#حضرت_معصومه_شهادت
قرار بود بيايي کبوترش باشي
دوباره آينهاي در برابرش باشي
نه اينکه پر بکشي و به شهر او نرسي
ميان راه پرستوي پرپرش باشي
«مدينه» شهر غريبي براي «فاطمه»هاست
نخواست گم شدهاي مثل مادرش باشي
خدا تو را به دل تشنه ی زمین بخشيد
که قاب روشنی از نور کوثرش باشي
به «قم» رسيدي و گم کرد دست و پايش را
چو ديد آمدهاي سايهي سرش باشي
اجازه خواست که گلدان مرمرت باشد
و تا هميشه تو ياس معطرش باشي
کرامتت، همه را ياد او مياندازد
به تو چقدر ميآيد که خواهرش باشي
خدا نخواست تو هم با «جوادِ» او در طوس
گواه رنج نفسهاي آخرش باشي
نخواست باز امامي کنار خواهر خود ...
نخواست «زينبِ» يک شام ديگرش باشی
#قاسم_صرافان
@raziolhossein
قرار بود بيايي کبوترش باشي
دوباره آينهاي در برابرش باشي
نه اينکه پر بکشي و به شهر او نرسي
ميان راه پرستوي پرپرش باشي
«مدينه» شهر غريبي براي «فاطمه»هاست
نخواست گم شدهاي مثل مادرش باشي
خدا تو را به دل تشنه ی زمین بخشيد
که قاب روشنی از نور کوثرش باشي
به «قم» رسيدي و گم کرد دست و پايش را
چو ديد آمدهاي سايهي سرش باشي
اجازه خواست که گلدان مرمرت باشد
و تا هميشه تو ياس معطرش باشي
کرامتت، همه را ياد او مياندازد
به تو چقدر ميآيد که خواهرش باشي
خدا نخواست تو هم با «جوادِ» او در طوس
گواه رنج نفسهاي آخرش باشي
نخواست باز امامي کنار خواهر خود ...
نخواست «زينبِ» يک شام ديگرش باشی
#قاسم_صرافان
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_شهادت
با اینکه به چشمت رخ دلدار ندیدی
بانو عوضش هم غم بسیار ندیدی
گل روی سرت از سر هر بام رسیده
گل روی سرت آمده و خار ندیدی
چشمان همه خاک کف پای تو بودند
در کوچه و پس کوچه تو آزار ندیدی
ای فاطمه ی حضرت کاظم به خداوند
یک لحظه غم دختر کرار ندیدی
دست احدی چادرتان را نکشیده
شرمندگی چشم علمدار ندیدی
با معجر پاره رخ خود را نگرفتی
ناموس رضا مجلس اشرار ندیدی
بانو وسط برده فروشان که نرفتی
دور و بر خود چشم خریدار ندیدی
دختر به امانت به شما کس نسپرد و
کم مو شدنش را به شب تار ندیدی
در حجره تن عشق تو افتاد نه گودال
خس خس زدن سینه ی آن یار ندیدی
دستان برادر به دل خاک سپردت
با اینکه به چشمت رخ دلدار ندیدی
#علیرضا_درودیان
@raziolhossein
با اینکه به چشمت رخ دلدار ندیدی
بانو عوضش هم غم بسیار ندیدی
گل روی سرت از سر هر بام رسیده
گل روی سرت آمده و خار ندیدی
چشمان همه خاک کف پای تو بودند
در کوچه و پس کوچه تو آزار ندیدی
ای فاطمه ی حضرت کاظم به خداوند
یک لحظه غم دختر کرار ندیدی
دست احدی چادرتان را نکشیده
شرمندگی چشم علمدار ندیدی
با معجر پاره رخ خود را نگرفتی
ناموس رضا مجلس اشرار ندیدی
بانو وسط برده فروشان که نرفتی
دور و بر خود چشم خریدار ندیدی
دختر به امانت به شما کس نسپرد و
کم مو شدنش را به شب تار ندیدی
در حجره تن عشق تو افتاد نه گودال
خس خس زدن سینه ی آن یار ندیدی
دستان برادر به دل خاک سپردت
با اینکه به چشمت رخ دلدار ندیدی
#علیرضا_درودیان
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_شهادت
بعد از پدر حالا نگارم را گرفتند
از من تمام روزگارم را گرفتند
از این جدایی جان من بر لب رسیده
هستیِ من تاب و قرارم را گرفتند
انگار قسمت نیست وصل ما دوباره
در ساوه شوق بی شمارم را گرفتند
اما خیالت تخت هر جایی رسیدم
خویشان و نزدیکان کنارم را گرفتند
حالم بد است اما خدا را شکر در قم
با مهربانی حال زارم را گرفتند
با احترام و عزت و شوکت کمی از
این بار غم هایی که دارم را گرفتند
حتی زمان پر زدن از این قبیله
مردم همه دور مزارم را گرفتند
در شام اما خواهری مضطر چنین گفت:
یارب ببین دار و ندارم را گرفتند
بالا و پایین رفتن از ناقه چه سخت است
وقتی همه ایل و تبارم را گرفتند
نیمی ز معجر سوخت...نیمی را کشیدند
اصلا تمام اعتبارم را گرفتند
در گوش من مانده صدای ذوالجناحش
میگفت: با نیزه سوارم را گرفتند
یک "یادگاری" بود... اما در خرابه
"بنت الحسین" آن یادگارم را گرفتند
#محمدجواد_شیرازی
@raziolhossein
بعد از پدر حالا نگارم را گرفتند
از من تمام روزگارم را گرفتند
از این جدایی جان من بر لب رسیده
هستیِ من تاب و قرارم را گرفتند
انگار قسمت نیست وصل ما دوباره
در ساوه شوق بی شمارم را گرفتند
اما خیالت تخت هر جایی رسیدم
خویشان و نزدیکان کنارم را گرفتند
حالم بد است اما خدا را شکر در قم
با مهربانی حال زارم را گرفتند
با احترام و عزت و شوکت کمی از
این بار غم هایی که دارم را گرفتند
حتی زمان پر زدن از این قبیله
مردم همه دور مزارم را گرفتند
در شام اما خواهری مضطر چنین گفت:
یارب ببین دار و ندارم را گرفتند
بالا و پایین رفتن از ناقه چه سخت است
وقتی همه ایل و تبارم را گرفتند
نیمی ز معجر سوخت...نیمی را کشیدند
اصلا تمام اعتبارم را گرفتند
در گوش من مانده صدای ذوالجناحش
میگفت: با نیزه سوارم را گرفتند
