از گریۀ برای حسین است زندهایم
از لطف روضههای حسین است زندهایم
ما مردهایم اگر دمی از غیر، دم زنیم
حقا که در هوای حسین است زندهایم
آموختیم رمی رجیم از مرام او
از سعی در صفای حسین است زندهایم
ما را جواب کرد طبیب و به خود گذاشت
از معجز شفای حسین است زندهایم
در این بُکاست مرحمت حی لایموت
از خندۀ خدای حسین است زندهایم
هرکس به دعوتش نرسد مردهاش بخوان
در پاسخ ندای حسین است زندهایم
خون گلویمان به چه کار آید این دو روز؟
با ریختن به پای حسین است زندهایم
بودیم مردهای متحرک اگر نبود
هر روز با دعای حسین است زندهایم
💭 www.tg-me.com/rezavahidzadeh
از لطف روضههای حسین است زندهایم
ما مردهایم اگر دمی از غیر، دم زنیم
حقا که در هوای حسین است زندهایم
آموختیم رمی رجیم از مرام او
از سعی در صفای حسین است زندهایم
ما را جواب کرد طبیب و به خود گذاشت
از معجز شفای حسین است زندهایم
در این بُکاست مرحمت حی لایموت
از خندۀ خدای حسین است زندهایم
هرکس به دعوتش نرسد مردهاش بخوان
در پاسخ ندای حسین است زندهایم
خون گلویمان به چه کار آید این دو روز؟
با ریختن به پای حسین است زندهایم
بودیم مردهای متحرک اگر نبود
هر روز با دعای حسین است زندهایم
💭 www.tg-me.com/rezavahidzadeh
✍ #توییت_نوشت
دیروز تو مسیر هیئت برای #محمد_حسین قصۀ مسلم و شهادتش رو تعریف کردم و رسیدم به کربلا محمدحسین که غرق فکر بود، یه دفعه گفت کاش من یه #ماشین_زمان داشتم، باهاش میرفتم کربلا... هم خندهم گرفت، هم دلم غنج رفت. تو مراسم وقتی #مطیعی مداحیش رو با این بیت شروع کرد، دوتاییمون خشکمون زد...
دیروز تو مسیر هیئت برای #محمد_حسین قصۀ مسلم و شهادتش رو تعریف کردم و رسیدم به کربلا محمدحسین که غرق فکر بود، یه دفعه گفت کاش من یه #ماشین_زمان داشتم، باهاش میرفتم کربلا... هم خندهم گرفت، هم دلم غنج رفت. تو مراسم وقتی #مطیعی مداحیش رو با این بیت شروع کرد، دوتاییمون خشکمون زد...
نوحه ویژه دختران نوجوان: ماشین زمان | حاج میثم مطیعی
Haj Meysam Motiee
🎙ماشین زمان (نوحه ویژه دختران نوجوان)
🔺بانوای: حاج میثم مطیعی
👈 متن شعر: Meysammotiee.ir/post/2180
🏴 شب چهارم #محرم۹۹
☑️ @MeysamMotiee
🔺بانوای: حاج میثم مطیعی
👈 متن شعر: Meysammotiee.ir/post/2180
🏴 شب چهارم #محرم۹۹
☑️ @MeysamMotiee
Forwarded from صبح نو
آیا صاحب شعر معروف «سأل المخالف» نزار قبانی است؟
🔸️گزارش محمدرضا وحیدزاده / سالهاست در رسانههای عربیزبان و به تبع آنها فارسی، شعری عاشورایی در شرح دلایل گریستن بر حسین بن علی ؟ع؟ بازنشر میشود که سرایندۀ آن نزار قبانی، شاعر شهیر سوری معرفی میگردد
بخوانید:
http://sobhe-no.ir/newspaper/1005/12/40977
🆔 @sobhe_no
🔸️گزارش محمدرضا وحیدزاده / سالهاست در رسانههای عربیزبان و به تبع آنها فارسی، شعری عاشورایی در شرح دلایل گریستن بر حسین بن علی ؟ع؟ بازنشر میشود که سرایندۀ آن نزار قبانی، شاعر شهیر سوری معرفی میگردد
بخوانید:
http://sobhe-no.ir/newspaper/1005/12/40977
🆔 @sobhe_no
تمرّغ يا أميرَ النفطِ.. فوقَ وحولِ لذّاتكْ
كممسحةٍ.. تمرّغ في ضلالاتكْ
لكَ البترولُ.. فاعصرهُ على قدَمي خليلاتكْ
كهوفُ الليلِ في باريسَ.. قد قتلتْ مروءاتكْ
على أقدامِ مومسةٍ هناكَ.. دفنتَ ثاراتكْ
فبعتَ القدسَ.. بعتَ الله.. بعتَ رمادَ أمواتكْ
كأنَّ حرابَ إسرائيلَ لم تُجهضْ شقيقاتكْ
ولم تهدمْ منازلنا.. ولم تحرقْ مصاحفنا...
ای پادشاه نفت!
در گل و لای هوسهایت غلت بزن
چنان کهنهدستمالی خیس
و در گمراهیات
نفت از آن توست
پس بیفشارش به پای معشوقههایت
شبکدهگردیهایت در پاریس
انسانیت را در تو کشت
همانجا زیر پای فاجرهای
خونخواهیات را دفن کردی
#قدس را مفت فروختی
و خدا را
و خاکستر مردههایت را هم
گویی هیچگاه سرنیزۀ #اسرائیل جنین خواهرانت را ندریده
و خانههایمان را بر سرمان نرُمبانده
و قرآنهایمان را به آتش نکشانده...
#نزار_قبانی
فرازی از قصیدۀ عشق و نفت، 1958
ترجمۀ منظوم کامل این شعر شگفت را به قلم برادرم #احسان_پرسا، در اینجا و متن اصلی آن را در اینجا بخوانید.
💭 http://www.tg-me.com/rezavahidzadeh
كممسحةٍ.. تمرّغ في ضلالاتكْ
لكَ البترولُ.. فاعصرهُ على قدَمي خليلاتكْ
كهوفُ الليلِ في باريسَ.. قد قتلتْ مروءاتكْ
على أقدامِ مومسةٍ هناكَ.. دفنتَ ثاراتكْ
فبعتَ القدسَ.. بعتَ الله.. بعتَ رمادَ أمواتكْ
كأنَّ حرابَ إسرائيلَ لم تُجهضْ شقيقاتكْ
ولم تهدمْ منازلنا.. ولم تحرقْ مصاحفنا...
ای پادشاه نفت!
در گل و لای هوسهایت غلت بزن
چنان کهنهدستمالی خیس
و در گمراهیات
نفت از آن توست
پس بیفشارش به پای معشوقههایت
شبکدهگردیهایت در پاریس
انسانیت را در تو کشت
همانجا زیر پای فاجرهای
خونخواهیات را دفن کردی
#قدس را مفت فروختی
و خدا را
و خاکستر مردههایت را هم
گویی هیچگاه سرنیزۀ #اسرائیل جنین خواهرانت را ندریده
و خانههایمان را بر سرمان نرُمبانده
و قرآنهایمان را به آتش نکشانده...
#نزار_قبانی
فرازی از قصیدۀ عشق و نفت، 1958
ترجمۀ منظوم کامل این شعر شگفت را به قلم برادرم #احسان_پرسا، در اینجا و متن اصلی آن را در اینجا بخوانید.
💭 http://www.tg-me.com/rezavahidzadeh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🏴 از بچگی تو این خونهم...
🎤 نوا: دکتر میثم مطیعی
🎼 نغمهپرداز: سیدصالح حسینی
🎬 تدوین: سیدمحمدمهدی حسینیمقدم
✒ شاعر: محمدرضا وحیدزاده
🎤 نوا: دکتر میثم مطیعی
🎼 نغمهپرداز: سیدصالح حسینی
🎬 تدوین: سیدمحمدمهدی حسینیمقدم
✒ شاعر: محمدرضا وحیدزاده
📗 یادداشت خانم #لیلا_حسیننیا بر کتاب «پیشواز» در روزنامۀ #صبح_نو 📗
✒ تا بودهایم و خواندهایم جدال بین طرفداران «ادبیات متعهد» و طرفداران «هنر برای هنر» از مباحث اصلی حوزه نقد ادبی است.
اما روزگار ما بیشتر زمانهای است که شاعران و شاعرنمایانش دغدغه را از شعر خود حذف کردهاند. اغلب شاعران سعی میکنند در برابر تندباد حوادث روزگار سر بدزدند و کنج آرامش را به صحنه مبارزه ترجیح میدهند. در این بین اما هستند کسانی که هنوز شعرشان را از تعهد تهی نکردهاند. کتاب «پیشواز» سروده محمدرضا وحیدزاده، از جمله آثاری محسوب میشود که نماینده نسل جوان متعهد در ادبیات فارسیاند. خصلت مهم کتاب پیشواز تعهد است؛ تعهدی که در بهترین قالب و شکل گنجانده شده است. تعهد هنگامی که لباس شعر بپوشد، بهتر و آسانتر در سفره اندیشه ایرانیان خواهد نشست زیرا شعر نبض ایرانی را زیر انگشت دارد.
✒ اغلب اشعار وحیدزاده در این کتاب دارای مقدمهای هستند که شعر با آنها شکل گرفته و ساخته شدهاست. میتوان گفت این جملات شان نزول اشعار پیشوازند. در حقیقت اغلب شئون نزول «پیشواز» اتفاقات و سخنانی کاملاً اجتماعی و سیاسی هستند.
