بیمایه فطیرست
گر گرسنه خسبی همه عالم ز تو سیرست
نشنیدهای ای دوست که بیمایه فطیرست؟
بنگر به هلاکو که نه دین داشت نه دانش
در خدمت او بستهکمر خواجه نصیرست
انصاف که سرمایۀ مردست زر و زور
وانکاو سخن از علم و ادب گفت صغیرست
چنگیز که در ریختن خون بود استاد
در بارگهش صد چو تو دانا و دبیرست
تیمور که میساخت منار از سرِ مردم
او را هنر این بود که خونخوار و شریرست
تاریخ بود قصهٔ زور و زر و زینرو
سقراط اسیرست و فلان میر کبیرست
بی زر، خرد و فلسفه و منطق و حکمت
شعرست و بهایش همه کمتر ز شعیرست
شیخِ اجل از حق اجلِ خویش بخواهد
در دام زن و بچه و وام ار که اسیرست
رومی اگرش خرج زن و بچه نمیبود
میخواند یقین فاتحۀ هرچه که پیرست
بغداد خراب از ری و از روم چه گوید؟
این قول و غزلها همه از اشکمِ سیرست
خیل شعرا بین که پی خوشه و توشه
کار همه مداحیِ خان است و وزیرست
در صبح قیامت که برآرند سر از خاک
مسکین، سرش از شرم غم فقر به زیرست
عماد خراسانی
چند نکته:
عماد در مطلع بهجای «فقیر بودن» و «بیزاری» از دو کنایۀ «گرسنه خسبیدن» و «سیر بودن» بهره برده تا ایهام تضادی میان گرسنه و سیر پدید آورد (ٱرایهای که در بیت نهم هم در «بچه» و «پیر [= مراد]» دیده میشود) و همچنین مفهوم فقر را به یاری تصویر به ذهن خوانندگان منتقل کند. در بیت دهم هم از «گرسنه» (در اصل شکم گرسنه) با استعارۀ «بغداد خراب» یاد کرده است. از دید عماد حدیث ری و روم کردن (چه قصد سفر باشد، چه یادکرد از کار جهان) همه از شکمسیری است. گرسنه تنها به فکر ویرانی شهر خود (شکم گرسنهاش) است.
عماد در بیت دوم از اینکه دانشمند بزرگ ایرانی، خواجه نصیرالدین طوسی، خادم و مشاور و وزیر هولاکو خان مغول (نوۀ چنگیز خونریز) بوده یاد کرده و این را نشانۀ آشکار اهمیت زر و زور (و بهناگزیر در مقابل، بیارزشی دین و دانش در چشم مردم دنیا) دانسته است. سخن او به جای خود درست است؛ اما دریغم آمد از این نکته یاد نکنم که هلاکو هرقدر هم که بیدانش بود دستکم به این اندازه درایت و تدبیر داشت که بزرگمرد کممانندی چون خواجه نصیر را برای مشاوره برگزیند و بهجای برکشیدن همکیشان و همنژادان خود، کسی را از کیش و نژادی دیگر بر اساس شایستگی به کار بگمارد. برای فرمانروایان این حسنی بزرگ شمرده میشود. انگیزۀ خواجه نصیر هم شاید یکسره مادی نبوده باشد و اگر بوده باشد هم مهم نیست؛ زیرا بیشک بهسبب مقامی که آن علامۀ عظیمالشأن در دربار مؤسس سلسلۀ ایلخانان داشته سود بسیاری به ایران و ایرانیان رسیده است.
البته تأکید میکنم که بیت عماد عزیز درست و روشن و روان و رساست و نگارنده تنها بیت او را بهانهای قرار داد برای گفتن این نکته و ابراز تأسف از دیدن روزگاری که بزرگان و خردمندان را نهتنها گرامی نمیدارند که از خاک میهن خویش به خواری میرانند.
💐 ۲۸ بهمن سالروز درگذشت عماد خراسانی (۱۳۰۰-۱۳۸۲)
https://www.tg-me.com/roshananemehr
گر گرسنه خسبی همه عالم ز تو سیرست
نشنیدهای ای دوست که بیمایه فطیرست؟
بنگر به هلاکو که نه دین داشت نه دانش
در خدمت او بستهکمر خواجه نصیرست
انصاف که سرمایۀ مردست زر و زور
وانکاو سخن از علم و ادب گفت صغیرست
چنگیز که در ریختن خون بود استاد
در بارگهش صد چو تو دانا و دبیرست
تیمور که میساخت منار از سرِ مردم
او را هنر این بود که خونخوار و شریرست
تاریخ بود قصهٔ زور و زر و زینرو
سقراط اسیرست و فلان میر کبیرست
بی زر، خرد و فلسفه و منطق و حکمت
شعرست و بهایش همه کمتر ز شعیرست
شیخِ اجل از حق اجلِ خویش بخواهد
در دام زن و بچه و وام ار که اسیرست
رومی اگرش خرج زن و بچه نمیبود
میخواند یقین فاتحۀ هرچه که پیرست
بغداد خراب از ری و از روم چه گوید؟
این قول و غزلها همه از اشکمِ سیرست
خیل شعرا بین که پی خوشه و توشه
کار همه مداحیِ خان است و وزیرست
در صبح قیامت که برآرند سر از خاک
مسکین، سرش از شرم غم فقر به زیرست
عماد خراسانی
چند نکته:
عماد در مطلع بهجای «فقیر بودن» و «بیزاری» از دو کنایۀ «گرسنه خسبیدن» و «سیر بودن» بهره برده تا ایهام تضادی میان گرسنه و سیر پدید آورد (ٱرایهای که در بیت نهم هم در «بچه» و «پیر [= مراد]» دیده میشود) و همچنین مفهوم فقر را به یاری تصویر به ذهن خوانندگان منتقل کند. در بیت دهم هم از «گرسنه» (در اصل شکم گرسنه) با استعارۀ «بغداد خراب» یاد کرده است. از دید عماد حدیث ری و روم کردن (چه قصد سفر باشد، چه یادکرد از کار جهان) همه از شکمسیری است. گرسنه تنها به فکر ویرانی شهر خود (شکم گرسنهاش) است.
عماد در بیت دوم از اینکه دانشمند بزرگ ایرانی، خواجه نصیرالدین طوسی، خادم و مشاور و وزیر هولاکو خان مغول (نوۀ چنگیز خونریز) بوده یاد کرده و این را نشانۀ آشکار اهمیت زر و زور (و بهناگزیر در مقابل، بیارزشی دین و دانش در چشم مردم دنیا) دانسته است. سخن او به جای خود درست است؛ اما دریغم آمد از این نکته یاد نکنم که هلاکو هرقدر هم که بیدانش بود دستکم به این اندازه درایت و تدبیر داشت که بزرگمرد کممانندی چون خواجه نصیر را برای مشاوره برگزیند و بهجای برکشیدن همکیشان و همنژادان خود، کسی را از کیش و نژادی دیگر بر اساس شایستگی به کار بگمارد. برای فرمانروایان این حسنی بزرگ شمرده میشود. انگیزۀ خواجه نصیر هم شاید یکسره مادی نبوده باشد و اگر بوده باشد هم مهم نیست؛ زیرا بیشک بهسبب مقامی که آن علامۀ عظیمالشأن در دربار مؤسس سلسلۀ ایلخانان داشته سود بسیاری به ایران و ایرانیان رسیده است.
البته تأکید میکنم که بیت عماد عزیز درست و روشن و روان و رساست و نگارنده تنها بیت او را بهانهای قرار داد برای گفتن این نکته و ابراز تأسف از دیدن روزگاری که بزرگان و خردمندان را نهتنها گرامی نمیدارند که از خاک میهن خویش به خواری میرانند.
💐 ۲۸ بهمن سالروز درگذشت عماد خراسانی (۱۳۰۰-۱۳۸۲)
https://www.tg-me.com/roshananemehr
Telegram
روشنان مهر
نوشتههای مهدی فیروزیان
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
چه باید کرد؟
در دنیای پرفتنه و آشوب کنونی، بشر آشفته و سرگردان در پی یافتن پاسخی برای این پرسش ژرف و شگرف است که: «چه باید کرد؟» و نمیداند که پاسخ این پرسش را حکیمان جهان پیشتر به زیبایی و شیوایی تمام دادهاند. ازجمله استاد عماد خراسانی، که امروز سالروز درگذشت اوست، در غزلی که نام آن «چه باید کرد» است، چنین افاضۀ فیض فرموده است:
فکرِ ابریقِ میِ نابِ پدرمادردار
که ز یادت ببرد نامِ پدر باید کرد!
https://www.tg-me.com/roshananemehr
در دنیای پرفتنه و آشوب کنونی، بشر آشفته و سرگردان در پی یافتن پاسخی برای این پرسش ژرف و شگرف است که: «چه باید کرد؟» و نمیداند که پاسخ این پرسش را حکیمان جهان پیشتر به زیبایی و شیوایی تمام دادهاند. ازجمله استاد عماد خراسانی، که امروز سالروز درگذشت اوست، در غزلی که نام آن «چه باید کرد» است، چنین افاضۀ فیض فرموده است:
فکرِ ابریقِ میِ نابِ پدرمادردار
که ز یادت ببرد نامِ پدر باید کرد!
https://www.tg-me.com/roshananemehr
Telegram
روشنان مهر
نوشتههای مهدی فیروزیان
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یار مرا
شعر #مولانا
آواز شهرام #ناظری
موسیقی زمینه و سهتار جلال #ذوالفنون
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی، خواجه نگهدار مرا
نوح تویی روح تویی، فاتح و مفتوح تویی
سینۀ مشروح تویی پر در اسرار مرا
نور تویی سور تویی، دولت منصور تویی
مرغ که طور تویی خسته به منقار مرا
قطره تویی بحر تویی، لطف تویی قهر تویی
قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا
حجرۀ خورشید تویی، خانۀ ناهید تویی
روضهٔ امّید تویی راه ده ای یار مرا
روز تویی روزه تویی، حاصل دریوزه تویی
آب تویی کوزه تویی آب ده این بار مرا
دانه تویی دام تویی، باده تویی جام تویی
پخته تویی خام تویی خام بمگذار مرا
این تن اگر کم تندی راه دلم کم زندی
راه شدی تا نبدی اینهمه گفتار مرا
در بیت دوم آنچه ناظری «بَر دَرِ اسرار» خوانده طبق ضبط #شفیعیکدکنی «پُر دُر اسرار» به معنی «سینهای که سرشار است از دُر (مروارید) اسرار الهی» است (نک: غزلیات شمس تبریز، ج ۱، ص ۱۷۵).
💐 ۲۹ بهمن زادروز شهرام ناظری (۱۳۲۸، کرمانشاه)
@roshananemehr
شعر #مولانا
آواز شهرام #ناظری
موسیقی زمینه و سهتار جلال #ذوالفنون
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی، خواجه نگهدار مرا
نوح تویی روح تویی، فاتح و مفتوح تویی
سینۀ مشروح تویی پر در اسرار مرا
نور تویی سور تویی، دولت منصور تویی
مرغ که طور تویی خسته به منقار مرا
قطره تویی بحر تویی، لطف تویی قهر تویی
قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا
حجرۀ خورشید تویی، خانۀ ناهید تویی
روضهٔ امّید تویی راه ده ای یار مرا
روز تویی روزه تویی، حاصل دریوزه تویی
آب تویی کوزه تویی آب ده این بار مرا
دانه تویی دام تویی، باده تویی جام تویی
پخته تویی خام تویی خام بمگذار مرا
این تن اگر کم تندی راه دلم کم زندی
راه شدی تا نبدی اینهمه گفتار مرا
در بیت دوم آنچه ناظری «بَر دَرِ اسرار» خوانده طبق ضبط #شفیعیکدکنی «پُر دُر اسرار» به معنی «سینهای که سرشار است از دُر (مروارید) اسرار الهی» است (نک: غزلیات شمس تبریز، ج ۱، ص ۱۷۵).
💐 ۲۹ بهمن زادروز شهرام ناظری (۱۳۲۸، کرمانشاه)
@roshananemehr
آوازی بینظیر بر شعری بینظیر
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی، خواجه نگهدار مرا
این آواز شهرام #ناظری با شعر حضرت #مولانا را، که روی قطعهای ضربی در حجاز ابوعطا از جلال #ذوالفنون خوانده شده، شاید گروهی بپسندند و گروهی دیگر نه؛ اما در اینکه این آواز هیچ نظیری در آوازهای پیشین خوانندگان موسیقی دستگاهی ایران ندارد نباید اختلافی وجود داشته باشد. البته صرفِ متفاوت بودن فینفسه ارزش مطلق نیست؛ اما ساختن اثری هنری با حفظ اصالتها و درهم شکستن برخی قواعد برای ایجاد قواعدی جدید اهمیتی ویژه در هنر دارد و کاری است که از هنرمندان بزرگ برمیآید.
ناظری اگر میخواست به راه خوانندگان پیشین برود، در بهترین حالت خوانندهای متوسط میشد. این نکته را از بررسی برخی آوازهایی که به سبک قدما خوانده بهراحتی میتوان دریافت. کار مهمی که ناظری کرد این بود که استعداد و خلاقیت فردی خود را باور و بارور کرد و کوشید مسیر مناسبِ تواناییهای خویش را بیابد. هرچند این مسیر صعبالعبور، ناهموار و نامکشوف باشد.
در موسیقی نیمقرن اخیر ناظری بیشترین تلاش را برای شناساندن شعر مولانا به شنوندگان موسیقی کرده و حقاً در این راه بیش از دیگران موفق بوده است. گمان میکنم بخشی مهم از این موفقیت ناشی از همسویی و همسانی کار ناظری با کار مولاناست. شعر مولانا نیز در قیاس با شعر بسیار قاعدهمند و «نظم چون زره درهم» استادانی چون #سعدی، هنجارشکن و هنجارگریز به نظر میرسد و حتی گاه باید بیپروا گفت شعر او نافصیح است. آواز ناظری را نیز اگر با ملاکهای سخت ردیفدانان نگاه کنیم کمابیش چنین وضعیتی دارد.
برای نمونه به کار مولانا و ناظری در این اثر بنگرید. در غزل مولانا تکرار بیش از حد «تویی» و چگونگی بیان مطلب هیچ سازگاری با غزل پیشینیان ندارد. به همین دلیل چنین غزلی در ساختار آوازهای سنتی موسیقی ایرانی هم خوش نمینشیند. ناظری هم هوشیارانه روش بیان و ساختار متفاوتی را برای آواز خود برگزیده است. او با غزلی بینظیر (فارغ از اینکه خوب یا بد بدانیمش) آوازی بینظیر پدید آورده است.
نکتهای مهم که مایلم در اینجا ذکر کنم و گمان نمیکنم پیشتر جایی مطرح شده باشد این است که این آواز را هنرمند ارزنده کیخسرو پورناظری طراحی کرده است؛ ولی در آلبوم «آتشی در نیستان» از سر بزرگواری و فروتنی نخواسته نامش به عنوان سازنده و طراح آواز ذکر شود.
@roshananemehr
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی، خواجه نگهدار مرا
این آواز شهرام #ناظری با شعر حضرت #مولانا را، که روی قطعهای ضربی در حجاز ابوعطا از جلال #ذوالفنون خوانده شده، شاید گروهی بپسندند و گروهی دیگر نه؛ اما در اینکه این آواز هیچ نظیری در آوازهای پیشین خوانندگان موسیقی دستگاهی ایران ندارد نباید اختلافی وجود داشته باشد. البته صرفِ متفاوت بودن فینفسه ارزش مطلق نیست؛ اما ساختن اثری هنری با حفظ اصالتها و درهم شکستن برخی قواعد برای ایجاد قواعدی جدید اهمیتی ویژه در هنر دارد و کاری است که از هنرمندان بزرگ برمیآید.
ناظری اگر میخواست به راه خوانندگان پیشین برود، در بهترین حالت خوانندهای متوسط میشد. این نکته را از بررسی برخی آوازهایی که به سبک قدما خوانده بهراحتی میتوان دریافت. کار مهمی که ناظری کرد این بود که استعداد و خلاقیت فردی خود را باور و بارور کرد و کوشید مسیر مناسبِ تواناییهای خویش را بیابد. هرچند این مسیر صعبالعبور، ناهموار و نامکشوف باشد.
در موسیقی نیمقرن اخیر ناظری بیشترین تلاش را برای شناساندن شعر مولانا به شنوندگان موسیقی کرده و حقاً در این راه بیش از دیگران موفق بوده است. گمان میکنم بخشی مهم از این موفقیت ناشی از همسویی و همسانی کار ناظری با کار مولاناست. شعر مولانا نیز در قیاس با شعر بسیار قاعدهمند و «نظم چون زره درهم» استادانی چون #سعدی، هنجارشکن و هنجارگریز به نظر میرسد و حتی گاه باید بیپروا گفت شعر او نافصیح است. آواز ناظری را نیز اگر با ملاکهای سخت ردیفدانان نگاه کنیم کمابیش چنین وضعیتی دارد.
برای نمونه به کار مولانا و ناظری در این اثر بنگرید. در غزل مولانا تکرار بیش از حد «تویی» و چگونگی بیان مطلب هیچ سازگاری با غزل پیشینیان ندارد. به همین دلیل چنین غزلی در ساختار آوازهای سنتی موسیقی ایرانی هم خوش نمینشیند. ناظری هم هوشیارانه روش بیان و ساختار متفاوتی را برای آواز خود برگزیده است. او با غزلی بینظیر (فارغ از اینکه خوب یا بد بدانیمش) آوازی بینظیر پدید آورده است.
نکتهای مهم که مایلم در اینجا ذکر کنم و گمان نمیکنم پیشتر جایی مطرح شده باشد این است که این آواز را هنرمند ارزنده کیخسرو پورناظری طراحی کرده است؛ ولی در آلبوم «آتشی در نیستان» از سر بزرگواری و فروتنی نخواسته نامش به عنوان سازنده و طراح آواز ذکر شود.
@roshananemehr
Telegram
روشنان مهر
یار مرا
شعر #مولانا
آواز شهرام #ناظری
موسیقی زمینه و سهتار جلال #ذوالفنون
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی، خواجه نگهدار مرا
نوح تویی روح تویی، فاتح و مفتوح تویی
سینۀ مشروح تویی پر در اسرار مرا
نور تویی سور تویی، دولت منصور تویی
مرغ…
شعر #مولانا
آواز شهرام #ناظری
موسیقی زمینه و سهتار جلال #ذوالفنون
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی، خواجه نگهدار مرا
نوح تویی روح تویی، فاتح و مفتوح تویی
سینۀ مشروح تویی پر در اسرار مرا
نور تویی سور تویی، دولت منصور تویی
مرغ…
تدبیر فاسدان
تعمیرتان خرابی و تدبیرتان فساد
آزارِ اهلِ دانش و فضل است کارتان
بودی اگر حساب و کتابی به کارِ ملک
برکندمی به قوّت از بُن حصارتان
عار آیدم که بازشمارم به نزد کس
ای ناکسانِ دون! ستمِ بیشمارتان
دکتر مظاهر مصفا
https://www.tg-me.com/roshananemehr
تعمیرتان خرابی و تدبیرتان فساد
آزارِ اهلِ دانش و فضل است کارتان
بودی اگر حساب و کتابی به کارِ ملک
برکندمی به قوّت از بُن حصارتان
عار آیدم که بازشمارم به نزد کس
ای ناکسانِ دون! ستمِ بیشمارتان
دکتر مظاهر مصفا
https://www.tg-me.com/roshananemehr
Telegram
روشنان مهر
نوشتههای مهدی فیروزیان
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
شاعر غم
یادداشتی به مناسبت نود و چهارمین زادروز #سایه
نگارنده که در ده سال اخیر افتخار همنشینی و همکلامی بسیار با استاد هوشنگ ابتهاج را داشته است از عشق و انساندوستی و مهرورزی و امیدواری و وفاداری و نیکاندیشی در پندار و کردار و گفتار او نشانههای بسیار دیده؛ اما بیش از هر چیز در وجود این مرد شریف «غم» دیده است. سایه بیشتر اوقات غمگین است و آنچه میگوید با غم آمیختگی دارد.
در اشعار سایه واژۀ «غم» و آنچه با آن ساخته شده (مانند «غمگین» و «غمآلود») بیش از دویست بار به کار رفته است. در برابر آن «شادی» حدود ۳۰ بار به کار رفته است که در همانها هم گاه تأکید بر غم است؛ برای نمونه میگوید: «شادی نمیگشاید ای دل دری به رویت». یعنی این کاربرد «شادی» را هم در اصل باید به آمار «غم» افزود. سایه حتی «غم» را دلیل «شادی» خود دانسته است: «خوشا غمی که ازو شادی جهان من است». البته این غم همان عشق است که در بعد زندگی شخصی به روابط انسانی اشاره دارد و در بعد اجتماعی به آرمانها و دغدغهها و آرزوها. با اینهمه رویکرد سایه به چنین مفاهیمی نیز در لباس غم جلوه میکند. میتوان عشق را (چنانکه در شعر «سماع سوختن» آمده) شادی هم دید؛ اما سایه در پیروی از سنتها عشق را غم میشمارد و بیشتر از «غم عشق» سخن میگوید نه «شادی عشق». همچنین میتوان آرزوی روزِ بهی و رسیدن انسان به آزادی و آبادی و خرد و داد را با شادی و خوشی پیگیری کرد؛ اما انتخاب سایه برگزیدن «درد» است و «غم».
سایه سالها برای رسیدن به آرمانی که هنوز هم به آن پایبند است شعر گفت و کوشید؛ اما درنهایت به آنچه میخواست نرسید. اکنون او مانده است و دریغ خوردن بر حال وطن خود؛ و تنها دلخوشیاش آن است که جوانان آرمانخواه دیگری بیایند و راهی بیابند تا «روز رسیدن» فرابرسد. او شب و روز غم میخورد. غم امروز مردم ایران و غم آیندهای که از امروز هم تیرهتر مینماید.
سایه را به وفا و امید هم میشناسند و درست است؛ اما بر آنم که اگر بخواهیم شاعری سایه را در یک کلمه خلاصه کنیم آن کلمه «غم» است. شاید تا پیش از انقلاب چنین نبود؛ اما در چهل سال گذشته عوامل زیادی دست به دست هم داده تا سایه شاعر غم باشد.
او در آغاز دوستدار و پشتیبان انقلاب بود و کاری به این نداریم که در این رویکرد چه اندازه درست یا نادرست میاندیشید. موضوع سخن این است که همین انقلاب زندگی سایه را سخت دچار آشفتگی کرد و سرنوشت وی را به طور کامل تغییر داد.
انقلابیها، کانون فرهنگی و هنری چاووش را، که سایه آن را بنیان نهاده بود تا از حرکت انقلابی مردم با ابزار هنر حمایت کند، اول با چوب و چماق و اسلحه در کنسرتها نواختند و سپس با پراکنده و آواره کردن گردانندگان اصلی آن متلاشی کردند. #لطفی و #علیزاده به اروپا رفتند و #شجریان چندی خانهنشینی را برگزید و سایه هم زندانی شد.
زندانی شدن بیمحاکمۀ سایه باعث شد همسر و فرزندانش دلشکسته و بیمناک از ایران بروند و سایه هم پس از آزادی و گذراندن دورهای سخت در تنهایی، ناچار به مهاجرت تن داد و برای پیوستن به خانوادهاش به آلمان رفت و از میهن محبوب خود دور افتاد.
یافتن عمر دراز نیز در غمگینتر شدن شاعر نقشی بسیار مهم داشته است. جز خستگی و ملالت ناشی از کهولت و ضعف جسمانی، دلیل اصلی این غم مصیبتهای فراوان و درگذشت اعضای خانواده و یاران است. سایه در این چهل سال تعداد زیادی از یاران و همراهانش را از دست داده است؛ نهتنها اکثر همسالان سایه، بلکه حتی تعداد زیادی از دوستانی که به سن در جایگاه فرزند سایه بودهاند (مثلاً پرویز #مشکاتیان) نیز در این مدت درگذشتهاند و رفتن هر کدام از آنها غمی بر غمهای سایه افزوده است:
رفتی و غم آمد بهسر جای تو، ای داد!
بیدادگری آمد و فریادرسی رفت
در سالهای اخیر بیماری و بستری شدن همسر مهربان سایه، بانو آلما مایکیال، هم دل نازک شاعر عاشق و وفادار را بیش از پیش غمگین کرده است.
سایه شاعر غم و بلکه «مردِ غم» است؛ اما غم اصلی او برخاسته از دیگرخواهی و انساندوستی است. برای شاعر بزرگ روزگارمان که امروز پای به نود و پنجمین سال زندگی خود مینهد آرزوی تندرستی و «شادکامی» داریم.
https://www.tg-me.com/roshananemehr
یادداشتی به مناسبت نود و چهارمین زادروز #سایه
نگارنده که در ده سال اخیر افتخار همنشینی و همکلامی بسیار با استاد هوشنگ ابتهاج را داشته است از عشق و انساندوستی و مهرورزی و امیدواری و وفاداری و نیکاندیشی در پندار و کردار و گفتار او نشانههای بسیار دیده؛ اما بیش از هر چیز در وجود این مرد شریف «غم» دیده است. سایه بیشتر اوقات غمگین است و آنچه میگوید با غم آمیختگی دارد.
در اشعار سایه واژۀ «غم» و آنچه با آن ساخته شده (مانند «غمگین» و «غمآلود») بیش از دویست بار به کار رفته است. در برابر آن «شادی» حدود ۳۰ بار به کار رفته است که در همانها هم گاه تأکید بر غم است؛ برای نمونه میگوید: «شادی نمیگشاید ای دل دری به رویت». یعنی این کاربرد «شادی» را هم در اصل باید به آمار «غم» افزود. سایه حتی «غم» را دلیل «شادی» خود دانسته است: «خوشا غمی که ازو شادی جهان من است». البته این غم همان عشق است که در بعد زندگی شخصی به روابط انسانی اشاره دارد و در بعد اجتماعی به آرمانها و دغدغهها و آرزوها. با اینهمه رویکرد سایه به چنین مفاهیمی نیز در لباس غم جلوه میکند. میتوان عشق را (چنانکه در شعر «سماع سوختن» آمده) شادی هم دید؛ اما سایه در پیروی از سنتها عشق را غم میشمارد و بیشتر از «غم عشق» سخن میگوید نه «شادی عشق». همچنین میتوان آرزوی روزِ بهی و رسیدن انسان به آزادی و آبادی و خرد و داد را با شادی و خوشی پیگیری کرد؛ اما انتخاب سایه برگزیدن «درد» است و «غم».
سایه سالها برای رسیدن به آرمانی که هنوز هم به آن پایبند است شعر گفت و کوشید؛ اما درنهایت به آنچه میخواست نرسید. اکنون او مانده است و دریغ خوردن بر حال وطن خود؛ و تنها دلخوشیاش آن است که جوانان آرمانخواه دیگری بیایند و راهی بیابند تا «روز رسیدن» فرابرسد. او شب و روز غم میخورد. غم امروز مردم ایران و غم آیندهای که از امروز هم تیرهتر مینماید.
سایه را به وفا و امید هم میشناسند و درست است؛ اما بر آنم که اگر بخواهیم شاعری سایه را در یک کلمه خلاصه کنیم آن کلمه «غم» است. شاید تا پیش از انقلاب چنین نبود؛ اما در چهل سال گذشته عوامل زیادی دست به دست هم داده تا سایه شاعر غم باشد.
او در آغاز دوستدار و پشتیبان انقلاب بود و کاری به این نداریم که در این رویکرد چه اندازه درست یا نادرست میاندیشید. موضوع سخن این است که همین انقلاب زندگی سایه را سخت دچار آشفتگی کرد و سرنوشت وی را به طور کامل تغییر داد.
انقلابیها، کانون فرهنگی و هنری چاووش را، که سایه آن را بنیان نهاده بود تا از حرکت انقلابی مردم با ابزار هنر حمایت کند، اول با چوب و چماق و اسلحه در کنسرتها نواختند و سپس با پراکنده و آواره کردن گردانندگان اصلی آن متلاشی کردند. #لطفی و #علیزاده به اروپا رفتند و #شجریان چندی خانهنشینی را برگزید و سایه هم زندانی شد.
زندانی شدن بیمحاکمۀ سایه باعث شد همسر و فرزندانش دلشکسته و بیمناک از ایران بروند و سایه هم پس از آزادی و گذراندن دورهای سخت در تنهایی، ناچار به مهاجرت تن داد و برای پیوستن به خانوادهاش به آلمان رفت و از میهن محبوب خود دور افتاد.
یافتن عمر دراز نیز در غمگینتر شدن شاعر نقشی بسیار مهم داشته است. جز خستگی و ملالت ناشی از کهولت و ضعف جسمانی، دلیل اصلی این غم مصیبتهای فراوان و درگذشت اعضای خانواده و یاران است. سایه در این چهل سال تعداد زیادی از یاران و همراهانش را از دست داده است؛ نهتنها اکثر همسالان سایه، بلکه حتی تعداد زیادی از دوستانی که به سن در جایگاه فرزند سایه بودهاند (مثلاً پرویز #مشکاتیان) نیز در این مدت درگذشتهاند و رفتن هر کدام از آنها غمی بر غمهای سایه افزوده است:
رفتی و غم آمد بهسر جای تو، ای داد!
بیدادگری آمد و فریادرسی رفت
در سالهای اخیر بیماری و بستری شدن همسر مهربان سایه، بانو آلما مایکیال، هم دل نازک شاعر عاشق و وفادار را بیش از پیش غمگین کرده است.
سایه شاعر غم و بلکه «مردِ غم» است؛ اما غم اصلی او برخاسته از دیگرخواهی و انساندوستی است. برای شاعر بزرگ روزگارمان که امروز پای به نود و پنجمین سال زندگی خود مینهد آرزوی تندرستی و «شادکامی» داریم.
https://www.tg-me.com/roshananemehr
Telegram
روشنان مهر
نوشتههای مهدی فیروزیان
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
اصل معماها
جوانبخت و جهانآرایی ای زن
جمال و زینت دنیایی ای زن...
تو در عین لطافت زورمندی
تو هم گوهر، تو هم دریایی ای زن...
معمای جهان حل کردی و باز
تو خود اصل معماهایی ای زن...
ملکالشعراء محمدتقی بهار
@roshananemehr
جوانبخت و جهانآرایی ای زن
جمال و زینت دنیایی ای زن...
تو در عین لطافت زورمندی
تو هم گوهر، تو هم دریایی ای زن...
معمای جهان حل کردی و باز
تو خود اصل معماهایی ای زن...
ملکالشعراء محمدتقی بهار
@roshananemehr
در مذمت خودکشی
#ایرج_میرزا شاعر کمنظیر معاصر در حدود پنجاه و دو سال زیست. چنانکه میدانید هنرمندان و بهویژه شاعران روحی بسیار حساس دارند و گاه کوچکترین رویدادها میتواند بزرگترین طوفانها را در روح پرتلاطم آنان به وجود آورد؛ برای نمونه شاید در چشم ما شگفت باشد که ایرج از اینکه دوستش #عارف قزوینی در سفر به مشهد به دیدار او نرفته بود چنان دچار خشم و ناراحتی شد که منظومۀ بلند عارفنامه را در بدگویی از او سرود (البته پژوهشگران از انگیزههایی دیگر هم در سروده شدن این مثنوی سخن گفتهاند). منظومهای که آن را از عوامل افسردگی و انزوای عارف در سالهای پایانی عمر میدانند. از نظر ما هیچ تناسبی میان کنش عارف و واکنش ایرج وجود ندارد.
با این درجه از حساسیت و زودرنجی تصور کنید مرگ عزیزانی چون پدر و همسر با شاعر شیرینسخن روزگار ما چه میتوانست کرد. رنج و شکنج مرگ عزیزان هم البته دارای مراتب مختلف است؛ مثلاً با وجود عزیز بودن پدر و مادر بههرحال سیر طبیعی عمر چنان اقتضا میکند که اکثر افرادِ برخوردار از عمر طبیعی، شاهد مرگ والدین خود باشند؛ اما دیدن مرگ فرزند عادی نیست و انتظار میرود فرزند آدمی بیش از خود وی مجال زندگی بیابد. ازهمینرو از دست دادن فرزند دلخراشتر از فوت والدین است. این از دست دادن خود انواعی دارد. فکر میکنم اگر فرزند آدمی دست به خودکشی بزند رنج از دست دادن وی بیش از مرگ تصادفی است. ایرج میرزا نیز که در نوجوانی با همسر نخست خود ازدواج کرده و او را خیلی زود از دست داده بود، در زندگی نسبتاً کوتاه خویش خودکشی فرزند ارشدش را دید.
جعفرقلی میرزا (همنام عموی ایرج میرزا) که با پشتیبانی پدر در تهران و سپس مدرسۀ نظامی سنسیر فرانسه دانش آموخته بود در جوانی به دلیلی نامشخص با شلیک اسلحۀ کمری روی خاکریز خندق دروازۀ دولت به زندگی خویش خاتمه داد. ایرج بعد از آن تاب ماندن در تهران را نداشت و ازآنجاکه حتی از دیدن در و دیوار شهر هم غصهدار میشد، ترجیح داد به خراسان کوچ کند. با اینهمه، هرچند حتی برخی دوستان شاعر ازجمله #رشیدیاسمی دراینباره اشعاری سرودند، در اشعاری که از ایرج به دست ما رسیده اشارهای صریح به این واقعه دیده نمیشود*؛ شاید ازآنرو که پدر داغدار طاقت سخن گفتن دربارۀ چنین فاجعهای را نداشته است.
ایرج میرزا حدود ده سال پس از خودکشی پسرش، بر اثر سکتۀ قلبی درگذشت و باور نگارنده این است که انتحار جعفرقلی میرزا در کوتاه شدن عمر پدر نقش داشته است.
در تقبیح خودکشی از منظرهای گوناگون بسیار سخن گفتهاند که همه در جای خود درست است؛ اما فارغ از تمام دلایل، گمان میکنم کسانی که به هر علت قصد خودکشی دارند اگر لحظهای به امیدهایی که پدر و مادرشان در هنگام تولد ایشان داشتهاند بیندیشند و از سختیهایی که آن دو در پرورش فرزند کشیدهاند یاد کنند و لحظهای نیز به تحملناپذیری درد سنگین و کمرشکنی که والدین پس از مرگ فرزند با آن مواجه میشوند فکر کنند، از کار خود منصرف میشوند.
امروز (۲۲ اسفند) که سالروز درگذشت ایرج میرزاست، شاید تحت تأثیر اینکه چند روز پیش یکی از بازیگران ایرانی (خانم زهره #فکورصبور) بر اثر خودکشی درگذشت، به یاد این رویداد جانکاه در زندگی شاعر بزرگ معاصرمان افتادم و این یادداشت را در مذمت خودکشی نوشتم. امیدوارم اثری هرچند ناچیز داشته باشد.
پینوشت:
* زندهیاد یحیی آرینپور در کتاب ارزشمند از صبا تا نیما (چاپ زوار، ۱۳۷۲، ج ۲، ص ۳۸۷) دچار لغزشی عجیب شده و بیت عاشقانۀ زیر از مثنوی انقلاب ادبی را، که در گله از نامهربانی «شوخ پسر»ی سروده شده، مربوط به خودکشی جعفرقلی میرزا دانسته است:
کارِ هر دردِ دگر آسان است
آه ازین درد که بیدرمان است
از آن عجیبتر اینکه دکتر باقر صدرینیا در مقالهای با نام «چند و چون وطنخواهی در شعر ایرج» (فصلنامۀ هنر، ش ۳۶، تابستان ۱۳۷۷، ص ۳۰) بیتی از یک قصیدۀ عاشقانه برای «شوخ پسر»ی دیگر را، با نادیده گرفتن دهها نشانۀ آشکار که برداشت غلط او را اصلاح میتوانست کرد، سخنی خطاب به جعفرقلی میرزا پنداشته است.
📚 به کسانی که دوست دارند در یک کتاب به مجموعهای برگزیده از بهترین سخنان موجود در مورد شعر و زندگی ایرج میرزا دسترسی پیدا کنند، خواندن کتاب نامآور ناشناخته (به اهتمام شهریار شاهیندژی، انتشارات سخن، ۱۳۹۱) را پیشنهاد میکنم. (یک نکته: در ص ۱۸ کتاب یادشده جعفرقلی فرزند ایرجِ شاعر با عبدالله فرزند ایرج میرزایی دیگر خلط شده است).
https://www.tg-me.com/roshananemehr
#ایرج_میرزا شاعر کمنظیر معاصر در حدود پنجاه و دو سال زیست. چنانکه میدانید هنرمندان و بهویژه شاعران روحی بسیار حساس دارند و گاه کوچکترین رویدادها میتواند بزرگترین طوفانها را در روح پرتلاطم آنان به وجود آورد؛ برای نمونه شاید در چشم ما شگفت باشد که ایرج از اینکه دوستش #عارف قزوینی در سفر به مشهد به دیدار او نرفته بود چنان دچار خشم و ناراحتی شد که منظومۀ بلند عارفنامه را در بدگویی از او سرود (البته پژوهشگران از انگیزههایی دیگر هم در سروده شدن این مثنوی سخن گفتهاند). منظومهای که آن را از عوامل افسردگی و انزوای عارف در سالهای پایانی عمر میدانند. از نظر ما هیچ تناسبی میان کنش عارف و واکنش ایرج وجود ندارد.
با این درجه از حساسیت و زودرنجی تصور کنید مرگ عزیزانی چون پدر و همسر با شاعر شیرینسخن روزگار ما چه میتوانست کرد. رنج و شکنج مرگ عزیزان هم البته دارای مراتب مختلف است؛ مثلاً با وجود عزیز بودن پدر و مادر بههرحال سیر طبیعی عمر چنان اقتضا میکند که اکثر افرادِ برخوردار از عمر طبیعی، شاهد مرگ والدین خود باشند؛ اما دیدن مرگ فرزند عادی نیست و انتظار میرود فرزند آدمی بیش از خود وی مجال زندگی بیابد. ازهمینرو از دست دادن فرزند دلخراشتر از فوت والدین است. این از دست دادن خود انواعی دارد. فکر میکنم اگر فرزند آدمی دست به خودکشی بزند رنج از دست دادن وی بیش از مرگ تصادفی است. ایرج میرزا نیز که در نوجوانی با همسر نخست خود ازدواج کرده و او را خیلی زود از دست داده بود، در زندگی نسبتاً کوتاه خویش خودکشی فرزند ارشدش را دید.
جعفرقلی میرزا (همنام عموی ایرج میرزا) که با پشتیبانی پدر در تهران و سپس مدرسۀ نظامی سنسیر فرانسه دانش آموخته بود در جوانی به دلیلی نامشخص با شلیک اسلحۀ کمری روی خاکریز خندق دروازۀ دولت به زندگی خویش خاتمه داد. ایرج بعد از آن تاب ماندن در تهران را نداشت و ازآنجاکه حتی از دیدن در و دیوار شهر هم غصهدار میشد، ترجیح داد به خراسان کوچ کند. با اینهمه، هرچند حتی برخی دوستان شاعر ازجمله #رشیدیاسمی دراینباره اشعاری سرودند، در اشعاری که از ایرج به دست ما رسیده اشارهای صریح به این واقعه دیده نمیشود*؛ شاید ازآنرو که پدر داغدار طاقت سخن گفتن دربارۀ چنین فاجعهای را نداشته است.
ایرج میرزا حدود ده سال پس از خودکشی پسرش، بر اثر سکتۀ قلبی درگذشت و باور نگارنده این است که انتحار جعفرقلی میرزا در کوتاه شدن عمر پدر نقش داشته است.
در تقبیح خودکشی از منظرهای گوناگون بسیار سخن گفتهاند که همه در جای خود درست است؛ اما فارغ از تمام دلایل، گمان میکنم کسانی که به هر علت قصد خودکشی دارند اگر لحظهای به امیدهایی که پدر و مادرشان در هنگام تولد ایشان داشتهاند بیندیشند و از سختیهایی که آن دو در پرورش فرزند کشیدهاند یاد کنند و لحظهای نیز به تحملناپذیری درد سنگین و کمرشکنی که والدین پس از مرگ فرزند با آن مواجه میشوند فکر کنند، از کار خود منصرف میشوند.
امروز (۲۲ اسفند) که سالروز درگذشت ایرج میرزاست، شاید تحت تأثیر اینکه چند روز پیش یکی از بازیگران ایرانی (خانم زهره #فکورصبور) بر اثر خودکشی درگذشت، به یاد این رویداد جانکاه در زندگی شاعر بزرگ معاصرمان افتادم و این یادداشت را در مذمت خودکشی نوشتم. امیدوارم اثری هرچند ناچیز داشته باشد.
پینوشت:
* زندهیاد یحیی آرینپور در کتاب ارزشمند از صبا تا نیما (چاپ زوار، ۱۳۷۲، ج ۲، ص ۳۸۷) دچار لغزشی عجیب شده و بیت عاشقانۀ زیر از مثنوی انقلاب ادبی را، که در گله از نامهربانی «شوخ پسر»ی سروده شده، مربوط به خودکشی جعفرقلی میرزا دانسته است:
کارِ هر دردِ دگر آسان است
آه ازین درد که بیدرمان است
از آن عجیبتر اینکه دکتر باقر صدرینیا در مقالهای با نام «چند و چون وطنخواهی در شعر ایرج» (فصلنامۀ هنر، ش ۳۶، تابستان ۱۳۷۷، ص ۳۰) بیتی از یک قصیدۀ عاشقانه برای «شوخ پسر»ی دیگر را، با نادیده گرفتن دهها نشانۀ آشکار که برداشت غلط او را اصلاح میتوانست کرد، سخنی خطاب به جعفرقلی میرزا پنداشته است.
📚 به کسانی که دوست دارند در یک کتاب به مجموعهای برگزیده از بهترین سخنان موجود در مورد شعر و زندگی ایرج میرزا دسترسی پیدا کنند، خواندن کتاب نامآور ناشناخته (به اهتمام شهریار شاهیندژی، انتشارات سخن، ۱۳۹۱) را پیشنهاد میکنم. (یک نکته: در ص ۱۸ کتاب یادشده جعفرقلی فرزند ایرجِ شاعر با عبدالله فرزند ایرج میرزایی دیگر خلط شده است).
https://www.tg-me.com/roshananemehr
Telegram
روشنان مهر
نوشتههای مهدی فیروزیان
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
اثر نیک
اثری نیک بباید به جهان، ورنه چه سود
به جهان آمدن و رفتن و از یاد شدن؟
ادیب برومند
💐 ۲۳ اسفند سالروز درگذشت عبدالعلی ادیب برومند (۱۳۰۳-۱۳۹۵)
@roshananemehr
اثری نیک بباید به جهان، ورنه چه سود
به جهان آمدن و رفتن و از یاد شدن؟
ادیب برومند
💐 ۲۳ اسفند سالروز درگذشت عبدالعلی ادیب برومند (۱۳۰۳-۱۳۹۵)
@roshananemehr
برگزیدگان جایزۀ کتاب سال در رشتۀ ادبیات
آبانماه سال گذشته در همینجا نوشته بودم:
«امسال از دکتر وحید عیدگاه طرقبهای (عضو هیئتعلمی دانشگاه تهران)، دو اثر منتشر شده که یکی پژوهش علمی است و دیگری آفرینش هنری. اگر از من بخواهند در میان آثار منتشرشده در سال ۱۳۹۹ بهترین کتاب تحقیقی در زمینۀ ادبیات کهن و بهترین کتاب شعر معاصر را نام ببرم از همین دو کتاب یاد خواهم کرد».
خوشحالم که دستکم در یک مورد برگزینندگانِ گرامی کتاب سال، با بنده همداستان بودند و امروز کتاب تلفظ در شعر کهن فارسی (تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۹) بهعنوان کتاب سال برگزیده شد.
البته نظر نگارنده در مورد مجموعۀ شعر من هم یکی از شمایم (تهران: مروارید، ۱۳۹۹) هنوز همان است و نیز کتاب شعر جدید عیدگاه با نام در زیر ابرهای نبارنده (تهران: هنر موسیقی، ۱۴۰۰) را بهترین مجموعۀ غزل منتشرشدۀ امسال میدانم. امیدوارم سال آینده مسئولان امر در مورد شعر هم با بنده موافق باشند. اگر نباشند هم غمی نیست. شعر عیدگاه را فرهیختگان اهل ذوق باید بپسندند که میپسندند.
به دوست عزیزم دکتر وحید عیدگاه و بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار که تحت مدیریت شایسته و عالمانۀ جناب دکتر محمد افشینوفایی عصر طلایی خود را میگذراند خجستهباد میگویم. گفتنی است امسال نام دو کتاب مهم و ارزشمند دیگر از این انتشارات هم در میان برگزیدگان کتاب سال دیده میشود:
آذربایجان و شاهنامه (تحقیقی دربارۀ جایگاه آذربایجان، ترکان و زبان ترکی در شاهنامه و پایگاه هزارسالۀ شاهنامه در آذربایجان) اثر دکتر سجاد آیدنلو.
احسن القصص: قصۀ حضرت یوسف، تصحیح و تحقیق دکتر علی نویدی ملاطی.
درواقع در این دوره تمام کتابهای برگزیدۀ جایزۀ کتاب سال در رشتۀ ادبیات (پژوهش و تصحیح متون) از آثار انتشارات بنیاد موقوفات دکتر افشار بود.
به دوستداران شعر و ادب و فرهنگ ایرانزمین خواندن این کتابهای خوب را پیشنهاد میکنم.
@roshananemehr
آبانماه سال گذشته در همینجا نوشته بودم:
«امسال از دکتر وحید عیدگاه طرقبهای (عضو هیئتعلمی دانشگاه تهران)، دو اثر منتشر شده که یکی پژوهش علمی است و دیگری آفرینش هنری. اگر از من بخواهند در میان آثار منتشرشده در سال ۱۳۹۹ بهترین کتاب تحقیقی در زمینۀ ادبیات کهن و بهترین کتاب شعر معاصر را نام ببرم از همین دو کتاب یاد خواهم کرد».
خوشحالم که دستکم در یک مورد برگزینندگانِ گرامی کتاب سال، با بنده همداستان بودند و امروز کتاب تلفظ در شعر کهن فارسی (تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۹) بهعنوان کتاب سال برگزیده شد.
البته نظر نگارنده در مورد مجموعۀ شعر من هم یکی از شمایم (تهران: مروارید، ۱۳۹۹) هنوز همان است و نیز کتاب شعر جدید عیدگاه با نام در زیر ابرهای نبارنده (تهران: هنر موسیقی، ۱۴۰۰) را بهترین مجموعۀ غزل منتشرشدۀ امسال میدانم. امیدوارم سال آینده مسئولان امر در مورد شعر هم با بنده موافق باشند. اگر نباشند هم غمی نیست. شعر عیدگاه را فرهیختگان اهل ذوق باید بپسندند که میپسندند.
به دوست عزیزم دکتر وحید عیدگاه و بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار که تحت مدیریت شایسته و عالمانۀ جناب دکتر محمد افشینوفایی عصر طلایی خود را میگذراند خجستهباد میگویم. گفتنی است امسال نام دو کتاب مهم و ارزشمند دیگر از این انتشارات هم در میان برگزیدگان کتاب سال دیده میشود:
آذربایجان و شاهنامه (تحقیقی دربارۀ جایگاه آذربایجان، ترکان و زبان ترکی در شاهنامه و پایگاه هزارسالۀ شاهنامه در آذربایجان) اثر دکتر سجاد آیدنلو.
احسن القصص: قصۀ حضرت یوسف، تصحیح و تحقیق دکتر علی نویدی ملاطی.
درواقع در این دوره تمام کتابهای برگزیدۀ جایزۀ کتاب سال در رشتۀ ادبیات (پژوهش و تصحیح متون) از آثار انتشارات بنیاد موقوفات دکتر افشار بود.
به دوستداران شعر و ادب و فرهنگ ایرانزمین خواندن این کتابهای خوب را پیشنهاد میکنم.
@roshananemehr
Telegram
روشنان مهر
پژوهشگر آفریننده
به مناسبت زادروز دکتر وحید عیدگاه
امسال از دکتر وحید عیدگاه طرقبهای (عضو هیئتعلمی دانشگاه تهران)، دو اثر منتشر شده که یکی پژوهش علمی است و دیگری آفرینش هنری. اگر از من بخواهند در میان آثار منتشرشده در سال ۱۳۹۹ بهترین کتاب تحقیقی در زمینۀ…
به مناسبت زادروز دکتر وحید عیدگاه
امسال از دکتر وحید عیدگاه طرقبهای (عضو هیئتعلمی دانشگاه تهران)، دو اثر منتشر شده که یکی پژوهش علمی است و دیگری آفرینش هنری. اگر از من بخواهند در میان آثار منتشرشده در سال ۱۳۹۹ بهترین کتاب تحقیقی در زمینۀ…
کتاب بالینی مصححان متون نظم کهن
برخی کتابها را نمیتوان یک بار خواند و رها کرد. آنها را باید همیشه پیش چشم و دست داشت و به فراخور نیاز از آنها بهره جست. به این نوع کتابها، «کتاب بالینی» میگویند. کتاب تلفظ در شعر کهن فارسی (تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۹) اثر دکتر وحید عیدگاه طرقبهای که امروز با شایستگی بهعنوان کتاب سال برگزیده شد، چنین کتابی است. دانشجویان کوشای ادبیات فارسی و مصححان متون نظم کهن از خواندن این اثر پژوهشی بینیاز نیستند.
عیدگاه، با دانش گسترده و باریکبینی ویژهای که دارد، در این کتاب گرانسنگ از شعر کهن و دانش قافیه برای دست یافتن به تلفظ دیرین واژهها بهره برده و با موشکافی نکتههای بسیار سودمندی یافته است.
@roshananemehr
برخی کتابها را نمیتوان یک بار خواند و رها کرد. آنها را باید همیشه پیش چشم و دست داشت و به فراخور نیاز از آنها بهره جست. به این نوع کتابها، «کتاب بالینی» میگویند. کتاب تلفظ در شعر کهن فارسی (تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۹) اثر دکتر وحید عیدگاه طرقبهای که امروز با شایستگی بهعنوان کتاب سال برگزیده شد، چنین کتابی است. دانشجویان کوشای ادبیات فارسی و مصححان متون نظم کهن از خواندن این اثر پژوهشی بینیاز نیستند.
عیدگاه، با دانش گسترده و باریکبینی ویژهای که دارد، در این کتاب گرانسنگ از شعر کهن و دانش قافیه برای دست یافتن به تلفظ دیرین واژهها بهره برده و با موشکافی نکتههای بسیار سودمندی یافته است.
@roshananemehr
یادگار پروین
چند بیت برگزیده از قصاید پروین اعتصامی
ای دل، فلکِ سفله کجمدارست
صد بیمِ خزانش به هر بهارست
باغی که درآن آشیانه کردی
منزلگهِ صیادِ جانشکارست
از بدسریِ روزگارِ بیباک
غمگین مشو ای دوست، روزگارست...
امسال چنان کن که سود یابی
اندوهت اگر از زیانِ پارست...
گفتار تو همواره از تو، پروین
در صفحهٔ ایام یادگارست
در بیت سوم، کاربرد «روزگارست» شعر را دلنشینتر و به زبان مردم نزدیکتر کرده است. پروین به جای آوردن هر گونه دلیل برای توجیه اینکه باید با روزگار ساخت و از سختیهای آن چیزی به دل نگرفت، تنها میگوید: روزگارست!
این واژه خود بر اساس سنت ادبی و عرف و عهد ذهنی هرچه را لازم است بگوییم میرساند. غمگین مباش، روزگارست دیگر! همان که میشناسم و میشناسی.
روزگارتان شاد باد!
💐 ۲۵ اسفند زادروز پروین اعتصامی (۱۲۸۵-۱۳۲۰)
https://www.tg-me.com/roshananemehr
چند بیت برگزیده از قصاید پروین اعتصامی
ای دل، فلکِ سفله کجمدارست
صد بیمِ خزانش به هر بهارست
باغی که درآن آشیانه کردی
منزلگهِ صیادِ جانشکارست
از بدسریِ روزگارِ بیباک
غمگین مشو ای دوست، روزگارست...
امسال چنان کن که سود یابی
اندوهت اگر از زیانِ پارست...
گفتار تو همواره از تو، پروین
در صفحهٔ ایام یادگارست
در بیت سوم، کاربرد «روزگارست» شعر را دلنشینتر و به زبان مردم نزدیکتر کرده است. پروین به جای آوردن هر گونه دلیل برای توجیه اینکه باید با روزگار ساخت و از سختیهای آن چیزی به دل نگرفت، تنها میگوید: روزگارست!
این واژه خود بر اساس سنت ادبی و عرف و عهد ذهنی هرچه را لازم است بگوییم میرساند. غمگین مباش، روزگارست دیگر! همان که میشناسم و میشناسی.
روزگارتان شاد باد!
💐 ۲۵ اسفند زادروز پروین اعتصامی (۱۲۸۵-۱۳۲۰)
https://www.tg-me.com/roshananemehr
Telegram
روشنان مهر
نوشتههای مهدی فیروزیان
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زشت و زیبای یک اثر موسیقایی
یکی از آثار زیبای موسیقی که در روزهای آخر اسفند همواره به یادش هستم، کاری است از زندهیاد فرهاد مهراد؛ اما متأسفانه او در این اثر، شعر #شفیعیکدکنی را به بازی گرفته و بیاجازه و به دلخواه در آن دست برده است؛ برای نمونه در همین بخش که بانو مینورام آن را بازخوانی کرده این تغییرات به وجود آمده است:
فرهاد بخشی از شعر (آنچه در قلاب آمده است) را حذف کرده است:
در روزهای آخر اسفند،
[کوچ بنفشههای مهاجر زیباست]
در نیمروز روشن [اسفند]
وقتی بنفشهها را [از سایههای سرد]
[در اطلس شمیمِ بهاران]
اما آنجا که ضمن نادیده گرفتن زیبایی ادبی، ساختار موسیقی بیرونی یکسره نابود شده این بخش است:
با برگ و ریشه و پیوند و خاک
در جعبههای کوچک چوبین جای میدهند
شعر چنین بوده است:
با خاک و ریشه -میهن سیّارشان-
در جعبههای کوچک چوبی
در گوشۀ خیابان میآورند
در دنباله او بهگونهای در شعر دست برده که وزن آن درست است:
جوی هزار زمزمۀ درد و انتظار
در سینه میخروشد و بر گونهها روان
اما این سخنان سرودۀ شفیعیکدکنی نیست. او چنین سروده است:
جوی هزار زمزمه در من
میجوشد
@roshananemehr
یکی از آثار زیبای موسیقی که در روزهای آخر اسفند همواره به یادش هستم، کاری است از زندهیاد فرهاد مهراد؛ اما متأسفانه او در این اثر، شعر #شفیعیکدکنی را به بازی گرفته و بیاجازه و به دلخواه در آن دست برده است؛ برای نمونه در همین بخش که بانو مینورام آن را بازخوانی کرده این تغییرات به وجود آمده است:
فرهاد بخشی از شعر (آنچه در قلاب آمده است) را حذف کرده است:
در روزهای آخر اسفند،
[کوچ بنفشههای مهاجر زیباست]
در نیمروز روشن [اسفند]
وقتی بنفشهها را [از سایههای سرد]
[در اطلس شمیمِ بهاران]
اما آنجا که ضمن نادیده گرفتن زیبایی ادبی، ساختار موسیقی بیرونی یکسره نابود شده این بخش است:
با برگ و ریشه و پیوند و خاک
در جعبههای کوچک چوبین جای میدهند
شعر چنین بوده است:
با خاک و ریشه -میهن سیّارشان-
در جعبههای کوچک چوبی
در گوشۀ خیابان میآورند
در دنباله او بهگونهای در شعر دست برده که وزن آن درست است:
جوی هزار زمزمۀ درد و انتظار
در سینه میخروشد و بر گونهها روان
اما این سخنان سرودۀ شفیعیکدکنی نیست. او چنین سروده است:
جوی هزار زمزمه در من
میجوشد
@roshananemehr
🍀 فال فرخنده
تقویم بشارت دهد از نو شدنِ سال
وز خرّمی و خوبی و فرخندگیِ فال
گیتی ز پسِ گریه و غم باز بخندد
هر رنج و غمی را طربی هست به دنبال
آن بِهْ که فراموش کنیم اندُهِ پارین
اکنون که جهان را همه دیگر شود احوال
از این قفسِ تنگ زمستان بهدرآیيم
چون مرغ گشوده به سویِ باغ پر و بال
غلامرضا رشید یاسمی
@roshananemehr
تقویم بشارت دهد از نو شدنِ سال
وز خرّمی و خوبی و فرخندگیِ فال
گیتی ز پسِ گریه و غم باز بخندد
هر رنج و غمی را طربی هست به دنبال
آن بِهْ که فراموش کنیم اندُهِ پارین
اکنون که جهان را همه دیگر شود احوال
از این قفسِ تنگ زمستان بهدرآیيم
چون مرغ گشوده به سویِ باغ پر و بال
غلامرضا رشید یاسمی
@roshananemehr
خاموشی ستاره
به مناسبت ۱۰ فروردین زادروز علیرضا افتخاری
شهرت چیز خطرناکی است. کسی که به بلندآوازگی میرسد باید ساز و کار و ضرورتها و محدودیتهایی را که شهرت برای او ایجاد میکند خوب بشناسد و گفتار و رفتاری متناسب با مقتضیات آن داشته باشد. افکار و احساسات عمومی بسیار حساس و سخت متغیر است و با هر تکانهای ممکن است دستخوش تحولات عظیم یا عجیب بشود؛ بهویژه در جوامعی که در آنها تعصبهای مختلف، ازجمله تعصبات دینی و سیاسی و هنری، هست و احساس بر عقل چیرگی دارد این نوسانها بسیار شدیدتر است.
همواره یا در بیشتر موارد کسانی که مشهور میشوند بدخواهان و حسودانی نیز دارند که منتظر یک حرکت نسنجیدهاند تا با استناد به آن لغزش، آن افراد را از چشم مردم بیندازند.
علیرضا #افتخاری که زمانی در اوج شهرت بود و پرفروشترین آلبومهای موسیقی را در ایران منتشر میکرد، مصداق بارز کسانی است که بدون آگاهی از ساز و کار شهرت و محبوبیت به آن رسیدهاند و به همین دلیل نیز آن را از دست دادهاند.
رفتار افتخاری، با وجود استعداد کمنظیر او در موسیقی و آوازخوانی در شیوههای گوناگون، در طول سالهای فعالیت هنریاش سنجیده و حسابشده نبوده است. او در انتخاب هنرمندان همکار ازجمله آهنگساز و ترانهسرا و انتخاب شعر، و پذیرش اجرای آثار گوناگون ملاک و معیاری هنری در اختیار نداشته است. او متأسفانه تقریباً تن به هر کاری داده و هر اثری را با هر کیفیتی و به سفارش هر کسی اجرا کرده است. اظهارنظرهای مختلف وی نیز بیشتر حاکی از ناآگاهیاش از امور فرهنگی و اجتماعی و سیاسی بوده است.
جز این کوتاهیها که از جانب خود او صورت گرفته است، با داشتن اطلاعات موثق و دقیق عرض میکنم که بارها در دوران اوج محبوبیت افتخاری تلاشهایی برنامهریزیشده برای «زمین زدن» وی صورت گرفته است؛ اما در میان آنها هیچکدام مانند زخم کاری هفدهم مرداد ۱۳۸۹ مؤثر نبود. آن روز افتخاری، رئیسجمهور وقت، محمود احمدینژاد، را در آغوش کشید و از آن پس شاهد بخت از آغوش او گریخت! زیرا این خبر مثل بمب ترکید (یا بهتر است بگوییم آن را ترکاندند) و در آن زمان که جامعه پر از ناخرسندی و اعتراض بود رسانهها در فضای مجازی تفسیری ناپسند از این حرکت نهچندان عجیب به دست دادند و در پی آن، هر کس که اندک مجالی داشت به سهم خود افتخاری را آماج حملات خویش قرار داد.
از آن روز به بعد تقریباً میتوان گفت دوران شکوه و محبوبیت افتخاری به سر رسید و رقبایش (که در این امر اثرگذارترین کسان بودند) گوی سبقت را از وی ربودند. هنرمند دلشکسته انگیزهاش را برای فعالیت و رشد و تعالی از دست داد. به کنجی خزید و اگر کاری هم کرد چندان در آن موفق نبود.
کوششهای ناشیانهای که افتخاری در سالهای بعد برای بازسازی محبوبیت ازدسترفته کرد (ازجمله نوشتن نامه به #شجریان و تقدیم آهنگ به نسرین ستوده و حتی بدگویی از #احمدینژاد) نیز اثری نداشت و بدین ترتیب ناآشنایی هنرمندی سادهدل با حساسیتهای جامعه و البته «خبث بدگویان»، باعث شد رشکورزان موفق شوند مردم ایران را از درخشش بیشتر ستارهای پرفروغ محروم کنند.
امروز زادروز ستارهای است که خاموشش خواستند. و با دریغ چنین نیز شد؛ زیرا که حداقل گاهی خواستن، توانستن است؛ بهویژه اگر تدبیری برای دفع آن خواستههای نابحق در میان نباشد.
https://www.tg-me.com/roshananemehr
به مناسبت ۱۰ فروردین زادروز علیرضا افتخاری
شهرت چیز خطرناکی است. کسی که به بلندآوازگی میرسد باید ساز و کار و ضرورتها و محدودیتهایی را که شهرت برای او ایجاد میکند خوب بشناسد و گفتار و رفتاری متناسب با مقتضیات آن داشته باشد. افکار و احساسات عمومی بسیار حساس و سخت متغیر است و با هر تکانهای ممکن است دستخوش تحولات عظیم یا عجیب بشود؛ بهویژه در جوامعی که در آنها تعصبهای مختلف، ازجمله تعصبات دینی و سیاسی و هنری، هست و احساس بر عقل چیرگی دارد این نوسانها بسیار شدیدتر است.
همواره یا در بیشتر موارد کسانی که مشهور میشوند بدخواهان و حسودانی نیز دارند که منتظر یک حرکت نسنجیدهاند تا با استناد به آن لغزش، آن افراد را از چشم مردم بیندازند.
علیرضا #افتخاری که زمانی در اوج شهرت بود و پرفروشترین آلبومهای موسیقی را در ایران منتشر میکرد، مصداق بارز کسانی است که بدون آگاهی از ساز و کار شهرت و محبوبیت به آن رسیدهاند و به همین دلیل نیز آن را از دست دادهاند.
رفتار افتخاری، با وجود استعداد کمنظیر او در موسیقی و آوازخوانی در شیوههای گوناگون، در طول سالهای فعالیت هنریاش سنجیده و حسابشده نبوده است. او در انتخاب هنرمندان همکار ازجمله آهنگساز و ترانهسرا و انتخاب شعر، و پذیرش اجرای آثار گوناگون ملاک و معیاری هنری در اختیار نداشته است. او متأسفانه تقریباً تن به هر کاری داده و هر اثری را با هر کیفیتی و به سفارش هر کسی اجرا کرده است. اظهارنظرهای مختلف وی نیز بیشتر حاکی از ناآگاهیاش از امور فرهنگی و اجتماعی و سیاسی بوده است.
جز این کوتاهیها که از جانب خود او صورت گرفته است، با داشتن اطلاعات موثق و دقیق عرض میکنم که بارها در دوران اوج محبوبیت افتخاری تلاشهایی برنامهریزیشده برای «زمین زدن» وی صورت گرفته است؛ اما در میان آنها هیچکدام مانند زخم کاری هفدهم مرداد ۱۳۸۹ مؤثر نبود. آن روز افتخاری، رئیسجمهور وقت، محمود احمدینژاد، را در آغوش کشید و از آن پس شاهد بخت از آغوش او گریخت! زیرا این خبر مثل بمب ترکید (یا بهتر است بگوییم آن را ترکاندند) و در آن زمان که جامعه پر از ناخرسندی و اعتراض بود رسانهها در فضای مجازی تفسیری ناپسند از این حرکت نهچندان عجیب به دست دادند و در پی آن، هر کس که اندک مجالی داشت به سهم خود افتخاری را آماج حملات خویش قرار داد.
از آن روز به بعد تقریباً میتوان گفت دوران شکوه و محبوبیت افتخاری به سر رسید و رقبایش (که در این امر اثرگذارترین کسان بودند) گوی سبقت را از وی ربودند. هنرمند دلشکسته انگیزهاش را برای فعالیت و رشد و تعالی از دست داد. به کنجی خزید و اگر کاری هم کرد چندان در آن موفق نبود.
کوششهای ناشیانهای که افتخاری در سالهای بعد برای بازسازی محبوبیت ازدسترفته کرد (ازجمله نوشتن نامه به #شجریان و تقدیم آهنگ به نسرین ستوده و حتی بدگویی از #احمدینژاد) نیز اثری نداشت و بدین ترتیب ناآشنایی هنرمندی سادهدل با حساسیتهای جامعه و البته «خبث بدگویان»، باعث شد رشکورزان موفق شوند مردم ایران را از درخشش بیشتر ستارهای پرفروغ محروم کنند.
امروز زادروز ستارهای است که خاموشش خواستند. و با دریغ چنین نیز شد؛ زیرا که حداقل گاهی خواستن، توانستن است؛ بهویژه اگر تدبیری برای دفع آن خواستههای نابحق در میان نباشد.
https://www.tg-me.com/roshananemehr
Telegram
روشنان مهر
نوشتههای مهدی فیروزیان
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
ارمغان
آشکارمان نشد چه میکنید
بس که دور و بر شلوغ بود
رفتهرفته پردهها کنار رفت
گرد و خاکها فرونشست
روزِ آشکارگی فرارسید
هر کسی به چشم دید
کانچه دورِ گردنِ شکستگانِ بستهدست
حلقهٔ گُل و شکوفه مینمود، یوغ بود
آسمانتان نَمی نداشت
باغبانتان گُلی نکاشت
آذرخشِ پُرخروشتان
ناتوانتر از چراغِ نیمسوزِ کرمهای شبفروغ بود
ارمغانتان بهراستی
خشکسالی و دروغ بود
دکتر وحید عیدگاه
@roshananemehr
آشکارمان نشد چه میکنید
بس که دور و بر شلوغ بود
رفتهرفته پردهها کنار رفت
گرد و خاکها فرونشست
روزِ آشکارگی فرارسید
هر کسی به چشم دید
کانچه دورِ گردنِ شکستگانِ بستهدست
حلقهٔ گُل و شکوفه مینمود، یوغ بود
آسمانتان نَمی نداشت
باغبانتان گُلی نکاشت
آذرخشِ پُرخروشتان
ناتوانتر از چراغِ نیمسوزِ کرمهای شبفروغ بود
ارمغانتان بهراستی
خشکسالی و دروغ بود
دکتر وحید عیدگاه
@roshananemehr
سنگ هم حیف است...
صلح کن ای بختِ من! تا کی ستیز؟
روی کن ای روزِ خوش! تا کی گریز؟
بخت را گیرم نخواهم یافتن
روزِ خوش گیرم نیاید باز نیز
دستِکم ای کاش یارانِ شفیق
کم زنند اینگونه بر من تیغ تیز!
مهربان یارا! دلم را تیغ تو
کرد یکسر چاکچاک و ریزریز
شد جهان پرگل، ولی جای تو را
پر نخواهد کرد دیگر هیچ چیز!
خندۀ صبح طلایی نزد من
تا نخندی تو نیرزد یک پشیز
نازنین! برخیز از این خواب تلخ
چشم وا کن، زهر در کامم مریز!
در چنین فصلی که پرجوشِ گل است
در شکوهِ این بهار، این رستخیز
سنگ هم حیف است باشد زیر خاک
چه رسد به آدمیزاد ای عزیز!
مهدی فیروزیان
https://www.tg-me.com/roshananemehr
صلح کن ای بختِ من! تا کی ستیز؟
روی کن ای روزِ خوش! تا کی گریز؟
بخت را گیرم نخواهم یافتن
روزِ خوش گیرم نیاید باز نیز
دستِکم ای کاش یارانِ شفیق
کم زنند اینگونه بر من تیغ تیز!
مهربان یارا! دلم را تیغ تو
کرد یکسر چاکچاک و ریزریز
شد جهان پرگل، ولی جای تو را
پر نخواهد کرد دیگر هیچ چیز!
خندۀ صبح طلایی نزد من
تا نخندی تو نیرزد یک پشیز
نازنین! برخیز از این خواب تلخ
چشم وا کن، زهر در کامم مریز!
در چنین فصلی که پرجوشِ گل است
در شکوهِ این بهار، این رستخیز
سنگ هم حیف است باشد زیر خاک
چه رسد به آدمیزاد ای عزیز!
مهدی فیروزیان
https://www.tg-me.com/roshananemehr
Telegram
روشنان مهر
نوشتههای مهدی فیروزیان
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
خداوند مضمون
در بین برخی شاعران سبک هندی این باور وجود داشت که «لَا رَطْب وَلَا يَابِس إِلَّا فی دیوان صائب»؛ یعنی هیچ مضمونی نیست که مولانا صائب تبریزی آن را نبسته باشد. ازهمینرو هر کس بعد از صائب هرچه بگوید تکرار مضامین اوست. البته در این سخن اغراق بسیار شده است؛ ولی انصاف را که دیوان صائب به لحاظ وسعت و کثرت و تنوع مضامین در تاریخ ادب فارسی کمنظیر بل بینظیر است. چند روز پیش که غزلکی در سوگ یکی از دوستانم گفتم و در روشنان مهر عرضهاش کردم از غایت جهل تصورم این بود که شاید سخن دو بیت پایانی آن چندان مکرر نباشد. مرادم این دو بیت است:
در چنین فصلی که پرجوشِ گل است
در شکوهِ این بهار، این رستخیز
سنگ هم حیف است باشد زیر خاک
چه رسد به آدمیزاد ای عزیز!
اما همین امروز به شکل تصادفی با این بیت استاد صائب تبریزی مواجه شدم و دریافتم که گویا ناخودآگاه این بیت ایشان را که سالها پیش خواندهام و در حافظه حاضر نداشتهام با تفاوتهایی بازگویی و بازسرایی کردهام:
ز نوبهار به رقص است ذره ذرهٔ خاک
تو نیز جزو زمینی، درین بهار مخسب!
الحق که صائب تبریزی را میباید «خداوند مضمون» خواند و امثال بنده جز ریزهخور خوان وی نتوانند بود؛ زیرا بسیاری از سخنان کمترخواندهشدۀ صائب هنوز تازگی دارد و فیض او همچنان جاری است. به قول خود استاد:
صائب همه کس میبرد از شعر ترم فیض
استادگیِ بخل در آبِ گهرم نیست
https://www.tg-me.com/roshananemehr
در بین برخی شاعران سبک هندی این باور وجود داشت که «لَا رَطْب وَلَا يَابِس إِلَّا فی دیوان صائب»؛ یعنی هیچ مضمونی نیست که مولانا صائب تبریزی آن را نبسته باشد. ازهمینرو هر کس بعد از صائب هرچه بگوید تکرار مضامین اوست. البته در این سخن اغراق بسیار شده است؛ ولی انصاف را که دیوان صائب به لحاظ وسعت و کثرت و تنوع مضامین در تاریخ ادب فارسی کمنظیر بل بینظیر است. چند روز پیش که غزلکی در سوگ یکی از دوستانم گفتم و در روشنان مهر عرضهاش کردم از غایت جهل تصورم این بود که شاید سخن دو بیت پایانی آن چندان مکرر نباشد. مرادم این دو بیت است:
در چنین فصلی که پرجوشِ گل است
در شکوهِ این بهار، این رستخیز
سنگ هم حیف است باشد زیر خاک
چه رسد به آدمیزاد ای عزیز!
اما همین امروز به شکل تصادفی با این بیت استاد صائب تبریزی مواجه شدم و دریافتم که گویا ناخودآگاه این بیت ایشان را که سالها پیش خواندهام و در حافظه حاضر نداشتهام با تفاوتهایی بازگویی و بازسرایی کردهام:
ز نوبهار به رقص است ذره ذرهٔ خاک
تو نیز جزو زمینی، درین بهار مخسب!
الحق که صائب تبریزی را میباید «خداوند مضمون» خواند و امثال بنده جز ریزهخور خوان وی نتوانند بود؛ زیرا بسیاری از سخنان کمترخواندهشدۀ صائب هنوز تازگی دارد و فیض او همچنان جاری است. به قول خود استاد:
صائب همه کس میبرد از شعر ترم فیض
استادگیِ بخل در آبِ گهرم نیست
https://www.tg-me.com/roshananemehr
Telegram
روشنان مهر
نوشتههای مهدی فیروزیان
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
