گرفته شده است. واژگان بیمانند و دلربایی در این فرهنگنامه هست که در هیچ فرهنگ واژگانی دیگری نیست:
matr.ir/farhangname/
#قرآن #ترجمه #فرهنگنامه_قرآنی #ریشه_ها #pragmatics #semantics #برگردان_های_کهن
تا کنون در چندین یادداشت از این فرهنگنامه بهره بردهام. میتوانید اینجا بخوانیدشان:
۱- آرامدهنده است آیینهی آرامدهنده
۲- دربارهی «مُهَیمن»
۳- دلشدگان، سخننیوشان و بهرهگیرندگان از هر دین
۴- بندگان و رهیدگان و پرستاران
۵- دربارهی زیبایی
۶- پیشنهادی سوم برای برگردان ولایت
۷- شکنجه یا درد؟
Forwarded from عنقاء
🔍 از قُثَم تا مُحَمَّد...
✨ تاریخ اسلام | زندگی محمد | بازخوانی متون اسلامی
🖋 یادداشتهای دینپژوهان | مجید سلیمانی
🔻 بسیاری از پژوهشگران غربی بر این توافق دارند که نام کوچک پیامبر «محمّد» نبوده، بلکه محمّد به واقع صفت یا لقب متأخر او بوده است. چطور ممکن است؟ آن هم در باب آن که
نام او خوانند در قرآن صریح / قصهاش گویند از ماضی فصیح...
🔻 دلایل چندی در این خصوص آمده، از جمله این که این نام پیش و حتی تا یک قرن پس از اسلام شواهد بسیار کمی دارد. کریستییَن روبَن البته بر روی سنگنوشتهای متعلّق به یهودیان حِمیر، به سال ۵۲۳ میلادی، صد سال پیش از اسلام، نام «محمّد» (یا محمود) را خوانده که آنجا هم صفت ربّ است. جان نواس در تحقیقی که در آن تمام نامهای قطعی «علمای» چهار قرن نخست اسلامی را جستجو کردهاند، شواهد بسیار معدودی از نام محمّد در قرن اول یافته، یک یا دو نمونه. در قرن دوم امّا شش درصد نامها محمد است. حتی احمد هم چنین است. مونتگمری وات جایی از تعجب خود میگوید که نتوانسته نام احمد را، به عنوان نام کوچک، تا سال ۱۲۵ هجری، جایی بیابد. باز جان نواس میگوید که من نتوانستم سخن مونتگمری وات را، بر اساس پژوهشهای خود، رد کنم. مقصود این که سخن بیوجه نیست و نباید بر اساس عادتهای ذهنی قضاوت کرد.
🔻 امّا اگر «محمّد» صفت بوده، نام کوچک احتمالی پیامبر چه میتوانسته باشد؟ عموم قراین در این خصوص به سوی نام «قُثَم» میروند. قُثَم، بر وزن عُمَر، که به معنی مُعطی و بخشنده است. از بین قراین ما اینجا به انساب الاشراف بلاذری از قرن سوم بسنده کنیم که خود، در قیاس با منابع تاریخی اسلام، منبع کهنی محسوب میشود.
🔻 میبینید که در میان کُنیههای عبدالله بن عبدالمطلّب، پدر پیامبر، اباقُثَم را پیش از کنیههای دیگر ذکر میکند. اگر فرض کنیم که پیامبر برادر بزرگتری نداشته، به قاعده، نه ضرورتاً، این کنیه میباید نسبتی با نام فرزندش داشته باشد.
🔻 دیگر این که گویا قُثَم در این خاندان نام محبوب و رایجی بوده است. میگوید نام عموی پیامبر، یعنی فرزند دیگر عبدالمطلب هم قثم بوده که پیش از پیامبر فوت کرده و از این رو عبدالمطلب نام او را بر نوه نوآمده نهاده است، که بسیار رسم رایجی است. بعد البته میافزاید که به خواست آمنه، «که نام محمّد را به خواب دیده بود»، آن را به محمّد تغییر داد. باز نام فرزند عباس عموی پیامبر هم قثم بوده که ذکرش در این کتاب بسیار آمده.
🔻 در کنار اینها، احادیثی هم میبینیم، به صورتهای مختلف، که پیامبر نامها یا به واقع القاب خود را بر میشمرد، همچون امین و احمد و مصطفی و در عموم آنها «قثم» هم آمده است.
مجملش گفتیم و از نقدها دیگر نگفتیم...
#محمد #زندگینامه #اسلامپژوهی #تاریخ_اسلام
#Muhammad #Biogrphy #Islamic_Studies #History_of_Islam
🔗 برای دسترسی به این یادداشت و یادداشتهای دیگر از مجید سلیمانی بنگرید به صفحهی او در اینستاگرام.
🖋 یادداشتهای دینپژوهان | مجید سلیمانی
@anqanotes
  
  ✨ تاریخ اسلام | زندگی محمد | بازخوانی متون اسلامی
🖋 یادداشتهای دینپژوهان | مجید سلیمانی
🔻 بسیاری از پژوهشگران غربی بر این توافق دارند که نام کوچک پیامبر «محمّد» نبوده، بلکه محمّد به واقع صفت یا لقب متأخر او بوده است. چطور ممکن است؟ آن هم در باب آن که
نام او خوانند در قرآن صریح / قصهاش گویند از ماضی فصیح...
🔻 دلایل چندی در این خصوص آمده، از جمله این که این نام پیش و حتی تا یک قرن پس از اسلام شواهد بسیار کمی دارد. کریستییَن روبَن البته بر روی سنگنوشتهای متعلّق به یهودیان حِمیر، به سال ۵۲۳ میلادی، صد سال پیش از اسلام، نام «محمّد» (یا محمود) را خوانده که آنجا هم صفت ربّ است. جان نواس در تحقیقی که در آن تمام نامهای قطعی «علمای» چهار قرن نخست اسلامی را جستجو کردهاند، شواهد بسیار معدودی از نام محمّد در قرن اول یافته، یک یا دو نمونه. در قرن دوم امّا شش درصد نامها محمد است. حتی احمد هم چنین است. مونتگمری وات جایی از تعجب خود میگوید که نتوانسته نام احمد را، به عنوان نام کوچک، تا سال ۱۲۵ هجری، جایی بیابد. باز جان نواس میگوید که من نتوانستم سخن مونتگمری وات را، بر اساس پژوهشهای خود، رد کنم. مقصود این که سخن بیوجه نیست و نباید بر اساس عادتهای ذهنی قضاوت کرد.
🔻 امّا اگر «محمّد» صفت بوده، نام کوچک احتمالی پیامبر چه میتوانسته باشد؟ عموم قراین در این خصوص به سوی نام «قُثَم» میروند. قُثَم، بر وزن عُمَر، که به معنی مُعطی و بخشنده است. از بین قراین ما اینجا به انساب الاشراف بلاذری از قرن سوم بسنده کنیم که خود، در قیاس با منابع تاریخی اسلام، منبع کهنی محسوب میشود.
🔻 میبینید که در میان کُنیههای عبدالله بن عبدالمطلّب، پدر پیامبر، اباقُثَم را پیش از کنیههای دیگر ذکر میکند. اگر فرض کنیم که پیامبر برادر بزرگتری نداشته، به قاعده، نه ضرورتاً، این کنیه میباید نسبتی با نام فرزندش داشته باشد.
🔻 دیگر این که گویا قُثَم در این خاندان نام محبوب و رایجی بوده است. میگوید نام عموی پیامبر، یعنی فرزند دیگر عبدالمطلب هم قثم بوده که پیش از پیامبر فوت کرده و از این رو عبدالمطلب نام او را بر نوه نوآمده نهاده است، که بسیار رسم رایجی است. بعد البته میافزاید که به خواست آمنه، «که نام محمّد را به خواب دیده بود»، آن را به محمّد تغییر داد. باز نام فرزند عباس عموی پیامبر هم قثم بوده که ذکرش در این کتاب بسیار آمده.
🔻 در کنار اینها، احادیثی هم میبینیم، به صورتهای مختلف، که پیامبر نامها یا به واقع القاب خود را بر میشمرد، همچون امین و احمد و مصطفی و در عموم آنها «قثم» هم آمده است.
مجملش گفتیم و از نقدها دیگر نگفتیم...
#محمد #زندگینامه #اسلامپژوهی #تاریخ_اسلام
#Muhammad #Biogrphy #Islamic_Studies #History_of_Islam
🔗 برای دسترسی به این یادداشت و یادداشتهای دیگر از مجید سلیمانی بنگرید به صفحهی او در اینستاگرام.
🖋 یادداشتهای دینپژوهان | مجید سلیمانی
@anqanotes
Telegram
  
  آشیانهی عنقاء
  📖 بریدهای از کتاب «جُمَل مِن أنساب الأشراف» از بَلاذُری در سدهی سوم هجری، دربردارندهی شواهدی متنی برای یادداشت «از قُثَم تا مُحَمَّد» نوشتهی مجید سلیمانی 
@anqanotes
  @anqanotes
اسلام یا «نرم شدن»
دربارهی دگرسانیهای «قرآن قدس»/ برگردانهای کهن (۹)
۱- داشتم در نسخهی جستوجوپذیر فرهنگنامهی قرآنی میگشتم که زدگیها و افتادگیهایش را پیدا کنم. رسیدم به ریشهی «س ل م». چیزی گریبانم را گرفت. نسخهی شمارهی ۱ واژهی «اسلام» را برگرندانده بود به نرم شدن! آمدم پایین و پایین و پایینتر. همهی ۲۳ اسم و فعل از ریشهی «س ل م» که برگردان نسخهی شمارهی ۱ آن به دست ما رسیده، جز ۲ نمونه، به گونههایی از نرم شدن برگشتهاند. برای نمونه در آیههای ۳:۸۴ و ۶:۱۶۳ واژهی «مسلمون» به نرمشداران برگشته است.
۲- آن دو نمونه که به شاخههایی از نرم شدن برنگشتهاند هر دو زیر واژهی «مسلّمه» هستند که به اسپرده و رسته برگشتهاند.
۳- همهی بخش «س ل م» لسان العرب و فروق اللغویهی عسکری را خواندم تا مگر سرنخی یا گزارهای بیابم که چرا «س ل م» میتواند به نرمی برگردد اما چیزی نیافتم. اگر شما در واژهنامههای عربی به عربی چیزی یافتید، مهربانی میکنید اگر با من هم در میان بگذارید.
۴- هنگامی که آمدم این یادداشت را بنویسم و به فهرست نسخههای خطی فرهنگنامهی قرآنی برگشتم تازه پی بردم که نسخهی ۱ همان «قرآن قدس» است. قرآنی که بهتازگی، گمانم برای بار سوم، چاپ شده است و میتوانید از اینجا بخریدش. گرچه بسیار گران است.
۵- به سرم زد همهی ریشههایی را که «قرآن قدس» برای آنها الگوی تازهای برای برگردان به فارسی پیش مینهد، در یک یادداشت بیاورم. ۳۰۰ ریشه از ۱۵۰۰ ریشه را نگاه کردم و ۱۷ ریشه یافتم که برگردانهایشان در همهی ۱۴۱ نسخهی خطی دیگر مانندی ندارند. اما آرام آرام پشیمان شدم چون این ۱۷ نمونه تنها واژگانی تازه برای اندیشگانی همیشگی بودند نه مانند «نرم شدن» چشماندازی سراسر تازه برای نگریستن به چیزی دیرینه. برای نمونه ۲۰ اسم و فعل با ریشهی «ب ی ن» در قرآن قدس به دیدهور شدن یا دیدهور کردن برگردانده شدهاند. این بسیار زیباست اما چشمانداز چندان دورتری از روشن شدن یا پدیدار شدن، که بارها در برگردانهای دیگر آمده، به ما نمیبخشد.
۶- «قرآن قدس» شاید در پایان سدهی پنجم هجری و چند دهه پس از نخستین برگردان فراگیر قرآن به زبان فارسی در دربار نوح سامانی (آنچه امروز برگردان طبری مینامیمش) به انجام رسیده است اما به وارون سرگذشت همهی برگردانهای دیگر قرآن تا امروز (باور کنید درست تا همین امروز!) این برگردان ویراستی از برگردان طبری نیست و این بسیار شگفتآور است. بررسیها نشان میدهد «قرآن قدس» در سیستان نوشته شده و همین دوری زمینی و نزدیکی زمانی کمک کرده است تا نگارندگان آن شاید این بخت را داشتهاند که هرگز برگردان طبری را ندیده باشند. نادیدن برگردان طبری، این توان را به نگارندگان «قرآن قدس» بخشیده که خود بیاندیشند و «نهاده- سنت» و جهان خود را پایه بگذارند؛ جهان تازه و شاید گواراتری که در آن «اسلام» چیزی است مانند نرم شدن و مسلمانان نرمشدارانند.
#pragmatics #قرآن #ترجمه #ریشه #س_ل_م #برگردان_های_کهن #قرآن_قدس #ب_ي_ن #فرهنگنامه_قرآنی
  دربارهی دگرسانیهای «قرآن قدس»/ برگردانهای کهن (۹)
۱- داشتم در نسخهی جستوجوپذیر فرهنگنامهی قرآنی میگشتم که زدگیها و افتادگیهایش را پیدا کنم. رسیدم به ریشهی «س ل م». چیزی گریبانم را گرفت. نسخهی شمارهی ۱ واژهی «اسلام» را برگرندانده بود به نرم شدن! آمدم پایین و پایین و پایینتر. همهی ۲۳ اسم و فعل از ریشهی «س ل م» که برگردان نسخهی شمارهی ۱ آن به دست ما رسیده، جز ۲ نمونه، به گونههایی از نرم شدن برگشتهاند. برای نمونه در آیههای ۳:۸۴ و ۶:۱۶۳ واژهی «مسلمون» به نرمشداران برگشته است.
۲- آن دو نمونه که به شاخههایی از نرم شدن برنگشتهاند هر دو زیر واژهی «مسلّمه» هستند که به اسپرده و رسته برگشتهاند.
۳- همهی بخش «س ل م» لسان العرب و فروق اللغویهی عسکری را خواندم تا مگر سرنخی یا گزارهای بیابم که چرا «س ل م» میتواند به نرمی برگردد اما چیزی نیافتم. اگر شما در واژهنامههای عربی به عربی چیزی یافتید، مهربانی میکنید اگر با من هم در میان بگذارید.
۴- هنگامی که آمدم این یادداشت را بنویسم و به فهرست نسخههای خطی فرهنگنامهی قرآنی برگشتم تازه پی بردم که نسخهی ۱ همان «قرآن قدس» است. قرآنی که بهتازگی، گمانم برای بار سوم، چاپ شده است و میتوانید از اینجا بخریدش. گرچه بسیار گران است.
۵- به سرم زد همهی ریشههایی را که «قرآن قدس» برای آنها الگوی تازهای برای برگردان به فارسی پیش مینهد، در یک یادداشت بیاورم. ۳۰۰ ریشه از ۱۵۰۰ ریشه را نگاه کردم و ۱۷ ریشه یافتم که برگردانهایشان در همهی ۱۴۱ نسخهی خطی دیگر مانندی ندارند. اما آرام آرام پشیمان شدم چون این ۱۷ نمونه تنها واژگانی تازه برای اندیشگانی همیشگی بودند نه مانند «نرم شدن» چشماندازی سراسر تازه برای نگریستن به چیزی دیرینه. برای نمونه ۲۰ اسم و فعل با ریشهی «ب ی ن» در قرآن قدس به دیدهور شدن یا دیدهور کردن برگردانده شدهاند. این بسیار زیباست اما چشمانداز چندان دورتری از روشن شدن یا پدیدار شدن، که بارها در برگردانهای دیگر آمده، به ما نمیبخشد.
۶- «قرآن قدس» شاید در پایان سدهی پنجم هجری و چند دهه پس از نخستین برگردان فراگیر قرآن به زبان فارسی در دربار نوح سامانی (آنچه امروز برگردان طبری مینامیمش) به انجام رسیده است اما به وارون سرگذشت همهی برگردانهای دیگر قرآن تا امروز (باور کنید درست تا همین امروز!) این برگردان ویراستی از برگردان طبری نیست و این بسیار شگفتآور است. بررسیها نشان میدهد «قرآن قدس» در سیستان نوشته شده و همین دوری زمینی و نزدیکی زمانی کمک کرده است تا نگارندگان آن شاید این بخت را داشتهاند که هرگز برگردان طبری را ندیده باشند. نادیدن برگردان طبری، این توان را به نگارندگان «قرآن قدس» بخشیده که خود بیاندیشند و «نهاده- سنت» و جهان خود را پایه بگذارند؛ جهان تازه و شاید گواراتری که در آن «اسلام» چیزی است مانند نرم شدن و مسلمانان نرمشدارانند.
#pragmatics #قرآن #ترجمه #ریشه #س_ل_م #برگردان_های_کهن #قرآن_قدس #ب_ي_ن #فرهنگنامه_قرآنی
Forwarded from باشگاه اندیشه
  
.
مدرسه مطالعات دین باشگاه اندیشه برگزار میکند:
استعاره در زبان دین: مروری گذرا
با ارائه
سیدحسین مرکبی
پژوهشگر فلسفه دین و قرآنپژوه
پاییز و زمستان ۱۴۰۲
دوشنبهها | ساعت ۱۸:۳۰ تا ۲۰
۴ جلسه | حضوری و آنلاین | ۲۵۰ هزار تومان
بدون پیشنیاز | همراه با گواهی باشگاه اندیشه
خیابان انقلاب، خیابان وصال شیرازی، کوچه نایبی، پلاک ۲۳
▪️شرکت در جلسهی اول، دوشنبه ۲۰ آذر، برای عموم آزاد و رایگان است
برای اطلاعات بیشتر و ثبتنام:
@bashgahandisheschools
📝دربارهی دوره
آیا گزارههای تجربهناپذیر دینی معنادارند؟ گزارههای الهیاتی و فرمانهای دینی را باید استعاری بفهمیم یا تحت اللفظی؟ نسبت استعاره و واقعیت چیست؟ آیا همهٔ استعارهها را میتوانیم به زبان غیراستعاری نیز بیان کنیم؟ چگونه میتوانیم آنچه را دربارهٔ خدا گفته میشود، بیازماییم؟ همراه با شما و همگام با کتاب «استعاره و زبان دین» اثر ژنت مارتین ساسکیس (استاد الهیات فلسفی و عضو کالج مسیحی در دانشگاه کیمبریج) به این پرسشها و بیش از آن خواهیم پرداخت.
#پاییز۱۴۰۲ #زمستان۱۴۰۲ #مطالعات_دین #استعاره #زبان_دین #زبان_دینی #مرکبی #باشگاه_اندیشه
@bashgahandishe
  مدرسه مطالعات دین باشگاه اندیشه برگزار میکند:
استعاره در زبان دین: مروری گذرا
با ارائه
سیدحسین مرکبی
پژوهشگر فلسفه دین و قرآنپژوه
پاییز و زمستان ۱۴۰۲
دوشنبهها | ساعت ۱۸:۳۰ تا ۲۰
۴ جلسه | حضوری و آنلاین | ۲۵۰ هزار تومان
بدون پیشنیاز | همراه با گواهی باشگاه اندیشه
خیابان انقلاب، خیابان وصال شیرازی، کوچه نایبی، پلاک ۲۳
▪️شرکت در جلسهی اول، دوشنبه ۲۰ آذر، برای عموم آزاد و رایگان است
برای اطلاعات بیشتر و ثبتنام:
@bashgahandisheschools
📝دربارهی دوره
آیا گزارههای تجربهناپذیر دینی معنادارند؟ گزارههای الهیاتی و فرمانهای دینی را باید استعاری بفهمیم یا تحت اللفظی؟ نسبت استعاره و واقعیت چیست؟ آیا همهٔ استعارهها را میتوانیم به زبان غیراستعاری نیز بیان کنیم؟ چگونه میتوانیم آنچه را دربارهٔ خدا گفته میشود، بیازماییم؟ همراه با شما و همگام با کتاب «استعاره و زبان دین» اثر ژنت مارتین ساسکیس (استاد الهیات فلسفی و عضو کالج مسیحی در دانشگاه کیمبریج) به این پرسشها و بیش از آن خواهیم پرداخت.
#پاییز۱۴۰۲ #زمستان۱۴۰۲ #مطالعات_دین #استعاره #زبان_دین #زبان_دینی #مرکبی #باشگاه_اندیشه
@bashgahandishe
Forwarded from یادداشتهای قرآنی
رجب جانفزا با کولهباری از نوید رسید. چرا رجب ماه حرام است و اصولا ماه حرام چیست؟
چهار ماه حرام داریم. ذی الحجة و ماه قبل و بعدش و رجب. چرا این چهار ماه حرامند؟ سه تای اول به دلیل اعمال حج سالانه و مسیر یکماههی رفت و برگشتش و رجب به خاطر عمرهی مفرده. به عبارتی، ماههای حرام، تسری حرمت مکان بیت الله، به زمان هستند. اگر بخواهیم کمی بیش از حد کنجکاوی کنیم باید بپرسیم مگر خدا لامکان نیست؟ پس چرا بیت الله حرمت دارد؟ و به نظرم سؤال اصلی این است.
عبارت «حَرَّم الله» در شش آیهی قرآن به کار رفته است. سه آیه به صورت صریح از «النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ» صحبت میکنند و یک آیه به «الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ (۹:۲۸-۲۹)» اشاره میکند و دیگری به «الشَّهْرُ الْحَرَامُ (۹:۳۷)». یعنی به ترتیب انسان، مکان و زمان. این سه، ساختمانی استعاری را میسازند با نام «حُرُمَاتِ اللَّهِ- حریمهای خداوند (۲۲:۳۰)».
اصیلترین بخش و زیربنای این ساختمان، مردم هستند، بنا بر آیهی:«وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَأَمْنًا- و هنگامی که ما خانهی خدا را مایهی بهره و امان مردمان قرار دادیم. (۲:۱۲۵)» یعنی «خانهی خدا» همان محل بهره و امان مردمان است در تقابل با مفهوم «خانهی خویش» در آیهی «وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ- هر کس از خانهی خویش خارج شود برای هجرت به سوی خدا… (۴:۱۰۰)». پس «الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ» (مکان) و «الشَّهْرُ الْحَرَامُ» (زمان) تسری حرمت «النفس التی حرم الله» (انسان) به مکان و زماناند.
به همین دلیل در بسیاری از نصوص دینی، نفس به المسجد الحرام و حتی حرمتدارتر از آن تشبیه شده است. نفس انسانی در تمام مراتب آن (مال/ جسم/ جان/ کرامت) از حرمات الله است و علت حرمت دزدی، زنا، قتل و غیبت در دین، همین حرمت اصیل نفس است.
احادیث زیر را به یاد بیاورید:
- الغیبة (کرامت) أشد من الزنا (جسم). - غیبت شدیدتر از زناست. که برساخته از آیهی:«الْفِتْنَةُ (کرامت) أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ ۚ (جسم) (۲:۱۹۱)» است.
- عرض المؤمن (کرامت) كدمه (جان). - آبروی مؤمن همچون خون اوست.
- المؤمن (کرامت) أعظم حرمة من الكعبة (مکان). - حرمت مؤمن از کعبه عظیمتر است.
- الربا (مال) سبعون جزءا فأيسره مثل أن ينكح الرجل أمه في بيت الله الحرام (مکان). - ربا هفتاد جزء دارد و سادهترینش آن است که فردی با مادرش در مسجدالحرام زنا کند.
- ولان أعول أهل بيت من المسلمين (انسان) أسد جوعتهم وأكسوا عورتهم فأكف وجوههم عن الناس أحب إلي من أن أحج حجة وحجة وحجة ومثلها ومثلها حتى بلغ عشرا ومثلها ومثلها حتى بلغ السبعين (مکان). - اگر یک خانوادهی مسلمان را سیر کنم و عیوبشان را بپوشانم و آبرویشان را در مقابل مردم حفظ کنم نزد من دوستداشتنیتر است از آن که هفتاد حج بهجا بیاورم.
ماه رجبتان مبارک. ماهی که حریم الهی است برای حفظ حرمت انسان. هوای اطرافیانتان را بیشتر داشته باشید و نگذارید انسانها که حامل روح الهی هستند در اطرافتان تباه شوند. ماه حرامتان مبارک.
#pragmatics #syntactic #دین #قرآن #انسان #حدیث #نظام_استعارات #بيت_الله #ح_ر_م #سوره_توبه #سوره_بقره #سوره_نساء #سوره_حج #حرمات_الله #مثاني #رجب #بيت_الله #مسجد #ش_ه_ر
  چهار ماه حرام داریم. ذی الحجة و ماه قبل و بعدش و رجب. چرا این چهار ماه حرامند؟ سه تای اول به دلیل اعمال حج سالانه و مسیر یکماههی رفت و برگشتش و رجب به خاطر عمرهی مفرده. به عبارتی، ماههای حرام، تسری حرمت مکان بیت الله، به زمان هستند. اگر بخواهیم کمی بیش از حد کنجکاوی کنیم باید بپرسیم مگر خدا لامکان نیست؟ پس چرا بیت الله حرمت دارد؟ و به نظرم سؤال اصلی این است.
عبارت «حَرَّم الله» در شش آیهی قرآن به کار رفته است. سه آیه به صورت صریح از «النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ» صحبت میکنند و یک آیه به «الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ (۹:۲۸-۲۹)» اشاره میکند و دیگری به «الشَّهْرُ الْحَرَامُ (۹:۳۷)». یعنی به ترتیب انسان، مکان و زمان. این سه، ساختمانی استعاری را میسازند با نام «حُرُمَاتِ اللَّهِ- حریمهای خداوند (۲۲:۳۰)».
اصیلترین بخش و زیربنای این ساختمان، مردم هستند، بنا بر آیهی:«وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَأَمْنًا- و هنگامی که ما خانهی خدا را مایهی بهره و امان مردمان قرار دادیم. (۲:۱۲۵)» یعنی «خانهی خدا» همان محل بهره و امان مردمان است در تقابل با مفهوم «خانهی خویش» در آیهی «وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ- هر کس از خانهی خویش خارج شود برای هجرت به سوی خدا… (۴:۱۰۰)». پس «الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ» (مکان) و «الشَّهْرُ الْحَرَامُ» (زمان) تسری حرمت «النفس التی حرم الله» (انسان) به مکان و زماناند.
به همین دلیل در بسیاری از نصوص دینی، نفس به المسجد الحرام و حتی حرمتدارتر از آن تشبیه شده است. نفس انسانی در تمام مراتب آن (مال/ جسم/ جان/ کرامت) از حرمات الله است و علت حرمت دزدی، زنا، قتل و غیبت در دین، همین حرمت اصیل نفس است.
احادیث زیر را به یاد بیاورید:
- الغیبة (کرامت) أشد من الزنا (جسم). - غیبت شدیدتر از زناست. که برساخته از آیهی:«الْفِتْنَةُ (کرامت) أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ ۚ (جسم) (۲:۱۹۱)» است.
- عرض المؤمن (کرامت) كدمه (جان). - آبروی مؤمن همچون خون اوست.
- المؤمن (کرامت) أعظم حرمة من الكعبة (مکان). - حرمت مؤمن از کعبه عظیمتر است.
- الربا (مال) سبعون جزءا فأيسره مثل أن ينكح الرجل أمه في بيت الله الحرام (مکان). - ربا هفتاد جزء دارد و سادهترینش آن است که فردی با مادرش در مسجدالحرام زنا کند.
- ولان أعول أهل بيت من المسلمين (انسان) أسد جوعتهم وأكسوا عورتهم فأكف وجوههم عن الناس أحب إلي من أن أحج حجة وحجة وحجة ومثلها ومثلها حتى بلغ عشرا ومثلها ومثلها حتى بلغ السبعين (مکان). - اگر یک خانوادهی مسلمان را سیر کنم و عیوبشان را بپوشانم و آبرویشان را در مقابل مردم حفظ کنم نزد من دوستداشتنیتر است از آن که هفتاد حج بهجا بیاورم.
ماه رجبتان مبارک. ماهی که حریم الهی است برای حفظ حرمت انسان. هوای اطرافیانتان را بیشتر داشته باشید و نگذارید انسانها که حامل روح الهی هستند در اطرافتان تباه شوند. ماه حرامتان مبارک.
#pragmatics #syntactic #دین #قرآن #انسان #حدیث #نظام_استعارات #بيت_الله #ح_ر_م #سوره_توبه #سوره_بقره #سوره_نساء #سوره_حج #حرمات_الله #مثاني #رجب #بيت_الله #مسجد #ش_ه_ر
Forwarded from Inekas | انعکاس
  
  
  
  
  
Dost, Suleyman (2023). The Meaning of ibtahala in the Qurʾān: A Reassessment. Journal of the International Qur’anic Studies Association, 8(1), 157-171
ماجرا از جایی شروع میشود که گروهی از مسیحیانِ نجران (شهری در جنوب شرقی مکه) در حوالی سال نهم یا دهم هجری، برای اتحاد و حمایت سیاسی به مدینه میروند. میزبانی محمد (ص) از آنان بسیار گرم بود اما در میانهی صحبتها اختلافات اعتقادی خود را نشان میدهند. اختلاف نظر در مورد آموزههایی مثل احترام به صلیب، مصرف گوشت خوک و در راس آنها ماهیت عیسی (ع)! محمد (ص) میگفت عیسی صرفاً یکی از بندگان خداست و پسر داشتن برای خدا غیرقابل تصور است. بحث به بن بست کشیده شده و خدا چند آیه بر محمد (ص) نازل میکند، که در یکی از آنها عبارت «نَبتَهِل» آمده بود. منابع اسلامی روایت میکنند که در این مرحله محمد (ص) با اشاره به آیۀ تازه نازل شده (آلعمران: ۶۱)، هیئت نجران را به نفرین متقابل دعوت کرده تا خداوند میانشان داوری کند.
در منابع مسلمانان پیوند بین آیۀ ۶۱ آلعمران و دیدار مسیحیان نجران ریشهدار است و حداقل به زمان قتادة بن دعامه میرسد.
استفاده از ریشۀ «ب.ه.ل» در قرآن و نیز سایر منابع نادر است. اغلب لغتشناسان مسلمان «لعن کردن» و «دعا کردن» را برای معنای آن پیشنهاد میدهند:
با این حال برخی مفسران مسلمان از این تفسیر راضی نبودند. فخرالدین رازی (م ۶۰۶) معتقد بود که اگر نبتهل به معنای «لعنت یکدیگر» باشد، این معنا در آیه بیهوده تکرار میشود، زیرا نبتهل در ادامه آیه با عبارت «فنجعل لعنت الله علی الکاذبین» دنبال میشود.
[بخش ۱ از ۲ - ادامه در بخش دوم]
#انعکاس_مقاله
@inekas
Please open Telegram to view this post
    VIEW IN TELEGRAM
  Forwarded from Inekas | انعکاس
  
  
  
  
  
[بخش ۲ از ۲ - ادامه از بخش اول]
این بار شواهدی از زبان گعز (حبشی/اتیوپیایی) برای فهم معنای واژه قرآنی به کمک میآید. نسخ کهن موجود از ترجمه اناجیل به گعز که با نام "گریما" شناخته میشود به دوره ظهور اسلام و یا حتی قبل از آن باز میگردند و برای مطالعات بینامتنی قرآن و عهدین سودمنداند. "بهل"، یک فعل بسیار رایج در زبان گعز، به معنای «گفتن، صحبت کردن، فراخواندن، اعلام کردن، فرمان دادن» است. نویسنده مواردی از استعمال این واژه در کتاب مقدس را به همراه ترجمه گعز آن در صفحه ۱۶۷ مقاله آورده است:
🔹 کلمه گعز tabāhala در داوری سلیمان، كتاب اول پادشاهان ۳:۲۲، در کتاب مقدس عبری به صورتַ וְתַדֵבְרָנה و در ترجمه هفتادگانی به صورت kai elalēsan (هر دو به معنی «و صحبت کردند/و بحث کردند») به كار رفته است.
🔹 در ترجمه كتاب اول سموئیل ۱۰:۱۱ هنگامی که مردم با یکدیگر در مورد پیشگویی شائول صحبت میکنند عبارت گعز tabahalū kwellomu آمده که به معنی: «همه با یکدیگر صحبت کردند» است.
🔹 در عهد جدید، انجیل مرقس ۴:۴۱، پس از اینکه عیسی طوفان را آرام میکند، به عنوان tabāhalu ba-baynātihomu اشاره میکنند به معنای: «آنها با یکدیگر گفتگو کردند».
🔹 معنای «مناظره» یا «مباحثه» در بحث بین رسولان (مرقس ۹:۳۴) در مورد اینکه کدام یک از آنها برتر است (dielechtēsan … tiz meizōn) در گعز با فعل tabāhala بیان شده است.
🔹 گزارشی از عیسی در حال مناظره با مقامات معبد درباره اقتدار خود، که در لوقا و مرقس آمده، حاوی همین عبارت است: wa-tabāhalu ba-baynatihomu: «آنها بین خود بحث کردند».
🔹 کتاب مقدس گعز، در خروج ۶:۲۷ با اشاره به وظیفه موسی و هارون برای استدلال با فرعون کلمه عبری hamḏabbərîm: «آنهایی که صحبت می کردند»، را، به صورت ella tabāhalewwo : «کسانی که با او [فرعون] مباحثه کردند، ترجمه میکند." در این مورد، به نظر میرسد نسخه گعز از هفتادگانی پیروی میکند که همان کلمه οἱ διαλεγόμενοι است: «کسانی که بحث میکنند».
🔹 شاید مهمتر از همه، کلمه tabhel (از فعل بِهلَ در گعز) به معنای «گفتن» است، که مستقیماً با اِبتهلَ عربی مطابقت دارد، در ترجمه گعز از نامه یهودا ۱:۹ این کلمه آمده است تا بحث میکائیل را با شیطان درباره پیکر موسی بیان کند.
«و هر کس در مورد او [یعنی عیسی] با تو مجادله کرد، پس از آگاهی که به تو رسیده است، بگو: اکنون بیایید تا پسرانمان و پسرانتان، زنانمان و زنانتان، ما نفوسمان را و شما نفوستان را دعوت کنیم، سپس مناظره کنیم (نبتهل) و لعنت خدا را بر دروغگویان [در مناظره] قرار دهیم»
#انعکاس_مقاله
@inekas
Please open Telegram to view this post
    VIEW IN TELEGRAM
  