مسابقه تسلیحات هسته ای در خاورمیانه همچنان درگیری های جدیدی را برانگیخته و همچنان بر زندگی مردم منطقه تأثیر می گذارد. به همین دلیل است که برای پایان دادن به مسابقه تسلیحاتی در منطقه، در وهله اول با لغو سلاح های هسته ای اسرائیل - اکنون باید در دستور کار بین المللی باشد.
https://www.jungewelt.de/artikel/502940.krieg-gegen-islamische-republik-weder-iran-noch-israel-sollten-atommacht-sein.html
تلگرام راه توده:
https://www.tg-me.com/rahetudeh
https://www.jungewelt.de/artikel/502940.krieg-gegen-islamische-republik-weder-iran-noch-israel-sollten-atommacht-sein.html
تلگرام راه توده:
https://www.tg-me.com/rahetudeh
راه توده 917
مصاحبه با زیوگانف
در اوج جنگ اسرائیل با ایران
ساویتسکایا راسیا
گزینش و ترجمه- آزاده اسفندیاری
روز 27 ژوئن کانال 24 تلویزیونی روسیه در باره موضوعات اصلی سیاست داخلی و خارجی با گنادی زیوگانوف، رهبر حزب کمونیست و رئیس فراکسیون این حزب در دومای دولتی مصاحبه کرد.
رهبر حزب کمونیست در ارتباط با خاورمیانه گفت:
بطور کلی من سالها در پی ملاقات و نشست های عمومی با سران این کشورها، اوضاع خاور میانه را بخوبی می شناسم. در این منطقه بدون نفوذ مطمئن روسیه، بریکس و سازمان همکاری شانگهای، صلح و آرامشی بر قرار نخواهد شد!
طی سال ها رئیس جمهور پوتین، با عده قابل توجهی از رهبران آنها نشست و گفتگو داشته است. به نظر من، بسیاری از آن رهبران به وی توجه کرده و باور دارند زیرا که مذاکرات پایدار، همیشگی و با حسن نیت بوده است، زمانی که یکی از طرفین به ما اعتماد کند خود بخود کار با حسن نیت پیش خواهد رفت.
با این حال شاهدیم که در این منطقه جنگ وحشتناک همچنان ادامه دارد... روزی مردم فلسطین را در مقابل دو گزینه گذاشتند: یا از سرزمین مادری خود فرار کنید، یا ما شما را خواهیم کشت. مقامات اروپا و جهان غرب در این باره مهر سکوت بر لب زدند و در عمل از اسرائیل حمایت کردند…
در هر حال، ما باید با تمام بخشهای زیرین جامعه فدراسیون روسیه همکاری نزدیک تری داشته باشیم، زیرا برنامه های استراتژیک ایالات متحده واضح و روشن است. در این باره من بطور همه جانبه مطالعه کردم، یک کتاب کامل در باره جهانی شدن نوشتم، "سرنوشت بشریت". در این کتاب یکی از مناطق مورد نظر خاورمیانه است، جایی که لازم بود دولت های سنتی نابود شده و مردمان بسیاری آواره شوند. بطبع جمعیت کثیری میتوانند از آنجا به سمت ما روانه شوند که در ادامه قفقاز و آسیای مرکزی هر دو در آتش بحران خواهند سوخت.
آنها عراق را ویران کردند، 150 هزار نفر از کارشناسان ما در آنجا سالها کار میکردند. در بخشی از زمین آن کشور، می شد با یک چوب زمین را سوراخ کنید تا نفت فوران کند. ما زیرساختهایی را در آنجا ساختیم. سوریه متحد استراتژیک ما در خاورمیانه بود. امپریالیست ها توانستند ما را تا حد زیادی از آن مناطق بیرون کنند. ما روابط بسیار خوبی با لیبی داشتیم. من با معمر قذافی زیر چادر ها در صحرا مذاکره کردم. مبارک، رهبر اسبق مصر، با ما همکاری می کرد که سرانجام او را به زندان انداختند.
اکنون ما توانسته ایم روابط در خوری را ایجاد کنیم که جهان عرب به ما روی می آورد، آفریقا از ما حمایت می کند. حتی کشوری سراغ داریم که اگرچه به ناتو و اتحادیه اروپا وابستگی دارد، اما از تحریمها علیه ما حمایت نکرد. در آمریکای لاتین نیز باد بر پرچم ما می وزد. هم اکنون ما در حال آماده سازی یک نشست بزرگ از جهان عرب هستیم. با این واقعیت که حتی کسانی که تا دیروز نمیخواستند روی خوش به ما نشان دهند، با کمال میل به کشور ما آمده و به همراه رئیس جمهور پوتین، به مجمع سن پترزبورگ می روند.
مصاحبه با زیوگانف
در اوج جنگ اسرائیل با ایران
ساویتسکایا راسیا
گزینش و ترجمه- آزاده اسفندیاری
روز 27 ژوئن کانال 24 تلویزیونی روسیه در باره موضوعات اصلی سیاست داخلی و خارجی با گنادی زیوگانوف، رهبر حزب کمونیست و رئیس فراکسیون این حزب در دومای دولتی مصاحبه کرد.
رهبر حزب کمونیست در ارتباط با خاورمیانه گفت:
بطور کلی من سالها در پی ملاقات و نشست های عمومی با سران این کشورها، اوضاع خاور میانه را بخوبی می شناسم. در این منطقه بدون نفوذ مطمئن روسیه، بریکس و سازمان همکاری شانگهای، صلح و آرامشی بر قرار نخواهد شد!
طی سال ها رئیس جمهور پوتین، با عده قابل توجهی از رهبران آنها نشست و گفتگو داشته است. به نظر من، بسیاری از آن رهبران به وی توجه کرده و باور دارند زیرا که مذاکرات پایدار، همیشگی و با حسن نیت بوده است، زمانی که یکی از طرفین به ما اعتماد کند خود بخود کار با حسن نیت پیش خواهد رفت.
با این حال شاهدیم که در این منطقه جنگ وحشتناک همچنان ادامه دارد... روزی مردم فلسطین را در مقابل دو گزینه گذاشتند: یا از سرزمین مادری خود فرار کنید، یا ما شما را خواهیم کشت. مقامات اروپا و جهان غرب در این باره مهر سکوت بر لب زدند و در عمل از اسرائیل حمایت کردند…
در هر حال، ما باید با تمام بخشهای زیرین جامعه فدراسیون روسیه همکاری نزدیک تری داشته باشیم، زیرا برنامه های استراتژیک ایالات متحده واضح و روشن است. در این باره من بطور همه جانبه مطالعه کردم، یک کتاب کامل در باره جهانی شدن نوشتم، "سرنوشت بشریت". در این کتاب یکی از مناطق مورد نظر خاورمیانه است، جایی که لازم بود دولت های سنتی نابود شده و مردمان بسیاری آواره شوند. بطبع جمعیت کثیری میتوانند از آنجا به سمت ما روانه شوند که در ادامه قفقاز و آسیای مرکزی هر دو در آتش بحران خواهند سوخت.
آنها عراق را ویران کردند، 150 هزار نفر از کارشناسان ما در آنجا سالها کار میکردند. در بخشی از زمین آن کشور، می شد با یک چوب زمین را سوراخ کنید تا نفت فوران کند. ما زیرساختهایی را در آنجا ساختیم. سوریه متحد استراتژیک ما در خاورمیانه بود. امپریالیست ها توانستند ما را تا حد زیادی از آن مناطق بیرون کنند. ما روابط بسیار خوبی با لیبی داشتیم. من با معمر قذافی زیر چادر ها در صحرا مذاکره کردم. مبارک، رهبر اسبق مصر، با ما همکاری می کرد که سرانجام او را به زندان انداختند.
اکنون ما توانسته ایم روابط در خوری را ایجاد کنیم که جهان عرب به ما روی می آورد، آفریقا از ما حمایت می کند. حتی کشوری سراغ داریم که اگرچه به ناتو و اتحادیه اروپا وابستگی دارد، اما از تحریمها علیه ما حمایت نکرد. در آمریکای لاتین نیز باد بر پرچم ما می وزد. هم اکنون ما در حال آماده سازی یک نشست بزرگ از جهان عرب هستیم. با این واقعیت که حتی کسانی که تا دیروز نمیخواستند روی خوش به ما نشان دهند، با کمال میل به کشور ما آمده و به همراه رئیس جمهور پوتین، به مجمع سن پترزبورگ می روند.
چنین استقبالی بیانگر آن است که صلح و دوستی مورد نیاز همه است...
در ارتباط با وضعیت جنگی پیش آمده علیه ایران، بنظر می رسد که اسرائیل احساس کرد بهتر است به سمت صلح برود. چرا که "گنبد آهنین" نشان داد که کارایی مورد نظر را ندارد. من در CNN، تخریب بسیاری از ساختمان های اسرائیل را تماشا کردم. خب! به دلیل ضعف دفاعی فکر کردند زمان مذاکره است.
در ارتباط با تلاش ایران برای ساخت سلاحهای هسته ای و تعلیق همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی، فکر می کنم ایران همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی را از سر خواهد گرفت. اساساً ایران در پی ساخت سلاح های اتمی نبود. با این حال می توانم تا حدودی ترسی را که در اسرائیل وجود دارد درک کنم. من سلاحهای هسته ای، شیمیایی و باکتریولوژیکی را آزمایش کرده ام زیرا که به مدت سه سال در اطلاعات ویژه برای مبارزه با این سلاح های سهمگین خدمت کردم.
در ارتباط با دستاوردهای فنی و اتمی ایران که در اعماق زمین برده شده اند باید بگویم، اگرچه آمریکاییها این بمبهای عظیمی که هر کدام 14 تن وزن دارند و 12 عدد از آنها را پرتاب کردند... اگر آن سنگر ها با خاک سنگی ساخته شده باشد، این بمب ها نمی توانند نفوذ کنند، اما چنانچه با سنگ نرم باشد، تا عمق 50 متر و حتی بیشتر اثر گذار است با این حال به نظر من، (بر خلاف تصور بمباران کنندگان) چیزهای زیادی در اعماق زمین باقی مانده است.
در ارتباط با تمایل ترامپ به دریافت جایزه نوبل، باید بگویم که او درگیری بین هند و پاکستان را متوقف کرد. او گفت که صلح را در اوکراین تضمین خواهد کرد. اما او قبلاً قول داده بود گرینلند را اشغال کند، او سعی کرد به کانادا حمله کند، آن هم بدون نتیجه ماند. مشکلاتی با مکزیک وجود دارد که تاکنون او فقط نام خلیج مکزیک را تغییر داده است. این موارد برای گرفتن جایزه نوبل کافی نیست.
ترامپ، یک تاجر است و به همه چیز از دیدگاه یک معامله گر نگاه می کند. جایزه صلح نوبل باید به خاطر ایده های بزرگ و شاهکارهای ارزشمند جهانی و برای معنویت والا اهدا شود. من تا به حال هرگز کلمه ای از او در باره معنویت، یا در مورد عدالت، یا دوستی نشنیده ام.
بنابراین نیازی به عجله در مورد جایزه نوبل نیست. این جایزه به اوباما، داده شد، اما تا چه حد نفرت انگیزبود، چقدر درگیری و آدم کشی! ضمناً، تجاوز در اوکراین با ابتکار او آغاز شد، زمانی که آنها شروع به سازمان دادن تفاله های نازی- باندرا، کردند که تحت هدایت آنها، جنگی خونین در اوکراین شروع شد.
در باره هند، پاکستان، ایران و اسرائیل سؤال شد، که باید با آینده نگری شرایطی فراهم کنیم تا صلح و امنیت ضمانت شود. در این رابطه چنانچه بریکس و سازمان همکاری شانگهای را تقویت کنیم، که دلایل زیادی برای تحقق این امر وجود دارد… من امسال رژه نظامی 80 دمین سال پیروزی بر فاشیسم را با دقت تماشا کردم، طی 40 سال گذشته در این رژه ها شرکت کرده و از نزدیک شاهد برگزاری آنها بوده ام. در این سال بطور ویژه، شی جین پینگ، رئیس جمهوری خلق چین، و پوتین به تماشای رژه نشسته بودند. دو نفری که سیاست جهانی تا حد زیادی به آنها بستگی دارد. آنها حتی وضعیت امروز آب و هوا را تعیین می کنند. در آن روز ارتش های 13 کشور در میدان سرخ به سبک زمان اتحاد شوروی رژه رفتند. در اینجا بود که فهمیدم که ما چیزهای زیادی را در مجتمع نظامی- صنعتی خود احیا کرده ایم که از تحول جدیدی خبر می دهد. این نیروها و شرکت کنندگان نشان دادند که روند های جدیدی آغاز شده است.
مسیری که پوتین و شی جین پینگ، اعلام کردند دلگرم کننده است، زیرا پوتین سه سال قبل گفت که سرمایه داری به بن بست رسیده است و برای صلح و عدالت ابراز امیدواری کرد. شی جین پینگ، نیز به سهم خود میگوید بدون عدالت اجتماعی و سوسیالیسم با ویژگیهای چینی، نمی توانیم از پس مشکلات داخلی و جهانی برآییم. او اخیراً با لوکاشنکو، ملاقات کرد و رئیس جمهور بلاروس، توضیح داد، در فضای پسا شوروی چنانچه به دستاوردهای آن تکیه کنیم، میتوانید پتانسیل رشد و ترقی را دو برابر کنیم... شما میدانید که امروز بلاروس جزو پنج کشور امن و مرفه جهان است. آیا به این امر واقف هستید؟
آری! با حرکت در این مسیر، می توانیم تجاوزی را که رهبران اروپایی و اعضای ناتو به آن دامن میزنند، متوقف کنیم. توجه کنید که اروپا از نظر مواد اولیه خالی است. قبلا آلمانیها که گاز ارزان را از روسیه دریافت میکردند، ارتباطات متعادلی وجود داشت و حلقههای تجاری برقرار می کردند. آنها خود از این امر امتناع ورزیدند و در عمل از هم پاشیده اند...
در ارتباط با وضعیت جنگی پیش آمده علیه ایران، بنظر می رسد که اسرائیل احساس کرد بهتر است به سمت صلح برود. چرا که "گنبد آهنین" نشان داد که کارایی مورد نظر را ندارد. من در CNN، تخریب بسیاری از ساختمان های اسرائیل را تماشا کردم. خب! به دلیل ضعف دفاعی فکر کردند زمان مذاکره است.
در ارتباط با تلاش ایران برای ساخت سلاحهای هسته ای و تعلیق همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی، فکر می کنم ایران همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی را از سر خواهد گرفت. اساساً ایران در پی ساخت سلاح های اتمی نبود. با این حال می توانم تا حدودی ترسی را که در اسرائیل وجود دارد درک کنم. من سلاحهای هسته ای، شیمیایی و باکتریولوژیکی را آزمایش کرده ام زیرا که به مدت سه سال در اطلاعات ویژه برای مبارزه با این سلاح های سهمگین خدمت کردم.
در ارتباط با دستاوردهای فنی و اتمی ایران که در اعماق زمین برده شده اند باید بگویم، اگرچه آمریکاییها این بمبهای عظیمی که هر کدام 14 تن وزن دارند و 12 عدد از آنها را پرتاب کردند... اگر آن سنگر ها با خاک سنگی ساخته شده باشد، این بمب ها نمی توانند نفوذ کنند، اما چنانچه با سنگ نرم باشد، تا عمق 50 متر و حتی بیشتر اثر گذار است با این حال به نظر من، (بر خلاف تصور بمباران کنندگان) چیزهای زیادی در اعماق زمین باقی مانده است.
در ارتباط با تمایل ترامپ به دریافت جایزه نوبل، باید بگویم که او درگیری بین هند و پاکستان را متوقف کرد. او گفت که صلح را در اوکراین تضمین خواهد کرد. اما او قبلاً قول داده بود گرینلند را اشغال کند، او سعی کرد به کانادا حمله کند، آن هم بدون نتیجه ماند. مشکلاتی با مکزیک وجود دارد که تاکنون او فقط نام خلیج مکزیک را تغییر داده است. این موارد برای گرفتن جایزه نوبل کافی نیست.
ترامپ، یک تاجر است و به همه چیز از دیدگاه یک معامله گر نگاه می کند. جایزه صلح نوبل باید به خاطر ایده های بزرگ و شاهکارهای ارزشمند جهانی و برای معنویت والا اهدا شود. من تا به حال هرگز کلمه ای از او در باره معنویت، یا در مورد عدالت، یا دوستی نشنیده ام.
بنابراین نیازی به عجله در مورد جایزه نوبل نیست. این جایزه به اوباما، داده شد، اما تا چه حد نفرت انگیزبود، چقدر درگیری و آدم کشی! ضمناً، تجاوز در اوکراین با ابتکار او آغاز شد، زمانی که آنها شروع به سازمان دادن تفاله های نازی- باندرا، کردند که تحت هدایت آنها، جنگی خونین در اوکراین شروع شد.
در باره هند، پاکستان، ایران و اسرائیل سؤال شد، که باید با آینده نگری شرایطی فراهم کنیم تا صلح و امنیت ضمانت شود. در این رابطه چنانچه بریکس و سازمان همکاری شانگهای را تقویت کنیم، که دلایل زیادی برای تحقق این امر وجود دارد… من امسال رژه نظامی 80 دمین سال پیروزی بر فاشیسم را با دقت تماشا کردم، طی 40 سال گذشته در این رژه ها شرکت کرده و از نزدیک شاهد برگزاری آنها بوده ام. در این سال بطور ویژه، شی جین پینگ، رئیس جمهوری خلق چین، و پوتین به تماشای رژه نشسته بودند. دو نفری که سیاست جهانی تا حد زیادی به آنها بستگی دارد. آنها حتی وضعیت امروز آب و هوا را تعیین می کنند. در آن روز ارتش های 13 کشور در میدان سرخ به سبک زمان اتحاد شوروی رژه رفتند. در اینجا بود که فهمیدم که ما چیزهای زیادی را در مجتمع نظامی- صنعتی خود احیا کرده ایم که از تحول جدیدی خبر می دهد. این نیروها و شرکت کنندگان نشان دادند که روند های جدیدی آغاز شده است.
مسیری که پوتین و شی جین پینگ، اعلام کردند دلگرم کننده است، زیرا پوتین سه سال قبل گفت که سرمایه داری به بن بست رسیده است و برای صلح و عدالت ابراز امیدواری کرد. شی جین پینگ، نیز به سهم خود میگوید بدون عدالت اجتماعی و سوسیالیسم با ویژگیهای چینی، نمی توانیم از پس مشکلات داخلی و جهانی برآییم. او اخیراً با لوکاشنکو، ملاقات کرد و رئیس جمهور بلاروس، توضیح داد، در فضای پسا شوروی چنانچه به دستاوردهای آن تکیه کنیم، میتوانید پتانسیل رشد و ترقی را دو برابر کنیم... شما میدانید که امروز بلاروس جزو پنج کشور امن و مرفه جهان است. آیا به این امر واقف هستید؟
آری! با حرکت در این مسیر، می توانیم تجاوزی را که رهبران اروپایی و اعضای ناتو به آن دامن میزنند، متوقف کنیم. توجه کنید که اروپا از نظر مواد اولیه خالی است. قبلا آلمانیها که گاز ارزان را از روسیه دریافت میکردند، ارتباطات متعادلی وجود داشت و حلقههای تجاری برقرار می کردند. آنها خود از این امر امتناع ورزیدند و در عمل از هم پاشیده اند...
بنابراین ما باید پتانسیل همگرایی را ترکیب کنیم، زیرا لازم است موج سیاستی را که آمریکاییها مدت هاست ترسیم کرده اند، متوقف کنیم. یوگسلاوی، متحد ما، خرد شد، عراق تکه تکه شد، لیبی به زخمی خونین تبدیل شد، آنها سعی کردند کمر مصر را خم کنند، اما آنها مقاومت کردند. در کشور سوریه، دگرگونی ایجاد شد ... و اگر تهاجم از هندوکش تا قبرس ادامه پیدا کند، گرفتاریهای ما حداقل تا صد سال ادامه خواهد داشت.
این وضعیت متلاطم امروز هم در ماورای قفقاز و هم در آسیای مرکزی احساس می شود. من تلاش دارم تا با دوستانم در باکو گفتگو کنم. آنها باید تا حد امکان به آینده فکر کنند، زیرا سیاست خارجی آنها در یک صورت موفق و صلح آمیز خواهد بود که با تکیه بر تجارب گذشته، روابط خوبی با روسیه داشته باشند...
کل نوار آسیای مرکزی و قفقاز مربوط به منافع مشترک ما وآنها است. در حال حاضر ما مشفول بحث در مورد مشکلات کشورهای مستقل مشترک المنافع هستیم، کلاشینکف، که ریاست آن را تایسایف ( از رهبران حزب کمونیست روسیه)، بر عهده دارد، در کنگره ما روی همین مسائل تکیه کرد. در مولداوی، 20 هزار نفر به مدت 25 سال به صورت رایگان در رومانی تحصیل کردند. نتیجه آن روشن است، یعنی گرفتن حاکمیت در آن کشور. اگر ما از ورونین( رهبر حزب کمونیست مولداوی)، یک رئیس جمهور با استعداد، و تیم او حمایت میکردیم، ناتو هرگز در آنجا جای پایی پیدا نمیکرد. این موضوع در مورد ارمنستان و دیگران نیز صدق میکند. ما می توانیم و باید یک سیاست هوشمندانه داشته باشیم، همانطور که رئیس جمهور پوتین آن را ترسیم کرده است، اما باید آن را با انرژی بسیار بیشتری اجرا کنیم و از نیروهای میهن پرست و مردمی پشتیبانی کنیم. اتحادیه احزاب کمونیست (احزاب کمونیست جمهوری های اتحاد شوروی سابق) ما هفده سازمان در اطراف خود دارد که نگرش درخشانی نسبت به روسیه و آرمانهای سوسیالیسم و عدالت اجتماعی دارند.
در ارتباط با کشور های مشترک المنافع من رویکرد خود را دارم. زیبایی و برپایی کشور شوراها بر چه اساسی بود؟ ما چرا (تا انقلاب اکتبر) چند جنگ متوالی را باختیم. جنگ کریمه با نداشتن ناوگان در سواستوپل، جنگ روسیه و ژاپن با از دست دادن جزایر کوریل و نیمی از ساخالین. در آن زمان ما نباید در جنگ روسیه و ژاپن، جایی که امپراتوری روسیه از بین رفت درگیر میشدیم. به لطف بانگ عدالت و دوستی و روابط برادرانه این امپراتوری ( به شکل اتحاد شوروی) احیا شد. ما در کنگرههای شوروی، به طور مسالمت آمیز سیاستی را دنبال کردیم که بر اساس آن، اگر در جنگ جهانی اول هیچ کس از آسیای میانه برای ما نجنگید، در جنگ بزرگ میهنی، مردم از همه ملیت ها با هم، در کنار یکدیگر شانه به شانه ما جنگیدند...
سیستم، سیاستی را دنبال کرد که فرهنگ را به آن مناطق بیاورد. چه کسانی به مسکو می آمدند؟ نویسندگان با استعداد، آهنگسازان، برندگان مسابقات، دانشجویان عالی رتبه.
اما در شرایط حاضر چه اتفاقی میافتد؟ آنها به عنوان اقوام فقیر و جویای کار به روسیه می آیند. بلاروس به طرز درخشانی این مشکل را حل کرده است. ما چنین روشی را برای تعامل با آنها معرفی کرده ایم. نه فقط مهاجران، بلکه کسانی که برای توسعه و تقویت دوستی مورد نیاز هستند. آیا به متخصص نیاز دارید؟ با چه مشخصاتی؟ تراشکار، محقق، اپراتور دستگاه فرز، تنظیم کننده، برنامه نویس. بیایید مذاکره کرده و توافق نامه امضا کنیم، آری ما می آییم و آنها را استخدام میکنیم... شما یک شغل، حقوق خوب، گوشه آرامی برای زندگی خود پیدا می کنید. آیا شما اعتماد را برآورده کردید؟
این وضعیت متلاطم امروز هم در ماورای قفقاز و هم در آسیای مرکزی احساس می شود. من تلاش دارم تا با دوستانم در باکو گفتگو کنم. آنها باید تا حد امکان به آینده فکر کنند، زیرا سیاست خارجی آنها در یک صورت موفق و صلح آمیز خواهد بود که با تکیه بر تجارب گذشته، روابط خوبی با روسیه داشته باشند...
کل نوار آسیای مرکزی و قفقاز مربوط به منافع مشترک ما وآنها است. در حال حاضر ما مشفول بحث در مورد مشکلات کشورهای مستقل مشترک المنافع هستیم، کلاشینکف، که ریاست آن را تایسایف ( از رهبران حزب کمونیست روسیه)، بر عهده دارد، در کنگره ما روی همین مسائل تکیه کرد. در مولداوی، 20 هزار نفر به مدت 25 سال به صورت رایگان در رومانی تحصیل کردند. نتیجه آن روشن است، یعنی گرفتن حاکمیت در آن کشور. اگر ما از ورونین( رهبر حزب کمونیست مولداوی)، یک رئیس جمهور با استعداد، و تیم او حمایت میکردیم، ناتو هرگز در آنجا جای پایی پیدا نمیکرد. این موضوع در مورد ارمنستان و دیگران نیز صدق میکند. ما می توانیم و باید یک سیاست هوشمندانه داشته باشیم، همانطور که رئیس جمهور پوتین آن را ترسیم کرده است، اما باید آن را با انرژی بسیار بیشتری اجرا کنیم و از نیروهای میهن پرست و مردمی پشتیبانی کنیم. اتحادیه احزاب کمونیست (احزاب کمونیست جمهوری های اتحاد شوروی سابق) ما هفده سازمان در اطراف خود دارد که نگرش درخشانی نسبت به روسیه و آرمانهای سوسیالیسم و عدالت اجتماعی دارند.
در ارتباط با کشور های مشترک المنافع من رویکرد خود را دارم. زیبایی و برپایی کشور شوراها بر چه اساسی بود؟ ما چرا (تا انقلاب اکتبر) چند جنگ متوالی را باختیم. جنگ کریمه با نداشتن ناوگان در سواستوپل، جنگ روسیه و ژاپن با از دست دادن جزایر کوریل و نیمی از ساخالین. در آن زمان ما نباید در جنگ روسیه و ژاپن، جایی که امپراتوری روسیه از بین رفت درگیر میشدیم. به لطف بانگ عدالت و دوستی و روابط برادرانه این امپراتوری ( به شکل اتحاد شوروی) احیا شد. ما در کنگرههای شوروی، به طور مسالمت آمیز سیاستی را دنبال کردیم که بر اساس آن، اگر در جنگ جهانی اول هیچ کس از آسیای میانه برای ما نجنگید، در جنگ بزرگ میهنی، مردم از همه ملیت ها با هم، در کنار یکدیگر شانه به شانه ما جنگیدند...
سیستم، سیاستی را دنبال کرد که فرهنگ را به آن مناطق بیاورد. چه کسانی به مسکو می آمدند؟ نویسندگان با استعداد، آهنگسازان، برندگان مسابقات، دانشجویان عالی رتبه.
اما در شرایط حاضر چه اتفاقی میافتد؟ آنها به عنوان اقوام فقیر و جویای کار به روسیه می آیند. بلاروس به طرز درخشانی این مشکل را حل کرده است. ما چنین روشی را برای تعامل با آنها معرفی کرده ایم. نه فقط مهاجران، بلکه کسانی که برای توسعه و تقویت دوستی مورد نیاز هستند. آیا به متخصص نیاز دارید؟ با چه مشخصاتی؟ تراشکار، محقق، اپراتور دستگاه فرز، تنظیم کننده، برنامه نویس. بیایید مذاکره کرده و توافق نامه امضا کنیم، آری ما می آییم و آنها را استخدام میکنیم... شما یک شغل، حقوق خوب، گوشه آرامی برای زندگی خود پیدا می کنید. آیا شما اعتماد را برآورده کردید؟
ما قرارداد را به مدت دو سال تمدید می کنیم. نه؟ یک جریمه، و خداحافظ. سپس شما این را بدون رسوایی، بدون پیگرد قانونی و غیره تنظیم خواهید کرد. این یک سیاست اساساً متفاوت است (با آنچه که در روسیه اجرا می شود).
این کاری است که بلاروس انجام داده است. این جمهوری مهاجرانی را در تمام کارخانههای خود دارد که کار می کنند، اما مشکلات عدیده ما را ندارند. میلیونها نفر در مسکو در حال تلاش و فعالیت هستند، در حالی که نه زبان روسی می دانند و نه به قوانین آگاه... در این خصوص لئونید کلاشینکف، عضو رهبری حزب ما، تقریباً نوزده قانون مربوط به مهاجران را به وضوح و روشن ارائه کرده است...
اما اجلاسیه ای که اخیراً در سن پترز بورگ، برگزار شد، من نیز شرکت کردم و باید اذعان کنم که این یک جلسه بینظیر بود. به خصوص در شرایطی که آنگلوساکسونها و اعضای ناتو علیه ما اعلام جنگ کردند. رئیس جمهور پوتین درخشان صحبت کرد. لازم میدانم به وی در این باره شاد باش بگویم. در این جمع رئیس جمهور اندونزی، کشوری با جمعیت 270 میلیون نفر، که جزو پنج کشور پر جمعیت جهان است، میگوید: "من سوسیالیسم وآرمانهای یک بازار قدرتمند، پیشرفت علمی و فناوری را در برنامه آبادانی کشور خود گنجانده ام." سپس، جمهوری خلق چین، آفریقای جنوبی و...
در آنجا من از 50 غرفه بازدید کردم. تاتارستان غرفه جالبی دارد، جایی که ماشین سازی کاماز باشکوه را دارد. من با سه فرماندار که با ما در یک خط فکری قرار دارند مانند اورلوسکی، کلیچکوف و روسکیخ گفتگو کردم. آنها در این اجلاسیه توافق نامه هایی به مبلغ 70 تا 80 میلیارد دلار منعقد کرده اند. زیرا چشم انداز بسیار خوبی در پیش دارند. در مجموع، بیش از هزار توافق نامه برای 6.3 تریلیون روبل امضا شد.
در سمتی دیگر، 60 الیگارشی از طیفهای مختلف کشور و بسیاری از فرمانداران وابسته به آنها حضور داشتند. همینطور هیاتی که ریشتنیکوف، وزیر اقتصاد در آن صحبت کرد. اورشکین، مشاور ارشد اقتصادی رئیس جمهور، نابیولینا، رئیس بانک...
خب! می بینید، هیات های ما باید از قبل دور هم جمع میشدند و سیاست واحدی را تنظیم می کردند. جایی که نمایندگانی از سراسر جهان آمده بودند. آنها با امکانات مالی بسیار، آماده انجام معاملات هستند. تیم ما باید به عنوان یک مکانیسم واحد عمل کند. این در حالی استکه نرخ سود بانکی 20 درصدی است، در این صورت به علت قدرت خرید پایین مردم، شما چیزی نخواهید فروخت. اکنون انبارهای کارخانه های ما مانند روست الماز، با حدود 3 هزار و پانصد تراکتور و کمباین پر است. در کیروفسکی، که یک کارخانه بی نظیری است هزار و 500 تراکتور انبار شده است ... بزرگترین کارخانهها در حال حاضر کارگران خود را به مرخصی نا محدود میفرستند. در باره صنعت خودرو سازی کاماز، باید بگویم که ماشینهای این کارخانه نه تنها برای کار در مزرعه و کارخانه ها مورد استفاده است بلکه یک ماشین ارتشی نیز هست. سال گذشته، کاماز یک میلیارد و سیصد میلیون درآمد و امسال، در سه ماهه اول، دوازده میلیارد ضرر داشت. چرا؟ نرخ، درآمدزایی، عدم تأمین مالی مناسب و کل صنعت در حال کاهش است. رئیس جمهور با افتخار میگوید که به مدت دو سال نرخ رشد از چهار درصد فراتر رفته است. و اکنون به 0.5 کاهش یافته است. ما با چنین سیاستی همچنان شکست خواهیم خورد. ما باید فوراً اقداماتی را انجام دهیم که تأمین مالی عادی را برای اقتصاد کشور فراهم کند. اگر یک پروژه ساختمانی دارید و امسال تأمین مالی نمیشود، عذرخواهی میکنم، این خرابکاری است، ما باید فوراً مسیر مالی و اقتصادی را به روز کنیم.
ولودین رئیس مجلس دوما بر این مشلات وقوف دارد. میشوستین نخست وزیر نیز کاملاً میفهمد. من به آنها در دولت گفتم: با چنین سیاست پولی و مالی، وقتی همه دم از منافع خود می زنند و هیچ رویکرد مشترکی وجود ندارد، با چنین نرخی ناگزیر شکست خواهیم خورد...
اکنون زمان آن است که باید جامعه را متحد کنیم، متحد شویم. این خواسته اصلی رئیس جمهور در پیام اخیر و نیاز کشور است. این شرط اصلی پیروزی ما در جبهه ای است که نازیها و فاشیستها به همراه 50 کشور ناتو علیه ما می جنگند. ما باید این مسئله را تا حد امکان دوستانه حل کنیم.
https://sovross.ru/2025/06/27/v-gushhe-sobytij
تلگرام راه توده:
https://www.tg-me.com/rahetudeh
این کاری است که بلاروس انجام داده است. این جمهوری مهاجرانی را در تمام کارخانههای خود دارد که کار می کنند، اما مشکلات عدیده ما را ندارند. میلیونها نفر در مسکو در حال تلاش و فعالیت هستند، در حالی که نه زبان روسی می دانند و نه به قوانین آگاه... در این خصوص لئونید کلاشینکف، عضو رهبری حزب ما، تقریباً نوزده قانون مربوط به مهاجران را به وضوح و روشن ارائه کرده است...
اما اجلاسیه ای که اخیراً در سن پترز بورگ، برگزار شد، من نیز شرکت کردم و باید اذعان کنم که این یک جلسه بینظیر بود. به خصوص در شرایطی که آنگلوساکسونها و اعضای ناتو علیه ما اعلام جنگ کردند. رئیس جمهور پوتین درخشان صحبت کرد. لازم میدانم به وی در این باره شاد باش بگویم. در این جمع رئیس جمهور اندونزی، کشوری با جمعیت 270 میلیون نفر، که جزو پنج کشور پر جمعیت جهان است، میگوید: "من سوسیالیسم وآرمانهای یک بازار قدرتمند، پیشرفت علمی و فناوری را در برنامه آبادانی کشور خود گنجانده ام." سپس، جمهوری خلق چین، آفریقای جنوبی و...
در آنجا من از 50 غرفه بازدید کردم. تاتارستان غرفه جالبی دارد، جایی که ماشین سازی کاماز باشکوه را دارد. من با سه فرماندار که با ما در یک خط فکری قرار دارند مانند اورلوسکی، کلیچکوف و روسکیخ گفتگو کردم. آنها در این اجلاسیه توافق نامه هایی به مبلغ 70 تا 80 میلیارد دلار منعقد کرده اند. زیرا چشم انداز بسیار خوبی در پیش دارند. در مجموع، بیش از هزار توافق نامه برای 6.3 تریلیون روبل امضا شد.
در سمتی دیگر، 60 الیگارشی از طیفهای مختلف کشور و بسیاری از فرمانداران وابسته به آنها حضور داشتند. همینطور هیاتی که ریشتنیکوف، وزیر اقتصاد در آن صحبت کرد. اورشکین، مشاور ارشد اقتصادی رئیس جمهور، نابیولینا، رئیس بانک...
خب! می بینید، هیات های ما باید از قبل دور هم جمع میشدند و سیاست واحدی را تنظیم می کردند. جایی که نمایندگانی از سراسر جهان آمده بودند. آنها با امکانات مالی بسیار، آماده انجام معاملات هستند. تیم ما باید به عنوان یک مکانیسم واحد عمل کند. این در حالی استکه نرخ سود بانکی 20 درصدی است، در این صورت به علت قدرت خرید پایین مردم، شما چیزی نخواهید فروخت. اکنون انبارهای کارخانه های ما مانند روست الماز، با حدود 3 هزار و پانصد تراکتور و کمباین پر است. در کیروفسکی، که یک کارخانه بی نظیری است هزار و 500 تراکتور انبار شده است ... بزرگترین کارخانهها در حال حاضر کارگران خود را به مرخصی نا محدود میفرستند. در باره صنعت خودرو سازی کاماز، باید بگویم که ماشینهای این کارخانه نه تنها برای کار در مزرعه و کارخانه ها مورد استفاده است بلکه یک ماشین ارتشی نیز هست. سال گذشته، کاماز یک میلیارد و سیصد میلیون درآمد و امسال، در سه ماهه اول، دوازده میلیارد ضرر داشت. چرا؟ نرخ، درآمدزایی، عدم تأمین مالی مناسب و کل صنعت در حال کاهش است. رئیس جمهور با افتخار میگوید که به مدت دو سال نرخ رشد از چهار درصد فراتر رفته است. و اکنون به 0.5 کاهش یافته است. ما با چنین سیاستی همچنان شکست خواهیم خورد. ما باید فوراً اقداماتی را انجام دهیم که تأمین مالی عادی را برای اقتصاد کشور فراهم کند. اگر یک پروژه ساختمانی دارید و امسال تأمین مالی نمیشود، عذرخواهی میکنم، این خرابکاری است، ما باید فوراً مسیر مالی و اقتصادی را به روز کنیم.
ولودین رئیس مجلس دوما بر این مشلات وقوف دارد. میشوستین نخست وزیر نیز کاملاً میفهمد. من به آنها در دولت گفتم: با چنین سیاست پولی و مالی، وقتی همه دم از منافع خود می زنند و هیچ رویکرد مشترکی وجود ندارد، با چنین نرخی ناگزیر شکست خواهیم خورد...
اکنون زمان آن است که باید جامعه را متحد کنیم، متحد شویم. این خواسته اصلی رئیس جمهور در پیام اخیر و نیاز کشور است. این شرط اصلی پیروزی ما در جبهه ای است که نازیها و فاشیستها به همراه 50 کشور ناتو علیه ما می جنگند. ما باید این مسئله را تا حد امکان دوستانه حل کنیم.
https://sovross.ru/2025/06/27/v-gushhe-sobytij
تلگرام راه توده:
https://www.tg-me.com/rahetudeh
راه توده 917
دفاع از قانون اساسی
گامی به جلو یا فرار به عقب؟
بر انفعال خود لباس رادیکالیسم نباید پوشاند. خواست تحقق آزادی ها و حقوق مصرح در قانون اساسی جمهوری اسلامی، خواستی است که باید برای بدست آوردن آن مبارزه کرد. این هدیهای نیست که حکومت بخواهد به کسی تقدیم کند مگر بموجب اوهام کسانی که مدعی "توطئه حزب سازی" در جمهوری اسلامی اند. دفاع از قانون اساسی جمهوری اسلامی به معنای تایید و تقویت ولایت فقیه هم نیست، به معنای ایجاد امکان برای مهار و قانونمند کردن و در نهایت بوجود آوردن شرایط پشت سر گذاشتن آن در سمتی مترقی است. راه دیگری برای این کار وجود ندارد.
مسئله قانون اساسی جمهوری اسلامی و نحوه برخورد با آن به یکی از معضلات سیاسی ایران تبدیل شده است. برخیها از "چپ" با تکیه بر وجود اصل ولایت فقیه در قانون اساسی هرگونه ضرورت دفاع از این قانون یا فعالیت در چارچوب این قانون را منکر میشوند و آن را "حفظ رژیم ولایت فقیه" مینامند. از نظر این عده معضل عمده جامعه، ساختار واقعی و طبقاتی قدرت نیست که باید آن را برهم زد، بلکه اصل ولایت فقیه در قانون اساسی است و کافیست این اصل از قانون اساسی حذف شود تا همه چیز درست شود. این احتمال که یک نظام سلطنتی، دیکتاتوری نظامی، حکومت وابسته امپریالیستی... سر کار بیآید از نظر این عده ظاهرا مهم نیست، زیرا حذف این اصل، خود به معنای تحول است!
کسانی که چنین ادعایی دارند، در واقع الفبای مبارزه اجتماعی را هم درک نکرده اند. در واقع این اصل ولایت فقیه نیست که طبقات اجتماعی حاکم را در ایران بوجود آورده است، بلکه این طبقات اجتماعی حاکم هستند که برای حفظ خود به این اصل و این نهاد متکی شده اند. اگر قدرت این طبقات دست نخورده باقی بماند، آنان میتوانند در صورت لزوم این اصل را با اصل دیگری که منافع آنان را همچنان حفظ کند جایگزین نمایند، بدون اینکه ماهیت واقعی مناسبات اجتماعی هیچ تغییری کرده باشد. بنابراین، باید به آن قدرت حمله کرد تا بتوان تناسب قوا را به شکلی تغییر داد که بتوان این اصل را هم در سمتی مترقی تغییر داد.
این مسئلهای چندان پیچیده نیست و بنظر نمیرسد درک آن لااقل برای تودهایها با 37 سال سابقه فعالیت در رژیم سلطنتی دشوار باشد. اما ظاهرا برخیها از 15 سال قبل به این نتیجه رسیدهاند که جمهوری اسلامی هدف "حزب سازی" دارد و برای این هدف دست نیروها یا اشخاصی را باز گذارده تا یک حزب "چپ" را در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی سازمان دهند. برای جلوگیری از این "توطئه" چه باید کرد؟ باید با هرگونه مبارزه در چارچوب قانون اساسی تحت پوشش مخالفت با اصل ولایت فقیه مقابله کرد. اگر چنین ادعایی 15 سال پیش نشان از ناآگاهی و بی اطلاعی مطرح کنندگان آن داشت، تکرار آن در این اواخر، آن هم پس از تجربه پانزده ساله اخیر را نمیتوان جز به حساب تعمد در ندانستن دانست. از مدعیان "توطئه حزب سازی" باید پرسید اگر واقعا جمهوری اسلامی قصد داشته یک حزب چپ یا "توده ای" در چارچوب قانون اساسی بوجود آورد پس چرا در این 15 سال این کار را نکرد؟ چرا علی الحساب به همان نهضت آزادی و گروههای ملی و مذهبی که رسما اعلام کردهاند به قانون اساسی جمهوری اسلامی ملتزم هستند اجازه فعالیت نمیدهد؟ واقعا در کشوری که رئیس جمهور 8 ساله آن یک روزنامه در اختیار نداشت و ندارد میخواهند حزب سازی کنند؟ آن هم حزب چپ و تودهای، فقط به شرط آنکه ملتزم به قانون اساسی باشد؟
از مبتکران چنین کشف محیرالعقولی باید پرسید با این تخیلات و اوهام قرار است شما برنامه سیاسی برای جامعه ایران بریزید؟
دفاع از قانون اساسی
گامی به جلو یا فرار به عقب؟
بر انفعال خود لباس رادیکالیسم نباید پوشاند. خواست تحقق آزادی ها و حقوق مصرح در قانون اساسی جمهوری اسلامی، خواستی است که باید برای بدست آوردن آن مبارزه کرد. این هدیهای نیست که حکومت بخواهد به کسی تقدیم کند مگر بموجب اوهام کسانی که مدعی "توطئه حزب سازی" در جمهوری اسلامی اند. دفاع از قانون اساسی جمهوری اسلامی به معنای تایید و تقویت ولایت فقیه هم نیست، به معنای ایجاد امکان برای مهار و قانونمند کردن و در نهایت بوجود آوردن شرایط پشت سر گذاشتن آن در سمتی مترقی است. راه دیگری برای این کار وجود ندارد.
مسئله قانون اساسی جمهوری اسلامی و نحوه برخورد با آن به یکی از معضلات سیاسی ایران تبدیل شده است. برخیها از "چپ" با تکیه بر وجود اصل ولایت فقیه در قانون اساسی هرگونه ضرورت دفاع از این قانون یا فعالیت در چارچوب این قانون را منکر میشوند و آن را "حفظ رژیم ولایت فقیه" مینامند. از نظر این عده معضل عمده جامعه، ساختار واقعی و طبقاتی قدرت نیست که باید آن را برهم زد، بلکه اصل ولایت فقیه در قانون اساسی است و کافیست این اصل از قانون اساسی حذف شود تا همه چیز درست شود. این احتمال که یک نظام سلطنتی، دیکتاتوری نظامی، حکومت وابسته امپریالیستی... سر کار بیآید از نظر این عده ظاهرا مهم نیست، زیرا حذف این اصل، خود به معنای تحول است!
کسانی که چنین ادعایی دارند، در واقع الفبای مبارزه اجتماعی را هم درک نکرده اند. در واقع این اصل ولایت فقیه نیست که طبقات اجتماعی حاکم را در ایران بوجود آورده است، بلکه این طبقات اجتماعی حاکم هستند که برای حفظ خود به این اصل و این نهاد متکی شده اند. اگر قدرت این طبقات دست نخورده باقی بماند، آنان میتوانند در صورت لزوم این اصل را با اصل دیگری که منافع آنان را همچنان حفظ کند جایگزین نمایند، بدون اینکه ماهیت واقعی مناسبات اجتماعی هیچ تغییری کرده باشد. بنابراین، باید به آن قدرت حمله کرد تا بتوان تناسب قوا را به شکلی تغییر داد که بتوان این اصل را هم در سمتی مترقی تغییر داد.
این مسئلهای چندان پیچیده نیست و بنظر نمیرسد درک آن لااقل برای تودهایها با 37 سال سابقه فعالیت در رژیم سلطنتی دشوار باشد. اما ظاهرا برخیها از 15 سال قبل به این نتیجه رسیدهاند که جمهوری اسلامی هدف "حزب سازی" دارد و برای این هدف دست نیروها یا اشخاصی را باز گذارده تا یک حزب "چپ" را در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی سازمان دهند. برای جلوگیری از این "توطئه" چه باید کرد؟ باید با هرگونه مبارزه در چارچوب قانون اساسی تحت پوشش مخالفت با اصل ولایت فقیه مقابله کرد. اگر چنین ادعایی 15 سال پیش نشان از ناآگاهی و بی اطلاعی مطرح کنندگان آن داشت، تکرار آن در این اواخر، آن هم پس از تجربه پانزده ساله اخیر را نمیتوان جز به حساب تعمد در ندانستن دانست. از مدعیان "توطئه حزب سازی" باید پرسید اگر واقعا جمهوری اسلامی قصد داشته یک حزب چپ یا "توده ای" در چارچوب قانون اساسی بوجود آورد پس چرا در این 15 سال این کار را نکرد؟ چرا علی الحساب به همان نهضت آزادی و گروههای ملی و مذهبی که رسما اعلام کردهاند به قانون اساسی جمهوری اسلامی ملتزم هستند اجازه فعالیت نمیدهد؟ واقعا در کشوری که رئیس جمهور 8 ساله آن یک روزنامه در اختیار نداشت و ندارد میخواهند حزب سازی کنند؟ آن هم حزب چپ و تودهای، فقط به شرط آنکه ملتزم به قانون اساسی باشد؟
از مبتکران چنین کشف محیرالعقولی باید پرسید با این تخیلات و اوهام قرار است شما برنامه سیاسی برای جامعه ایران بریزید؟
حزب توده ایران و قانون اساسی مشروطه سلطنتی
برای آنکه بحث بر روی پایههای روشن تر و علمی تر از ادعاهایی در سطح "توطئه حزب سازی" قرار گیرد، به تاریخ حزب توده ایران مراجعه میکنیم.
در دوران سلطنت پهلوی نیزکسانی بودند که با تکیه بر نقش دیکتاتوری محمدرضاشاه جنبههای مثبت و مترقی قانون اساسی مشروطه را نفی میکردند و هر گونه اشاره و توسل و تکیه بر این قانون را نشانه "تلاش برای حفظ رژیم سلطنتی" یا "توهم به مواهب شاهانه" و مشابه آن وانمود میکردند. حزب توده ایران نیز که بطور آشتی ناپذیر و بی وقفه با اینگونه چپ نماییها مبارزه میکرد، بدلیل سیاست طرد دیکتاتوری و نه شعار سرنگونی فوری و بی فوت وقت زیر شدیدترین فشارها قرار داشت و انواع و اقسام اتهامات رویزیونیست و رفرمیست و پارلمانتاریست و غیره نصیب آن میشد. چرا؟ زیرا منتظر آگاهی مردم، فراهم آمدن شرایط انقلابی و به صحنه آمدن توده های مردم بود! درحالیکه تفنگ بدستان برای سرنگونی رژیم رفته بودند به خانه های تیمی پنهان شده بودند.
برای آنکه نظر حزب توده ایران را نسبت به قانون اساسی مشروطه سلطنتی بدانیم به یک نمونه اشاره میکنیم.
نشریه دنیا شماره 5 سال 1355 در این مورد در پاسخ به کسانی که آنان را "اپورتونیستهای چپ" مینامد چنین مینویسد:
"برای ما شعار مبارزه در راه دموکراسی از آغاز امری اساسی بود تا بتوان با استفاده از امکانات علنی مبارزه، رشتههای پیوند خود را با تودهها در سراسر کشور تقویت کرد، آگاهی سیاسی تودهها را اعتلا بخشید، آنان را در صوف خود متشکل ساخت، به عرصه مبارزه علیه امپریالیسم و ارتجاع گسیل داشت و برای دگرگونیهای بنیادی جامعه آماده کرد ...."
در همین چند جمله تمام دلایلی که حزب برای مبارزه در چارچوب قانون اساسی سلطنت داشت گفته شده است.
نشریه دنیا چنین ادامه میدهد: "حزب توده ایران درشرایط مخفی مبارزه هم که تا امروز ادامه دارد، لحظهای از مبارزه برای احیای آزادی های مصرحه در قانون اساسی و اعلامیه حقوق بشر باز نایستاده است. مبارزات حزب ما علیه دستبردهای مکرر شاه به قانون اساسی، برای تامین فعالیت علنی احزاب و سازمانهای مترقی، برای آزادی فعالیت سندیکایی، برای دفاع از حقوق خلقهای محروم ایران و رفع ستم ملی، برای برابری حقوق زنان، برای آزادی مطبوعات و آزادی بیان، علیه خودسری نظامیان، برای برچیدن دادگاههای نظامی و واگذاری مجدد اختیارات قوه قضاییه به مراجع دادگستری، علیه سازمان جاسوسی و آدمکشی ساواک، علیه ترور و شکنجه مخالفان و برای آزادی زندانیان سیاسی همه و همه حلقاتی از مبارزه حزب ما در راه ازادیهای دموکراتیک است."
در ادامه این مقاله گفته میشود : "اپورتونیستهای چپ بر مبارزه حزب ما در راه احیای آزادیهای دموکراتیک یکباره قلم بطلان میکشند و آنرا به مسخره میگیرند و هواداران حکومت مطلقه و در راس آن خود دیکتاتوری به این بهانه که دموکراسی بورژوایی "الگوی غرب" است و با "ویژگیهای" ایران تطبیق نمیکند، تمام حقوق و آزادیهای اساسی مردم را پایمال ساخته است. .... " اپورتونیستهای چپ" مبارزه حزب ما را در راه دموکراسی و آزادی های مصرحه در قانون اساسی و اعلامیه حقوق بشر "سازشکارانه" و به "آرزوی مقامات حساس" و "در انتظارعنایات شاه برای استقرار دموکراسی" و "اپورتونیسم" تعبیر کرده اند. ... " اپورتونیستهای چپ" چنان خود را در برابر بود و نبود آزادیهای سیاسی بیتفاوت نشان میدهند که گویی اشکال متفاوت دیکتاتوری بورژوازی برایشان یکسان است. اما در سالهایی که فاشیسم در اروپا سر بلند کرده بود، گئورکی دیمیتروف رهبر زحمتکشان بلغارستان در کنگره هفتم بین الملل کمونیستی کسانی را که در چنین موضع نادرستی بودند آنارشیست خواند. او گفت : "ما آنارشیست نیستیم و نمیتوانیم در برابر این امر که چه رژیم سیاسی در یک کشور مشخص حاکم است بی تفاوت باشیم : یک دیکتاتوری بورژوازی بشکل دموکراسی بورژوایی هر چند که حقوق و آزادیهای دموکراتیک را محدود کرده باشد، یا یک دیکتاتوری بورژوایی به شکل فاشیسم آشکار" (دیمیتروف - اثار منتخب - جلد 2 - ص 645-644 )
برای آنکه بحث بر روی پایههای روشن تر و علمی تر از ادعاهایی در سطح "توطئه حزب سازی" قرار گیرد، به تاریخ حزب توده ایران مراجعه میکنیم.
در دوران سلطنت پهلوی نیزکسانی بودند که با تکیه بر نقش دیکتاتوری محمدرضاشاه جنبههای مثبت و مترقی قانون اساسی مشروطه را نفی میکردند و هر گونه اشاره و توسل و تکیه بر این قانون را نشانه "تلاش برای حفظ رژیم سلطنتی" یا "توهم به مواهب شاهانه" و مشابه آن وانمود میکردند. حزب توده ایران نیز که بطور آشتی ناپذیر و بی وقفه با اینگونه چپ نماییها مبارزه میکرد، بدلیل سیاست طرد دیکتاتوری و نه شعار سرنگونی فوری و بی فوت وقت زیر شدیدترین فشارها قرار داشت و انواع و اقسام اتهامات رویزیونیست و رفرمیست و پارلمانتاریست و غیره نصیب آن میشد. چرا؟ زیرا منتظر آگاهی مردم، فراهم آمدن شرایط انقلابی و به صحنه آمدن توده های مردم بود! درحالیکه تفنگ بدستان برای سرنگونی رژیم رفته بودند به خانه های تیمی پنهان شده بودند.
برای آنکه نظر حزب توده ایران را نسبت به قانون اساسی مشروطه سلطنتی بدانیم به یک نمونه اشاره میکنیم.
نشریه دنیا شماره 5 سال 1355 در این مورد در پاسخ به کسانی که آنان را "اپورتونیستهای چپ" مینامد چنین مینویسد:
"برای ما شعار مبارزه در راه دموکراسی از آغاز امری اساسی بود تا بتوان با استفاده از امکانات علنی مبارزه، رشتههای پیوند خود را با تودهها در سراسر کشور تقویت کرد، آگاهی سیاسی تودهها را اعتلا بخشید، آنان را در صوف خود متشکل ساخت، به عرصه مبارزه علیه امپریالیسم و ارتجاع گسیل داشت و برای دگرگونیهای بنیادی جامعه آماده کرد ...."
در همین چند جمله تمام دلایلی که حزب برای مبارزه در چارچوب قانون اساسی سلطنت داشت گفته شده است.
نشریه دنیا چنین ادامه میدهد: "حزب توده ایران درشرایط مخفی مبارزه هم که تا امروز ادامه دارد، لحظهای از مبارزه برای احیای آزادی های مصرحه در قانون اساسی و اعلامیه حقوق بشر باز نایستاده است. مبارزات حزب ما علیه دستبردهای مکرر شاه به قانون اساسی، برای تامین فعالیت علنی احزاب و سازمانهای مترقی، برای آزادی فعالیت سندیکایی، برای دفاع از حقوق خلقهای محروم ایران و رفع ستم ملی، برای برابری حقوق زنان، برای آزادی مطبوعات و آزادی بیان، علیه خودسری نظامیان، برای برچیدن دادگاههای نظامی و واگذاری مجدد اختیارات قوه قضاییه به مراجع دادگستری، علیه سازمان جاسوسی و آدمکشی ساواک، علیه ترور و شکنجه مخالفان و برای آزادی زندانیان سیاسی همه و همه حلقاتی از مبارزه حزب ما در راه ازادیهای دموکراتیک است."
در ادامه این مقاله گفته میشود : "اپورتونیستهای چپ بر مبارزه حزب ما در راه احیای آزادیهای دموکراتیک یکباره قلم بطلان میکشند و آنرا به مسخره میگیرند و هواداران حکومت مطلقه و در راس آن خود دیکتاتوری به این بهانه که دموکراسی بورژوایی "الگوی غرب" است و با "ویژگیهای" ایران تطبیق نمیکند، تمام حقوق و آزادیهای اساسی مردم را پایمال ساخته است. .... " اپورتونیستهای چپ" مبارزه حزب ما را در راه دموکراسی و آزادی های مصرحه در قانون اساسی و اعلامیه حقوق بشر "سازشکارانه" و به "آرزوی مقامات حساس" و "در انتظارعنایات شاه برای استقرار دموکراسی" و "اپورتونیسم" تعبیر کرده اند. ... " اپورتونیستهای چپ" چنان خود را در برابر بود و نبود آزادیهای سیاسی بیتفاوت نشان میدهند که گویی اشکال متفاوت دیکتاتوری بورژوازی برایشان یکسان است. اما در سالهایی که فاشیسم در اروپا سر بلند کرده بود، گئورکی دیمیتروف رهبر زحمتکشان بلغارستان در کنگره هفتم بین الملل کمونیستی کسانی را که در چنین موضع نادرستی بودند آنارشیست خواند. او گفت : "ما آنارشیست نیستیم و نمیتوانیم در برابر این امر که چه رژیم سیاسی در یک کشور مشخص حاکم است بی تفاوت باشیم : یک دیکتاتوری بورژوازی بشکل دموکراسی بورژوایی هر چند که حقوق و آزادیهای دموکراتیک را محدود کرده باشد، یا یک دیکتاتوری بورژوایی به شکل فاشیسم آشکار" (دیمیتروف - اثار منتخب - جلد 2 - ص 645-644 )
در پایان این مقاله گفته میشود: "شاه که اجرای آزادیهای مصرحه در قانون اساسی را پایان حکومت مطلقه خود میداند، نسخه "دموکراسی ارشادی"، "دموکراسی منسجم"، "دموکراسی سالم" را برای مردم نوشت که محتوای همه آنها اعمال دیکتاتوری فردی اوست."
چنانکه میبینیم دفاع حزب توده ایران از قانون اساسی مشروطه برخلاف ادعاهای اپورتونیستهای چپ دفاع از سلطنت نبود، بلکه مبارزه برای بدست آوردن آزادیها و حقوقی بود که در این قانون به رسمیت شناخته شده بود و امکان تجمع و گردآوری نیرو برای مبارزه موثرتر را فراهم میکرد.
حالا، باز گردیم به قانون اساسی جمهوری اسلامی و مواضع به ظاهر انقلابی "تا طرد ولایت فقیه کاری نمی توان کرد" و در واقع "تا طرد ولایت فقیه بروید به خانه هایتان".
همانگونه که قانون اساسی مشروطه دستاورد انقلاب مشروطه بود، قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز دستاورد انقلاب بهمن و یکی از بزرگترین این دستاوردهاست. دفاع از این قانون و مبارزه برای اجرای اصول دمکراتیک مندرج در آن که حاصل چندین دهه مبارزه ملت ما از انقلاب مشروطه به بعد است یکی از مهمترین و جدی ترین عرصههای مبارزه اجتماعی و عقب راندن نیروهای واپسگرا و انحصار طلب است. صرف وجود یک اصل ولایت فقیه بر روی دهها اصل دمکراتیک و مترقی که در این قانون اساسی گنجانده شده به هیچوجه سایه نمیافکند. همانطور که پذیرش نهاد سلطنت در قانون اساسی مشروطه نافی مضمون عمیقا دمکراتیک آن نبود.
دفاع از قانون اساسی جمهوری اسلامی و حقوق و آزادیهای مصرح در آن در واقع به معنای محدود کردن قدرت کنونی ولایت فقیه است و نه تایید آن. حزب توده ایران بدرستی به قانون اساسی جمهوری اسلامی همچون دستاورد بزرگ انقلاب ایران رای مثبت داده است و خواسته است و میخواهد که در چارچوب این قانون فعالیت کند. این مخالفان حزب بودند که جلوی این فعالیت را برخلاف تصریح قانون اساسی و خواست انقلاب ایران گرفتند. این را هم همه میدانند که التزام به قانون اساسی با اعتقاد به آن دو مسئله مختلف است. حزب توده ایران در گذشته هیچگاه به سلطنت اعتقاد نداشته ولی میکوشیده و میخواسته در چارچوب قانون اساسی سلطنت مشروطه فعالیت کند. امروز نیز ما قطعا به ولایت فقیه اعتقاد نداریم و در زمان رای به قانون اساسی گفتیم که این پیراهنی است که به قواره تن آیت الله خمینی دوخته شده و پس از آن به اشکال برخورد خواهد کرد. ولی این ربطی به خواست فعالیت آزادانه در چارچوب این قانون را ندارد. در همه جای جهان نیز به همین شکل است. مگر حزب کمونیست بریتانیا که در چارچوب مجموعه قوانین و سنتهای ارتجاعی که قانون اساسی انگلستان را تشکیل میدهند فعالیت میکند به این قوانین و نهادهای عمیقا واپسگرایانه اعتقاد دارد؟ یا احزاب کمونیست دیگری که در کشورهای سلطنتی اروپا مانند سوئد، هلند، بلژیک، نروژ و غیره فعالیت میکنند به سلطنت معتقدند؟ یا حزب بلشویک که در زمان تزارها نماینده برای مجلس معرفی میکرد مگر به تزاریسم معتقد بود؟ هر نیروی سیاسی که نخواهد در تخیلات خود زندگی کند و بپوسد، میداند که برای برخورداری از حق فعالیت آزادانه و علنی باید چارچوب قانون اساسی موجود را بپذیرد ولو اینکه به این یا آن اصل آن اعتقاد نداشته باشد.
مبارزان توده ای، بی اعتنا به ادعاهای کسانی که از توطئه خیالی "حزب سازی" سخن میگویند، باید دفاع از قانون اساسی، تکیه بر اصول دمکراتیک و مثبت و مترقی آن و خواست اجرای دقیق این قانون را در سرلوحه مبارزه خود قرار دهند. این خواستی است که حاکمیت، در دراز مدت، تنها با زیر سوال بردن پایههای مشروعیت خود میتواند دربرابرش ایستادگی کند.
دفاع از قانون اساسی از این جهت نیز اهمیت دارد که مسئله اجرای قانون اساسی از این پس به یکی از محورهای عمده مبارزه اجتماعی تبدیل خواهد شد. زیرا از فردای انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری، دو احتمال ظاهر میشود. یا یک نامزد طرفدار اصلاحات و احیای اصول مترقی قانون اساسی رئیس جمهور میشود که شعار این نامزد خواه و ناخواه اجرای قانون اساسی خواهد بود. بنابراین با تکیه بر قانون اساسی، هم باید به تحقق این شعار کمک کرد و هم حقوق و آزادیهایی بیشتر را مطالبه کرد. یا برعکس نامزدی دارای سیاست نظامی و راست رئیس جمهور خواهد شد. چنین رئیس جمهوری خواه و ناخواه سرکوب و لگدمال کردن بیش از امروز قانون اساسی را در دستور کار قرار خواهد داد. در نتیجه جبههای وسیع در دفاع از قانون اساسی و جلوگیری از محدود شدن بیشتر حقوق و آزادیهای دمکراتیک دربرابر آن شکل خواهد گرفت. در هر دو حال قانون اساسی به یک پرچم تبدیل خواهد شد.
چنانکه میبینیم دفاع حزب توده ایران از قانون اساسی مشروطه برخلاف ادعاهای اپورتونیستهای چپ دفاع از سلطنت نبود، بلکه مبارزه برای بدست آوردن آزادیها و حقوقی بود که در این قانون به رسمیت شناخته شده بود و امکان تجمع و گردآوری نیرو برای مبارزه موثرتر را فراهم میکرد.
حالا، باز گردیم به قانون اساسی جمهوری اسلامی و مواضع به ظاهر انقلابی "تا طرد ولایت فقیه کاری نمی توان کرد" و در واقع "تا طرد ولایت فقیه بروید به خانه هایتان".
همانگونه که قانون اساسی مشروطه دستاورد انقلاب مشروطه بود، قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز دستاورد انقلاب بهمن و یکی از بزرگترین این دستاوردهاست. دفاع از این قانون و مبارزه برای اجرای اصول دمکراتیک مندرج در آن که حاصل چندین دهه مبارزه ملت ما از انقلاب مشروطه به بعد است یکی از مهمترین و جدی ترین عرصههای مبارزه اجتماعی و عقب راندن نیروهای واپسگرا و انحصار طلب است. صرف وجود یک اصل ولایت فقیه بر روی دهها اصل دمکراتیک و مترقی که در این قانون اساسی گنجانده شده به هیچوجه سایه نمیافکند. همانطور که پذیرش نهاد سلطنت در قانون اساسی مشروطه نافی مضمون عمیقا دمکراتیک آن نبود.
دفاع از قانون اساسی جمهوری اسلامی و حقوق و آزادیهای مصرح در آن در واقع به معنای محدود کردن قدرت کنونی ولایت فقیه است و نه تایید آن. حزب توده ایران بدرستی به قانون اساسی جمهوری اسلامی همچون دستاورد بزرگ انقلاب ایران رای مثبت داده است و خواسته است و میخواهد که در چارچوب این قانون فعالیت کند. این مخالفان حزب بودند که جلوی این فعالیت را برخلاف تصریح قانون اساسی و خواست انقلاب ایران گرفتند. این را هم همه میدانند که التزام به قانون اساسی با اعتقاد به آن دو مسئله مختلف است. حزب توده ایران در گذشته هیچگاه به سلطنت اعتقاد نداشته ولی میکوشیده و میخواسته در چارچوب قانون اساسی سلطنت مشروطه فعالیت کند. امروز نیز ما قطعا به ولایت فقیه اعتقاد نداریم و در زمان رای به قانون اساسی گفتیم که این پیراهنی است که به قواره تن آیت الله خمینی دوخته شده و پس از آن به اشکال برخورد خواهد کرد. ولی این ربطی به خواست فعالیت آزادانه در چارچوب این قانون را ندارد. در همه جای جهان نیز به همین شکل است. مگر حزب کمونیست بریتانیا که در چارچوب مجموعه قوانین و سنتهای ارتجاعی که قانون اساسی انگلستان را تشکیل میدهند فعالیت میکند به این قوانین و نهادهای عمیقا واپسگرایانه اعتقاد دارد؟ یا احزاب کمونیست دیگری که در کشورهای سلطنتی اروپا مانند سوئد، هلند، بلژیک، نروژ و غیره فعالیت میکنند به سلطنت معتقدند؟ یا حزب بلشویک که در زمان تزارها نماینده برای مجلس معرفی میکرد مگر به تزاریسم معتقد بود؟ هر نیروی سیاسی که نخواهد در تخیلات خود زندگی کند و بپوسد، میداند که برای برخورداری از حق فعالیت آزادانه و علنی باید چارچوب قانون اساسی موجود را بپذیرد ولو اینکه به این یا آن اصل آن اعتقاد نداشته باشد.
مبارزان توده ای، بی اعتنا به ادعاهای کسانی که از توطئه خیالی "حزب سازی" سخن میگویند، باید دفاع از قانون اساسی، تکیه بر اصول دمکراتیک و مثبت و مترقی آن و خواست اجرای دقیق این قانون را در سرلوحه مبارزه خود قرار دهند. این خواستی است که حاکمیت، در دراز مدت، تنها با زیر سوال بردن پایههای مشروعیت خود میتواند دربرابرش ایستادگی کند.
دفاع از قانون اساسی از این جهت نیز اهمیت دارد که مسئله اجرای قانون اساسی از این پس به یکی از محورهای عمده مبارزه اجتماعی تبدیل خواهد شد. زیرا از فردای انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری، دو احتمال ظاهر میشود. یا یک نامزد طرفدار اصلاحات و احیای اصول مترقی قانون اساسی رئیس جمهور میشود که شعار این نامزد خواه و ناخواه اجرای قانون اساسی خواهد بود. بنابراین با تکیه بر قانون اساسی، هم باید به تحقق این شعار کمک کرد و هم حقوق و آزادیهایی بیشتر را مطالبه کرد. یا برعکس نامزدی دارای سیاست نظامی و راست رئیس جمهور خواهد شد. چنین رئیس جمهوری خواه و ناخواه سرکوب و لگدمال کردن بیش از امروز قانون اساسی را در دستور کار قرار خواهد داد. در نتیجه جبههای وسیع در دفاع از قانون اساسی و جلوگیری از محدود شدن بیشتر حقوق و آزادیهای دمکراتیک دربرابر آن شکل خواهد گرفت. در هر دو حال قانون اساسی به یک پرچم تبدیل خواهد شد.
در این شرایط راه و روش اپورتونیستهای چپ دوران شاه را نباید تکرار کرد. بر انفعال خود لباس رادیکالیسم و "انقلابی" نباید پوشاند. خواست تحقق آزادیها و حقوق مصرح در قانون اساسی جمهوری اسلامی، خواستی است که باید برای بدست آوردن آن مبارزه کرد، سختی کشید، زندان رفت، تلفات داد. این هدیهای نیست که حکومت بخواهد به کسی تقدیم کند مگر در بموجب اوهام کسانی که مدعی "توطئه حزب سازی" در جمهوری اسلامی اند. دفاع از قانون اساسی جمهوری اسلامی به معنای تایید و تقویت ولایت فقیه هم نیست، به معنای ایجاد امکان برای مهار و قانونمند کردن و در نهایت بوجود آوردن شرایط پشت سر گذاشتن آن در سمتی مترقی است. راه دیگری برای این کار وجود ندارد.
تلگرام راه توده:
https://www.tg-me.com/rahetudeh
تلگرام راه توده:
https://www.tg-me.com/rahetudeh
راه توده 917
ملی شدن بانکها
گام نخست برای
اقتصاد تولیدی است
کارخانه "هپکو" - بزرگترین کارخانه ماشین آلات سنگین خاورمیانه تا پیش از خصوصیسازی و شرکت ورشکسته و بدون تولید فعلی- دوباره به سازمان توسعه و نوسازی معادن و صنایع معدنی ایران واگذار شد تا شاید متخصصان و کارشناسان این سازمان که در زمره برترین کارشناسان کشور محسوب می شوند بتوانند آن را به اوضاع پیش از خصوصیسازی برگردانند. سرنوشت هپکو هم مدیریت ناکارآمد بخش خصوصی در صنایع بزرگ ملی را نشان داد و هم ناتوانی سمتگیری سرمایه دارانه و سودآورانه برای ایجاد توسعه صنعتی ملی در کشور را. هپکو و هفت تپه و دیگر کارخانهها و مجتمعهای بزرگ که در نتیجه خصوصیسازیها ویران شدند نشان داد که اگر عمدی در نابودی تولید ملی وجود نداشته باشد نمی توان برای همه صنایع کشور نسخهای واحد توصیه کرد. به هماناندازه که در صنایع کوچک و متوسط بخش خصوصی می تواند کارآمد باشد در صنایع و واحدهای بزرگ ایران کنونی ناکارآمد و فاسد و بی مسئولیت است.
بازگرداندن صنایع و واحدهای بزرگ به دولت باید علاوه بر آنکه در جهت تامین نیازهای کشورقرارگیرد بلکه همراه با حمایت از صنایع کوچک و متوسط باشد و این نیز با شعار ممکن نیست بلکه با تامین سرمایههای لازم و کاهش هزینههای آنها ممکن است. بزرگترین ابزار حمایت از صنایع کوچک ابزار مالی و بانکی است و در این چارچوب ملی شدن بانکها نخستین گام برای حرکت به سمت یک اقتصاد تولیدی و وداع با فساد و رانت است. منابع بانک ها بجای وام به تجار و مشاغل خدماتی غیرمرتبط با تولید باید در خدمت تولیدکنندگان با وامهای کم بهره یا بدون بهره به کار گرفته شود.
دولت همچنین با برعهده گرفتن خدمات عمومی و بهداشت و آموزش و تامین مسکن رایگان یا ارزان قیمت برای همه مردم در واقع هزینههای بنگاههای تولیدی را کاهش می دهد. بنابراین یک برنامه سوسیالیستی برای تامین خدمات بنیادین برای همه مردم جزیی از یک برنامه عمومی رشد و گسترش تولید و حمایت از بنگاههای تولیدی کوچک و متوسط نیز است .
این برنامه باید ضمنا بیکاری زدایی و اشتغال کامل را درون خود بگنجاند. برای این منظور باید با نظم اقتصادی کنونی که هدف آن سود، پایه آن خدمات و تجارت، و ابزار آن خصوصی سازی است به سمت یک نظم اقتصادی که هدف آن پاسخ به نیازهای مردم، پایه آن تولید و موتور آن بخش دولتی دموکراتیک اقتصاد است تغییر جهت دهد. منظور از بخش دولتی دموکراتیک آن بخش دولتی است که دارای شفافیت و زیر نظارت و رای و انتخاب مردم است و نه هر بخش شبه دولتی نظامی و انتصابی و غیرپاسخگو.
راهبرد اتکا به تولید صنعتی همچنین باید به سیاست کنونی ممنوعیت نهادهای کارگری و تعقیب فعالان سندیکایی پایان دهد، حقوق کار و حق وجود تشکلهای کارگری و کارفرمایی و گفتگوهای دوجانبه و چند جانبه و قراردادهای دستجمعی کار را بپذیرد.
پایه دیگر یک برنامه سوسیالیستی تولید و اشتغال باید بر تلفیق تکنولوژهای مناسب کاربر با بهره گیری از آخرین فن اوریهای نوین و پیشرفته روز متکی باشد. همانطور که تجربه چین نشان داده است تکیه به یکی از این سطح فن آوریها مانع توسعه صنعتی کشور خواهد شد. چینی ها از تکنولوژی های ساده شروع کردند تا توانستند راه تسلط بر آنها و کار و بهره گیری از تکنولوژی های پیشرفته تر را بیاموزند. در حالیکه اگر فقط به تکنولوژیهای پیشرفته بخواهیم اتکا کنیم اولا این تکنولوژیها عمدتا وارداتی خواهد بود و ثانیا اشتغال زا نیستند و بالاخره با سطح دانش عمومی کارگر و کاربر ایرانی منطبق نیست. تکنولوژی مناسب یعنی آنچنان تکنولوژی که با شماره و سطح مهارت و دانش توده کارگران و بیکاران ما مطابق باشد و امکان تعمیر و نگهداری و بهبود آن برای کاربران این تکنولوژیها وجود داشته باشد.
در کنار اینها تکنولوژیهای پیشرفته نیز لازم است تا با اتکای آنها بتوان در بالاترین سطوح علمی و فنی و دانش روز نیز دانشجویان و دانشمندان داخلی کشور را بسیج کرد و اقتصاد را با فن آوریهای نوین نیز تجهیز کرد. کارشناسان مترقی برای تکنولوژی مناسب یک سلسله ویژگیها برشمرده و تاکید می کنند که در کشورهای درحال توسعه تکنولوژی مناسب علاوه بر جنبه مطلوبیت اقتصادی، مطلوبیت اجتماعی را نیز در نظر دارد. بعبارت دیگر این تکنولوژیها :
1- دارای هزینه پایین و سرمایه کم بوده و به آسانی قابل حصول است.
2- به لحاظ سرمایه گذاری دارای سرمایه توزیعی است و شامل موسسات کوچک است و تنوع در محتوی دارد.
3- دارای دامنه کم، قابل کنترل، قابل تعمیر، بادوام، قابل اطمینان، ایمن، ساده اما پیشرفته است.
4- به لحاظ تصمیم گیری نامتمرکز و دموکراتیک است و تولید تحت کنترل کارگیرنده تکنولوژی و مصرف کننده بومی است.
5- دربرگیرنده نوآوری محلی است و توسعه و انتشار آن از پایین به بالا در رابطه با احتیاجات اساسی مردم است.
6- کاربر بوده و ایجاد مشاغل با معنی مینماید.
ملی شدن بانکها
گام نخست برای
اقتصاد تولیدی است
کارخانه "هپکو" - بزرگترین کارخانه ماشین آلات سنگین خاورمیانه تا پیش از خصوصیسازی و شرکت ورشکسته و بدون تولید فعلی- دوباره به سازمان توسعه و نوسازی معادن و صنایع معدنی ایران واگذار شد تا شاید متخصصان و کارشناسان این سازمان که در زمره برترین کارشناسان کشور محسوب می شوند بتوانند آن را به اوضاع پیش از خصوصیسازی برگردانند. سرنوشت هپکو هم مدیریت ناکارآمد بخش خصوصی در صنایع بزرگ ملی را نشان داد و هم ناتوانی سمتگیری سرمایه دارانه و سودآورانه برای ایجاد توسعه صنعتی ملی در کشور را. هپکو و هفت تپه و دیگر کارخانهها و مجتمعهای بزرگ که در نتیجه خصوصیسازیها ویران شدند نشان داد که اگر عمدی در نابودی تولید ملی وجود نداشته باشد نمی توان برای همه صنایع کشور نسخهای واحد توصیه کرد. به هماناندازه که در صنایع کوچک و متوسط بخش خصوصی می تواند کارآمد باشد در صنایع و واحدهای بزرگ ایران کنونی ناکارآمد و فاسد و بی مسئولیت است.
بازگرداندن صنایع و واحدهای بزرگ به دولت باید علاوه بر آنکه در جهت تامین نیازهای کشورقرارگیرد بلکه همراه با حمایت از صنایع کوچک و متوسط باشد و این نیز با شعار ممکن نیست بلکه با تامین سرمایههای لازم و کاهش هزینههای آنها ممکن است. بزرگترین ابزار حمایت از صنایع کوچک ابزار مالی و بانکی است و در این چارچوب ملی شدن بانکها نخستین گام برای حرکت به سمت یک اقتصاد تولیدی و وداع با فساد و رانت است. منابع بانک ها بجای وام به تجار و مشاغل خدماتی غیرمرتبط با تولید باید در خدمت تولیدکنندگان با وامهای کم بهره یا بدون بهره به کار گرفته شود.
دولت همچنین با برعهده گرفتن خدمات عمومی و بهداشت و آموزش و تامین مسکن رایگان یا ارزان قیمت برای همه مردم در واقع هزینههای بنگاههای تولیدی را کاهش می دهد. بنابراین یک برنامه سوسیالیستی برای تامین خدمات بنیادین برای همه مردم جزیی از یک برنامه عمومی رشد و گسترش تولید و حمایت از بنگاههای تولیدی کوچک و متوسط نیز است .
این برنامه باید ضمنا بیکاری زدایی و اشتغال کامل را درون خود بگنجاند. برای این منظور باید با نظم اقتصادی کنونی که هدف آن سود، پایه آن خدمات و تجارت، و ابزار آن خصوصی سازی است به سمت یک نظم اقتصادی که هدف آن پاسخ به نیازهای مردم، پایه آن تولید و موتور آن بخش دولتی دموکراتیک اقتصاد است تغییر جهت دهد. منظور از بخش دولتی دموکراتیک آن بخش دولتی است که دارای شفافیت و زیر نظارت و رای و انتخاب مردم است و نه هر بخش شبه دولتی نظامی و انتصابی و غیرپاسخگو.
راهبرد اتکا به تولید صنعتی همچنین باید به سیاست کنونی ممنوعیت نهادهای کارگری و تعقیب فعالان سندیکایی پایان دهد، حقوق کار و حق وجود تشکلهای کارگری و کارفرمایی و گفتگوهای دوجانبه و چند جانبه و قراردادهای دستجمعی کار را بپذیرد.
پایه دیگر یک برنامه سوسیالیستی تولید و اشتغال باید بر تلفیق تکنولوژهای مناسب کاربر با بهره گیری از آخرین فن اوریهای نوین و پیشرفته روز متکی باشد. همانطور که تجربه چین نشان داده است تکیه به یکی از این سطح فن آوریها مانع توسعه صنعتی کشور خواهد شد. چینی ها از تکنولوژی های ساده شروع کردند تا توانستند راه تسلط بر آنها و کار و بهره گیری از تکنولوژی های پیشرفته تر را بیاموزند. در حالیکه اگر فقط به تکنولوژیهای پیشرفته بخواهیم اتکا کنیم اولا این تکنولوژیها عمدتا وارداتی خواهد بود و ثانیا اشتغال زا نیستند و بالاخره با سطح دانش عمومی کارگر و کاربر ایرانی منطبق نیست. تکنولوژی مناسب یعنی آنچنان تکنولوژی که با شماره و سطح مهارت و دانش توده کارگران و بیکاران ما مطابق باشد و امکان تعمیر و نگهداری و بهبود آن برای کاربران این تکنولوژیها وجود داشته باشد.
در کنار اینها تکنولوژیهای پیشرفته نیز لازم است تا با اتکای آنها بتوان در بالاترین سطوح علمی و فنی و دانش روز نیز دانشجویان و دانشمندان داخلی کشور را بسیج کرد و اقتصاد را با فن آوریهای نوین نیز تجهیز کرد. کارشناسان مترقی برای تکنولوژی مناسب یک سلسله ویژگیها برشمرده و تاکید می کنند که در کشورهای درحال توسعه تکنولوژی مناسب علاوه بر جنبه مطلوبیت اقتصادی، مطلوبیت اجتماعی را نیز در نظر دارد. بعبارت دیگر این تکنولوژیها :
1- دارای هزینه پایین و سرمایه کم بوده و به آسانی قابل حصول است.
2- به لحاظ سرمایه گذاری دارای سرمایه توزیعی است و شامل موسسات کوچک است و تنوع در محتوی دارد.
3- دارای دامنه کم، قابل کنترل، قابل تعمیر، بادوام، قابل اطمینان، ایمن، ساده اما پیشرفته است.
4- به لحاظ تصمیم گیری نامتمرکز و دموکراتیک است و تولید تحت کنترل کارگیرنده تکنولوژی و مصرف کننده بومی است.
5- دربرگیرنده نوآوری محلی است و توسعه و انتشار آن از پایین به بالا در رابطه با احتیاجات اساسی مردم است.
6- کاربر بوده و ایجاد مشاغل با معنی مینماید.
7- فاقد پیچیدگی تکنولوژی نامناسب بوده و از یک تقسیم کار پایین و سیال برخوردار است.
8- روابط تولید ناشی از آن غیرخصمانه است.
9- تاکید بر تولید محلی جهت رفع نیازهای محلی است.
10- تاکید بر کیفیت زندگی و نه صرفا رشد اقتصادی است.
11- سطح زندگی متوسطی ایجاد میکند و اختلاف درآمد را کم مینماید.
12- دارای مصرف ذخیره وار منابع داخلی است.
(در این مورد نگاه کنید به : جامعه شناسی جهان سوم، عبدالعلی لهسائی زده، احمد عبداللهی، شیراز، نوید شیراز، 1381)
به این ترتیب مجموعهای از مدیریت بخش دولتی دموکراتیک در صنایع و واحدهای بزرگ، ملی کردن بانکها، کمک به بخش خصوصی در واحدهای کوچک و متوسط، تامین خدمات عمومی رایگان به قصد بهبود کیفیت زندگی مردم و کاهش هزینههای تولید، حق تشکل کارگری و آزادیهای سندیکایی، تامین و رعایت حقوق کار، انتخاب تکنولوژی مناسب با تلفیقی از فن آوریهای کاربر با پیشرفته ترین فن آوریها بخشی از برنامه سمتگیریهای اساسی برای حرکت در سمت یک اقتصاد تولیدی و تامین اشتغال و پیشرفت و بهبود بنیادین در زندگی مردم خواهد بود.
تلگرام راه توده:
https://www.tg-me.com/rahetudeh
8- روابط تولید ناشی از آن غیرخصمانه است.
9- تاکید بر تولید محلی جهت رفع نیازهای محلی است.
10- تاکید بر کیفیت زندگی و نه صرفا رشد اقتصادی است.
11- سطح زندگی متوسطی ایجاد میکند و اختلاف درآمد را کم مینماید.
12- دارای مصرف ذخیره وار منابع داخلی است.
(در این مورد نگاه کنید به : جامعه شناسی جهان سوم، عبدالعلی لهسائی زده، احمد عبداللهی، شیراز، نوید شیراز، 1381)
به این ترتیب مجموعهای از مدیریت بخش دولتی دموکراتیک در صنایع و واحدهای بزرگ، ملی کردن بانکها، کمک به بخش خصوصی در واحدهای کوچک و متوسط، تامین خدمات عمومی رایگان به قصد بهبود کیفیت زندگی مردم و کاهش هزینههای تولید، حق تشکل کارگری و آزادیهای سندیکایی، تامین و رعایت حقوق کار، انتخاب تکنولوژی مناسب با تلفیقی از فن آوریهای کاربر با پیشرفته ترین فن آوریها بخشی از برنامه سمتگیریهای اساسی برای حرکت در سمت یک اقتصاد تولیدی و تامین اشتغال و پیشرفت و بهبود بنیادین در زندگی مردم خواهد بود.
تلگرام راه توده:
https://www.tg-me.com/rahetudeh
آرمانگرایان سالهای پشت سر مانده!
آیا نسلی که در جمهوری اسلامی متولد شد و به نسل پس از انقلاب 57 مشهور است و به پیش می رود، فرصت آن را دارد که به پشت سر خود نگاهی بیاندازد و با خود بیاندیشد: «پرچم آرمانگرایان گذشته را توانسته ایم برافراشته نگه داریم؟» تفاوت نمی کند که در کدام عرصه هنری، سیاسی، فرهنگی و ....
آنها که دراین عکس می بینید، به تئاتر دهه 40 و 50 ایرانی حیاتی تازه بخشیدند. نویسنده بودند، شاعر بودند، بازیگر روی صحنه بودند و یا کارگردان. و این تازه یک تکه از آن لحاف چهل تکه ایست که آرمانگرایان پیش از انقلاب 57 از خود باقی گذاشتند.
ایستاده از راست به چپ: رضا بابک، علی زرینی، مسعود سلطانپور، حسن عسگری.
پشت میز: سعید سلطانپور، محسن یلفانی، ناصر رحمانی نژاد
نشسته: اکبر زنجانپور
تلگرام راه توده:
https://www.tg-me.com/rahetudeh
آیا نسلی که در جمهوری اسلامی متولد شد و به نسل پس از انقلاب 57 مشهور است و به پیش می رود، فرصت آن را دارد که به پشت سر خود نگاهی بیاندازد و با خود بیاندیشد: «پرچم آرمانگرایان گذشته را توانسته ایم برافراشته نگه داریم؟» تفاوت نمی کند که در کدام عرصه هنری، سیاسی، فرهنگی و ....
آنها که دراین عکس می بینید، به تئاتر دهه 40 و 50 ایرانی حیاتی تازه بخشیدند. نویسنده بودند، شاعر بودند، بازیگر روی صحنه بودند و یا کارگردان. و این تازه یک تکه از آن لحاف چهل تکه ایست که آرمانگرایان پیش از انقلاب 57 از خود باقی گذاشتند.
ایستاده از راست به چپ: رضا بابک، علی زرینی، مسعود سلطانپور، حسن عسگری.
پشت میز: سعید سلطانپور، محسن یلفانی، ناصر رحمانی نژاد
نشسته: اکبر زنجانپور
تلگرام راه توده:
https://www.tg-me.com/rahetudeh
راه توده 917
امپریالیسم و جنگ همزاد یکدیگرند
آندرس پیکراس- ترجمه "ع. خیرخواه"
این تحلیل فشرده نوشته آندرس پیکراس، استاد دانشگاه جائومه والنسیا – اسپانیا درباره تحول امپرياليسم و جنگ در سده های اخیر تا دوران کنونی است که در ۲۵ بند بیان شده است. لازم به توضیح است که این مقاله قبل از تجاوز اخیر اسرائیل به ایران نوشته شده و مطالبی که در آن درباره نقش انقلاب ایران و حمله ناگزیر غرب و اسرائیل برای نابودی ایران و جدا کردن آن از محور چین و روسیه آمده حاصل یک تحلیل و پیش بینی است.
۱. پویایی کنونی مبارزات طبقاتی در سراسر جهان تحت تأثیر گذار سرمایهداری به مرحله امپریالیسم جهانی است، فرایندی که لنین نخستین بار در سال ۱۹۱۶ مرحله آغازین آن را توصیف کرد. از این نظر مفاهمیمی نظیر "فئودالیسم فناورانه"(۱)یا دیگر تئوریهایی از این دست بیش از آنکه روشنگر باشند، موجب سردرگمی میشوند. سرمایهداری، احتمالاً در مرحله نهایی توسعه خود یا در آغاز مرحله زوال بازگشتناپذیرش قرار دارد، اما همچنان شیوه تولید مسلط در سطح جهانی است، هرچند که فعالیتهای آن در جهت کسب رانت بیش از پیش اهمیت یافته است.
۲.امپریالیسم نتیجه منطقی و اجتنابناپذیر قوانین انباشت سرمایه است به شکلی که کارل مارکس بیش از ۱۵۰ سال پیش تعریف کرد. در واقع، امپریالیسم در نهایت محصول تکامل منطقی قانون ارزش است.
لنین در مقاله "امپریالیسم و انشعاب در سوسیالیسم" در اکتبر ۱۹۱۶ استدلال کرد که امپریالیسم مرحلهای تاریخی و خاص از سرمایهداری است. ویژگیهای این مرحله سه مورد است: انحصاری بودن، انگلی بودن یا روند فروپاشی، و در نهایت مرگ تدریجی.
جایگزینی"رقابت آزاد" با انحصار، ویژگی اساسی اقتصادی امپریالیسم است. همراه با آن، موقعیت انحصاری بانکهای بزرگ شکل میگیرد (در آن زمان "سه تا پنج بانک غولپیکر کنترل کامل بر اقتصاد ایالات متحده، فرانسه و آلمان را در اختیار داشنند"). همچنین، تصاحب منابع مواد خام توسط تراستها و الیگارشی مالی (که از ادغام سرمایه صنعتی انحصاری و سرمایه بانکی انحصاری پدید آمده است) رخ میدهد.
تقسیم اقتصادی جهان میان کارتلهای بینالمللی آغاز شد. امروزه بیش از صد کارتل بینالمللی بر کل بازار جهانی تسلط دارند و آن را بهطور "دوستانه" میان خود تقسیم کردهاند، تا زمانی که جنگ، آن را دوباره توزیع کند. صادرات سرمایه، برخلاف صادرات کالا که مشخصه سرمایهداری غیرانحصاری است، یکی از ویژگیهای برجسته امپریالیسم است و بهطور مستقیم با تقسیم اقتصادی و سیاسی-سرزمینی جهان مرتبط است، بهویژه زمانی که این تقسیم سرزمینی (مستعمرات و مناطق تحتالحمایه) تکمیل شده باشد.
۳. از انجا که انباشت توسعه طلبانه سرمایه بخشی جدایی ناپذیر از سرمایهداری است، امپریالیسم به عنوان یک مبارزه اقتصادی و سیاسی - سرزمینی در سطح جهانی، از آغاز تا به امروز همواره بخشی جداییناپذیر از سرمایهداری بوده است، بااینحال، مرحلهای که به طور خاص بهعنوان "امپریالیسم" شناخته شده، زمانی است که این ویژگیها به نقطه همپیوسته جهانی خود رسیدند و با ویژگیهایی همراه شدند که کلاسیکهای مارکسیستمآن را تحیل و توصیف کردند.
گذار سرمایهداری به مرحله مشخص امپریالیستی، چرخهای از جنگهای جهانی را به راه انداخت که نخستین آن در سالهای ۱۹۱۴-۱۹۱۸ رخ داد. اما جنگهایی پیش از آن شرایط را برای جنگ جهانی آماده کرده بود: امپریالیسم، بهعنوان بالاترین مرحله سرمایهداری در آمریکای شمالی و اروپا و بعدها در آسیا، در دوره ۱۸۹۸-۱۹۱۴ بهطور کامل شکل گرفت. جنگهای اسپانیا-آمریکا (۱۸۹۸)، انگلستان-بوئر (۱۸۹۹-۱۹۰۲) (۲)و روسیه-ژاپن (۱۹۰۴-۱۹۰۵)، همراه با بحران اقتصادی در اروپا در سال ۱۹۰۰، از مهمترین نقاط عطف این عصر جدید در تاریخ جهان بودند.
امپریالیسم و جنگ همزاد یکدیگرند
آندرس پیکراس- ترجمه "ع. خیرخواه"
این تحلیل فشرده نوشته آندرس پیکراس، استاد دانشگاه جائومه والنسیا – اسپانیا درباره تحول امپرياليسم و جنگ در سده های اخیر تا دوران کنونی است که در ۲۵ بند بیان شده است. لازم به توضیح است که این مقاله قبل از تجاوز اخیر اسرائیل به ایران نوشته شده و مطالبی که در آن درباره نقش انقلاب ایران و حمله ناگزیر غرب و اسرائیل برای نابودی ایران و جدا کردن آن از محور چین و روسیه آمده حاصل یک تحلیل و پیش بینی است.
۱. پویایی کنونی مبارزات طبقاتی در سراسر جهان تحت تأثیر گذار سرمایهداری به مرحله امپریالیسم جهانی است، فرایندی که لنین نخستین بار در سال ۱۹۱۶ مرحله آغازین آن را توصیف کرد. از این نظر مفاهمیمی نظیر "فئودالیسم فناورانه"(۱)یا دیگر تئوریهایی از این دست بیش از آنکه روشنگر باشند، موجب سردرگمی میشوند. سرمایهداری، احتمالاً در مرحله نهایی توسعه خود یا در آغاز مرحله زوال بازگشتناپذیرش قرار دارد، اما همچنان شیوه تولید مسلط در سطح جهانی است، هرچند که فعالیتهای آن در جهت کسب رانت بیش از پیش اهمیت یافته است.
۲.امپریالیسم نتیجه منطقی و اجتنابناپذیر قوانین انباشت سرمایه است به شکلی که کارل مارکس بیش از ۱۵۰ سال پیش تعریف کرد. در واقع، امپریالیسم در نهایت محصول تکامل منطقی قانون ارزش است.
لنین در مقاله "امپریالیسم و انشعاب در سوسیالیسم" در اکتبر ۱۹۱۶ استدلال کرد که امپریالیسم مرحلهای تاریخی و خاص از سرمایهداری است. ویژگیهای این مرحله سه مورد است: انحصاری بودن، انگلی بودن یا روند فروپاشی، و در نهایت مرگ تدریجی.
جایگزینی"رقابت آزاد" با انحصار، ویژگی اساسی اقتصادی امپریالیسم است. همراه با آن، موقعیت انحصاری بانکهای بزرگ شکل میگیرد (در آن زمان "سه تا پنج بانک غولپیکر کنترل کامل بر اقتصاد ایالات متحده، فرانسه و آلمان را در اختیار داشنند"). همچنین، تصاحب منابع مواد خام توسط تراستها و الیگارشی مالی (که از ادغام سرمایه صنعتی انحصاری و سرمایه بانکی انحصاری پدید آمده است) رخ میدهد.
تقسیم اقتصادی جهان میان کارتلهای بینالمللی آغاز شد. امروزه بیش از صد کارتل بینالمللی بر کل بازار جهانی تسلط دارند و آن را بهطور "دوستانه" میان خود تقسیم کردهاند، تا زمانی که جنگ، آن را دوباره توزیع کند. صادرات سرمایه، برخلاف صادرات کالا که مشخصه سرمایهداری غیرانحصاری است، یکی از ویژگیهای برجسته امپریالیسم است و بهطور مستقیم با تقسیم اقتصادی و سیاسی-سرزمینی جهان مرتبط است، بهویژه زمانی که این تقسیم سرزمینی (مستعمرات و مناطق تحتالحمایه) تکمیل شده باشد.
۳. از انجا که انباشت توسعه طلبانه سرمایه بخشی جدایی ناپذیر از سرمایهداری است، امپریالیسم به عنوان یک مبارزه اقتصادی و سیاسی - سرزمینی در سطح جهانی، از آغاز تا به امروز همواره بخشی جداییناپذیر از سرمایهداری بوده است، بااینحال، مرحلهای که به طور خاص بهعنوان "امپریالیسم" شناخته شده، زمانی است که این ویژگیها به نقطه همپیوسته جهانی خود رسیدند و با ویژگیهایی همراه شدند که کلاسیکهای مارکسیستمآن را تحیل و توصیف کردند.
گذار سرمایهداری به مرحله مشخص امپریالیستی، چرخهای از جنگهای جهانی را به راه انداخت که نخستین آن در سالهای ۱۹۱۴-۱۹۱۸ رخ داد. اما جنگهایی پیش از آن شرایط را برای جنگ جهانی آماده کرده بود: امپریالیسم، بهعنوان بالاترین مرحله سرمایهداری در آمریکای شمالی و اروپا و بعدها در آسیا، در دوره ۱۸۹۸-۱۹۱۴ بهطور کامل شکل گرفت. جنگهای اسپانیا-آمریکا (۱۸۹۸)، انگلستان-بوئر (۱۸۹۹-۱۹۰۲) (۲)و روسیه-ژاپن (۱۹۰۴-۱۹۰۵)، همراه با بحران اقتصادی در اروپا در سال ۱۹۰۰، از مهمترین نقاط عطف این عصر جدید در تاریخ جهان بودند.