نکات برجستی قرائت لاک از لیبرالیسم عبارتاند از اینکه حکومتها تأسیس شدهاند تا از حقوقی محافظت کنند که به افراد تعلق دارند و پیش از سازماندهی روابط اجتماعی وجود داشتهاند. اینها حقوقیاند که یک قرن بعد در بیانیهی استقلال آمریکا گنجانده شدند: حق زندگی، آزادی و طلب خوشبختی. حق مالکیت، از جملهی حقوق «طبیعی»ای است که لاک مخصوصاً بر آنها تأکید میکند و به گفتهی او از این واقعیت ناشی میشود که فرد، خودش را از طریق کار روی چیزی طبیعی، که تا پیش از آن نامناسب بوده، با آن «ترکیب» کرده است. این دیدگاه مستقیماً علیه مالیاتها بر داراییهایی مطرح شد که حاکمان بدون اجازه از نمایندگان، از مردم اخذ میکردند. این نظریه با توجیه حق انقلاب به اوج خود رسید. از آنجا که حکومتها برای حفاظت از حقوق طبیعی افراد تأسیس شدهاند، وقتی حکومتها به جای حراست از آن حقوق به آنها تجاوز و پایمالشان کنند، دیگر نمیتوانند خواهان اطاعت باشند: این آموزهای بود که به خوبی در خدمت اهداف نیاکان ما در انقلابشان علیه حکومت بریتانیا قرار گرفت و نیز کاربرد گستردهتری در انقلاب 1789 فرانسه پیدا کرد.
- جان دیویی، از کتاب «لیبرالیسم و عمل اجتماعی»، ص9، ترجمه رضا یعقوبی، ویراستار علمی حسین شیخرضایی، نشر کرگدن.
@rezayaghoubipublic
- جان دیویی، از کتاب «لیبرالیسم و عمل اجتماعی»، ص9، ترجمه رضا یعقوبی، ویراستار علمی حسین شیخرضایی، نشر کرگدن.
@rezayaghoubipublic
Forwarded from اینستای کرگدن
🎊 نشر کرگدن در نمایشگاه کتاب تهران
۱۹ تا ۲۹ اردیبهشت
🔸 آدرس غرفۀ حضوری:
شبستان، راهرو ۲۰، غرفۀ ۴۷۷
🔸 لینک غرفۀ مجازی:
B2n.ir/s65704
۱۹ تا ۲۹ اردیبهشت
🔸 آدرس غرفۀ حضوری:
شبستان، راهرو ۲۰، غرفۀ ۴۷۷
🔸 لینک غرفۀ مجازی:
B2n.ir/s65704
Forwarded from اینستای کرگدن
🎊 نشر کرگدن در نمایشگاه کتاب تهران
۱۹ تا ۲۹ اردیبهشت
🔸 آدرس غرفۀ حضوری:
شبستان، راهرو ۲۰، غرفۀ ۴۷۷
🔸 لینک غرفۀ مجازی:
B2n.ir/s65704
۱۹ تا ۲۹ اردیبهشت
🔸 آدرس غرفۀ حضوری:
شبستان، راهرو ۲۰، غرفۀ ۴۷۷
🔸 لینک غرفۀ مجازی:
B2n.ir/s65704
رضا یعقوبی
🎊 نشر کرگدن در نمایشگاه کتاب تهران ۱۹ تا ۲۹ اردیبهشت 🔸 آدرس غرفۀ حضوری: شبستان، راهرو ۲۰، غرفۀ ۴۷۷ 🔸 لینک غرفۀ مجازی: B2n.ir/s65704
خرد منجر به عمل نمیشود مگر اینکه توسط احساسات شعلهور شده باشد اما این تصور که خرد و احساس تضادی ذاتی با هم دارند یادگار تصوری از ذهن است که قبل از ظهور روش تجربی در علم پدید آمده بود.. عمل، عاطفه را ایجاد و از آن حمایت میکند... از آنجا که اهداف لیبرالیسم عبارتاند از آزادی و ایجاد فرصتی برای تحقق کامل تواناییهای فرد، تمام شور عاطفیِ متعلق به این اهداف، گرد ایدهها و اعمالی جمع میشوند که برای واقعیت بخشیدن به آنها ضرورت دارند.
.
-جان دیویی، لیبرالیسم و عمل اجتماعی، ص۵۱
@rezayaghoubipublic
.
-جان دیویی، لیبرالیسم و عمل اجتماعی، ص۵۱
@rezayaghoubipublic
Forwarded from تعمّق - فلسفه، علم و تاریخ
نسخهای برای پیشبرد عدالت اجتماعی در ایران
لیبرالیسم به روایت جان دیویی
در چشمانداز فلسفی اوایل قرن بیستم، کتاب لیبرالیسم و عمل اجتماعی جان دیویی به عنوان پدیده مهمی در تکامل اندیشه لیبرال محسوب میشود. استدلال دیویی در این کتاب نشانگر گذار این فیلسوف از ریشههای کلاسیک لیبرالیسم به سوی لیبرالیسمی معقولتر، عادلانهتر و به لحاظ اجتماعی مسئولانهتر است. دیویی، به عنوان شخصیتی تاثیرگذار در پراگماتیسم آمریکایی، در این کتاب استدلال قانعکنندهای برای یک لیبرالیسم بازبینیشده و اصلاحشده به دست میدهد تا از نسخۀ فردگرایانه پیشینیانش فراتر رود و تعهدی جمعی را برای اصلاح و عدالت اجتماعی گوشزد کند. ترجمۀ رضا یعقوبی از این کتاب مهم و نشر آن توسط انتشارات کرگدن بهانهای شد برای نوشتن این مطلب. در این نوشتار سعی میکنم اولاً تجدیدنظر فلسفی دیویی از لیبرالیسم را روشن کنم، ثانیاً پیامدهای آن را به ویژه برای موقعیت اجتماعی-سیاسی معاصر ایران مشخص کنم تا دریچهای برای بازنگری اصول بنیادین پیشرفت اجتماعی و آرمانهای دموکراتیک به روی روشنفکران ایرانی باز کرده باشم.
نقد دیویی بر لیبرالیسم کلاسیک
تحلیل موشکافانۀ دیویی از لیبرالیسم کلاسیک، نارساییهای بنیادین آن را آشکار میکند، به خصوص تأکید آن بر آزادی فردی بدون توجه به ساختارهای اجتماعی-اقتصادیای که میتواند عاملیت انسان را محدود کند. دیویی استدلال میکند که آموزۀ لیبرالیسم کلاسیک، با تقدیس نفع خصوصی و مداخله حداقلی دولت، از پرداختن به پیچیدگیها و نابرابریهای ناشی از جوامع صنعتی مدرن ناتوان مانده است. نقد او انکار ارزشهای محوری لیبرالیسم نیست، بلکه تلاشی است برای صورتبندی دوباره مقدمات و مفروضات لیبرالیسم برای مواجهۀ بهتر و عادلانهتر با نابرابریهای اقتصادی و بیعدالتیهای اجتماعی که لیبرالیسم کلاسیک ناخواسته آنها را نادیده میگیرد یا به آنها تداوم میبخشد.
نقد دیویی بر لیبرالیسم کلاسیک از دلمشغولی جدی او به بنیانهای فلسفی و پیامدهای اجتماعی لیبرالیسم که در زمان او توسعه یافته بودند نشات می گیرد. لیبرالیسم کلاسیک که ریشه در اندیشۀ دورۀ روشنگری دارد، از فرد به عنوان واحد محوری جامعه دفاع میکند، و حامی کمترین دخالت دولت در آزادیهای شخصی و فعالیتهای اقتصادی است. این فلسفه سیاسی که در نوشتههای اندیشمندانی مثل جان لاک و آدام اسمیت تجسم یافتهاند، مدافع قداست مالکیت خصوصی، دست نامرئی بازار، و برتری حقوق فردی بر اهداف جمعی است. اما دیویی دریافت که پیگیری بیامان آزادی فردی و لسهفر اقتصادی (عدم مداخله دولت در اقتصاد) که مورد ستایش لیبرالیسم کلاسیک است میتواند نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی مهمی به بار آورد. در نظر دیویی، تمرکز "متعصبانه" بر آزادیهای فردی، موجب نادیدهگرفتن محدودیتهای اقتصادی و شرایط اجتماعیای میشود که تواناییها و ظرفیتهای افراد جامعه را برای اِعمال واقعی آزادیهای فردی محدود میکند. او باور داشت که لیبرالیسم کلاسیک با تاکید بر آزادی منفی –یعنی آزادی از محدودیتهای بیرونی– آزادیهای مثبتی را که برای بروز ظرفیت و توانایی کامل افراد ضرورت دارند نادیده میگیرد. در مدل لیبرالیسمی که دیویی مدافع آن است، آزادیهای مثبت که شامل دسترسی به آموزش و پرورش، بهداشت و درمان، و فرصتهای اقتصادیاند، برای آزادی اصیل و تعیین سرنوشت شهروندان ضرورت دارند. …
برای مطالعه متن کامل کلیک کنید یا Instant View را در پایین پست لمس کنید.
﹏﹏✎ #حسین_دباغ (کانال)
#لیبرالیسم، #عدالت_اجتماعی، #جان_دیویی
- پ.ن: برای تهیۀ کتاب «لیبرالیسم و عمل اجتماعی» با ترجمۀ #رضا_یعقوبی (کانال) به وبسایت کرگدن مراجعه کنید.
Taamoq | تَعَمُّق
لیبرالیسم به روایت جان دیویی
در چشمانداز فلسفی اوایل قرن بیستم، کتاب لیبرالیسم و عمل اجتماعی جان دیویی به عنوان پدیده مهمی در تکامل اندیشه لیبرال محسوب میشود. استدلال دیویی در این کتاب نشانگر گذار این فیلسوف از ریشههای کلاسیک لیبرالیسم به سوی لیبرالیسمی معقولتر، عادلانهتر و به لحاظ اجتماعی مسئولانهتر است. دیویی، به عنوان شخصیتی تاثیرگذار در پراگماتیسم آمریکایی، در این کتاب استدلال قانعکنندهای برای یک لیبرالیسم بازبینیشده و اصلاحشده به دست میدهد تا از نسخۀ فردگرایانه پیشینیانش فراتر رود و تعهدی جمعی را برای اصلاح و عدالت اجتماعی گوشزد کند. ترجمۀ رضا یعقوبی از این کتاب مهم و نشر آن توسط انتشارات کرگدن بهانهای شد برای نوشتن این مطلب. در این نوشتار سعی میکنم اولاً تجدیدنظر فلسفی دیویی از لیبرالیسم را روشن کنم، ثانیاً پیامدهای آن را به ویژه برای موقعیت اجتماعی-سیاسی معاصر ایران مشخص کنم تا دریچهای برای بازنگری اصول بنیادین پیشرفت اجتماعی و آرمانهای دموکراتیک به روی روشنفکران ایرانی باز کرده باشم.
نقد دیویی بر لیبرالیسم کلاسیک
تحلیل موشکافانۀ دیویی از لیبرالیسم کلاسیک، نارساییهای بنیادین آن را آشکار میکند، به خصوص تأکید آن بر آزادی فردی بدون توجه به ساختارهای اجتماعی-اقتصادیای که میتواند عاملیت انسان را محدود کند. دیویی استدلال میکند که آموزۀ لیبرالیسم کلاسیک، با تقدیس نفع خصوصی و مداخله حداقلی دولت، از پرداختن به پیچیدگیها و نابرابریهای ناشی از جوامع صنعتی مدرن ناتوان مانده است. نقد او انکار ارزشهای محوری لیبرالیسم نیست، بلکه تلاشی است برای صورتبندی دوباره مقدمات و مفروضات لیبرالیسم برای مواجهۀ بهتر و عادلانهتر با نابرابریهای اقتصادی و بیعدالتیهای اجتماعی که لیبرالیسم کلاسیک ناخواسته آنها را نادیده میگیرد یا به آنها تداوم میبخشد.