یک "یادگاری" بود... اما در خرابه
"بنت الحسین" آن یادگارم را گرفتند
#محمدجواد_شیرازی
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_شهادت
از گریه چون ابر بهارانم رضاجان
ماتم زده از داغ هجرانم رضاجان
آرامش قلب پریشانم رضاجان
از دوریت پیوسته می خوانم رضاجان
جانم رضا جانم رضا جانم رضاجان
با کوله باری از غم و آه آمدم من
با محرمان خویش همراه آمدم من
گفتی بیا و این همه راه آمدم من
گرچه برای دیدن شاه آمدم من
رویت نبینم،خوب می دانم رضاجان
سخت است نور دیده تر را نبینی
دل داده باشی روی دلبر را نبینی
بالا سر خود سایه سر را نبینی
خواهر شوی اما برادر را نبینی
ای روی تو خورشید تابانم رضاجان
در راه بودم راه من را سد نمودند
چها که با ذریه احمد نمودند
از دستشان هر آنچه که آمد نمودند
خصم علی بودند با من بد نمودند
از دست دادم جمله یارانم رضاجان
الحمدلله اهل قم اهل ولایند
اینها خدایی مردمانی با خدایند
در بی کسی با ناله هایت هم نوایند
بیمار اگر گردی به درد تو دوایند
چه خوب در این شهر مهمانم رضاجان
اینجا اگر گریه کنی منعی ندارد
همسایه بر همسایه عزت می گذارد
هر قدر هم چشمت زغصه خون ببارد
جای گلایه ، دایه رأفت بیارد
با یاد زهرا دیده گریانم رضاجان
شد روضه من بین بستر ، وای مادر
ناله زنم این شام آخر ، وای مادر
ای وای از آن ضربت در ، وای مادر
افتاد پیش چشم دختر ، وای مادر
من تا ابد زین غصه نالانم رضاجان
زینب تمام صحنه ها را دید ، ای وای
مادر ، میان شعله ها ، را دید ، ای وای
فرق علی شیر خدا را دید ، ای وای
هم تشت هم دشت بلا را دید ، ای وای
صبر جمیلش کرده حیرانم رضاجان
اینها همه یک سو ، عزای شام یک سو
گریه میان خنده های شام یک سو
رقصیدن رقاصه های شام یک سو
بد چشمی نامردهای شام یک سو
من بی قرار شام ویرانم رضاجان
گویم به صد شور و نوا ، بیچاره زینب
بر درد و غصه مبتلا ، همواره زینب
از دست داده هست خود یکباره زینب
در کوچه ها و شهرها آواره زینب
سر گشته غمهای جانانم رضا جان
#علی_سلطانی
@raziolhossein
از گریه چون ابر بهارانم رضاجان
ماتم زده از داغ هجرانم رضاجان
آرامش قلب پریشانم رضاجان
از دوریت پیوسته می خوانم رضاجان
جانم رضا جانم رضا جانم رضاجان
با کوله باری از غم و آه آمدم من
با محرمان خویش همراه آمدم من
گفتی بیا و این همه راه آمدم من
گرچه برای دیدن شاه آمدم من
رویت نبینم،خوب می دانم رضاجان
سخت است نور دیده تر را نبینی
دل داده باشی روی دلبر را نبینی
بالا سر خود سایه سر را نبینی
خواهر شوی اما برادر را نبینی
ای روی تو خورشید تابانم رضاجان
در راه بودم راه من را سد نمودند
چها که با ذریه احمد نمودند
از دستشان هر آنچه که آمد نمودند
خصم علی بودند با من بد نمودند
از دست دادم جمله یارانم رضاجان
الحمدلله اهل قم اهل ولایند
اینها خدایی مردمانی با خدایند
در بی کسی با ناله هایت هم نوایند
بیمار اگر گردی به درد تو دوایند
چه خوب در این شهر مهمانم رضاجان
اینجا اگر گریه کنی منعی ندارد
همسایه بر همسایه عزت می گذارد
هر قدر هم چشمت زغصه خون ببارد
جای گلایه ، دایه رأفت بیارد
با یاد زهرا دیده گریانم رضاجان
شد روضه من بین بستر ، وای مادر
ناله زنم این شام آخر ، وای مادر
ای وای از آن ضربت در ، وای مادر
افتاد پیش چشم دختر ، وای مادر
من تا ابد زین غصه نالانم رضاجان
زینب تمام صحنه ها را دید ، ای وای
مادر ، میان شعله ها ، را دید ، ای وای
فرق علی شیر خدا را دید ، ای وای
هم تشت هم دشت بلا را دید ، ای وای
صبر جمیلش کرده حیرانم رضاجان
اینها همه یک سو ، عزای شام یک سو
گریه میان خنده های شام یک سو
رقصیدن رقاصه های شام یک سو
بد چشمی نامردهای شام یک سو
من بی قرار شام ویرانم رضاجان
گویم به صد شور و نوا ، بیچاره زینب
بر درد و غصه مبتلا ، همواره زینب
از دست داده هست خود یکباره زینب
در کوچه ها و شهرها آواره زینب
سر گشته غمهای جانانم رضا جان
#علی_سلطانی
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_شهادت
#رباعی
ماییم گدای حضرت معصومه
محتاج عطای حضرت معصومه
همراه رضا ز دیده خون می باریم
در روز عزای حضرت معصومه
آمد ز مدینه تا که در قم باشد
در مملکت امام هشتم باشد
شاید که خدا نخواست تا مرقد او
مانند مزار فاطمه گم باشد
در سر هوس دیدن دلبر دارد
بر سینه ی خود داغ برادر دارد
افسوس که تا دیار ساوه آمد
دیگر نتوانست قدم بردارد
زخمی به جگر داشت و در تب می سوخت
از داغ برادرش مرتب می سوخت
هر جا که سر دردِ دلش وا می شد
می گفت : " امان از دل زینب " می سوخت
با ناله دو چشمان ترش را وا کرد
تا سِیر کند دور و برش را ، وا کرد
نومید ز دیدن برادر بود و
با ذکر رضا بال و پرش را وا کرد
صد آه اگر بر جگرش افتاده
هر چند جدا ز دلبرش افتاده
کِی بر بدن برادرش رقصیدند ؟
کی دست کسی به معجرش افتاده
او خواهر یک امام بود و زینب... !
او شاهد احترام بود و زینب... !
ظلم بسیار اگر چه دید ، اما کِی -
در مجلسی از حرام بود ؟ و زینب... !
#محمود_مربوبی
@raziolhossein
#رباعی
ماییم گدای حضرت معصومه
محتاج عطای حضرت معصومه
همراه رضا ز دیده خون می باریم
در روز عزای حضرت معصومه
آمد ز مدینه تا که در قم باشد
در مملکت امام هشتم باشد
شاید که خدا نخواست تا مرقد او
مانند مزار فاطمه گم باشد
در سر هوس دیدن دلبر دارد
بر سینه ی خود داغ برادر دارد
افسوس که تا دیار ساوه آمد
دیگر نتوانست قدم بردارد
زخمی به جگر داشت و در تب می سوخت
از داغ برادرش مرتب می سوخت
هر جا که سر دردِ دلش وا می شد
می گفت : " امان از دل زینب " می سوخت
با ناله دو چشمان ترش را وا کرد
تا سِیر کند دور و برش را ، وا کرد
نومید ز دیدن برادر بود و
با ذکر رضا بال و پرش را وا کرد
صد آه اگر بر جگرش افتاده
هر چند جدا ز دلبرش افتاده
کِی بر بدن برادرش رقصیدند ؟
کی دست کسی به معجرش افتاده
او خواهر یک امام بود و زینب... !
او شاهد احترام بود و زینب... !
ظلم بسیار اگر چه دید ، اما کِی -
در مجلسی از حرام بود ؟ و زینب... !
#محمود_مربوبی
@raziolhossein
#حضرت_معصومه
#رباعی
با روی سیاه و بار سنگین گناه
با خجلت و شرمساری و حال تباه
در حضرت معصومه گزیدیم پناه
یا فاطمه اشفعی لنا عند الله
@raziolhossein
#رباعی
با روی سیاه و بار سنگین گناه
با خجلت و شرمساری و حال تباه
در حضرت معصومه گزیدیم پناه
یا فاطمه اشفعی لنا عند الله
@raziolhossein
😢1
#حضرت_معصومه_شهادت
دو خواهر در جهان مظلومه باشد
یکی زینب یک معصومه باشد
یکی دخت امیرالمومنین است
یکی معصومه محنت غمین است
یکی عصمت همیشه پرده دارد
یکی عفت بود آئینه دارد
یکی آئینه شرم و حیا بود
یکی ناموس ذات کبریا بود
یکی نور دل زهرای اطهر
یکی دسته گل موسی بن جعفر
یکی ریحانه بستان زهراست
یکی جان علی جانان زهراست
یکی گل بوسه زد مادر به رویش
یکی چون گل پدر می کرد بویش
یکی نام حسین ورد زبانش
یکی هجر رضا آرزده جانش
@raziolhossein
دو خواهر در جهان مظلومه باشد
یکی زینب یک معصومه باشد
یکی دخت امیرالمومنین است
یکی معصومه محنت غمین است
یکی عصمت همیشه پرده دارد
یکی عفت بود آئینه دارد
یکی آئینه شرم و حیا بود
یکی ناموس ذات کبریا بود
یکی نور دل زهرای اطهر
یکی دسته گل موسی بن جعفر
یکی ریحانه بستان زهراست
یکی جان علی جانان زهراست
یکی گل بوسه زد مادر به رویش
یکی چون گل پدر می کرد بویش
یکی نام حسین ورد زبانش
یکی هجر رضا آرزده جانش
@raziolhossein
❤1
#حضرت_معصومه_شهادت
دیده بر راهم و با گریه کمی آرامم
محتضر ،خسته ،از این بی کسی ایامم
ازهمان کودکی ام روزی من هجران شد
چهرده سال هم از وصل پدر ناکامم
از تو یک نامه فقط مانده برایم چه کنم؟
شده تسکین به همین نامه کمی آلامم
چقَدَر خوب شد اینجا سروکارم افتاد
میهمانِ قم و این سلسلة خوش نامم
چشم ناپاک نیفتاده سوی محمل من
فکر آوارگی زینب و شهرِ شامم
جز سلام ، از همه یک بی ادبی نشنیدم
سرِبازار ندادست کسی دشنامم
داغها دیدم اگر بی کس و تنها نشدم
دست بسته سرِهر کوچه تماشا نشدم
عزتم را نشکستند خیالت راحت
غیرتم را نشکستند خیالت راحت
پَرِ خاکی ننشسته است روی چادر من
حرمتم را نشکستند خیالت راحت
مثلِ کوفه وسط خطبة من کف نزدند
صحبتم را نشکستند خیالت راحت
دست بر سینه مودب همه ره وا کردند
شوکتم را نشکستند خیالت راحت
با لگد باز نکردند درِ بیت النور
خلوتم را نشکستند خیالت راحت
قم کجا شام کجا غربت سادات کجا
سرِ بر نیزه و دروازة ساعات کجا
دخترِ فاطمه ! بازار! خدارحم کند
چادرِ پاره و انظار خدا رحم کند
ما که از کوچه فقط خاطره بد داریم
شود این حادثه تکرار خدارحم کند
یک و زن و قافله و خنده نامحرم ها
بر اسیران گرفتار خدا رحم کند
یک شبه پیر شدی یا زتنور آمده ای
یک سر و این همه آزار خدا رحم کند
نیزه داران همه مستند نیفتی پایین
حنجرت خوب نگه دار خدا رحم کند
گیسویت کم شده و این جگرم میسوزد
بر من و زلف ِ خم یار خدا رحم کند
ظرفِ خاکسترِ یک عده هنوز آتش داشت
شعله افتاد به گلزار خدا رحم کند
دست انداخت یکی پرده محمل را کَند
جلویِ چشم علمدار خدا رحم کند
راهمان از گذرِ برده فروشان افتاد
این همه چشمِ خریدار خدا رحم کند
زنی از بام صدا زد که کدام است حسین
نوبت من شده این بار خدارحم کند
یک نفر گفت اگر بغض علی را داری
سنگ با حوصله بردار خدا رحم کند
#قاسم_نعمتی
@raziolhossein
دیده بر راهم و با گریه کمی آرامم
محتضر ،خسته ،از این بی کسی ایامم
ازهمان کودکی ام روزی من هجران شد
چهرده سال هم از وصل پدر ناکامم
از تو یک نامه فقط مانده برایم چه کنم؟
شده تسکین به همین نامه کمی آلامم
چقَدَر خوب شد اینجا سروکارم افتاد
میهمانِ قم و این سلسلة خوش نامم
چشم ناپاک نیفتاده سوی محمل من
فکر آوارگی زینب و شهرِ شامم
جز سلام ، از همه یک بی ادبی نشنیدم
سرِبازار ندادست کسی دشنامم
داغها دیدم اگر بی کس و تنها نشدم
دست بسته سرِهر کوچه تماشا نشدم
عزتم را نشکستند خیالت راحت
غیرتم را نشکستند خیالت راحت
پَرِ خاکی ننشسته است روی چادر من
حرمتم را نشکستند خیالت راحت
مثلِ کوفه وسط خطبة من کف نزدند
صحبتم را نشکستند خیالت راحت
دست بر سینه مودب همه ره وا کردند
شوکتم را نشکستند خیالت راحت
با لگد باز نکردند درِ بیت النور
خلوتم را نشکستند خیالت راحت
قم کجا شام کجا غربت سادات کجا
سرِ بر نیزه و دروازة ساعات کجا
دخترِ فاطمه ! بازار! خدارحم کند
چادرِ پاره و انظار خدا رحم کند
ما که از کوچه فقط خاطره بد داریم
شود این حادثه تکرار خدارحم کند
یک و زن و قافله و خنده نامحرم ها
بر اسیران گرفتار خدا رحم کند
یک شبه پیر شدی یا زتنور آمده ای
یک سر و این همه آزار خدا رحم کند
نیزه داران همه مستند نیفتی پایین
حنجرت خوب نگه دار خدا رحم کند
گیسویت کم شده و این جگرم میسوزد
بر من و زلف ِ خم یار خدا رحم کند
ظرفِ خاکسترِ یک عده هنوز آتش داشت
شعله افتاد به گلزار خدا رحم کند
دست انداخت یکی پرده محمل را کَند
جلویِ چشم علمدار خدا رحم کند
راهمان از گذرِ برده فروشان افتاد
این همه چشمِ خریدار خدا رحم کند
زنی از بام صدا زد که کدام است حسین
نوبت من شده این بار خدارحم کند
یک نفر گفت اگر بغض علی را داری
سنگ با حوصله بردار خدا رحم کند
#قاسم_نعمتی
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_شهادت
معصومه،نور چشم عزیز پیمبرم
اخت الرضا و دختر موسی بن جعفرم
هر چند در کتاب خدا نیست نام من
اما قسم به فاطمه،برتر ز هاجرم
گر قبر فاطمه ز نظرها نهان شده
پیدا بود به قم،که من از نسل کوثرم
از بس که داغدیده ام،افتادم از نفس
عمرم به سر رسید و شده روز آخرم
نام رضا بود به لب و نامه اش به بر
دارم به سینه آتش هجر برادرم
از هجر سوخت سینه ام،اما لگد نخورد
وز سینه آه می کشم ای وای مادرم
میسوخت در ز آتش و،زهرا به پشت در
هر لحظه یاد سینه و مسمار آن درم
دیگر نخورده است به دیوار صورتم
از ضربه ای کبود نگشته است منظرم
گل ریختند بر سر من اهل قم؛دگر
چون شامیان کسی نزده سنگ بر سرم
بگذاشت خصم داغ عزیزان به قلب من
اما نبود چشم کسی سمت معجرم
با معرفت هر آنکه بیاید زیارتم
شائق بگو؛شفیعه ی او روز محشرم
#محمود_اسدی_شائق
@raziolhossein
معصومه،نور چشم عزیز پیمبرم
اخت الرضا و دختر موسی بن جعفرم
هر چند در کتاب خدا نیست نام من
اما قسم به فاطمه،برتر ز هاجرم
گر قبر فاطمه ز نظرها نهان شده
پیدا بود به قم،که من از نسل کوثرم
از بس که داغدیده ام،افتادم از نفس
عمرم به سر رسید و شده روز آخرم
نام رضا بود به لب و نامه اش به بر
دارم به سینه آتش هجر برادرم
از هجر سوخت سینه ام،اما لگد نخورد
وز سینه آه می کشم ای وای مادرم
میسوخت در ز آتش و،زهرا به پشت در
هر لحظه یاد سینه و مسمار آن درم
دیگر نخورده است به دیوار صورتم
از ضربه ای کبود نگشته است منظرم
گل ریختند بر سر من اهل قم؛دگر
چون شامیان کسی نزده سنگ بر سرم
بگذاشت خصم داغ عزیزان به قلب من
اما نبود چشم کسی سمت معجرم
با معرفت هر آنکه بیاید زیارتم
شائق بگو؛شفیعه ی او روز محشرم
#محمود_اسدی_شائق
@raziolhossein
#حضرت_معصومه
#رباعی
جز درگه معصومه مرا نیست پناه
بردوش دلم کوله ای ازبار گناه
چشمم به شفاعت شما باشدوبس
یافاطمه اشفعی لنا عندالله
#مصطفی_نظری_طهرانی
@raziolhossein
#رباعی
جز درگه معصومه مرا نیست پناه
بردوش دلم کوله ای ازبار گناه
چشمم به شفاعت شما باشدوبس
یافاطمه اشفعی لنا عندالله
#مصطفی_نظری_طهرانی
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_شهادت
قم کجا شام کجا عزت و دشنام کجا
گل اکرام کجا سنگ لب بام کجا
یاری یار کجا بارش آزار کجا
لطف ایام کجا رنجش و آلام کجا
من گرفتار شدم عمه گرفتار ولی
دل آرام کجا هلهله عام کجا
من اسیر غم یار عمه اسیر غم یار
درک آلام کجا خنده حُکام کجا
من شدم ناقه نشین عمه شده ناقه نشین
محمل بسته کجا ناقه بی بام کجا
من چنان عمه خود داغ برادر دیدم
داغ اقوام کجا تهمت بدنام کجا
فرصت آل کجا کندن خلخال کجا
آل اسلام کجا سیلی و دشنام کجا
عنبر و عود کجا آتش نمرود کجا
تن تبدار کجا شعله به اندام کجا
معجر پاره کجا دختر آواره کجا
وحشت طفل کجا حمله به ایتام کجا
سرکجا سنگ کجا کوفه گل رنگ کجا
نیزه جنگ کجا خنجر گلفام کجا
#محمود_ژولیده
@raziolhossein
قم کجا شام کجا عزت و دشنام کجا
گل اکرام کجا سنگ لب بام کجا
یاری یار کجا بارش آزار کجا
لطف ایام کجا رنجش و آلام کجا
من گرفتار شدم عمه گرفتار ولی
دل آرام کجا هلهله عام کجا
من اسیر غم یار عمه اسیر غم یار
درک آلام کجا خنده حُکام کجا
من شدم ناقه نشین عمه شده ناقه نشین
محمل بسته کجا ناقه بی بام کجا
من چنان عمه خود داغ برادر دیدم
داغ اقوام کجا تهمت بدنام کجا
فرصت آل کجا کندن خلخال کجا
آل اسلام کجا سیلی و دشنام کجا
عنبر و عود کجا آتش نمرود کجا
تن تبدار کجا شعله به اندام کجا
معجر پاره کجا دختر آواره کجا
وحشت طفل کجا حمله به ایتام کجا
سرکجا سنگ کجا کوفه گل رنگ کجا
نیزه جنگ کجا خنجر گلفام کجا
#محمود_ژولیده
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_شهادت
هم غمِ اشک دو خواهر ، دو برادر راکشت
هم فراق دو برادر که دوخواهر را کشت
هر دو تا داغِ بزرگیست برای زهرا
وای از غصّۀ اولاد که مادر را کشت
خواهری در قُم و از هجرِ برادر جان داد
کوفه و شام هم آن خواهرِ دیگر را کشت
آه ای حضرت معصومه بمیرم بی بی
غربت تو به خدا شیعۀ حیدر را کشت
پیش چشمت به رضای تو جسارت شد ؟ ... نه
دید زینب که عدو سبط پیمبر را کشت
کرد خورشیدِ سرش بر افقِ نیزه طلوع
گیسوی درهمِ او خواهرِ مضطر را کشت
جان گرفت و به لبش آیۀ قرآن گل کرد
خیزران صوت رسای لب و حنجر را کشت
دلِ شب داخلِ ویران ، سر خونینِ حسین
در طبق آمد و این منظره دختر را کشت
#مهدی_مقیمی
@raziolhossein
هم غمِ اشک دو خواهر ، دو برادر راکشت
هم فراق دو برادر که دوخواهر را کشت
هر دو تا داغِ بزرگیست برای زهرا
وای از غصّۀ اولاد که مادر را کشت
خواهری در قُم و از هجرِ برادر جان داد
کوفه و شام هم آن خواهرِ دیگر را کشت
آه ای حضرت معصومه بمیرم بی بی
غربت تو به خدا شیعۀ حیدر را کشت
پیش چشمت به رضای تو جسارت شد ؟ ... نه
دید زینب که عدو سبط پیمبر را کشت
کرد خورشیدِ سرش بر افقِ نیزه طلوع
گیسوی درهمِ او خواهرِ مضطر را کشت
جان گرفت و به لبش آیۀ قرآن گل کرد
خیزران صوت رسای لب و حنجر را کشت
دلِ شب داخلِ ویران ، سر خونینِ حسین
در طبق آمد و این منظره دختر را کشت
#مهدی_مقیمی
@raziolhossein
#حضرت_معصومه
کرم ازدست تو ای دست عطا میچسبد
در شبستان تو قرآن و دعا میچسبد
بارها تجربه کردم به خدا در حرمت...
بیشتر از همه جا ذکر "رضا" میچسبد
#محمدحسن_بیات_لو
@raziolhossein
کرم ازدست تو ای دست عطا میچسبد
در شبستان تو قرآن و دعا میچسبد
بارها تجربه کردم به خدا در حرمت...
بیشتر از همه جا ذکر "رضا" میچسبد
#محمدحسن_بیات_لو
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_شهادت
قم شد مسیر آخرم الحمد لله
زخمی نشد بال و پرم الحمد لله
قم احترامم حفظ گردیده که دیده
من دختر پیغمبرم الحمدلله
در کوچه ها راه عبورم را نبستند
مانند زهرا مادرم الحمدلله
با ضربه سیلی میان کوچه ای تنگ
خونی نشد چشم ترم الحمدلله
بین در و دیوار با داغی مسمار
زخمی نگشته پیکرم الحمدلله
دعوا نشد بر چادر من جای پا نیست
خاکی نگشته معجرم الحمدلله
ما خاطراتی تلخ از بازار داریم
باز است ز هر سو معبرم الحمدلله
در کوچه تنگ یهودی ها نرفتم
آتش نیفتاده سرم الحمد لله
بالای نیزه قاری قرآن ندیدم
محمل نگشته منبرم الحمدلله
حرف سنان و شمر و خولی نیست اینجا
دارم تمام زیورم الحمدلله
کنج خرابه آبرویم را نبردند
دشمن نگفته کافرم الحمدلله
دور از وطن تشییع من چه دیدنی شد
قبرم همان دم شد حرم الحمدلله
مثل رقیه بی کفن دفنم نکردند
باشد تن من محترم الحمد لله
تا صبح زینب دور قبرش گریه میکرد
همراه سر از داغ دختر گریه میکرد
#قاسم_نعمتی
@raziolhossein
قم شد مسیر آخرم الحمد لله
زخمی نشد بال و پرم الحمد لله
قم احترامم حفظ گردیده که دیده
من دختر پیغمبرم الحمدلله
در کوچه ها راه عبورم را نبستند
مانند زهرا مادرم الحمدلله
با ضربه سیلی میان کوچه ای تنگ
خونی نشد چشم ترم الحمدلله
بین در و دیوار با داغی مسمار
زخمی نگشته پیکرم الحمدلله
دعوا نشد بر چادر من جای پا نیست
خاکی نگشته معجرم الحمدلله
ما خاطراتی تلخ از بازار داریم
باز است ز هر سو معبرم الحمدلله
در کوچه تنگ یهودی ها نرفتم
آتش نیفتاده سرم الحمد لله
بالای نیزه قاری قرآن ندیدم
محمل نگشته منبرم الحمدلله
حرف سنان و شمر و خولی نیست اینجا
دارم تمام زیورم الحمدلله
کنج خرابه آبرویم را نبردند
دشمن نگفته کافرم الحمدلله
دور از وطن تشییع من چه دیدنی شد
قبرم همان دم شد حرم الحمدلله
مثل رقیه بی کفن دفنم نکردند
باشد تن من محترم الحمد لله
تا صبح زینب دور قبرش گریه میکرد
همراه سر از داغ دختر گریه میکرد
#قاسم_نعمتی
@raziolhossein
❤1
#حضرت_معصومه_شهادت
#دوبیتی
نبودی و ندیدی کام عطشان
نبودی و ندیدی جسم عریان
ولی قربان آن خواهر که می دید
برادر را به زیر سم اسبان...
....
خدا را شکر طشت زر ندیدی
برادر را بدون سر ندیدی
اگر چه در فراقش گریه کردی
ولی بر حنجرش خنجر ندیدی
#سیدمجتبی_شجاع
@raziolhossein
#دوبیتی
نبودی و ندیدی کام عطشان
نبودی و ندیدی جسم عریان
ولی قربان آن خواهر که می دید
برادر را به زیر سم اسبان...
....
خدا را شکر طشت زر ندیدی
برادر را بدون سر ندیدی
اگر چه در فراقش گریه کردی
ولی بر حنجرش خنجر ندیدی
#سیدمجتبی_شجاع
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_شهادت
اگر چه سنگ صبور برادرش باشد
نشد کنار نفس های اخرش باشد
اگر چه همدم دلتنگی برادر بود
نشد زمان غم و درد دلبرش باشد
رضا رضا به لب و اشک نامه خوانش بود
سپرد سر به سفر تا کبوترش باشد
گذاشت پا به بیابان هجر تا شاید
فراق سر برسد تا که در برش باشد
تب فراق برادر اگرچه او را کشت
نشد که شاهد تاراج پیکرش باشد
نکشته پیش نگاهش کسی برادر را
ندیده نیزه نشین رأس انورش باشد
امام زاده ی موسی ابن جعفر است و ندید
نگاه قوم حرامی برابرش باشد
نگشته ذوب دلش در حرارت گودال
نشد که زائر رگ های حنجرش باشد
ندیده خنده ی بی شرم ساربانی را
ندیده حرمله ای سایه ی سرش باشد
ندیده کوچه ی پر کینه ی یهودی را
که با شکنجه نگهبان معجرش باشد
#حسن_کردی
@raziolhossein
اگر چه سنگ صبور برادرش باشد
نشد کنار نفس های اخرش باشد
اگر چه همدم دلتنگی برادر بود
نشد زمان غم و درد دلبرش باشد
رضا رضا به لب و اشک نامه خوانش بود
سپرد سر به سفر تا کبوترش باشد
گذاشت پا به بیابان هجر تا شاید
فراق سر برسد تا که در برش باشد
تب فراق برادر اگرچه او را کشت
نشد که شاهد تاراج پیکرش باشد
نکشته پیش نگاهش کسی برادر را
ندیده نیزه نشین رأس انورش باشد
امام زاده ی موسی ابن جعفر است و ندید
نگاه قوم حرامی برابرش باشد
نگشته ذوب دلش در حرارت گودال
نشد که زائر رگ های حنجرش باشد
ندیده خنده ی بی شرم ساربانی را
ندیده حرمله ای سایه ی سرش باشد
ندیده کوچه ی پر کینه ی یهودی را
که با شکنجه نگهبان معجرش باشد
#حسن_کردی
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_شهادت
تا کی به تو از دور سلامی برسانم
از تو خبری نیست برادر نگرانم
در میزند اینبار کسی...از هیجانم
شاید که تو برگشته ای ، ای پاره جانم
یک روز به یعقوب اگر جامه رسیده
حالا به من از سوی رضا نامه رسیده
ای کاش که از تو خبری داشته باشم
در آتش عشق تو پری داشته باشم
باید به خراسان سفری داشته باشم
در راه به قم هم نظری داشته باشم
با خاطر آسوده بمان چشم به راهم
یک قافله محرم بخدا هست سپاهم
این جادّه ها چشم به راه قدم ماست
این که نرسد قافله تا طوس، غم ماست
انگار که این خاک عراق عجم ماست
حالا که به قول پدرم، قم حرم ماست...
شاید که فراموش کنم دلبر خود را
باید که بسازم حرم مادر خود را
باید نرسیدن به رضا را بپذیرم
حالا به شهادت برسم یا که بمیرم
وقتی که پریشانم و بیمار و اسیرم
خوب است که در حجره ی خود روضه بگیرم
با یاد غم فاطمه هق هق بنویسم
بر حاشیه ی برگ شقایق بنویسم
با گریه ی من هیچ کسی کار ندارد
قم کار به مهمان عزادار ندارد
در کوچه دری هست که مسمار ندارد
معصومه ی تو دست به دیوار ندارد
اینجا به عیادت همگی آمده باشند
آنجا به شکایت همه زخمی زده باشند
بین نظر آن همه با این همه فرق است
بین همه در پشت در و همهمه فرق است
بین اثر هلهله با زمزمه فرق است
مابین غم فاطمه با فاطمه فرق است
نامحرم اگر هست در این کوچه غمی نیست
اینجا زدن فاطمه ها حرف کمی نیست
#مجید_تال
@raziolhossein
تا کی به تو از دور سلامی برسانم
از تو خبری نیست برادر نگرانم
در میزند اینبار کسی...از هیجانم
شاید که تو برگشته ای ، ای پاره جانم
یک روز به یعقوب اگر جامه رسیده
حالا به من از سوی رضا نامه رسیده
ای کاش که از تو خبری داشته باشم
در آتش عشق تو پری داشته باشم
باید به خراسان سفری داشته باشم
در راه به قم هم نظری داشته باشم
با خاطر آسوده بمان چشم به راهم
یک قافله محرم بخدا هست سپاهم
این جادّه ها چشم به راه قدم ماست
این که نرسد قافله تا طوس، غم ماست
انگار که این خاک عراق عجم ماست
حالا که به قول پدرم، قم حرم ماست...
شاید که فراموش کنم دلبر خود را
باید که بسازم حرم مادر خود را
باید نرسیدن به رضا را بپذیرم
حالا به شهادت برسم یا که بمیرم
وقتی که پریشانم و بیمار و اسیرم
خوب است که در حجره ی خود روضه بگیرم
با یاد غم فاطمه هق هق بنویسم
بر حاشیه ی برگ شقایق بنویسم
با گریه ی من هیچ کسی کار ندارد
قم کار به مهمان عزادار ندارد
در کوچه دری هست که مسمار ندارد
معصومه ی تو دست به دیوار ندارد
اینجا به عیادت همگی آمده باشند
آنجا به شکایت همه زخمی زده باشند
بین نظر آن همه با این همه فرق است
بین همه در پشت در و همهمه فرق است
بین اثر هلهله با زمزمه فرق است
مابین غم فاطمه با فاطمه فرق است
نامحرم اگر هست در این کوچه غمی نیست
اینجا زدن فاطمه ها حرف کمی نیست
#مجید_تال
@raziolhossein
❤1
#حضرت_معصومه_شهادت
هرشب میان بستر خود گریه می کنی
با حال گریه آور خود گریه می کنی
اصلا تمام اهل جهان گریه می کنند
تا بانگاه مضطر خود گریه می کنی
"سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است"
باهر اشاره ی سر خود گریه می کنی
هرلحظه خواهرانه رضا را صدا زدی
از دوری برادر خود گریه می کنی
کشتی عمر ناب تو پهلو گرفته است
در لحظه های آخر خود گریه می کنی
وقتی که خیره بر در و دیوار می شوی
داری به یاد مادر خود گریه می کنی
آتش میان ساحت گلخانه پا گرفت
در بین کوچه ها نفس مرتضی گرفت
#اسماعیل_شبرنگ
@raziolhossein
هرشب میان بستر خود گریه می کنی
با حال گریه آور خود گریه می کنی
اصلا تمام اهل جهان گریه می کنند
تا بانگاه مضطر خود گریه می کنی
"سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است"
باهر اشاره ی سر خود گریه می کنی
هرلحظه خواهرانه رضا را صدا زدی
از دوری برادر خود گریه می کنی
کشتی عمر ناب تو پهلو گرفته است
در لحظه های آخر خود گریه می کنی
وقتی که خیره بر در و دیوار می شوی
داری به یاد مادر خود گریه می کنی
آتش میان ساحت گلخانه پا گرفت
در بین کوچه ها نفس مرتضی گرفت
#اسماعیل_شبرنگ
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_شهادت
غمی میانِ دلِ خسته ام شرر دارد
دلِ شکسته ام اینگونه همسفر دارد
کبوتری که نشسته به رویِ ایوانم
دوباره آمده و از رضا خبر دارد
خیالِ غربتِ او می کُشد مرا ، اما
دلم زِ غصه ی زینب غمی دگر دارد :
زِ کاروانِ اسیران و خواهری تنها
که حلقه ای زِ یتیمانِ در به در دارد
زِ مادری که سپر شد کبود شد خم شد
زِ مادری که زِ غم دست بر کمر دارد
زِ مادری که کنارِ سر دو طفلانش
زِ کوچه های یهودی نشین گذر دارد
زِ دختری که یتیم است و در تمامیِ راه
به سمت نیزه ی بابا فقط نظر دارد
اشاره کرد به لکنت به عمه اش میگفت
بگو به دختر شامی که این ، پدر دارد
زِ صوت ضربه ی سنگین سنگها فهمید
لبان خشک پدر زخم هایِ تر دارد
سرِ پدر به زمین خورد و بین آن مردم
کسی نبود که سر را زِ خاک بردارد
#حسن_لطفی
@raziolhossein
غمی میانِ دلِ خسته ام شرر دارد
دلِ شکسته ام اینگونه همسفر دارد
کبوتری که نشسته به رویِ ایوانم
دوباره آمده و از رضا خبر دارد
خیالِ غربتِ او می کُشد مرا ، اما
دلم زِ غصه ی زینب غمی دگر دارد :
زِ کاروانِ اسیران و خواهری تنها
که حلقه ای زِ یتیمانِ در به در دارد
زِ مادری که سپر شد کبود شد خم شد
زِ مادری که زِ غم دست بر کمر دارد
زِ مادری که کنارِ سر دو طفلانش
زِ کوچه های یهودی نشین گذر دارد
زِ دختری که یتیم است و در تمامیِ راه
به سمت نیزه ی بابا فقط نظر دارد
اشاره کرد به لکنت به عمه اش میگفت
بگو به دختر شامی که این ، پدر دارد
زِ صوت ضربه ی سنگین سنگها فهمید
لبان خشک پدر زخم هایِ تر دارد
سرِ پدر به زمین خورد و بین آن مردم
کسی نبود که سر را زِ خاک بردارد
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#حضرت_معصومه
آیتى از خداست معصومه
لطف بی انتهاست معصومه
جلوهاى از جمال قرآن را
چهرهاى حق نماست معصومه
عطر باغ محمدى دارد
زاده مصطفى است معصومه
پرتوى از تلألوء زهرا
گوهرى پربهاست معصومه
ماه عفت نقاب آل كسا
دختر مرتضى است معصومه
اخترى در مدار شمس شموس
یعنى اخت الرضاست معصومه
زائران! یک در بهشت اینجاست
تربتش باصفا است معصومه
در توسل به عترت و قرآن
باب حاجات ماست معصومه
از مدینه به قصد خطه طوس
رهروى خسته پاست معصومه
تا زیارت كند برادر خود
فكر و ذكرش دعاست معصومه
روز و شب عاشق بیابان گرد
خواهرى باوفاست معصومه
یا مگر اوست زینب دگرى
كز برادر جدا است معصومه
تا بدانى كه نیمه ره جان داد
بنگر اكنون كجاست معصومه
از وطن دور و از برادر دور
حسرتش غم فزاست معصومه
گر چه نشكسته سینه و پهلویش
در دلش داغهاست معصومه
داغ زهرا و داغ اجدادش
وارث كربلاست معصومه
هر حسینیه بیت اوست حسان
چون كه صاحب عزاست معصومه
مرحوم #حبیبالله_چایچیان #حسان
@raziolhossein
آیتى از خداست معصومه
لطف بی انتهاست معصومه
جلوهاى از جمال قرآن را
چهرهاى حق نماست معصومه
عطر باغ محمدى دارد
زاده مصطفى است معصومه
پرتوى از تلألوء زهرا
گوهرى پربهاست معصومه
ماه عفت نقاب آل كسا
دختر مرتضى است معصومه
اخترى در مدار شمس شموس
یعنى اخت الرضاست معصومه
زائران! یک در بهشت اینجاست
تربتش باصفا است معصومه
در توسل به عترت و قرآن
باب حاجات ماست معصومه
از مدینه به قصد خطه طوس
رهروى خسته پاست معصومه
تا زیارت كند برادر خود
فكر و ذكرش دعاست معصومه
روز و شب عاشق بیابان گرد
خواهرى باوفاست معصومه
یا مگر اوست زینب دگرى
كز برادر جدا است معصومه
تا بدانى كه نیمه ره جان داد
بنگر اكنون كجاست معصومه
از وطن دور و از برادر دور
حسرتش غم فزاست معصومه
گر چه نشكسته سینه و پهلویش
در دلش داغهاست معصومه
داغ زهرا و داغ اجدادش
وارث كربلاست معصومه
هر حسینیه بیت اوست حسان
چون كه صاحب عزاست معصومه
مرحوم #حبیبالله_چایچیان #حسان
@raziolhossein
