Telegram Web Link
Forwarded from اتچ بات
🔹بالاتر از سیاهی...
(تحلیلی انتقادی بر فلسفه سوگواری و پویش روضه های خانگی )

🎬 رضا کردبچه

@R_kordbacheh

۱)عزاداری تنها یک شکل منفرد و یک صدای اندوه تنها دارد...صدایی در خود فرو رفته و خمیده که به انزوا و عزلت فرو می افتد...به همین جهت برای جبران فرم تنهایی خود و جبران به تنهایی کشاندن مان؛ به تعداد بیشتر انسانهای پناه دهنده در زمان سوگواری نیازمندیم تا بر رنج فقدان عزیز از دست رفته ؛ راحتتر فائق آییم...به تعبیری دیگر تجربه حجم اندوه بالاتری را با تعداد افراد بیشتر اما در زمان کوتاه‌تر شریک می شویم تا زهر رنج از دست دادن سریعتر گرفته شود..!

۲) در فلسفه عزاداری ندای اندوه باید به خود بپیچد ، خراش بخورد و به عزادار بر گردد تا تاثیر بیشتری بر وی بگذارد..به تعبیری ما با حزن درونی خود بر عزا می نشینیم به همین جهت فرم دیرها، معابد، مساجد و کلیساها شکلی خموده و خمیده و قوس وار تاریک به خود می‌گیرند تا فریادها و راز و نیازهای غمین مانند صداهای انعکاس یافته در کوه به خود بازگردند...به همین خاطر انجام عزاداری های آیینی- مذهبی در فضاهای بسته و تاریک و دوار ؛ بهترین مکان برای گردش و‌ گسترش اندوه است؛ برخلاف شادی و شعف که نیاز به گستره ای باز و فضایی فراخ دارد تا اثر گذارتر باشد....دقت کنید که چرا صدای شور و شعف و شادی از فرسنگها دورتر به گوش فرا می رسد و تو را نزدیکتر به خود می خواند...اما اندوه عزا هرچند نزدیکتر؛ تو را بیشتر در خود فرو می برد و به پایین می کشد...زیرا ماهیت شادی در تکثیر شعف و شور است و ماهیت عزا در تفریق و تجزیه و ایستایی آن..
حتی آرامش های حاصل از سوگواری بدلیل آنکه بر پایه فروپاشی درونی شخص سوگوار، هراس از آتش دوزخ و ترحم خواهی از خدایانش است ؛ بنیان هایی سست و موقت دارند و هر بار نیاز به تکرار و شدت بیشتری دارند تا اثرگذاریش حفظ شود...مانند داروی مسکن که آرام کننده درد است اما رام کننده آن نیست!

۳)درحکومت‌های سیاه اندیش و سیاه گستر؛ تکثیر شادیها و رنگها در مرتبه معصیت قرار می‌گیرد. زیرا که حاصل آن ،تجمع نیروهای سرشار و رهایی بخش نشاط است که به پویایی و بالندگی جامعه منجر خواهد شد که این برخلاف منطق حکومت‌های تمامیت خواه و فرو رونده ی ایستاست!
از اینرو منطق عزاداری ها ، منطق فرو رفتن در بطن تاریکی ست و پنهان ماندن در هرچه سیاهی بیشتر که پوشانندگی و اثر یخشی بیشتری به خود میگیرد! لباس های سیاه، مراسم های شبانه در بطن تاریکی و پوشش های گسترده سیاه در تمام فضا ها و مکان‌ها بخصوص در آیین های مذهبی دلالت به همین امر دارد....زیرا تاریکی پوشاننده هر شر است و سپیدی برملا کننده و رسوا کننده آن..!
به همین دلیل پویش تبدیل کردن خانه ها به روضه خانه ها ؛ شهرها به سیاه‌ شهرها و آدمها به عزادارهای همیشگی به راه افتاده است...زیرا که لکه های ننگِ فقر و نداری ها، خشکسالی ها و بی آبی ها، بی عدالتی ها و بی خانمانی ها و.... با هیچ رنگی جز گسترده تر کردن و پخش سیاهی حاصل از روسیاهی مسبب های آنها پاک نخواهد شد..که براستی بالاتر از سیاهی دیگر رنگی نیست..!




@R_kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پیشترها جان داده است شاعر به هنگامی کلمات، به هنگام ِجان بخشیدن به بی جانی کلمات که او ممدحیات است و به کمال رساندن آن با خون خویش؛ توامان..
زبانه های آتشین یاس عمیقش، پیش از آن که جهان را بسوزاند ،خود را خاکستر میکند و به تباهی آه میکشد... شاعر، رانده شده ایست از هر سرزمین که ماوایش هیچ است و تهی...او از هیچ، هیاهویی سهمگین در جهان می افکند که خواب خفته اکثر حاکمان را آشفته میسازد در رسوایی تاج و تختشان...اوهمواره خاریست در چشم و خاری دارد در قلب که رنج را معنای دوباره می بخشد...او در نوشتن است که از زندگی باخته خود انتقام می گیرد...او بازنده ایست دائمی در رقابت تقدیر اما هیچ گاه به خود نباخته است...او سربلندیست سرشکسته ، او رانده شده ایست سرافراز..او در دردهای خود پیش از این مرده و در خون خود غلتیده است!




"برای رفیق نازنین
#بکتاش_آبتین
و خون جاری اش..."


@R_kordbacheh
Forwarded from اتچ بات
🔸کنش ارتباطی و کاهش رنج جمعی

🎬رضا کردبچه

@R_kordbacheh

*(قبل از مطالعه متن؛ ویدئو را ببینید..)

۱) هانا آرنت معتقد است که زیر لوای حکومتهای مستبد، فضاهای عمومی و اشتراکی از بین می رود و افراد در فضاهای خصوصی و انزوای خود به تنهایی گرایش پیدا می‌کنند؛ لازمه استبداد جدایی افراد و از هم پاشیدگی و عزلت نشینی آنهاست... اما هانا آرنت در ادامه اشاره می‌کند با امکان تبدیل کردن "وضعیت تنهایی انزوا "به "موقعیت اشتراکی خلوت" و سپس "هم اندیشی با دیگران" ؛ می توان بر این خصوصیت جدایی طلبانه و تفرق آمیز استبداد غلبه کرد...
لازمه خلوت گفت و گو با خویشتن است؛ اندیشیدن با خود و روبرو شدن با خویش و امکان خلاقیت...امکانی که در درک فرد از تنها بودن( نه حس تنهایی)حاصل می‌شود ..به تعبیری تفریق افراد، این فرصت را بوجود می آورد که آنها در موقعیت خلوت خود به اندیشیدن، مطالعه و آفرینش روی بیاورند و در کوتاهترین فرصتهای بدست آمده گفتمانی ، هرچند موقت به همبستگی اشتراکی و تبادل اطلاعات برسند..در غیاب نهادهای مدنی جوامع دموکراتیک؛ خرده گفتمانهای شکل گرفته ی جوامع استبدادی حاصل از گپ و گفتگوهای خانوادگی؛ تشکل ها ومحافل هنری و ادبی و یا حتی در خرده گفتمانهای حرکتی حاصل از حضور افراد در وسائل نقلیه عمومی و خصوصی شهری می توان به وضعیت هم اندیشی (‌یا به تعبیر هابرماس پراگماتیک عام) و سپس دگرگونی زیست جهانِ خُرد افراد رسید‌.

۲) با گسترش فضاهای شهری و ورود انواع وسایل نقلیه عمومی در خصوص جابجایی های افراد در کلان شهرها بنظر می رسد ما شاهد رشد بخشی از خرده فرهنگ هایی در بطن "کنش ارتباطی" باشیم که گفتمانهای موقتی و جاده ای و در حرکت اما تاثیر گذار را در فضای محبوس وسائل نقلیه توسط سرنشینان آن شکل می دهد..
گفتمانهای برقرار شده مسافران در دیالوگ ها موازی کنار هم؛ بدون آنکه سرنشینان نیاز داشته باشند برای برقراری دیالوگ چهره به چهره شوند و با پیش کشیدن موضوعات مختلف روز سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به ایجاد کنش های متقابل هم اندیشی اشتراکی می پردازند.

۳)شخصا معتقدم وسایل نقلیه شخصی تر و خصوصی تری مانند تاکسی های شهری یا خودروهای مسافرکش ؛ می تواند غیر رسمی ترین فضای عمومی آکادمیک را در بطن جامعه شبیه سازی کند..گویی با جابجایی های بیشتر ؛ اطلاعات بیشتری بین افراد ساکن داخل خودرو جابه جا و رد وبدل می‌شود..کلاس درسی واقعی و در حرکت که استاد دست به قلم و دست فرمانش راننده آنست ؛و دانشجویان و دانش پژوهانش مسافران گذری آن..شاید به جرات بتوان گفت که برخی از مسافرکش ها از جمله باسوادترین ومطلع ترین جامعه شناسان و سیاستمداران غیر آکادمیک جامعه محسوب شوند که تمام پیچیدگی های اجتماع خودرا در چند جمله تجزیه و تحلیل می نمایند.
از منظری دیگر می‌توان گفت؛ موقعیت شغلی مسافرکش ها با مسافران خود در خودرو ؛ بعد از پزشکان و روانپزشکان با بیماران خود در مطب و یا عکاسان با سوژه‌ های عکاسی خود در برابر دوربین استودیو ؛ از مَحرم ترین و رازدارترین آنها در حفظ و امانت داری اطلاعات و روایت زندگی آنها محسوب شوند؛ بطوریکه حتی شاید باز گو کردن رازهای مگوی مسافران و داستان‌های زندگی شان با فراغ بال و باز کردن سفره دلشان درهمان مدت کوتاه سفر شهری ؛ بخش بسیار زیادی از فشار های عصبی وتنش های ذهنی و جسمانی اشخاص را در آن فضای محبوس و اطاقک خودرو کاهش می دهد!
چیزی شبیه اطاق اعتراف کلیساها ( Confessional box) که مسافران در کمال آرامش وارد آن می‌شوند و در پیشگاه کشیش هدایت کننده خود اعتراف، مناجات، دردودل و یا فحاشی میکنند و پس از تخلیه روانی واحساس رضایت خاطر ؛ تطهیر می شوند و از اطاق خارج میشوند!

۴)وقتی فضایی بسته میشود...وقتی نفس کشیدن سخت تر می شود؛ مجراهای کوچک، راه را برای ادامه حیات ؛فضاهای بسته تر ،روزنه های اندک را برای کور سوی امید ایجاد می کند..مانند رُستن نازک گیاهی در دل سخت‌ترین سنگها و پوشیده ترین سدها بسوی رهایی روشنی بخش هرچند در زیستنی سخت و ناچیز...
شاید بتوان گفت وقتی انسان تمام درهای روبروی خود را بسته می‌بیند، برای کاهش دردهای پیش روی خود ناشی از فشارهای گوناگون ؛حداقل ترین کار تقسیم و به اشتراک گذاشتن آن آلام در کلام باشد و دعوت گوشهای شنوا به خویشتن برای به جان سپردن آن نجواها و رازهای نهان روح دردمند...به تعبیری به آلام خود مشروعیت بخشیدن و آن را به رسمیت شناختن ؛ اگر چه مسببان آن دردها هیچ گاه بخشیده نشوند و مشروعیتشان همواره به زیر کشیده شود!..
براستی که شاملوی بزرگ گفت: من درد مشترکم ؛ تودرد مشترکی؛ما درد مشترکیم..دردها را فریاد زنیم! آنجا که درد خود را حس می کنیم زنده ایم ؛و آنجا که درد دیگری را به جان می خریم در حقیقت انسانیم...انسان!




@R_kordbacheh
اندیشه های رضاکردبچه pinned «🔸کنش ارتباطی و کاهش رنج جمعی 🎬رضا کردبچه @R_kordbacheh *(قبل از مطالعه متن؛ ویدئو را ببینید..) ۱) هانا آرنت معتقد است که زیر لوای حکومتهای مستبد، فضاهای عمومی و اشتراکی از بین می رود و افراد در فضاهای خصوصی و انزوای خود به تنهایی گرایش پیدا می‌کنند؛…»
Forwarded from اتچ بات
🔹در بابِ مفهوم خانه و خانواده ایرانی

رضاکردبچه

@R_kordbacheh

۱)"خانه" در فرهنگ لغت دهخدا آنجایی ست که آدمی در آن سکنی می کند...سکونت در سکون چهار دیوار و یک سقف که آدمی را از محیط پیرامون و پیرامون آدمها جدا می کند و فاصله ای معنادار به خانه و آدمهای خانه نشین می بخشد..از خانه به وطن تعابیر بسیار شده است در تاریخ و ادبیات؛ که هردو ریشه در یک خاک و عمق دارند...خانه پدری ، خانه مادری و تعابیری از این دست که همگی استعاره هایی از آمیختن تن با وطن است، آمیختن ریشه با ریشه های همنوع...وطن ،خانه ای پهناور اما جدا شده میان مرزها و زبانها؛ با سقفی مشترک برای مردمان جدا افتاده از هم ولی زیر یک آسمان...
اما بارزترین خصوصیت هر خانه امن و امنیت داربودن آنست...خانه تو را در برمی گیرد،به آغوش می کشد و راز رنج ها و شادی های ساکنانش را برای نسلهای آینده در تنش در تک تک خشت و خاکش به یادگار باقی می گذارد...از خانه است که به خانواده می رسیم؛ به کانون‌های گرم و یا سردش که از حلقه های بهم پیوسته یا گسسته اعضای آن شکل می گیرد و یا از شکل می افتد...

۲)اما در حال حاضر و در شرایط کنون جغرافیای کشورمان و بدلیل فشار های خرد کننده همه جانبه اقتصادی- اجتماعی که بر پیکره خانوارهای شکننده و نحیف ،اما شریف آورده است ؛ مفهوم خانه و خانواده شاید بطور بنیادینی دچار فروپاشی شده است....از پشت بام خوابی های اجاره ای با ارتفاعِ رویاهای چشمک زن آسمان تا گور خوابهای به عمق مرگ فرو فته و هم خانه شده با آن در کف گور با مردگان خفته و خسته از زیستن...کارتن خوابهای خوابدیده در رویاهای مقوایی ، خوابهای کوکی ماشین های مسافرکش یا اتوبوس خوابهای مچاله شده در خود در عمق سیاهی شب که صبح را هردم دشنام می دهند...بی خانمان های دور از خانواده در گرمخانه های انبوه شهر ؛ مردانِ خمیده وخسته رها کرده، زنان گسسته رها شده...همگی از جمله موارد تلخ و گزنده فرو پاشیده شدن کانون های شکسته خانواده ایرانی ست که می‌توان به عینیت روشن آنرا در جامعه تاریک و به حال خود رها شده مان مشاهده نمود...از اینروست که بدلیل فروپاشی مفاهیم بنیادین خانه و خانواده ایرانی؛ به شکل کلانی در سطح شهر و چه در رسانه های جمعی حکومتی ،پروپاگانداها و کمپین های فریبنده تبلیغاتی دامنه داری از خانواده های خوشبخت و لبخند بر لب به راه افتاده است تا این تعارض و فاصله خفت بار بین " نمایش ناواقعیت شیرین " و "حقیقت دردناک پنهان" در جامعه نشان داده نشود.

۳)برای جامعه‌ای که حالش خوب نیست و سردرگریبان انواع چالش‌ها ،مشکلات و غم نان خود است، مفهوم سرپناه و خانه و همچنین تشکیل خانواده از شکل رایج و ارزشمند خود افتاده است و فرزندآوری بیشتر هم به معنای تاب آوری رنج های گسترده تری است در شرایط متورم حاصل از فشارهای اقتصادی...سرشماری ها نشان از تنها رشد ۱.۱۵ سالانه جمعیت در سه دهه اخیر می دهد و این یعنی سرعت گرفتن روند پیری جمعیت و کاهش جمعیت جوان کشور... شعارهای ارزشی تشکیل ارتش های بیست میلیونی اوائل انقلاب ۵۷ در خصوص گسترش جمعیت جوان اسلامی و فتح تمام بلاد کفر ؛ هم اکنون تبدیل به طرح های شکست خورده و غیرکارشناسانه مصوب اجباری در مجلس با عنوان"جوانی جمعیت ایران" شده است..! طرحهای افزایش باروری در نسل جوان که برخی منتقدان آن را "صیانت از فرزند آوری با ضرب و زور " نامیده اند؛ همچون دعوت مردان به چند همسری و فرزند آوری بیشتر، ممنوعیت استفاده از وسائل ضد بارداری ، سختگیریها در خصوص سقط جنین ، محدودیت های آزمایش های ژنتیکی همگی به بهای به خطر انداختن سلامت و بهداشت جامعه، و در راستای ارزش‌گذاری پوچ و شعاری به مفاهیم والا اما رنگ باخته خانواده‌ی ایرانی است!



@R_kordbacheh
Forwarded from اتچ بات
🔹"جنون کشی"

رضاکردبچه


"جنون کُشی" تعبیری است که آنرا می‌توان به وضعیت اسفناک کنون بشری مربوط دانست...نوعی خاص از روان پریشی در انهدام انسان و فانتزی های کشتن انسانیت با جدیدترین و نوع آورترین روش‌ها...از مرگهای دسته جمعی اطاق های گاز هولوکاست در حدود نیمه قرن گذشته گرفته تا سلاخی های خانوادگی ، مثله کردن و سربریدن های فردی ناموسی در تاریخ حاضر ایران و بالطبع جنون عادی سازی و مشاهده رنج های جمعی توسط رسانه های ارتباط جمعی در پیش چشمان مخاطبان...از اینروست که سوزان سانتاگ در کتاب" نظر به درد دیگران" بازگو می‌کند که فجایع و خونریزیهای بشری مهمانهای هروزه صوت و تصویر اتاق های نشیمن خانه ها شده و بی شرمی نظاره گر شدن مشترک به فجایعی که در کشورهای دیگر در حال اتفاق است از ناب ترین تجربه های مدرن است و ما تنها با عوض کردن کانال تلویزیون از تنوع دادن به آن خشونت ها خسته نمی شویم ..گویی نظاره گران در خاکریزهای امن خود در پشت تلویزیون‌های اطاق های نشیمن بعنوان ناظری بی شرم براین اتفاق ها نظارت و در پروسه عادی سازی آن مشارکت می کنند...به زعم سوزان سانتاگ ؛ مشاهده بدن‌های رنجور و جسدهای بی جان شاید به همان اندازه ی بدن‌های عریان برای انسان لذت بخش است!
از اینروست که در اوهام فجایع بشری علیه خود و جان گرفتن های بیشمار در سراسر جهان ؛ خبر جان دادن به یک انسان و یا بهتر بگوییم تلاش برای جان بخشیدن به یک کودک در کشور مراکش که درچاهی سقوط کرده بود به صدر اخبار می رسد و چشمان منتظر میلیون ها انسان که به تصاویر خونریزی ها و جان دادن انسانها عادت داشته اند ؛ بازگشت نفسِ حیات به سینه های کودک را آرزو می کنند!
به راستی که تنها یکنفر می‌تواند در سبوعیت تمام جان هزاران و میلیون ها نفر را بگیرد (همانند دیکتاتورهای بزرگ تاریخ که جان گرفتن و خون ریختن را مقدس میشمارند برای حفط تاج و تخت )؛ ولی شاید هزاران نفر و میلیون ها آرزو نتوانند به یک نفر جان ببخشند! به همین دلیل است که جان گرفتن بسیار سهل است و جان بخشیدن سخت دشوار!



@R_kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"هنگامی که قدرت ِ عشق
بر عشق به قدرت غلبه نکند
صلحی حادث نمی شود..."
(جیمی هندریکس)




به امید برقراری صلحی پایدار
برای جهانی اینچنین پر از رنج و جنگ...



🎬🎶 #رضا_کردبچه



@R_Kordbacheh
Forwarded from اتچ بات
🔸️بازگشت به اصل تماما انسانی

🎬رضا کردبچه

@R_kordbacheh

(قبل از مطالعه متن؛ ویدئو رو ببینید )

۱) او راستگوست...چوپان راست گو..با پوستین راستین بر تن وچوبدست ساده ای در دست که چون موسی می شکافد بکارت آن طبیعت جاندار و زیبا را به دو نیم...به کوهها و دره ها، به فراز و فرودها... که به زیر می کشد کوره راهها و کمرها را سخت در سادگی زیستنی اینچنین و فرمان می دهد به هیمه گوسفندان برده به گوشش...به گوسفندان سر به زیر، به گوسفندانِ بدون چون و چرا از سرنوشت محتومِ سیاه خود ،اما بیخیال همچنان در حال چریدن و چّرا!
او بدور است از آبادانی چرک شهر اما آزادانه می خرامد در صمیمیت آبادی سیالِ پدری خود اینچنین و هوای آزادی را تمام و کمال از آن خود می کند در ریه های بکر خویش..او از شهرنشینی و تمدن لجام گسیخته ای که به اصالت انسان دستبرد می زند دوری می کند.. او به سرزمینش عرق دارد و با اصالت مردمانش پیوندی ناگسستنی و صمیمی...از سیاست بدور است و سیاست مانند علف های روییده ی هرزه و هرجایی تنها بدرد فربه کردن گوسفندانی می خورند که از نشخوار بی امان آن در زندگی لذت می برند و گاه گاوهای سیاه سیاستمدار بزرگتر و فربه تر! علف های سیاسی...علف های هرجایی سیاست و قدرت که جهان را به کام مرگ و جنگ می کشند...او با جهان خود در صلح است تنها با نان و ماستی محلی و به ریش همه سیاستمداران جنگ افروز که جهان را لقمه دهان های گشاد خود گرفته اند ریشخند می زند!

۲)"ژان لوک نانسی" فيلسوف معاصر شهیر فرانسوی در اثر مشهورش "اجتماع بیکار "بیان می‌کند که یک خواست و میل مشترکِ بازگشت به اجتماع اصیل گذشته در اندیشه کنونی غرب وجود دارد..بازگشت به اجتماع دنج و گرم پیشا مدرن..بازگشت به صمیمتِ روابط طبیعی و گرمای پیوندهای انسانی بجای استقرار در مدرنیته و پیشترفت های افسار گسیخته هلاک کننده...بازگشت به نوستالژی جمع های صمیمی و سادگی جوامع گذشته....به دنبال اعاده‌ی یک اجتماع کوچک و شفاف گمینشافتی (Gemeinschaft)، که ما را از " از خود بیگانگی" یک جامعه‌ی مدرن، از گزلشافت (Gesellschaft)، خواهد رهانید...یک میل و خواست جمعی باهم بودن بی واسطه و طبیعی ...این خواست از این اندیشه نشات می‌گیرد که انسانهای منزوی و تک و تنها افتاده در گوشه گوشه جهان، در گذشته در یک اجتماع همگون و هماهنگ و صمیمی زندگی می کردند که این هماهنگی در گذار تاریخ افول کرده است..
جامعه‌ی مدرن یا گزلشافت نقطه‌ی مقابل اجتماع یا گمینشافتِ گرم و صمیمی و طبیعت پیشامدرن است...بر اساس این طرز تفکر، ما اینک در جامعه‌ای متمدن اما گمنامی به سر می‌بریم که مملو است از افراد خودخواه، بد طینیت ،قدرت طلب ... جایی‌که پیوندهای صمیمیِ اجتماعی در آن خاطراتی بیش نیستند. این امر، یعنی از بین رفتن پیوندهای اجتماعی صرفاً منجر به از هم گسیختنِ جامعه نشده، بلکه سبب ظهور خشونت، و افول و سقوط ارزش‌ها و هنجارها و.... شده است. تنها راه مبارزه و مقابله با این گسیختگی و از‌هم‌پاشیدگی رجعت و نگاه به دوران گذشته است اما با احتیاط ، گذشته‌ای که در آن پیوندهای اجتماعی وجود داشتند؛ یا اینکه باید به دنبال اجتماعی در آینده بود که در آن پیوندهای طبیعی پیشین اعاده شوند..یک رجعت به طبیعت تماما انسانی و انسان طبیعی!

۳) این میل به بازگشت و رجعت طبیعت گونه به اصل چیزها ،تنها شکل انتزاعی از یک تز روشنفکرانه نیست..بلکه بطور متناوب در تاروپود زندگی مان نمود پیدا کرده است و قابل لمس است... نگاهی اجمالی به تبلیغات رسانه‌های مختلف (به‌ویژه تلویزیون) به ما نشان می‌دهد که محصولات تجاریِ زیادیْ مدعی‌اند که می‌توانند یک وضعیتِ بیولوژیک «طبیعی» را به ما بر‌گردانند: مثلاً رنگِ موی طبیعی، آبمیوه های طبیعی، البسه با الیاف طبیعی، کمپ های طبیعت‌گردی و حتی میل به استفاده از لوازم های خانگی گذشته و آرکائیکِ کلبه های روستایی در کنار کالاهای لوکس خانه های مدرن که همگی نشان از احضار دوباره روح تاریخمند زندگی است که از حسرت و‌نوستالژی داشتن همگونی اشتراکی زیستن در بین مردمان جوامع گذشته نشات می گیرد که هم اکنون خلا ،شکاف و جدا افتادگی عظیمیش در بین انسانهای دور افتاده از اصل خویش مشهود است..