از نهجالبلاغه تا وصیتنامه شهید احمدیروشن و بیانیه فاطمیون خطاب به سردار سلیمانی. این نکته نشان میدهد که شاعر، عنصری خموده و غرق در تخیل نیست. او بیدار و آگاه، نشانهها و سیگنالهای اطراف را میگیرد و واکنش متناسب با آنها را نشان میدهد:
گرد تا گرد حرم را ابرهه پر کرده است
میرسد ابری ز مرغان، آتشی در سینهها (صفحۀ 31)
✒ در جهانی که وحیدزاده برای خود خلق کرده است و پیشواز، شناسنامۀ آن است، شاعر باید آگاه و متعهد باشد. او از یاد نمیبرد که شاعرِ آگاه، سر بزنگاه، انتقاد میکند. او روش انتقاد را به خوبی میداند و نیش و گزندگی را از زبان نقدش نمیکاهد:
حین طواف کعبه بهدنبال قبلهاید
در پای وحی گوش به اخبار میکنید(صفحه 21)
✒ این تعهد در شعر عاطفی وحیدزاده نیز خود را نشان داده است. وقتی سری به غزلهای او میزنیم که اغلب در یکسوم پایانی کتاب جا دارند، نوعی حجب عاشقانه را میبینیم؛ حجبی که نشان میدهد شاعر هرقدر به عواطف اجتماعی خود متعهد است، به عواطف شخصی خود نیز متعهد است. این تعهد در روزگار اشعار بیقید و بندِ پسااخلاق، ستودنی است و نشان میدهد که هنوز عصر شاعرانگیهای محجوب به پایان نرسیده است. در بیت زیر او معشوق را به اوج زیبایی یعنی شعر تشبیه میکند و چه تشبیه بدیعی!
نالۀ رودکی و خندۀ عطار شدی
پای شعر رهی و رابعه امضا کردی(صفحه 50)
✒ بعد دیگر عاطفه در کتاب پیشواز مربوط به عواطف مذهبی است. شاعر در این حوزه خوش درخشیده و گاه به زوایای پنهانی
اشاره کرده که پیشتر چشم شاعران را ننواخته بود. شاید اسم رمز موفقیت ادبیات آیینی در عصر ما، همین توجه و کشف زوایای پنهان در تاریخ و سیره اهل بیت (علیهمالسلام) باش:
به سینه، اصغر و پایین پا، علیاکبر
و تو غریب پدر! باز اسیر فاصلهای (صفحه 7)
✒ شاعر در «پیشواز» هرچند محتوا را غنی کرده است اما از زیباییهای ظاهری شعر چشم نپوشیده، وزن را خوب به شعر وصل و بینشان ارتباطی متقابل ایجاد کرده است؛ مثلاً در مثنوی خطاب به سردار سلیمانی وزنی خیزابی انتخاب کرده است که به جوش و خروش سرداری نزدیک است:
تو به لب ذکر علی داری و عباس، چه غم؟
هرچه در معرکه گرد آمده خناس، چه غم؟ (صفحه 67)
✒ از جمله شعرهایی که در این دفتر نمیتوان نادیدهاش گرفت، شعری خطاب به دکتر علی شریعتی است. خصلت زیبای این اثر الهامهای جابهجا از آثار دکتر شریعتی است. شاعر نیاز به تلمیح آشکار و آوردن عین عبارات را در شعرش احساس نمیکند. از کلمات و عبارات کلیدی دکتر شریعتی مانند «قارونیان، بلعمیان، فراعنه، ابوذر، هابیل و... » در قالب تضمین استفاده میکند تا مخاطب را با جرقههای کوچک به بیت پایانی برساند:
اما تو ضرب گشته و تکثیر میشوی
نام تو جاودان شده، دکتر شریعتی(صفحه 37)
📌 بارقهای که «پیشواز» در آسمان شعر امروز زده، چشمان تاریک مخاطبان ادبیات متعهد را روشن میکند. این دفتر را باید خواند
چرا که از حافظان هویت شعر کنشگر و اجتماعی روزگار ماست.
🔗 روزنامۀ صبح نو، سهشنبه، ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۸، شمارۀ ۶۹۹، صفحۀ ۱۲ http://sobhe-no.ir/newspaper/699/12
✒ تا بودهایم و خواندهایم جدال بین طرفداران «ادبیات متعهد» و طرفداران «هنر برای هنر» از مباحث اصلی حوزه نقد ادبی است.
اما روزگار ما بیشتر زمانهای است که شاعران و شاعرنمایانش دغدغه را از شعر خود حذف کردهاند. اغلب شاعران سعی میکنند در برابر تندباد حوادث روزگار سر بدزدند و کنج آرامش را به صحنه مبارزه ترجیح میدهند. در این بین اما هستند کسانی که هنوز شعرشان را از تعهد تهی نکردهاند. کتاب «پیشواز» سروده محمدرضا وحیدزاده، از جمله آثاری محسوب میشود که نماینده نسل جوان متعهد در ادبیات فارسیاند. خصلت مهم کتاب پیشواز تعهد است؛ تعهدی که در بهترین قالب و شکل گنجانده شده است. تعهد هنگامی که لباس شعر بپوشد، بهتر و آسانتر در سفره اندیشه ایرانیان خواهد نشست زیرا شعر نبض ایرانی را زیر انگشت دارد.
✒ اغلب اشعار وحیدزاده در این کتاب دارای مقدمهای هستند که شعر با آنها شکل گرفته و ساخته شدهاست. میتوان گفت این جملات شان نزول اشعار پیشوازند. در حقیقت اغلب شئون نزول «پیشواز» اتفاقات و سخنانی کاملاً اجتماعی و سیاسی هستند.
از نهجالبلاغه تا وصیتنامه شهید احمدیروشن و بیانیه فاطمیون خطاب به سردار سلیمانی. این نکته نشان میدهد که شاعر، عنصری خموده و غرق در تخیل نیست. او بیدار و آگاه، نشانهها و سیگنالهای اطراف را میگیرد و واکنش متناسب با آنها را نشان میدهد:
گرد تا گرد حرم را ابرهه پر کرده است
میرسد ابری ز مرغان، آتشی در سینهها (صفحۀ 31)
✒ در جهانی که وحیدزاده برای خود خلق کرده است و پیشواز، شناسنامۀ آن است، شاعر باید آگاه و متعهد باشد. او از یاد نمیبرد که شاعرِ آگاه، سر بزنگاه، انتقاد میکند. او روش انتقاد را به خوبی میداند و نیش و گزندگی را از زبان نقدش نمیکاهد:
حین طواف کعبه بهدنبال قبلهاید
در پای وحی گوش به اخبار میکنید(صفحه 21)
✒ این تعهد در شعر عاطفی وحیدزاده نیز خود را نشان داده است. وقتی سری به غزلهای او میزنیم که اغلب در یکسوم پایانی کتاب جا دارند، نوعی حجب عاشقانه را میبینیم؛ حجبی که نشان میدهد شاعر هرقدر به عواطف اجتماعی خود متعهد است، به عواطف شخصی خود نیز متعهد است. این تعهد در روزگار اشعار بیقید و بندِ پسااخلاق، ستودنی است و نشان میدهد که هنوز عصر شاعرانگیهای محجوب به پایان نرسیده است. در بیت زیر او معشوق را به اوج زیبایی یعنی شعر تشبیه میکند و چه تشبیه بدیعی!
نالۀ رودکی و خندۀ عطار شدی
پای شعر رهی و رابعه امضا کردی(صفحه 50)
✒ بعد دیگر عاطفه در کتاب پیشواز مربوط به عواطف مذهبی است. شاعر در این حوزه خوش درخشیده و گاه به زوایای پنهانی
اشاره کرده که پیشتر چشم شاعران را ننواخته بود. شاید اسم رمز موفقیت ادبیات آیینی در عصر ما، همین توجه و کشف زوایای پنهان در تاریخ و سیره اهل بیت (علیهمالسلام) باش:
به سینه، اصغر و پایین پا، علیاکبر
و تو غریب پدر! باز اسیر فاصلهای (صفحه 7)
✒ شاعر در «پیشواز» هرچند محتوا را غنی کرده است اما از زیباییهای ظاهری شعر چشم نپوشیده، وزن را خوب به شعر وصل و بینشان ارتباطی متقابل ایجاد کرده است؛ مثلاً در مثنوی خطاب به سردار سلیمانی وزنی خیزابی انتخاب کرده است که به جوش و خروش سرداری نزدیک است:
تو به لب ذکر علی داری و عباس، چه غم؟
هرچه در معرکه گرد آمده خناس، چه غم؟ (صفحه 67)
✒ از جمله شعرهایی که در این دفتر نمیتوان نادیدهاش گرفت، شعری خطاب به دکتر علی شریعتی است. خصلت زیبای این اثر الهامهای جابهجا از آثار دکتر شریعتی است. شاعر نیاز به تلمیح آشکار و آوردن عین عبارات را در شعرش احساس نمیکند. از کلمات و عبارات کلیدی دکتر شریعتی مانند «قارونیان، بلعمیان، فراعنه، ابوذر، هابیل و... » در قالب تضمین استفاده میکند تا مخاطب را با جرقههای کوچک به بیت پایانی برساند:
اما تو ضرب گشته و تکثیر میشوی
نام تو جاودان شده، دکتر شریعتی(صفحه 37)
📌 بارقهای که «پیشواز» در آسمان شعر امروز زده، چشمان تاریک مخاطبان ادبیات متعهد را روشن میکند. این دفتر را باید خواند
چرا که از حافظان هویت شعر کنشگر و اجتماعی روزگار ماست.
🔗 روزنامۀ صبح نو، سهشنبه، ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۸، شمارۀ ۶۹۹، صفحۀ ۱۲ http://sobhe-no.ir/newspaper/699/12
sobhe-no.ir
روزنامه صبح نو | شماره: 699 | تاریخ: 1398/2/17
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💠از ضریحت میشود فهمید خیلی چیزها💠
🎥 شعرخوانی در #پیادهروی_اربعین، مسیر حیدریه، سال 96
🔰 در جمع زائران هیئت #حماسه_و_هنر (دانشجویان دانشگاه هنر)
🇮🇶🇮🇷 نخستین سفر کاروان #شاعران_و_نویسندگان_ایرانی
🎥 شعرخوانی در #پیادهروی_اربعین، مسیر حیدریه، سال 96
🔰 در جمع زائران هیئت #حماسه_و_هنر (دانشجویان دانشگاه هنر)
🇮🇶🇮🇷 نخستین سفر کاروان #شاعران_و_نویسندگان_ایرانی
«گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من
از خاک بیشتر نه، که از خاک کمتریم»
یادداشت خانم مبینا فلاح دربارۀ کتاب #از_این_ستون_به_آن_ستون
به نقل از صفحۀ #داستان_قم حوزۀ هنری (https://www.instagram.com/p/CGKo7_TJzpq/)
از خاک بیشتر نه، که از خاک کمتریم»
یادداشت خانم مبینا فلاح دربارۀ کتاب #از_این_ستون_به_آن_ستون
به نقل از صفحۀ #داستان_قم حوزۀ هنری (https://www.instagram.com/p/CGKo7_TJzpq/)
✅ یادداشت خانم مبینا فلاح دربارۀ کتاب #از_این_ستون_به_آن_ستون (سفرنامۀ #پیادهروی_اربعین)
#⃣ به نقل از صفحۀ #داستان_قم حوزۀ هنری
«گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من
از خاک بیشتر نه، که از خاک کمتریم»
همانطور که شعر را زیر لب زمزمه میکنم، به کاغذهای بیرنگ دفترم چشم میدوزم. چه باید بنویسم!؟ باید از نویسندۀ کتاب برای به تصویر کشیدن لحظههایی آشنا که با کلام روان و شیوایش به روی کاغذهای سفید حک کرده است، تشکر کنم! یا رو ترش کنم و برای دلتنگی طاقتفرسایم که بعد از خواندن ماجراهایش بیشتر از قبل شده است، شکایت کنم؟! نمیدانم. فقط این را میدانم که کلمات به طرز عجیبی دلم را زیر و رو کرده است و این قدرتی است که در رگهای قلم نویسنده جاری شده و به جان برگههای سفید نشسته است. قدرتی که میداند تو را با خود به چه جایی ببرد و در کجای خرده.ماجراهایش رهایت کند. حیران میان عمودها میمانم. کدام سمت باید بروم؟ به دنبال دختربچههایی بدوم که نذر، بازی میکنند؟ یا جلوی دوربینهای فیلمبرداری ظاهر شوم و هر چه کلمه در سبد حافظهام دارم، بیرون بیاورم؛ از عمق وجودم، با بغض، حال دلم را به زبان بیاورم؟ حیران میمانم! مثل آن لحظهای که بارها برایم گفتهاند! همان وقتی که توی بینالحرمین میایستی و سرگردان به پرچمها و گنبدهای دلربای طلایی خیره میشوی. گاه این طرف گاه آن طرف. با اشک و شوق، یک قدم به سوی عباس بر میداری و یک قدم به سمت حسین! بغض گلویم را میفشارد. عینک را از روی صورتم بر میدارم و چشمهایم را محکم روی هم میگذارم. لحظهای خودم را عقب تویوتایی میبینم که به روستا میرسد تا مسیری میانبر باشد برای قدمهای منتظر، لحظهای دیگر جلوی موکبی در حال نوشیدن چای شیرین عربی. از همانها که بعد از خوردنش تا آخر عمرت تمام وجودت مثل کلهقند میشود. گاهی هم گوشهای مینشینم و با نگاهی حسرتآمیز قدمهای آدمها را تماشا میکنم. چشمم به جلد سرخ کتاب کشیده میشود. بیاختیار آهی از سینهام بیرون میآید. دلم به خاطر قدمهایی که هرگز بر نداشتهام و جادهای که هیچوقت ندیدهام، میگیرد. لبریز میشوم از احساس غربت؛ شبیه مسافری که به زور از وطن جدا شده است و اجازۀ بازگشت ندارد. قلبم مچاله میشود و سکوت ذهنم را پر میکند. خودکارم را زمین میگذارم. دفتر را با صفحههای بیرنگش رها میکنم و کتاب را به کتابخانه بر میگردانم...
⬅ https://www.instagram.com/p/CGKo7_TJzpq/
#⃣ به نقل از صفحۀ #داستان_قم حوزۀ هنری
«گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من
از خاک بیشتر نه، که از خاک کمتریم»
همانطور که شعر را زیر لب زمزمه میکنم، به کاغذهای بیرنگ دفترم چشم میدوزم. چه باید بنویسم!؟ باید از نویسندۀ کتاب برای به تصویر کشیدن لحظههایی آشنا که با کلام روان و شیوایش به روی کاغذهای سفید حک کرده است، تشکر کنم! یا رو ترش کنم و برای دلتنگی طاقتفرسایم که بعد از خواندن ماجراهایش بیشتر از قبل شده است، شکایت کنم؟! نمیدانم. فقط این را میدانم که کلمات به طرز عجیبی دلم را زیر و رو کرده است و این قدرتی است که در رگهای قلم نویسنده جاری شده و به جان برگههای سفید نشسته است. قدرتی که میداند تو را با خود به چه جایی ببرد و در کجای خرده.ماجراهایش رهایت کند. حیران میان عمودها میمانم. کدام سمت باید بروم؟ به دنبال دختربچههایی بدوم که نذر، بازی میکنند؟ یا جلوی دوربینهای فیلمبرداری ظاهر شوم و هر چه کلمه در سبد حافظهام دارم، بیرون بیاورم؛ از عمق وجودم، با بغض، حال دلم را به زبان بیاورم؟ حیران میمانم! مثل آن لحظهای که بارها برایم گفتهاند! همان وقتی که توی بینالحرمین میایستی و سرگردان به پرچمها و گنبدهای دلربای طلایی خیره میشوی. گاه این طرف گاه آن طرف. با اشک و شوق، یک قدم به سوی عباس بر میداری و یک قدم به سمت حسین! بغض گلویم را میفشارد. عینک را از روی صورتم بر میدارم و چشمهایم را محکم روی هم میگذارم. لحظهای خودم را عقب تویوتایی میبینم که به روستا میرسد تا مسیری میانبر باشد برای قدمهای منتظر، لحظهای دیگر جلوی موکبی در حال نوشیدن چای شیرین عربی. از همانها که بعد از خوردنش تا آخر عمرت تمام وجودت مثل کلهقند میشود. گاهی هم گوشهای مینشینم و با نگاهی حسرتآمیز قدمهای آدمها را تماشا میکنم. چشمم به جلد سرخ کتاب کشیده میشود. بیاختیار آهی از سینهام بیرون میآید. دلم به خاطر قدمهایی که هرگز بر نداشتهام و جادهای که هیچوقت ندیدهام، میگیرد. لبریز میشوم از احساس غربت؛ شبیه مسافری که به زور از وطن جدا شده است و اجازۀ بازگشت ندارد. قلبم مچاله میشود و سکوت ذهنم را پر میکند. خودکارم را زمین میگذارم. دفتر را با صفحههای بیرنگش رها میکنم و کتاب را به کتابخانه بر میگردانم...
⬅ https://www.instagram.com/p/CGKo7_TJzpq/
💠💠💠
یا ایهاالعزیزتر از یوسف! عکس تو را به چاه میاندازند
دجالهای شعبده عکسات را این روزها سیاه میاندازند
اما تو در سرادق معراجی، تاجی، به فرق عالمیان، تاجی
جادوگران وسوسه و تلبیس خرگوش در کلاه میاندازند
عفریتهای شعبده و مستی صف میکشند پشت سر پاریس
حواریون بولهبی دارند خود را به اشتباه میاندازند
اصحاب نهروان و جمل امروز سر کردهاند جنگ صلیبی را
روزی به زور هلهله و تزویر اصحاب فتنه راه میاندازند
با فکر خام خویش بنا کردند بوکوحرام و داعش و طالب را
با نفت مفتی ملک عبدالله آتش به قبلهگاه میاندازند
مردان عشق و معجزه ما هستیم مردان اربعین و امینالله
آنان به مکر و حیله هر از گاهی تیری بر این سپاه میاندازند
یا ایهاالعزیزتر از یوسف! یا آخرین امید! بشر برگرد
در غرب و شرق این همه دلتنگان رویی به مهر و ماه میاندازند
#علیرضا_قزوه
#پیامبر_رحمت
#رسولنا_خط_أحمر
#إلا_رسول_الله_يا_فرنسا
#MuhammadForAll
یا ایهاالعزیزتر از یوسف! عکس تو را به چاه میاندازند
دجالهای شعبده عکسات را این روزها سیاه میاندازند
اما تو در سرادق معراجی، تاجی، به فرق عالمیان، تاجی
جادوگران وسوسه و تلبیس خرگوش در کلاه میاندازند
عفریتهای شعبده و مستی صف میکشند پشت سر پاریس
حواریون بولهبی دارند خود را به اشتباه میاندازند
اصحاب نهروان و جمل امروز سر کردهاند جنگ صلیبی را
روزی به زور هلهله و تزویر اصحاب فتنه راه میاندازند
با فکر خام خویش بنا کردند بوکوحرام و داعش و طالب را
با نفت مفتی ملک عبدالله آتش به قبلهگاه میاندازند
مردان عشق و معجزه ما هستیم مردان اربعین و امینالله
آنان به مکر و حیله هر از گاهی تیری بر این سپاه میاندازند
یا ایهاالعزیزتر از یوسف! یا آخرین امید! بشر برگرد
در غرب و شرق این همه دلتنگان رویی به مهر و ماه میاندازند
#علیرضا_قزوه
#پیامبر_رحمت
#رسولنا_خط_أحمر
#إلا_رسول_الله_يا_فرنسا
#MuhammadForAll
📰 بخشی از گفتگوی اینجانب با روزنامۀ #گاردین:
✒ Mohammad Reza Vahidzadeh, a researcher in Tehran, said Macron’s support for the cartoons was hypocritical, referencing the French leader’s 2019 condemnation of the Brazilian president Jair Bolsonaro for endorsing a social-media comment critical of Macron’s wife.
“Macron said in a press conference that Bolsonaro doesn’t have the right to insult his wife and he doesn’t deserve presidency at all,” said Vahidzade. “But he gives himself and others in the west the right to insult a prophet who is respected by millions of people around the world.”
✒ محمدرضا وحیدزاده، یک محقق در تهران، گفت که حمایت #ماکرون از این کاریکاتورها ریاکارانه است و با اشاره به حملۀ رهبر فرانسه در سال 2019 به رئیسجمهور برزیل، جاییر بولسونارو، به دلیل تأیید اظهارات رسانههای اجتماعی در انتقاد از همسر ماکرون، بیان داشت:
ماکرون در یک کنفرانس مطبوعاتی گفت که بولسونارو حق توهین به همسرش را ندارد و او اصلاً لیاقت ریاست جمهوری برزیل را ندارد. اما او به خود و دیگران در غرب حق اهانت به پیامبری را میدهد که مورد احترام میلیونها نفر در سراسر جهان است.
📌 متن کامل گفتگو:
- سلام، از روزنامۀ گاردین با شما تماس میگیرم. دربارۀ واکنشها به توهین ماکرون به پیامبر(ص)، میخواستم چند سوال از شما بپرسم؟
+ سلام، در خدمتم، بفرمایید
- اولین بار خبر را کجا شنیدید؟
+ در وب
- چه احساسی پیدا کردید؟ و اینکه چه اقدامی باید از سوی دولت شود؟
+ واکنش دیپلماتیک مناسب.
- با تحریم کالاهای فرانسوی موافق هستید؟
+ کاملا
- نظرتان دربارۀ اینکه تا حالا آقای روحانی واکنش نشان نداده، چیست؟
+ مثل بسیاری از مسائل دیگر، به این مسئله هم منتقدم.
- یعنی معتقدید که باید شدیدتر عمل میکرد؟
+ ما ریشۀ بسیاری از مشکلات امروز کشورمان را همین اعتماد به غرب و کوتاه آمدن در برابر زیادهخواهیهای آمریکا و انگلیس میدانیم و معتقدیم اگر امروز در شرایط بدی به سر میبریم، به دلیل همین اعتمادهای بیجا به دولتهای دروغگو، فریبکار و مستکبری مثل انگلیس و آمریکاست...
- نظرتان دربارۀ معلمی که در پاریس کشتند چیست؟ اینکه باید کشته میشد یا نه یا؟
+ من در صفحۀ شخصیام هم اعلام کردم که نظر تخصصی ندارم و واقعا حُکمش را نمیدانم. اما مطمئنم بخش مهمی از مشکل به همین دورویی غربیها بازمیگردد و اینکه به راحتی به خودشان اجازه میدهند به اسم آزادی بیان، به عقاید و باورهای میلیونها آدم اهانت کنند. او و ماکرون و اهانتکنندگان دیگر میدانند که با این رویکردشان بسیاری از مردم را میرنجانند و حتی باید گفت شکنجه میدهند. اما باز هم به راحتی اهانت میکنند و با لجبازی آن را تکرار میکنند. سوال از اینها این است که چطور طبق اصول اومانیستی خودشان دست به این کارها میزنند؟ فرض میگیریم که خدایی و دینی که من به آن باور دارم اصلا وجود ندارد و عالم از هر امر قدسیای تهی است. مگر نه آنکه آزادی کسی نباید موجب آزار و اذیت دیگران بشود؟ چرا باید بر چیزی اصرار کرد که این حجم از تنشهای جهانی، اختلافات بینالمللی، نفرتهای فرهنگی و حتی به خطر افتادن جان آدمها را به همراه دارد؟
ببینید، ماکرون از اهانت رئیسجمهور برزیل هم حتی نه، بلکه از اهانت یک هوادار او پای صفحۀ شخصیاش چنان برآشفت که در نشست خبری واکنش شدید نشان داد و گفت او حق ندارد به زنش اهانت کند و چهرۀ او را مسخره کند و مردم برزیل شایستۀ چنین رئیسجمهوری نیستند! عجب! چطور شوخی یک کاربر با چهرۀ یک زن عادی، دقت بفرمایید، یک زن مثل همۀ زنهای دیگر، اینهمه زشت است و باید با آن برخورد کرد، اما اهانت به پیامبری که مورد احترام میلیونها انسان است و برای آنها مقدس است، باید جزء حقوق بدیهی غربیها به حساب بیاید؟!
اینها دقیقاً همان تناقضات غربیها و نشانی از دروغ و استکبار آنان است...
فکر میکنید چرا ماکرون بر این اهانتها اصرار دارد؟ چون میگوید این نوع از آزادی بیان (که بسیار نوع احمقانه و غیر متمدنانهای است) یک مسئلۀ ارزشمند است (به زغم خودش) و دنیا باید آن را بپذیرد و با آن کنار بیاید. اگر بعضیها در برابرش مقاومت میکنند، باید اینقدر این کار را تکرار کرد تا مقاومتشان از بین برود و بفهمند که درست و غلط چیست؟ او میخواهد دنیا را با نگاه خودش تربیت کند و جهان را آنطور که فکر میکند درست است بسازد. پس خب، از واکنش دیگرانی هم که مثل او فکر نمیکنند و میخواهند او و جهان پیرامونشان را طبق دیدگاههای خودشان تغییر بدهند و بسازند، تعجب نکند.
- بسیار ممنونم
📎 https://www.theguardian.com/world/2020/oct/28/anger-towards-emmanuel-macron-grows-in-muslim-world
#پیامبر_رحمت
#رسولنا_خط_أحمر
#إلا_رسول_الله_يا_فرنسا
#MuhammadForAll
✒ Mohammad Reza Vahidzadeh, a researcher in Tehran, said Macron’s support for the cartoons was hypocritical, referencing the French leader’s 2019 condemnation of the Brazilian president Jair Bolsonaro for endorsing a social-media comment critical of Macron’s wife.
“Macron said in a press conference that Bolsonaro doesn’t have the right to insult his wife and he doesn’t deserve presidency at all,” said Vahidzade. “But he gives himself and others in the west the right to insult a prophet who is respected by millions of people around the world.”
✒ محمدرضا وحیدزاده، یک محقق در تهران، گفت که حمایت #ماکرون از این کاریکاتورها ریاکارانه است و با اشاره به حملۀ رهبر فرانسه در سال 2019 به رئیسجمهور برزیل، جاییر بولسونارو، به دلیل تأیید اظهارات رسانههای اجتماعی در انتقاد از همسر ماکرون، بیان داشت:
ماکرون در یک کنفرانس مطبوعاتی گفت که بولسونارو حق توهین به همسرش را ندارد و او اصلاً لیاقت ریاست جمهوری برزیل را ندارد. اما او به خود و دیگران در غرب حق اهانت به پیامبری را میدهد که مورد احترام میلیونها نفر در سراسر جهان است.
📌 متن کامل گفتگو:
- سلام، از روزنامۀ گاردین با شما تماس میگیرم. دربارۀ واکنشها به توهین ماکرون به پیامبر(ص)، میخواستم چند سوال از شما بپرسم؟
+ سلام، در خدمتم، بفرمایید
- اولین بار خبر را کجا شنیدید؟
+ در وب
- چه احساسی پیدا کردید؟ و اینکه چه اقدامی باید از سوی دولت شود؟
+ واکنش دیپلماتیک مناسب.
- با تحریم کالاهای فرانسوی موافق هستید؟
+ کاملا
- نظرتان دربارۀ اینکه تا حالا آقای روحانی واکنش نشان نداده، چیست؟
+ مثل بسیاری از مسائل دیگر، به این مسئله هم منتقدم.
- یعنی معتقدید که باید شدیدتر عمل میکرد؟
+ ما ریشۀ بسیاری از مشکلات امروز کشورمان را همین اعتماد به غرب و کوتاه آمدن در برابر زیادهخواهیهای آمریکا و انگلیس میدانیم و معتقدیم اگر امروز در شرایط بدی به سر میبریم، به دلیل همین اعتمادهای بیجا به دولتهای دروغگو، فریبکار و مستکبری مثل انگلیس و آمریکاست...
- نظرتان دربارۀ معلمی که در پاریس کشتند چیست؟ اینکه باید کشته میشد یا نه یا؟
+ من در صفحۀ شخصیام هم اعلام کردم که نظر تخصصی ندارم و واقعا حُکمش را نمیدانم. اما مطمئنم بخش مهمی از مشکل به همین دورویی غربیها بازمیگردد و اینکه به راحتی به خودشان اجازه میدهند به اسم آزادی بیان، به عقاید و باورهای میلیونها آدم اهانت کنند. او و ماکرون و اهانتکنندگان دیگر میدانند که با این رویکردشان بسیاری از مردم را میرنجانند و حتی باید گفت شکنجه میدهند. اما باز هم به راحتی اهانت میکنند و با لجبازی آن را تکرار میکنند. سوال از اینها این است که چطور طبق اصول اومانیستی خودشان دست به این کارها میزنند؟ فرض میگیریم که خدایی و دینی که من به آن باور دارم اصلا وجود ندارد و عالم از هر امر قدسیای تهی است. مگر نه آنکه آزادی کسی نباید موجب آزار و اذیت دیگران بشود؟ چرا باید بر چیزی اصرار کرد که این حجم از تنشهای جهانی، اختلافات بینالمللی، نفرتهای فرهنگی و حتی به خطر افتادن جان آدمها را به همراه دارد؟
ببینید، ماکرون از اهانت رئیسجمهور برزیل هم حتی نه، بلکه از اهانت یک هوادار او پای صفحۀ شخصیاش چنان برآشفت که در نشست خبری واکنش شدید نشان داد و گفت او حق ندارد به زنش اهانت کند و چهرۀ او را مسخره کند و مردم برزیل شایستۀ چنین رئیسجمهوری نیستند! عجب! چطور شوخی یک کاربر با چهرۀ یک زن عادی، دقت بفرمایید، یک زن مثل همۀ زنهای دیگر، اینهمه زشت است و باید با آن برخورد کرد، اما اهانت به پیامبری که مورد احترام میلیونها انسان است و برای آنها مقدس است، باید جزء حقوق بدیهی غربیها به حساب بیاید؟!
اینها دقیقاً همان تناقضات غربیها و نشانی از دروغ و استکبار آنان است...
فکر میکنید چرا ماکرون بر این اهانتها اصرار دارد؟ چون میگوید این نوع از آزادی بیان (که بسیار نوع احمقانه و غیر متمدنانهای است) یک مسئلۀ ارزشمند است (به زغم خودش) و دنیا باید آن را بپذیرد و با آن کنار بیاید. اگر بعضیها در برابرش مقاومت میکنند، باید اینقدر این کار را تکرار کرد تا مقاومتشان از بین برود و بفهمند که درست و غلط چیست؟ او میخواهد دنیا را با نگاه خودش تربیت کند و جهان را آنطور که فکر میکند درست است بسازد. پس خب، از واکنش دیگرانی هم که مثل او فکر نمیکنند و میخواهند او و جهان پیرامونشان را طبق دیدگاههای خودشان تغییر بدهند و بسازند، تعجب نکند.
- بسیار ممنونم
📎 https://www.theguardian.com/world/2020/oct/28/anger-towards-emmanuel-macron-grows-in-muslim-world
#پیامبر_رحمت
#رسولنا_خط_أحمر
#إلا_رسول_الله_يا_فرنسا
#MuhammadForAll
the Guardian
Anger towards Emmanuel Macron grows in Muslim world
Protests take place in several countries against French president in aftermath of crackdown
♦️ دربارۀ #توییت_موهن میلاد دخانچی در موضوع شهادت حضرت زهرا(س)♦️
📂 امروز با حوصله نشستم یادداشت میلاد دخانچی را، که به نوعی پیوست تبیینی توییت موهن و مناقشهانگیز دیروز او بود، با دقت خواندم. از این توییت، پیوست آن و گفتههای مستقیم گویندهاش در جمع، به این نتیجه رسیدم که آن توییت موهن، صرف نظر از نیتخوانی مؤلف و قضاوت دربارۀ غرض نویسنده، ریشه در سه مسئلۀ مهم دارد و در واقع، از منظر پیش رو یک پدیدۀ سهوجهی است که اتفاقاً توجه به وجوه آن برای درک بهتر پدیدههای مشابه میتواند راهگشا باشد:
1️⃣ مباحث تاریخی، کلامی و معرفتی تشیع
2️⃣ ماهیت رسانههای جدید
3️⃣ روششناسی علوم انسانی و کاربست چارچوبهای نظری غربی
در ادامه سعی میکنم منظورم را خیلی ساده و مختصر توضیح دهم:
▪️ بخشی از آنچه ماهیت توییت موهن مذکور را میسازد که به شکل تفصیلیتر هم در یادداشت پیوست آن هویداست، مباحث تاریخی، کلامی و معرفتی است که به قول خود دخانچی از قرون گذشته همواره مطرح بوده و همیشه نیز موافقان و مخالفانی داشته و اساساً چیز جدیدی نیست و چه بسا طرح صحیح آنها به پویایی و رشد فرهنگ و تفکر شیعی در طول تاریخ انجامیده و گاهی نیز شیوۀ نامناسب طرح آنها باعث انسداد، بحران و مناقشات پرهزینه برای جوامع شیعی شده. اینکه میلاد دخانچی چقدر روی این مباحث مسلط است و اهلیت این بحثها را دارد و دانش و بضاعت فکریاش تکافوی آن را میکند یا خیر، نه مسئلۀ من است و نه من صلاحیت داوری در این باره را در خود میبینم. اما به نظرم آنچه از دیروز پیرامون این ماجرا مطرح شد و گفتگوهایی که میان طرفین شکل گرفت، گویای مسئله هست و مخاطبان خود امکان قضاوت در این باره را دارند.
▪️ مسئلۀ بعدی ماهیت رسانههای اجتماعی و اقتضائات حضور در آنها و مباحث مرتبط دیگر است. پیداست که در این بستر، موفقیت یک کنش رسانهای، بستگی وثیقی به میزان داغ شدن آن و بهرهگیریاش از ابزارهایی برای طرح تند و تیزتر، شلاقیتر، شوکهکنندهتر، آشنازداتر، غریبهگردانتر و غیره دارد. در اینجا هم گمان میکنم مسئله روشن است و باز هم بنای ورود به این بحث را ندارم و به نظرم خود توییت میتواند برای آشنایان با مسئله، به اندازۀ کافی گویا باشد.
▪️ اما مسئلۀ اصلی برای من، جنبۀ سوم ماجراست: امکان و اقتضائات کاربست چارچوبهای نظری غربی در موضوعات مختلف؛ امری که در محیطهای دانشگاهی و فضای آکادمیک رویکردی مرسوم و حتی باید گفت از لوازم و مقدمات کار علمی و هویتبخش به آنهاست و در این زمینه هرکس بامهارتتر و البته بدیعتر به آن همت گمارد، به لحاظ ارزشهای محیط دانشگاهی پیشتر است؛ که البته با توجه به اقتضائات کار روشمند و بهرهگیری از سنتهای آموزشی و شرایط انباشت تولیدات در محیطهای علمی چه بسا امری منطقی و طبیعی هم به نظر بیاید. مسئله آنجاست که این روشها و الگوها، خود از جایی به بعد بدل به بتهای ذهنی افراد و عامل بهت و حیرت و توقف آنها در چارچوب همان ابزارهای مثلاً گشایش میشوند؛ و نکتۀ مهمتر نیز بیتوجهی به ماهیت عموم این الگوها و نظریههای اصطلاحاً علمی است که در صورت جمع شدن با مورد قبلی خود میتواند به پدیدهای شگفت تبدیل شود؛ الگوهایی که به جهت خاستگاه اصلی آنها، عموماً ماهیتی آسیبشناختی، مریضپنداری، مشکلانگاری و در یک کلام متهمسازی دارند.
▪️ در واقع از نظر بیشتر این روشها، در هر موضوعی بحرانی جدی در میان است و باید با کاربست آنها ماهیتش را بر ملا کرد و هر اوبژه و پدیداری را بیماری خطرناکی دانست که سعی دارد خود را پنهان کند. اینگونه است که روانشناسی هر رفتاری را عقدهای میبیند که باید برای درمانش، زمینههای شکلگیریاش را به عجیبترین صورت ممکن ریشهیابی کرد، جامعهشناسی هر سنتی را مناسک خرافی، انحرافی، غرضورزانه و توطئهگرانهای میبیند که باید شناساییاش کرد و ماهیتش را با ابزارهای ناقص خود بر ملا کرد، نشانهشناسی هر متن مکتوب و غیر مکتوبی را نظاموارهای از نشانههای گفتمانی میخواند که باید سویۀ اقتدارگرایی و برساخت واقعیت و القای ایدئولوژیکش را بیرون کشید و مثل چرک دلاکی نشان صاحبش داد. به بیان دیگر عموم این الگوها، با نگاهی از بالا، همۀ پدیدههای مورد مطالعۀ خود را، حالا میخواهد فرد باشد، جامعه باشد، دین باشد، امور قدسی باشد یا هر چیز دیگری، فرقی ندارد، مسائل، معضلات، گرهها، انحرافات و بیماریهای مکتوم و پوشیدهای میدانند که وظیفۀ محقق در مواجهه با آنها کنار زدن پردهها و افشا کردن اصل ماجراست.
ادامه در پست بعد 👇
📂 امروز با حوصله نشستم یادداشت میلاد دخانچی را، که به نوعی پیوست تبیینی توییت موهن و مناقشهانگیز دیروز او بود، با دقت خواندم. از این توییت، پیوست آن و گفتههای مستقیم گویندهاش در جمع، به این نتیجه رسیدم که آن توییت موهن، صرف نظر از نیتخوانی مؤلف و قضاوت دربارۀ غرض نویسنده، ریشه در سه مسئلۀ مهم دارد و در واقع، از منظر پیش رو یک پدیدۀ سهوجهی است که اتفاقاً توجه به وجوه آن برای درک بهتر پدیدههای مشابه میتواند راهگشا باشد:
1️⃣ مباحث تاریخی، کلامی و معرفتی تشیع
2️⃣ ماهیت رسانههای جدید
3️⃣ روششناسی علوم انسانی و کاربست چارچوبهای نظری غربی
در ادامه سعی میکنم منظورم را خیلی ساده و مختصر توضیح دهم:
▪️ بخشی از آنچه ماهیت توییت موهن مذکور را میسازد که به شکل تفصیلیتر هم در یادداشت پیوست آن هویداست، مباحث تاریخی، کلامی و معرفتی است که به قول خود دخانچی از قرون گذشته همواره مطرح بوده و همیشه نیز موافقان و مخالفانی داشته و اساساً چیز جدیدی نیست و چه بسا طرح صحیح آنها به پویایی و رشد فرهنگ و تفکر شیعی در طول تاریخ انجامیده و گاهی نیز شیوۀ نامناسب طرح آنها باعث انسداد، بحران و مناقشات پرهزینه برای جوامع شیعی شده. اینکه میلاد دخانچی چقدر روی این مباحث مسلط است و اهلیت این بحثها را دارد و دانش و بضاعت فکریاش تکافوی آن را میکند یا خیر، نه مسئلۀ من است و نه من صلاحیت داوری در این باره را در خود میبینم. اما به نظرم آنچه از دیروز پیرامون این ماجرا مطرح شد و گفتگوهایی که میان طرفین شکل گرفت، گویای مسئله هست و مخاطبان خود امکان قضاوت در این باره را دارند.
▪️ مسئلۀ بعدی ماهیت رسانههای اجتماعی و اقتضائات حضور در آنها و مباحث مرتبط دیگر است. پیداست که در این بستر، موفقیت یک کنش رسانهای، بستگی وثیقی به میزان داغ شدن آن و بهرهگیریاش از ابزارهایی برای طرح تند و تیزتر، شلاقیتر، شوکهکنندهتر، آشنازداتر، غریبهگردانتر و غیره دارد. در اینجا هم گمان میکنم مسئله روشن است و باز هم بنای ورود به این بحث را ندارم و به نظرم خود توییت میتواند برای آشنایان با مسئله، به اندازۀ کافی گویا باشد.
▪️ اما مسئلۀ اصلی برای من، جنبۀ سوم ماجراست: امکان و اقتضائات کاربست چارچوبهای نظری غربی در موضوعات مختلف؛ امری که در محیطهای دانشگاهی و فضای آکادمیک رویکردی مرسوم و حتی باید گفت از لوازم و مقدمات کار علمی و هویتبخش به آنهاست و در این زمینه هرکس بامهارتتر و البته بدیعتر به آن همت گمارد، به لحاظ ارزشهای محیط دانشگاهی پیشتر است؛ که البته با توجه به اقتضائات کار روشمند و بهرهگیری از سنتهای آموزشی و شرایط انباشت تولیدات در محیطهای علمی چه بسا امری منطقی و طبیعی هم به نظر بیاید. مسئله آنجاست که این روشها و الگوها، خود از جایی به بعد بدل به بتهای ذهنی افراد و عامل بهت و حیرت و توقف آنها در چارچوب همان ابزارهای مثلاً گشایش میشوند؛ و نکتۀ مهمتر نیز بیتوجهی به ماهیت عموم این الگوها و نظریههای اصطلاحاً علمی است که در صورت جمع شدن با مورد قبلی خود میتواند به پدیدهای شگفت تبدیل شود؛ الگوهایی که به جهت خاستگاه اصلی آنها، عموماً ماهیتی آسیبشناختی، مریضپنداری، مشکلانگاری و در یک کلام متهمسازی دارند.
▪️ در واقع از نظر بیشتر این روشها، در هر موضوعی بحرانی جدی در میان است و باید با کاربست آنها ماهیتش را بر ملا کرد و هر اوبژه و پدیداری را بیماری خطرناکی دانست که سعی دارد خود را پنهان کند. اینگونه است که روانشناسی هر رفتاری را عقدهای میبیند که باید برای درمانش، زمینههای شکلگیریاش را به عجیبترین صورت ممکن ریشهیابی کرد، جامعهشناسی هر سنتی را مناسک خرافی، انحرافی، غرضورزانه و توطئهگرانهای میبیند که باید شناساییاش کرد و ماهیتش را با ابزارهای ناقص خود بر ملا کرد، نشانهشناسی هر متن مکتوب و غیر مکتوبی را نظاموارهای از نشانههای گفتمانی میخواند که باید سویۀ اقتدارگرایی و برساخت واقعیت و القای ایدئولوژیکش را بیرون کشید و مثل چرک دلاکی نشان صاحبش داد. به بیان دیگر عموم این الگوها، با نگاهی از بالا، همۀ پدیدههای مورد مطالعۀ خود را، حالا میخواهد فرد باشد، جامعه باشد، دین باشد، امور قدسی باشد یا هر چیز دیگری، فرقی ندارد، مسائل، معضلات، گرهها، انحرافات و بیماریهای مکتوم و پوشیدهای میدانند که وظیفۀ محقق در مواجهه با آنها کنار زدن پردهها و افشا کردن اصل ماجراست.
ادامه در پست بعد 👇
ادامه از پست قبل 👆
▪️ در این بستر، محقق یاد میگیرد و در واقع برایش فرهنگسازی میشود که هرچه مستقیمتر، بیپرواتر، گستاختر، ارزشگریزتر و تقدسشکنانهتر وارد مسائل شود و از پدیدهها یاد کند، رویکرد علمیتری دارد و درجۀ تحقیقی بودن کارش بالاتر است و دل این جامعۀ گفتمانی دانشگاهی را بیشتر میتواند برباید. آنچه گفتم به هیچوجه به معنای نفی مطلق روششناسی علوم انسانی و باور به مسدود بودن راه استفاده از این ابزارها و الگوها و چارچوبهای نظری نیست و خود هرگز نه در نظر و نه در عمل پایبند به این تلقی نیستم؛ مسئلۀ اصلی بیتوجهی به ماهیت آنها و به نوعی دچار نقض غرض شدن در این مسیر است.
🔴 به نظر من توییت موهن #میلاد_دخانچی، ملغمهای از این سه و ترکیب حیرتآور و خطرناک آنهاست؛ ترکیبی که نتیجۀ آن چیز عجیب و مسمومی را ساخته که همانا با نیت و غرض گویندۀ خود نیز همسازی ندارد و درک شرایط پیشآمده را برای خود او نیز مشکل کرده است.
💭 http://www.tg-me.com/rezavahidzadeh
▪️ در این بستر، محقق یاد میگیرد و در واقع برایش فرهنگسازی میشود که هرچه مستقیمتر، بیپرواتر، گستاختر، ارزشگریزتر و تقدسشکنانهتر وارد مسائل شود و از پدیدهها یاد کند، رویکرد علمیتری دارد و درجۀ تحقیقی بودن کارش بالاتر است و دل این جامعۀ گفتمانی دانشگاهی را بیشتر میتواند برباید. آنچه گفتم به هیچوجه به معنای نفی مطلق روششناسی علوم انسانی و باور به مسدود بودن راه استفاده از این ابزارها و الگوها و چارچوبهای نظری نیست و خود هرگز نه در نظر و نه در عمل پایبند به این تلقی نیستم؛ مسئلۀ اصلی بیتوجهی به ماهیت آنها و به نوعی دچار نقض غرض شدن در این مسیر است.
🔴 به نظر من توییت موهن #میلاد_دخانچی، ملغمهای از این سه و ترکیب حیرتآور و خطرناک آنهاست؛ ترکیبی که نتیجۀ آن چیز عجیب و مسمومی را ساخته که همانا با نیت و غرض گویندۀ خود نیز همسازی ندارد و درک شرایط پیشآمده را برای خود او نیز مشکل کرده است.
💭 http://www.tg-me.com/rezavahidzadeh
◾️ نهدیدم که کی بود؛ جواب دادم. در اولین حرف صدای مردِ را شنیدم که گفت این گوشی نزد شما چی میکند؟ من که خودم را از دست دادم، گفتم این گوشیها به ما تسلیم شده و ما نمیدانیم از کیست؟ گفت چی شده صاحبش را؟ نتوانستم پاسخ بدهم و گفتم نمیدانم و شما منتظر باشید. با ختم این تماس احساس کردم زانوهایم خم شد و باید به جایی تکیه کنم. تماسها همچنان ادامه داشت. متوجه تلفنِ شدم که 142 بار تماس گرفته و نهایتاً یک مسیج دریافت کرده بود: جان پدر کجاستی؟
▪️گزارش امید مهیار در سایت «افغانستان جدید» دربارۀ حادثۀ تروریستی #دانشگاه_کابل
زنگ زدم هزار بار، جان پدر کجاستی؟
باشه عزیز! برندار، جان پدر کجاستی؟
جان به لبم رسیده و بغض امان نمیدهد
حرمت من نگاه دار، جان پدر کجاستی؟
گفت کسی: شنیدهای این خبر شگفت را؟
با خبرش مرا چه کار؟ جان پدر کجاستی؟
خبر رسیده لشگری به دشت غنچه تاخته
تو را چه کار با سوار؟! جان پدر کجاستی؟
داغ هزار لاله است در دل این خاک غریب
بخوان، بخوان، بخوان هَزار! جان پدر کجاستی؟
#جان_ایران_جان_افغانستان
#غم_افغانستان_غم_ایران
#جان_پدر_کجاستی 🇮🇷🇦🇫
💭 http://www.tg-me.com/rezavahidzadeh
▪️گزارش امید مهیار در سایت «افغانستان جدید» دربارۀ حادثۀ تروریستی #دانشگاه_کابل
زنگ زدم هزار بار، جان پدر کجاستی؟
باشه عزیز! برندار، جان پدر کجاستی؟
جان به لبم رسیده و بغض امان نمیدهد
حرمت من نگاه دار، جان پدر کجاستی؟
گفت کسی: شنیدهای این خبر شگفت را؟
با خبرش مرا چه کار؟ جان پدر کجاستی؟
خبر رسیده لشگری به دشت غنچه تاخته
تو را چه کار با سوار؟! جان پدر کجاستی؟
داغ هزار لاله است در دل این خاک غریب
بخوان، بخوان، بخوان هَزار! جان پدر کجاستی؟
#جان_ایران_جان_افغانستان
#غم_افغانستان_غم_ایران
#جان_پدر_کجاستی 🇮🇷🇦🇫
💭 http://www.tg-me.com/rezavahidzadeh
#به_یاد_چشم_های_مادربزرگ
📌این مطلب را 15 سال پیش، در وبلاگم نوشته بودم؛ به یاد چشمهایی که خیلی چیزها را از خیلیها بهتر میدیدند. امروز #کرونا ی لعنتی آن چشمهای زیبا را برای همیشه بست. حالا در فراغشان، یک بار دیگر در اینجا بازنشر میکنم. با خواندن فاتحهای برای #مادربزرگ مرحومم، مرا سپاسگزار خود کنید:
- ببخشید که دیروز بهت سر نزدم. باور کن وقت نکردم. این روزها خیلی کار دارم. به خدا وقت نمیکنم.
+ نه بابا میدونم. این روزا درسخوندن چُخ سخته. تو هم چی سرکار میری. واخت نداری.
- چشمات چهطورن؟ بهتری خدا را شکر؟
+ نه بی خودا. بی خودا الانی تو رو هم درست نمیبینم. همهجا ری تار میبینم. همه فیکر میکنند یالان دیرم.
- ایشالا بهتر میشی. دیروز چهخبر بود بهشتزهرا؟ سر قبر آقاجون کیا اومده بودن؟
+ چخ خوب بود. بی خودا هیش واخت منی اذیت نکرد. هامیشه دوست داشت دست خیر داشتی باشی. هامیشه بی همه کومچ میچرد. چخ زود اولدی .
- سر قبر کیا اومده بودن. دایینا هم بودن؟
+ واختی اومد خواستیگاریم 13 سالم بود. بچه بودم دیجه. شیکم اول رو 16 سالجی زاییدم. تازی اون واخت هم...
- تازه اون وقتم همه گفتن اجاقش کوره که تا الان بچهدار نشده. میدونم مامان. تا آخرشو حفظم.
+ سال بعدیش اومدیم تیهران. با یه بچه بگل پشت اولاخ نشسته بودم. بچه بودم دیجه. آگاجون اون واختا تو ارتیش بود. سرکارایستیوار!
- خدا بیامرزه آقاجونو. دایی نگفت امروز میآد اینجا یا نه؟
+ تو بابام رو یادیت نیست. خیلی آدام خوبی بود. همهچی آیه بلد بود. واسه هر کاری حدیث میخوند. بی خودا همش آیه بلد بود. همین دایی میصطفات میرفت تو حیاط پشتی با بچههای زنعموگولزار کفشیشی گایم میکرد. هامیشه اذیتش میکرد. اما هیچی نمیگفت. چُخ میهربان بود. همش میگفت خودا. همهچی شی از خودا میخواست. هامیشه گورآن میخواند. چخ مؤمین بود. گدیم آداما هامّه مؤمین بودن. الانی خاچ برسرم. مردم دیوانی شدن. هر کی درس میخونی دیجه گورآنی نمیشیناسی. میگی خودا چیه؟ ناذوبیالله میگی موعجیزه دروخه!
- خب زمونه فرق کرده. دیگه الان مثل گذشته نیس...
+ میگی این کار خودا نیس. کار علمی. خاچ تو سرت. علم رو کی دادی. مگی خودا ندادی؟ گدیم ماه رو میدیدیم میگفتیم اللهم صل علی محمد... الانی طیاره سوار میشی میری ماه! بعد میگی خودا ندادی. پس کی دادی؟ اَجه خودا نبود چی طیاره نمیساختی! ناذوبیالله میگی پیگمبر کیه؟ هی درس میخونی ساواددار شی، باز میگی کار علمی! خوب پس علمی کی دادی؟ اَجه خودا نبود پس چه جوری درس میخوندی؟ بعد میگی تو ساواد نداری. نمیفهمی. خودیش نمیفهمی. بابام خودا بیامرز ساواد نداشت، اما همهچی گورآن بلد بود. وقتی مُرد آگا تو ارتیش بود...
- مامان من باید برم. اگه دایی اومد بگو رضا اینجا بود. خودم بهش زنگ میزنم.
+ وا! من چه گاذا درست چردم. بی خودا اجه نمونی ناراحات میشم.
- قربونت برم. ایشاالله یه وقت دیگه، من رفتم.
+ خودافیظ. من چی چیش ندارم تا دم در بیام. خودت از رو میز یه مشت پیسته بردار. بی خودا ناراحات میشم. از اون میوهها بردار...
- خداحافظ
💭 http://www.tg-me.com/rezavahidzadeh
📌این مطلب را 15 سال پیش، در وبلاگم نوشته بودم؛ به یاد چشمهایی که خیلی چیزها را از خیلیها بهتر میدیدند. امروز #کرونا ی لعنتی آن چشمهای زیبا را برای همیشه بست. حالا در فراغشان، یک بار دیگر در اینجا بازنشر میکنم. با خواندن فاتحهای برای #مادربزرگ مرحومم، مرا سپاسگزار خود کنید:
- ببخشید که دیروز بهت سر نزدم. باور کن وقت نکردم. این روزها خیلی کار دارم. به خدا وقت نمیکنم.
+ نه بابا میدونم. این روزا درسخوندن چُخ سخته. تو هم چی سرکار میری. واخت نداری.
- چشمات چهطورن؟ بهتری خدا را شکر؟
+ نه بی خودا. بی خودا الانی تو رو هم درست نمیبینم. همهجا ری تار میبینم. همه فیکر میکنند یالان دیرم.
- ایشالا بهتر میشی. دیروز چهخبر بود بهشتزهرا؟ سر قبر آقاجون کیا اومده بودن؟
+ چخ خوب بود. بی خودا هیش واخت منی اذیت نکرد. هامیشه دوست داشت دست خیر داشتی باشی. هامیشه بی همه کومچ میچرد. چخ زود اولدی .
- سر قبر کیا اومده بودن. دایینا هم بودن؟
+ واختی اومد خواستیگاریم 13 سالم بود. بچه بودم دیجه. شیکم اول رو 16 سالجی زاییدم. تازی اون واخت هم...
- تازه اون وقتم همه گفتن اجاقش کوره که تا الان بچهدار نشده. میدونم مامان. تا آخرشو حفظم.
+ سال بعدیش اومدیم تیهران. با یه بچه بگل پشت اولاخ نشسته بودم. بچه بودم دیجه. آگاجون اون واختا تو ارتیش بود. سرکارایستیوار!
- خدا بیامرزه آقاجونو. دایی نگفت امروز میآد اینجا یا نه؟
+ تو بابام رو یادیت نیست. خیلی آدام خوبی بود. همهچی آیه بلد بود. واسه هر کاری حدیث میخوند. بی خودا همش آیه بلد بود. همین دایی میصطفات میرفت تو حیاط پشتی با بچههای زنعموگولزار کفشیشی گایم میکرد. هامیشه اذیتش میکرد. اما هیچی نمیگفت. چُخ میهربان بود. همش میگفت خودا. همهچی شی از خودا میخواست. هامیشه گورآن میخواند. چخ مؤمین بود. گدیم آداما هامّه مؤمین بودن. الانی خاچ برسرم. مردم دیوانی شدن. هر کی درس میخونی دیجه گورآنی نمیشیناسی. میگی خودا چیه؟ ناذوبیالله میگی موعجیزه دروخه!
- خب زمونه فرق کرده. دیگه الان مثل گذشته نیس...
+ میگی این کار خودا نیس. کار علمی. خاچ تو سرت. علم رو کی دادی. مگی خودا ندادی؟ گدیم ماه رو میدیدیم میگفتیم اللهم صل علی محمد... الانی طیاره سوار میشی میری ماه! بعد میگی خودا ندادی. پس کی دادی؟ اَجه خودا نبود چی طیاره نمیساختی! ناذوبیالله میگی پیگمبر کیه؟ هی درس میخونی ساواددار شی، باز میگی کار علمی! خوب پس علمی کی دادی؟ اَجه خودا نبود پس چه جوری درس میخوندی؟ بعد میگی تو ساواد نداری. نمیفهمی. خودیش نمیفهمی. بابام خودا بیامرز ساواد نداشت، اما همهچی گورآن بلد بود. وقتی مُرد آگا تو ارتیش بود...
- مامان من باید برم. اگه دایی اومد بگو رضا اینجا بود. خودم بهش زنگ میزنم.
+ وا! من چه گاذا درست چردم. بی خودا اجه نمونی ناراحات میشم.
- قربونت برم. ایشاالله یه وقت دیگه، من رفتم.
+ خودافیظ. من چی چیش ندارم تا دم در بیام. خودت از رو میز یه مشت پیسته بردار. بی خودا ناراحات میشم. از اون میوهها بردار...
- خداحافظ
💭 http://www.tg-me.com/rezavahidzadeh
🔺واقعا کیهان با ما شوخی دارد؟🔻
📍موضوع شبهای هنر در میز شعر این هفته، #محمدعلی_سپانلو بود و انصافا برنامۀ خوبی هم شد. در همین رابطه #کیهان به شبکۀ چهار تاخته که چرا عضو کانون نویسندگان را که یکی از خائنین به وطن است، محور برنامه قرار داده؟ عمدۀ دلایل کیهان برای خیانت سپانلو به کشورش و به تبعش خیانت شبکۀ چهار در معرفی او، اینهاست:
1️⃣ سپانلو از شرکتکنندگان کنفرانس برلین بوده
2️⃣ او عضو کانون نویسندگان بوده
3️⃣ او با ساواک همکاری میکرده
خب، اکنون بیایید کمی این دلایل را با هم بررسی کنیم:
1️⃣ بله، سپانلو به همراه محمود دولتآبادی و منیرو روانیپور از مدعوین کنفرانس برلین بودهاند و قرار بوده که در آنجا شعر و داستانخوانی داشته باشند که با توجه به اعتراض مخالفان جمهوری اسلامی در آلمان، برنامۀ ادبیشان لغو میشود. آنها به کشور برمیگردند و بعد از تشکیل دادگاه، قاضی حکم به تبرئۀ ایشان میدهد. خب؟ قاضی اشتباه کرده است؟ دستگاه قضایی ایران صلاحیت تصمیمگیری ندارد؟ مرحوم شکر خورده، ما میخواهیم سیاه بپوشیم؟ مشکل دقیقا چیست؟
2️⃣ بله، سپانلو عضو کانون نویسندگان بوده، همان کانونی که جلال آل احمد (احیاناَ معرف حضور هست دیگر؟) با هدف صفآرایی در برابر اقدامات ضدفرهنگی حکومت پهلوی بانیاش بوده و ریاستش را سیمین دانشور، همسر جلال بر عهده داشته و از اعضایش نادر ابراهیمی عزیز و شمس آل احمد گرامی و رضا سیدحسینی بزرگوار و البته چند نفر دیگر بودهاند که من هم خیلی از قیافههایشان خوشم نمیآید و فکر میکنم آنها هم نباید خیی از قیافۀ من خوششان بیاید؛ و البته همان کانون نویسندگانی که بیستنفرشان از جمله سیمین و سپانلو بعد از پیروزی انقلاب به دیدن امام رفتند و همین هم شد موجب اختلافشان با اعضای دیگر و درگیریهایی و جداییهایی و... خب؟ الان عضویت در کانون یعنی خیانت به کشور؟
3️⃣ سپانلو ساواکی بوده؟! منظور همان سپانلویی است که اولین شعر فلسطین را در سال 47 سروده و در دورۀ پهلوی به زندان افتاده؟ آنوقت به چه استنادی؟ پاسخ کیهان این است: «هما ناطق از از همکاری سپانلو با ساواک پرده برداشته» و گفته شخصی به نام چالود مظفر در روزنامهها و در مخالفت با مطالب کتاب او دربارۀ جنگ ایران و روسیه، مقالاتی نوشته که ناطق گمان میکند همان سپانلو بوده و گمان میکند فحوای این مقالات ساواک را نسبت به او تحریک کرده. خب؟ یعنی این الان شد پرده برداشتن از همکاری سپانلو با ساواک؟! واقعا؟!
اصلاً فرض میکنیم که این اسمش پردهبرداری است، آنوقت این هما ناطق کیست که از همکاری سپانلو با ساواک پرده برداشته؟ تاریخپژوهی که سال 63 ایران را ترک کرد و بعدها به خود فحش داد که چرا با حرکت مردم در انقلاب همراه شده و حتی دانشش را در اختیارشان گذاشته و گفته: «گه زدم و به قول صادق هدایت اکنون آن گه را قاشققاشق میخورم و پشیمانم از خیانت به ایران... بدا که شور چنان ورم داشت که اندوختهها و دانستهها را به زبالهدانی ریختم و در همرنگی با جهل جماعت به خیابانها سرازیر شدم...» بعد چنین آدمی پرده از همکاری چه کسی با ساواک برداشته؟ از سپانلویی که به رغم اختلاف نگاه و سلیقهاش با حکومت تا آخرین روز عمرش در کشورش ماند و برای مردمش و وطنش قلم زد و کتاب نوشت و از ارشاد جمهوری اسلامی مجوز گرفت و کتابهایش سانسور شد و پذیرفت و تن داد و با رسانههای جمهوری اسلامی گفتگو کرد و از آرمانهایش که فلسطین و شکست اسرائیل و اقتدار ایران هم جزئش بود، دفاع کرد؟
📍واقعا کیهان اینها را جدی مینویسد؟ یعنی با ما شوخی ندارد؟
💭 http://www.tg-me.com/rezavahidzadeh
📍موضوع شبهای هنر در میز شعر این هفته، #محمدعلی_سپانلو بود و انصافا برنامۀ خوبی هم شد. در همین رابطه #کیهان به شبکۀ چهار تاخته که چرا عضو کانون نویسندگان را که یکی از خائنین به وطن است، محور برنامه قرار داده؟ عمدۀ دلایل کیهان برای خیانت سپانلو به کشورش و به تبعش خیانت شبکۀ چهار در معرفی او، اینهاست:
1️⃣ سپانلو از شرکتکنندگان کنفرانس برلین بوده
2️⃣ او عضو کانون نویسندگان بوده
3️⃣ او با ساواک همکاری میکرده
خب، اکنون بیایید کمی این دلایل را با هم بررسی کنیم:
1️⃣ بله، سپانلو به همراه محمود دولتآبادی و منیرو روانیپور از مدعوین کنفرانس برلین بودهاند و قرار بوده که در آنجا شعر و داستانخوانی داشته باشند که با توجه به اعتراض مخالفان جمهوری اسلامی در آلمان، برنامۀ ادبیشان لغو میشود. آنها به کشور برمیگردند و بعد از تشکیل دادگاه، قاضی حکم به تبرئۀ ایشان میدهد. خب؟ قاضی اشتباه کرده است؟ دستگاه قضایی ایران صلاحیت تصمیمگیری ندارد؟ مرحوم شکر خورده، ما میخواهیم سیاه بپوشیم؟ مشکل دقیقا چیست؟
2️⃣ بله، سپانلو عضو کانون نویسندگان بوده، همان کانونی که جلال آل احمد (احیاناَ معرف حضور هست دیگر؟) با هدف صفآرایی در برابر اقدامات ضدفرهنگی حکومت پهلوی بانیاش بوده و ریاستش را سیمین دانشور، همسر جلال بر عهده داشته و از اعضایش نادر ابراهیمی عزیز و شمس آل احمد گرامی و رضا سیدحسینی بزرگوار و البته چند نفر دیگر بودهاند که من هم خیلی از قیافههایشان خوشم نمیآید و فکر میکنم آنها هم نباید خیی از قیافۀ من خوششان بیاید؛ و البته همان کانون نویسندگانی که بیستنفرشان از جمله سیمین و سپانلو بعد از پیروزی انقلاب به دیدن امام رفتند و همین هم شد موجب اختلافشان با اعضای دیگر و درگیریهایی و جداییهایی و... خب؟ الان عضویت در کانون یعنی خیانت به کشور؟
3️⃣ سپانلو ساواکی بوده؟! منظور همان سپانلویی است که اولین شعر فلسطین را در سال 47 سروده و در دورۀ پهلوی به زندان افتاده؟ آنوقت به چه استنادی؟ پاسخ کیهان این است: «هما ناطق از از همکاری سپانلو با ساواک پرده برداشته» و گفته شخصی به نام چالود مظفر در روزنامهها و در مخالفت با مطالب کتاب او دربارۀ جنگ ایران و روسیه، مقالاتی نوشته که ناطق گمان میکند همان سپانلو بوده و گمان میکند فحوای این مقالات ساواک را نسبت به او تحریک کرده. خب؟ یعنی این الان شد پرده برداشتن از همکاری سپانلو با ساواک؟! واقعا؟!
اصلاً فرض میکنیم که این اسمش پردهبرداری است، آنوقت این هما ناطق کیست که از همکاری سپانلو با ساواک پرده برداشته؟ تاریخپژوهی که سال 63 ایران را ترک کرد و بعدها به خود فحش داد که چرا با حرکت مردم در انقلاب همراه شده و حتی دانشش را در اختیارشان گذاشته و گفته: «گه زدم و به قول صادق هدایت اکنون آن گه را قاشققاشق میخورم و پشیمانم از خیانت به ایران... بدا که شور چنان ورم داشت که اندوختهها و دانستهها را به زبالهدانی ریختم و در همرنگی با جهل جماعت به خیابانها سرازیر شدم...» بعد چنین آدمی پرده از همکاری چه کسی با ساواک برداشته؟ از سپانلویی که به رغم اختلاف نگاه و سلیقهاش با حکومت تا آخرین روز عمرش در کشورش ماند و برای مردمش و وطنش قلم زد و کتاب نوشت و از ارشاد جمهوری اسلامی مجوز گرفت و کتابهایش سانسور شد و پذیرفت و تن داد و با رسانههای جمهوری اسلامی گفتگو کرد و از آرمانهایش که فلسطین و شکست اسرائیل و اقتدار ایران هم جزئش بود، دفاع کرد؟
📍واقعا کیهان اینها را جدی مینویسد؟ یعنی با ما شوخی ندارد؟
💭 http://www.tg-me.com/rezavahidzadeh
کشتند تو را، آه، در آغوش دماوند
سخت است در آغوش پدر، کشتن فرزند
کشتند تو را ای دژ مستحکم ایران
تا باز بر این خاک ستمدیده بتازند
تو روح دماوندی و زینروست تو را کشت
ضحاکِ کمینکردۀ در کوه دماوند
تو زادۀ فخری و یقین فخر فروشد
ایران به تو و عشق تو، بر نام تو سوگند
داغ تو گران است، ولی گریه از آن است:
با قاتل تو از چه نشستیم به لبخند؟
با قاتل تو از چه نشستیم و نکشتیم
او را که دگرباره برونکرده سر از بند
ای داغ تو یادآور داغ همه خوبان
وی خون تو آمیخته با خون خداوند
آه ای گل گمنام! سرانجام شهادت
عطر تو در این دشت سیهپوش پراکند
ما زنده به عشقیم، اگرچند حسودان
گویند چنینیم و چنانیم بهترفند
بگذار بمیریم و بمیریم و بمیریم
بگذار بگویند و بگویند و بگویند
آنگاه ببین روید از این ریشۀ خونین
صد ساقۀ سرزنده و صد شاخ برومند
ایران من! امروز تو را صبر روا نیست
این وازدگی تاکی و این حوصله تا چند؟
برخیز و ببین دخترکان تو چو یاقوت
زین خون مقدس به گلو بسته گلوبند
برخیز و ببین رزمکنان تو صفاصف
خنجر به کمر بسته و بر سر زده سربند
من بغض یتیمانم و هم گرز دلیران
بگذار مرا بر سر ضحاک بکوبند!
#حسن_صنوبری
#شهید_فخریزاده
سخت است در آغوش پدر، کشتن فرزند
کشتند تو را ای دژ مستحکم ایران
تا باز بر این خاک ستمدیده بتازند
تو روح دماوندی و زینروست تو را کشت
ضحاکِ کمینکردۀ در کوه دماوند
تو زادۀ فخری و یقین فخر فروشد
ایران به تو و عشق تو، بر نام تو سوگند
داغ تو گران است، ولی گریه از آن است:
با قاتل تو از چه نشستیم به لبخند؟
با قاتل تو از چه نشستیم و نکشتیم
او را که دگرباره برونکرده سر از بند
ای داغ تو یادآور داغ همه خوبان
وی خون تو آمیخته با خون خداوند
آه ای گل گمنام! سرانجام شهادت
عطر تو در این دشت سیهپوش پراکند
ما زنده به عشقیم، اگرچند حسودان
گویند چنینیم و چنانیم بهترفند
بگذار بمیریم و بمیریم و بمیریم
بگذار بگویند و بگویند و بگویند
آنگاه ببین روید از این ریشۀ خونین
صد ساقۀ سرزنده و صد شاخ برومند
ایران من! امروز تو را صبر روا نیست
این وازدگی تاکی و این حوصله تا چند؟
برخیز و ببین دخترکان تو چو یاقوت
زین خون مقدس به گلو بسته گلوبند
برخیز و ببین رزمکنان تو صفاصف
خنجر به کمر بسته و بر سر زده سربند
من بغض یتیمانم و هم گرز دلیران
بگذار مرا بر سر ضحاک بکوبند!
#حسن_صنوبری
#شهید_فخریزاده
سوزاندهای به غفلت فانوس دیگری را
بر دل نشاندهای باز افسوس دیگری را
شد گرچه مرغ خوشخوان بسمل به تیغ کینت
سوزاندهای به غفلت ققنوس دیگری را
او خود دلش به شوق پرواز در تپش بود
از بند تن رهاندی محبوس دیگری را
بر جیغ و جار زاغان وقعی نمینهد باغ
هر بار پروراند طاووس دیگری را
خون سیاوشان کِی از یاد رفته یک دم؟
زاید رُهام و گیوی یا طوس دیگری را
مشعلبهدست اگرچه تائیسها روانند
این خاک برکشاند سیروس دیگری را
در این خیال خامی کز خواب بد رهیدی
هر شب ببینی اما کابوس دیگری را
او زنده است و خونش از عمرتان بکاهد
هر آینه خزان منحوس دیگری را
#شهید_محسن_فخری_زاده
شعر از محمدرضا وحیدزاده
💭 http://www.tg-me.com/rezavahidzadeh
بر دل نشاندهای باز افسوس دیگری را
شد گرچه مرغ خوشخوان بسمل به تیغ کینت
سوزاندهای به غفلت ققنوس دیگری را
او خود دلش به شوق پرواز در تپش بود
از بند تن رهاندی محبوس دیگری را
بر جیغ و جار زاغان وقعی نمینهد باغ
هر بار پروراند طاووس دیگری را
خون سیاوشان کِی از یاد رفته یک دم؟
زاید رُهام و گیوی یا طوس دیگری را
مشعلبهدست اگرچه تائیسها روانند
این خاک برکشاند سیروس دیگری را
در این خیال خامی کز خواب بد رهیدی
هر شب ببینی اما کابوس دیگری را
او زنده است و خونش از عمرتان بکاهد
هر آینه خزان منحوس دیگری را
#شهید_محسن_فخری_زاده
شعر از محمدرضا وحیدزاده
💭 http://www.tg-me.com/rezavahidzadeh