تو اما هیچ وقت فراموش نکن
روزی که افتاده باشی
از زمین بلندت میکنم
اگر هم نتوانم
کنارت دراز میکشم...
#تورگوت_اویاز
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
روزی که افتاده باشی
از زمین بلندت میکنم
اگر هم نتوانم
کنارت دراز میکشم...
#تورگوت_اویاز
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
❤13👍1
خندهای کو که به دل انگیزم؟
قطرهای کو که به دریا ریزم؟
صخرهای کو که بدان آویزم؟
مثل این است که شب نمناک است.
دیگران را هم غم هست به دل،
غم من، لیک، غمی غمناک است.
#سهراب_سپهری
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
قطرهای کو که به دریا ریزم؟
صخرهای کو که بدان آویزم؟
مثل این است که شب نمناک است.
دیگران را هم غم هست به دل،
غم من، لیک، غمی غمناک است.
#سهراب_سپهری
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
❤12
Forwarded from Hamkade.ir
آیا شما افسرده هستید⁉️
علائم افسردگی رو میشناسید⁉️
برای پیدا کردن پاسخ این سوالات در تست افسردگی به صورت رایگان شرکت کنید
روی لینک زیر کلیک کنید 👇👇
https://www.instagram.com/s/aGlnaGxpZ2h0OjE4MjkxNDYyOTM3MTEzOTYx/story_media_id=3128030798770010505_8500639356&igshZDZ3d3A1bjFveXow
علائم افسردگی رو میشناسید⁉️
برای پیدا کردن پاسخ این سوالات در تست افسردگی به صورت رایگان شرکت کنید
روی لینک زیر کلیک کنید 👇👇
https://www.instagram.com/s/aGlnaGxpZ2h0OjE4MjkxNDYyOTM3MTEzOTYx/story_media_id=3128030798770010505_8500639356&igshZDZ3d3A1bjFveXow
👍2
Forwarded from تنها صداست که میماند
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@homayounghanizadeh
@sajadafsharian
تهیه بلیت
https://www.tiwall.com/s/daedalus.icarus2
پیشفروش روزهای جدید از فردا ۱۲ ظهر
@sajadafsharian
تهیه بلیت
https://www.tiwall.com/s/daedalus.icarus2
پیشفروش روزهای جدید از فردا ۱۲ ظهر
👍2
گیاه تلخ افسونی!
شوکران بنفش خورشید را
در جام سپید بیابانها لحظه لحظه نوشیدم
و در آیینهی نفس کشندهی سراب
تصویر تو را در هر گام زندهتر یافتم.
در چشمانم چه تابشها که نریخت!
و در رگهایم چه عطشها که نشکفت!
آمدم تا تو را بویم
و تو زهر دوزخیات را با نفسم آمیختی
به پاس این همه راهی که آمدم!
غبار نیلی شبها را هم میگرفت
و غریو ریگ روان خوابم میربود.
چه رویاها که پاره نشد!
و چه نزدیکها که دور نرفت!
و من بر رشته صدایی ره سپردم
که پایانش در تو بود.
آمدم تا تو را بویم،
و تو زهر دوزخیات را با نفسم آمیختی
به پاس این همه راهی که آمدم!
دیار من آن سوی بیابان هاست.
یادگارش در آغاز سفر همراهم بود.
هنگامیکه چشمش بر نخستین پردهی بنفش نیمروز افتاد
از وحشت غبار شد
و من تنها شدم
چشمک افقها چه فریبها که به نگاهم نیاویخت!
و انگشت شهابها چه بیراههها که نشانم نداد!
آمدم تا تو را بویم
و تو: گیاه تلخ افسونی!
به پاس این همه راهی که آمدم
زهر دوزخیات را با نفسم آمیختی،
به پاس این همه راهی که آمدم.
#سهراب_سپهری
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
شوکران بنفش خورشید را
در جام سپید بیابانها لحظه لحظه نوشیدم
و در آیینهی نفس کشندهی سراب
تصویر تو را در هر گام زندهتر یافتم.
در چشمانم چه تابشها که نریخت!
و در رگهایم چه عطشها که نشکفت!
آمدم تا تو را بویم
و تو زهر دوزخیات را با نفسم آمیختی
به پاس این همه راهی که آمدم!
غبار نیلی شبها را هم میگرفت
و غریو ریگ روان خوابم میربود.
چه رویاها که پاره نشد!
و چه نزدیکها که دور نرفت!
و من بر رشته صدایی ره سپردم
که پایانش در تو بود.
آمدم تا تو را بویم،
و تو زهر دوزخیات را با نفسم آمیختی
به پاس این همه راهی که آمدم!
دیار من آن سوی بیابان هاست.
یادگارش در آغاز سفر همراهم بود.
هنگامیکه چشمش بر نخستین پردهی بنفش نیمروز افتاد
از وحشت غبار شد
و من تنها شدم
چشمک افقها چه فریبها که به نگاهم نیاویخت!
و انگشت شهابها چه بیراههها که نشانم نداد!
آمدم تا تو را بویم
و تو: گیاه تلخ افسونی!
به پاس این همه راهی که آمدم
زهر دوزخیات را با نفسم آمیختی،
به پاس این همه راهی که آمدم.
#سهراب_سپهری
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
❤7
هرگز عاقل نشو
هميشه ديوانه بمان
مبادا بزرگ شوی
کودک بمان.
در اندوه پايانی عشق
توفان باش
و اينگونه بمان
مثل ذرات غبار در هوا پراکنده شو
مرگ عيبجويی میکند
با اين همه عاشق باش
وقتی میميری.
#عزيز_نسين
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
هميشه ديوانه بمان
مبادا بزرگ شوی
کودک بمان.
در اندوه پايانی عشق
توفان باش
و اينگونه بمان
مثل ذرات غبار در هوا پراکنده شو
مرگ عيبجويی میکند
با اين همه عاشق باش
وقتی میميری.
#عزيز_نسين
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
❤7👍2
Forwarded from Siavash Yazdandoust
چه شب غمگینیست...
تاریکی
کنارم نشسته
و خیال
اشکهایم را
به سماور میریزد
تا به صرف یک استکان گریه
مهمان خلوت خود باشم
چه غمگین شبیست،
ثانیهها ایستادهاند
به تماشای مرور هرلحظهای
که خوشبخت بودهام
و نمیدانستم
شاید سالها بعد
به حسرت عبور همین لحظه
درنگ کنم
من
که تنهایی آتشم
به هنگام سوختن.
۴ خرداد ۱۴۰۴
#سیاوش_یزدان_دوست
@Siavash_Yazdandoust
تاریکی
کنارم نشسته
و خیال
اشکهایم را
به سماور میریزد
تا به صرف یک استکان گریه
مهمان خلوت خود باشم
چه غمگین شبیست،
ثانیهها ایستادهاند
به تماشای مرور هرلحظهای
که خوشبخت بودهام
و نمیدانستم
شاید سالها بعد
به حسرت عبور همین لحظه
درنگ کنم
من
که تنهایی آتشم
به هنگام سوختن.
۴ خرداد ۱۴۰۴
#سیاوش_یزدان_دوست
@Siavash_Yazdandoust
❤8👍2
آه ای همیشه دورتر از خورشید!
در من طلوع کن،
در من چنان بتاب که آیینهام کنی،
در من چنان بتاب که آب روان شوم
تا ناگهان تو دست بلورین خویش را
در جستوجوی پارهی سنگی به شکل دل
از آستین برآری و در سینهام کنی!
#نادر_نادرپور
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
در من طلوع کن،
در من چنان بتاب که آیینهام کنی،
در من چنان بتاب که آب روان شوم
تا ناگهان تو دست بلورین خویش را
در جستوجوی پارهی سنگی به شکل دل
از آستین برآری و در سینهام کنی!
#نادر_نادرپور
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
❤10
پیری رسید و موسم طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمل رطل گران گذشت
باریکبینیات چو ز پهلوی عینک است
باید ز فکر دلبر لاغر میان گذشت
وضع زمانه قابل دیدن دو بار نیست
رو پس نکرد هر که از این خاکدان گذشت
در راه عشق گریه متاع اثر نداشت
صد بار از کنار من این کاروان گذشت
از دستبرد حسن تو بر لشکر بهار
یک نیزه خون گل ز سر ارغوان گذشت
حبالوطن نگر که ز گل چشم بستهایم
نتوان ولی ز مشت خس آشیان گذشت
طبعی به هم رسان که بسازی به عالمی
یا همتی که از سر عالم توان گذشت
مضمون سرنوشت دو عالم جز این نبود
آن سر که خاک شد به ره از آسمان گذشت
در کیش ما تجرد عنقا تمام نیست
در قید نام ماند اگر از نشان گذشت
بیدیده راه گر نتوان رفت پس چرا؟
چشم از جهان چو بستی از او میتوان گذشت
بدنامی حیات دو روزی نبود بیش
آن هم کلیم با تو بگویم چهسان گذشت
یک روز صرف بستن دل شد به این و آن
روز دگر به کندن دل زین و زان گذشت
#کلیم_کاشانی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
ضعف تن از تحمل رطل گران گذشت
باریکبینیات چو ز پهلوی عینک است
باید ز فکر دلبر لاغر میان گذشت
وضع زمانه قابل دیدن دو بار نیست
رو پس نکرد هر که از این خاکدان گذشت
در راه عشق گریه متاع اثر نداشت
صد بار از کنار من این کاروان گذشت
از دستبرد حسن تو بر لشکر بهار
یک نیزه خون گل ز سر ارغوان گذشت
حبالوطن نگر که ز گل چشم بستهایم
نتوان ولی ز مشت خس آشیان گذشت
طبعی به هم رسان که بسازی به عالمی
یا همتی که از سر عالم توان گذشت
مضمون سرنوشت دو عالم جز این نبود
آن سر که خاک شد به ره از آسمان گذشت
در کیش ما تجرد عنقا تمام نیست
در قید نام ماند اگر از نشان گذشت
بیدیده راه گر نتوان رفت پس چرا؟
چشم از جهان چو بستی از او میتوان گذشت
بدنامی حیات دو روزی نبود بیش
آن هم کلیم با تو بگویم چهسان گذشت
یک روز صرف بستن دل شد به این و آن
روز دگر به کندن دل زین و زان گذشت
#کلیم_کاشانی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
❤7
پس که لطف میکند؟
کی پوست سیمای تو را، به بوسه، میدرد
تا نور، فرو ریزد و
آهسته، شکر شود؟
من! من که بوسهام، ترسناکتر از یک امضاست.
هوای روشن را تایید میکنم، و قیام را، از روی صندلی
بخاطر بدرود.
#بیژن_الهی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
کی پوست سیمای تو را، به بوسه، میدرد
تا نور، فرو ریزد و
آهسته، شکر شود؟
من! من که بوسهام، ترسناکتر از یک امضاست.
هوای روشن را تایید میکنم، و قیام را، از روی صندلی
بخاطر بدرود.
#بیژن_الهی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
❤8
آه
روح قطرهقطرهی باران!
چگونه بُمبها از تو
تنها،
باریدنت را آموختند...؟
#گروس_عبدالملکیان
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
روح قطرهقطرهی باران!
چگونه بُمبها از تو
تنها،
باریدنت را آموختند...؟
#گروس_عبدالملکیان
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
❤10
هر چه گشتیم، در این شهر نبود اهل دلی
که بداند غم دلتنگی و تنهایی ما....
#معینی_کرمانشاهی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
که بداند غم دلتنگی و تنهایی ما....
#معینی_کرمانشاهی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
❤14
دیوار
پشت این کوه بلند
لب دریای کبود
دختری بود که من
سخت میخواستمش
و تو گویی که گالی
آفریده شده بود
که منَش دوست بدارم پر شور
که مرا دوست بدارد شیرین...
و شما میدانید
آه، ای اخترکانِ خاموش
که چه خوشدل بودیم
من و او مستِ شکرخوابِ امید
و چه خوشبختیِ پاک
در نگاه من و او میخندید...
وینَک ای دخترکان غمّاز
گر نه لالید و نه گنگ
بگشایید زبان
و بگویید که از یک بهتان
چون شد این چشمه غبارآلوده!
و میان من و او
اینک این دشت بزرگ
اینک این راه دراز
اینک این کوه بلند.
#سایه
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
پشت این کوه بلند
لب دریای کبود
دختری بود که من
سخت میخواستمش
و تو گویی که گالی
آفریده شده بود
که منَش دوست بدارم پر شور
که مرا دوست بدارد شیرین...
و شما میدانید
آه، ای اخترکانِ خاموش
که چه خوشدل بودیم
من و او مستِ شکرخوابِ امید
و چه خوشبختیِ پاک
در نگاه من و او میخندید...
وینَک ای دخترکان غمّاز
گر نه لالید و نه گنگ
بگشایید زبان
و بگویید که از یک بهتان
چون شد این چشمه غبارآلوده!
و میان من و او
اینک این دشت بزرگ
اینک این راه دراز
اینک این کوه بلند.
#سایه
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
❤6
Forwarded from تنها صداست که میماند
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#تمديدشد
پيش فروش #تئاتر دِدالوس و ايكاروس
در سايت #تيوال
✅
نويسنده و كارگردان: همايون غنى زاده
تهيه كننده : #سجاد_افشاريان
🔺🔻
اجرای محدود
🔺🔻
لينک مستقیم تهیه بلیت
https://www.tiwall.com/s/daedalus.icarus2
پردیس تئاتر و موسیقی باغ کتاب تهران
پيش فروش #تئاتر دِدالوس و ايكاروس
در سايت #تيوال
✅
نويسنده و كارگردان: همايون غنى زاده
تهيه كننده : #سجاد_افشاريان
🔺🔻
اجرای محدود
🔺🔻
لينک مستقیم تهیه بلیت
https://www.tiwall.com/s/daedalus.icarus2
پردیس تئاتر و موسیقی باغ کتاب تهران
درون هر کسی نغمهای هست
که او را این سو و آن سو میدواند
تا نیزنی بیاید که
نغمهی او را بنوازد
و او خودش را
در نغمهی خویش فراموش کند.
#بیژن_الهی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
که او را این سو و آن سو میدواند
تا نیزنی بیاید که
نغمهی او را بنوازد
و او خودش را
در نغمهی خویش فراموش کند.
#بیژن_الهی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
❤13
ندانمت که چو این ماجرا تمام کنی
ازین سرای کهن راهیِ کجام کنی!
در این جهانِ غریبم از آن رها کردی
که با هزار غم و درد آشنام کنی
بَسَم نوایِ خوش آموختی و آخرِ عمر
صلاحِ کار چه دیدی که بی نوام کنی
چنین عبَث نگهم داشتی به عمرِ دراز
که از ملازمتِ همرهان جدام کنی
دگر هر آینه جز اشک و خون چه خواهی دید
گرفتم آنکه تو جامِ جهان نمام کنی
مرا که گنج دوعالم بهای مویی نیست
به یک پشیز نیرزم اگر بهام کنی
زمانه کرد و نشد، دستِ جور رنجه مکن
به صد جفا نتوانی که بی وفام کنی
هزار نقشِ نواَم در ضمیر می آمد
تو خواستی که چو سایه غزلسرام کنی
لبِ تو نقطهی پایانِ ماجرای من است
بیا که این غزلِ کهنه را تمام کنی
#سایه
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
ازین سرای کهن راهیِ کجام کنی!
در این جهانِ غریبم از آن رها کردی
که با هزار غم و درد آشنام کنی
بَسَم نوایِ خوش آموختی و آخرِ عمر
صلاحِ کار چه دیدی که بی نوام کنی
چنین عبَث نگهم داشتی به عمرِ دراز
که از ملازمتِ همرهان جدام کنی
دگر هر آینه جز اشک و خون چه خواهی دید
گرفتم آنکه تو جامِ جهان نمام کنی
مرا که گنج دوعالم بهای مویی نیست
به یک پشیز نیرزم اگر بهام کنی
زمانه کرد و نشد، دستِ جور رنجه مکن
به صد جفا نتوانی که بی وفام کنی
هزار نقشِ نواَم در ضمیر می آمد
تو خواستی که چو سایه غزلسرام کنی
لبِ تو نقطهی پایانِ ماجرای من است
بیا که این غزلِ کهنه را تمام کنی
#سایه
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
❤6
Forwarded from تنها صداست که میماند
کدومش نمیذاره راحت زندگی کنی⁉️
زندگی با استرس و اضطراب دائمی و کشنده، یه اسارت همیشگیه
پس دیگه وقتشه که اوضاع رو تغییر بدی
برای ارتباط تلفنی و فوری با مشاور متخصص و درمان بدون دارو روی لینک زیر کلیک کنید 👇🏻👇🏻
https://hamkadeh.com/landings/dGJAb
زندگی با استرس و اضطراب دائمی و کشنده، یه اسارت همیشگیه
پس دیگه وقتشه که اوضاع رو تغییر بدی
برای ارتباط تلفنی و فوری با مشاور متخصص و درمان بدون دارو روی لینک زیر کلیک کنید 👇🏻👇🏻
https://hamkadeh.com/landings/dGJAb
أنت لست لي، ولكنّي أحبك
ما زلت أحبك
وحنيني إليك يقتلني.
مال من نیستی، اما دوستت دارم
هنوز دوستت دارم
و دلتنگیات مرا میکُشد.
#محمود_درویش
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
ما زلت أحبك
وحنيني إليك يقتلني.
مال من نیستی، اما دوستت دارم
هنوز دوستت دارم
و دلتنگیات مرا میکُشد.
#محمود_درویش
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
❤13