@R_kordbacheh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
می گویند که تیغ هرچه سر ببُرد ؛ کندتر می‌شود فعلِ تیز بریدن...اما سانسور تیغش تیزتر و برنده تر در هر بریدن سر...و چه نازک آرا و خمیده تر از سر یک هنرمند، یک نقاش، جهنده تر از خون یک شاعر... رگهای بریده شده ی حیاتِ آفرینش یک تصویر گر طناز ، مهرجویی ها، کیارستمی ها، بیضایی ها....مگر این سرزمین چند اسطوره ،چند اژدهای چند سر خواهد داشت که گردن تک تک آنها را می زنید.؟! اژدها های گرمابخش ، اسطوره های یک سرزمین اند؛ وجودشان آتش است و شور، نبودشان اما موجب یخبندانِ عظیم یک فرهنگ...یک "هامون" نامسکون....
وزارت ارشاد، وزارت ارشاد به مرگ است و دق... شما مرگ را هم دق داده اید با داس های برنده زیر گلوی هنرمند بی کس...شما کسب و کار سانسور خود را بر آثار سر بریده هنرمندان بنا نهادید ،بر گورهای گمنام، بر لاشه کتاب‌های مثله شده، بر چشم ها و گوش ها و زبان‌های منقطع...که جرمشان تنها آفرینش زیبایی ست و آشکار سازی حقیقت...که جهان بی حقیقت و نا زیبا جهنمی ست سرد و سوزنده...جهنمی پایدار که اینچنین در آنیم!


"ترسم این قوم که به دردکشان می خندند

در سرکار خرابات کنند ایمان را"




#رضا_کردبچه



@R_kordbacheh
اندیشه های رضاکردبچه pinned «🔸️بازگشت به اصل تماما انسانی 🎬رضا کردبچه @R_kordbacheh (قبل از مطالعه متن؛ ویدئو رو ببینید ) ۱) او راستگوست...چوپان راست گو..با پوستین راستین بر تن وچوبدست ساده ای در دست که چون موسی می شکافد بکارت آن طبیعت جاندار و زیبا را به دو نیم...به کوهها و…»
Forwarded from اتچ بات
در هربار نوشتن از جنگ ،چیزی جز خروارها ویرانه و بیشمار آواره و بی نهایت اجساد افتاده در ذهنم، حاصلی برایم نخواهد ماند...سخت است نوشتن و سهل است ننوشتن از فجایع جنگ همزمان..سخت است از دور بیان وسعتِ دهشت با کلمات بی زبان و به جنگِ جنگ رفتن با واژگان بی دفاع و بی جان!
واژگان نوشته می شوند اما قدرت بیان و اثرشان،از غریو شکننده بمب ها، از فریادها و نفس های آخر مردگان ،گریه های بی امان بازماندگان و کودکان و هراس یاس آور پرندگان بسیار ضعیف تر است...کلماتِ سلحشور در سطور بی صدا کشته و به خاک و خون کشیده می شوند ، تا رنج های بشری تنها زنده بمانند در هر بار خواندن و حضور...اگر روایت ستیزهای گذشته تاریخ تنها به نگارش میتوانستند در بیایند و تنها کلمات می توانستند حامل دردهای بشری برای آیندگان باشند ، اما جنگهای قرون حاضر ، در حاضر بودن فجایع و تازگی لحظه های تلخ ثبت شده تصاویرشان است که معنا پیدا می کند..تصاویرمردگان تازه، خونهای جهنده تازه ، بدن‌های گرم پاشیده...
براستی قدرت انتقال تصاویرِ فجایع ازطریق رسانه هاست که خاکریزهای دشمن را فتح و شقاوت آنها را عریان می سازد و جهان را به همدردی ، همبستگی و اندوه جمعی در سوگ سوگمندان وادار می کند.‌... از طرفی جنگ آمیخته با هنر آنرا تحمل پذیرتر می کند وآتشش را مهارتر.... آفرینش زیبایی در میان جهنم دود و آتش همانند رویش گیاهی است در زمین و زمان سوخته...به سان شکفتن ها میان شکافتن ها! ویا طنین خوش موسیقیا در فضای پراز گلوله و پاره های بدن... آنجا که نواختن ویولن زنی دردمند در پناهگاهی در جنگ اوکراین ، نواختن پیانیستی در جنگ جهانی دوم در میان آماج انفجار ، همه و همه شاید برای زمانی کوتاه زهر حقیقت جنگ را در تخیل خود کم اثرتر نماید و دیرتر انسان را از مشاهده این همه کشتار دست ساز خود از پای درآورد!




#رضا_کردبچه


@R_kordbacheh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
به یک نشاط آورِ تمام وقت نیازمندیم
به یک رقصنده با درد
به یک پاک کننده غبار
از چهره خاکستر گرفته شهر

به یک عیدی پاک....





🎬 #رضا_کردبچه



--------------------------------------
دوستان و همراهانی که قصد کمکی در حد توان به این نشاط آور شهر، رقصنده با درد رو دارند شماره کارت ایشون رو در ذیل قرار میدم و هرگونه سوال یا پیشنهادی در این خصوص هم دارید، میتونید با بنده در تماس باشید.

5029081059311403
نیما شادلو


@R_Kordbacheh
Forwarded from اتچ بات
🔸به یک نشاط آور تمام وقت نیازمندیم!

(تحلیلی انتقادی در باب جامعه شاد و فلسفه نشاط..)


"رقصی چنین میانه میدانم آرزوست؛
شادی بازگشته به میان وطنم آرزوست! "

۱) موزونی حرکات در ناموزونی جان کندن سخت زیستن، سکونِ جامعه مغموم و خمیده سر در نادیده گرفتن خنده های سر به زیر و رقصان فقر تا کسب نانی حلال و دندانه دار از زیر سنگ...شادی‌های نیازمند، نیازمندان رقصانِ غمناک... نیازمندیهای روزنامه هایی که شادی را آگهی نمی کنند در اندوه خانه تکانی تک تک خانه های شهر...به یک نشاط آور تمام وقت نیازمندیم، به یک نشئگی تمام...به یک رقصنده با درد اما چهره بر لبخند....به یک پاک کننده غبار از چهره خاکستر گرفته شهر...به یک عیدی پاک و هیجان جمعی حاصل از سر رفتن تنهایی های تلف شده و غصه های بی ثمر، به رسولان پیام آورِ نشاط به جای پیامبران موعظه گر دروغ...طلب نشاط حق است و مردمان بی نشاط، بر هیچ حق خود آگاهی ندارند! مردمانی که شادی و حداقل زیستن را گدایی می کنند اینچنین...مردمان ناحق بر حق ناچیز خود!

۲) شادی لازمه اتحاد مردمان است و جامعه متحد به حکومتی حاکم بر خود نیازمند نخواهد بود..از اینرو ایجاب جوامع اندوهگین توسط حاکمان در طول تاریخ بالاخص اندوه" ایدئولو دینی" که هر دم گناهکار بودن و ناپاکی مردمانش را دستاویزی برای تفرق و تطهیر آنان قرار می دهد؛ هدفی جزسلطه سهل تر و حضور در جزئی ترین مسائل زندگی شان ندارد...اندوه جامعه، افیون آنست و فراموشی و نشئگی موقت بدست آمده حاصلی جز غفلت از پرورش نیروهای نشاط آور و از پای درآوردن پویایی مردمان یک جامعه ندارد.

۳)ارسطو در اخلاق نیکوماخوس می گوید: شادی تنها چیزی است که انسان آن را به خاطر خودش می خواهد، بر خلاف چیزهای دیگر مانند ثروت، افتخار ، سلامت یا دانش که جستجوی آن ها نیز در نهایت برای دستیابی به شادی است. واژه ی یونانی eudaimonia که شادی معنا می دهد از نظر ارسطو یک فعالیت است نه یک احساس یا حالت. شادی مشخصه ی اصلی یک زندگی خوب و شایسته است..."
حرف آخر اینست که جامعه ناشاد، جامعه منفعلی ست که قدرت در اختیار گرفتن سرنوشت خود را از دست می دهد...برای سلطه بر هر ملتی باید آنها را از تاریخ گذشته و تقدیر آینده شان جدا و منفک کرد... حاصل پیوند با تاریخ گذشته، آگاهی ست و لازمه ساختن آینده روشن؛ تقدیر به شور است و شادکامی...جامعه ناشاد و نا آگاه محتوم است به گسستن و محکوم به فنا!




🎬 #رضا_کردبچه


@R_Kordbacheh
Forwarded from اتچ بات
🔹شکلِ ارتباط فَشل

نگاهی به فیلم CODA، برنده بهترین فیلم انگلیسی زبان و حواشی اسکار ۲۰۲۲

#رضا_کردبچه

۱)بدون شک در عصری که مفهوم خانواده و کانون ارتباط درونی اعضا آن درحلقه بسته خود در اکثر جوامع دچار فروپاشی بنیادینی شده، فیلم‌هایی که در بازآفرینی و واسازی اشکال مضمحل ارتباطی آن تمرکز می کنند شانس بیشتری را در جلب کانون توجه جشنواره ها خواهند داشت..! به خصوص روابط سرد و مشکلات عدیده آنها با قصه ای متفاوت تر ( بطور مثال فشل بودن ارتباط اعضای ناشنوا یک خانواده) که در نهایت با یک معجزه دروغین سینمایی که قطعا فقط در کتابهای انگیزشی روانشناختی می‌شود نمونه آنها را یافت به خوشی پایان برسد.! " انتظار رسیدن خوشبختی تنها با یک تغییر نگرش" یا با دگرگون شدن ناگهانی احوالات یا فداکاری یک عضو خانواده و یا با عشق ،ایثار به جوش آمده هیجانی و یک پایان بندی خوش و شیک هالیوودی که بتواند حلقه اشک شوق را در چشمان مخاطب احساسی نقش ببندد..

۲) خانواده ای ۴ نفری که همگی بجز یک عضو از آن( دختر نوجوان) دچار ناشنوایی و عدم قدرت تکلم هستند در مسیر زندگی خودشان دچار مشکل عدیده ای میشوند و دختر خانواده در نهایت با عشق و ایثار در گذشتن از هدف خود به نفع خانواده سعی در حل این موضوع دارد ...
بکارگیری زبان بدن و زبان اشاره در طول فیلم ، به جای زبان کلام اگرچه سعی در بازآفرینی شکل دیگری از ارتباط از کار افتاده در خانواده هایی دارد که دارای نقص کلامی هستند ،ولی تکیه بیش ازحد بر همین نقطه قوت ،بدل به نقطه ضعف فیلم می گردد..بکارگیری ترجمه مکرر حرکات اشاره بازیگران فیلم به شکل زیرنویس بدون صوت و کلام بازیگرهای فیلم ،تاثیر گذاری اثر را از کار انداخته و آنرا عقیم می سازد...گپ های سهمگین ایجاد شده بدلیل سکوت زبانی به حدی ست که کارگردان از صداهای سکس پدر و مادر ناشنوا و یا باد شکم پدرخانواده استفاده می کند! و در برخی موارد خود بازیگران به اجبار تن به لودگی و سخره گرفتن وضعیت خود می دهند... که شبیه سازی یک برنامه شوی شبانه تلویزیونی کمدی را در دستور کار خود قرار می دهد.

۲) مشتی که "ویل اسمیت" روی سن اسکار امسال بر صورت مجری برنامه( کریس راک) وارد کرد جدا از قبل برنامه ریزی شده بازی‌های از این دست در جهت ایجاد حواشی چرک هالیوودی ، در واقع مشتی بجا و ضربه ای اساسی بر صورت از شکل افتاده اسکار امسال بود که با انتخاب بسیار ضعیف فیلم‌ها در نامزدهای نهایی عملا شاهد ضعیف ترین آثار در طول چند سال اخیر بودیم...چه در انتخاب بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان "ماشین مرا بران" ( Drive my car) و چه در بهترین فیلم انگلیسی زبان (CODA).




@R_Kordbacheh
Forwarded from اتچ بات
تقلیل جنسیت به جنس ، فروکاستن تمام شکوهمندی و راز آلودگی روحی-جسمی یک انسان است به یک کالا، تحلیل یک زن است به یک ماده ،به یک برچسب زدگی مادگی... زن در جامعه ایران جنسی در سایه است..جنسیتی اصیل فروکاسته به فرع و در حاشیه، جنسی در پوشش برای دیده نشدن و در خفا ماندگی ..بدنی یک سویه و محرک به مثابه ابژه ای تکثیرکننده و صرفا تداوم دهنده بقا ، شاخه ای ضعیف در زیر تن اقتدار ریشه های مردانه که کور سوهای خورشید آزادی و نور را طلب می‌کند و به آن سرکشی می کند اما شکسته سر می شود در حجاب حائل....در حجاب و سایه ها چیزی شدت نمی یاید و ضعف و قدرتش عیان نمی شوند در سرپوشیدگی...تداوم در سایه زیستن ، ادامه ی ساده اندیشیدن است و روی برگرداندن از روئیت نور و رویش...از اینرو او نه حق دارد ببینید و نه بشنود و نه آزادانه سایه خود را بشکافد! برای دیدن یک مسابقه ورزشی ساده باید گاز فلفل بخورد، برای شنیده شدن صدا و هنرش باید ممنوع کار شود و برای انتخاب آزادانه پوشش باید میله ها ی حبس را تجربه و سقف زندان را حجاب خود کند..!چون او یک سایه گی تام است و تمام! به گفته سیمون دوبوار: "انسان زن به دنیا نمی آید، زن می شود" این اجتماع بدخیم و آلت به دست ماست که جنسیت را به جنس، زن را به زیر و زن بودگی را محرک کننده گی صرف قلمداد می کند.



🎬#رضا_کردبچه



@R_Kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
" سه کبریت ، یک به یک در شب روشن شد
اولی برای دیدن تمامی چهره ات
دومی برای دیدن چشمانت
سومی برای دیدن لبانت
و بعد تاریکی غلیظ فرا گرفت
برای اینکه به خاطر بسپرم همه را
زمانی که تو را در میان بازوانم گرفته ام
تو را در میان آغوشم..."
 




🎶 #رضا_کردبچه
#ژاک_پره_ور


@R_kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آن سه زن و زنهای دیگر این سرزمین، جنسیت های به زیر کشیده شده ی در سایه نیستند. کالاهای فروکاسته به فرع و در حاشیه،جنسهای در پوشش برای دیده نشدن و درخفا ماندگی.. براستی در حجاب و سایه ها چیزی شدت نمی یاید وضعف و قدرتش عیان نمیشوند در سرپوشیدگی..تداوم در سایه زیستن ،ادامه ی ساده اندیشیدن است و روی برگرداندن از روئیت نور و رویش... از اینرو،ایران خانمِ زیبا حق دارد ببینید و دیده شود، بشنود و شنیده شود و آزادانه سایه خود را بشکافد! چون او یک تابندگی تام است و تمام! به گفته سیمون دوبوار: "انسان زن به دنیا نمی آید، بلکه زن می شود" در یک جامعه فروکاهنده به استیصال...این اجتماع بدخیم و آلت به دست ماست که جنسیت را به جنس، زن را به زیر و زن بودگی را محرک کننده گی صرف قلمداد می کند..




"هان ای زنان بشارت دهنده ایران زمین
همچون پیامبران پری گونه زیبا
نیاسایید و نیارامید
دلیری کنید و دلبری
و چیزی نیرومند و متعالی از خود برجای بگذارید
تا بر زمان غالب شوید!"





#رضا_کردبچه
🎬 #علیرضا_جعفر_زاده



@R_Kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"تارهای بی‌کوک و
کمانِ بادِ ولنگار
باران را
گو بی‌آهنگ ببار!
غبارآلوده، از جهان
تصویری باژگونه در آبگینه‌ی بی‌قرار
باران را
گو بی‌مقصود ببار!"








. #احمد_شاملو
🎬 #رضا_کردبچه



@R_Kordbacheh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔸جهان با من برقصا..!

🎬 رضا کردبچه




"من
تنها به خدایی ایمان دارم
که رقصیدن را بداند!
(نیچه)


@R_Kordbacheh
2025/07/04 15:54:03
Back to Top
HTML Embed Code: