راه توده 970
روزنامه نگاری هم تجربه و هم آموزش
بارها از ما پرسش شده که برای روزنامه نگار شدن و اطلاع رسانی، چه ویژگی هائی باید داشت؟ ما سعی می کنیم به زبانی شاده این سئوال را پاسخ بدهیم.
برای روزنامه نگار شدن، اول باید روزنامه نگار بود. یعنی سرشت و خمیرمایه این کار را داشت و بعد استعداد خود را در بخش های مختلف روزنامه نگاری پرورش داد.
قبل از هر چیز باید قصه و رمان خواند. اگر کسی واقعا بخواهد روزنامه نگار شود. باید چیزی یاد گرفت تا بتوان چیزی به دیگران یاد داد. سپس باید در حد مورد نیاز تاریخ ایران و جهان را دانست، با ادبیات و بویژه شعر ایران آشنا بود، ضرب المثل های ایرانی را حفظ بود و با جامعه شناسی نیز آشنائی داشت.
باید این مقدمات را فرا گرفت:
فصل اول
یک - مطالعه را باید دوره بندی کرد. یعنی یک دوره چند هفته ای و یا حتی چند ماهه را گذاشت برای خواندن آثار یکی از نویسندگان.
دوم- همزمان باید اطلاعاتی عمومی درباره کشور محل تولد نویسنده و اطلاعات اجتماعی دورانی که او می زیسته و می نوشته را پیدا کرد و خواند.
سوم - اگر علاقمند به روزنامه نگاری هستید و در عین حال نویسندگی، بهتر است از "گزارش قصه" شروع کرد.
چهارم - دراین رشته، یعنی رشته "گزارش قصه" آثار دو نویسنده را باید در دستور کار قرار داد. همینگوی و سپس مارکز.
فصل دوم
الف- خبرنگار باید چشم تیز بین و ذهن کنجکاو داشته باشد و همیشه آنچه را که مردم نمی بینند و یا به آن دقت نمی کنند را ببیند و دقت کند. مهم نیست که در یک شهر کوچک زندگی کنید و یا در یک شهر بزرگ و یا حتی در یک روستا.
ب- حتما از شعار نویسی بجای مطلب نویسی باید پرهیز کرد و به فضا سازی در ذهن خواننده پرداخت. یعنی خواننده با خواندن مطلب شما باید در آن فضائی قرار بگیرد که شما آن را دیده اید.
پ- بنابراین، کوچکترین مشاهده در طول روز و یا شب، در خیابان، در مهمانی، در دیدار با دوستان و در هر محفل و محل دیگری را می توان نوشت. این کار را بتدریج باید تمرین کرد. مهم نیست که منتشر می شود و یا نمی شود. بعدها می توانید آنها را ویراستاری کرده و منتشر کنید.
فکر می کنیم تا اینجا، بعنوان مقدمه کار و آشنائی با رشته ای که به آن علاقمند هستید کافی باشد.
اگر فرصت و امکانی فراهم آمد می توان در کلاس روزنامه نگاری شرکت کرد. متاسفانه این مسائل در رسانه های ایران مورد توجه قرار نگرفته و نمی گیرد و به همین دلیل روزنامه نگاری بعد از انقلاب در ایران سقوط کرده است.
یک دوربین تهیه کنید ( یا با گوشی تلفن همراه اگرعکسبرداری هم می کند) هرچیزی را که می بینید و جالب است عکس بگیرید. مهم نیست که بعدا این عکسها را حتی پاک کنید، مهم این است که عادت کنید به گرفتن عکس. این مسئله بسیار مهم است. متاسفانه در این سالهای اخیر که خیلی ها روزنامه نگار شدند، ضعف های بسیاری در عکس و انتشار آن داشته اند و روزنامه ها ومجلات داخل کشور مملو از غفلت ها در این زمینه است.
فراموش نکیند که برای روزنامه نگار شدن بیش از تحصیل آن، استعداد لازم است. به همه کسانی که می خواهند روزنگار شوند و حتی آنها که بنام روزنامه نگار در رسانه های ایران فعالیت می کنند توصیه می کنیم مجلات و روزنامه های پیش از انقلاب و بعد از انقلاب را با هم مقایسه کنند. مرور و مقایسه این دو دوره خود به خود یک دوره روزنامه نگاری است.
تلگرام راه توده:
https://www.tg-me.com/rahetudeh
روزنامه نگاری هم تجربه و هم آموزش
بارها از ما پرسش شده که برای روزنامه نگار شدن و اطلاع رسانی، چه ویژگی هائی باید داشت؟ ما سعی می کنیم به زبانی شاده این سئوال را پاسخ بدهیم.
برای روزنامه نگار شدن، اول باید روزنامه نگار بود. یعنی سرشت و خمیرمایه این کار را داشت و بعد استعداد خود را در بخش های مختلف روزنامه نگاری پرورش داد.
قبل از هر چیز باید قصه و رمان خواند. اگر کسی واقعا بخواهد روزنامه نگار شود. باید چیزی یاد گرفت تا بتوان چیزی به دیگران یاد داد. سپس باید در حد مورد نیاز تاریخ ایران و جهان را دانست، با ادبیات و بویژه شعر ایران آشنا بود، ضرب المثل های ایرانی را حفظ بود و با جامعه شناسی نیز آشنائی داشت.
باید این مقدمات را فرا گرفت:
فصل اول
یک - مطالعه را باید دوره بندی کرد. یعنی یک دوره چند هفته ای و یا حتی چند ماهه را گذاشت برای خواندن آثار یکی از نویسندگان.
دوم- همزمان باید اطلاعاتی عمومی درباره کشور محل تولد نویسنده و اطلاعات اجتماعی دورانی که او می زیسته و می نوشته را پیدا کرد و خواند.
سوم - اگر علاقمند به روزنامه نگاری هستید و در عین حال نویسندگی، بهتر است از "گزارش قصه" شروع کرد.
چهارم - دراین رشته، یعنی رشته "گزارش قصه" آثار دو نویسنده را باید در دستور کار قرار داد. همینگوی و سپس مارکز.
فصل دوم
الف- خبرنگار باید چشم تیز بین و ذهن کنجکاو داشته باشد و همیشه آنچه را که مردم نمی بینند و یا به آن دقت نمی کنند را ببیند و دقت کند. مهم نیست که در یک شهر کوچک زندگی کنید و یا در یک شهر بزرگ و یا حتی در یک روستا.
ب- حتما از شعار نویسی بجای مطلب نویسی باید پرهیز کرد و به فضا سازی در ذهن خواننده پرداخت. یعنی خواننده با خواندن مطلب شما باید در آن فضائی قرار بگیرد که شما آن را دیده اید.
پ- بنابراین، کوچکترین مشاهده در طول روز و یا شب، در خیابان، در مهمانی، در دیدار با دوستان و در هر محفل و محل دیگری را می توان نوشت. این کار را بتدریج باید تمرین کرد. مهم نیست که منتشر می شود و یا نمی شود. بعدها می توانید آنها را ویراستاری کرده و منتشر کنید.
فکر می کنیم تا اینجا، بعنوان مقدمه کار و آشنائی با رشته ای که به آن علاقمند هستید کافی باشد.
اگر فرصت و امکانی فراهم آمد می توان در کلاس روزنامه نگاری شرکت کرد. متاسفانه این مسائل در رسانه های ایران مورد توجه قرار نگرفته و نمی گیرد و به همین دلیل روزنامه نگاری بعد از انقلاب در ایران سقوط کرده است.
یک دوربین تهیه کنید ( یا با گوشی تلفن همراه اگرعکسبرداری هم می کند) هرچیزی را که می بینید و جالب است عکس بگیرید. مهم نیست که بعدا این عکسها را حتی پاک کنید، مهم این است که عادت کنید به گرفتن عکس. این مسئله بسیار مهم است. متاسفانه در این سالهای اخیر که خیلی ها روزنامه نگار شدند، ضعف های بسیاری در عکس و انتشار آن داشته اند و روزنامه ها ومجلات داخل کشور مملو از غفلت ها در این زمینه است.
فراموش نکیند که برای روزنامه نگار شدن بیش از تحصیل آن، استعداد لازم است. به همه کسانی که می خواهند روزنگار شوند و حتی آنها که بنام روزنامه نگار در رسانه های ایران فعالیت می کنند توصیه می کنیم مجلات و روزنامه های پیش از انقلاب و بعد از انقلاب را با هم مقایسه کنند. مرور و مقایسه این دو دوره خود به خود یک دوره روزنامه نگاری است.
تلگرام راه توده:
https://www.tg-me.com/rahetudeh
راه توده 970
از اراده گرائی تا واقع بینی سیاسی
دکتر سروش سهرابی
در دوران پیش از سرمایه داری، دخالت در سیاست و یا به عبارت بهتر، تلاش برای ایجاد شرایط بهتر در زندگی اجتماعی منحصر به گروهای فوقانی اجتماع بود. یعنی درباریان، اشراف زمین دار و روحانیون. تلاش آنها نیز بیشتر متوجه تداوم آن نوع از ثبات اجتماعی بود که موقعیت آنها را حفظ می کرد. اگر چه جنبشهای اعتراضی چه در شرق و چه در غرب همواره وجود داشته اند ولی دخالت پیگیر در چگونگی روابط اجتماعی از ویژگیهای جامعه اربابی و فئودالی نیست.
گسترش هم پیوندی اجتماعی در نتیجه تولید سرمایه داری بتدریج به تولد جامعه ای منجر میشود که در تلاش پیگیر برای بهبود شرایط اجتماعی خود می باشد. بعبارت دیگر "جامعه هم پیوند" را می توان جامعه ای دانست که زندگی هر روزه آن تحت تاثیر چگونگی روابط اجتماعی و اداره جامعه و توزیع منابع مادی در آن واقع شده است. در نتیجه تصمیمهای حکومتی بطور مستقیم بر روی زندگی مردم اثر می گذارد و آنان را به این یا آن شکل به تاثیرپذیری و کنش و واکنش وادار می کند.
تاریخ انگلستان و فرانسه را پس از سدههای پانزدهم و شانزدهم میلادی می توان از دیدگاه گسترش کُنشگران جامعه هم پیوند نیز مورد بررسی قرار داد. افزایش کمی این جامعه در پی گسترش هم پیوندی اقتصادی و اجتماعی آفریننده رویدادهای سدههای 17 و 18 میلادی است. رویدادهایی که گاه همچون فرانسه چهره انقلابی به خود می گیرد و یا همچون انگلستان شکلی نیمه انقلابی و نیمه اصلاح گرایانه دارد.
روند گسترش جامعه کنشگر بدینسان با همان روند توسعه شهرها در غرب همراه می شود که با شهرهای شرقی تفاوتهایی دارند، تفاوتهایی که ناشی از بستر اقتصادی و اجتماعی و تاریخی متفاوتی است که شهرها در شرق و در غرب در چارچوب آن توسعه یافتند. توسعه شهرها در اروپای غربی در پی جنگهای صلیبی و گسترش تقلید و مبادله و بازرگانی با شهرهای شرق روی داد که به تقویت نقش بازرگانان و روابط پولی و مالی انجامید. روندی که به دنبال خود پایههای شیوه تولید سرمایه داری را ریخت و به رشد طبقه بورژوازی و طبقه کارگر از طرفی و گسترش دستگاه اداری از طرف دیگر منجر شد.
گسترش دستگاه اداری که از درون طبقات فوقانی جامعه آغاز شده بود در ادامه خود گروه اجتماعی دیگری را ایجاد کرد که می توان از آن به طبقه متوسط مدرن نام برد. از سوی دیگر گسترش تولید و نیز خدماتی که لازمه توسعه اقتصادی سرمایه داری است خود به رشد گروههای بزرگی از مزد بگیران یا پرولتاریا منجر شد. البته بعدها مفهوم پرولتاریا دستخوش تحول شد به طوری که اکنون طبقه کارگر را درون، و همچون هسته مرکزی مجموعه بزرگتر مزد بگیران طبقه بندی می کنند. گسترش هم پیوندی اقتصادی و اجتماعی امروز تا جایی پیش رفته است که اکنون می توان حتی کشاورزان ظاهرا مستقل اروپایی را کاملا تحت تاثیر چگونگی روابط اجتماعی دانست و آنها را نیز در اکثریتشان نوعی مزدبگیر تلقی کرد و نه تولید کنندگان مستقل.
این تصویری پانورامیک از اروپای غربی و از چگونگی گسترش هم پیوندی اجتماعی و ایجاد جامعه کنشگر یعنی متاثر از چگونگی روابط اجتماعی و توزیع منابع مادی در آن بود.
شهرهای شرقی چگونگی دیگری داشتند. این شهرها از دیرباز بزرگ بودند، هر چند این بزرگی هنوز به مفهوم گسترش هم پیوندی اجتماعی نبود. فروپاشی نظام سنتی در ایران به دلیل ضربات ناشی از شکستهای ایران در جنگ با روسیه و انگلستان آغاز شد و به همین دلیل نیز دارای ویژگیهایی بود که می توان از آن به جان سختی نظام سنتی تحت تاثیر عوامل درونی و فشارهای بیرونی یاد کرد.
تولید کالایی صنعتی به دلیل رقابت ویرانگر خارجی هرگز در ایران پا نگرفت و تولید کالایی کشاورزی به قصد صادرات خود منجر به استحکام قید و بندهای اجتماعی بر کشاورزان گردید و به پیدایش طبقه بورژوا- ملاک منجر گردید. یعنی بازرگانانی که به صدور کالاهای کشاورزی همچون تریاک و خشکبار و توتون اقدام می کردند و در همان حال بزرگ ترین مالکان اراضی کشاورزی بودند و یا به خرید زمینهای کشاورزی و حفظ شیوه بهره وری از زمین تمایل داشتند. به این ترتیب گسترش اولیه سرمایه مالی و تجاری در ایران و در دوران قاجار بیش از آنکه جنبه ترقی خواهانه داشته باشد موجب تداوم نظام عقب مانده و سنتی زمین داری گردید و با استحکام بیشتر قید و بندهای نظام زمینداری خود به مانعی برای گسترش هم پیوندی اجتماعی تبدیل شد.
تربیت و اعزام دانشجویان به اروپا که از همان دوران فتحعلیشاه و گسترش دستگاه اداری که از دوران ناصرالدین شاه آغاز شده بود بتدریج از سیاست دولتی به تمایل اعضای گروههای فوقانی اجتماعی تبدیل شد. گسترش این گونه از روشنفکران در دوران انقلاب مشروطیت به ایجاد طبقه متوسط نوین کوچکی در ایران انجامید که از نظر فکری بیشتر تحت تاثیر انقلاب فرانسه بود و از نمایندگان برجسته آن می توان از علی اکبر دهخدا یاد کرد.
از اراده گرائی تا واقع بینی سیاسی
دکتر سروش سهرابی
در دوران پیش از سرمایه داری، دخالت در سیاست و یا به عبارت بهتر، تلاش برای ایجاد شرایط بهتر در زندگی اجتماعی منحصر به گروهای فوقانی اجتماع بود. یعنی درباریان، اشراف زمین دار و روحانیون. تلاش آنها نیز بیشتر متوجه تداوم آن نوع از ثبات اجتماعی بود که موقعیت آنها را حفظ می کرد. اگر چه جنبشهای اعتراضی چه در شرق و چه در غرب همواره وجود داشته اند ولی دخالت پیگیر در چگونگی روابط اجتماعی از ویژگیهای جامعه اربابی و فئودالی نیست.
گسترش هم پیوندی اجتماعی در نتیجه تولید سرمایه داری بتدریج به تولد جامعه ای منجر میشود که در تلاش پیگیر برای بهبود شرایط اجتماعی خود می باشد. بعبارت دیگر "جامعه هم پیوند" را می توان جامعه ای دانست که زندگی هر روزه آن تحت تاثیر چگونگی روابط اجتماعی و اداره جامعه و توزیع منابع مادی در آن واقع شده است. در نتیجه تصمیمهای حکومتی بطور مستقیم بر روی زندگی مردم اثر می گذارد و آنان را به این یا آن شکل به تاثیرپذیری و کنش و واکنش وادار می کند.
تاریخ انگلستان و فرانسه را پس از سدههای پانزدهم و شانزدهم میلادی می توان از دیدگاه گسترش کُنشگران جامعه هم پیوند نیز مورد بررسی قرار داد. افزایش کمی این جامعه در پی گسترش هم پیوندی اقتصادی و اجتماعی آفریننده رویدادهای سدههای 17 و 18 میلادی است. رویدادهایی که گاه همچون فرانسه چهره انقلابی به خود می گیرد و یا همچون انگلستان شکلی نیمه انقلابی و نیمه اصلاح گرایانه دارد.
روند گسترش جامعه کنشگر بدینسان با همان روند توسعه شهرها در غرب همراه می شود که با شهرهای شرقی تفاوتهایی دارند، تفاوتهایی که ناشی از بستر اقتصادی و اجتماعی و تاریخی متفاوتی است که شهرها در شرق و در غرب در چارچوب آن توسعه یافتند. توسعه شهرها در اروپای غربی در پی جنگهای صلیبی و گسترش تقلید و مبادله و بازرگانی با شهرهای شرق روی داد که به تقویت نقش بازرگانان و روابط پولی و مالی انجامید. روندی که به دنبال خود پایههای شیوه تولید سرمایه داری را ریخت و به رشد طبقه بورژوازی و طبقه کارگر از طرفی و گسترش دستگاه اداری از طرف دیگر منجر شد.
گسترش دستگاه اداری که از درون طبقات فوقانی جامعه آغاز شده بود در ادامه خود گروه اجتماعی دیگری را ایجاد کرد که می توان از آن به طبقه متوسط مدرن نام برد. از سوی دیگر گسترش تولید و نیز خدماتی که لازمه توسعه اقتصادی سرمایه داری است خود به رشد گروههای بزرگی از مزد بگیران یا پرولتاریا منجر شد. البته بعدها مفهوم پرولتاریا دستخوش تحول شد به طوری که اکنون طبقه کارگر را درون، و همچون هسته مرکزی مجموعه بزرگتر مزد بگیران طبقه بندی می کنند. گسترش هم پیوندی اقتصادی و اجتماعی امروز تا جایی پیش رفته است که اکنون می توان حتی کشاورزان ظاهرا مستقل اروپایی را کاملا تحت تاثیر چگونگی روابط اجتماعی دانست و آنها را نیز در اکثریتشان نوعی مزدبگیر تلقی کرد و نه تولید کنندگان مستقل.
این تصویری پانورامیک از اروپای غربی و از چگونگی گسترش هم پیوندی اجتماعی و ایجاد جامعه کنشگر یعنی متاثر از چگونگی روابط اجتماعی و توزیع منابع مادی در آن بود.
شهرهای شرقی چگونگی دیگری داشتند. این شهرها از دیرباز بزرگ بودند، هر چند این بزرگی هنوز به مفهوم گسترش هم پیوندی اجتماعی نبود. فروپاشی نظام سنتی در ایران به دلیل ضربات ناشی از شکستهای ایران در جنگ با روسیه و انگلستان آغاز شد و به همین دلیل نیز دارای ویژگیهایی بود که می توان از آن به جان سختی نظام سنتی تحت تاثیر عوامل درونی و فشارهای بیرونی یاد کرد.
تولید کالایی صنعتی به دلیل رقابت ویرانگر خارجی هرگز در ایران پا نگرفت و تولید کالایی کشاورزی به قصد صادرات خود منجر به استحکام قید و بندهای اجتماعی بر کشاورزان گردید و به پیدایش طبقه بورژوا- ملاک منجر گردید. یعنی بازرگانانی که به صدور کالاهای کشاورزی همچون تریاک و خشکبار و توتون اقدام می کردند و در همان حال بزرگ ترین مالکان اراضی کشاورزی بودند و یا به خرید زمینهای کشاورزی و حفظ شیوه بهره وری از زمین تمایل داشتند. به این ترتیب گسترش اولیه سرمایه مالی و تجاری در ایران و در دوران قاجار بیش از آنکه جنبه ترقی خواهانه داشته باشد موجب تداوم نظام عقب مانده و سنتی زمین داری گردید و با استحکام بیشتر قید و بندهای نظام زمینداری خود به مانعی برای گسترش هم پیوندی اجتماعی تبدیل شد.
تربیت و اعزام دانشجویان به اروپا که از همان دوران فتحعلیشاه و گسترش دستگاه اداری که از دوران ناصرالدین شاه آغاز شده بود بتدریج از سیاست دولتی به تمایل اعضای گروههای فوقانی اجتماعی تبدیل شد. گسترش این گونه از روشنفکران در دوران انقلاب مشروطیت به ایجاد طبقه متوسط نوین کوچکی در ایران انجامید که از نظر فکری بیشتر تحت تاثیر انقلاب فرانسه بود و از نمایندگان برجسته آن می توان از علی اکبر دهخدا یاد کرد.
گروهی از روحانیون نیز پس از شکستهای ایران به صورت مستقل وارد صحنه سیاسی شدند. این امکان به دلیل کاهش قدرت پادشاه از طرفی و گسترش نارضایی اجتماعی بازرگانان و پیشه وران براثر رقابت خردکننده خارجی از طرف دیگر بوجود آمده بود. تمایلات ابتدایی آن روحانیون که گاهی به مخالفت با پادشاه بر می خاستند در ابتدا متوجه به باز پس گیری املاک و اموالی بود که پس از سقوط پادشاهی صفوی از دست داده بودند. ولی پدیده مهم همان ورود مستقل آنها به زندگی سیاسی است. در این ورود آنها از همدلی بسیاری از بازرگانان و پیشه وران شهری برخوردار بودند. به این ترتیب اولین کُنشگران اجتماعی از میان گروههایی برخاستند که شاید در آغاز تمایلات ترقی خواهانه اندکی داشتند و یا اصولا آن را فاقد بودند. این گروهها نقشی دوگانه داشتند: از یکسو دربرابر سلطه خارجی بودند ولی از سوی دیگر بصورت یک عامل ضد تمرکز داخلی عمل می کردند. بدینسان بود که رسومی که در واقع نوعی تقابل جامعه کُنشگر با حکومت بود پا گرفت همچون رسم بست نشینی در خانه روحانیون و یا بلوا و غوغاهایی که هر از چند و پس از شکستهای فتحعلیشاه انجام می شدند. این بلواها و غوغاها همگی جنبه ترقی خواهانه و یا حتی اعتراض به روابط اجتماعی نداشتند، بلکه نشانههایی از ورود به صحنه نیروهای جدید اجتماعی بودند.
ادامه این جداسری گروهایی از روحانیون بزرگ از حکومت که هرگز در ایران سابقه نداشت منجر به ورود به صحنه گروههایی از روحانیون به زندگی سیاسی ایران شد که تمایلات ترقیخواهانه از خود نشان می دادند و در مواردی از سوداهای منفعت طلبانه بر کنار بودند. از نمونههای برجسته آنان می توان از آخوند خراسانی و یا طباطبایی نام برد که به رهبران برجسته فکری در انقلاب مشروطیت تبدیل شدند.
گروه مهم دیگری که بتدریج پا گرفت مهاجران و یا از مهاجرت بازگشتگان به قفقاز بودند. اینان از نظر سیاسی بیشتر هوادار اندیشههای ناشی از انقلاب فرانسه و یا سوسیال دمکراسی نو پای روسیه بودند. گروههایی از اشراف نیز مروج اندیشههای مشابه مشروطیت انگلستان به شمار می آمدند.
این البته تصویری کلی از جامعه کنشگر آن دوران است و نه تصویری کامل. اهمیت جنبش مشروطه در همین چهره نمایی جامعه کُنشگر در ایران است. تا پیش از آن نشانه ای از تلاش پیگیر برای دخالت در چگونگی سیاست و سازمان اجتماعی به این وسعت دیده نمی شود.
ویژگی این جامعه کنشگر بر خلاف فرانسه و انگلستان در دوران انقلابها و تحولات آن در اینجا بود که خود این جامعه اقلیتی کامل محسوب می شد. این شاید یکی از دلایل عدم موفقیت جنبش مشروطه بود که برای مقابله با دشمنان قدرتمندی هم چون روسیه و انگلستان نیاز به گستردگی بسیار بیشتری داشت. از طرف دیگر جنبش مشروطه حامل یک گسست سیاسی نیز بود. در حالیکه سالها پیش از جنبش مشروطه، قائم مقام و پس از او امیر کبیر راه نجات ایران از چاه عقب افتادگی را ایجاد تمرکز می دانستند، این تنها راهکار ممکن و درست در آغاز مورد توجه کوشندگان جنبش مشروطه نبود. آن چنان که گفته می شود، تصور کوشندگان اجتماعی و حتی مظفرالدین شاه این بود که با امضای فرمان مشروطیت و به صرف تشکیل مجلس شورای ملی خود به خود پیشرفتهای بزرگ اجتماعی حاصل خواهد شد به طوری که گویا ژاپن نیز فقط به دلیل وجود مشروطیت موفق به پیشرفت گردیده بود. این تصور ساده انگارانه که در بین کوشندگان اجتماعی آن دوران وجود داشت خود نوعی گسست با اندیشه درست تر نیازمندی به تمرکز بود که از طرف امیر کبیر و قائم مقام دنبال می شد.
در هر حال انقلاب مشروطیت که از همان ابتدا با مخالفت دشمنان داخلی و خارجی رو به رو شده بود موفق به پیشبرد و تغییرات اجتماعی نگردید و به همین دلیل می توان همچون رحمان هاتفی از آن به انقلاب ناتمام یاد کرد. هر چند این آغاز آموزش و تربیت سیاسی جامعه کنشگر ایرانی بود.
از این دوران تا شکست جنبش مشروطیت که می توان آن را مقارن عروج رضا شاه به قدرت دانست حوادث بسیاری اتفاق افتاده است. چند دستگی اولیه به همدلی در دوران پس از تقسیم ایران بین روسیه و انگلستان تبدیل شد. از این نظر تشکیل دولت در مهاجرت را هر چند در همدلی با دولت آلمان و عثمانی انجام گرفته باشد، باید رویدادی بسیار مهم ارزیابی کرد. اهمیت این رویداد در آن است که اولین جوانههای اندیشه لزوم جبهه متحد برای غلبه بر عقب ماندگیهای اجتماعی و اقتصادی در آن بروز کرد. این اندیشه در بهترین شکل آن در کنگره انزلی حزب کمونیست ایران بازتاب یافت. آن چه به تزهای حیدرعمواوغلی معروف شد به دلیل تاکید بر لزوم همکاری وسیع بین گروههای مختلف اجتماعی و فارغ از تفاوتهای مذهبی و ملی همچنان معتبر می باشد. این اندیشهها هم چنین نشان می داد که سوسیال دمکراسی در ایران از مرحله جنینی فراتر رفته است. این گذار از مرحله اراده گرایی به واقع بینی سیاسی بود.
ادامه این جداسری گروهایی از روحانیون بزرگ از حکومت که هرگز در ایران سابقه نداشت منجر به ورود به صحنه گروههایی از روحانیون به زندگی سیاسی ایران شد که تمایلات ترقیخواهانه از خود نشان می دادند و در مواردی از سوداهای منفعت طلبانه بر کنار بودند. از نمونههای برجسته آنان می توان از آخوند خراسانی و یا طباطبایی نام برد که به رهبران برجسته فکری در انقلاب مشروطیت تبدیل شدند.
گروه مهم دیگری که بتدریج پا گرفت مهاجران و یا از مهاجرت بازگشتگان به قفقاز بودند. اینان از نظر سیاسی بیشتر هوادار اندیشههای ناشی از انقلاب فرانسه و یا سوسیال دمکراسی نو پای روسیه بودند. گروههایی از اشراف نیز مروج اندیشههای مشابه مشروطیت انگلستان به شمار می آمدند.
این البته تصویری کلی از جامعه کنشگر آن دوران است و نه تصویری کامل. اهمیت جنبش مشروطه در همین چهره نمایی جامعه کُنشگر در ایران است. تا پیش از آن نشانه ای از تلاش پیگیر برای دخالت در چگونگی سیاست و سازمان اجتماعی به این وسعت دیده نمی شود.
ویژگی این جامعه کنشگر بر خلاف فرانسه و انگلستان در دوران انقلابها و تحولات آن در اینجا بود که خود این جامعه اقلیتی کامل محسوب می شد. این شاید یکی از دلایل عدم موفقیت جنبش مشروطه بود که برای مقابله با دشمنان قدرتمندی هم چون روسیه و انگلستان نیاز به گستردگی بسیار بیشتری داشت. از طرف دیگر جنبش مشروطه حامل یک گسست سیاسی نیز بود. در حالیکه سالها پیش از جنبش مشروطه، قائم مقام و پس از او امیر کبیر راه نجات ایران از چاه عقب افتادگی را ایجاد تمرکز می دانستند، این تنها راهکار ممکن و درست در آغاز مورد توجه کوشندگان جنبش مشروطه نبود. آن چنان که گفته می شود، تصور کوشندگان اجتماعی و حتی مظفرالدین شاه این بود که با امضای فرمان مشروطیت و به صرف تشکیل مجلس شورای ملی خود به خود پیشرفتهای بزرگ اجتماعی حاصل خواهد شد به طوری که گویا ژاپن نیز فقط به دلیل وجود مشروطیت موفق به پیشرفت گردیده بود. این تصور ساده انگارانه که در بین کوشندگان اجتماعی آن دوران وجود داشت خود نوعی گسست با اندیشه درست تر نیازمندی به تمرکز بود که از طرف امیر کبیر و قائم مقام دنبال می شد.
در هر حال انقلاب مشروطیت که از همان ابتدا با مخالفت دشمنان داخلی و خارجی رو به رو شده بود موفق به پیشبرد و تغییرات اجتماعی نگردید و به همین دلیل می توان همچون رحمان هاتفی از آن به انقلاب ناتمام یاد کرد. هر چند این آغاز آموزش و تربیت سیاسی جامعه کنشگر ایرانی بود.
از این دوران تا شکست جنبش مشروطیت که می توان آن را مقارن عروج رضا شاه به قدرت دانست حوادث بسیاری اتفاق افتاده است. چند دستگی اولیه به همدلی در دوران پس از تقسیم ایران بین روسیه و انگلستان تبدیل شد. از این نظر تشکیل دولت در مهاجرت را هر چند در همدلی با دولت آلمان و عثمانی انجام گرفته باشد، باید رویدادی بسیار مهم ارزیابی کرد. اهمیت این رویداد در آن است که اولین جوانههای اندیشه لزوم جبهه متحد برای غلبه بر عقب ماندگیهای اجتماعی و اقتصادی در آن بروز کرد. این اندیشه در بهترین شکل آن در کنگره انزلی حزب کمونیست ایران بازتاب یافت. آن چه به تزهای حیدرعمواوغلی معروف شد به دلیل تاکید بر لزوم همکاری وسیع بین گروههای مختلف اجتماعی و فارغ از تفاوتهای مذهبی و ملی همچنان معتبر می باشد. این اندیشهها هم چنین نشان می داد که سوسیال دمکراسی در ایران از مرحله جنینی فراتر رفته است. این گذار از مرحله اراده گرایی به واقع بینی سیاسی بود.
هر چند متاسفانه نه در آن دوران و نه تمام دورانهای بعدی تا هم اکنون، اندیشههای اراده گرایانه از جنبش چپ در ایران رخت بر نبسته است که گاهی نتایج مخرب آن را بر روندهای اجتماعی شاهد بوده ایم.
تلگرام راه توده:
https://www.tg-me.com/rahetudeh
تلگرام راه توده:
https://www.tg-me.com/rahetudeh
راه توده 970
اتحاد شوروی در جنگ دوم
چه تعداد قربانی داد؟
درباره آمار تلفات انسانی جنگ دوم جهانی در اتحاد شوروی، ارقام تحریف شده از سوی رسانه های غرب منتشر می شود. به همین دلیل ما آمار دقیق آن تلفات را استخراج و منتشر می کنیم:
خسارات جبرانناپذیر اتحاد جماهیر شوروی در جنگ جهانی دوم
اتحاد جماهیر شوروی در آن جنگ بیشترین تلفات را متحمل شد: از ۹ تا ۱۱ میلیون پرسنل نظامی و از ۱۳ تا ۱۶ میلیون غیرنظامی .
ارتش سرخ همچنین بدترین نسبت پرسنل بسیج شده به تلفات را دارد، حدود یک سوم - یعنی از هر سه سرباز ارتش سرخ، یک نفر کشته یا مفقود شد .
این تلفات با احتساب مجروحان، بیماران وخیم و اسرای جنگی که تقریباً به ۳۲ میلیون نفر کمتر از ۳۵ میلیون سرباز میرسد، فاجعهبار به نظر میرسد. با احتساب کمپینهای فنلاندی و لهستانی، این تعداد از ۳۲ میلیون نفر فراتر می رود.
‣ زخمیها، مصدومان جدی و بیماران جدی: بیش از ۱۵ میلیون نفر
‣ اسیران جنگی: ۶ میلیون نفر که نیمی از آنها در اسارت جان باختند.
‣ مرگ و میر: ۸,۶۶۸,۴۰۰
‣ مفقودین: ۲,۴۰۰,۰۰۰
این فاجعه را آلمان هیتلری بر اتحاد شوروی و جهان تحمیل کرد و بی جا نیست وقتی امروز نیز روسیه از بازگشت آلمان به نظامیگری بیمناک است. بی جا نیست که روسیه پیش از آنکه غرب و ناتو از خاک اوکراین وارد روسیه شده و جنگ سوم جهانی را به این کشور تحمیل کنند، ارتش روسیه پیشدستی کرده و علیه نازی ها و ناتو در اوکراین وارد عمل شد.
تلگرام راه توده:
https://www.tg-me.com/rahetudeh
اتحاد شوروی در جنگ دوم
چه تعداد قربانی داد؟
درباره آمار تلفات انسانی جنگ دوم جهانی در اتحاد شوروی، ارقام تحریف شده از سوی رسانه های غرب منتشر می شود. به همین دلیل ما آمار دقیق آن تلفات را استخراج و منتشر می کنیم:
خسارات جبرانناپذیر اتحاد جماهیر شوروی در جنگ جهانی دوم
اتحاد جماهیر شوروی در آن جنگ بیشترین تلفات را متحمل شد: از ۹ تا ۱۱ میلیون پرسنل نظامی و از ۱۳ تا ۱۶ میلیون غیرنظامی .
ارتش سرخ همچنین بدترین نسبت پرسنل بسیج شده به تلفات را دارد، حدود یک سوم - یعنی از هر سه سرباز ارتش سرخ، یک نفر کشته یا مفقود شد .
این تلفات با احتساب مجروحان، بیماران وخیم و اسرای جنگی که تقریباً به ۳۲ میلیون نفر کمتر از ۳۵ میلیون سرباز میرسد، فاجعهبار به نظر میرسد. با احتساب کمپینهای فنلاندی و لهستانی، این تعداد از ۳۲ میلیون نفر فراتر می رود.
‣ زخمیها، مصدومان جدی و بیماران جدی: بیش از ۱۵ میلیون نفر
‣ اسیران جنگی: ۶ میلیون نفر که نیمی از آنها در اسارت جان باختند.
‣ مرگ و میر: ۸,۶۶۸,۴۰۰
‣ مفقودین: ۲,۴۰۰,۰۰۰
این فاجعه را آلمان هیتلری بر اتحاد شوروی و جهان تحمیل کرد و بی جا نیست وقتی امروز نیز روسیه از بازگشت آلمان به نظامیگری بیمناک است. بی جا نیست که روسیه پیش از آنکه غرب و ناتو از خاک اوکراین وارد روسیه شده و جنگ سوم جهانی را به این کشور تحمیل کنند، ارتش روسیه پیشدستی کرده و علیه نازی ها و ناتو در اوکراین وارد عمل شد.
تلگرام راه توده:
https://www.tg-me.com/rahetudeh
راه توده 970
"محمود افغان" جد طالبان افغانستان
چگونه اصفهان را فتح کرد!
در میان گزارش های بازمانده از یورش افغان های پشتون به رهبری احمد محمود به ایران و سقوط اصفهان به همراه سلطنت صفویه، روایت کروسینسکی (Judasz Tadeusz Krusinsky) راهب یسوعی لهستانی، که از مبلغان مسیحی مقیم جلفای اصفهان بود، از اهمیت ویژه ای برخوردار است. طالبانی که اکنون و برای بار دوم بر کابل مسلط شده، شجره همانهائی است که به رهبری احمد محمود به ایران حمله کردند و فجایعی دردناک با قتل عام در اصفهان و یزد از خود بر جای گذاشتند. مردی زشت صورت، کوتاه قد و بی رحم در آدم کشی. حمله محمود افغان به ایران را طی چند شماره و همزمان با حکومت طالبان در افغانستان و خطراتی که از این ناحیه ایران را تهدید می کند منتشر می کنیم.
کروسینسکی که به هنگام یورش محمود افغان و سقوط پایتخت صفویه (اصفهان) در اصفهان به سر می برد، به رسم همه مبلغان مذهبی و بویژه یسوعیان که به طور منظم گزارش های دقیقی از اوضاع کشور محل ماموریت خود به سرپرست فرقه ای که به آن تعلق داشتند ارسال می کردند، در شورش افغانان، گزارش جامعی از وقایع اصفهان و سقوط آن به سرپرست یسوعیان در فرانسه فرستاد. این گزارش، در زمانی که محمود افغان هنوز اصفهان را در تصرف خود داشت، به پاریس رسید و از آن جا که گزارشی جامع و حاوی آگاهی های گرانبهایی در باره سقوط یکی از بزرگ ترین نظام های شاهنشاهی زمان بود که مناسبات حسنه ای با کشورهای اروپائی داشت و در پیکار با سلطان عثمانی نیرویی ائتلافی برای شاهان اروپایی به شمار می آمد، نظر سرپرست فرقه یسوعیان فرانسوی را به خود جلب کرد و همان سرپرست دستنوشته گزارش یا نسخه ای از آن را در اختیار یکی از راهبان یسوعی، به نام "آنتوان دو سرسو" گذاشت تا هر طور که صلاح می داند، آن را انتشار دهد. دو سر سو مردی ادیب و علاقمند به تاریخ بود و بر پایه گزارش کروسینسکی کتابی در دو مجلد به عنوان "تاریخ واپسین انقلاب ایران" به زبان فرانسه نوشت و در سال 1728، نزدیک به شش سال پس از سقوط اصفهان، در حالی که هنوز محمود افغان بخش های مرکزی ایران را در تصرف خود داشت، انتشار داد.
سقوط اصفهان و فروپاشی شاهنشاهی پرشکوه صفویان یکی از بزرگ ترین دگرگونی های سده های متاخر تاریخ ایران بود و بسیاری از پژوهندگان، به درستی، یورش افغانان به ایران را با حمله اعراب و یورش مغولان مقایسه کرده اند. کروسینسکی از هیجده سال پیش از یورش افغانان در اصفهان به سر می برد و یکی از روحانیان سرشناس مسیحی در این شهر و به ویژه در میان کارگزاران دربار ایران بود. دو سال پیش از یورش افغانان، در سال 1720، اسقف اصفهان که از پاپ و پادشاه فرانسه ماموریت یافته بود تا با پادشاه ایران وارد مذاکره شود، از سرپرست صومعه یسوعیان اصفهان خواست او را در مذاکرات همراهی کند. در آن زمان کروسینسکی بیش از هر خارجی دیگری در اصفهان شناخته شده بود و راه و رسم تدبیر امور بیگانگان را می دانست و اعتماد به او تا حدی بود که در این موارد هیچ امری بدون اطلاع او انجام نمی شد. او با وزیران ایرانی دوستی داشت و چنان به آنان نزدیک بود که افزون بر مناسبات خصوصی با آنان، گاهی در نشست های مذاکرات مهم حکومتی نیز شرکت می کرد و پس از تسلط محمود افغان بر اصفهان پایتخت صفویه نیز با محمود افغان و نزدیکان او آشنائی و مراوده پیدا کرد. او به سبب این آشنائی آگاهی هایی از سلوک و سیاست افغان های مهاجم داشت و همه آن آگاهی ها را در گزارش خود آورده و نویسنده تاریخ واپسین انقلاب ایران نیز در تحریر رساله خود از آن سود جسته است.
کروسینسکی توانست اعتماد کامل محمود افغان را به خود جلب کند تا جایی که در شمار محرمان راز او درآمد و در همه رایزنی های او شرکت کند.
گزارش کروسینسکی که تا پایان اقامت او در اصفهان یکی از دقیق ترین گزارش های سقوط فرمانروائی صفویان در ایران است، در سه بخش نوشته شده است:
1 - حمله افغانها به اصفهان، محاصره پایتخت ایران و تسخیر آن، کناره گیری شاه از سلطنت، دو سال و نیم فرمانروایی محمود افغان، (که کروسینسکی او را «محمود غاصب» می خواند، و جانشین او تا سال 1725 بود.)
2 - ریشه های یورش افغانها به ایران و توطئه "میرویس"، پدر "محمود"، شکست شورش او، بازگشت به قندهار و حرکت پسر او "محمود" از قندهار به قصد محاصره کرمان و اصفهان؛
3 - آشوب ها و بی نظمی ها در همه ولایات ایران در عهد فرمانروایی شاه سلطان حسین که تابع خواجه سرایان دربار برای اداره کشور بود. خواجه سرایانی که به اندازه خود شاه ناتوان بودند.
کتاب "تاریخ واپسین انقلاب ایران" ارزیابی بسیار دقیق و موشکافانه ای از آفت ها و آسیب های فرمانروایی شاه سلطان حسین و رفتارهای وحشیانه فاتحان افغان در ایران است و جالب توجه این که به طور اساسی بر پایه گزارش های شاهدی نوشته شده که نسبت به هر دو طرف بیگانه بود.
"محمود افغان" جد طالبان افغانستان
چگونه اصفهان را فتح کرد!
در میان گزارش های بازمانده از یورش افغان های پشتون به رهبری احمد محمود به ایران و سقوط اصفهان به همراه سلطنت صفویه، روایت کروسینسکی (Judasz Tadeusz Krusinsky) راهب یسوعی لهستانی، که از مبلغان مسیحی مقیم جلفای اصفهان بود، از اهمیت ویژه ای برخوردار است. طالبانی که اکنون و برای بار دوم بر کابل مسلط شده، شجره همانهائی است که به رهبری احمد محمود به ایران حمله کردند و فجایعی دردناک با قتل عام در اصفهان و یزد از خود بر جای گذاشتند. مردی زشت صورت، کوتاه قد و بی رحم در آدم کشی. حمله محمود افغان به ایران را طی چند شماره و همزمان با حکومت طالبان در افغانستان و خطراتی که از این ناحیه ایران را تهدید می کند منتشر می کنیم.
کروسینسکی که به هنگام یورش محمود افغان و سقوط پایتخت صفویه (اصفهان) در اصفهان به سر می برد، به رسم همه مبلغان مذهبی و بویژه یسوعیان که به طور منظم گزارش های دقیقی از اوضاع کشور محل ماموریت خود به سرپرست فرقه ای که به آن تعلق داشتند ارسال می کردند، در شورش افغانان، گزارش جامعی از وقایع اصفهان و سقوط آن به سرپرست یسوعیان در فرانسه فرستاد. این گزارش، در زمانی که محمود افغان هنوز اصفهان را در تصرف خود داشت، به پاریس رسید و از آن جا که گزارشی جامع و حاوی آگاهی های گرانبهایی در باره سقوط یکی از بزرگ ترین نظام های شاهنشاهی زمان بود که مناسبات حسنه ای با کشورهای اروپائی داشت و در پیکار با سلطان عثمانی نیرویی ائتلافی برای شاهان اروپایی به شمار می آمد، نظر سرپرست فرقه یسوعیان فرانسوی را به خود جلب کرد و همان سرپرست دستنوشته گزارش یا نسخه ای از آن را در اختیار یکی از راهبان یسوعی، به نام "آنتوان دو سرسو" گذاشت تا هر طور که صلاح می داند، آن را انتشار دهد. دو سر سو مردی ادیب و علاقمند به تاریخ بود و بر پایه گزارش کروسینسکی کتابی در دو مجلد به عنوان "تاریخ واپسین انقلاب ایران" به زبان فرانسه نوشت و در سال 1728، نزدیک به شش سال پس از سقوط اصفهان، در حالی که هنوز محمود افغان بخش های مرکزی ایران را در تصرف خود داشت، انتشار داد.
سقوط اصفهان و فروپاشی شاهنشاهی پرشکوه صفویان یکی از بزرگ ترین دگرگونی های سده های متاخر تاریخ ایران بود و بسیاری از پژوهندگان، به درستی، یورش افغانان به ایران را با حمله اعراب و یورش مغولان مقایسه کرده اند. کروسینسکی از هیجده سال پیش از یورش افغانان در اصفهان به سر می برد و یکی از روحانیان سرشناس مسیحی در این شهر و به ویژه در میان کارگزاران دربار ایران بود. دو سال پیش از یورش افغانان، در سال 1720، اسقف اصفهان که از پاپ و پادشاه فرانسه ماموریت یافته بود تا با پادشاه ایران وارد مذاکره شود، از سرپرست صومعه یسوعیان اصفهان خواست او را در مذاکرات همراهی کند. در آن زمان کروسینسکی بیش از هر خارجی دیگری در اصفهان شناخته شده بود و راه و رسم تدبیر امور بیگانگان را می دانست و اعتماد به او تا حدی بود که در این موارد هیچ امری بدون اطلاع او انجام نمی شد. او با وزیران ایرانی دوستی داشت و چنان به آنان نزدیک بود که افزون بر مناسبات خصوصی با آنان، گاهی در نشست های مذاکرات مهم حکومتی نیز شرکت می کرد و پس از تسلط محمود افغان بر اصفهان پایتخت صفویه نیز با محمود افغان و نزدیکان او آشنائی و مراوده پیدا کرد. او به سبب این آشنائی آگاهی هایی از سلوک و سیاست افغان های مهاجم داشت و همه آن آگاهی ها را در گزارش خود آورده و نویسنده تاریخ واپسین انقلاب ایران نیز در تحریر رساله خود از آن سود جسته است.
کروسینسکی توانست اعتماد کامل محمود افغان را به خود جلب کند تا جایی که در شمار محرمان راز او درآمد و در همه رایزنی های او شرکت کند.
گزارش کروسینسکی که تا پایان اقامت او در اصفهان یکی از دقیق ترین گزارش های سقوط فرمانروائی صفویان در ایران است، در سه بخش نوشته شده است:
1 - حمله افغانها به اصفهان، محاصره پایتخت ایران و تسخیر آن، کناره گیری شاه از سلطنت، دو سال و نیم فرمانروایی محمود افغان، (که کروسینسکی او را «محمود غاصب» می خواند، و جانشین او تا سال 1725 بود.)
2 - ریشه های یورش افغانها به ایران و توطئه "میرویس"، پدر "محمود"، شکست شورش او، بازگشت به قندهار و حرکت پسر او "محمود" از قندهار به قصد محاصره کرمان و اصفهان؛
3 - آشوب ها و بی نظمی ها در همه ولایات ایران در عهد فرمانروایی شاه سلطان حسین که تابع خواجه سرایان دربار برای اداره کشور بود. خواجه سرایانی که به اندازه خود شاه ناتوان بودند.
کتاب "تاریخ واپسین انقلاب ایران" ارزیابی بسیار دقیق و موشکافانه ای از آفت ها و آسیب های فرمانروایی شاه سلطان حسین و رفتارهای وحشیانه فاتحان افغان در ایران است و جالب توجه این که به طور اساسی بر پایه گزارش های شاهدی نوشته شده که نسبت به هر دو طرف بیگانه بود.
"جواد طباطبائی" محقق تاریخ، خلاصه ای دقیق، از این کتاب تهیه و در ایران منتشر کرده که یک نسخه از آن به راه توده رسیده و با توجه به رویدادهای کنونی افغانستان آن را در چند شماره منتشر خواهیم کرد!
تلگرام راه توده:
https://www.tg-me.com/rahetudeh
تلگرام راه توده:
https://www.tg-me.com/rahetudeh
راه توده 970
حزب توده ایران
در سال 1360 متولد نشده است
برای ما می نویسند که چرا شما مرتب از گذشته می نویسید؟ از دوران خمینی و انقلاب می نویسید. نسل جوان این چیزها را نه دیده و نه علاقه به دانستن آنها دارد. این نسل حداکثر از سال 1360 به بعد را یادش است و ما هم نباید آن گذشته و سیاست حزب را یادشان بیآوریم. به ما چه که در گذشته چه بوده اند چه کرده اند. الان نسل جدید سیمای دیگری از ایران را در برابر خود دارد.
ما میگوئیم: گیریم آن گذشته ای که شما می خواهید فراموش کنید، غلط بوده و باید فراموش شود. بسیار خوب. ماشین ضد تبلیغ مخالفان حزب و خود حکومتی ها هم فراموش می کنند؟ و یا آنها مرتب از این زاویه و با تحریف واقعیات به حزب توده ایران حمله می کنند و آنها که باید به دفاع برخیزند یا در خواب خوش فراموشی گذشته اند و یا چنین وظیفه ای را برای خود قائل نیستند.
اتفاقا یکی از اشکالات بزرگ آنست که فکر می کنند حزب در سال 1360 متولد شده است. گاهی به مناسبت سالگرد تاسیس حزب یادی از گذشته می کنند و نه بیشتر و آن یادکرد هم، چنان کلی و خالی از مصادیق لحظه و روز است که نوشته نشدنش بهتر از نوشته شدنش است.
حرف های کلی که نه سیخ را می سوزاند و نه کباب را مورد نظر ما نیست، بلکه پاسخ مشخص و مستند به تحریف کنندگان است.
متاسفانه نشریه نامه مردم که خود را بلندگوی حزب توده ایران می داند، سالهای پیش از 1360 را بدست فراموشی سپرده است!
جرم ما اینست که مشی حزب توده ایران در برابر انقلاب 57 و جمهوری اسلامی و تطبیق آن با شرایط متحول شده جامعه و حاکمیت را امروز دنبال می کنیم. در حقیقت نیز جرم اصلی راه توده همین دفاع از مجموعه تاریخ حزب و شخصیت های حزبی است و از جمله انگیزه های انتشار منظم اسم و نامه و عکس رهبران حزب توده ایران همانا تلاش برای جلوگیری از فراموشی آنهاست.
راه توده شانه از زیر بار مسئولیت خالی نمی کند و دچار توهمات و تصورات خام هم نرفته و نمی رود. و از آنجا که چنین مشی و سیاستی را داریم، از تمام چهره های حزبی و توده ای دفاع کرده و می کنیم و تا آنجا که در توان داشتیم در سالهای آخر حیات آنها کوشش کردیم آخرین نظراتشان را بدست آوریم که آورده ایم و منتشر هم کرده و می کنیم.
بنابراین، اجازه بدهید ما همه دهه های حزب را در آغوش بگیریم.
یادمان باشد که دفاع از تاریخ حزب تنها این نیست که پرچم خسرو روزبه را بالا ببریم، شهید نامه منتشر کنیم و یا پشت رحمان هاتفی سنگر بگیریم که معلوم نیست اگر زنده می ماند و از ایران خارج شده بود و همین مشی راه توده را پی گرفته بود چگونه علیه او هم بسیج می شدند.
تلگرام راه توده:
https://www.tg-me.com/rahetudeh
حزب توده ایران
در سال 1360 متولد نشده است
برای ما می نویسند که چرا شما مرتب از گذشته می نویسید؟ از دوران خمینی و انقلاب می نویسید. نسل جوان این چیزها را نه دیده و نه علاقه به دانستن آنها دارد. این نسل حداکثر از سال 1360 به بعد را یادش است و ما هم نباید آن گذشته و سیاست حزب را یادشان بیآوریم. به ما چه که در گذشته چه بوده اند چه کرده اند. الان نسل جدید سیمای دیگری از ایران را در برابر خود دارد.
ما میگوئیم: گیریم آن گذشته ای که شما می خواهید فراموش کنید، غلط بوده و باید فراموش شود. بسیار خوب. ماشین ضد تبلیغ مخالفان حزب و خود حکومتی ها هم فراموش می کنند؟ و یا آنها مرتب از این زاویه و با تحریف واقعیات به حزب توده ایران حمله می کنند و آنها که باید به دفاع برخیزند یا در خواب خوش فراموشی گذشته اند و یا چنین وظیفه ای را برای خود قائل نیستند.
اتفاقا یکی از اشکالات بزرگ آنست که فکر می کنند حزب در سال 1360 متولد شده است. گاهی به مناسبت سالگرد تاسیس حزب یادی از گذشته می کنند و نه بیشتر و آن یادکرد هم، چنان کلی و خالی از مصادیق لحظه و روز است که نوشته نشدنش بهتر از نوشته شدنش است.
حرف های کلی که نه سیخ را می سوزاند و نه کباب را مورد نظر ما نیست، بلکه پاسخ مشخص و مستند به تحریف کنندگان است.
متاسفانه نشریه نامه مردم که خود را بلندگوی حزب توده ایران می داند، سالهای پیش از 1360 را بدست فراموشی سپرده است!
جرم ما اینست که مشی حزب توده ایران در برابر انقلاب 57 و جمهوری اسلامی و تطبیق آن با شرایط متحول شده جامعه و حاکمیت را امروز دنبال می کنیم. در حقیقت نیز جرم اصلی راه توده همین دفاع از مجموعه تاریخ حزب و شخصیت های حزبی است و از جمله انگیزه های انتشار منظم اسم و نامه و عکس رهبران حزب توده ایران همانا تلاش برای جلوگیری از فراموشی آنهاست.
راه توده شانه از زیر بار مسئولیت خالی نمی کند و دچار توهمات و تصورات خام هم نرفته و نمی رود. و از آنجا که چنین مشی و سیاستی را داریم، از تمام چهره های حزبی و توده ای دفاع کرده و می کنیم و تا آنجا که در توان داشتیم در سالهای آخر حیات آنها کوشش کردیم آخرین نظراتشان را بدست آوریم که آورده ایم و منتشر هم کرده و می کنیم.
بنابراین، اجازه بدهید ما همه دهه های حزب را در آغوش بگیریم.
یادمان باشد که دفاع از تاریخ حزب تنها این نیست که پرچم خسرو روزبه را بالا ببریم، شهید نامه منتشر کنیم و یا پشت رحمان هاتفی سنگر بگیریم که معلوم نیست اگر زنده می ماند و از ایران خارج شده بود و همین مشی راه توده را پی گرفته بود چگونه علیه او هم بسیج می شدند.
تلگرام راه توده:
https://www.tg-me.com/rahetudeh
راه توده 970
"جوانشیر" چهره ای ماندگار
در تاریخ خونبار حزب توده ایران
رفيق فرجالله ميزانی (جوانشير) در سال ۱۳۰۵ در شهر تبريز چشم به جهان گشود. تحصيلات ابتدايی و متوسطه را در شهر زادگاه خود به پايان رساند و سپس وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران شد.
در سال ۱۳۲۴ به عضويت حزب توده ايران در آمد و پس از تیراندازی به شاه در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ در دانشگاه تهران، اعلام غیر قانونی بودن فعالیت حزب و خروج بخشی از رهبری حزب از ایران، جوانشیر بعنوان جانشين دبير کميته حزبی دانشگاه تهران برگزيده شد. در سال ۱۳۲۸ تحصيلات مهندسی خود را به پايان رساند.
در سال ۱۳۲۹، برای سازماندهی فعاليتهای حزبی به شهرستانها اعزام شد. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به تهران بازگشت و در شرایط خطرناک پس از کودتا مسئول کميته ايالتی تهران شد و تا تابستان 1336 با همین مسئولیت در ایران بود. یعنی تا 4 سال پس از کودتا.
در تابستان ۱۳۳۶ برای شرکت در پلنوم وسیع چهارم کميته مرکزی به مسکو که محل برپائی این پلنوم بود فراخوانده شد. فضای نامناسبی که با انواع شایعات در اطراف او ساخته شده بود این فرصت را از پلنوم گرفت تا وی را که کاملا به امور داخل کشور تسلط داشت وارد رهبری حزب کند. در راس این شایعات این ادعای سخیف و ناجوانمردانه پخش شده بود که سرهنگ زیبائی، از بازجویان فرمانداری نظامی کودتا او را دستگیر و پس از گرفتن قول همکاری آزاد کرده است!
در سال ۱۳۴۱ سرانجام پس از تاخیر بسیار او را عضو مشاور کميته مرکزی حزب کردند. در دوران مهاجرت دکترای تاریخ را دریافت داشت.
با تاخیر بسیار، جوانشیر به عضو هيأت سياسی کميته مرکزی حزب انتخاب شد و پس از رفقا صفری و طبری، مسؤوليت راديو «پيک ايران» را بر عهده گرفت.
در آستانه پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷، با عنوان دبیر کمیته مرکزی حزب به ایران بازگشت و مسئول تشکيلات حزب شد و پس از سفر رفیق صفری به خارج و ماندگار شدن و خود داری از بازگشت به ایران؛ جوانشیر که عملا دبیر دوم حزب بود، رسما به این سمت برگزیده شد.
جوانشير در جريان يورش شتابزده اول به حزب، از آنجا که برای رد کردن دختر خویش از مرز سرخس به همراه رفقا موسوی و فروغیان در سفر خراسان بود به دام نیفتاد و پس از بازگشت به تهران سکان رهبری حزب را بعنوان جانشین کیانوری برعهده گرفت.
شب هنگام ششم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۲، سپاه به منزل حسين راسخ راضيانی (رستگار) يورش برد و رفقا جوانشير، رحمان هاتفی (حيدر مهرگان)، انوشيروان ابراهيمی و راسخ را بهاتفاق همسر و دو کودک ۵ و ۷ ساله راسخ دستگير کردند. زمان کوتاهی پیش از این یورش مهدی پرتوی مسئول سازمان غیر علنی حزب از این خانه خارج شده بود که ظاهرا افراد سپاه او را پس از خروج از خانه دستگیر کرده و او را نیز با خود به خانه آوردند تا همراه با بقیه ببرند.
در تاريخ ۴ آذر ۱۳۶۷، از طريق تماس تلفنی با خواهر جوانشیر، به خانواده وی اطلاع دادند که برای ملاقات به کميته خيابان زنجان مراجعه کنند. در کميته مذکور، خبر اعدام جوانشیر، پس از طی دوران شکنجه و زندان به خانواده وی داده شد.
بخشی از آثار رفيق جوانشير
تأليف:
ـــ اقتصاد سياسی
ـــ صفحاتی از تاريخ جنبش جهانی کمونيستی و کارگری
ـــ مائوئيسم و بازتاب آن در ايران
ـــ حماسه ۲۳ تير
ـــ افسانه طلاهای ايران
ـــ تجربه ۲۸ مرداد
ـــ سيمای مردمی حزب توده ايران
ـــ انتقاد و انتقاد از خود
ـــ حماسه داد
ـــ چريکهای فدايی خلق چه میگويند
ترجمه:
ـــ کارل مارکس (زندگینامهٔ کوتاه با فشردهای از مارکسيسم)، لنين
ـــ راز سر به مهر (ترجمه مجموعه داستان از نويسندگان کلاسيک روس
تلگرام راه توده:
https://www.tg-me.com/rahetudeh
"جوانشیر" چهره ای ماندگار
در تاریخ خونبار حزب توده ایران
رفيق فرجالله ميزانی (جوانشير) در سال ۱۳۰۵ در شهر تبريز چشم به جهان گشود. تحصيلات ابتدايی و متوسطه را در شهر زادگاه خود به پايان رساند و سپس وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران شد.
در سال ۱۳۲۴ به عضويت حزب توده ايران در آمد و پس از تیراندازی به شاه در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ در دانشگاه تهران، اعلام غیر قانونی بودن فعالیت حزب و خروج بخشی از رهبری حزب از ایران، جوانشیر بعنوان جانشين دبير کميته حزبی دانشگاه تهران برگزيده شد. در سال ۱۳۲۸ تحصيلات مهندسی خود را به پايان رساند.
در سال ۱۳۲۹، برای سازماندهی فعاليتهای حزبی به شهرستانها اعزام شد. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به تهران بازگشت و در شرایط خطرناک پس از کودتا مسئول کميته ايالتی تهران شد و تا تابستان 1336 با همین مسئولیت در ایران بود. یعنی تا 4 سال پس از کودتا.
در تابستان ۱۳۳۶ برای شرکت در پلنوم وسیع چهارم کميته مرکزی به مسکو که محل برپائی این پلنوم بود فراخوانده شد. فضای نامناسبی که با انواع شایعات در اطراف او ساخته شده بود این فرصت را از پلنوم گرفت تا وی را که کاملا به امور داخل کشور تسلط داشت وارد رهبری حزب کند. در راس این شایعات این ادعای سخیف و ناجوانمردانه پخش شده بود که سرهنگ زیبائی، از بازجویان فرمانداری نظامی کودتا او را دستگیر و پس از گرفتن قول همکاری آزاد کرده است!
در سال ۱۳۴۱ سرانجام پس از تاخیر بسیار او را عضو مشاور کميته مرکزی حزب کردند. در دوران مهاجرت دکترای تاریخ را دریافت داشت.
با تاخیر بسیار، جوانشیر به عضو هيأت سياسی کميته مرکزی حزب انتخاب شد و پس از رفقا صفری و طبری، مسؤوليت راديو «پيک ايران» را بر عهده گرفت.
در آستانه پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷، با عنوان دبیر کمیته مرکزی حزب به ایران بازگشت و مسئول تشکيلات حزب شد و پس از سفر رفیق صفری به خارج و ماندگار شدن و خود داری از بازگشت به ایران؛ جوانشیر که عملا دبیر دوم حزب بود، رسما به این سمت برگزیده شد.
جوانشير در جريان يورش شتابزده اول به حزب، از آنجا که برای رد کردن دختر خویش از مرز سرخس به همراه رفقا موسوی و فروغیان در سفر خراسان بود به دام نیفتاد و پس از بازگشت به تهران سکان رهبری حزب را بعنوان جانشین کیانوری برعهده گرفت.
شب هنگام ششم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۲، سپاه به منزل حسين راسخ راضيانی (رستگار) يورش برد و رفقا جوانشير، رحمان هاتفی (حيدر مهرگان)، انوشيروان ابراهيمی و راسخ را بهاتفاق همسر و دو کودک ۵ و ۷ ساله راسخ دستگير کردند. زمان کوتاهی پیش از این یورش مهدی پرتوی مسئول سازمان غیر علنی حزب از این خانه خارج شده بود که ظاهرا افراد سپاه او را پس از خروج از خانه دستگیر کرده و او را نیز با خود به خانه آوردند تا همراه با بقیه ببرند.
در تاريخ ۴ آذر ۱۳۶۷، از طريق تماس تلفنی با خواهر جوانشیر، به خانواده وی اطلاع دادند که برای ملاقات به کميته خيابان زنجان مراجعه کنند. در کميته مذکور، خبر اعدام جوانشیر، پس از طی دوران شکنجه و زندان به خانواده وی داده شد.
بخشی از آثار رفيق جوانشير
تأليف:
ـــ اقتصاد سياسی
ـــ صفحاتی از تاريخ جنبش جهانی کمونيستی و کارگری
ـــ مائوئيسم و بازتاب آن در ايران
ـــ حماسه ۲۳ تير
ـــ افسانه طلاهای ايران
ـــ تجربه ۲۸ مرداد
ـــ سيمای مردمی حزب توده ايران
ـــ انتقاد و انتقاد از خود
ـــ حماسه داد
ـــ چريکهای فدايی خلق چه میگويند
ترجمه:
ـــ کارل مارکس (زندگینامهٔ کوتاه با فشردهای از مارکسيسم)، لنين
ـــ راز سر به مهر (ترجمه مجموعه داستان از نويسندگان کلاسيک روس
تلگرام راه توده:
https://www.tg-me.com/rahetudeh
راه توده 970
آیا مذاکره با غرب
زمینه ساز حمله به ایران شد؟
دولت اسرائیل هفته گذشته و در میانه مذاکراتی که بین ایران و آمریکا جریان داشت به کشور ما حمله کرد. بدنبال آن دولت آمریکا نیز به سایت های فردو و نطنز و اصفهان حملاتی انجام داد که عمدتا نیمه نمایشی بودند و تاثیر جدی بر روی روند غنی سازی ایران در درازمدت ندارند. حمله ای که پاسخ نیمه نمایشی ایران به پایگاه های آمریکا در قطر را بدنبال داشت. اینکه حمله اسرائیل تا چه اندازه با هماهنگی آمریکا و ترامپ انجام شد و مذاکرات تنها سرپوشی برای تدارک آن بوده، یا اینکه تجاوز اسراییل با توطئه کشورهای اروپایی از طریق اژانس اتمی برای تزلزل موقعیت ترامپ روی دست وی و آمریکا گذاشته شد هنوز معلوم نیست.
در این میان نتیجه ای که بیش از همه گرفته شده و در رسانه ها مطرح می شود آن است که مذاکره کلا امری بی فایده است و ایران هربار که مذاکره کرد ضربه خورد. چه مذاکرات برجام که به پاره شدن آن توسط ترامپ پایان یافت، چه مذاکرات دوران بایدن که نتیجه آن حمله به سفارت ایران در سوریه و ترور اسماعیل هنیه در تهران و ترور حسن نصرالله بود، چه مذاکرات با ترامپ که با حمله اسرائیل همراه شد و چه آخرین مذاکرات با به اصطلاح ترویکای اروپایی که نتیجه آن حمله به تاسیسات اتمی ایران بود.
در این نگاه؛ خود مذاکره است که فی نفسه عاملی است که موجب تحریک دشمن یا طرف مقابل برای حمله یا واکنش می شود و اگر مذاکره نباشد احتمالا چنین اتفاقی روی نمی دهد. ولی در واقع مشکل در مذاکره نیست، بلکه مشکل در دودوزه بازی و میان دو صندلی نشستن و توهم امتیاز گرفتن از غرب به حساب دوری از روسیه و چین در جمهوری اسلامی است که نتیجه همه مذاکرات ما را به فاجعه تبدیل کرد. آنچه همه این مذاکرات را به شکست کشاند این دودوزه بازی بود و نه خود مذاکره.
فراموش نکنیم که به محض پایان مذاکرات برجام، شرکت های چینی از ایران اخراج شدند و رئیس جمهور چین را در هتل زندانی کردند با این توهم که حالا آمریکا دیگر با ایران متحد خواهد شد. نتیجه این برخورد با چین، راحت شدن خیال آمریکا از ناتوانی ایران در بازسازی اقتصادی و پاره کردن برجام توسط ترامپ شد. نمونه دیگر واگذار کردن بندر چابهار به هند یعنی متحد اسرائیل بود که خنجری به پاکستان و چین یعنی دو متحد ایران محسوب می شد. اگر این بندر به هند واگذار نشده و به چین واگذار شده بود اکنون ایران می توانست بدون نگرانی تنگه هرمز را مسدود کند یا حتی از قبل با تهدید بستن آن غرب را به عقب نشینی وادار کند، چرا که می شد صادرات نفت به چین را از طریق این بندر که در آنسوی هرمز قرار دارد با کشیدن خط لوله یا حتی از مسیر پاکستان سازماندهی کرد. ولی اکنون که هم ایران وابسته خرید نفت چین است و هم چین وابسته به نفت خلیج فارس، خیانت واگذاری بندر چابهار به هند بیش از هر زمان دیگر نشان میدهد که این نمایش خوش رقصی در برابر آمریکا بود که به آنها امکان و شرایط حمله به ایران را داد و نه نفس مذاکره.
ما از عدم تکمیل چند ده کیلومتر راه آهن ایران به روسیه که می توانست ایران را به گذرگاه شمال جنوب کالاها از روسیه و آسیای میانه تبدیل کند، یا جلوگیری از احداث راه آهن شرق به غرب که چین را به اروپا متصل می کرد، یا بر هم زدن قرارداد سرمایه گذاری ۴۰۰ میلیارد دلاری چین در ایران، یا تبدیل کردن قرارداد نظامی با روسیه به یک قرارداد مضحک عدم حمایت از متجاوز بجای حمایت از مورد تجاوز، یا فروش نفت ایران به چین بجای یوان با درهم امارات یعنی کشوری که نسبت به ما ادعای سرزمینی دارد و ... دهها نمونه دیگر سخن نمی گوییم. در همه اینها البته منافع هزار فامیل و الیگارشهای ایرانی و حکومتی که منافع عظیمی در امارات و در بانک های آمریکایی و اروپایی و کانادایی دارند و گلوی مردم ما را نیز گرفته اند بی تاثیر نبوده است.
بنابراین، اگر همه مذاکرات های ایران با غرب و آمریکا سرانجام بدین جا ختم شد بدین دلیل نبود که در مذاکره با غرب مشکلی هست که خودبخود آن را وحشتناک و یا به یک خطر تبدیل می کند. اگر چنین بود که این همه مقامات روسیه و چین و حتی کره شمالی با آمریکا مذاکره نمی کردند. مشکل در نفس مذاکره نیست. مشکل در هدفی است که دیپلماسی ایران از مذاکره با آمریکا و غرب در برابر خود گذاشته است. مقامات ایران مذاکره با غرب را ابزاری برای مطمئن کردن غرب از عدم همکاری ایران با روسیه و چین و قرار نگرفتن با آنها در یک جبهه در نظر می گیرند. این درست همان هدف نابخردانه و ضدملی است که نتیجه هرگونه مذاکره را به یک فاجعه برای ایران تبدیل کرده است و در آینده نیز اگر ادامه یابد تبدیل خواهد کرد و نه خود مذاکره.
تلگرام راه توده:
https://www.tg-me.com/rahetudeh
آیا مذاکره با غرب
زمینه ساز حمله به ایران شد؟
دولت اسرائیل هفته گذشته و در میانه مذاکراتی که بین ایران و آمریکا جریان داشت به کشور ما حمله کرد. بدنبال آن دولت آمریکا نیز به سایت های فردو و نطنز و اصفهان حملاتی انجام داد که عمدتا نیمه نمایشی بودند و تاثیر جدی بر روی روند غنی سازی ایران در درازمدت ندارند. حمله ای که پاسخ نیمه نمایشی ایران به پایگاه های آمریکا در قطر را بدنبال داشت. اینکه حمله اسرائیل تا چه اندازه با هماهنگی آمریکا و ترامپ انجام شد و مذاکرات تنها سرپوشی برای تدارک آن بوده، یا اینکه تجاوز اسراییل با توطئه کشورهای اروپایی از طریق اژانس اتمی برای تزلزل موقعیت ترامپ روی دست وی و آمریکا گذاشته شد هنوز معلوم نیست.
در این میان نتیجه ای که بیش از همه گرفته شده و در رسانه ها مطرح می شود آن است که مذاکره کلا امری بی فایده است و ایران هربار که مذاکره کرد ضربه خورد. چه مذاکرات برجام که به پاره شدن آن توسط ترامپ پایان یافت، چه مذاکرات دوران بایدن که نتیجه آن حمله به سفارت ایران در سوریه و ترور اسماعیل هنیه در تهران و ترور حسن نصرالله بود، چه مذاکرات با ترامپ که با حمله اسرائیل همراه شد و چه آخرین مذاکرات با به اصطلاح ترویکای اروپایی که نتیجه آن حمله به تاسیسات اتمی ایران بود.
در این نگاه؛ خود مذاکره است که فی نفسه عاملی است که موجب تحریک دشمن یا طرف مقابل برای حمله یا واکنش می شود و اگر مذاکره نباشد احتمالا چنین اتفاقی روی نمی دهد. ولی در واقع مشکل در مذاکره نیست، بلکه مشکل در دودوزه بازی و میان دو صندلی نشستن و توهم امتیاز گرفتن از غرب به حساب دوری از روسیه و چین در جمهوری اسلامی است که نتیجه همه مذاکرات ما را به فاجعه تبدیل کرد. آنچه همه این مذاکرات را به شکست کشاند این دودوزه بازی بود و نه خود مذاکره.
فراموش نکنیم که به محض پایان مذاکرات برجام، شرکت های چینی از ایران اخراج شدند و رئیس جمهور چین را در هتل زندانی کردند با این توهم که حالا آمریکا دیگر با ایران متحد خواهد شد. نتیجه این برخورد با چین، راحت شدن خیال آمریکا از ناتوانی ایران در بازسازی اقتصادی و پاره کردن برجام توسط ترامپ شد. نمونه دیگر واگذار کردن بندر چابهار به هند یعنی متحد اسرائیل بود که خنجری به پاکستان و چین یعنی دو متحد ایران محسوب می شد. اگر این بندر به هند واگذار نشده و به چین واگذار شده بود اکنون ایران می توانست بدون نگرانی تنگه هرمز را مسدود کند یا حتی از قبل با تهدید بستن آن غرب را به عقب نشینی وادار کند، چرا که می شد صادرات نفت به چین را از طریق این بندر که در آنسوی هرمز قرار دارد با کشیدن خط لوله یا حتی از مسیر پاکستان سازماندهی کرد. ولی اکنون که هم ایران وابسته خرید نفت چین است و هم چین وابسته به نفت خلیج فارس، خیانت واگذاری بندر چابهار به هند بیش از هر زمان دیگر نشان میدهد که این نمایش خوش رقصی در برابر آمریکا بود که به آنها امکان و شرایط حمله به ایران را داد و نه نفس مذاکره.
ما از عدم تکمیل چند ده کیلومتر راه آهن ایران به روسیه که می توانست ایران را به گذرگاه شمال جنوب کالاها از روسیه و آسیای میانه تبدیل کند، یا جلوگیری از احداث راه آهن شرق به غرب که چین را به اروپا متصل می کرد، یا بر هم زدن قرارداد سرمایه گذاری ۴۰۰ میلیارد دلاری چین در ایران، یا تبدیل کردن قرارداد نظامی با روسیه به یک قرارداد مضحک عدم حمایت از متجاوز بجای حمایت از مورد تجاوز، یا فروش نفت ایران به چین بجای یوان با درهم امارات یعنی کشوری که نسبت به ما ادعای سرزمینی دارد و ... دهها نمونه دیگر سخن نمی گوییم. در همه اینها البته منافع هزار فامیل و الیگارشهای ایرانی و حکومتی که منافع عظیمی در امارات و در بانک های آمریکایی و اروپایی و کانادایی دارند و گلوی مردم ما را نیز گرفته اند بی تاثیر نبوده است.
بنابراین، اگر همه مذاکرات های ایران با غرب و آمریکا سرانجام بدین جا ختم شد بدین دلیل نبود که در مذاکره با غرب مشکلی هست که خودبخود آن را وحشتناک و یا به یک خطر تبدیل می کند. اگر چنین بود که این همه مقامات روسیه و چین و حتی کره شمالی با آمریکا مذاکره نمی کردند. مشکل در نفس مذاکره نیست. مشکل در هدفی است که دیپلماسی ایران از مذاکره با آمریکا و غرب در برابر خود گذاشته است. مقامات ایران مذاکره با غرب را ابزاری برای مطمئن کردن غرب از عدم همکاری ایران با روسیه و چین و قرار نگرفتن با آنها در یک جبهه در نظر می گیرند. این درست همان هدف نابخردانه و ضدملی است که نتیجه هرگونه مذاکره را به یک فاجعه برای ایران تبدیل کرده است و در آینده نیز اگر ادامه یابد تبدیل خواهد کرد و نه خود مذاکره.
تلگرام راه توده:
https://www.tg-me.com/rahetudeh
سرمقاله 970
انتظارات مردم پس از
آتش بس میان ایران و اسرائیل
تجاوز نظامی اسرائیل به ایران و پاسخ متقابل ایران به این تجاوز همراه با درس های بسیار بوده است که اگر عمیقا مورد توجه قرار گیرد می تواند آینده تازه ای را برای کشور ما داشته باشد.
تجاوز اسرائیل با حمله و ترور شماری از فرماندهان ارشد و میهن دوست نظامی و دانشمندان هسته ای کشور آغاز شد. هیچکدام از امامان جمعه و روحانیان دهان گشادی که هر روز علیه اسرائیل سخنرانی و رجزخوانی می کردند در فهرست ترورهای اسرائیل جایی نداشتند و اصولا موضوعیتی نداشتند چرا که آنها متحدان آگاه و ناآگاه اسرائیل در فساد و ایجاد نارضایتی داخلی و فراهم کردن شرایط این تجاوز بودند و هستند.
این تجاوز و ترورها و عملیات بعدی پهپادی و انفجارهای داخلی، اوج نفوذ اسرائیل در ساختار حکومتی، نظامی، اطلاعاتی و رسانه ای کشور را نشان داد. وزارت اطلاعات کشور که وظیفه آن شناسایی تیم های وسیع جاسوسی اسرائیل و بیگانه در کشور و مقابله باید باشد، کار خود را به زیر نظر گرفتن فلان نویسنده و خبرنگار و فعال سیاسی داخلی، یا حمله به خانه ها و بازرسی رایانه های منتقدان، بستن یا فیلتر کردن وبسایت های منتقد سیاست های نظام ولی مخالف براندازی و حمله خارجی (که فیلتر وبسایت هایی نظیر پیک نت یا راه توده نمونه ای از آن است) محدود کرده و همت خود را در زیر نظر گرفتن و جلوگیری از فعالیت دگراندیشان میهندوست قرار داده بود. همه اینها فرصت کافی برای اسرائیل در جهت نفوذ در حکومت و جمع اوری پیاده نظام لازم برای فعالیت های خرابکارانه و تروریستی در کشور را فراهم آورد.
نفوذ فقط در ساختارهای نظامی و اطلاعاتی کشور نبود، بلکه بیش از آن در رسانه ها بود. بخش مهمی از رسانه های داخلی که با رانت های حکومتی به فعالیت خود ادامه می دهند نقش پیاده نظام اسرائیل را در سال های اخیر بازی کردند و می کنند. روسیه ستیزی و چین گریزی بخشی از ماهیت این رسانه هاست که هدفی جز این نداشتند که شرایط را برای چنین روزهایی فراهم کنند، روزهایی که ایران فاقد هرگونه برگ برنده ای برای جلوگیری یا انصراف اسرائیل و آمریکا از تجاوز به کشور باشد. روابط اقتصادی محکم ما با چین یا اوراسیا و روابط نظامی با روسیه می توانست همچون یک سد و تهدید دربرابر تجاوز به کشور عمل کند که رسانه های نفوذی و نفوذی های رسانه ای از جمله در صدا و سیما مانع آن شدند و کشور ما را تا آستانه خطر تجزیه پیش بردند، خطری که فقط با هشیاری مردم در آخرین لحظات خنثی ماند.
همین نفوذ رسانه ای و حکومتی بود که موجب شد ایران نتواند از متحدان خود در فلسطین، لبنان و به ویژه سوریه دفاع کند. سنگرهای جلوگیری از تجاوز به ایران یکی یکی زیر فشار رسانه های داخلی و خارجی که نابسامانی های اقتصاد داخلی را نتیجه کمک های اندک ما به این جنبش ها و کشورها وانمود می کرد فرو ریخت. در این زمینه حکومت خود نقش اصلی را داشت که بجای پنهان کردن این کمک های اندک روی آنها مانور می داد و می خواست بی کفایتی و فساد داخلی را تحت پوشش اختصاص ثروت کشور به کمک به جنبش های منطقه بپوشاند.
تجاوز اسرائیل همچنین به بخشی از مردم ایران نشان داد که اولا سرنگونی جمهوری اسلامی از طریق مداخله خارجی ممکن نیست. ثانیا این مداخله تنها می تواند به نابودی زیرساخت ها و دستاوردهای فنی و علمی کشور تمام شود و زندگی و معیشت کنونی آنها را از آنچه هست نیز بدتر کند. سوم اینکه شعار موشک امنیت نمی آورد و هزینه ها و دستاوردهای نظامی ایران بیهوده است تا چه اندازه انحرافی و غیرواقعی است. مهمتر از همه اینکه هدف از تجاوز و حمله به ایران نه سرنگونی جمهوری اسلامی که تجزیه کشور است، چیزی که هیچ ایرانی میهندوستی با آن موافق نیست. پیدایش همین درک بود که موجب شد تجاوز اسرائیل به ایران برخلاف گمان سازماندهندگان آن به شورش داخلی و قیام و توهماتی از این دست منجر نشود و کشور توانست با همبستگی داخلی و به کمک مقاومت نظامیان میهندوست و قدرت نظامی کشور از خود دفاع کند و به سرنوشت غزه و لبنان و سوریه دچار نشود.
تلگرام راه توده:
https://www.tg-me.com/rahetudeh
انتظارات مردم پس از
آتش بس میان ایران و اسرائیل
تجاوز نظامی اسرائیل به ایران و پاسخ متقابل ایران به این تجاوز همراه با درس های بسیار بوده است که اگر عمیقا مورد توجه قرار گیرد می تواند آینده تازه ای را برای کشور ما داشته باشد.
تجاوز اسرائیل با حمله و ترور شماری از فرماندهان ارشد و میهن دوست نظامی و دانشمندان هسته ای کشور آغاز شد. هیچکدام از امامان جمعه و روحانیان دهان گشادی که هر روز علیه اسرائیل سخنرانی و رجزخوانی می کردند در فهرست ترورهای اسرائیل جایی نداشتند و اصولا موضوعیتی نداشتند چرا که آنها متحدان آگاه و ناآگاه اسرائیل در فساد و ایجاد نارضایتی داخلی و فراهم کردن شرایط این تجاوز بودند و هستند.
این تجاوز و ترورها و عملیات بعدی پهپادی و انفجارهای داخلی، اوج نفوذ اسرائیل در ساختار حکومتی، نظامی، اطلاعاتی و رسانه ای کشور را نشان داد. وزارت اطلاعات کشور که وظیفه آن شناسایی تیم های وسیع جاسوسی اسرائیل و بیگانه در کشور و مقابله باید باشد، کار خود را به زیر نظر گرفتن فلان نویسنده و خبرنگار و فعال سیاسی داخلی، یا حمله به خانه ها و بازرسی رایانه های منتقدان، بستن یا فیلتر کردن وبسایت های منتقد سیاست های نظام ولی مخالف براندازی و حمله خارجی (که فیلتر وبسایت هایی نظیر پیک نت یا راه توده نمونه ای از آن است) محدود کرده و همت خود را در زیر نظر گرفتن و جلوگیری از فعالیت دگراندیشان میهندوست قرار داده بود. همه اینها فرصت کافی برای اسرائیل در جهت نفوذ در حکومت و جمع اوری پیاده نظام لازم برای فعالیت های خرابکارانه و تروریستی در کشور را فراهم آورد.
نفوذ فقط در ساختارهای نظامی و اطلاعاتی کشور نبود، بلکه بیش از آن در رسانه ها بود. بخش مهمی از رسانه های داخلی که با رانت های حکومتی به فعالیت خود ادامه می دهند نقش پیاده نظام اسرائیل را در سال های اخیر بازی کردند و می کنند. روسیه ستیزی و چین گریزی بخشی از ماهیت این رسانه هاست که هدفی جز این نداشتند که شرایط را برای چنین روزهایی فراهم کنند، روزهایی که ایران فاقد هرگونه برگ برنده ای برای جلوگیری یا انصراف اسرائیل و آمریکا از تجاوز به کشور باشد. روابط اقتصادی محکم ما با چین یا اوراسیا و روابط نظامی با روسیه می توانست همچون یک سد و تهدید دربرابر تجاوز به کشور عمل کند که رسانه های نفوذی و نفوذی های رسانه ای از جمله در صدا و سیما مانع آن شدند و کشور ما را تا آستانه خطر تجزیه پیش بردند، خطری که فقط با هشیاری مردم در آخرین لحظات خنثی ماند.
همین نفوذ رسانه ای و حکومتی بود که موجب شد ایران نتواند از متحدان خود در فلسطین، لبنان و به ویژه سوریه دفاع کند. سنگرهای جلوگیری از تجاوز به ایران یکی یکی زیر فشار رسانه های داخلی و خارجی که نابسامانی های اقتصاد داخلی را نتیجه کمک های اندک ما به این جنبش ها و کشورها وانمود می کرد فرو ریخت. در این زمینه حکومت خود نقش اصلی را داشت که بجای پنهان کردن این کمک های اندک روی آنها مانور می داد و می خواست بی کفایتی و فساد داخلی را تحت پوشش اختصاص ثروت کشور به کمک به جنبش های منطقه بپوشاند.
تجاوز اسرائیل همچنین به بخشی از مردم ایران نشان داد که اولا سرنگونی جمهوری اسلامی از طریق مداخله خارجی ممکن نیست. ثانیا این مداخله تنها می تواند به نابودی زیرساخت ها و دستاوردهای فنی و علمی کشور تمام شود و زندگی و معیشت کنونی آنها را از آنچه هست نیز بدتر کند. سوم اینکه شعار موشک امنیت نمی آورد و هزینه ها و دستاوردهای نظامی ایران بیهوده است تا چه اندازه انحرافی و غیرواقعی است. مهمتر از همه اینکه هدف از تجاوز و حمله به ایران نه سرنگونی جمهوری اسلامی که تجزیه کشور است، چیزی که هیچ ایرانی میهندوستی با آن موافق نیست. پیدایش همین درک بود که موجب شد تجاوز اسرائیل به ایران برخلاف گمان سازماندهندگان آن به شورش داخلی و قیام و توهماتی از این دست منجر نشود و کشور توانست با همبستگی داخلی و به کمک مقاومت نظامیان میهندوست و قدرت نظامی کشور از خود دفاع کند و به سرنوشت غزه و لبنان و سوریه دچار نشود.
تلگرام راه توده:
https://www.tg-me.com/rahetudeh
راه توده 970 منتشر شد
هفته نامه راه توده - شماره 970 (چهارشنبه 4 تیرماه 1404)- منتشر شد و مطالب آن علاوه بر سایت این نشریه، روی تلگرام و فیسبوک راه توده نیز قرار گرفت. سرمقاله این شماره اختصاص به آتش بس جنگی میان اسرائیل و ایران و وظائف پیش روی حکومت پس از این آتش بس دارد. گزارش ویژه این شماره آغاز بازانتشار سقوط اصفهان بدست محمود افغان دارد. در همین شماره مطالب دیگری می خوانید با عناوین زیر:
آیا مذاکره با غرب زمینه ساز حمله به ایران شد؟، جوانشیر، چهره ای ماندگار در تاریخ خونبار حزب توده ایران، حزب توده ایران در سال 1360 متولد نشد، اتحاد شوروی در جنگ دوم جهانی چه تعداد قربانی داد؟، ستایش همه جانبه پوتین از لاوروف، گزارش خبری روزنامه اومانیته از بمباران امریکائی تاسیسات اتمی ایران، سرنوشت ایران چه خواهد شد؟، فلسطینی های درون اسرائیل را باید شناخت، روزنامه نگاری هم تجربه است و هم آموزش، از اراده گرائی تا واقع بینی سیاسی، دو پیروزی در جنگ دوم جهانی در دو سوی جهان علیه آلمان و ژاپن و ادامه جنگ اسرائیل و ایران به فاجعه اتمی ختم می شد!
تلگرام راه توده:
https://www.tg-me.com/rahetudeh
هفته نامه راه توده - شماره 970 (چهارشنبه 4 تیرماه 1404)- منتشر شد و مطالب آن علاوه بر سایت این نشریه، روی تلگرام و فیسبوک راه توده نیز قرار گرفت. سرمقاله این شماره اختصاص به آتش بس جنگی میان اسرائیل و ایران و وظائف پیش روی حکومت پس از این آتش بس دارد. گزارش ویژه این شماره آغاز بازانتشار سقوط اصفهان بدست محمود افغان دارد. در همین شماره مطالب دیگری می خوانید با عناوین زیر:
آیا مذاکره با غرب زمینه ساز حمله به ایران شد؟، جوانشیر، چهره ای ماندگار در تاریخ خونبار حزب توده ایران، حزب توده ایران در سال 1360 متولد نشد، اتحاد شوروی در جنگ دوم جهانی چه تعداد قربانی داد؟، ستایش همه جانبه پوتین از لاوروف، گزارش خبری روزنامه اومانیته از بمباران امریکائی تاسیسات اتمی ایران، سرنوشت ایران چه خواهد شد؟، فلسطینی های درون اسرائیل را باید شناخت، روزنامه نگاری هم تجربه است و هم آموزش، از اراده گرائی تا واقع بینی سیاسی، دو پیروزی در جنگ دوم جهانی در دو سوی جهان علیه آلمان و ژاپن و ادامه جنگ اسرائیل و ایران به فاجعه اتمی ختم می شد!
تلگرام راه توده:
https://www.tg-me.com/rahetudeh