✏اندیشه های رضاکردبچه pinned « 🔹حال مسئله اینست: "دگر بودگی یا گرگ بودگی" 🎬✍رضاکردبچه @R_kordbacheh ۱) او خفته بر آگاهی ست نه نا آگاه خفته...او بر حقیقت زهرآگین پیش روی دیگری،آگاهانه چشم میبندد که چشمان باز ،خفتگی را انکار میکند...او از تلخی حقیقت روا شده بر زندگی دیگرانی…»
Forwarded from اتچ بات
✅ "بازی کردن" عنصر مشترک کلیدی که اینگونه سینما و فوتبال را بهم سخت گره می زند و در جایی نزدیک بهم پیوند می دهد...آیا بجز اینست که همان نقش هایی که هنرپیشه گان و بازیگران بر پرده نقره قام سینما بازی میکنند از جنس بازی بازیکنان فوتبال بر مستطیل سبز نیست؟ آیا این دو از الگو مشترک "فریب دادن و گمراه کردن" دیگری استفاده نمیکنند؟ فریب آنکه در روبروست بعنوان رقیب در مستطیل سبز برای رسیدن به دروازه و پیروزی ، و یا بازیهای هنرپیشه گان در برابر چشمهای مخاطب برای باور یک دروغ دلفریب؟
با این مقدمه به سراغ کسی می روم که دیگر الان در بین مان نیست اما در زمان حضورش با دانش و علم فراگستر و تفسیرها و تحلیل های جامعه شناختی زیبایش ؛ زیبایی های فریبنده سینما، فوتبال و حتی زندگی و مرگ را برای من مخاطب مانند یک تئوریسین با دانش تئوریزه میکرد ،اما به مانند بسیاری از مربیان فوتبال، کارگردانان و حتی مجریان و کارشناسان رسانه کشور، مردم فریب و فریبکار نبود...حمید رضا صدر با آن صلابت بیانی که واژگان برای ادای حق مطلبش قدرت کافی نداشتند و کم می آوردند در برابرش و آن حرکات دستانی که هنگام صحبت پرشورش به مثابه کارگردان یا سرمربی فوتبال تاکتیک های گفتاری خود را در زمینِ ذهن مخاطب پیاده میکرد برای من به مثابه یک انسان کامل و عمیق بود..او بسیار نوشت و بسیار اندیشید، اما اندیشه مرگ که همواره جلوتر از او بود ، او را بازنده خط پایان زندگی نمود..
او دیگر در میان ما نیست اما غیابش و دانشی که در این چندسال به جامعه ما ارزانی کرد از سقف آگاهی بسیاری از مدعیان هنر و ورزش این مرز و بوم بالاتر است..
روحش شاد🖤
#حمید_رضا_صدر
@R_kordbacheh
با این مقدمه به سراغ کسی می روم که دیگر الان در بین مان نیست اما در زمان حضورش با دانش و علم فراگستر و تفسیرها و تحلیل های جامعه شناختی زیبایش ؛ زیبایی های فریبنده سینما، فوتبال و حتی زندگی و مرگ را برای من مخاطب مانند یک تئوریسین با دانش تئوریزه میکرد ،اما به مانند بسیاری از مربیان فوتبال، کارگردانان و حتی مجریان و کارشناسان رسانه کشور، مردم فریب و فریبکار نبود...حمید رضا صدر با آن صلابت بیانی که واژگان برای ادای حق مطلبش قدرت کافی نداشتند و کم می آوردند در برابرش و آن حرکات دستانی که هنگام صحبت پرشورش به مثابه کارگردان یا سرمربی فوتبال تاکتیک های گفتاری خود را در زمینِ ذهن مخاطب پیاده میکرد برای من به مثابه یک انسان کامل و عمیق بود..او بسیار نوشت و بسیار اندیشید، اما اندیشه مرگ که همواره جلوتر از او بود ، او را بازنده خط پایان زندگی نمود..
او دیگر در میان ما نیست اما غیابش و دانشی که در این چندسال به جامعه ما ارزانی کرد از سقف آگاهی بسیاری از مدعیان هنر و ورزش این مرز و بوم بالاتر است..
روحش شاد🖤
#حمید_رضا_صدر
@R_kordbacheh
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
🔸 بی مرزهای تن و خودزنی های وطن
✍ رضا کردبچه
@R_kordbacheh
🔹مارسل موس از بنیانگذاران جامعه شناسی ورزش درکتاب"فنون بدن" اشاره دارد که هر حرکت بدنی در همبستگی تنگاتنگ با بستر اجتماعی خود یک حرکت فرهنگی ست و نشانه های تاثیرگذار خود را دارد..
"باختن از بردن"شاید یکی ازتاثیرگذارترین و فیگوراتیوترین حرکات نمادینی المپیکی باشد که در چهره مغموم کیمیا علیزاده در مسابقه تکواندو امروز در برابر نماینده ای از ج. ا. ایران پدیدار بود...برنده ای به سان بازنده ای مغموم، سرافکنده ای که سرافرازی اش دیده نمیشد در سایه کوتاه سیاست..! مانند جامعه ای سرخورده و سرافکنده اینروزها که به همه چی باخته است...به فساد، فقر، گرانی، بی آبی و از همه مهمتر به آرمانهای واهی خود....هرچند که وی مسابقه را در آنسوی مرزهای وطن بُرد اما در این بردن به کشتن تن خویش برخاست تا آنطور که می خواهد در بی مرزی های تنش زندگی کند، نفس بکشد و ورزش کند...به قول شاملو بزرگ : "هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست، که من به زندگی نشستم!"
از منظر میشل فوکو شاید بتوان گفت که بدن وی بیش از حد مکان غایی کنترل سیاسی، ایدئولوژیک نظام مند و قاعده مندی شده بود که وی بهمراه چهار پناهنده ورزشی کشور از آنها فراروی نمودند و مرزهایی نو بر آن گشودند.
🔹آنچه که حکومتها را وادار میکند بدنها را کنترل کنند،از هم جدا سازند و مراقبت شدید نمایند ایده اتمیزه کردن و جداسازی جامعه برای سلب یکپارچگی و تمامیت خواهی ، مطیع کردنجسم ها و در برابر هم قراردادن آنهاست.
دوئالیته های دروغین جداساز ، رو در رو قرار دادنها نخ نما شده "وطن پرست- تجزیه طلب"، " مطالبه گر- اغتشاشگر" ، "خودی- غیر خودی"، " دوست و دشمن" تا آنجا پیش میرود که حکومت بناچار به خودزنی های گسترده خود و مردمان خود( بدلیل هم پوشانی آحاد مردم و جداسازی دروغین و تفکیک واهی) چه در مطالبات بحق زیستی مانند خواستِ آب، هوا و حق حیات ابتدایی متوسل میشود و یا به بهای حق آزادی در عرصه های ورزشی مانند حق انتخاب پوشش ،حق انتخاب حریف ورزشی و غیره ؛ آنرا سیاسی کرده و جوانان ارزنده و مهره های گرانقدر خود را یکی یکی از رده خارج کنند و یا بسوزانند.
@R_kordbacheh
✍ رضا کردبچه
@R_kordbacheh
🔹مارسل موس از بنیانگذاران جامعه شناسی ورزش درکتاب"فنون بدن" اشاره دارد که هر حرکت بدنی در همبستگی تنگاتنگ با بستر اجتماعی خود یک حرکت فرهنگی ست و نشانه های تاثیرگذار خود را دارد..
"باختن از بردن"شاید یکی ازتاثیرگذارترین و فیگوراتیوترین حرکات نمادینی المپیکی باشد که در چهره مغموم کیمیا علیزاده در مسابقه تکواندو امروز در برابر نماینده ای از ج. ا. ایران پدیدار بود...برنده ای به سان بازنده ای مغموم، سرافکنده ای که سرافرازی اش دیده نمیشد در سایه کوتاه سیاست..! مانند جامعه ای سرخورده و سرافکنده اینروزها که به همه چی باخته است...به فساد، فقر، گرانی، بی آبی و از همه مهمتر به آرمانهای واهی خود....هرچند که وی مسابقه را در آنسوی مرزهای وطن بُرد اما در این بردن به کشتن تن خویش برخاست تا آنطور که می خواهد در بی مرزی های تنش زندگی کند، نفس بکشد و ورزش کند...به قول شاملو بزرگ : "هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست، که من به زندگی نشستم!"
از منظر میشل فوکو شاید بتوان گفت که بدن وی بیش از حد مکان غایی کنترل سیاسی، ایدئولوژیک نظام مند و قاعده مندی شده بود که وی بهمراه چهار پناهنده ورزشی کشور از آنها فراروی نمودند و مرزهایی نو بر آن گشودند.
🔹آنچه که حکومتها را وادار میکند بدنها را کنترل کنند،از هم جدا سازند و مراقبت شدید نمایند ایده اتمیزه کردن و جداسازی جامعه برای سلب یکپارچگی و تمامیت خواهی ، مطیع کردنجسم ها و در برابر هم قراردادن آنهاست.
دوئالیته های دروغین جداساز ، رو در رو قرار دادنها نخ نما شده "وطن پرست- تجزیه طلب"، " مطالبه گر- اغتشاشگر" ، "خودی- غیر خودی"، " دوست و دشمن" تا آنجا پیش میرود که حکومت بناچار به خودزنی های گسترده خود و مردمان خود( بدلیل هم پوشانی آحاد مردم و جداسازی دروغین و تفکیک واهی) چه در مطالبات بحق زیستی مانند خواستِ آب، هوا و حق حیات ابتدایی متوسل میشود و یا به بهای حق آزادی در عرصه های ورزشی مانند حق انتخاب پوشش ،حق انتخاب حریف ورزشی و غیره ؛ آنرا سیاسی کرده و جوانان ارزنده و مهره های گرانقدر خود را یکی یکی از رده خارج کنند و یا بسوزانند.
@R_kordbacheh
Telegram
attach 📎
✏اندیشه های رضاکردبچه pinned « 🔸 بی مرزهای تن و خودزنی های وطن ✍ رضا کردبچه @R_kordbacheh 🔹مارسل موس از بنیانگذاران جامعه شناسی ورزش درکتاب"فنون بدن" اشاره دارد که هر حرکت بدنی در همبستگی تنگاتنگ با بستر اجتماعی خود یک حرکت فرهنگی ست و نشانه های تاثیرگذار خود را دارد.. "باختن از…»
Forwarded from اتچ بات
🔹مرگهای ارزان؛ گورهای رایگان
✍🎬رضا کردبچه
@R_kordbacheh
✅قعر مرگ، حفرِ حفره های عمیق در بی انتهایی حیات به بن بست رسیده و پر کردن آن با تنهای بی جان خود توامان..با خطوطِ فاصله های کوتاه که تو را جدا میکند وجدا از حیات خویش بر خاکت می افکند..حفره های تنگ و خشک در رحم خاکی زمین اگر چه شباهتی با لزج چسبناک آغازین رحم مادر ندارد؛ اما به همان اندازه تاریک است و غوطه ور در نافِ بند خاک....
و حال به هر ایرانی یک حفره رایگان به سفره خالی اش بخشیده اند در انتهای مشقت زیستن تاریکش، در دلِ تو در تو های سیاه تنش که رازهای مگوی دردناک خود را مدفون کرده است در آن...یک قبر رایگان اما هزاران آرزو گران که زندگی به او نبخشید، هرچند که او آنرا به لقایش بخشید همه را در خاک سرد و پذیرنده رها.
"هراسش همه مردن در سرزمینی بود که مزد گورکنش از آزادی آدمی بیشتر بود، شاملوی بزرگ را می گویم؛ اما حال هراس ما مردن در سرزمینی ست که شاید ننگ زندگانی خیالی خود را در گوری خالی، مفت ببخشیم و چشم ببندیم بر این همه منزلت و کرامت فرو افتاده بر خاک...!
ما مرگ های بسیار دیده ایم، مرگ جنگ، مرگ فقر، مرگ حق، مرگ عدل، مرگ شرف و انسانیت... و مرگ بر های بسیار سرداده ایم برسر این و آن دشمن هوار کرده ایم و خود را در آن چالهای عمیق و غمین مدفون ساخته ایم اینچنین...
براستی کسب و کارمان همه مرگ است؛ سر فرو برده مرگیده در خویشتن بی جانمان که جز این سودی عاید حاکمانِ بر تاخ و نشسته اجساد لهیده بر تاریخ شوم اکنون سرنوشتی نیست!
@R_kordbacheh
✍🎬رضا کردبچه
@R_kordbacheh
✅قعر مرگ، حفرِ حفره های عمیق در بی انتهایی حیات به بن بست رسیده و پر کردن آن با تنهای بی جان خود توامان..با خطوطِ فاصله های کوتاه که تو را جدا میکند وجدا از حیات خویش بر خاکت می افکند..حفره های تنگ و خشک در رحم خاکی زمین اگر چه شباهتی با لزج چسبناک آغازین رحم مادر ندارد؛ اما به همان اندازه تاریک است و غوطه ور در نافِ بند خاک....
و حال به هر ایرانی یک حفره رایگان به سفره خالی اش بخشیده اند در انتهای مشقت زیستن تاریکش، در دلِ تو در تو های سیاه تنش که رازهای مگوی دردناک خود را مدفون کرده است در آن...یک قبر رایگان اما هزاران آرزو گران که زندگی به او نبخشید، هرچند که او آنرا به لقایش بخشید همه را در خاک سرد و پذیرنده رها.
"هراسش همه مردن در سرزمینی بود که مزد گورکنش از آزادی آدمی بیشتر بود، شاملوی بزرگ را می گویم؛ اما حال هراس ما مردن در سرزمینی ست که شاید ننگ زندگانی خیالی خود را در گوری خالی، مفت ببخشیم و چشم ببندیم بر این همه منزلت و کرامت فرو افتاده بر خاک...!
ما مرگ های بسیار دیده ایم، مرگ جنگ، مرگ فقر، مرگ حق، مرگ عدل، مرگ شرف و انسانیت... و مرگ بر های بسیار سرداده ایم برسر این و آن دشمن هوار کرده ایم و خود را در آن چالهای عمیق و غمین مدفون ساخته ایم اینچنین...
براستی کسب و کارمان همه مرگ است؛ سر فرو برده مرگیده در خویشتن بی جانمان که جز این سودی عاید حاکمانِ بر تاخ و نشسته اجساد لهیده بر تاریخ شوم اکنون سرنوشتی نیست!
@R_kordbacheh
Telegram
attach 📎
Forwarded from ✏اندیشه های رضاکردبچه (Reza KordbacheH)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"شام غریبان"
🎬از مجموعه مستندهای مینی مال اجتماعی
✅کاری از : #رضا_کردبچه
*سیر کردن گرسنگان از برجسته ترین اعمالِ صالحین است! (قرآن کریم-سوره هل آتی)
@R_Kordbacheh
🎬از مجموعه مستندهای مینی مال اجتماعی
✅کاری از : #رضا_کردبچه
*سیر کردن گرسنگان از برجسته ترین اعمالِ صالحین است! (قرآن کریم-سوره هل آتی)
@R_Kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬نگاهی به فیلم " افسانه ۱۹۰۰" شاهکار جوزپه تورناتوره
✍ #رضا_کردبچه
*[ وقتی به چیزی که انتهایی داره فکر می کنی، لذت می بری و نمیخوای از اون فراتر بری... میخوای همونجا ساکن بمونی بدون هیچ تکونی...این نهایت خوشبختیه]
@R_kordbacheh
✍ #رضا_کردبچه
*[ وقتی به چیزی که انتهایی داره فکر می کنی، لذت می بری و نمیخوای از اون فراتر بری... میخوای همونجا ساکن بمونی بدون هیچ تکونی...این نهایت خوشبختیه]
@R_kordbacheh
Forwarded from اتچ بات
🎬نگاهی به فیلم " افسانه ۱۹۰۰" شاهکار جوزپه تورناتوره
✍#رضا_کردبچه
@R_kordbacheh
✅افسانه ۱۹۰۰ ( The Legend of 1900) شاهکار دیگری از جوزپه تورناتوره اگر چه شاید در نگاه اول روایتی در ستایش موسیقی باشد به مانند "سینما پارادیزو" اثر دیگر این کارگردان که در ستایش سینما است؛ اما با تعمق بیشتر میشود به کُنه نگاه فلسفی کارگردان به زندگی معلق و پر تعلیق انسانها رسید .داستان فیلم روایت زندگی کودکی تا جوانی شخصی بنام ۱۹۰۰ است که در یک کشتی در دهه اول قرن بیستم به دنیا آمده و در آنجا رها شده است که کارگران کشتی پس از یافتن اتفاقی او، نامش را ۱۹۰۰ می گذارند و او از ابتدا تا انتهای زندگی خود را در کشتی گذرانده و هیچگاه پا بر خشکی و زمین نمی گذارد؛حتی وقتی که عشقی را بروی عرشه کشتی تجربه می کند و حاضر نیست حتی بخاطر آن عشق کشتی را ترک کند که درنهایت در همان کشتی بدلیل انهدام آن در سالهای بعد جان خود را از دست می دهد..
کاراکتر اصلی فیلم با بازی "تیم راث" ( در نقش ۱۹۰۰) قهرمانی ضد زمینی و ضد خاک است که از تمام متعلقات و وابستگی هایی که انسان برای خودش روی زمین ساخته بیزار است و هیچگاه تا زمان مرگ خود خواسته تن به آن نمیدهد...او در کشتی حاملان مهاجرینی پیانو می نوازد که برای زندگی بهتر و خوشبختی به هر طریق خود را به سرزمین رویاهایشان- آمریکا- میخواهند برسانند، اما وی آن خوشبختی را تنها از همان دور دست و از عرشه کشتی میخواهد و تماشا می کند و پا بر خشکی خوشبختی نمی گذارد..او در بی تعلقی تمام، زندگی حقیقی معلق خود را بروی امواج سپری می کند و وقتی تنها یکبار تصمیم میگیرد که بخاطر عشقی که بروی همان امواج تجربه کرده پا بر زمین بگذارد و در پی آن عشق برود در میانه راه وقتی به جهان واقعی و مشمئز کننده بر میخورد و به آن می نگرد؛ مردد گشته و باز میگردد و می گوید: " من بخاطر چیزی که دیدم برنگشتم ؛ من بخاطر چیزی که ندیدم برگشتم!" یعنی دنیای حقیقی خیلی خالی تر،پوچ تر و کثیف تر است از آنچه به نظر می آید و او ترجیح میدهد در همان دنیای کوچک کشتی و ذهن معلق خود، زندگی در حرکت خیال را به یکجا ماندن و به گند کشیده شدنش دنبال کند.
بنظر می رسد " افسانه ۱۹۰۰" حتی در نام و عنوان خود نیز طعنه تکان دهنده ای به زندگی ایده آلی و امید واهی که آدمی در قرن بیستم منتظرش است می زند و بیان می دارد که آن ایده آل زندگی که انسانها در جستجوی آن و تلاش برای بدست آوردنش هستند شاید افسانه ای بیش نباشد...زندگی در تلاطم ، درخشونت، در جنگ، در بی قراری ها و بی ثباتی های مدام ، در عشق های نافرجام که در نهایت میدانیم ما به انتهای دردناکش خواهیم رسید اما آن افسانه ها به انتهای خیالی خود نخواهند رسید!
*[ وقتی به چیزی که انتهایی داره فکر می کنی، لذت می بری و نمیخوای از اون فراتر بری... میخوای همونجا ساکن بمونی بدون هیچ تکونی...این نهایت خوشبختیه]
( از دیالوگهای فیلم)
@R_kordbacheh
✍#رضا_کردبچه
@R_kordbacheh
✅افسانه ۱۹۰۰ ( The Legend of 1900) شاهکار دیگری از جوزپه تورناتوره اگر چه شاید در نگاه اول روایتی در ستایش موسیقی باشد به مانند "سینما پارادیزو" اثر دیگر این کارگردان که در ستایش سینما است؛ اما با تعمق بیشتر میشود به کُنه نگاه فلسفی کارگردان به زندگی معلق و پر تعلیق انسانها رسید .داستان فیلم روایت زندگی کودکی تا جوانی شخصی بنام ۱۹۰۰ است که در یک کشتی در دهه اول قرن بیستم به دنیا آمده و در آنجا رها شده است که کارگران کشتی پس از یافتن اتفاقی او، نامش را ۱۹۰۰ می گذارند و او از ابتدا تا انتهای زندگی خود را در کشتی گذرانده و هیچگاه پا بر خشکی و زمین نمی گذارد؛حتی وقتی که عشقی را بروی عرشه کشتی تجربه می کند و حاضر نیست حتی بخاطر آن عشق کشتی را ترک کند که درنهایت در همان کشتی بدلیل انهدام آن در سالهای بعد جان خود را از دست می دهد..
کاراکتر اصلی فیلم با بازی "تیم راث" ( در نقش ۱۹۰۰) قهرمانی ضد زمینی و ضد خاک است که از تمام متعلقات و وابستگی هایی که انسان برای خودش روی زمین ساخته بیزار است و هیچگاه تا زمان مرگ خود خواسته تن به آن نمیدهد...او در کشتی حاملان مهاجرینی پیانو می نوازد که برای زندگی بهتر و خوشبختی به هر طریق خود را به سرزمین رویاهایشان- آمریکا- میخواهند برسانند، اما وی آن خوشبختی را تنها از همان دور دست و از عرشه کشتی میخواهد و تماشا می کند و پا بر خشکی خوشبختی نمی گذارد..او در بی تعلقی تمام، زندگی حقیقی معلق خود را بروی امواج سپری می کند و وقتی تنها یکبار تصمیم میگیرد که بخاطر عشقی که بروی همان امواج تجربه کرده پا بر زمین بگذارد و در پی آن عشق برود در میانه راه وقتی به جهان واقعی و مشمئز کننده بر میخورد و به آن می نگرد؛ مردد گشته و باز میگردد و می گوید: " من بخاطر چیزی که دیدم برنگشتم ؛ من بخاطر چیزی که ندیدم برگشتم!" یعنی دنیای حقیقی خیلی خالی تر،پوچ تر و کثیف تر است از آنچه به نظر می آید و او ترجیح میدهد در همان دنیای کوچک کشتی و ذهن معلق خود، زندگی در حرکت خیال را به یکجا ماندن و به گند کشیده شدنش دنبال کند.
بنظر می رسد " افسانه ۱۹۰۰" حتی در نام و عنوان خود نیز طعنه تکان دهنده ای به زندگی ایده آلی و امید واهی که آدمی در قرن بیستم منتظرش است می زند و بیان می دارد که آن ایده آل زندگی که انسانها در جستجوی آن و تلاش برای بدست آوردنش هستند شاید افسانه ای بیش نباشد...زندگی در تلاطم ، درخشونت، در جنگ، در بی قراری ها و بی ثباتی های مدام ، در عشق های نافرجام که در نهایت میدانیم ما به انتهای دردناکش خواهیم رسید اما آن افسانه ها به انتهای خیالی خود نخواهند رسید!
*[ وقتی به چیزی که انتهایی داره فکر می کنی، لذت می بری و نمیخوای از اون فراتر بری... میخوای همونجا ساکن بمونی بدون هیچ تکونی...این نهایت خوشبختیه]
( از دیالوگهای فیلم)
@R_kordbacheh
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✅چشمهایی که چشمهای دیگر را نظاره میکنند؛ اما بر تلخی حقایقش چشم نمی بندند...و ایمانِ ناظر به حقیقت بالاخدامرتبه گی به دون مایه گی ته نشین شده ای بدل گردیده و درحد موعظه پلاسیده کشیشان باقی مانده.!
🎬✍ #رضا_کردبچه
@R_kordbacheh
🎬✍ #رضا_کردبچه
@R_kordbacheh
Forwarded from اتچ بات
🔹چشمهایی که چشمهای دیگر را نظاره می کنند!
🎬✍رضا کردبچه
@R_kordbacheh
۱)تاریخ نگاری زندان در حافظه بشری همواره با جرم و آزادی پیوند تنگاتنگی داشته است..آنکه جرمی مرتکب می شود آزادی اش از او سلب؛ و همین سلب آزادی او را به اجبار از لحاظ فیزیکی تحت کنترل و انقیاد قرار داده و درموقعیتی پایین دست و کنترل شونده قرار می دهد توسط حاکمیتی ناظر و بالا دست که قوانینش نقض گردیده است..در ریشه شناسی فارسی به واژه زندان "بندی خانه" هم گفته می شد...دربندی که در سکون آن خانه سکنی گزیده است ، در آن چهاردیواری خالی محبوس... اما مفهوم زندان در معنای مدرن تر آن از قرن هجدهم با سبک معماری پن اپتیکان( panoticon) یا "ساختار سراسر بین" توسط شخصی بنام "جرمی پنتام" انگلیسی ابداع شد که در آن به زندانبانان اجازه میداد با قرار گرفتن در برج های مرکزی تمام زندانیان را تحت نظارت داشته باشند؛ بدون اینکه زندانیان بدانند در کدام لحظه و کدام مکان تحت نظارت هستند..پیش از آن ؛ آنچه که فوکو در کتاب "تاریخ جنون" نقل کرده است جذامخانه هایی که در قرون وسطی محل نگهداری جذامی ها بوده بعدها پس از ریشه کن شدن جذام و هنگامی که جذام جای خود را به جنون قرون بعدی داد؛ آن جذامخانه ها تبدیل به محلهای نگهداری افراد مجنون و افراد خاطی شد که به صلاح بود از مردمان عادی جامعه دور نگهداشته شوند تا به آنها آسیبی نرسانند..
۲) میشل فوکو در کتاب تاریخ جنون از شکل گیری پدیده زندان با مفهوم درونی "ساختار سراسر بین" به مفهوم گسترده تر اجتماعی بیرونی رسید که در آن اشاره داشت که این نظارت سخت توسط حاکمیت( به مثابه زندانبان) برای کنترل تمام افراد جامعه ( به مثابه زندانیان) توسط ابزار هایی مانند دوربین های مداربسته شکل تازه ای گرفته بطوریکه در خصوصی ترین اشکال زندگی انسانها رخنه کرده است.. در واقع اعمال قدرت نوین به سبب تکنولوژی از طریق نظارت شدید برای کنترل هرچه بیشتر و مطیع کردن افراد تحت نظر به مثابه بردگانی چشم و گوش بسته بکار می رود.. یعنی افراد جامعه در هر لحظه و در هر مکان احساس کنند که مانند افراد در بند و پایین دستی تحت نظارت توسط ناظر بالا دستی قرار دارند و باید مو به مو قوانین دیکته شده را رعایت نمایند
۳) آنچه در "هک کردن" و یا به تعبیری در به دام انداختن دوربین های ناظر مخوفگاه اوین اخیرا اتفاق افتاد؛ تمام معادلات این فرضیه فوکویی را در هم پیچید...بعبارتی دیگر با فاش شدن حقایق تلخ خفته ای چون شکنجه، ضرب و شتم زندانیان دریند، قانون شکنی های ماموران ضدقانون، اجحاف و تجاوز به حقوق بدنهای ضعیف و شکننده زندانیان که در ذیل "ساختار سراسر بین" دوربین های مدار بسته اوین اتفاق و ثبت گردید ؛ حال با هک شدن و فاش سازی آن تبدیل به "ساختار همه کس بین" در سطح کلان جامعه شد... در واقع در فرایندی معکوس ناظر بالادستی حاکمیت به زیرترین سطح مشروعیت پایین دستی خود کشیده شده و ناظر خود بر نظر افکنده میشود! براستی چشمهای خفته ناظری که باید نظاره گر کنترل نظم و رعایت حقوق افراد جامعه باشد ، بر ضد غیر انسانی ترین تجاوزهای ممکن بر بدنهایی بی دفاع و بی سلاح زندانیان چشم می بندد و دستهایی که در دفاع از حقوق انسانی باید مانند چتری بر سر ستمدیده ای باز شود بر سر و صورت آن می کوبند... این حقایق دهشتناک و شرم آور به کمک تکنولوژی بر چشم میلیونها ناظر بیدار عیان گردید...حالا نگاه از زاویه دید پایین دست جامعه به قدرت پوسیده و تحریف شده صاحبان قدرت بالانشین تغییر جهت می دهد!
۴)چشمهایی که چشمهای دیگر را نظاره میکنند؛اما بر حقایق تلخش چشم نمی بندند...و ایمانِ ناظر به حقیقت بالا خدامرتبه گی به دون مایه گی ته نشین شده ای بدل گردیده و در حد موعظه پلاسیده کشیشان باقی می ماند.!
@R_Kordbacheh
🎬✍رضا کردبچه
@R_kordbacheh
۱)تاریخ نگاری زندان در حافظه بشری همواره با جرم و آزادی پیوند تنگاتنگی داشته است..آنکه جرمی مرتکب می شود آزادی اش از او سلب؛ و همین سلب آزادی او را به اجبار از لحاظ فیزیکی تحت کنترل و انقیاد قرار داده و درموقعیتی پایین دست و کنترل شونده قرار می دهد توسط حاکمیتی ناظر و بالا دست که قوانینش نقض گردیده است..در ریشه شناسی فارسی به واژه زندان "بندی خانه" هم گفته می شد...دربندی که در سکون آن خانه سکنی گزیده است ، در آن چهاردیواری خالی محبوس... اما مفهوم زندان در معنای مدرن تر آن از قرن هجدهم با سبک معماری پن اپتیکان( panoticon) یا "ساختار سراسر بین" توسط شخصی بنام "جرمی پنتام" انگلیسی ابداع شد که در آن به زندانبانان اجازه میداد با قرار گرفتن در برج های مرکزی تمام زندانیان را تحت نظارت داشته باشند؛ بدون اینکه زندانیان بدانند در کدام لحظه و کدام مکان تحت نظارت هستند..پیش از آن ؛ آنچه که فوکو در کتاب "تاریخ جنون" نقل کرده است جذامخانه هایی که در قرون وسطی محل نگهداری جذامی ها بوده بعدها پس از ریشه کن شدن جذام و هنگامی که جذام جای خود را به جنون قرون بعدی داد؛ آن جذامخانه ها تبدیل به محلهای نگهداری افراد مجنون و افراد خاطی شد که به صلاح بود از مردمان عادی جامعه دور نگهداشته شوند تا به آنها آسیبی نرسانند..
۲) میشل فوکو در کتاب تاریخ جنون از شکل گیری پدیده زندان با مفهوم درونی "ساختار سراسر بین" به مفهوم گسترده تر اجتماعی بیرونی رسید که در آن اشاره داشت که این نظارت سخت توسط حاکمیت( به مثابه زندانبان) برای کنترل تمام افراد جامعه ( به مثابه زندانیان) توسط ابزار هایی مانند دوربین های مداربسته شکل تازه ای گرفته بطوریکه در خصوصی ترین اشکال زندگی انسانها رخنه کرده است.. در واقع اعمال قدرت نوین به سبب تکنولوژی از طریق نظارت شدید برای کنترل هرچه بیشتر و مطیع کردن افراد تحت نظر به مثابه بردگانی چشم و گوش بسته بکار می رود.. یعنی افراد جامعه در هر لحظه و در هر مکان احساس کنند که مانند افراد در بند و پایین دستی تحت نظارت توسط ناظر بالا دستی قرار دارند و باید مو به مو قوانین دیکته شده را رعایت نمایند
۳) آنچه در "هک کردن" و یا به تعبیری در به دام انداختن دوربین های ناظر مخوفگاه اوین اخیرا اتفاق افتاد؛ تمام معادلات این فرضیه فوکویی را در هم پیچید...بعبارتی دیگر با فاش شدن حقایق تلخ خفته ای چون شکنجه، ضرب و شتم زندانیان دریند، قانون شکنی های ماموران ضدقانون، اجحاف و تجاوز به حقوق بدنهای ضعیف و شکننده زندانیان که در ذیل "ساختار سراسر بین" دوربین های مدار بسته اوین اتفاق و ثبت گردید ؛ حال با هک شدن و فاش سازی آن تبدیل به "ساختار همه کس بین" در سطح کلان جامعه شد... در واقع در فرایندی معکوس ناظر بالادستی حاکمیت به زیرترین سطح مشروعیت پایین دستی خود کشیده شده و ناظر خود بر نظر افکنده میشود! براستی چشمهای خفته ناظری که باید نظاره گر کنترل نظم و رعایت حقوق افراد جامعه باشد ، بر ضد غیر انسانی ترین تجاوزهای ممکن بر بدنهایی بی دفاع و بی سلاح زندانیان چشم می بندد و دستهایی که در دفاع از حقوق انسانی باید مانند چتری بر سر ستمدیده ای باز شود بر سر و صورت آن می کوبند... این حقایق دهشتناک و شرم آور به کمک تکنولوژی بر چشم میلیونها ناظر بیدار عیان گردید...حالا نگاه از زاویه دید پایین دست جامعه به قدرت پوسیده و تحریف شده صاحبان قدرت بالانشین تغییر جهت می دهد!
۴)چشمهایی که چشمهای دیگر را نظاره میکنند؛اما بر حقایق تلخش چشم نمی بندند...و ایمانِ ناظر به حقیقت بالا خدامرتبه گی به دون مایه گی ته نشین شده ای بدل گردیده و در حد موعظه پلاسیده کشیشان باقی می ماند.!
@R_Kordbacheh
Telegram
attach 📎
✏اندیشه های رضاکردبچه pinned « 🔹چشمهایی که چشمهای دیگر را نظاره می کنند! 🎬✍رضا کردبچه @R_kordbacheh ۱)تاریخ نگاری زندان در حافظه بشری همواره با جرم و آزادی پیوند تنگاتنگی داشته است..آنکه جرمی مرتکب می شود آزادی اش از او سلب؛ و همین سلب آزادی او را به اجبار از لحاظ فیزیکی تحت کنترل…»
Forwarded from اتچ بات
🎬"میکیس تئودوراکیس" آهنگساز شهیر یونانی خالق موسیقی های نابی برای فیلمهایی چون زد(z)، حکومت نظامی و زوربای یونانی روز گذشته ( پنجشنبه ۱۱ شهریور) در سن ۹۶ سالگی در گذشت...جدا از اندیشه های چپ و مبارزات سیاسی وی در طول زندگی ، شکست تنها رابطه عاشقانه این آهنگساز بزرگ با دختری به نام " پائولا" که پس از جریانات کودتا سیاسی پینوشه در ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ اعدام گردید؛ منجر شد که وی پس از این ضربه سهمگین روحی به خلق اثری باشکوه به همین نام که بعدها موسیقی فیلم حکومت نظامی( state of siege) شد دست بزند...او در رابطه با این عشق میگوید:
[هفت ماه قبل از کودتای نظامی دیکتاتور معروفِ کشور شیلی ” اگوستو پینوشه”؛ با دختری به نام “پائولا ” آشنا شدم؛ پائولا اصلا خوشگل نبود حتی سبزه بود و لهجه داشت، ولی هنگام حرف زدن تمام احساسات وعواطفش درحرکات وخطوط چهره اش جوری به نمایش درمیآمد که حتی اگر حرف هم نمی زد متوجه مقصود و منظورش میشدم ...مملو ازعواطف واحساسات انسانی بود که این آشنایی به عشقی عمیق وسوزان بین من و او انجامید. یک هفته قبل از کودتای ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ میخواستم از پائولا تقاضای ازدواج کنم ولی هربار موضوعی پیش میآمد که این مسئله را به تعویق میانداخت...تا روز ۱۱سپتامبر که دفتر خاطراتِ این عشق برای همیشه بسته شد؛ زیرا پائولا به همراه ” ویکتور خارا ” و چندصد نفر دیگر از انقلابیون توسط مزدوران پینوشه دستگیر و به ورزشگاه سانتیاگو منتقل شده و همگی اعدام شدند... بعد ازمرگ پائولا احساس کردم که همه زندگی من مرده و به یغما رفته است باتلاش فراوان و به کمک افسری که برخی از آهنگهایم را گوش میکرد جسد پائولا را درسردخانه یافتم.
در خطوط چهره اش خداحافظی و نگرانی برای من موج میزد... جسد سردش را مدتها در بغل گرفتم و بوسیدم تا سربازها به زور مرا ازپائولا جدا کردند و من زندگیم را درسردخانه سرد تنها گذاشتم....پیاده و باحال خراب به خانه رسیدم و درحالیکه ازخود بیخود بودم قطعه ای بیاد پائولا ساختم که این قطعه با شکوه بعدها موسیقی متن فیلم (حکومت نظامی) شد. بعد ازپائولا دهها دختر زیبا وفوق العاده درزندگیم پیدا شدن ولی هیچکدوم نتوانستند جای خالی پائولا را برایم پرکنند ومن همچنان تنها ودرحاشیه زندگی هستم وقتی که غمگین وتنها میشوم بیاد پائولا میافتم و در پهنای صورتم اشکهایم سرازیر میشوند قطعه پائولا را گوش میدهم و شب پائولا به خوابم میآیدحرف نمیزند، اما من از خطوط چهره اش میفهمم که میگوید “تئودور عزیزم درسته که زندگی کوتاه بود ولی چند ماه با تو بودن زندگی کوتاهم را بسیار طولانی کرد وحتی هنگامی جسم سوزان تو در سردخانه جسم سردم را درآغوش گرفت من زنده شدم و همواره درکنار تو هستم ولی این را بدان وقتی که ناراحت و غمگین میشوی من هم ناراحت وغمگینم و زمانی که تو شادی من باتمام وجودم شادم”! ]
✅پی نوشت:
فیلم حکومت نظامی درست هفت سال قبل از انقلاب ایران ساخته شده و تئودوراکیس در زمان انقلاب بین دانشجویان و روشنفکران ایرانی بسیار محبوب بوده است
@R_kordbacheh
[هفت ماه قبل از کودتای نظامی دیکتاتور معروفِ کشور شیلی ” اگوستو پینوشه”؛ با دختری به نام “پائولا ” آشنا شدم؛ پائولا اصلا خوشگل نبود حتی سبزه بود و لهجه داشت، ولی هنگام حرف زدن تمام احساسات وعواطفش درحرکات وخطوط چهره اش جوری به نمایش درمیآمد که حتی اگر حرف هم نمی زد متوجه مقصود و منظورش میشدم ...مملو ازعواطف واحساسات انسانی بود که این آشنایی به عشقی عمیق وسوزان بین من و او انجامید. یک هفته قبل از کودتای ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ میخواستم از پائولا تقاضای ازدواج کنم ولی هربار موضوعی پیش میآمد که این مسئله را به تعویق میانداخت...تا روز ۱۱سپتامبر که دفتر خاطراتِ این عشق برای همیشه بسته شد؛ زیرا پائولا به همراه ” ویکتور خارا ” و چندصد نفر دیگر از انقلابیون توسط مزدوران پینوشه دستگیر و به ورزشگاه سانتیاگو منتقل شده و همگی اعدام شدند... بعد ازمرگ پائولا احساس کردم که همه زندگی من مرده و به یغما رفته است باتلاش فراوان و به کمک افسری که برخی از آهنگهایم را گوش میکرد جسد پائولا را درسردخانه یافتم.
در خطوط چهره اش خداحافظی و نگرانی برای من موج میزد... جسد سردش را مدتها در بغل گرفتم و بوسیدم تا سربازها به زور مرا ازپائولا جدا کردند و من زندگیم را درسردخانه سرد تنها گذاشتم....پیاده و باحال خراب به خانه رسیدم و درحالیکه ازخود بیخود بودم قطعه ای بیاد پائولا ساختم که این قطعه با شکوه بعدها موسیقی متن فیلم (حکومت نظامی) شد. بعد ازپائولا دهها دختر زیبا وفوق العاده درزندگیم پیدا شدن ولی هیچکدوم نتوانستند جای خالی پائولا را برایم پرکنند ومن همچنان تنها ودرحاشیه زندگی هستم وقتی که غمگین وتنها میشوم بیاد پائولا میافتم و در پهنای صورتم اشکهایم سرازیر میشوند قطعه پائولا را گوش میدهم و شب پائولا به خوابم میآیدحرف نمیزند، اما من از خطوط چهره اش میفهمم که میگوید “تئودور عزیزم درسته که زندگی کوتاه بود ولی چند ماه با تو بودن زندگی کوتاهم را بسیار طولانی کرد وحتی هنگامی جسم سوزان تو در سردخانه جسم سردم را درآغوش گرفت من زنده شدم و همواره درکنار تو هستم ولی این را بدان وقتی که ناراحت و غمگین میشوی من هم ناراحت وغمگینم و زمانی که تو شادی من باتمام وجودم شادم”! ]
✅پی نوشت:
فیلم حکومت نظامی درست هفت سال قبل از انقلاب ایران ساخته شده و تئودوراکیس در زمان انقلاب بین دانشجویان و روشنفکران ایرانی بسیار محبوب بوده است
@R_kordbacheh
Telegram
attach 📎
Paola. 11099 - State Of Siege (O.S.T.)
Mikis Theodorakis
🎶 Paola
By Mikis Theodorakis
🎬state of siege
🎼 "میکیس تئودوراکیس" آهنگساز شهیر یونانی خالق موسیقی های نابی برای فیلمهایی چون زد(z)، حکومت نظامی و زوربای یونانی روز گذشته ( پنجشنبه ۱۱ شهریور) در سن ۹۶ سالگی در گذشت...جدا از اندیشه های چپ و مبارزات سیاسی وی در طول زندگی ، شکست تنها رابطه عاشقانه این آهنگساز بزرگ با دختری به نام " پائولا" که پس از جریانات کودتا سیاسی پینوشه در ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ اعدام گردید؛ منجر شد که وی پس از این ضربه سهمگین روحی به خلق اثری باشکوهی بنام پائولا( Paola) دست بزند که بعدهابه همین نام موسیقی فیلم حکومت نظامی( state of siege) شد.
@R_kordbacheh
By Mikis Theodorakis
🎬state of siege
🎼 "میکیس تئودوراکیس" آهنگساز شهیر یونانی خالق موسیقی های نابی برای فیلمهایی چون زد(z)، حکومت نظامی و زوربای یونانی روز گذشته ( پنجشنبه ۱۱ شهریور) در سن ۹۶ سالگی در گذشت...جدا از اندیشه های چپ و مبارزات سیاسی وی در طول زندگی ، شکست تنها رابطه عاشقانه این آهنگساز بزرگ با دختری به نام " پائولا" که پس از جریانات کودتا سیاسی پینوشه در ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ اعدام گردید؛ منجر شد که وی پس از این ضربه سهمگین روحی به خلق اثری باشکوهی بنام پائولا( Paola) دست بزند که بعدهابه همین نام موسیقی فیلم حکومت نظامی( state of siege) شد.
@R_kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من مردگان بیشماری دیده ام
که راه می رفتند
حرف می زدند
سیگار می کشیدند
و در مرگ خود می گریستند
مردن
برایشان راه ساده شده مرگ است
اما زندگی شان
مرگی هروزه و سخت..!
🎬✍ #رضا_کردبچه
@R_kordbacheh
که راه می رفتند
حرف می زدند
سیگار می کشیدند
و در مرگ خود می گریستند
مردن
برایشان راه ساده شده مرگ است
اما زندگی شان
مرگی هروزه و سخت..!
🎬✍ #رضا_کردبچه
@R_kordbacheh
Forwarded from اتچ بات
✅تجربه خودخواسته گی مرگ ؛ تجربه بی نهایتی نزیستنِ یگانه زندگانی که از دست دادنش تفاوت چندانی با داشتن بی رمقش ندارد...زندگی بی رمق و بی مقدار جان...از جان گذشتن و رها کردنش برای نداشتن یک حیات ساده و روزی بی ارزش یک روزه ...
چه مردمان طلبکار و بیزاری شده ایم از زنده گی نکرده مان و اینگونه بدهکار به مرده گی های هروزه...مرگی که از گردنِ رگ هم به پوست و استخوانمان نزدیکتر رسوب کرده است...ما مردگان هزاران ساله را زیسته ایم خسته و در خود دفن کرده ایم پیوسته...درسکوت و لب نگشاییدن به رنج؛ ما در سکوت رنج را معنا میکنیم هر لحظه... تنها با یک قلب متراکم درد ،با یک ریه درگیر شده مسری و یک تن رام شده آرام در قعر قبر با هزاران آرزوهای محالِ حال... ویا به سادگی باخته به یک سیم کارت سوخته!
ما در پیوند با هیچی ،همه چیز را باخته ایم...ما زندگی را از باختن از ریشه های پوسیده آغاز کرده ایم و ادامه دارش می کنیم به هوس تمام کردنی زود هنگام.
ما بر مرگ تدریجی خود آگاهیم و این آگاهی، زیستن را خفیف تر اما شریف تر میکند هرچند اندک در این جهان ناآگاه از فجایع خویش که فراهم می آورد برخویشتنمان..
ما در شکست های مدام رستگار میشویم و در زیستن های اندکمان در برابر مرگ های بی شمار به زانو در می آییم اینچنین...
"من مردگان بیشماری دیده ام
که راه می رفتند
حرف می زدند
سیگار می کشیدند
و در مرگ خود می گریستند
مردن
برایشان راه ساده شده مرگ است
اما زندگی شان
مرگی هروزه و سخت..!"
✍🎬 #رضا_کردبچه
@R_kordbacheh
چه مردمان طلبکار و بیزاری شده ایم از زنده گی نکرده مان و اینگونه بدهکار به مرده گی های هروزه...مرگی که از گردنِ رگ هم به پوست و استخوانمان نزدیکتر رسوب کرده است...ما مردگان هزاران ساله را زیسته ایم خسته و در خود دفن کرده ایم پیوسته...درسکوت و لب نگشاییدن به رنج؛ ما در سکوت رنج را معنا میکنیم هر لحظه... تنها با یک قلب متراکم درد ،با یک ریه درگیر شده مسری و یک تن رام شده آرام در قعر قبر با هزاران آرزوهای محالِ حال... ویا به سادگی باخته به یک سیم کارت سوخته!
ما در پیوند با هیچی ،همه چیز را باخته ایم...ما زندگی را از باختن از ریشه های پوسیده آغاز کرده ایم و ادامه دارش می کنیم به هوس تمام کردنی زود هنگام.
ما بر مرگ تدریجی خود آگاهیم و این آگاهی، زیستن را خفیف تر اما شریف تر میکند هرچند اندک در این جهان ناآگاه از فجایع خویش که فراهم می آورد برخویشتنمان..
ما در شکست های مدام رستگار میشویم و در زیستن های اندکمان در برابر مرگ های بی شمار به زانو در می آییم اینچنین...
"من مردگان بیشماری دیده ام
که راه می رفتند
حرف می زدند
سیگار می کشیدند
و در مرگ خود می گریستند
مردن
برایشان راه ساده شده مرگ است
اما زندگی شان
مرگی هروزه و سخت..!"
✍🎬 #رضا_کردبچه
@R_kordbacheh
Telegram
attach 📎
✏اندیشه های رضاکردبچه pinned « ✅تجربه خودخواسته گی مرگ ؛ تجربه بی نهایتی نزیستنِ یگانه زندگانی که از دست دادنش تفاوت چندانی با داشتن بی رمقش ندارد...زندگی بی رمق و بی مقدار جان...از جان گذشتن و رها کردنش برای نداشتن یک حیات ساده و روزی بی ارزش یک روزه ... چه مردمان طلبکار و بیزاری شده…»
"در آفريقا شاعران و رقاصان جزئی ازطبقه جداگانه جامعه بودند كه موجوداتى ملعون حساب مىشدند و كسى حق نداشت دفنشان كند، بلكه جسدشان در شكاف درختهاى بزرگ جا داده مىشد...همچنین افلاطون، اين فيلسوف بزرگ يونان، مىگفت شاعران را بايد از مدينهٔ فاضله بيرون كرد....دستاندرکاران «كلام» احساسات غريبى در مردم بر میانگيزند؛ زمامداران از كسى كه میتواند سخن بگويد وحشت دارند!"
✍🏽 کاترین_کلمان
-----‐------
امروز ۲۷ شهریور روز ملی شعر است ؛ و شعر واژه ای مهجور در دل جامعه ای که مهجورتر است در اندیشه و کلام خود..
------------
تصویر؛ متعلق به سنگ قبر شاعر و رماننویس متولد بلژیک،"ژرژ رودنباخ" است که در پرلاشز آرمیده ست..وی بر جنبش رنسانس ادبی بلژیک تأثیر گذاشت.از آثار مشهور این نویسنده میتوان به رمانهای بروژ، شهر مرده و ناقوس بان اشاره کرد.آرامگاه رودنباخ به سرعت چشم را به خود جذب میکند،..همانند سبک نوشتاری دراماتیک وی، قبرش نیز پیکر مردی را به نمایش میگذارد که گفته میشود خود نویسنده است که از قبر برخاسته وگل رزی در دست دارد!
#روز_ملی_شعر
@R_kordbacheh
✍🏽 کاترین_کلمان
-----‐------
امروز ۲۷ شهریور روز ملی شعر است ؛ و شعر واژه ای مهجور در دل جامعه ای که مهجورتر است در اندیشه و کلام خود..
------------
تصویر؛ متعلق به سنگ قبر شاعر و رماننویس متولد بلژیک،"ژرژ رودنباخ" است که در پرلاشز آرمیده ست..وی بر جنبش رنسانس ادبی بلژیک تأثیر گذاشت.از آثار مشهور این نویسنده میتوان به رمانهای بروژ، شهر مرده و ناقوس بان اشاره کرد.آرامگاه رودنباخ به سرعت چشم را به خود جذب میکند،..همانند سبک نوشتاری دراماتیک وی، قبرش نیز پیکر مردی را به نمایش میگذارد که گفته میشود خود نویسنده است که از قبر برخاسته وگل رزی در دست دارد!
#روز_ملی_شعر
@R_kordbacheh