نقد دیویی بر لیبرالیسم کلاسیک از دلمشغولی جدی او به بنیانهای فلسفی و پیامدهای اجتماعی لیبرالیسم که در زمان او توسعه یافته بودند نشات می گیرد. لیبرالیسم کلاسیک که ریشه در اندیشۀ دورۀ روشنگری دارد، از فرد به عنوان واحد محوری جامعه دفاع میکند، و حامی کمترین دخالت دولت در آزادیهای شخصی و فعالیتهای اقتصادی است. این فلسفه سیاسی که در نوشتههای اندیشمندانی مثل جان لاک و آدام اسمیت تجسم یافتهاند، مدافع قداست مالکیت خصوصی، دست نامرئی بازار، و برتری حقوق فردی بر اهداف جمعی است. اما دیویی دریافت که پیگیری بیامان آزادی فردی و لسهفر اقتصادی (عدم مداخله دولت در اقتصاد) که مورد ستایش لیبرالیسم کلاسیک است میتواند نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی مهمی به بار آورد. در نظر دیویی، تمرکز "متعصبانه" بر آزادیهای فردی، موجب نادیدهگرفتن محدودیتهای اقتصادی و شرایط اجتماعیای میشود که تواناییها و ظرفیتهای افراد جامعه را برای اِعمال واقعی آزادیهای فردی محدود میکند. او باور داشت که لیبرالیسم کلاسیک با تاکید بر آزادی منفی –یعنی آزادی از محدودیتهای بیرونی– آزادیهای مثبتی را که برای بروز ظرفیت و توانایی کامل افراد ضرورت دارند نادیده میگیرد. در مدل لیبرالیسمی که دیویی مدافع آن است، آزادیهای مثبت که شامل دسترسی به آموزش و پرورش، بهداشت و درمان، و فرصتهای اقتصادیاند، برای آزادی اصیل و تعیین سرنوشت شهروندان ضرورت دارند. …
برای مطالعه متن کامل کلیک کنید یا Instant View را در پایین پست لمس کنید.
﹏﹏✎ #حسین_دباغ (کانال)
#لیبرالیسم، #عدالت_اجتماعی، #جان_دیویی
- پ.ن: برای تهیۀ کتاب «لیبرالیسم و عمل اجتماعی» با ترجمۀ #رضا_یعقوبی (کانال) به وبسایت کرگدن مراجعه کنید.
Taamoq | تَعَمُّق
Telegraph
نسخهای برای پیشبرد عدالت اجتماعی در ایران: لیبرالیسم به روایت جان دیویی
در چشمانداز فلسفی اوایل قرن بیستم، کتاب لیبرالیسم و عمل اجتماعی جان دیویی به عنوان پدیده مهمی در تکامل اندیشه لیبرال محسوب میشود. استدلال دیویی در این کتاب نشانگر گذار این فیلسوف از ریشههای کلاسیک لیبرالیسم به سوی لیبرالیسمی معقولتر، عادلانهتر و به…
گردنم شکست!
این صحنهها را ببینید. با صدا ببینید. با صدای بلند. مخصوصا آنجایی که میگوید "گردنم شکست"! به دیدن این صحنهها عادت کنید. اصلا اهمیتی ندارد یک وقت روزتان خراب شود یا دلتان به درد بیاید، یک وقت چینی نازک خلوت شاعرانهتان بشکند! چون این اتفاقها قرار نیست به اینجا ختم شود. قرار است بدتر شود. قرار از صحنههای بدتری ببینید. بهتر است آمادگیاش را داشته باشید چون برخلاف تصورتان که فکر میکنید چند روز دیگر "مسخرهبازی حجاب" تمام میشود و برمیگردیم به یک "روال عادی" قرار است صحنههای دلخراشتری ببینیم و اصلا معلوم نیست قربانیهای بعدی چه کسانیاند.
این موجود متوحش و ضعیفکش لات کوچهخلوت که اگر برای دستگیری یک سارق اعزام شده بود مثل موش به خودش میلرزید، فکر میکند خدمت بزرگی میکند که ضعیفکشی میکند و گردن دختران سرزمین ما را میشکند. گردنت بشکند که دست روی دختران شجاع و مبارز سرزمینمان بلند میکنی.
یک عده هم بازی خوردهاند و مدام تکرار میکنند که حجاب، اهمیتی ندارد و بازی حکومت برای پرت کردن حواس ما از هدف اصلی است! این حضرات لحظهای فکر نمیکنند که این حواس چه چیزی است که همیشه فقط به یک چیز میتواند فکر کند و نمیتواند متوجه دو چیز باشد! حکومت بارها خودش اذعان میکند که میدان حجاب برایش استراتژیک است و اگر در آن شکست بخورد در میدانهای دیگر هم شکست میخورد. عکس آن هم صادق است. اگر ما امروز میدان پوشش اختیاری را ببازیم تمام میدانهای دیگر را هم میبازیم. مبارزات زنان ما برای پوشش اختیاری، مبارزه برای حقوق فردی و آزادی شخصی است. مبارزه برای نهاد فردیت است که بنیان لیبرالیسم و لیبرالدموکراسی است که مبتنی بر حقوق فردی و حفاظت از فرد در مقابل قدرت و استبداد اکثریت است. این گردنی که امروز زیر دست این اوباش میشکند گردن یک دختر "به خاطر یک شال"! نیست. گردن یک ملت است که زیر ضربات استبداد و خودکامگی و تجاوز و اشغال عرصههای حیات سیاسی و اجتماعی میشکند. بیتفاوتی از ما دیوهای سنگدل و بیرحمی میسازد که تمام عواطف انسانی درونشان مرده و از انسانیت تهی شدهاند.
"اینچنین خاصیتی در آدمی است/ مهر حیوان را کم است این از کمی است"!
.
"هر فرد به درستی حاکم مطلق اعمال خویش است. هر فرد حاکم خود، جسم و ذهن خویشتن است" (جان استوارت میل، درباره آزادی، ص۷۷).
@rezayaghoubipublic
این صحنهها را ببینید. با صدا ببینید. با صدای بلند. مخصوصا آنجایی که میگوید "گردنم شکست"! به دیدن این صحنهها عادت کنید. اصلا اهمیتی ندارد یک وقت روزتان خراب شود یا دلتان به درد بیاید، یک وقت چینی نازک خلوت شاعرانهتان بشکند! چون این اتفاقها قرار نیست به اینجا ختم شود. قرار است بدتر شود. قرار از صحنههای بدتری ببینید. بهتر است آمادگیاش را داشته باشید چون برخلاف تصورتان که فکر میکنید چند روز دیگر "مسخرهبازی حجاب" تمام میشود و برمیگردیم به یک "روال عادی" قرار است صحنههای دلخراشتری ببینیم و اصلا معلوم نیست قربانیهای بعدی چه کسانیاند.
این موجود متوحش و ضعیفکش لات کوچهخلوت که اگر برای دستگیری یک سارق اعزام شده بود مثل موش به خودش میلرزید، فکر میکند خدمت بزرگی میکند که ضعیفکشی میکند و گردن دختران سرزمین ما را میشکند. گردنت بشکند که دست روی دختران شجاع و مبارز سرزمینمان بلند میکنی.
یک عده هم بازی خوردهاند و مدام تکرار میکنند که حجاب، اهمیتی ندارد و بازی حکومت برای پرت کردن حواس ما از هدف اصلی است! این حضرات لحظهای فکر نمیکنند که این حواس چه چیزی است که همیشه فقط به یک چیز میتواند فکر کند و نمیتواند متوجه دو چیز باشد! حکومت بارها خودش اذعان میکند که میدان حجاب برایش استراتژیک است و اگر در آن شکست بخورد در میدانهای دیگر هم شکست میخورد. عکس آن هم صادق است. اگر ما امروز میدان پوشش اختیاری را ببازیم تمام میدانهای دیگر را هم میبازیم. مبارزات زنان ما برای پوشش اختیاری، مبارزه برای حقوق فردی و آزادی شخصی است. مبارزه برای نهاد فردیت است که بنیان لیبرالیسم و لیبرالدموکراسی است که مبتنی بر حقوق فردی و حفاظت از فرد در مقابل قدرت و استبداد اکثریت است. این گردنی که امروز زیر دست این اوباش میشکند گردن یک دختر "به خاطر یک شال"! نیست. گردن یک ملت است که زیر ضربات استبداد و خودکامگی و تجاوز و اشغال عرصههای حیات سیاسی و اجتماعی میشکند. بیتفاوتی از ما دیوهای سنگدل و بیرحمی میسازد که تمام عواطف انسانی درونشان مرده و از انسانیت تهی شدهاند.
"اینچنین خاصیتی در آدمی است/ مهر حیوان را کم است این از کمی است"!
.
"هر فرد به درستی حاکم مطلق اعمال خویش است. هر فرد حاکم خود، جسم و ذهن خویشتن است" (جان استوارت میل، درباره آزادی، ص۷۷).
@rezayaghoubipublic
بیل کلینتون، رئیس جمهور آمریکا در ۱۹۹۹ نشان ملی علوم انسانی را به جان رالز (بزرگترین فیلسوف سیاسی لیبرال قرن بیستم و احیاگر نظریهی عدالت لیبرالی) تقدیم کرد و در سخنرانیاش به این مناسبت گفت:
شاید جان رالز بزرگترین فیلسوف سیاسی قرن بیستم است. در ۱۹۷۱ زمانی که من و هیلاری در دانشکدهی حقوق درس میخواندیم، مثل میلیونها نفر دیگر از خواندن کتاب نظریهای در باب عدالت او به هیجان آمدیم. کتابی که حق آزادی و حق عدالت را بر پایهای تازه و درخشان از خرد و منطق استوار میکرد. جان رالز به تنهایی یکتنه جان تازهای به فلسفهی سیاسی و فلسفهی اخلاق بخشید... او ایمان یک نسل از فرهیختگان آمریکایی را به دموکراسی احیا کرد.
به نقل از "فلسفهی رالز"، رابرت تالیس، ترجمه خشایار دیهیمی، ص۸
@rezayaghoubipublic
شاید جان رالز بزرگترین فیلسوف سیاسی قرن بیستم است. در ۱۹۷۱ زمانی که من و هیلاری در دانشکدهی حقوق درس میخواندیم، مثل میلیونها نفر دیگر از خواندن کتاب نظریهای در باب عدالت او به هیجان آمدیم. کتابی که حق آزادی و حق عدالت را بر پایهای تازه و درخشان از خرد و منطق استوار میکرد. جان رالز به تنهایی یکتنه جان تازهای به فلسفهی سیاسی و فلسفهی اخلاق بخشید... او ایمان یک نسل از فرهیختگان آمریکایی را به دموکراسی احیا کرد.
به نقل از "فلسفهی رالز"، رابرت تالیس، ترجمه خشایار دیهیمی، ص۸
@rezayaghoubipublic
لیبرالنماها (محافظهکاران) هر روز پردهی جدیدی از عوامفریبی رو میکنند. در عین حالی که خوششان نمیآید به محافظهکار بودنشان اعتراف کنند هر روز فریب جدیدی در دفاع از "پادشاهی مشروطه"! رو میکنند. مثلا یکی ادعا کرده که اگر آلمان به جای جمهوری وایمار، یک شاه مشروطه میداشت بعدا هیتلر ظهور نمیکرد!
اما تاریخ لیبرالیسم تماما مبارزه با تمرکز قدرت و استبداد و خودکامگی است. چطور میشود کسی که لیبرال است از گزینهای دفاع کند که بزرگترین خطر برای آزادیها و منشا تمرکز قدرت است؟ لیبرالهای واقعی مثل بنیانگذاران ایالات متحده در مباحثشان دربارهی قانون اساسی، وقتی به نقد جمهوریهای استبدادی میرسند صراحتا دست روی نقاطی میگذارند که باعث شده در آن جمهوری، امکان تمرکز قدرت ایجاد شود و هیچیک از بنیانگذاران، نابخردانه استدلال نکرد که اگر فلان جمهوری شاه داشت کارش به استبداد نمیکشید. این درس مهم را از "مقالات فدرالیست" میآموزیم که دغدغهی یک لیبرال همیشه جلوگیری از تمرکز قدرت است و این همیشه محافظهکارانند که به سود بازگشت پادشاهی و اشرافیت استدلال میکنند. این محافظهکاران لیبرالنما مشغول عوامفریبیاند.
وقتی یک "لیبرال" میخواهد ببیند چه چیزی باعث ایجاد دیکتاتوری در یک کشور شده، با دقت نگاه میکند که چه چینش اشتباهی باعث شده یک قوه یا یک شخص قدرت بیش از حدی پیدا کند. آنوقت استدلال میکند که علت ایجاد آن دیکتاتوری، در نظر نگرفتن مهار کافی و نظارتنشدگی و پاسخگو نبودن فلان نهاد بوده است. مثل زمانی که چینش خطا باعث شود قدرت قوهی اجرایی یا قانونگذار از قوای دیگر بیشتر شود.
کسی که در نقدش اساسا به دنبال پیدا کردن آقا بالاسر است، اساسا لیبرال نیست.
@rezayaghoubipublic
اما تاریخ لیبرالیسم تماما مبارزه با تمرکز قدرت و استبداد و خودکامگی است. چطور میشود کسی که لیبرال است از گزینهای دفاع کند که بزرگترین خطر برای آزادیها و منشا تمرکز قدرت است؟ لیبرالهای واقعی مثل بنیانگذاران ایالات متحده در مباحثشان دربارهی قانون اساسی، وقتی به نقد جمهوریهای استبدادی میرسند صراحتا دست روی نقاطی میگذارند که باعث شده در آن جمهوری، امکان تمرکز قدرت ایجاد شود و هیچیک از بنیانگذاران، نابخردانه استدلال نکرد که اگر فلان جمهوری شاه داشت کارش به استبداد نمیکشید. این درس مهم را از "مقالات فدرالیست" میآموزیم که دغدغهی یک لیبرال همیشه جلوگیری از تمرکز قدرت است و این همیشه محافظهکارانند که به سود بازگشت پادشاهی و اشرافیت استدلال میکنند. این محافظهکاران لیبرالنما مشغول عوامفریبیاند.
وقتی یک "لیبرال" میخواهد ببیند چه چیزی باعث ایجاد دیکتاتوری در یک کشور شده، با دقت نگاه میکند که چه چینش اشتباهی باعث شده یک قوه یا یک شخص قدرت بیش از حدی پیدا کند. آنوقت استدلال میکند که علت ایجاد آن دیکتاتوری، در نظر نگرفتن مهار کافی و نظارتنشدگی و پاسخگو نبودن فلان نهاد بوده است. مثل زمانی که چینش خطا باعث شود قدرت قوهی اجرایی یا قانونگذار از قوای دیگر بیشتر شود.
کسی که در نقدش اساسا به دنبال پیدا کردن آقا بالاسر است، اساسا لیبرال نیست.
@rezayaghoubipublic
ibna.ir/x6nt7
لیبرالیسم و عمل اجتماعی نوشته جان دیویی به ترجمه رضا یعقوبی در میان پرفروشترین کتابهای نشر کرگدن در نمایشگاه کتاب تهران
لیبرالیسم و عمل اجتماعی نوشته جان دیویی به ترجمه رضا یعقوبی در میان پرفروشترین کتابهای نشر کرگدن در نمایشگاه کتاب تهران
ایبنا
پرفروشترین کتابهای انتشارات کرگدن در نمایشگاه ۱۴۰۳
انتشارات کرگدن پرفروشترین عناوین خود در نمایشگاه کتاب ۱۴۰۳ در حوزه دین و اندیشه را اعلام کرد.
در کشورهای دموکراتیک، مردم با عزل یا برکناری یا ابقای یک مقام او را قضاوت میکنند و اقداماتش را تحسین یا تقبیح میکنند.
در کشورهای استبدادی واکنش مردم به فقدان آن شخص قاضی و داور اعمال اوست. از آنجا که حاکم مستبد هیچ راهی برای قضاوت دربارهی اعمالش باقی نمیگذارد و فقط تایید و تحسین دیگران را میخواهد، یگانه راه شهروندان برای قضاوت او، واکنش به نبود اوست.
@rezayaghoubipublic
در کشورهای استبدادی واکنش مردم به فقدان آن شخص قاضی و داور اعمال اوست. از آنجا که حاکم مستبد هیچ راهی برای قضاوت دربارهی اعمالش باقی نمیگذارد و فقط تایید و تحسین دیگران را میخواهد، یگانه راه شهروندان برای قضاوت او، واکنش به نبود اوست.
@rezayaghoubipublic
Forwarded from حلقهی مطالعاتی یکچند
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
همگرایی جریانهای ارتجاعی شدت بیشتری پیدا خواهد کرد. نهادهای سنتی برای حفظ همدیگر دست به دامان هم میشوند. وظیفهی ما طرفداری از "حقوق اساسی" است و باید به درستی تبیین کنیم که دموکراسی لیبرالِ سکولار قرار نیست بنیان عقاید و ارزشهای سنتی را از بین ببرد بلکه زمینهی مشترکی برای همزیستی فراهم میکند. در غیر این صورت جریانهای ارتجاعی با تکیه بر هراس قشر سنتی، مانع اجماع بر سر اصول دموکراتیک خواهند شد.
@rezayaghoubipublic
@rezayaghoubipublic
دموکراسی تودهگرایانه
غالبا در غرب وقتی از دموکراسی نام برده میشود منظور هر نوع دموکراسی نیست، منظور "لیبرالدموکراسی" است. از انواع دیگر دموکراسی میتوان از دموکراسی مستقیم، دموکراسی انتخابی غیرلیبرال و دموکراسی تودهگرایانه نام برد. فقدان آشنایی صحیح با انواع دموکراسی باعث شده در کشور ما هر نقدی و هر مخالفتی باعث شود شخص را غیردموکرات بدانند. اما چه بخواهیم چه نخواهیم دموکراسی کارامد لیبرال چارچوبهای مشخص و دقیقی دارد که اگر با "تعصب" از آنها دفاع نشود موجودیتش به خطر میافتد. هرگز اینطور نبوده که دموکراسی لیبرال هر گروهی و هر نگرشی را حتی نگرشهای ضدلیبرال را به خود راه دهد چون هیچ چیزی نمیتواند با ضد خودش جمع شود. دموکراسی لیبرال تدابیر فراوانی اندیشیده تا اقلیتها، افراد، جنسیتها و غیره از گزند استبداد اکثریت در امان باشند و همچنین دموکراسی دستاویزی برای استبداد تودهها و تصمیمهای شتابزده و هوسهای نامعقولشان نباشد. دموکراسی لیبرال از اهرمهایی مثل جامعهی مدنی، تضمین حقوق فردی، حقوق مدنی و شهروندی، مخالفت وفادارانه و غیره این کار را کرده است البته در کنار چینشهای دیگر مثل تفکیک قوا و دادگاههای مستقل و غیره. همچنین تکثرگرایی موجود در لیبرالدموکراسی یک تکثرگرایی نامعقول و افسارگسیخته نیست بلکه به قول رالز "معقول" و محدود به آموزههای دموکراتیک است (دربارهاش جداگانه مینویسم).
نقطهی مقابل این دموکراسی، دموکراسی تودهگرایانه است که مخصوصا در کشورهای جهان سوم رواج دارد. این نوع دموکراسی کارکرد واژگونهای دارد. به جای اینکه منبع تغذیهی تکثرگرایی و ابزاری برای تشکیل نهادهای مدنی و در نتیجه مهار قدرت حاکم باشد، به تعبیر باری رابین، ابزاری تجملاتی و منبعی برای سرکوب مخالفان و طلب اطاعت از شهروندان است (به حکم اینکه باید از رای اکثریت پیروی کنند). این نوع دموکراسی معمولا یا ابزاری است برای ورشکستگان سیاسی که به دنبال نجات و بقای خود از طریق آرای پوپولیستیاند (چون در این جوامع نه حقوق فردی وجود دارد نه نهادهای مدنی نه سایر چهارچوبهای رگولاتور)، یا ابزاری برای برآمدن رهبران عوامگرا و سرکوب مخالفان است (مثل رفراندوم آری یا نه).
ایدهی "تاجزاده-شاهزاده" در این دسته قرار میگیرد چون حامیان آن میدانند نجات آنها فقط در یک همهپرسی تودهگرایانه ممکن است (چیزی که پدران بنیانگذار ایالات متحده بیش از هر چیز از آن وحشت داشتند، یعنی واگذار کردن شاکلهی حکومت به تودهها). در مقابل کسی که ساختار دموکراسی لیبرال را درک کرده باشد (بجز کسانی که در هر حال متعصبانه از چهرههای دلخواهشان دفاع میکنند) میداند که لیبرالدموکراسی یک "ساختار" است و تمرکزش روی شکلدهی به آن ساختار است (چه ساختار سیاسی آن چه ساختار مدنی آن). شکل دادن به این ساختار از طرف جامعه طی مبارزات برای کسب حقوق و مهار قدرت به دست میآید، از طرف نخبگان حقوقی و سیاسی در طرح یک حکومت دموکراتیک گنجانده میشود و همانطور که میبینید ربطی به اتحاد ورشکستگان سیاسی ندارد و در نوشتهی آینده دربارهی تکثرگرایی معقول بیشتر واشکافی میشود.
@rezayaghoubipublic
غالبا در غرب وقتی از دموکراسی نام برده میشود منظور هر نوع دموکراسی نیست، منظور "لیبرالدموکراسی" است. از انواع دیگر دموکراسی میتوان از دموکراسی مستقیم، دموکراسی انتخابی غیرلیبرال و دموکراسی تودهگرایانه نام برد. فقدان آشنایی صحیح با انواع دموکراسی باعث شده در کشور ما هر نقدی و هر مخالفتی باعث شود شخص را غیردموکرات بدانند. اما چه بخواهیم چه نخواهیم دموکراسی کارامد لیبرال چارچوبهای مشخص و دقیقی دارد که اگر با "تعصب" از آنها دفاع نشود موجودیتش به خطر میافتد. هرگز اینطور نبوده که دموکراسی لیبرال هر گروهی و هر نگرشی را حتی نگرشهای ضدلیبرال را به خود راه دهد چون هیچ چیزی نمیتواند با ضد خودش جمع شود. دموکراسی لیبرال تدابیر فراوانی اندیشیده تا اقلیتها، افراد، جنسیتها و غیره از گزند استبداد اکثریت در امان باشند و همچنین دموکراسی دستاویزی برای استبداد تودهها و تصمیمهای شتابزده و هوسهای نامعقولشان نباشد. دموکراسی لیبرال از اهرمهایی مثل جامعهی مدنی، تضمین حقوق فردی، حقوق مدنی و شهروندی، مخالفت وفادارانه و غیره این کار را کرده است البته در کنار چینشهای دیگر مثل تفکیک قوا و دادگاههای مستقل و غیره. همچنین تکثرگرایی موجود در لیبرالدموکراسی یک تکثرگرایی نامعقول و افسارگسیخته نیست بلکه به قول رالز "معقول" و محدود به آموزههای دموکراتیک است (دربارهاش جداگانه مینویسم).
نقطهی مقابل این دموکراسی، دموکراسی تودهگرایانه است که مخصوصا در کشورهای جهان سوم رواج دارد. این نوع دموکراسی کارکرد واژگونهای دارد. به جای اینکه منبع تغذیهی تکثرگرایی و ابزاری برای تشکیل نهادهای مدنی و در نتیجه مهار قدرت حاکم باشد، به تعبیر باری رابین، ابزاری تجملاتی و منبعی برای سرکوب مخالفان و طلب اطاعت از شهروندان است (به حکم اینکه باید از رای اکثریت پیروی کنند). این نوع دموکراسی معمولا یا ابزاری است برای ورشکستگان سیاسی که به دنبال نجات و بقای خود از طریق آرای پوپولیستیاند (چون در این جوامع نه حقوق فردی وجود دارد نه نهادهای مدنی نه سایر چهارچوبهای رگولاتور)، یا ابزاری برای برآمدن رهبران عوامگرا و سرکوب مخالفان است (مثل رفراندوم آری یا نه).
ایدهی "تاجزاده-شاهزاده" در این دسته قرار میگیرد چون حامیان آن میدانند نجات آنها فقط در یک همهپرسی تودهگرایانه ممکن است (چیزی که پدران بنیانگذار ایالات متحده بیش از هر چیز از آن وحشت داشتند، یعنی واگذار کردن شاکلهی حکومت به تودهها). در مقابل کسی که ساختار دموکراسی لیبرال را درک کرده باشد (بجز کسانی که در هر حال متعصبانه از چهرههای دلخواهشان دفاع میکنند) میداند که لیبرالدموکراسی یک "ساختار" است و تمرکزش روی شکلدهی به آن ساختار است (چه ساختار سیاسی آن چه ساختار مدنی آن). شکل دادن به این ساختار از طرف جامعه طی مبارزات برای کسب حقوق و مهار قدرت به دست میآید، از طرف نخبگان حقوقی و سیاسی در طرح یک حکومت دموکراتیک گنجانده میشود و همانطور که میبینید ربطی به اتحاد ورشکستگان سیاسی ندارد و در نوشتهی آینده دربارهی تکثرگرایی معقول بیشتر واشکافی میشود.
@rezayaghoubipublic
تکثرگرایی در لیبرالدموکراسی
لیبرالدموکراسی تکثرگرا مثل هر آموزهی دیگری حاوی تدابیری برای مقابله با آموزههایی است که ضد آن عمل میکنند. تکثرگرایی در لیبرالیسم محدودیتهایی دارد که با تکثرگرایی کامل یکی نیست. اگر تکثرگرایی نامحدود باشد و تمام انواع آموزهها را در بر بگیرد باید آموزههای توتالیتر و استبدادی را هم روا بداند و در نتیجه نابود شود. پس در لیبرالیسم باید برای تکثر هم محدودیت قائل شد. یکی از برجستهترین اندیشمندان لیبرال که به این موضوع پرداخته جان رالز است که قائل به "تکثرگرایی معقول" است. در تکثرگرایی معقول، "افراد معقول" بر سر "آموزههای معقول" به "اجماع همپوشان" میرسند. معنای سادهای دارد. افرادی که میخواهند در یک جامعه با هم همزیستی مسالمتآمیز داشته باشند باید به آموزههایی معتقد باشند که با آزادیهای اساسی زمینهای و حقوق دیگران تناقض نداشته باشد. در نتیجه آموزههای "معقول" نامیده میشوند. افراد معقول هم کسانی هستند که به این آموزهها معتقدند بنابراین معقول نامیده میشوند. و چون تمام این افراد دارای آموزههای معقولی هستند که آزادیهای همدیگر را پاس میدارند، میتوانند به اجماع برسند و چون این اجماع بین آموزههای متفاوت با اصول همخوان است، اجماعشان "همپوشانی" دارد و به "اجماع همپوشان" میرسند. دقت کنید که منظور رالز آموزهها و افرادی نیست که به زبان ادعا کنند که حقوق اساسی را نقض نمیکنند بلکه این حقوق و آزادیها باید "جزء اصلی" آموزهی آنها باشد. بنابراین نمیشود کسی که اساسا معتقد به یک آموزهی ضد دموکراتیک است صرفا ادعا کند که به دموکراسی اعتقاد دارد و دیگران هم بپذیرند. دموکراسی باید جزء سازندهی نظریهی او باشد. مثلا فایدهگرایی و قراردادگرایی هر دو نظریههایی هستند که قائل به آموزههای دموکراتیکاند پس میتوانند با هم به اجماع برسند ولی به هیچ وجه نمیتوانند با استبداد خیرخواهانه به اجماع برسند چون استبداد اساسا یک گزینهی غیردموکراتیک و به این معنا نامعقول است. پس تگثرگرایی لیبرالی فقط اجماع بین آموزههای دموکراتیک و معقول را قبول دارد و به هیچ وجه تمام گزینهها و جریانها را به رسمیت نمیشناسد چون اصول متضاد آموزههای دیگر با لیبرالیسم امکان این اجماع را از بین میبرد. پس در لیبرالدموکراسی به یک معنا برای همه جا هست و به یک معنا برای "همه" جا نیست. برای همهی "افراد" جا هست تا زمانی که به آموزههای معقول معتقد باشند، برای همه جا نیست چون "همه" شامل جریانهای ضد آزادیهای اساسی هم میشود. چیزی که این روزها با عنوان گفتگوی "همهی جریانها" عنوان میشود، نوعی "فانتزی" است چون مشخصا جریانهایی که اصول اساسی متفاوت و حتی متضادی با هم دارند زمینهای هم برای اجماع ندارند و اجماع فرضی بین آنها صرفا زبانی خواهد بود و در عمل به حذف و آشوب خواهد انجامید.
@rezayaghoubipublic
لیبرالدموکراسی تکثرگرا مثل هر آموزهی دیگری حاوی تدابیری برای مقابله با آموزههایی است که ضد آن عمل میکنند. تکثرگرایی در لیبرالیسم محدودیتهایی دارد که با تکثرگرایی کامل یکی نیست. اگر تکثرگرایی نامحدود باشد و تمام انواع آموزهها را در بر بگیرد باید آموزههای توتالیتر و استبدادی را هم روا بداند و در نتیجه نابود شود. پس در لیبرالیسم باید برای تکثر هم محدودیت قائل شد. یکی از برجستهترین اندیشمندان لیبرال که به این موضوع پرداخته جان رالز است که قائل به "تکثرگرایی معقول" است. در تکثرگرایی معقول، "افراد معقول" بر سر "آموزههای معقول" به "اجماع همپوشان" میرسند. معنای سادهای دارد. افرادی که میخواهند در یک جامعه با هم همزیستی مسالمتآمیز داشته باشند باید به آموزههایی معتقد باشند که با آزادیهای اساسی زمینهای و حقوق دیگران تناقض نداشته باشد. در نتیجه آموزههای "معقول" نامیده میشوند. افراد معقول هم کسانی هستند که به این آموزهها معتقدند بنابراین معقول نامیده میشوند. و چون تمام این افراد دارای آموزههای معقولی هستند که آزادیهای همدیگر را پاس میدارند، میتوانند به اجماع برسند و چون این اجماع بین آموزههای متفاوت با اصول همخوان است، اجماعشان "همپوشانی" دارد و به "اجماع همپوشان" میرسند. دقت کنید که منظور رالز آموزهها و افرادی نیست که به زبان ادعا کنند که حقوق اساسی را نقض نمیکنند بلکه این حقوق و آزادیها باید "جزء اصلی" آموزهی آنها باشد. بنابراین نمیشود کسی که اساسا معتقد به یک آموزهی ضد دموکراتیک است صرفا ادعا کند که به دموکراسی اعتقاد دارد و دیگران هم بپذیرند. دموکراسی باید جزء سازندهی نظریهی او باشد. مثلا فایدهگرایی و قراردادگرایی هر دو نظریههایی هستند که قائل به آموزههای دموکراتیکاند پس میتوانند با هم به اجماع برسند ولی به هیچ وجه نمیتوانند با استبداد خیرخواهانه به اجماع برسند چون استبداد اساسا یک گزینهی غیردموکراتیک و به این معنا نامعقول است. پس تگثرگرایی لیبرالی فقط اجماع بین آموزههای دموکراتیک و معقول را قبول دارد و به هیچ وجه تمام گزینهها و جریانها را به رسمیت نمیشناسد چون اصول متضاد آموزههای دیگر با لیبرالیسم امکان این اجماع را از بین میبرد. پس در لیبرالدموکراسی به یک معنا برای همه جا هست و به یک معنا برای "همه" جا نیست. برای همهی "افراد" جا هست تا زمانی که به آموزههای معقول معتقد باشند، برای همه جا نیست چون "همه" شامل جریانهای ضد آزادیهای اساسی هم میشود. چیزی که این روزها با عنوان گفتگوی "همهی جریانها" عنوان میشود، نوعی "فانتزی" است چون مشخصا جریانهایی که اصول اساسی متفاوت و حتی متضادی با هم دارند زمینهای هم برای اجماع ندارند و اجماع فرضی بین آنها صرفا زبانی خواهد بود و در عمل به حذف و آشوب خواهد انجامید.
@rezayaghoubipublic
منتشر شد:
لیبرالیسم،
نوشته لئونارد هابهاوس
ترجمهی رضا یعقوبی
نشر مدام
چاپ اول، ۱۴۰۳
۱۴۳ صفحه
۱۶۰ هزار ت
کتابی جامع، با زبانی شیوا و روان، دریافتی جامع از لیبرالیسم را از دوران کلاسیک تا مدرن به دست میدهد.
لئونارد هابهاوس، جامعهشناس، فیلسوف و بنیانگذار رشتهی دانشگاهی جامعهشناسی است که از بزرگان اندیشهی لیبرالیسم و از سرامدان آن در قرن بیستم است.
از متن کتاب:
لیبرالیسم بشریت را در بند دید و آزاد کرد. لیبرالیسم مردم را دید که تحت حکومت خودسر در آه و نالهاند، ملتی را در اسارت یک نژاد فاتح دید، دید که فعالیت صنعتی با امتیازهای اجتماعی مسدود شده یا توسط مالیات فلج شده و به یاریشان شتافت. لیبرالیسم همه جا در حال حذف وزنههای سنگین، پاره کردن غل و زنجیرها و زدودن موانع است.
فهرست کتاب:
مقدمه مترجم،
پیش از لیبرالیسم، عناصر لیبرالیسم، جنبش نظریه، لسهفر، گلدستون و میل، قلب لیبرالیسم، دولت و فرد، لیبرالیسم اقتصادی، آیندهی لیبرالیسم، کتابشناسی.
@rezayaghoubipublic
لیبرالیسم،
نوشته لئونارد هابهاوس
ترجمهی رضا یعقوبی
نشر مدام
چاپ اول، ۱۴۰۳
۱۴۳ صفحه
۱۶۰ هزار ت
کتابی جامع، با زبانی شیوا و روان، دریافتی جامع از لیبرالیسم را از دوران کلاسیک تا مدرن به دست میدهد.
لئونارد هابهاوس، جامعهشناس، فیلسوف و بنیانگذار رشتهی دانشگاهی جامعهشناسی است که از بزرگان اندیشهی لیبرالیسم و از سرامدان آن در قرن بیستم است.
از متن کتاب:
لیبرالیسم بشریت را در بند دید و آزاد کرد. لیبرالیسم مردم را دید که تحت حکومت خودسر در آه و نالهاند، ملتی را در اسارت یک نژاد فاتح دید، دید که فعالیت صنعتی با امتیازهای اجتماعی مسدود شده یا توسط مالیات فلج شده و به یاریشان شتافت. لیبرالیسم همه جا در حال حذف وزنههای سنگین، پاره کردن غل و زنجیرها و زدودن موانع است.
فهرست کتاب:
مقدمه مترجم،
پیش از لیبرالیسم، عناصر لیبرالیسم، جنبش نظریه، لسهفر، گلدستون و میل، قلب لیبرالیسم، دولت و فرد، لیبرالیسم اقتصادی، آیندهی لیبرالیسم، کتابشناسی.
@rezayaghoubipublic