🔴 آدم باید به قبر پدرش بخندد
همه چیز به «بدترین حالت ممکن» نزدیک میشود و ما هیچ تصوری از «بدترین حالت ممکن» نداریم. از دهه و سال حرف نمیزنم. مقیاس را ماه بگیریم. فیالمثل ۳ ماه پیش اگر کسی شرایط امروز را به تصویر میکشید، عمرا توی کَتمان نمیرفت که محقق میشود و دوام میآوریم. ما یک مشت الکیغُدّیم.
«بدترین حالت ممکن» به تصور درنمیآید و هر تخیلی جوانمرگ میشود. شاید به این خاطر که «زندگی» و «انسان» هنوز ناشناخته مانده و ما جاهلان مرکب پس از هزاران سال حیات همچنان با جهانْشهرمان غریبهایم.
«بدترین حالت ممکن» فقط زمانی محقق میشود که «انسان» لو برود و «زندگی» برملا شود. آنچه هر روز از سر میگذرد، «بدِ نسبی» است. یعنی از دیروز بدتر است اما از فردا بدتر نیست، بارها شرف دارد به فردا. پس نمیتواند «بدترین» باشد. «بدترین حالت ممکن» یک ارزیابی مطلق است. یعنی آن وضعیت یکتا که از دیروز بدتر است اما دیگر از فردا بهتر نیست، مساوی با فرداست و خود جنس.
تحقق «بدترین حالت ممکن»، با تولدِ «بهترین حالت ممکن» معادل نیست، بلکه «تولدِ توقف» و زایمان حرکت به سوی «بهترین حالت ممکن» است. مساله البته جهانی است. ایرانِ ویران هم مختصاتی است هولناک در دستگاه زندگی چرا که پس از قرنها به هر دلیل در مسابقهای جلوزده و نزدیکترین نقاط است به بدترین حالت ممکن.
حالا چقدرِ دیگر مانده؟! همه از «مسافت مصیبت» میپرسند بدون اینکه از «مصیبت محاسبه» مطلع باشند. جوابِ «های» میتواند «هوی» نباشد. لذا میشود گفت زیادش رفته و کمش مانده؛ انقدری که بشود مقیاس را از ماه برداشت و گذاشت روی هفته، روز، ساعت و «آن». یعنی به جای ماه بعدی، گاه آتی مبهم باشد و غیرقابل تخمین.
پس اسراف کردهایم اگر سال را همچنان بخش کنیم بر ماه. باید تقویم نو در انداخت و سال را خرد کرد به گاه. ماه در آسمان از خاصیت افتاده، لاجرم از تقویم هم بازنشسته میشود. لذا دفتر عمر را «هوش مصنوعی» مینویسد با گویش صفر و یک. این تقاص کشت «گل مصنوعی» است. هر کس پلاستیک بکارد، هوش مصنوعی درو میکند. اصلا در محضر «گل مصنوعی» غلط میکند کسی «تفنگ» را بزرگترین گناه بشر جا بزند. تفنگ یا شلیک میکند به پا و سر یا اوق اوقِ استفراغش بلند میشود از تعفن پلاستیک در هیات گل.
البته من هم این حرفها سرم میشود اما در این روزگار جدا آدم باید به قبر پدرش بخندد، حتی اگر بیپدر باشد. حالا تو هم بخند، هر چه شد پای من.
@ravi_heydari
همه چیز به «بدترین حالت ممکن» نزدیک میشود و ما هیچ تصوری از «بدترین حالت ممکن» نداریم. از دهه و سال حرف نمیزنم. مقیاس را ماه بگیریم. فیالمثل ۳ ماه پیش اگر کسی شرایط امروز را به تصویر میکشید، عمرا توی کَتمان نمیرفت که محقق میشود و دوام میآوریم. ما یک مشت الکیغُدّیم.
«بدترین حالت ممکن» به تصور درنمیآید و هر تخیلی جوانمرگ میشود. شاید به این خاطر که «زندگی» و «انسان» هنوز ناشناخته مانده و ما جاهلان مرکب پس از هزاران سال حیات همچنان با جهانْشهرمان غریبهایم.
«بدترین حالت ممکن» فقط زمانی محقق میشود که «انسان» لو برود و «زندگی» برملا شود. آنچه هر روز از سر میگذرد، «بدِ نسبی» است. یعنی از دیروز بدتر است اما از فردا بدتر نیست، بارها شرف دارد به فردا. پس نمیتواند «بدترین» باشد. «بدترین حالت ممکن» یک ارزیابی مطلق است. یعنی آن وضعیت یکتا که از دیروز بدتر است اما دیگر از فردا بهتر نیست، مساوی با فرداست و خود جنس.
تحقق «بدترین حالت ممکن»، با تولدِ «بهترین حالت ممکن» معادل نیست، بلکه «تولدِ توقف» و زایمان حرکت به سوی «بهترین حالت ممکن» است. مساله البته جهانی است. ایرانِ ویران هم مختصاتی است هولناک در دستگاه زندگی چرا که پس از قرنها به هر دلیل در مسابقهای جلوزده و نزدیکترین نقاط است به بدترین حالت ممکن.
حالا چقدرِ دیگر مانده؟! همه از «مسافت مصیبت» میپرسند بدون اینکه از «مصیبت محاسبه» مطلع باشند. جوابِ «های» میتواند «هوی» نباشد. لذا میشود گفت زیادش رفته و کمش مانده؛ انقدری که بشود مقیاس را از ماه برداشت و گذاشت روی هفته، روز، ساعت و «آن». یعنی به جای ماه بعدی، گاه آتی مبهم باشد و غیرقابل تخمین.
پس اسراف کردهایم اگر سال را همچنان بخش کنیم بر ماه. باید تقویم نو در انداخت و سال را خرد کرد به گاه. ماه در آسمان از خاصیت افتاده، لاجرم از تقویم هم بازنشسته میشود. لذا دفتر عمر را «هوش مصنوعی» مینویسد با گویش صفر و یک. این تقاص کشت «گل مصنوعی» است. هر کس پلاستیک بکارد، هوش مصنوعی درو میکند. اصلا در محضر «گل مصنوعی» غلط میکند کسی «تفنگ» را بزرگترین گناه بشر جا بزند. تفنگ یا شلیک میکند به پا و سر یا اوق اوقِ استفراغش بلند میشود از تعفن پلاستیک در هیات گل.
البته من هم این حرفها سرم میشود اما در این روزگار جدا آدم باید به قبر پدرش بخندد، حتی اگر بیپدر باشد. حالا تو هم بخند، هر چه شد پای من.
@ravi_heydari
🔴 زنده باد نظارت استصوابی!
برای دولت سیزدهم هر سفر استانی معادل یک افتضاح سیاسی - رسانه ای است که البته همیشه هم از کلیشه هایی ثابت پیروی می کند. مثلا ابراهیم رئیسی به هیچ سفر استانی نمی رود مگر آنکه پیش از آن اسناد دولتی دال بر سوء استفاده از دانش آموزان برای تهیه «سیاهی لشگر» لو می رود و به دست رسانه های می افتد. در بهترین حالت اگر مدارس تعطیل نشوند، مدیران مدارس مکلف خواهند شد به ارسال سیاهی لشگر مطابق سهمیه از پیش تعیین شده. تصاویر انبوه و خویش انداز دانش آموزان از رضایتنامه هایی که برای حضورشان در اردوی استقبال از ابراهیم رئیسی صادر شده، حتی در رسانه های دولتی نیز محور غیر قابل سانسور گزارش های تصویری است.
در هر سفر بخش عمده ای از مسیر استقبال از خودروی حامل رئیس دولت حتی خلوت تر از زمانی است که قرار است یک مثلا پهلوان معرکه بگیرد، "سینی آهنی" جر دهد، مار پیتون رها کند، دور خودش زنجیر بپیچد و زور بزند، روغن سوسمار برای دوای درد کمر بفروشد و ... بلکه کاروان حامل سمبل خود خوانده دولت محرومان در بسیاری از مواقع ناتوان تر از آن است که به اندازه چرخ دستی یک "نون خشکی" یا وانت پیکان قراضه "یک سبزی فروش" جلب توجه کند.
مردمند دیگر، دور هر چیز به اندازه خاصیتش جمع می شوند. همین می شود که هربار رئیس دولت فاصله 15 تا 30 دقیقه ای فرودگاه تا محل سخنرانی را ظرف 5 دقیقه طی می کند. از قضا اگر استان مقصد، ویژگی خاصی هم داشته باشد، مثلا زادگاه فلان آیت الله باشد یا زادگاه خود رئیس دولت یا مهم تر از همه زادگاه پدرخوانده دولت، کاروان بعد زمان را کنار زده، همه قوانین فیزیک کلاسیک را نقض کرده، به چشم بر هم زدنی سر از استادیوم در می آورد.
اصولا بلند شدن و نشستن ساده چرخ بال ها حتی اگر غیر نظامی هم باشند، میلیون ها تومان هزینه بر می دارد، نه اینکه نیازی باشد به صَرف این هزینه برای تهیه تصاویر هوایی، که حتی بر عکاسان روابط عمومی دفتر رئیس دولت و واحد مرکزی خبر هم فرض است، کمر را خمر کرده، با چند کادر بسته سر و ته قضیه را هم آورند. در حالی که زمین چمن استادیوم از دو طرف با داربست فلزی و گونی محدود شده، عکاس خودی اگر نتواند چند فریم بدون جای خالی و کچلی بگیرد، واویلاست
در آخرین سفر استانی اما کشاورزان یقه کاروان را گرفتند و جلوی فرمانداری تجمع کردند، پیازکاران در اعتراض به شرایط وخیم اقتصادی حاصل دست رنجشان را کف خیابان ریختند. عوامل محلی دولت کیک و ساندیس ها را علنا میان مسافران 800 دستگاه اتوبوسی که از اقصی نقاط استان به محل سخنرانی آمده بودند، توزیع کردند. بدتر از همه اینکه وسط سخنرانی رئیسی "شعار هرچی مرده، احمدی بر می گرده" به گوش می رسید.
اگر قرار باشد این سه مورد نیز به کلیشه های ثابت سفرهای استانی دولت تبدیل شود، الحق که سفر استانی چیز هولناکی است. مخصوصا اگر مقصد سفر جایی باشد که هنوز از جای رد پای "شیر" حرارت بلند شود و حماسه اش در استان موج بزند.
در این صورت دولتی ها در پایان هر سفر باید به این گزاره ها فکر کنند که «"نظارت استصوابی" خیلی هم چیز بدی نیست. اصلا "نظارت استصوابی" جزو الزامات دمکراسی مطلق است، اگر با استصواب بتوان شیری را به زنجیر کشید، عشق است شورای نگهبان. اگر هم دلواپسی هوس کرد گاف بگیرد و فقدان شورای نگهبان در نظام انتخاباتی کدخدا را به رخ مان کشد، نوش جانش، اصلا در این یک مورد فحش به کدخدا آزاد است، می گوییم شعور کدخدا در حدی نیست که مزیت استصواب را فهم کند، لازم باشد در سخنرانی ها استصواب را آفتاب تابان می نامیم».
اگر هنوز اصرار بر استان به استان مفتضح شدن این کاروان را عجیب و غیر عقلانی می دانید، به یک احتمال فکر کنید. شاید جزیی از ضمیمه محرمانه گام دوم انقلاب است!
@ravi_heydari
برای دولت سیزدهم هر سفر استانی معادل یک افتضاح سیاسی - رسانه ای است که البته همیشه هم از کلیشه هایی ثابت پیروی می کند. مثلا ابراهیم رئیسی به هیچ سفر استانی نمی رود مگر آنکه پیش از آن اسناد دولتی دال بر سوء استفاده از دانش آموزان برای تهیه «سیاهی لشگر» لو می رود و به دست رسانه های می افتد. در بهترین حالت اگر مدارس تعطیل نشوند، مدیران مدارس مکلف خواهند شد به ارسال سیاهی لشگر مطابق سهمیه از پیش تعیین شده. تصاویر انبوه و خویش انداز دانش آموزان از رضایتنامه هایی که برای حضورشان در اردوی استقبال از ابراهیم رئیسی صادر شده، حتی در رسانه های دولتی نیز محور غیر قابل سانسور گزارش های تصویری است.
در هر سفر بخش عمده ای از مسیر استقبال از خودروی حامل رئیس دولت حتی خلوت تر از زمانی است که قرار است یک مثلا پهلوان معرکه بگیرد، "سینی آهنی" جر دهد، مار پیتون رها کند، دور خودش زنجیر بپیچد و زور بزند، روغن سوسمار برای دوای درد کمر بفروشد و ... بلکه کاروان حامل سمبل خود خوانده دولت محرومان در بسیاری از مواقع ناتوان تر از آن است که به اندازه چرخ دستی یک "نون خشکی" یا وانت پیکان قراضه "یک سبزی فروش" جلب توجه کند.
مردمند دیگر، دور هر چیز به اندازه خاصیتش جمع می شوند. همین می شود که هربار رئیس دولت فاصله 15 تا 30 دقیقه ای فرودگاه تا محل سخنرانی را ظرف 5 دقیقه طی می کند. از قضا اگر استان مقصد، ویژگی خاصی هم داشته باشد، مثلا زادگاه فلان آیت الله باشد یا زادگاه خود رئیس دولت یا مهم تر از همه زادگاه پدرخوانده دولت، کاروان بعد زمان را کنار زده، همه قوانین فیزیک کلاسیک را نقض کرده، به چشم بر هم زدنی سر از استادیوم در می آورد.
اصولا بلند شدن و نشستن ساده چرخ بال ها حتی اگر غیر نظامی هم باشند، میلیون ها تومان هزینه بر می دارد، نه اینکه نیازی باشد به صَرف این هزینه برای تهیه تصاویر هوایی، که حتی بر عکاسان روابط عمومی دفتر رئیس دولت و واحد مرکزی خبر هم فرض است، کمر را خمر کرده، با چند کادر بسته سر و ته قضیه را هم آورند. در حالی که زمین چمن استادیوم از دو طرف با داربست فلزی و گونی محدود شده، عکاس خودی اگر نتواند چند فریم بدون جای خالی و کچلی بگیرد، واویلاست
در آخرین سفر استانی اما کشاورزان یقه کاروان را گرفتند و جلوی فرمانداری تجمع کردند، پیازکاران در اعتراض به شرایط وخیم اقتصادی حاصل دست رنجشان را کف خیابان ریختند. عوامل محلی دولت کیک و ساندیس ها را علنا میان مسافران 800 دستگاه اتوبوسی که از اقصی نقاط استان به محل سخنرانی آمده بودند، توزیع کردند. بدتر از همه اینکه وسط سخنرانی رئیسی "شعار هرچی مرده، احمدی بر می گرده" به گوش می رسید.
اگر قرار باشد این سه مورد نیز به کلیشه های ثابت سفرهای استانی دولت تبدیل شود، الحق که سفر استانی چیز هولناکی است. مخصوصا اگر مقصد سفر جایی باشد که هنوز از جای رد پای "شیر" حرارت بلند شود و حماسه اش در استان موج بزند.
در این صورت دولتی ها در پایان هر سفر باید به این گزاره ها فکر کنند که «"نظارت استصوابی" خیلی هم چیز بدی نیست. اصلا "نظارت استصوابی" جزو الزامات دمکراسی مطلق است، اگر با استصواب بتوان شیری را به زنجیر کشید، عشق است شورای نگهبان. اگر هم دلواپسی هوس کرد گاف بگیرد و فقدان شورای نگهبان در نظام انتخاباتی کدخدا را به رخ مان کشد، نوش جانش، اصلا در این یک مورد فحش به کدخدا آزاد است، می گوییم شعور کدخدا در حدی نیست که مزیت استصواب را فهم کند، لازم باشد در سخنرانی ها استصواب را آفتاب تابان می نامیم».
اگر هنوز اصرار بر استان به استان مفتضح شدن این کاروان را عجیب و غیر عقلانی می دانید، به یک احتمال فکر کنید. شاید جزیی از ضمیمه محرمانه گام دوم انقلاب است!
@ravi_heydari
🔴 کابینه مخوف و دو سال آخر دولت دهم | اللهم عجل فی فرج «ترامپ»!
اگر بپرسی دولت نهم بهتر بود یا دولت دهم، میگویند دولت نهم با اختلاف، احمدینژاد دو سال آخر را ول کرد و دنبال حاشیه بود. و اگر بگویی دو مورد از بهترین تصمیمات احمدینژاد را نام ببر، میگویند هدفمندی یارانهها و مسکن مهر (که هر دو از قضا در دولت دهم اجرا شد و مخصوصا بعد از سال ۱۳۹۰ اوج گرفت)!
با اجرای هدفمندی یارانهها و پرداخت ماهانه ۵۰ دلار به هر ایرانی، ضریب جینی و فاصله طبقاتی به کمترین میزان ظرف نیمقرن گذشته رسید. مسکن مهر هم وقتی با پیشرفت ۷۰ درصدی به دولت بنفش سپرده میشد، ۱۰ میلیون شهروند از دهکهای پایین (معادل یک هشتم جمعیت کشور) را در خود جای داده بود.
مدعیان اصولگرایی میگویند دولت نهم با فاصله زیاد از دولت دهم بهتر بود اما برای اثبات ادعایشان هدفمندی یارانهها و مسکن مهر را از دولت دهم میدزدند و شاهد میگیرند، یعنی دقیقا همان طرحهایی که خودشان در مجالس هفتم و هشتم مانع اجرایشان شدند تا مبادا رای احمدینژاد در انتخابات ۸۸ از ۲۴ میلیون فراتر رود!
سیاست مگر میتواند چهرهای متناقض و کریهتر از این داشته باشد؟! اگر اجازه میدادند این طرحها در دولت نهم اجرا شود، طبعا در دولت دهم به کمال و تثبیت میرسید و مصون میماند از دستبرد شیخ ویرانگر. علاوه بر این در دولت دهم فرصت اجرای اصلاحات بنیادین و انقلابیتر فراهم میشد.
مدعیان اصولگرایی اما نگذاشتند، قدرتطلبی و دنیاپرستی حکم میکرد به مهار احمدینژاد و اسقاط دولتی که شرکای اصلاحطلب در سال ۸۸ نتوانستند ساقطش کنند، اگرچه به میزان قابل توجهی زخم و زیلیاش کردند.
روی کار آمدن دو کابینه مخوف با هدایت شیخ ویرانگر و یک کابینه جعلی با هدایت سید محرومان محصول و البته تاوان گناه تاریخی و کبیره مدعیان اصولگرایی است. البته که پاسخ آن پرسش، مثبت است و سیاست همواره کریهتر از آن است که به تخمین درآید. شاهدش مدارا با دولتی است که ناموس را ملکوک، میهن را مشکوک و حیات را در ریل انقراض، کوک کرده. تا جایی که برای اولین بار ظرف ۴۱ سال گذشته و به فاصله کمتر از دو سال، خلایق جان به لب ناگزیر دو نوبت به خیابان ریخته و در یک فقره دست کم هزاران نفر رفتهاند سینه قبرستان. انگار در این مدت بلاد ایران تحت اشغال دولتی بیگانه و متجاوز اداره شده باشد.
@ravi_heydari
اگر بپرسی دولت نهم بهتر بود یا دولت دهم، میگویند دولت نهم با اختلاف، احمدینژاد دو سال آخر را ول کرد و دنبال حاشیه بود. و اگر بگویی دو مورد از بهترین تصمیمات احمدینژاد را نام ببر، میگویند هدفمندی یارانهها و مسکن مهر (که هر دو از قضا در دولت دهم اجرا شد و مخصوصا بعد از سال ۱۳۹۰ اوج گرفت)!
با اجرای هدفمندی یارانهها و پرداخت ماهانه ۵۰ دلار به هر ایرانی، ضریب جینی و فاصله طبقاتی به کمترین میزان ظرف نیمقرن گذشته رسید. مسکن مهر هم وقتی با پیشرفت ۷۰ درصدی به دولت بنفش سپرده میشد، ۱۰ میلیون شهروند از دهکهای پایین (معادل یک هشتم جمعیت کشور) را در خود جای داده بود.
مدعیان اصولگرایی میگویند دولت نهم با فاصله زیاد از دولت دهم بهتر بود اما برای اثبات ادعایشان هدفمندی یارانهها و مسکن مهر را از دولت دهم میدزدند و شاهد میگیرند، یعنی دقیقا همان طرحهایی که خودشان در مجالس هفتم و هشتم مانع اجرایشان شدند تا مبادا رای احمدینژاد در انتخابات ۸۸ از ۲۴ میلیون فراتر رود!
سیاست مگر میتواند چهرهای متناقض و کریهتر از این داشته باشد؟! اگر اجازه میدادند این طرحها در دولت نهم اجرا شود، طبعا در دولت دهم به کمال و تثبیت میرسید و مصون میماند از دستبرد شیخ ویرانگر. علاوه بر این در دولت دهم فرصت اجرای اصلاحات بنیادین و انقلابیتر فراهم میشد.
مدعیان اصولگرایی اما نگذاشتند، قدرتطلبی و دنیاپرستی حکم میکرد به مهار احمدینژاد و اسقاط دولتی که شرکای اصلاحطلب در سال ۸۸ نتوانستند ساقطش کنند، اگرچه به میزان قابل توجهی زخم و زیلیاش کردند.
روی کار آمدن دو کابینه مخوف با هدایت شیخ ویرانگر و یک کابینه جعلی با هدایت سید محرومان محصول و البته تاوان گناه تاریخی و کبیره مدعیان اصولگرایی است. البته که پاسخ آن پرسش، مثبت است و سیاست همواره کریهتر از آن است که به تخمین درآید. شاهدش مدارا با دولتی است که ناموس را ملکوک، میهن را مشکوک و حیات را در ریل انقراض، کوک کرده. تا جایی که برای اولین بار ظرف ۴۱ سال گذشته و به فاصله کمتر از دو سال، خلایق جان به لب ناگزیر دو نوبت به خیابان ریخته و در یک فقره دست کم هزاران نفر رفتهاند سینه قبرستان. انگار در این مدت بلاد ایران تحت اشغال دولتی بیگانه و متجاوز اداره شده باشد.
@ravi_heydari