🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂
🍃🌺🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂 
🍃
  🌔"عشق❤️ابدی "


🥀ای نام تو زینت زبان‌ها
🥀حمد تو طراز داستان‌ها

🥀تا دام گشاد، چین زلفت
🥀افتاد خراب، آشیان‌ها

🥀در رقص بود به گرد شمعت
🥀فانوس خیال آسمان‌ها

🥀بگشای نقاب تا برآیند
🥀از قالب جسم تیره، جان‌ها

🥀مقصد تویی از سلوک عالم
🥀شوق تو دلیل کاروان‌ها

🥀در وصف کمال کبریایت
🥀ابکم شده کلک نکته‌دان‌ها

🥀خاموش حزین که برنتابد
🥀افسانهٔ عشق را زبان‌ها

🔸حضرت-حزین لاهیجی:«🕊️🌹»

🔹شرح ابیات:

✍️ ای کسی که نام تو باعث زینت زبان های انسان هاست و حمد و شکر تو باعث زینت داستان ها می شود.از هنگامی که عاشق تو شدم ، این دام تمام آشیان ها و عشق های ظاهری مرا از بین می برد.آسمان ها نیز عاشق تو هستند و گرد شمع چهرهٔ تو در رقصند.

برای توصیف کمال کبریایی تو جوهره همه نیزه ها و قلم ها خشک شده است و مانند انسانی کر و لال شده است.«آرایه تشبیه دارد و شخصیت بخشی.» هدف اصلی همه از جستجوی عالم خداوند است، علت حرکت کاروان ها اشتیاق به تو است.ای خدای بزرگ ، خودت را از پشت پرده غیب نشان بده تا انسان های عالم از قالب جسم مادی رها شده و فراتر از کالبد مادی روند.ای حزین تو سکوت اختیار کنو بدان که عشق به خداوند زبانی نیست و عشق باطنی فراتر از زبان هاست.(در این بیت اشاره به تخلص حزین لاهیجی شده است.افسانه عشق اضافه تشبیهی، تشبیه بلیغ است.)


🌺
🍂
🍃
🌺🍂
🍂🍃🌺
🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂
🍃🌺🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂 
🍃
  🌔"راه❤️عشق "


🥀درین دریای بی پایان، درین طوفان شورافزا
🥀دل افکندیم، بسم الله مجریها و مرسیها

🥀مگر این بحر بی پایان، حریف درد دل گردد
🥀که دارد در جگر دریای آتش، حرص استسقا

🥀ز راه فیض، نتوان دیدهٔ امّید پوشیدن
🥀که باشد کاروان مصر، بوی پیرهن کالا

🥀نکونامان، سر شوریده ای دارم به ننگ اندر
🥀غم آشامان، دل دریاکشی دارم نهنگ آسا

🥀نیاسودم به سر مستی، نیاشفتم به مخموری
🥀به یک حالت سرآوردم، چه در سرّا، چه در ضرّا

🥀تهی دستیم، از سود و زیان ما چه می پرسی؟
🥀درین بازار قلّابی، نه دین داریم و نی دنیا

🥀ز دنیا نفرتی دارم، ز عقبا وحشتی دارم
🥀به این سامان، منم سلطان دارالملک استغنا

🥀تراشد از دل سنگین من بتخانه را آزر
🥀فروزد از شرار من، چراغ دیر را ترسا

🥀به تهمت بوالهوس بر خویش می بندد، نمی داند
🥀که داغ عشق باشد بر جگر چون لاله، مادر زا

🥀سرم از خشک مغزی های زهد آسوده می گردد
🥀به مستی گر دهد ساقی به دستم گردن مینا

🥀به افسونِ لبی، چون نی حزین از خود تهی گشتم
🥀تو آگاهی ز حال بیخودان، یا عالم النّجوا

🔸حضرت-حزین لاهیجی:«🕊️🌹»

🔹شرح ابیات:


🟢 سطح زیباشناسی :

دریای بی پایان: استعاره از دنیا
طوفان شور افزار: استعاره از دنیا
بحر بی پایان: استعاره برای دریای عشق است.
دیره امید پوشیدن = ناامید شدن.
دل مانند نهنگ : تشبیه بلیغ.
سرّا و ضرّا : آرایه تضاد.
بازار قلّاشی: حقه بازی ، کنایه از دنیا
سود و زیان : آرایه تضاد.
گردن مینا: آرایه اضافه استعاری.

✍️ در این دنیای پر از حادثه ما دل به عشق تو سپردیم و با تکیه به نام تو از طوفان حوادث دنیا رها شدیم.مگر دریای عشق به فریاد دل ما برسد. وگرنه این حرص دنیا ما را به غم های جگر گداز مبتلا می کند.ما انسان ها نمی توانیم امیدمان را از فیض و بخشش خداوند بپوشانیم. چرا که کاروان مصر وابسته به بوی پیراهن یوسف است.ای انسانهای عافیت جو من در راه عشق از ننگ باکی ندارم و ای عاشقان غم طلب دلی داریم که مانند نهنگ دریای غم را می بلعد.من در هنگام سرمستی نیاسودم و به هنگام مخموری نیاشفتم چه سختی و چه خوشی به یک حالت بودم.ما عاشقان به فکر سود و زیان خویش در این دنیا نیستیم به همه عالم پشت و پا داده ایم و فقط عشق را می شناسیم.

من در راه عشق خود به دین پشت پا زده ام و کفر را برگزیدم.من در راه عشق هنوز در ابتدای راه هستم لیکن نوعی غرور به من دست داده و عاشق واقعی باید مادر زاد عاشق باشد. باید در وادی عشق واصل به رحمت بی پایان خداوند شود.اگر ساقی جهان را به من بدهد، آن موقع از افکار خشک و پلیدم دست می کشم آنگاه من به عشق واقعی رسیده ام که جهان در کف اختیار من باشد.من به خاطر عشق به ظاهری غمناک و از خود بی خود شده ام ای خدای جهانیان تو از حال انسان های فانی با خبر هستی.


🌺
🍂
🍃
🌺🍂
🍂🍃🌺
🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃
اگر داری دل سختی، محبت نرم می‌سازد
نهنگ عشق در دم می‌گدازد استخوان‌ها را

🔸حضرت-حزین لاهیجی:«🕊️🌹»

🔹شرح ابیات:

اگر دلت سخت و سنگدل شده به وسیله محبت نرم می شود و عشق مانند نهنگی آتشین و گدازنده استخوان هایت را می سازند.(نهنگ عشق: تشبیه بلیغ)
🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂
🍃🌺🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂 
🍃
  🌔"عشق❤️پنهان "



🥀سخن صریح سراییم، عشق پنهان را
🥀به خون دیده طرازیم، لوح دیوان را

🥀صباح وصل تو کو تا قیامت انگیزم؟
🥀به سینه حشر کنم داغهای پنهان را

🥀بود که، نخل خزان دیده ام بهار کند
🥀ز فیض گریه کنم سبز، خار مژگان را

🥀هزار سینه به تار نگه رفو سازد
🥀چه غم ز دامن چاک است ماه کنعان را؟

🥀شبی نمی شود از شور سیل مژگانم
🥀که خون به تن نشود خشک، شاخ مرجان را

🥀نشسته ای به گلستان چرا فسرده، حزین ؟
🥀به ناله ای بفزا، شور عندلیبان را

🔸حضرت-حزین لاهیجی:«🕊️🌹»

🔹شرح ابیات:

🟢 سطح زیباشناسی :

لوح دیوان : ترکیب اضافی.
آرایه مراعات النظیر.
نخل خزان : ساختار ترکیبات ساختگی از خصوصیات سبک هندی.
تضاد : خزان ، بهار
ماه کنعان : استعاره ازمحبوب.
شور سیل : تشبیه بلیغ.
عندلیب : بلبل. کنایه از معشوقه و محبوب دلربا.

✍️ عشق پنهانی خودمان را آشکارا بیان می داریم. با خون دیده لوح دیوان خود را زینت می دهیم.روز قیامت صبح وصل تو کی آشکار می شوم تا غوغا کنم (از وصال تو بیخود می شود) و عشق پنهانی خودم را از سریق سینه پراکنده سازم.شاید نخل زمستانی بتواند چشم های مرا بهاری کند و شاید به خاطر گریه ها خار مژگان های من رشد کند و سبز شود. شاید که گریه بتواند وجود مرا که مانند نخل خزان دیده است دوباره طراوت ببخشد.

هزاران سینه ها را با یک تار نگاهش می دوزد پس من چه غم دارد که ماه من از عشق و سر مستی دامن خود را چاک زده است.همچنان که خون بر تن مر جان خشک نمی شود شبها از سیل اشک مژگانم خشک نمی شود.چرا در گلستان نشسته ای ناله کن و عندلیبان را به شور آور.


🌺
🍂
🍃
🌺🍂
🍂🍃🌺
🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂
🍃🌺🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂 
🍃
  🌔"شراب 🍷 وصل "


🥀خداوندا تسلی کن، دل امّیدواران را
🥀به الفت آشتی ده، آن قرار بی‌قراران را

🥀غم دیرینه دارد الفتی با چشم گریانم
🥀شراب کهنه مشتاق است، ابر نوبهاران را

🥀نمک‌پروردهٔ عشقیم و داریم از لبت شوری
🥀به مرهم آشنایی نیست، داغ دل‌فگاران را

🥀سلوکم در طریق عشق با یاران به آن ماند
🥀که مور لنگ همراهی کند، چابک‌سواران را

🥀گریبان چاک باشد دلق ما تردامنان تا کی؟
🥀به می آلوده گردان، خرقهٔ پرهیزگاران را

🥀دل عاجز، حریف ترک چشمت کی تواند شد؟
🥀به خون غلتانده مژگانت، صف خنجرگذاران را

🥀حزین آسودگی صورت نبندد با سخن‌سنجی
🥀کمند از پیچ و تاب خود بود، معنی‌شکاران را

🔸حضرت-حزین لاهیجی:«🕊️🌹»

🔹شرح ابیات:

✍️ ای خدا من به دل امیدواران آرامش عطا کن و آن انسان‌های بی قرار مهربانی عطا کن.در این بیت{2} به نوعی وابسته به بیت قبلی خود است، یعنی موقوف المعانی می باشد،(شراب کهنه= استعاره) ، در این بیت کمی تعقید و پیچیدگی وجود دارد و از صور خیال استفاده شده است.،غم های گذشته با چشم گریان من همنشین شده است من (اشک‌های من) مانند شراب کهنه است.(لیکن ابر نو بهار را می طلبد مفهوم اثلی بیت یعنی اینکه من با اینکه از قافله وصال خداوند دور هستم و به عبارتی فیض کمی خداوند به من رسیده و لیاقتم کم است لیکن با این وجود من مشتاق وصل و هدایت به خداوند هستم.)‌ ای خداوند به من گوشه ای از فیض تو عطا شده است و من نمک خورده عشق تو هستم و شوری عشق بر لبم نشسته است و این فیض کم هیچ مرهمی و آسایشی برای من جز وصل به تو ندارد.(تشبیه مرکب به مرکب مصراع اول مشبه و به صورت مرکب و مصراع دوم مشبه به می باشد که آن هم به صورت مرکب است.، من در راه عشق به یاران و رسیدن به آنها بسیار در آخر قافله می باشم مانند آنکه مورچه ای بخواهد به همراه چابک سوارها بدود(پیام اصلی بیت{ 4}: من در راه عشق بسیار عقب مانده هستم).

تا چه موقع ما سینه چاک تو باشیم و لباس نیکوکاران را به شراب وصل خودت متصل گردان(به صورتی ، به هر شکلی) ما را در کنار خودت قرار بده و ما را به دریای وصل خود وصل کن.ما گناهکاران رسوا شده ایم. پرهیزگاران ریاکار را خداوند رسوا کن. (یا شراب عشق به آنها بچشان. تا از زهد خشک رها شوند) استفهام انکاری؟ ( مصراع اول =بیت 6) و مصراع دوم صور خیال بکار رفته است دل عاجز من از عشق به گوشه چشم تو نا توان در راه مانده است نمی تواند عشق به تو را رها کند و مژگان من از این عشق پر از خون است.ای حزین با سخن سنجی و حرف آسودگی حاصل نمی شود و مفهوم اصلی شعر این است که در راه عشق باید سختی کشید به راحتی نمی شود به عشق حقیقی رسید . شاعر باید رنج بکشد تا معنی و مضنون خوب را شکار کند. در این بیت نوعی تلمیح و اشاره به آیات قرانی وجود دارد(لیس الانسان الا ما سعی).


🌺
🍂
🍃
🌺🍂
🍂🍃🌺
🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃
چشم دلم به گوشهُ ابرو نهاده است
غافل منه به طاق خطرناک شیشه را

دامن ز بزم باده کشیدی و موج می
در جیب پیرهن شده خاشاک شیشه را

فرقی میانه ی دل و یادت پدید نیست
از می نکرد مستیم ادراک، شیشه را

🔸حضرت-حزین لاهیجی:«🕊️🌹»

🔹شرح ابیات:

عاشق تو هستم و چشم دلم به یاد ابروی یار است ای دوست خمیدگی ابرویت مرا غافلگیر کرده است و من باده نوش مست شده ام.از همنشین با من و باده خوری دوری کردی اما عشق من چون موجی پیراهن پر از خاشاک نموده و من  در خاک غلتیده ام بیا و ترک صحبت مکن.برای من فرقی میانه ی دل و یاد تو نیست من به خاطر می مست تو نیستم وصال تو (درک تو ) مرا شیفته نموده است.
عقیق صبر، زبانم به کام حسرت سوخت
مکیدن لب لعل تو، آرزوست مرا

گدای عشقم و ناید فرو به مهر سرم
می چو آتش سوزنده در سبوست مرا

🔸حضرت-حزین لاهیجی:«🕊️🌹»

🔹شرح ابیات:

خدایا به من صبر بده زبانم از حسرت عشق می سوزد مکیدن لب یار آرزوی من است.من عاشقم و سرم را پایین نمی آورم سبوی من پر از آتش عشق توست.
هر خیره سری چاشنی درد نداند
از مائدهٔ عشق، چه قسمت مگسی را

زخم دل نالان مرا، چاره محال است
مرهم چه نهی سینهٔ چاک جرسی را؟

شرمندهٔ یک بوسه نیم زان لب جان بخش
هرگز نپذیرفت ز ما، ملتمسی را

🔸حضرت-حزین لاهیجی:«🕊️🌹»

🔹شرح ابیات:

همه از انسان‌های خیره سر چیزی از درد عشق نمی فهمند مانند یک مگس که چیزی از سفره عشق نمی تواند قسمتش باشد.(تشبیه مرکب و استفاده از کلمات دور از ذهن از خصوصیات سبک هندی.)من از زخم عشق چاره ای ندارم و برای من سینه چاک عشق مرهم و التیامی نیست.او که حتی حاضر نشد از خواهش ما یک بوسه از لب جان بخش خودش به ما بدهد من شرمنده او نیستم.
در این محفل که ربط آشنایی نسبتی خواهد
به آن موی میان، الفت بود نازک خیالان را

سرت گردم، میفشان کاکل و رحمی به دلها کن
مزن بر هم به بازی، حلقهٔ آشفته حالان را

به گلزاری که بلبل را نوایی آشنا دادی
رسایی ده زبان عجز نالیهای نالان را

🔸حضرت-حزین لاهیجی:«🕊️🌹»

🔹شرح ابیات:

موی یار در آن مجلس پیوند دهنده ما و نازک خیالان است.ای معشوقه ام به ما رحم کن و با باز کردن زلف و کاکل عشق بازی ما آشفته حال ها را بر هم مزن.تو که به بلبل این نوای آشنایی و عشق دادی به ما ناتوانان نیز نوایی جان بخش عطا کن.
🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂
🍃🌺🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂 
🍃
  🌔"معرفت❤️حقیقی "


🥀آرزو چند به هر سوی کشاند ما را؟
🥀این سگ هرزه مرس چند دواند ما را؟

🥀نخل ما را ثمری نیست به جز گرد ملال
🥀طعمه خاک شود هر که فشاند ما را

🥀ما که در هر بن مو کوه گرانی داریم
🥀هیچ سیلاب به دریا نرساند ما را

🥀بر سر دانه ما سایه ابری نفتاد
🥀زور غیرت مگر از خاک دماند ما را

🥀نامه ماست نهانخانه اسرار ازل
🥀ظلم بر خویش کند هر که نخواند ما را

🥀در نهال قد این جلوه فروشان مجاز
🥀جلوه ای نیست که بر خاک کشاند ما را

🥀عشق ما را ز دل و دین و خرد دور انداخت
🥀تا به آن قافله دیگر که رساند ما را؟

🥀نشد از ناخن تدبیر گشادی صائب
🥀تا که زین عقده مشکل برهاند ما را؟

🔸حضرت-صائب تبریزی:«🕊️🌹»

🔹شرح ابیات:

🟢 سطح زیباشناسی :

آرزو: در اینجا هوای نفس که به استعاره به سگی لجام گسیخته و هرزه گرد تشبیه شده است.
مرس: به فتح اول و دوم: رسن در ادب فارسی رسنی که در گردن شیر و سنگ کنند؛ قلاده.
هرزه مرس: هرزه گرد غیر قابل کنترل.
نخل ما: شاعر وجود خود را به نخلی تشبیه کرده است. یادآوری می شود که این نوع تشبیه در دیوان صائب فراوان است.
گرد ملال: اضافه تشبیهی.
کوه گوان: استعاره از تعلقات سنگین دنیوی.
سیلاب: استعاره از انگیزه های قوی.
دریا: استعاره از حق و حقیقت.
دانه: استعاره از قوه و استعداد.
ابر: استعاره از یاری و یاوری.
نامه: استعاره از وجود شاعر.
نهانخانه: خلوت خانه.
نهال قد: اضافه تشبیهی.
جلوه فروشان مجاز: کنایه از شاهدان دنیوی.
قافله: استعاره از دل و دین و خرد.
ناخن تدبیر: اضافه تشبیهی.
عقدهٔ مشکل: گره لاینحل مشکل بزرگ، استعاره از عشق.

✍️ هواهای نفسانی تا کی ما را سرگردان به این سو و آن سو بکشاند؟! این سگ ولگرد و هر جایی تا کی آزارمان بدهد؟! وجود ما همچون نخلی است که ثمری جز ملال و افسردگی ندارد؛ هر کس که به طمع ثمر این نخل را تکان بدهد نه تنها چیزی نصیبش نمی شود، بلکه طعمه گَرد ملالی می شود که بر سر و روی او می بارد.( در بیت بعد{3} توصیه بر طرد وابستگی های مادی است و گوشزد کردن این واقعیت که با این وابستگی ها که مثل کوه های سنگینی به  ذره ذره وجود ما آویخته، امکان دست یایی به حق و حقیقت وجود ندارد.) بر سر دانه استعداد ما هیچ ابری سایه نینداخته (در حالی که هر دانه ای به کمک بارش ابری می‌بالد و بارور می شود) و از هرگونه پرورش و تشویق و یاوری محروم بوده ایم؛ اگر چیزی باعث رویش این دانه بشود، غیرت شخص ماست و نه چیز دیگر !

وجود ما آن نامه نخوانده ای است که اسرار ازلی آفرینش در آن نهفته است؛ بنابراین اگر کسی بخواهد به این اسرار پی ببرد باید این نامه را بخواند. یعنی با شناخت عمیق و حقیقی انسان میتوان به اسرار ازلی الهی در خلقت بشر پی برد.در وجود شاهدان دنیوی (که انسان‌های کوته نظر را مجذوب خود می کند) جلوه ای که بتواند ما را خاضع و خاشع خود کند وجود ندارد. منظور این است که آنچه ما را به سوی خود جذب می‌کند جلوه های ظاهری نیست بلکه «آنی» ، غیر قابل توصیف است.عشق موجب تأخر انسان از دل و دین و عقل می شود و آنها چون قافله ای می روند و عاشق در جای خود می ماند؛ ما هم به همین دلیل از این قافله عقب مانده ایم و هیهات است دیگر کسی بتواند ما را به آن قافله سفر کرده برساند.تدبیر همچون ناخن گشاینده ای است که هر گرهی را باز می کند، اما مشکل ما مشکلی است که با تدبیرات بشری حل نمی شود؛ تا ببینیم چه کسی و با چه قدرتی می تواند راهی برای حل این مشکل بزرگ پیدا کند.

🌺
🍂
🍃
🌺🍂
🍂🍃🌺
🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃
بود آیا که شبی باز به خوابش بینم؟
شمع بالین شود، این دولت بیدار مرا

سر هم بزمی خورشید ندارم چو مسیح
بگذارید در این سایهٔ دیوار مرا

🔸حضرت-حزین لاهیجی:«🕊️🌹»

🔹شرح ابیات:

آیا می شود که من یک شب محبوبم را در خواب ببینم و این دیدار(چون دولتی سودمند) مانند شمع بر بالین من باشد.من نمی خواهم مانند حضرت مسیح به آسمان‌ها بروم و با خورشید رقابت کنم و من حتی در کنار آن سایه دیوار راضی هستم.
چه نسبت است به گردنکشی مدارا را؟
قدح خراج به گردن نهاد مینا را

چنان که روشنی خانه است از روزن
به قدر داغ بود نور فیض، دلها را

میان عیب و هنر پیش دوستان کریم
تفاوتی نکند چون نظر به عین رضا‌ست

🔸حضرت-صائب تبریزی:«🕊️🌹»

🔹شرح ابیات:

فروتنی و سازگاری قابل مقایسه با کبر و گردن کشی نیست؛ مگر نمی بینی قدح افتاده و بی ادعا از برکت این افتادگی، مینای گردنکش را وادار به باج دهی کرده است؟ همانطور که روشنی و نور خانه مربوط به پنجره خانه است و هر قدر پنجره وسیع تر باشد تابش نور به درون خانه بیشتر خواهد بود، نور فیض الهی هم به اندازهٔ داغ و دردِ دل ها نصیب انسان ها می شود.شاعر به نکته ای معرفت النفسی اشاره کرده و آن اینکه عشق های حقیقی رگ و ریشه خواهش ها و ملتمسات نفسانی را در وجود عاشق می سوزاند و نابود می کند و این واقعیت را می توان در مقایسه عشق هایی نظیر عشق مولوی و عشق سعدی با همه ارزش و اهمیت آن مشاهده کرد، آنجا که مولانا می فرماید:

🦋روش زاهد و عابد همگی ترک مراد است
🦋بنما ترک چه گویم چو توی جمله مرادم

👳🏻 سعدی می فرماید:

🌻اگر مراد تو ای دوست بی‌مرادی ماست
🌻مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست
عنان سیل سبکرو به دست خودرایی است
چه انتظام توان داد کار دنیا را؟

ز همرهان گرانجان ببر که سوزن دوخت
به دامن فلک چارمین مسیحا را

🔸حضرت-صائب تبریزی:«🕊️🌹»

🔹شرح ابیات:

خطاب به انسان‌هایی که تلاش می‌کنند امور عالم را مطابق میل و نیازهای خود سر و سامان بدهند، گوید: کار دنیا مثل حرکت سیلی لجام گسیخته و خودسر است که به هیچ وجه نمی توان حرکت و جریان آن را به میل خود مشخص کرد و آن را در مسیر دلخواه جاری کرد؛ بنابراین به فکر سر و سامان دادن امور دنیا بودن و انطباق آن با خواسته های خود کاری لغو و بیهوده است.از همراهی و ارتباط با مردمان وابسته به دنیا بر حذر باش، زیرا آنچه باعث متوقف شدن مسیح در آسمان چهارم و مانع از عروج او به مراحل بالاتر شد، سوزن گرانجان و سنگین بود که او را در فلک چهارم میخکوب کرد.
گرفت در عوض آب تلخ، گوهر ناب
چه منت است به ابر بهار دریا را

ز نقطه حرف شناسان کتاب دان شده اند
به چشم کم منگر نقطه سویدا را

به منتهای مطالب رسیدن آسان است
اگر شمرده توانی گذاشتن پا را

🔸حضرت-صائب تبریزی:«🕊️🌹»

🔹شرح ابیات:

✍️ ابر بهاری موجودیت خود را از آب دریا کسب کرده و ظاهراً دریا می تواند از این جهت بر او منت بگذارد. اما در مقابل آب تلخی که به ابر بهاری داده، از او مروارید ناب گرفته است؛بنابراین حق منت گذاشتن بر او را ندارد. منظور این است که در مقابل بخشش به دیگران نباید منتی بر آنها بگذاریم؛ چون در مقابل دادن چیزی کم ارزش صدها پاداش معنوی و رضایت خاطر به دست می آوریم.

همانطور که نقطه ای کوچک و ناچیز موجب آگاهی و سواد کتابخوان ها شده است، به سویدای دل هم نباید به چشم حقارت نگریست و از اهمیت آن غافل شد؛ چرا که همین نقطه کوچک محور و مدار خودشناسی و خداشناسی است. (بیت بعد هم توصیه ای است بر عمل و اقدام سنجیده و با تأمل که موجب نیل به مقصود می شود و اینکه اگر به مقصود نمی رسیم به علت کاهلی در تأمل و تفکر است.)
زبان لال خودیم
saeed aLif/غزل بیدل
غزل بیدل دهلوی


اجرا: سعید الیف
C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌
      @saeb_e_tabrizi
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─
به یک گواه لباسی که ماه مصر آورد
سیاه کرد رخ دعوی زلیخا را

ز نقش پای غزالان دشت بتوان یافت
به بوی مشک، پی آن غزال رعنا را

🔸حضرت-صائب تبریزی:«🕊️🌹»

🔹شرح ابیات:

پی: ردّپا.
غزال رعنا: استعاره از یار.

در توصیه بر راستی و تقوا گوید: با یک لباس که یوسف به عنوان شاهد ارائه کرد، ادعای زلیخا را روسیاه و باطل کرد.شاعر با تجسّم دشتی وسیع با ردّپای متعدد غزالان در ترجیح یار خویش بر تمامی غزالان مشکبوی دشت گوید: از ردّپای غزالانی که از این دشت عبور کرده اند تنها با بوی مشک می‌توان ردّپای غزال رعنای مرا پیدا کرد؛ چرا که عطر آگین ترین آنها از آنِ غزال زیبای من است !
اگر چه گریه من کوه را بیابان کرد
نمود کوه غمم کوهسار صحرا را

جواب آن غزل مولوی است این صائب
که چشم بند کند سحرهاش بینا را

🔸حضرت-صائب تبریزی:«🕊️🌹»

🔹شرح ابیات:

کوه غم: اضافه تشبیهی، غم فراوان.

در توصیف مبالغه آمیز گریه و اندوه خود گوید: اگر چه گریه سیل آسای من کوه های بلند را چون بیابانی پست و هموار کرد در عوض غم بسیار من، دریاها را تبدیل به کوهسار کرد چرا که اگر کوه غم مرا در دریاها بریزند آن را خشک می‌کند و کوهی از آنجا سر بر می آورد! شاعر در پایان غزل به استقبال خود از غزل ،مولانا تصریح و بیتی از آن را تضمین کرده است.مطلع غزل مولانا چنین است(کلیات شمس):

🦋کجاست ساقی جان تا به هم زند ما را
🦋بروبد از دل ما فکر دی و فردا را

👳🏻بیت مورد تضمین به قرار زیر است:

🌻کجاست کان شه ما نیست لیک آن باشد
🌻که چشم بند کند سحرهاش بینا را
در طلب سستی چو اربابِ هوس کردن چرا؟
راهِ دوری پیش‌داری، رو به پس‌ کردن چرا

شُکرِ دولت سایه بر بی‌سایگان افکندن است
این همایِ خوش‌نشین را در قفس‌ کردن چرا

🔸حضرت-صائب تبریزی:«🕊️🌹»

🔹شرح ابیات:

شاعر هوس‌های نفسانی را سدّ راه طلب دانسته و اشتغال به هواها را به منزلهٔ رو به پس کردن و عقب گرد در راه های دور تلقّی کرده است که طبعاً موجب دور افتادن از مقصد می شود و معتقد است در چنین راه دوری باید هر لحظه را مغتنم شمرد و توجه به امیال مادی موجب دور افتادن و بلکه عدم وصول به حق و حقیقت می شود.شکرانه نیک بختی توجه به زیردستان و دستگیری از آنان است، اگر این شکرانه را به جای نیاوری، گویی همای سعادت بخش را در قفس کرده و دیگران را از سایهٔ فرخندهٔ او محروم کرده ای.
در خراب‌آبادِ دنیای دَنی چون عنکبوت
تار و پودِ زندگی دامِ مگس کردن چرا

در ره دوری که می‌باید نفس دریوزه کرد
عمر صرفِ پوچ‌گویی چون جَرَس کردن چرا

🔸حضرت-صائب تبریزی:«🕊️🌹»

🔹شرح ابیات:

خراب آباد: کنایه از دنیا.
مگس: استعاره از جیفهٔ کثیف دنیوی.
عنکبوت: رمزی از وابستگی به عالم ماده.
ره دور: اشاره به طلب است.
جرس: رمزی از پوچی است، چون صدای آن از درونی خالی و بی محتوا بر می آید.
دریوزگی نفَس: اشاره به بریدن نفَس آدمی و به شماره افتادن آن در طیّ راه های دراز و پرشتاب است.

در تحذیر از وابستگی به عالم ماده دل مشغولی به جیفهٔ دنیوی را به تلاش عنکبوتی برای صید مگسی تشبیه کرده و انسان را از این حقارت و کوته نظری بر حذر داشته است.در راه دور و دراز طلب که نفَس سالک در طی آن قطع می شود و باید از دیگران نفَس به وام گرفت پرداختن به کارهای پوچ و بیهوده نتیجه ای جز هدر دادن قوا و دور ماندن از راه ندارد.
2024/05/30 10:32:58
Back to Top
HTML Embed Code: