Telegram Web Link
پشتِ راه‌آهن در قائم‌شهر، فقط یک منطقه نبود. پشتِ راه‌آهن یک فرهنگ بود، نوعی از زندگی. شیوه‌ای خاص از شاد بودن، شیطنت و عاشقی کردن.
پشتِ راه‌آهن، موقعِ ظهر یا غروب، همیشه بوی آب‌گوشت می‌داد و سیب‌زمینی و کچلیک و بادمجون سرخ کرده.
پشتِ راه‌آهن بویِ عرقِ تنِ کارگر می‌داد و بویِ سلام‌های یهویی و ناغافل.
پشتِ راه‌آهن بزرگ‌ترین و طولانی‌ترین زمینِ خاکیِ فوتبال و گل‌کوچیکِ دنیا بود. تا چشم کار می‌کرد دروازه‌های گل‌کوچیک و تا چشم کار می‌کرد دو تا سنگ به فاصله‌ای از هم به عنوان دروازه و گاه با گچ خط‌کشی و توپِ سه لایه و... دویدن و جیغ و زیرپیراهن‌هایِ خیس از عرق و کتونی‌هایِ پاره و گاه پابرهنه و شادیِ زدنِ گل و فریادهایِ از جرزنی بلند و دعوا و دهانی خون‌آلود.
پشتِ راه‌آهن بوی بلوغ و غرور می‌داد و بویِ عشق‌هایِ یواشکی و نامه‌هایِ یواشکی. و رفاقت و معرفت و یقه دریدن برای دوست.
بویِ ناکامی، بوی گریه‌های نیمه‌شب.
راه‌آهن پر بود از جوان‌هایی که رویِ ریل نشستند و با چشمِ خود دیدند عشق‌شان سوارِ ماشینِ عروس دست در دست مردی دیگر رفت که رفت.
چهارشنبه‌سوری‌هایِ پشتِ راه‌آهن مثلِ عیدهایش خاطره‌انگیز بود.
از چند روز قبل، همه در فکرِ چهارشنبه‌ی آخرِ سال بودند، خانواده‌ها همه کنارِ هم و کنارِ بوته‌های آتش جمع می‌شدند و چند خانمِ هم‌سایه آش بار می‌گذاشتند.
می‌رفتم رویِ ریل؛ تا از ارتفاع منطقه‌ی وسیع‌تری را ببینم و با شوقی شگفت می‌دیدم از دوسو، در کنارِ ریلِ راه‌آهن تا چشم کار می‌کند آتش روشن است.
حسینیه‌های کنارِ ریل، در شب‌های محرّم، غرقِ دودِ اسپند و بخارِ دیگ‌های پلو و آب‌گوشت بود. دیگ‌هایی روی آتشِ هیزم. و در کوچه‌های تنگ و تاریک، دسته‌های عزاداری.
پشتِ راه‌آهن پُر بود از جوان‌های سر‌به‌زیرِ خجولِ مهربان و رفیق‌باز و ناموس‌پرست که روزی ساک‌شان را بستند که بروند دفاع کنند از میهن‌مان و بعد حجله‌های‌شان را سرِ کوچه‌ها دیدیم. با عکسی سیاه‌و‌سفید، چشمانی معصوم، سرشار از برقِ زندگی.
پشتِ راه‌آهن فقط یک منطقه در قائم‌شهر نبود، پشتِ راه‌آهن، سبکی از زندگی بود.
یک خانواده‌ی بزرگ. یک خانواده که گاه با هم می‌خندیدند، گاه گریه می‌کردند و هوایِ هم را داشتند و از حالِ هم با خبر بودند و خیلی پیش می‌آمد که بی‌خبر می‌رفتند دمِ خانه‌ی هم که؛ یا‌الله! صاب‌خونه مهمان نمی‌خوای؟
با هم جشن می‌گرفتند، با هم در حسینیه‌های غرق در پارچه‌های سبز و سیاه، سینه می‌زدند.
در عروسی‌ها و سوگ‌واری‌هایِ هم مشارکت می‌کردند.
زود دعوا می‌افتادند، زود آشتی می‌کردند و زود به زود دل‌شان برایِ هم تنگ می‌شد.
#کمال_رستمعلے
@saghyname
18
پس از پیروزیِ متفقین، تعدادی از زنانِ اروپایی، توسطِ هم‌وطنان‌شان و سربازانِ متفقین، به شکلِ هولناکی، در کوچه و خیابان‌ها چرخانده شده، شکنجه و اعدام شدند.
به اتهامِ برقراریِ ارتباطِ جنسیِ سربازان آلمانی با اینان. بدونِ برپاییِ هیچ دادگاهی و شنیدنِ هیچ توضیح و دفاعی!
با دیدنِ تصاویرِ بانوانی که بعضا عریان، یا بدونِ پوششِ مناسب، ترسیده، در خود فرو‌رفته، و شکنجه‌شده در خیابان‌های اروپای متمدن دور داده می شدند، و توحشِ عجیبِ موجود در آن، چند نکته به ذهن می‌رسد؛
ویران‌کننده‌ترین و پُر تلفات‌ترین و وحشیانه‌ترین جنگ در همه‌ی تاریخ، توسطِ غربی‌ها شکل گرفت، و طی سال‌های ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵، چنان جنایاتی در اروپا و شمال آفریقا، و اتحاد جماهیر شوروی، رخ داد، که در تاریخ نمونه ندارد.
یکی از کشورهایی که با ذلت و بدون هیچ مقاومتِ موثری، تسلیمِ آلمان شد، فرانسه بود.
جالب آن‌که بخشِ مهمی از تصاویرِ شکنجه‌ی زنان، توسطِ هم وطنان‌شان، در همین فرانسه بود.
با دیدن تصاویر، دردمندانه با خود خواهی گفت آیا این مردانِ پر ادعایی که ظرفِ چندروز، کشورشان و لاجرم همه‌ی ناموس و خانواده و فرهنگ و تاریخ‌شان را در اختیارِ دشمن قرار دادند، بیش‌تر مستحق تنبیه و مجازات نبودند تا زنانِ بخت برگشته‌ای که تحتِ اجبار و شرایطِ اشغال و احتمالِ بسیار زیاد در وضعیتی بین مرگ و زندگی، مجبور به آن‌کار شدند؟!
و دیگر آن‌که وقتی از غرب و اروپا سخن می‌رود، چرا به این بخش از تاریخ‌ و سابقه‌شان اشاره نمی‌شود؟!
#کمال_رستمعلے
@saghyname
10
زنانِ فرانسوى که به هر طریقى، در زمانِ اشغال فرانسه از سویِ آلمان، از اینان توسطِ نازى‌ها سواستفاده جنسی شد، بعد از جنگ توسط هم‌وطنانِ فرانسوى‌‌شان، سرشان تراشیده، در شهر گردانده، شکنجه و در آخر اعدام شدند.
@saghyname
9
گریه‌، ترس و استیصالِ دخترِ فرانسوی، که در زمانِ اشغالِ کشورش از سویِ آلمانی‌ها، مورد سواستفاده‌ی جنسی قرار گرفت و بعد از جنگ توسطِ هم‌‌وطنانش مورد شکنجه قرار می‌گیرد و سپس اعدام می‌شود.
@saghyname
9
Forwarded from ساقی‌نامه
دبستان که بودم، نزدیکِ مدرسه، پیرزنی در مغازه‌ای خیلی کوچک، پشتِ میزی زهوار در رفته، ترشک و لواشک و تخمه و پفک و کیک و نوشابه می‌فروخت.
پیرزن عینکی بود و ریزه میزه و پشتِ آن میز، کوچک‌تر و ناپیداتر هم می‌شد؛
معمولا در دو وقتِ آغاز و پایانِ کلاس‌ها، مغازه‌اش شلوغ بود و دانش‌آموزان تلاش می‌کردند زودتر خوراکی‌شان را بخرند و از آن فضای تنگ که بوی رطوبت و ترشی و عرقِ تن می‌داد خارج شوند؛
او اما مطلقا نه سخنی می‌گفت، و نه هیجان و شتابی داشت. فقط به لحن و لهجه‌ی غریبی، قیمت می‌گفت. بی‌خستگی. بی حسِ خاصی. بی‌آن‌که یک‌کلمه به آن اضافه کند؛
_خاله این چنده؟!
_دِ تِمِن! (دو تومان)
_عه! خاله این‌که دیروز یک‌تومان و پنج‌زار بود!
_دِ تِمِن!
_خاله! کیک و کانادا داری؟
_دِ تِمِن!
_خاله این کانادا که خنک نیس!
_دِ تِمِن!
سال‌ها بعد مسیرم خورد به مغازه‌اش، اثری ازش نمانده بود. جزیی از یک آپارتمانِ بدشکل و چند‌طبقه شده بود.
از مغازه‌داری آن نزدیکی، سراغش را گرفتم. گفت چند‌سالی‌ست که مُرده. در تنهایی و در خانه‌ای کوچک.
یادِ آن سال‌ها افتادم و بغض کردم و بعد از تصورِ سوال و جوابِ او در جهانی دیگر خنده‌ام گرفت. تصور این‌که در پاسخ فقط بگوید: دِ تِمِن!

#کمال_رستمعلی
@saghyname
11👏2
Maghloob
Homayoun Shajarian
اجرای آواز《مغلوب》
با صدای #همایون_شجریان
از آلبوم "شوق دوست"

غلامِ قامتِ آن لعبتِ قبا پوشم
که از محبتِ رویش هزار جامه قباست!
#سعدی
@saghyname
11
خدا رحمتش کند، خاله‌نرگس هم‌سایه‌ی دیوار به دیوارِ خانه‌ی پدری بود، چنان رابطه‌ای با مادرم داشت که تحقیقا هر روز از حالِ هم خبر داشتند و گاه که مثلا مهمان داشتیم، از دیوارِ کوتاهِ حیاطِ پشتی‌ می‌آمد به خانه‌مان و مهربان و صمیمی، کمک می‌رساند.
تا چندخانه چپ و راست‌مان همین بود و همه از حالِ هم خبر داشتیم و اگر خانه‌ای مهمان داشت، همه به‌نوعی به خانمِ آن خانه مساعدت می‌کردند.
و غیرِ از آن، آش‌های مشترکی که بار می‌گذاشتند و بر سرِ سفره‌ی ساده‌ی هم بسیار می‌نشستند و از غم‌ها و شادی‌های هم باخبر بودند.
دو خانه‌ بعد از خانه‌ی ما، زن‌عموی مادرم بود(خدا رحمتش کند)، کارِ ثابتِ صبح‌های من این بود که می‌رفتم پیشش برای نوشیدنِ چایی و پیرزن همیشه سماورش روشن بود و لبخندی به لب داشت.
من سال‌هاست به واسطه‌ی مستاجر بودن، خانه‌های زیادی عوض کردم، برخی آپارتمان‌هایی که بودم، تمام آن یک‌سال، دو سال، برخی هم‌سایه‌های ساختمان را حتی یک‌‌‌بار ندیدم.
جهان خیلی از طعم‌ها و رنگ‌هایش را از دست داده، یکی‌ش همین مفهومِ زیبای هم‌سایه!
#کمال_رستمعلے
@saghyname
16👌3
Audio
Vigen {Www.BazarMusic.Net}
بارون بارونه!

شعر: سیروس آرین‌پور
آهنگ‌ساز: عطاللــه خرم
خواننده: ویگن
🌺    🌺    🌺

@saghyname
4
چه بسیار شنیدیم و دیدیم که در دهه‌ی پنجاه و شصت، جوانی کشاورز و کارگرزاده از روستایی دور از پایتخت، یا در شهری کوچک، با رتبه‌ای عالی واردِ به‌ترین دانشگاه‌های ایران شد.
چه بسیار جوانانِ فقیر، ساکنِ محله‌های محروم، در خانه‌های کوچک و پرجمعیت و خانواده‌ای مستضعف و سختی‌کشیده، با پدرانی شریف و زحمت‌کش|اما از لحاظِ مالی به شدت ضعیف|، و مادرانی رنج‌دیده، که دست‌شان پینه‌بسته بود، با رتبه‌های ممتاز در دانشگاه‌های معتبر قبول شدند‌.
این اتفاق آن سال‌ها امری معمول و متداول بود و تا همین چندسال پیش هم کم‌و‌بیش رخ می‌داد.
چه بر سرِ سیستمِ آموزشی و کنکور سراسری آمده که تمام رتبه‌آوران و نفراتِ برترِ کنکور از دانش‌آموزانِ سمپاد و مدارسِ پولی‌اند؟!
چرا سال‌هاست از جمع شدنِ بساطِ این شیوه‌ی عجیبِ ورود به دانشگاه گفته می‌شود و عمل نمی‌شود؟!
چه منافع و فرصت‌هایی در این شکل از آزمونِ سراسری، در تبدیل کردنِ دانش‌آموزان به ماشینِ تست‌زنی، در موسساتِ آموزشی، در کلاس‌های کنکور، در چاپِ کتاب‌های رنگارنگِ تست، وجود دارد که دل از این وضعیتِ آشکارا غلط، نمی‌کنند؟!
چرا به کسی بر نمی‌خورد که روزگاری، بچه‌های با استعدادِ شهرستانی و روستایی که هم کار می‌کردند و هم درس می‌خواندند، می‌توانستند در به‌ترین دانشگاه‌های کشور قبول شوند، و امروز برای رتبه‌آوری حتما باید به مدارسِ پولی رفت، به موسساتِ پولی رفت، پول داد و انواع و اقسامِ کتاب‌های تست خرید و در آزمون‌های تست‌زنیِ پولی شرکت کرد؟!
نگرانِ آینده‌ی این سرزمینِ عزیز باشیم، نگرانِ آینده‌ی علمی،‌ صنعتی، مهندسی، پزشکی این سرزمین باشیم.
نگران شویم، وقتی رتبه‌آوران اغلب یا تهرانی‌‌اند یا دانش‌آموزانِ مدارسِ پولی!
نگران شویم وقتی جوانِ بااستعداد و باسوادِ روستایی و شهرستانی هرچقدر هم که باهوش باشد و هرچقدر هم که بخواند و بفهمد، هر چقدر که خردمند و بادانش باشد، تا زمانی که در چرخه‌ی موسسات و فرآیندِ تست‌زنی‌ها، چنان که افتد و دانی، قرار نگیرد، نمی‌تواند جزوِ نفراتِ برتر باشد.
دوراندیشانِ میهن‌دوستی، بساطِ این شیوه‌ی ورود به دانشگاه را جمع کنند؛ یقین بدانند نام‌شان در تاریخِ این کشور خواهد درخشید.
#کمال_رستمعلے
@saghyname
👏124
Cheshaye To
Alireza Assar
چشای تو
خواننده: علیرضا عصار
ترانه: افشین مقدم
موزیک: وحید پویان
تنظیم: سعید زمانی
@saghyname
3😍1
چه منافع و فرصت‌هایی در این شکل از آزمونِ سراسری، در تبدیل کردنِ دانش‌آموزان به ماشینِ تست‌زنی، در موسساتِ آموزشی، در کلاس‌های کنکور، در چاپِ کتاب‌های رنگارنگِ تست، وجود دارد که دل از این وضعیتِ آشکارا غلط، نمی‌کنند؟!
چرا به کسی بر نمی‌خورد که روزگاری، بچه‌های با استعدادِ شهرستانی و روستایی که هم کار می‌کردند و هم درس می‌خواندند، می‌توانستند در به‌ترین دانشگاه‌های کشور قبول شوند، و امروز برای رتبه‌آوری حتما باید به مدارسِ پولی رفت، به موسساتِ پولی رفت، پول داد و انواع و اقسامِ کتاب‌های تست خرید و در آزمون‌های تست‌زنیِ پولی شرکت کرد؟!
#کمال_رستمعلے
@saghyname
👏63
کتابِ "امام‌حسین(ع) و ایران" یکی از مشهورترین دروغ‌پردازی‌ها و جعلیاتِ ذبیح‌الله منصوری‌ست.
نویسنده‌ای به نامِ کورت‌فریشلر وجودِ خارجی ندارد، و اساسا چنین کتابی با این عنوان به زبانِ آلمانی یا هر زبانِ دیگری هیچ‌گاه نوشته نشد.
چند #کتاب دیگر هم با عنوانِ ترجمه از سوی وی منتشر شد و شهرتی عجیب پیدا کرد، که مطلقا جعلی‌ست و نویسنده و کتاب هر دو زاییده‌ی خیالِ او هستند.

@saghyname
👍42
@makhfigah_channel
کانال مخفیگاه (سرناد شوبرت)
بسیار زیبا👌

🎼سرِناد اثر شوبرت
@saghyname
👍21
جایی در رساله‌ی فایدون، سقراط می‌گوید که فلسفیدن یعنی تمرین برای مرگ.
چرا او چنین حرفی می‌زند؟
برای این‌که مُردن یعنی جدا شدن روح از بدن، و وقتی شما فلسفه کار می‌کنید، تا جایی که می‌توانید روح‌تان را از بدن‌تان جدا نگه می‌دارید؛ چون در فکرِ این‌جا و الان که بدن‌تان هست، نیستید.
وقتی می‌پرسید: «عدالت چیست؟»، منظورتان این است که عدالت در هرجا و هر زمان و در نفسِ خودش چیست؛
غرض‌تان این نیست که «امروز یا دیروز چه کسی به من ظلم کرد؟»،
وقتی می‌پرسید «زیبایی چیست؟»، منظورتان این نیست که «زیباترین شخص در این اتاق کیست؟» بنابراین، اگر در فکرِ این‌جا و الان نباشید، به معنای موردِ نظر افلاطون الان این‌جا نیستید.
همان‌جایی هستید که روح‌تان هست، البته نه از این‌جهت که در جای خاص دیگر و به‌تری هستید، بلکه از این‌نظر که به آن معنا هیچ‌کجا نیستید.
در کلیات مُستغرقید.

✍️#مایلز_برن‌ییت
|استاد فلسفه‌ی قدیم در دانشگاه کمبریج|

@saghyname
6👍3
«شورانگیز» نامِ آلبومی‌ست به آهنگ‌سازیِ «حسین علیزاده» و خوانندگیِ «شهرام ناظری»، که در سال ۱۳۶۷ اجرا و در سالِ ۱۳۶۸ منتشر شد.
اثری که نوازندگانش از اعضای گروه «شیدا» و «عارف» بودند.
در روزگارِ خودش اثری فوق‌العاده متفاوت و پیش‌رو بود و هنوز هم مرجعی معتبر برای آهنگ‌سازان، نوازندگان، خوانندگان و البته مخاطبان موسیقی ایرانی‌ست.
کنسرت‌های «شورانگیز» که به مدت شش‌شب در تالار وحدت برگزار شد، در واقع نخستین کنسرت‌ پس از انقلاب بود.
سه‌شب با صدای «صدیق تعریف»  و سه‌شب با صدای ناظری اجرا شد و آلبومی که با صدای ناظری منتشر شد، ضبط‌شده‌ی یکی از شب‌های کنسرت است.
مردم تمامِ طولِ شب را جلوی تالارِ وحدت به‌سر می‌بردند تا صبح بتوانند بلیتِ کنسرتِ شبِ بعد را بخرند.
بسیاری از مخاطبان از شهرستان می‌آمدند و برخی پتو با خود داشتند تا شب را به‌خوبی سر کنند.
برای اولین‌بار بود که برای یک اجرای موسیقی صداوسیما آمد و فیلم‌برداری کرد.
همه‌ی این‌ها باعث شد که «شورانگیز» آغازگر فصلی تازه در موسیقی ایران باشد.
کنسرت‌ها پاییز ۱۳۶۷ برگزار شد؛ سه‌شب ۲۴ تا ۲۶ مهر و سه‌شبِ دیگر ۲۹ تا اول آبان.
ساعت شروع کنسرت‌ها ۱۸ و قیمت بلیت‌ها ۱۵۰‌تومان بود.
بلیت‌های هر شب رنگ خاصِ خودش را داشت. روی بلیت‌ها نوشته بود تالار وحدت برنامه ایرانی.
کنسرت «شورانگیز» سه بخش بود. در بخش اول علیزاده «ترکمن» را اجرا می‌کرد. این بخش تک‌نوازی سه‌تار بود که با استقبال بسیاری همراه شد.
بخش دوم اجرا در دستگاه شور بود که شاملِ دونوازیِ مشهورِ تهماسبی و علیزاده می‌شود.
قسمت سوم که اصلی‌ترین بخش بود، ساز و آوازها و تصنیف‌ها اجرا می‌شد که ناظری خواننده بود.
حدود شش‌هزار نفر، آن شب‌ها در کنسرت حضور پیدا کردند. صندلی خالی وجود نداشت و بسیاری از مردم ایستاده کنسرت را دیدند.
آلبوم، دارای ابداعات و نوآوری‌های فراوان بود و به سرعت در میانِ علاقه‌مندانِ موسیقی، محبوبیت پیدا کرد.
کاری چنان متفاوت که شاید حتی پس از آن هم نمونه‌ی مشابهی برایش یافت نشد.
ناظری یکی از به‌ترین آثارِ همه‌ی زندگیِ هنری‌اش را ارائه کرد و علیزاده روایتی نو از موسیقی ایرانی را به نامِ خود ثبت کرد.
#کمال_رستمعلے
@saghyname
2👍2👏1
«شورانگیز» نامِ آلبومی‌ست به آهنگ‌سازیِ «حسین علیزاده» و خوانندگیِ «شهرام ناظری»، که در سال ۱۳۶۷ اجرا و در سالِ ۱۳۶۸ منتشر شد.
اثری که نوازندگانش از اعضای گروه «شیدا» و «عارف» بودند.
در روزگارِ خودش اثری فوق‌العاده متفاوت و پیش‌رو بود و هنوز هم مرجعی معتبر برای آهنگ‌سازان، نوازندگان، خوانندگان و البته مخاطبان موسیقی ایرانی‌ست.
آلبوم، دارای ابداعات و نوآوری‌های فراوان بود و به سرعت در میانِ علاقه‌مندانِ موسیقی، محبوبیت پیدا کرد.
کاری چنان متفاوت که شاید حتی پس از آن هم نمونه‌ی مشابهی برایش یافت نشد.
ناظری یکی از به‌ترین آثارِ همه‌ی زندگیِ هنری‌اش را ارائه کرد و علیزاده روایتی نو از موسیقی ایرانی را به نامِ خود ثبت کرد.

@saghyname
👏21
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
کنسرت‌ «شورانگیز» که به مدت شش‌شب در تالار وحدت برگزار شد، در واقع نخستین کنسرت‌ پس از انقلاب بود.
مردم تمامِ طولِ شب را جلوی تالارِ وحدت به‌سر می‌بردند تا صبح بتوانند بلیتِ کنسرتِ شبِ بعد را بخرند.
بسیاری از مخاطبان از شهرستان می‌آمدند و برخی پتو با خود داشتند تا شب را به‌خوبی سر کنند.
برای اولین‌بار بود که برای یک اجرای موسیقی صداوسیما آمد و فیلم‌برداری کرد.
همه‌ی این‌ها باعث شد که «شورانگیز» آغازگر فصلی تازه در موسیقی ایران باشد.
کنسرت‌ها پاییز ۱۳۶۷ برگزار شد.
حدود شش‌هزار نفر، آن شب‌ها در کنسرت حضور پیدا کردند. صندلی خالی وجود نداشت و بسیاری از مردم ایستاده کنسرت را دیدند.

@saghyname
9
The Imitation Game
Alexander Desplat
📽 The Imitation Game
🎬 Morten Tyldum
🎼 Alexendara Desplat

نامزد اسکار بهترین موسیقی متن فیلم|۲۰۱۵|

@saghyname
3
2025/09/21 05:24:56
Back to Top
HTML Embed Code: