تو پادشاهی و من مستمند دربارم
مگر تو رحم کنی بر دو چشم خونبارم
مرا اگر به جهنم بیفکنی ای دوست
هنوز نعره برآرم که دوستت دارم...
ردای عفو، برازندۀ بزرگی توست
وگرنه من به عذاب تو هم سزاوارم
امید من به خطاپوشی تو آنقدر است
که در شمار نیاید گناه بسیارم
تو را به فضل تو میخوانم و امیدم هست
اگر به قدر تمام جهان خطاکارم ...
#سجاد_سامانی
@Sajjadsamani
مگر تو رحم کنی بر دو چشم خونبارم
مرا اگر به جهنم بیفکنی ای دوست
هنوز نعره برآرم که دوستت دارم...
ردای عفو، برازندۀ بزرگی توست
وگرنه من به عذاب تو هم سزاوارم
امید من به خطاپوشی تو آنقدر است
که در شمار نیاید گناه بسیارم
تو را به فضل تو میخوانم و امیدم هست
اگر به قدر تمام جهان خطاکارم ...
#سجاد_سامانی
@Sajjadsamani
❤21👍7👌1
با زبان گریه از دنیا شکایت میکنم
از لب خندان مردم نیز، حیرت میکنم
از گِلی دیگر مرا شاید پدید آوردهاند
در کنار دیگران احساس غربت میکنم...
جان شیرین را فدای عشق کردم، خوب شد
من به هر کس دشمنم باشد محبت میکنم
سرگذشتم بس که غمگین است حتی سنگها
اشک میریزند تا از خویش صحبت میکنم
بهترین نعمت سکوت است و من ِ بیهمزبان
با زبان واکردنم کفران نعمت میکنم ...
#سجاد_سامانی
@sajjadsamani
از لب خندان مردم نیز، حیرت میکنم
از گِلی دیگر مرا شاید پدید آوردهاند
در کنار دیگران احساس غربت میکنم...
جان شیرین را فدای عشق کردم، خوب شد
من به هر کس دشمنم باشد محبت میکنم
سرگذشتم بس که غمگین است حتی سنگها
اشک میریزند تا از خویش صحبت میکنم
بهترین نعمت سکوت است و من ِ بیهمزبان
با زبان واکردنم کفران نعمت میکنم ...
#سجاد_سامانی
@sajjadsamani
❤38👍9🤩3
سفر میکردی و کار تو را دشوار میکردم
که چون ابر بهاری گریۀ بسیار میکردم
همان "آغاز" باید بر حذر میبودم از عشقت
همان دیدار "اول" باید استغفار میکردم
ملاقات نخستین کاش بار آخرینم بود
تو را دیگر میان خوابها دیدار میکردم
«به روی نامههایت قطرۀ اشک است، غمگینی؟»
تو میپرسیدی و با چشم خون انکار میکردم
در آن دنیا اگر قدری مجال همنشینی بود
به پای مرگ میافتادم و اصرار میکردم
خدا عمر غمت را جاودان سازد که این شاعر
غزل در گوش من میخواند و من تکرار میکردم
#سجاد_سامانی
از کتاب #سالیان
انتشارات #سوره_مهر
➕ @Sajjadsamani
که چون ابر بهاری گریۀ بسیار میکردم
همان "آغاز" باید بر حذر میبودم از عشقت
همان دیدار "اول" باید استغفار میکردم
ملاقات نخستین کاش بار آخرینم بود
تو را دیگر میان خوابها دیدار میکردم
«به روی نامههایت قطرۀ اشک است، غمگینی؟»
تو میپرسیدی و با چشم خون انکار میکردم
در آن دنیا اگر قدری مجال همنشینی بود
به پای مرگ میافتادم و اصرار میکردم
خدا عمر غمت را جاودان سازد که این شاعر
غزل در گوش من میخواند و من تکرار میکردم
#سجاد_سامانی
از کتاب #سالیان
انتشارات #سوره_مهر
➕ @Sajjadsamani
❤27👍6😢2
❤44👍10😢2🤩1
❤37👍3
حتی مرا به نام، صدا هم نمی کند
دردا که فکر حال مرا هم نمی کند
بیمار چشم اویم و آن سنگدل مرا
درمان که بگذریم، دعا هم نمی کند!
منت گذاشت بر من و عهدی دوباره بست
منت گذاشت، گرچه وفا هم نمی کند...
غم مثل کودکی ست که آغوش عشق را
محکم گرفته است و رها هم نمی کند
زاهد خیال طعنه رها کن، که مرد عشق
گر طاعتی نکرده ریا هم نمی کند!
#سجاد_سامانی
@Sajjadsamani
دردا که فکر حال مرا هم نمی کند
بیمار چشم اویم و آن سنگدل مرا
درمان که بگذریم، دعا هم نمی کند!
منت گذاشت بر من و عهدی دوباره بست
منت گذاشت، گرچه وفا هم نمی کند...
غم مثل کودکی ست که آغوش عشق را
محکم گرفته است و رها هم نمی کند
زاهد خیال طعنه رها کن، که مرد عشق
گر طاعتی نکرده ریا هم نمی کند!
#سجاد_سامانی
@Sajjadsamani
❤32👍11🔥2😢1
چیزی از عشق بلاخیز نمیدانستم
هیچ از این دشمن خونریز نمیدانستم
در سرم بود که دوری کنم از آتش عشق
چه کنم؟ شیوۀ پرهیز نمیدانستم
گفتم ای دوست، تو هم گاه به یادم بودی؟
گفت من نام تو را نیز نمیدانستم
بغض را خندۀ مصنوعی من پنهان کرد
گریه را مصلحتآمیز نمیدانستم
عشق اگر پنجرهای باز نمی کرد به دوست
مرگ را اینهمه ناچیز نمیدانستم
#سجاد_سامانی
@sajjadsamani
هیچ از این دشمن خونریز نمیدانستم
در سرم بود که دوری کنم از آتش عشق
چه کنم؟ شیوۀ پرهیز نمیدانستم
گفتم ای دوست، تو هم گاه به یادم بودی؟
گفت من نام تو را نیز نمیدانستم
بغض را خندۀ مصنوعی من پنهان کرد
گریه را مصلحتآمیز نمیدانستم
عشق اگر پنجرهای باز نمی کرد به دوست
مرگ را اینهمه ناچیز نمیدانستم
#سجاد_سامانی
@sajjadsamani
❤38👍14
غزل تازه:
آهندل خودشیفتهی کافر مغرور
دور است که یادی کند از عاشق مهجور ...
میگفت: در این شهر، که دلباختهام نیست؟
آنقدر که محبوبم و آنقدر که مشهور
گفتم که تو منظور من از اینهمه شعری
مغرور، نگاهی به من انداخت که: منظور؟!
من شاعر دوران کهن بودم و آن مست
آمد به مزار من و برخاستم از گور
بار دگرش دیدم و در نامه نوشتم:
نزدیک رقیبانی و میبوسمت از دور ...
بر عاشق دلنازک خود رحم نکردی
آهندل خودشیفتهی کافر مغرور!
#سجاد_سامانی
@sajjadsamani
آهندل خودشیفتهی کافر مغرور
دور است که یادی کند از عاشق مهجور ...
میگفت: در این شهر، که دلباختهام نیست؟
آنقدر که محبوبم و آنقدر که مشهور
گفتم که تو منظور من از اینهمه شعری
مغرور، نگاهی به من انداخت که: منظور؟!
من شاعر دوران کهن بودم و آن مست
آمد به مزار من و برخاستم از گور
بار دگرش دیدم و در نامه نوشتم:
نزدیک رقیبانی و میبوسمت از دور ...
بر عاشق دلنازک خود رحم نکردی
آهندل خودشیفتهی کافر مغرور!
#سجاد_سامانی
@sajjadsamani
❤60👍8😢6
آمد به مزار من و خشنودترین بود
پس وعدهی دیدار که میگفت، همین بود ...
از دشت گذر کرد خرامان و خرامان
صیاد، فراوان و فراوان به کمین بود
از جانب خود راندن و بر خاک نشاندن
پاداش دعای منِ سجاده نشین بود ...
زاهد، به نگاهی دل و دین باختی آخر
ای وای اگر آخر تقوای تو این بود
کم سرزنشت میکنم ای دل که به هر حال
تقدیر تو در مساله عشق چنین بود ...
سجاد سامانی
@sajjadsamani
پس وعدهی دیدار که میگفت، همین بود ...
از دشت گذر کرد خرامان و خرامان
صیاد، فراوان و فراوان به کمین بود
از جانب خود راندن و بر خاک نشاندن
پاداش دعای منِ سجاده نشین بود ...
زاهد، به نگاهی دل و دین باختی آخر
ای وای اگر آخر تقوای تو این بود
کم سرزنشت میکنم ای دل که به هر حال
تقدیر تو در مساله عشق چنین بود ...
سجاد سامانی
@sajjadsamani
❤48👍10
چه رفته است بر این بینوا؟ نمی پرسی؟
کجاست شور و شر من؟ کجا؟ نمی پرسی ...
مگو که از غم این سالخورده باخبری
تو سالهاست که حال مرا نمی پرسی ...
چنان که حد وفای تو را شناخته ام
غریب نیست که از آشنا نمی پرسی
حکایت ستمی را که رفته بر دل من
از آن دو چشم ستمگر چرا نمی پرسی ؟
نوشتمت که هنوز اشک های من جاریست
ولی دریغ که از ماجرا نمی پرسی ...
سجاد سامانی
@sajjadsamani
کجاست شور و شر من؟ کجا؟ نمی پرسی ...
مگو که از غم این سالخورده باخبری
تو سالهاست که حال مرا نمی پرسی ...
چنان که حد وفای تو را شناخته ام
غریب نیست که از آشنا نمی پرسی
حکایت ستمی را که رفته بر دل من
از آن دو چشم ستمگر چرا نمی پرسی ؟
نوشتمت که هنوز اشک های من جاریست
ولی دریغ که از ماجرا نمی پرسی ...
سجاد سامانی
@sajjadsamani
❤32👍12😢5
گریهام جاریست، بارانی که میبینی منم
چتر وا کن! ابر گریانی که میبینی منم
بیمحابایی چنان رگبار تند نوبهار
رحم کن! گنجشک حیرانی که میبینی منم!
از کمانداران ابروی تو کو راه فرار؟
صید از هر سو گریزانی که میبینی منم
کشتی و سهراب در خون خفته را نشناختی
بیوفا! سرباز بیجانی که میبینی منم!
اهل امروزم ولی دردی که دارم تازه نیست
شاعر هر کهنهدیوانی که میبینی منم !
سجاد سامانی
@sajjadsamani
چتر وا کن! ابر گریانی که میبینی منم
بیمحابایی چنان رگبار تند نوبهار
رحم کن! گنجشک حیرانی که میبینی منم!
از کمانداران ابروی تو کو راه فرار؟
صید از هر سو گریزانی که میبینی منم
کشتی و سهراب در خون خفته را نشناختی
بیوفا! سرباز بیجانی که میبینی منم!
اهل امروزم ولی دردی که دارم تازه نیست
شاعر هر کهنهدیوانی که میبینی منم !
سجاد سامانی
@sajjadsamani
❤49👍8🤩3🔥2😢1
بهارِ با تو بودنها چه شد؟ پاییز دلتنگیست
کجایی صبح من؟ شامِ ملالانگیز دلتنگیست
کجایی ماهیِ آرام در آغوش اقیانوس؟
به من برگرد! این دریایِ غم لبریزِ دلتنگیست
اگر چیزی به دست آوردهام از عشق، میبخشم
غزلهایی که خود سرمایۀ ناچیزِ دلتنگیست
در آن دنیا برای دیدنت شاید مجالی شد
همانا مرگ، پایانِ سرورآمیزِ دلتنگیست...
نسیمی شاخههایم را شکست و با خودم خواندم:
بهارِ با تو بودنها چه شد؟ پاییزِ دلتنگیست
سجاد سامانی
@sajjadsamani
کجایی صبح من؟ شامِ ملالانگیز دلتنگیست
کجایی ماهیِ آرام در آغوش اقیانوس؟
به من برگرد! این دریایِ غم لبریزِ دلتنگیست
اگر چیزی به دست آوردهام از عشق، میبخشم
غزلهایی که خود سرمایۀ ناچیزِ دلتنگیست
در آن دنیا برای دیدنت شاید مجالی شد
همانا مرگ، پایانِ سرورآمیزِ دلتنگیست...
نسیمی شاخههایم را شکست و با خودم خواندم:
بهارِ با تو بودنها چه شد؟ پاییزِ دلتنگیست
سجاد سامانی
@sajjadsamani
❤42👍7😢4🔥2
گفت در چشمان من غرق تماشایی چقدر
گفتم آری، خود نمیدانی که زیبایی چقدر!
در میان دوستداران تا غریبم دید گفت:
دورهگرد آشنا! دور و بر مایی چقدر!
ای دل عاشق که پای انتظارش سوختی
هیچکس در انتظارت نیست، تنهایی چقدر
عاشقی از داغ غیرت مرد و با خونش نوشت
دل نمیبندی ولی محبوب دلهایی چقدر
آتش دوری مرا سوزاند، ای روز وصال
بیش از این طاقت ندارم، دیر میآیی چقدر...
#سجاد_سامانی
@Sajjadsamani
گفتم آری، خود نمیدانی که زیبایی چقدر!
در میان دوستداران تا غریبم دید گفت:
دورهگرد آشنا! دور و بر مایی چقدر!
ای دل عاشق که پای انتظارش سوختی
هیچکس در انتظارت نیست، تنهایی چقدر
عاشقی از داغ غیرت مرد و با خونش نوشت
دل نمیبندی ولی محبوب دلهایی چقدر
آتش دوری مرا سوزاند، ای روز وصال
بیش از این طاقت ندارم، دیر میآیی چقدر...
#سجاد_سامانی
@Sajjadsamani
❤80👍9🔥4😢1
❤46👍19🔥1
تا ابد دوریم، چون سوگند قرآن و دروغ
دور، مانند زبان روزهداران و دروغ
روز، پیمان بستی و شب توبه کردی، ای دریغ ...
توبه کارا! چیست فرق نقض پیمان و دروغ؟
خواستی دلتنگیم را در دلم پنهان کنم
عاشق و انکار دلتنگی؟ مسلمان و دروغ؟
باز در جمع رقیبان صحبت از من شد، بیا!
تا از ایشان بشنوی یک چند بهتان و دروغ
بعد از این دیگر تو را مومن نمی دانم، که دوست
گفت در یک دل نمیگنجند ایمان و دروغ ...
#سجاد_سامانی
@sajjadsamani
دور، مانند زبان روزهداران و دروغ
روز، پیمان بستی و شب توبه کردی، ای دریغ ...
توبه کارا! چیست فرق نقض پیمان و دروغ؟
خواستی دلتنگیم را در دلم پنهان کنم
عاشق و انکار دلتنگی؟ مسلمان و دروغ؟
باز در جمع رقیبان صحبت از من شد، بیا!
تا از ایشان بشنوی یک چند بهتان و دروغ
بعد از این دیگر تو را مومن نمی دانم، که دوست
گفت در یک دل نمیگنجند ایمان و دروغ ...
#سجاد_سامانی
@sajjadsamani
❤58👍24🔥4🎉2🤩1
بیدل بی همزبان! چه بر تو گذشته ست؟
پیر به ظاهر جوان! چه بر تو گذشته ست؟
در شب طوفان بگو چه بر سرت آمد؟
ای گل بیباغبان چه بر تو گذشته ست؟
شیفتهاش بودی و فریفتهات کرد
ملعبۀ این و آن، چه بر تو گذشته ست؟
صاعقۀ عشق آتشت زد و سوزاند
سوختۀ ناگهان! چه بر تو گذشته ست؟
از تو که در راه ماندهای چه بگویم؟
گم شدۀ کاروان! چه بر تو گذشته ست؟
آه که از های و هوی تو خبری نیست
ای دل دیوانه، هان! چه بر تو گذشته ست؟
#سجاد_سامانی
از کتاب #سالیان
انتشارات #سوره_مهر
➕ @Sajjadsamani
پیر به ظاهر جوان! چه بر تو گذشته ست؟
در شب طوفان بگو چه بر سرت آمد؟
ای گل بیباغبان چه بر تو گذشته ست؟
شیفتهاش بودی و فریفتهات کرد
ملعبۀ این و آن، چه بر تو گذشته ست؟
صاعقۀ عشق آتشت زد و سوزاند
سوختۀ ناگهان! چه بر تو گذشته ست؟
از تو که در راه ماندهای چه بگویم؟
گم شدۀ کاروان! چه بر تو گذشته ست؟
آه که از های و هوی تو خبری نیست
ای دل دیوانه، هان! چه بر تو گذشته ست؟
#سجاد_سامانی
از کتاب #سالیان
انتشارات #سوره_مهر
➕ @Sajjadsamani
❤65👍31😱3🔥2😢1
❤401👍91🤩53😁48🔥36🎉19😢11😱10👎9
سلام، خیلی وقت بود قول این دوره را داده بودم و بالاخره از امشب ثبتنامش با ظرفیت خیلی محدودی آغاز شد ❤
لینک ثبتنام:
https://nivaar.ir/MultipleBuyProduct/Products
در این دوره که ۶ جلسه است، آرایههای ممتاز ادبی را کنار هم میآموزیم و شیوهی بهکار گرفتن هنرمندانهی آنها در شعر شاعران بزرگ را بررسی میکنیم.
جهانبینی در شعر شاعران بزرگ، دومین موضوعی است که به آن میپردازیم و سومین سرفصل، مهندسی کلمات در شعر شاعران بزرگ است.
در این جلسات با هم خواهیم دید که یک شعر خوب به طریق قلههای شعر، چه ویژگیهای فنی و محتوایی بارزی داشته است.
این دوره فقط مخصوص شاعران نیست؛ بلکه مخصوص شعردوستان نیز هست!
همچنین در این جلسات به شعرخوانی اعضا و شرح برخی غزلهای حافظ شیرازی نیز خواهیم پرداخت.
شما میتوانید از میان دو گروه یک زمان را هنگام تهیه بلیت انتخاب کنید. پنجشنبهها ساعت 15:00 الی 16:30 یا پنجشنبهها ساعت ۱۷:۰۰ الی ۱۸:۳۰
اگر در روند ثبتنام مشکلی پیش آمد به @nivaaradmin پیام دهید ❤️
@nivaarshop
@sajjadsamani
لینک ثبتنام:
https://nivaar.ir/MultipleBuyProduct/Products
در این دوره که ۶ جلسه است، آرایههای ممتاز ادبی را کنار هم میآموزیم و شیوهی بهکار گرفتن هنرمندانهی آنها در شعر شاعران بزرگ را بررسی میکنیم.
جهانبینی در شعر شاعران بزرگ، دومین موضوعی است که به آن میپردازیم و سومین سرفصل، مهندسی کلمات در شعر شاعران بزرگ است.
در این جلسات با هم خواهیم دید که یک شعر خوب به طریق قلههای شعر، چه ویژگیهای فنی و محتوایی بارزی داشته است.
این دوره فقط مخصوص شاعران نیست؛ بلکه مخصوص شعردوستان نیز هست!
همچنین در این جلسات به شعرخوانی اعضا و شرح برخی غزلهای حافظ شیرازی نیز خواهیم پرداخت.
شما میتوانید از میان دو گروه یک زمان را هنگام تهیه بلیت انتخاب کنید. پنجشنبهها ساعت 15:00 الی 16:30 یا پنجشنبهها ساعت ۱۷:۰۰ الی ۱۸:۳۰
اگر در روند ثبتنام مشکلی پیش آمد به @nivaaradmin پیام دهید ❤️
@nivaarshop
@sajjadsamani
❤23👍16👎6🤩6🎉5
سفر میکردی و کار تو را دشوار میکردم
که چون ابر بهاری گریۀ بسیار میکردم
همان "آغاز" باید بر حذر میبودم از عشقت
همان دیدار "اول" باید استغفار میکردم
ملاقات نخستین کاش بار آخرینم بود
تو را دیگر میان خوابها دیدار میکردم
«به روی نامههایت قطرۀ اشک است، غمگینی؟»
تو میپرسیدی و با چشم خون انکار میکردم
در آن دنیا اگر قدری مجال همنشینی بود
به پای مرگ میافتادم و اصرار میکردم
خدا عمر غمت را جاودان سازد که این شاعر
غزل در گوش من میخواند و من تکرار میکردم
#سجاد_سامانی
➕ @Sajjadsamani
که چون ابر بهاری گریۀ بسیار میکردم
همان "آغاز" باید بر حذر میبودم از عشقت
همان دیدار "اول" باید استغفار میکردم
ملاقات نخستین کاش بار آخرینم بود
تو را دیگر میان خوابها دیدار میکردم
«به روی نامههایت قطرۀ اشک است، غمگینی؟»
تو میپرسیدی و با چشم خون انکار میکردم
در آن دنیا اگر قدری مجال همنشینی بود
به پای مرگ میافتادم و اصرار میکردم
خدا عمر غمت را جاودان سازد که این شاعر
غزل در گوش من میخواند و من تکرار میکردم
#سجاد_سامانی
➕ @Sajjadsamani
❤254👍59😢19🔥10👎4🤩3😱1
