Telegram Web Link
#حضرت_معصومه_شهادت


هر چند درد هجر به شانه کشیده ای
اما به طشت راس بریده ندیده ای

از داغ همرهان جگرت پاره شد ولی
از دوری رضا به یقینم بریده ای

در بین حمله در وسط کاروان بگو
پای برهنه در پی طفلی دویده ای؟

هر چند بود خصم دنی،بی حیا ولی
اسم کنیزی از لب دشمن شنیده ای؟

در بین راه تاب و توانت گرفته شد
هردم به یاد عمه ی قامت خمیده ای

با یاد لحظه ای که عقیله به بزم می
فریاد زد دگر به مرادت رسیده ای

(گه بر فروش حکم کنی گه به قتل ما
ظالم مگر تو آل علی را خریده ای)*

#محمود_اسدی_شائق
*جودی خراسانی

@raziolhossein1
1
#حضرت_معصومه_شهادت
#رباعی

زخمی به جگر داشت و در تب می سوخت
از داغ برادرش مرتب می سوخت

هر جا که سَرِ دردِ دِلش وا می شد
می گفت: امان از دل زینب... می سوخت
 
#حمید_مربوبی

@raziolhossein
#حضرت_معصومه_شهادت


غریب شهر خراسان بیا برادر من
ز دوری تو چکد خون،ز دیده ی تر من

ببین که یار تو بی یار و یاور افتاده
ببین که خواهر تو بین بستر افتاده

به روی سینه ی خود نامه ی تو را دارم
مدام زیر لبم ذکر یا رضا دارم

بیا که با تو بگویم ز درد و غم هایم
نمانده تاب و توانی به کل اعضایم

میان راه شکستند حرمتم ای یار
ولی به قم شده جبران غربتم ای یار

خدا گواست ندیدم بدی ز مردم قم
نچیده اند در این شهر،پشت در هیزم

سخن ز کینه و بغض علی در اینجا نیست
میان مردم اینجا غلاف اصلا نیست

به غیر گل به سر من کسی سری نزده
کسی به پهلوی من،تخته ی دری نزده

اگر چه داغ روی داغ دیده خواهر تو
ولی به دست حرامی ندیده ام سر تو

اگر چه سوخت دلم از هجوم درد و ستم
نبرده اند مرا بین جمع نامحرم

عزیز کرده ی ما که،اسیر سلسه نیست
جواب گریه ی من نیش خند حرمله نیست

مرا به شهر چه با احترام می بردند
عقیله را وسط ازدحام می بردند

#محمود_اسدی_شائق

@raziolhossein
#حضرت_معصومه_شهادت


حاشا که راه عاشقی بی دردسر باشد
حاشا که عاشق شام هجرش را سحر باشد

سهمش پریشانی‌ست حیرانی‌ست ویرانی‌ست
خواهر که از حال برادر بی خبر با شد

این راه را با شوق دیدار تو طی کردم
راضی مشو باغ امیدم بی ثمر باشد

انگار تقدیرم فراق توست پس باید
با نا امیدی چشم گریانم به در باشد

دارم جواب نامه ات را می دهم اما
با نامه ای که دستخطش چشم تر باشد

تنها به اینجا آمدم اما خیالت تخت
حاشا که در قم مردمان بدنظر باشد

حتی اگر داغ تو را در طوس می دیدم
دیگر نمی دیدم تنت بی بال و پر باشد

دیگر نمی دیدم سرت در طشت زر باشد
یا که لب خشکت اسیر چوب تر باشد

آری تو هم هرگز نمی دیدی که ناموست
با قاتلانت چند منزل همسفر باشد

در ازدحام مردمان بدنظر باشد
در زیر پای اسب ها دنبال سر باشد

#محمدعلی_بيابانی

@raziolhossein
#حضرت_معصومه_شهادت


اشک من از این روضه به آخر نرسیده
جز حسرت دیدار به خواهر نرسیده

شیرین تر از این نیست،به معشوق رسیدن
تلخ است که خواهر به برادر نرسیده

آئینه ی صدیقه و آئینه ی زینب
دق کرد از این غم که به دلبر نرسیده

حق داشت از این داغ جگر سوز شود آب
وقتی به نبأ سوره ی کوثر نرسیده

با این همه صدشکر که در محضر خواهر
پیراهن دلدار به لشگر نرسیده

یا در وسط معرکه نامرد پلیدی
محض صله با نیزه و خنجر نرسیده

پس تا دم آخر دم او ذکر رضا بود
در بازدم این ذکر به حنجر نرسیده

#محسن_صرامی

@raziolhossein
#حضرت_معصومه


باز هم رو بر این در آوردم 
بهر این آستان ، سر آوردم 

گفتم از پا فتاده ام ، گفتند 
رو بر این در بیاور آوردم 

چه جز آلودگی ، به همراهم؟ 
در حریمی مطهر آوردم 

باغ طاعت ز خشکسالی سوخت 
شاخ بی برگ و بی بر آوردم 

همه جا ، تیربار و آتش بود 
لاجرم ، رو به سنگر آوردم 

گر چه تر دامنم ز کرده ، ولیک 
اشک را دامنی تر آوردم 

هر زمان زد هوای قم به سرم 
گویی از شوق ، پر در آوردم 

بر حریمت که باب حاجات ست 
داورم داده ، باور آوردم 

از جوار رضا رسیده ، سلام 
از برادر به خواهر آوردم 

دل نباشد درون سینه که من 
با خود اسپند و مجمر آوردم 

وز دل خون چکان خود ، شب و روز 
دیده ای خون فشان تر آوردم 

مرهمی نه ، به روی زخم دلم 
پدرم ، داغ دختر آوردم 

دست ، خالیست لیک با شعرم 
حب زهرا و حیدر آوردم 

بیت بیت ام به یاد اهل البیت 
یک سبد گل معطر آوردم 

شعرم از سوز روز عاشوراست 
بوی گل های پرپر آوردم 

مورم و خوشه چین خرمنشان  
توشه ای بهر محشر آوردم 


#علی_انسانی

@raziolhossein
#حضرت_معصومه_مدح
#رباعی

یاد تو شفاست حضرت معصومه
نام تو دواست حضرت معصومه

درمانده ام و دوای دردم بانو
در دست شماست حضرت معصومه

.....

ای روح ادب فاطمه ی معصومه
ای زینت اَب فاطمه ی معصومه

تا آنکه به پابوسیِ تو ، دل برسد
مارا بطلب فاطمه ی معصومه

#سیدمجتبی_شجاع

@raziolhossein
#حضرت_معصومه_شهادت


تا که یاد غم هجر پدرش می افتاد
سختی راه سفر از نظرش می افتاد

تب که می کرد ز تاب و تب زهرا می سوخت
گریه می کرد و چنین پلک ترش می افتاد

تا که ضجه به نماز شب زینب می زد
از نماز شب و اشک سحرش می افتاد


بقچهء معجر او شکر خدا دست نخورد
گرچه در کوچه و برزن گذرش می افتاد

کوفه و صحنهء بازار مجسم می شد
هر زمان شاخه گلی دور و برش می افتاد

یاد سرنیزه و آن محمل خونی می کرد
حرف دوری برادر، ز سرش می افتاد

روضه اش بود زبان حال حسین آن وقتی
که به زانو به دو پای پسرش می افتاد

عمه آمد که کمک حال برادر باشد
ولی افسوس شرر بر جگرش می افتاد

حال ارباب که این بود، به زینب چه گذشت
تا که می گفت علی را نبرش می افتاد

یکطرف از بدنش را ز زمین بر می داشت
نه نمی شد! دو سه جای دگرش می افتاد


#رضا_دین_پرور

@raziolhossein
#حضرت_معصومه_مدح
#حضرت_معصومه_شهادت



عجب بـارگاه عظیـمی چه نـــوری
مَلَک چشم بر راهِ فیضِ حضـــوری
چه عِطرِ بهشتی چه وادیِّ طوری
زصدیقــه‌ی طاهـــره چه ظهــوری
قدومش مُنـــوّر ، حریمش مُطهّــر
سلامٌ عَلیٰ بِنتِ موسیَ بن جعفـــر

همه ســائل آستــــانش وَ من هم
همه در حرم میهمـانش وَ من هم
همه عاشــق خانـدانش وَ من هم
همه اَمنْ در سایبانش وَ من هم...
...ندیدم از این سایبان جای بهتر
سلامُ علیٰ بنتِ موسیَ بنِ جعفـر

به دنیـا کریمــه به عقبـــا شفیعة
کلامش بَلیغــة ، مقـــامش رفیعة
بنــازم به این جودو طبـعِ مَنیعة
شفــاعت کند دوستـان را جمیعة
قیـامت به پا می کند روز محشر
سلام علی بنت موسی بن جعفـر

در اینجــا نمــــوده چه با آبــرو ها
به یـافـاطمــــــــه اِشفَعـــیٖ آرزوها
چه زیباست در محضرش گفتگوها
به نَصِّ کلامِ «فـِداهـا اَبـُوهــــا»...
در این رُتبه هم قُرب دارد به مادر
سلامٌ عَلیٰ بنتِ موسیَ بنَ جَعفــر

مرا اُلفتــی هست با خاکِ کــویش
عجب نعمتی!من کجا ، گفتگویش
قســم بر تَهَجُّد ، به آب وضــویش
دورکعت نمـازِ سحــر پیشِ رویش
زِ لَـذّاتِ دنیــا و عُقبــاست بهتــــر
سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بنِ جعفــر

به قـم آمد و شهــر شد میـزبانش
چه حقی اَدا کرد از میهمــــــانش
همــه می گـرفتنــد ازهـم نشانش
بمیـــــرم بـــرای دل عمــه جانش
گـرفتـــــار شـد بین اَنظار و مَعبَر
سلامٌ علیٰ بنتِ موسی بن جعفـر

بمیــرم که اورا سلامش نکردند
به شام آمد و احترامش نکردند
تـوجّـه به اشگِ مُدامَش نکردند
ترحـــم در آن ازدحامش نکردند
جسارت کجا چادر دخت حیدر
سلامٌ علیٰ بنت موسی بن جعفر

.کسی دیده اورا گـرفتـــار ؟ هرگز
ز سنگ جفـــــــا دیده آزار ؟ هرگز
کشیـــدنــد اورا به بـــازار ؟ هرگز
به بزم مِی و جمعِ اغیـــار ؟ هرگز
ندیده روی نیـــــــــزه رأس برادر
سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بن جعفر

غم دوری و هجر محبوب دیده
ستـــــــم از جفای زمانه کشیده
چرا رنگ از روی بی بی پریده؟
مگر حرف زشتِ کنیزی شنیده؟
مگر دختری برده در دامنش سر؟
سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بن جعفر

غمی هجر یارش به سینه نهفته
اگرچه زغم گوهر از اشگ سفته
سخن باکسی غیــر محرم نگفته
و حتی شبـی در خـــرابه نخفته
و نشنید او نــاســــزای مکــــــرر
سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بن جعفر

نه خون سرش بود بر رو نقابش
نه یک چادر پاره بـوده حجابش
نه دادند با چشــم مردم عذابش
نه بردند در بیـــن بـــزم شرابش
ندیده جســـــارت به رأس برادر
سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بن جعفر

نبــوده به طشت طلایش نظاره
نکــرده گــریبــان خود پاره پاره
نگفتـه نزن خیــــزران را دوباره
ندیده رباب و ســر شیــر خواره
سر طفل در طشت! بیچاره مادر
سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بن جعفر


#محمدعلی_قاسمی_خادم

@raziolhossein
2
#حضرت_معصومه_مدح


تو مجموعه‌ی لطف‌ و جود و عطایی
تو یک چشمه از جوشش هَل اَتایی
تو دریاچه نه ؛ بَحر بی انتهایی
چه‌گویم‌که‌هستی؟چه‌گویم‌چه‌هایی؟
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

تو زهرا خصالی تو زهرا جمالی
تو زهرا مَآبی تو زهرا جلالی
تو زهرا سِرشتی تو زهرا مثالی
تو در دوره‌ی خویش خیرالنّسایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

تویی راحت جان موسی بن جعفر
تویی روح و ریحان موسی بن جعفر
تویی یاس بُستان موسی بن جعفر
تو بنت الامامی تو بنت الهُدایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

تو عَذراترین مریم اهل بیتی
تو در هر دمی همدم اهل بیتی
در اسرار حق، مَحرم اهل بیتی
تو تندیس آن چارده مُقتدایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

هُمای بهشتی و عرش آشیانی
که در عُشّ دین صاحب آستانی
تو باب الرّضایی تو بابُ الجَنانی
بهشت خداوند در خاک مایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

تو مانند کلثوم، زینب ترینی
خدیجه وقار اَستی و بی‌قرینی
وفادار مانند اُمّ البنینی
تو منظومه ی جمع معصومه هایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

چه گویم؟که بابا ثنای تو گفته
((فداها ابوها))برای تو گفته
به مدحت ولیّ خُدای تو گفته
که در حشر تو شافع شیعه هایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

در اطراف صحنت غُباریم بانو
به درگاه تان خاکساریم بانو
به لطفت در این شهر داریم بانو
عجب کاظمینی؛عجب کربلایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

تو نَفس نفیس اَنیس النّفوسی
تو همشیره‌‌ی شخصِ شَمس الشّموسی
درِ خانه ات از پی خاکبوسی
رسیدند صدها چو شیخ بهایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

از این در چو بُردیم فیض دوچندان
طمع‌کار گشتیم ما مستمندان
به اقرار ما فرقه‌ی دردمندان
تو با درد هر بینوا، آشنایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

اگرچه در این خاک کم غم ندیدم
در این شوره زار آب زمزم ندیدم
به من درد دادند و مرهم ندیدم
ولی از قُمم نیست مِیل جُدایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

به این خسته حال مجاور نظر کن
تو ای روح شعرم به شاعر نظر کن
به من هم به عنوان زائر نظر کن
تو رُخصت دهی می‌شوم نینوایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

#محمد_قاسمی

@raziolhossein
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#رباعی


اى جوهر عقل! عشق را مفهومی
هم‌چون شب قدر، قدر نامعلومی
قم با تو مدینهٔ ولایت شده است
تو، فاطمهٔ‌ چهارده معصومی
........

یافاطمه اشفعی لنا فی‌الدنیا
یافاطمه اشفعی لنا فی‌العقبا
یافاطمه اشفعی لنا فی‌الجنه
(یعنی داری هوای ما را همه‌جا...)
......

خوش‌بخت کسی که با تو الفت دارد
پیمان محبت و کرامت دارد
روحی عاشق، شوق زیارت، دل خوش
یعنی، دعوت‌نامه«لیاقت» دارد
......

ای دختر «عصمت» و «ولی‌الحسنات»
بانوی کریمه، گنج لطف و برکات
یا ایتهاالفاطمةالمعصومه
تقدیم به محضرت هزاران صلوات...


#سید_مهدی_حسینی_رکن_آبادی

@raziolhossein
#حضرت_معصومه_مدح
#حضرت_معصومه_شهادت


از خدا می گفت از نسل پیمبر هم که بود
تازه از ذریه ی زهرا و ‌حیدر هم که بود

عمه ی بخشش به سائل،خواهر رأفت به خَلق
در حوائج دختر موسی بن جعفر هم که بود

با یکی خیلی شباهت داشت بین اهل بیت
جان بابا بود،والا بود،خواهر هم که بود

کربلا را داشت می آورد با خود سوی قم
مثل زینب خسته و‌ مغموم و ‌مضطر هم که بود

اتفاقا تیر و شمشیر و سنان را دیده بود
اتفاقا ساعتی در بین لشکر هم که بود

اتفاقا لحظه ای مثل رقیه عمه اش؛
در بیابان بود،بی کس بود،دختر هم که بود

لحظه ای مثل رقیه،روز و شب زینب صفت
کوه ماتم بود دنبال برادر هم که بود
...

مثل زینب شاهد تشییع پیغمبر نبود
شاهد غم های بی زهرایی حیدر نبود

مثل زینب بود دختر بود اما باز هم
شاهد غم های مادر در مصاف در نبود

گرچه خواهر بود با آقا علی موسی الرضا ع
با حساب کوچه و گودال او خواهر نبود

مثل زینب بود اما در کنار خیمه ها
بیقرار ارباً اربا کردن اکبر نبود

حرمله وقتی که زانو زد در آن سو، اینطرف
چند لحظه بعد زینب دید علی اصغر نبود

مثل زینب بود بر لب بود جان او ولی
هیچ جا درشهر قم دلواپس معجر نبود

فرق دارد ساربان شهر قم با کربلا
لااقل در ذهن خود دنبال انگشتر نبود


#مهدی_رحیمی_زمستان
.


@raziolhossein
#حضرت_معصومه_شهادت
#حضرت_معصومه_مدح


مشهد بُوَد برادر و قم هست خواهرش
اما چه خواهری که جدا از برادرش

دردانه خواهری که به دریایِ معرفت
شد غرقِ در مقام رضا پای تا سرش

در وصف آن سلاله ی عصمت همین بس است
خوانند پاره ی تن موسی بن جعفرش

دارالسلام خانه ی آن خانمی است که
محضِ سلام آمده جبریل محضرش

بانوی قم که با سخن "اِشفَعی لَنا"
خواندند آب و آینه خاتون محشرش

حوا به وصف پاکی او خواند مریمش
هاجر به شرح عصمت او خواند کوثرش

گفتم به دل زیارت زهرا کجا کنم ؟
گفتا برو به جنّت قم نزد دخترش

ای اهل قم ستاره بچینید از آسمان
تا لحظه ی ورود بریزید بر سرش

ای کاروان که محمل آیینه میبری
ای وای اگر غبار نشیند به معجرش

خون جای اشک می‌چکد از چشم کائنات
سخت است این مصیبت و سخت است باورش

زندانِ غم بود دلش از ماتمِ پدر
زنجیر غم به پا بود از مرگِ مادرش

داغ جدایی از پدر او را شهید کرد
شد ماجرای هجر رضا داغ دیگرش

این داغ دیده خواهر والا مقام را
بُردند دو امام به قبر مطهرش

بسیار ناله کرد و فراوان گریست او
دیگر ندید آتش و خون  دیده ی ترش      

گریم به خواهری که روی خاکهای گرم
می دید بی کفن تن پاک برادرش

گریم به خواهری که ملائک گریستند
وقتی ز بی کسی زده بر سینه و سرش

خواهر به روی تَلّ و برادر به زیر پا
زد  دست و پا  برادر و  خواهر برابرش

می دید مادر آمده بوسد گلوی او
می دید خون چکد ، ز کف شمرو خنجرش


#میثم_مومنی_نژاد

@raziolhossein
#حضرت_معصومه_مدح
#حضرت_معصومه_شهادت



ای بـه قـم آفتـــاب قلـب جهـان      
دخـت مـــوسی سـلالـۀ قــــرآن

عمه و دخت و خواهر سه امام
مـــــادر کـــــل عــــالـم امکــــان

تــو بــه چشـــم ائمـه زهـــرایی
بعـد زهـرا بـه قدر و عزت و شان

زینـــب دوم بنــــــی الــــــزهـــرا
عمـــۀ چــــــار حجــــت یـــــزدان

هـــم وجـــودت کـــریمـۀ عتــرت
هـــــم ولایـــت حقیـقت ایمــــان

فیـض فیضیـه از کــرامت تـوست
شهـر قـم از تو گشته مهد امان

حـــــــرم یـــــــازده ولــــی خـدا
حــرم تــوست ای سپهــر مکـان

مـــدح تـــو ای ملیکـــۀ هستـی
وصـــف تــــــو ای یگـــــانـۀ دوران

نـه تـوان بـا هـزار دسـت نوشت
نــه تـــوان گفت بــــا هــزار زبـان

صحـن تـو مسجـد الرسول همه
حـــرم امـن تــوست کعبــۀ جـان

پـــدر و مـــــــادرم بـــــه قـربانت
نـه، همــه جـــان عــالمت قربان

کــــوثـر کــــوثـر رســـــول خـــدا
عصــمـت عصــمـت الله منّــــــان

قـــم جـــلال مدینـــه پیــدا کـرد
تـــا نهـــــادی قــدم بـه دیـدۀ آن

گشــت روز ورود تـــــــو در قـــم
روز عیــــد کــــرامت و احســــان

روز عیــد نـــــــزول رحمــت هـــا
روز عفــــو و عنــــایـت و غفـــران

اهـــل قـــم از بـــرای استقبــال
همـه بـا دستـه گـل شدند روان

مــرد و زن دور محملـت گشتنـد
اشــک شوق همـه ز دیـده روان

قـم دل از گلشن بهشت گرفت
محملت بس که گشت گل باران

همـه گفتنـد فــاطمه در حشــر
پــای بنهــــاده  ای گنـــه کــاران

حــرمت شیعیـــان قـم ز تـو کرد
ستــم اهــــل شــــام را جبــران

کاش زینب به قم سفر می کرد
تــا نمی دیــد آن همـــه طغیــان

اهــل قــم کـی بـــرند مهمان را
گـه بـه بـــزم شـراب و گه زندان

جــای تــو بیـت مـــوسی خـزرج
جــای زینـب بـــه گـوشۀ ویـــران

دور تــو عـــالمان فقــه و اصــول
دور او ابن سعد و شمر و سنان

دور تو دسته های گل در دست
دور او سنـگ بـــود و زخــم زبان


#غلامرضا_سازگار


@raziolhossein
1
#حضرت_معصومه_دودمه


عصمت تو نور زهرا را نمایان می‌کند
حضرت معصومه

خواهر سلطان درعالم کار سلطان می‌کند
حضرت معصومه


#قاسم_نعمتی

@raziolhossein
#حضرت_معصومه_مدح



بانوی آفتابی قم برشما سلام
برمحضرمقدسه ات ازخدا سلام

تو واجب السلامی وهرکس محب توست
واجب بود کند به حضور شما سلام

ای مظهر شرافت و ایمان تو را درود
ای اسوه ی عفاف و کرامت تو را سلام

نازم به قدر و منزلتت کز ازل تو را
آید هم از فرشته هم از اولیا سلام

چون چشم مهر و ماه فتد برحریم تان
خورشید و مه کنند به تو از سما سلام

اجر زیارت تو بهشت است پس رواست
زائر درود آرد و گوید تو را سلام

وقتی در بهشت ز قم باز می شود
باید به محضر تو کند ماسوا سلام

گویی جواب زائر خود را در این مقام
ای برمقام و منزلتت  بی ریا سلام

ای کاش روز حشر «وفایی»حضورتان
گوید که ای شفیعه ی روز جزا سلام


#سیدهاشم_وفایی

@raziolhossein
#حضرت_معصومه_شهادت


معصومه با زینب عزایش فرق دارد
اصلا تمام روضه هایش فرق دارد

خیلی شبیه عمه جانش بود اما
مهمانی و مهمانسرایش فرق دارد

می شد زاستقبال شهر قم بفهمی
مهمان که زن باشد برایش فرق دارد

دور و برِ معصومه را زنها گرفتند
قم غیرت و شرم و حیایش فرق دارد

با احترام او را به بیت‌النور بردند
چون دختر زهراست جایش فرق دارد

اینجا یهودی نیست خاکستر بریزد
با شام حتی کوچه هایش فرق دارد

اینجا سر کوچه تماشایش نکردند
اما عقیله ماجرایش فرق دارد

بر روی نی راس برادر را ندیده
با عمه حتی وااخایش فرق دارد

خیلی اذیت شد به شهر کوفه اما
شام بلا درد و بلایش فرق دارد

با هر چه می شد میزدند اما رقیه
میگفت سیلی بی هوایش فرق دارد

با دیدن اصغر رباب از حال میرفت
بین اسیران وای‌وای‌ش فرق دارد

میگفت لالایی نخواب از نی می‌افتی
این دفعه مادر لای لای‌ش فرق دارد

#عبدالحسین

@raziolhossein
2
#حضرت_معصومه_مدح


حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد
جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد

گنبد زرد تو از پرتو آیات پر است
از حدیث کرم و شرح کرامات پر است

می‌توان گفت که سرچشمۀ نور است اینجا
جمعه در جمعه کسی گرم حضور است اینجا

اهل قم جمله بر آن‌اند خراسان اینجاست
مهد آرامش دل‌های پریشان، اینجاست

تار و پودت همه دین است، خدا می‌داند
روشن از نور یقین است، خدا می‌داند

روشنای نفس شاهچراغی، آری
با خودت عطر حریم رضوی را داری

چه بگوییم که توصیف تو کامل باشد؟
واژه‌ای نیست که با عشق معادل باشد

پاکی مطلقی ای عشق! چه نامی داری!
پای در عرش نهادی، چه مقامی داری!

نور چشم پدری، یاس معطر شده‌ای
معنی تازه‌ای از سورۀ کوثر شده‌ای

پای تا سر همه آیینۀ طاها هستی
تو که یادآور صدیقۀ کبری هستی

قدم پاک تو بی‌شک قدم فاطمه است
حرمت نیز یقیناً حرم فاطمه است

در کنارِ تو شب و زمزمه را می‌فهمیم
به خدا رایحۀ فاطمه را می‌فهمیم

تو روایت‌گر آن گوهر نابی، بانو!
جلوۀ روشن آیینه و آبی، بانو!

می‌توان با تو به آن رایحۀ پاک رسید
پر زد از خاک به اندیشۀ افلاک رسید

‌می‌توان با تو به سرمنزل توحید رسید
از شب تیره گذر کرد، به خورشید رسید

می‌توان یک سحر از جرم و خطا عاری شد
مثل امواج روان در حرمت جاری شد

در حریمت همه اندیشۀ طاعت دارند
به شفا آمدگان شوق شفاعت دارند

زائران رایحۀ آه تو را می‌فهمند
ماجرای غم جانکاه تو را می‌فهمند

قصۀ آمدنت قصۀ بی‌تابی‌هاست
شوق دیدار سحر، قصۀ بی‌خوابی‌هاست..

دوری از عشق، چه دلخسته و پیرت کرده
این‌چنین راهی این راهِ خطیرت کرده

سختی راه... چه باید بنویسم بانو؟
عمرِ کوتاه... چه باید بنویسم بانو؟

قسمت این است که قم چشمۀ جودت باشد
تو بمانی و پر از عطر وجودت باشد

تو بمانی و قم از مِهر تو آکنده شود
شوق در خاطرۀ خاک پراکنده شود

تا که هر گوشۀ این خاک معطر باشد
قسمت این است که قم مشهد دیگر باشد

ای شفاعت‌گر محشر! نظری کن ما را
این همه قطرۀ جا ماندۀ از دریا را

نظری کن که شبی زائر کویت باشیم
سائل دائمی صحن نکویت باشیم

شک نداریم پر از نور یقین است اینجا
جلوۀ خاکی فردوس برین است اینجا..


#قاسم_بای

@raziolhossein
2
#حضرت_معصومه_مدح


غریب شهر قمی... نه، که آشنا هستی
تو مثل فاطمه، معصومۀ خدا هستی

هزار فخر تو را هست در جهان امّا
همین بس است شرف، خواهر رضا هستی...

نوشته‌اند به تقدیر تو که زائر باش
هنوز زائر آن مشهدالرضا هستی...

به بارگاه تو دل از یقین شود لبریز
تویی که معنی «یَهدی لِمَن یَشا» هستی...

شکسته پشت من از این همه گناه، اما
چه غم مرا که توأم شافع جزا هستی...

چه خوانمت که زبان، عاجز است از وصفت
چه گویمت که تو مستغنی از ثنا هستی


#عباس_شاهزیدی

@raziolhossein
1👍1
#حضرت_معصومه
#رباعی

در خانه خود پر از غم و تشویشم
بیگانه از آشنا و دور از خویشم

در صحن تو آنقدر سبک بالم که 
حتی به بهشت هم نمی اندیشم

#محسن_ناصحی

@raziolhossein
1
2025/10/23 09:25:28
Back to Top
HTML Embed Code: