Telegram Web Link
فرجام کودتای بی سرانجام حماس و کشتارهای ۷ اکتبر و غزه

صالح نیک بخت

از هفتم اکتبر سال ۲۰۲۳ خبری که پیوسته در رسانه های دیداری و شنیداری و پلتفرمهای خبری تکرار و کلیک میخورد؛ حمله غافل گیرکننده حماس به برگزاری فیستوال رقص و موسیقی در یکی ازشهرک های اسرائیل نزدیک به نوارغزه بود.
در این حمله ی سازمان یافته حماس حدود ۱۰۰۰ نفر عمدتا غیر نظامی تبعه اسرائیل و غیراسرائیلی توسط حماس کشته و ‌بیش از ۲۰۰ نفر با تابعیت دوگانه هم به گروگان گرفته شدند.
جز معدودی کشورها، افکار عمومی جهان بلادرنگ این حمله وحشیانه ‌و نتایج ان را تروریستی ارزیابی کرده و محکوم کردند. با این حال و از همه مهمتر این حمله تیغ را به دست زنگی مست؛رییس دولت راست افراطی حاکم در  تل آویو ؛ نتانیاهو داد که در طول دو سال بی محابا به کشتار وحشیانه ساکنان غزه که از مصادیق نسل کشی و نابودی تاسیسات عمومی و ٨٠ درصد اماکن مسکونی غزه است،بپردازد.
بیش از ۶۷۰۰۰ نفر عمدتا غیرنظامی کشته و بیشتر رهبران اصلی حماس در غزه وخارج از آن ترور شدند.افکار عمومی جهان حتی در امریکا و آلمان نیز تاکنون این حملات ‌و نتایج ان را محکوم کرده اند.با این حال ، حمله برنامه ریزی شده حماس آشکارا ناتوانی مراجع اطلاعاتی و امنیتی ارتش اسرائیل و موصاد و شِنبث به ترتیب ؛( سازمان امنیت و اطلاعات خارجی اسرائیل و اداره کل امنیت داخلی اسرائیل)را آشکار کرده و موجی از انتقادات را علیه  دولت و این نهادها را  در اسرائیل بر انگیخته است.
حمله حماس و پیامدهای ان شامل کشتار غزه و ترور رهبران حماس و حامیان ان توسط اسرائیل، نه تنها یک اقدام نظامی بلکه انتقام جویی حمله غافلگیرانه حماس و لطمه به توان اطلاعاتی اسرائیل بود . قطعا اگر اتش بس کنونی دایمی شود ، مردم اسرائیل و اپوزیسیون دولت حاکم ،خواهان محاکمه نتانیاهو و سایر عاملان و مسئولان این غافلگیری و کشتار مردم غیر نظامی در ٧ اکتبر میشوند. هرچند برخی مقامات نظامی واطلاعاتی اسرائیل در روزهای اول پس از حمله به خاطر ناتوانی در پیش بینی ان ،استعفا دادند.قطعا نتانیاهو( بی بی) و مقامات اطلاعاتی و امنیتی ، باید پاسخگوی این درماندگی در برابر حمله حماس و خسارات جانی و مالی فراوان کشتار غزه باشند.کشتار غیرنظامیان اسرائیلی، تیغ را به دست زنگی مست یعنی رییس دولت راست افراطی حاکم در  تل آویو؛داد که  در طول  دو سال به کشتار وحشیانه ساکنان غزه بپردازد و بیش از ۶۷۰۰۰ نفر  عمدتا غیرنظامی و تقریبا اکثر رهبران حماس را ترور کند.
در فرایند دوسال جنگ و کشتار فلسطنیان در تمام نوار غزه، افکار عمومی جهانی و منطقه ای و حتی در اسرائیل و فسطین، علیه هردو طرف عامل کشتار   بسیج شده است. زیرا نخست وزیر اسرائیل با بهانه کردن کشتار ٧ اکتبر در بهترین شرایط که افکار عمومی حماس را به شدت محکوم کرد و حماس زیر مهمیز فشار و محکومیت جهانی به ویژه کشورهای عربی حامی مالی ان ، قرار گرفته بود که فورا گروگانها را ازاد کند، چون نتانیاهو همیشه بقای خود در پست نخست وزیری را به ادامه کشتار در غزه سنجاق کرده و حاضر به توافقی حتی کمتر از انچه امروز در توافقنامه ٢٠ مادە ای موسوم بە طرح صلح ترامپ امده است،نبود.
پیش بینی میشود مانند موارد پیشین  نتانیاهو پس از ازادی گروگانها با بهانه ای دیگر ازجمله تأخیر در استرداد اجساد گروگانها حتی طرح صلح ترامپ را نادیده گرفته و کشتار مردم غزه را از سر گیرد .
ازسویی دیگر حماس که با کودتای انتخاباتی بیش از دو دهه پیش و در پی توافقات صلح اسلو و مادرید ، عملا موجب تجزیه فلسطین و جدا کردن باریکه غزه از کناره غربی رود اردن شده  و موجب به وجود امدن دو دولت دراین دو منطقه شده است، همچنان مورد سرزنش فلسطینیان وجهان عرب میباشد. حماس که امروز داعیه قهرمانی مبارزات مردم فلسطین را دارد، دو دهه پیش در اقدامی که مورد حمایت دولت وقت اسرائیل نیز قرار گرفت و تل آویو با حمایت از حماس در غزه، دولت خود گردان فلسطین درغرب رود اردن را تضعیف کرده و شروع به شهرک سازی در ساحل باختری رود اردن کرد . هرچند برخی کشورهای عرب و مسلمان در طول بیش از دو دهه کمکهای مالی شایانی به ایجاد  تاسیسات زیر  بنایی غزه و ساختار شبکه تونلهای نوار غزه کردند و وضعیت اقتصادی و زندگی اجتماعی غزه بسیار بهتر ازساحل غربی رود اردن است،حماس با عملیات تروریستی ٧ اکتبر و تاخیر در ازادی گروگانهای اسرائیلی تمام دستاوردهای سیاسی و اقتصادی غزه را بر باد داده و کل غزه در بمبارانهای ارتش اسرائیل نابود شده است . امروز درمیان فلسطینیها این موضوع مطرح است که باید حماس و متحدان ان به اتهام ایجاد تنش در میان فلسطینیان و انجام اقداماتی که موجب گیر کردن ملت فلسطین بین منگنه ای که یک طرف ان فلسطینیان و حامیان انان وطرف دیگر اسرائیل و بقیه جهان است گرفتار شوند.
2
در حالیکه همواره درجهان و حتی در خود اسرائیل نیروهایی هستند که از خواسته های فلسطینیان در قالب تشکیل دو دولت حمایت میکنند و در طرح صلح ترامپ نیز جای پایی برای ان گذاشته اند.  اقبال جهانی از تشکیل دو دولت اسرائیل و فلسطین و اعتراضات داخلی اسرائیل ،  میتواند زمینه تحکیم توافق را فراهم کند.اکنون این مسئله مطرح است که ایا  حماس بهانه جدیدی به نتانیاهو نخواهد داد؟ اینده حماس و غزه در گرو اقدامات بعدی اسرائیل و حماس است.


🔸این مقاله با تغییراتی روز یک شنبه بیستم مهر ماه در روزنامه اعتماد منتشر شده است
5
Forwarded from هم‌میهن
انصاف و هیئت منصفه

سرمقاله هم‌میهن
۲۴ مهر ۱۴۰۴


🔹هفته گذشته مجموعه جدید اعضای هیئت منصفه دادگاه‌ مطبوعات انتخاب شدند. نگاهی به وضعیت رسانه‌های مؤثر در جامعه ما نشان می‌دهد که اغلب این رسانه‌ها خارج از صلاحیت رسیدگی دادگاه‌های ایران هستند.

🔹در واقع، به دلیل عملکرد ناصواب و غیرمؤثر صداوسیما و محدودیت‌های ناموجه رسانه‌ای در داخل کشور، مرجعیت رسانه‌ای به بیرون از مرزها و صلاحیت قضایی ایران رفته و هر چه بخواهند، می‌گویند و جامعه هم اغلب متأثر از آنان است. یا حتی رسانه‌های غیررسمی داخلی هم خارج از تیررس داوری هیئت‌های منصفه هستند.

🔹بنابراین، اکنون در فضای واقعی رسانه‌ای کشور، بودونبود و در نتیجه ترکیب هیئت منصفه چندان تأثیر ملموسی بر عملکرد رسانه‌ها و مطبوعات ندارد. ولی ترکیب هیئت منصفه نمادی است از اراده رسمی برای اینکه بدانیم نگاه‌شان به جامعه چگونه است.

🔹ترکیب اعلام‌شده اخیر که گزارش آن در صفحات سیاسی شماره امروز «هم‌میهن» منتشر شده، نشان می‌دهد که نگاه رسمی نه‌تنها همسو با تحولات کشور نیست؛ بلکه در جهت معکوس هم گام برمی‌دارد. از ۲۰عضو انتخابی ظاهراً جز یک نفر همه اصولگرا هستند و بخش مهم آنها هم از جناح رادیکال اصولگرایی هستند. درحالی‌که هیئت منصفه باید بیانگر خواست عمومی باشد.

🔹این ترکیب حتی از ترکیب مجلس اقلیت هم بسته‌تر محسوب می‌شود. سرجمع دو جناح اصولگرا و اصلاح‌طلب، احتمالاً بعید است از ۲۰ تا ۲۵درصد مردم را نمایندگی کنند. از‌این‌رو، ترکیب کنونی هیئت منصفه در خوشبینانه‌ترین حالت شاید ۱۰درصد مردم را نمایندگی کند که نمی‌کند. بنابراین، ترکیب موجود هیچ روزنه، چشم‌انداز و امیدی در امکان تحول مثبت نشان نمی‌دهد.

🔹هیئت منصفه قرار است مواد کشدار قانون را با ارجاع به انصاف و وجدان عمومی جامعه تفسیر کند و امکان محکومیت منصفانه متهمین را فراهم سازد. در واقع، مفاد قوانین مربوط به آزادی بیان قابل تفسیر و تأویل است و نمی‌توان مردم را بر اساس برداشت یک قاضی محکوم کرد.

🔹هیئت منصفه به نمایندگی از انصاف جامعه مصداق نقض قانون را تعیین می‌کند. از این نظر و به زبان فلسفی، هیئت منصفه پلی است میان عقل حقوقی و وجدان اخلاقی جامعه. قاضی قانون را نمایندگی می‌کند، هیئت منصفه وجدان عمومی را. هرچه این دو بیشتر در گفت‌وگو باشند، عدالت کامل‌تر می‌شود. ولی اگر این هیئت بیانگر خواست و وجدان عمومی نباشد، احکام صادره آن از عدالت دورتر خواهد شد.

🔹نقش هیئت منصفه بر محورهای زیر استوار است؛ دموکراتیزه‌کردن عدالت به دست مردم، تضمین بی‌طرفی امر قضا در برابر قدرت، اظهار وجدان جمعی و آموزش اجتماعی عدالت.

🔹تقریباً واضح است که هیچ‌کدام از این اهداف با چنین وضعیت و ترکیبی محقق نمی‌شود و سال‌هاست که نمی‌شود. یک هیئت منصفه مطلوب باید دارای ترکیبی متوازن و نماینده واقعی جامعه باشد. آنان نباید تحت‌تأثیر پیش‌فرض‌های سیاسی بسته باشند و باید استقلال ذهنی داشته باشند.

🔹هیئت منصفه نباید صرفاً عاطفی باشد؛ باید بتواند استدلال کند، شواهد را بفهمد و بین احتمال و یقین تمایز بگذارد. ترکیب وجدان و عقل، جوهر داوری منصفانه است. عضو هیئت منصفه نباید نقش قاضی را بازی کند. قاضی مسئول تفسیر قانون است و هیئت منصفه باید بازتاب‌دهنده وجدان جامعه باشد.

🔹این نوع ترکیب‌ها برای هیئت منصفه نه‌تنها کمکی به بهبود فضای رسانه‌ای کشور نمی‌کند، بلکه معطوف به این هدف هم نیست و اصولاً این نهاد را ناکارکردتر می‌کند و رسانه‌های غیررسمی را در مسیر خود تقویت و رسانه‌های رسمی را تضعیف می‌کند.

▫️ادامه مطلب در سایت هم‌میهن آنلاین

📌هم‌میهن را در فضای مجازی دنبال کنید:

🔗سایت | 🔗اینستاگرام | 🔗تلگرام | 🔗 یوتیوب
🔷ترامپ و سیاست روانی قدرت | جهان در عصر خودشیفتگی راهبردی

✍️حمید آصفی

✏️ جهان امروز نه درگیر جنگ سرد است و نه درگیر صلح گرم؛ بلکه درگیر نوع تازه‌ای از نبرد است: روان‌جنگ قدرت. از اوکراین تا قفقاز، از مرز افغانستان تا کشمیر، و از خلیج فارس تا مدیترانه، شعله‌ی درگیری‌ها خاموش نشده بلکه شکل آن تغییر کرده است. جنگ‌ها دیگر فقط بر سر خاک نیستند، بلکه بر سر ذهن ملت‌ها و تصویر کشورها در افکار عمومی جهانی‌اند. سیاست دیگر از اتاق فکر وزارتخانه‌ها بیرون نمی‌آید؛ از ذهن رهبرانی می‌جوشد که خود را برند جهانی می‌دانند. در این میان، دونالد ترامپ خالص‌ترین نماد این عصر است؛ عصری که در آن، #خودشیفتگی نه عیب روانی بلکه #ابزار_قدرت است.
✏️ ترامپ سیاست را نه مدیریت تعارض، بلکه مدیریت بازتاب می‌داند. او به واقعیت کاری ندارد؛ مهم این است که تصویرش در ذهن دیگران چگونه شکل می‌گیرد. تهدید می‌کند تا دیده شود، تحقیر می‌کند تا واکنش بگیرد، و تمجید می‌کند تا معامله را شیرین‌تر جلوه دهد. این همان چرخه‌ای است که می‌توان نامش را گذاشت: قدرت به مثابه تئاتر روانی.
✏️ تفاوت ترامپ با رهبران پیش از خود در این است که او هیچ مرزی میان زبان و رفتار قائل نیست. زبان برای او ابزار سیاست نیست، خودِ سیاست است. اگر گفت «کیم جونگ اون نابغه است»، هدفش تمجید نبود، بلکه آزمایش بود: می‌خواست ببیند دیکتاتور پیونگ‌یانگ از ستایش نرم می‌شود یا از غرور می‌ترکد. همین منطق در برابر ایران هم تکرار می‌شود؛ روزی تهران را «ملت بزرگ» می‌خواند و روز دیگر «نظام ترور». در هر دو حالت، هدف یکی است: سنجش روانی واکنش طرف مقابل.
✏️ اینجا همان نقطه‌ای است که دیپلماسی کلاسیک از نفس می‌افتد. دستگاه‌های دیپلماتیک با منطق پیش‌بینی‌پذیری کار می‌کنند، اما ترامپ از پیش‌بینی‌ناپذیری قدرت می‌سازد. او می‌داند اگر همه انتظار حمله دارند، کافی است لبخند بزند تا معادلات جهانی به هم بریزد؛ و اگر همه انتظار لبخند دارند، یک تهدید کوتاه در شبکه‌های اجتماعی کافی است تا بازار نفت و طلا دچار تلاطم شود. ترامپ با ذهن جهان بازی می‌کند، نه فقط با ارتش جهان.
✏️ مفهوم خودشیفتگی راهبردی دقیقاً در همین‌جا معنا می‌یابد. ترامپ عاشق تصویر خود است، اما نه از سر خوددوستی، بلکه از آگاهی نسبت به تأثیر روانی‌اش بر دیگران. او می‌داند در جهان رسانه‌ای‌شده، تصویر از واقعیت قدرتمندتر است. پس خودش را به شکل یک «#ابررئیس‌جمهور» بازسازی می‌کند: کسی که می‌تواند دشمن را تحقیر کند و سپس در آغوش بگیرد. در این بازی روانی، هیچ چیز تصادفی نیست؛ هر توهین، هر لبخند و هر تمجید بخشی از سناریوی قدرت است.
✏️ ترامپ محصول یک دوران بزرگ‌تر است: عصر خودشیفتگی راهبردی جهانی. رهبران بسیاری از او الگوبرداری می‌کنند؛ از نتانیاهو تا پوتین، از مودی تا بن‌سلمان. در این جهان، توجه رسانه‌ای مهم‌تر از قدرت نظامی است. کسی که بتواند ذهن افکار عمومی را تسخیر کند، نیازی به ارتش ندارد. سیاست از «واقعیت سخت» جدا شده و به «#نمایش_نرم» بدل شده است.
✏️ در چنین صحنه‌ای، ایران هنوز با منطق سنتی غرور سیاسی بازی می‌کند، در حالی که ترامپ با منطق تحریک روانی پیش می‌رود. او وقتی از ایران تمجید می‌کند، در واقع دام می‌گسترد؛ وقتی تهدید می‌کند، در حال معامله است. هر واکنش احساسی از سوی تهران، برای او داده‌ی اطلاعاتی است. او با روان مذاکره می‌کند، نه با موشک. هرچند اگر لازم باشد، از موشک هم بهره می‌گیرد؛ همان‌طور که در جنگ ۱۲روزه و حملات دقیق به نطنز، اصفهان و فوردو با پشتیبانی هوایی از اسرائیل نشان داد که در منطق ترامپی، جنگ و نمایش دو وجه یک سکه‌اند.
✏️ اکنون که ترامپ در حال بازتعریف جایگاه آمریکا در نظم جهانی است، جهان وارد فاز تازه‌ای از روان‌جنگ قدرت شده است. او دیگر فقط رئیس‌جمهور ایالات متحده نیست؛ بلکه نماد نوعی سیاست‌ورزی است که ذهن جهانیان را به میدان نبرد تبدیل کرده است. در این میدان، هر کشوری اگر خود را نشناسد، در تصویر ترامپ گم می‌شود.
✏️ در نهایت، سیاست ترامپ را نه می‌توان با اخلاق سنجید، نه با منطق کلاسیک قدرت. او نه می‌خواهد جهان را اصلاح کند و نه آن را ویران؛ او می‌خواهد مرکز صحنه بماند. قدرت برای ترامپ نه هدف است، نه وسیله؛ بلکه مسیر نمایش‌های بی‌پایان است؛ نمایشی که تماشاگرانش همان رقبایی هستند که از تماشای او نمی‌توانند چشم بردارند.
6👍1
بیانیه کانون نویسندگان ایران
به مناسبت درگذشت ناصر تقوایی

ناصر تقوایی (۱۳۲۰-۱۴۰۴) فیلمساز، نویسنده و عضو دیرین کانون نویسندگان ایران درگذشت.
نام ناصر تقوایی در سال‌های دهه چهل و همزمان با اوج‌گیری هنر متعهد، در فضای فرهنگی ایران به عنوان داستان‌نویس بر سر زبان‌ها افتاد. او مجموعه‌ی داستان‌های کوتاه خود را در سال ۱۳۴۸ با نام «تابستان همان‌سال» منتشر کرد که با استقبال اهالی فرهنگ و ادب مواجه شد. تقوایی در داستان‌های این مجموعه تصویری واقع‌بینانه از تضادهای طبقاتی و ستم سیستماتیک در جنوب کشور به دست داد که در قالب نثری پخته و پرداختی هنرمندانه به نمونه‌ای درخشان از ادبیات داستانی متعهد و دردمند تبدیل شد.
تقوایی پس از این کتاب که نشان از داستان‌نویسی نوآور و خلاق داشت، به عضویت کانون نویسندگان ایران درآمد. او در همین دهه به فیلم‌سازی رو آورد و با همکاری برخی از نویسندگان و شاعران برجسته، غلامحسین ساعدی، در مقام فیلمنامه‌نویس و محمد علی سپانلو، منوچهر آتشی و پرتو نوری علا، به عنوان بازیگر، فیلم درخشان و ماندگار «آرامش در حضور دیگران» را ساخت و در صف پیشگامان موج نو سینمای ایران قرار گرفت. نگاه خلاقه‌ی او در این نخستین فیلم بلند خود چنان بود که شیر نقره‌ای جشنواره‌ی ونیز را نصیب او کرد. شاید بتوان به جرئت گفت تقوایی از زمره‌ی برجسته‌ترین فیلم‌سازانی است که با تکیه بر توانایی‌های ادبی شگفت و پربار خود، اقتباس‌هایی از آثار ادبی در عرصه‌ی سینما به دست داد که در عرصه‌ی هنر جهانی و به ویژه ایران کم نظیر است. افزون بر «آرامش در حضور دیگران»، «نفرین» بر اساس داستان میکا والتری، «ناخدا خورشید» بر اساس داستان همینگوی و «دایی جان ناپلئون» بر پایه‌ی رمان ایرج پزشکزاد گواه زنده‌ی این مدعاست.
ناصر تقوایی را می‌توان شمایل خدشه‌ناپذیر سینماگر مستقلی شمرد که هرگز سر بر خط صاحبان قدرت و ثروت نگذاشت و تا زنده بود در برابر سانسور، تبعیض، آزادی‌کشی و دخالت حکومتی در کار هنرمند جانانه ایستاد و هرگز با دو حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی بر سر هنر خود معامله نکرد و هنر را فروختنی نمی‌دانست. تقوایی در دوره‌ی دیکتاتوری شاه با امتناع از پذیرش جایزه‌ی «سپاس» و در دوران استبداد دینی جمهوری اسلامی با پس دادن سیمرغ بلورین «جشنواره‌ی فجر» بانگ بلند آزادی‌خواهی خود را بر ضد سلطه‌ی بی‌چون و چرای سانسور، سرمایه و سرکوب دولتی به گوش مردم و مخاطبان آثارش رساند. طعم تلخ سانسور و تبعیض از نیروی مقاومت او در برابر سرکوب حکومتی ادبیات و هنر هیچ نکاست و تا دم آخر بر حقیقت و فقط حقیقت هنر پافشرد و گامی به واپس ننهاد؛ چنان که در فیلم « کاغذ بی‌خط» که در فضای پس از قتل‌های سیاسی و حکومتی به نمایش درآمد، به صراحت به قتل دو تن از یاران خود در کانون نویسندگان ایران اشاره کرد.
تقوایی در دو دهه‌ی واپسین عمر خود اعلام کرد که در اعتراض به سانسور دیگر فیلمی نخواهد ساخت و تا دم آخر به این پیمان خود وفادار ماند. او در سالیان اخیر فیلمنامه‌ای را که بر پایه‌ی زندگی میرزا کوچک خان نوشته بود منتشر کرد تا تفاوت‌های آشکار روایت مستند و پژوهشی و مستقل خود را با روایت فیلمسازی حکومتی به داوری مردم بگذارد.
شک نباید داشت که تقوایی در سراسر کار خلاقه و زندگی خود همواره انسان را رعایت کرد و هرگز از معیارهای حق‌طلبانه‌ی خود قدمی واپس ننشست. هنر مستقل او را پاس می‌داریم و گفتار و کردار انسانی و استبدادستیزش را چراغ راه اکنونیان و آیندگان می‌دانیم که بزرگ زیست و بزرگ رفت.
کانون نویسندگان ایران در گذشت ناصر تقوایی را به خانواده‌ی او و جامعه‌ی فرهنگی و ادبی کشور تسلیت می‌گوید و در مراسم بزرگداشت او در کنار خانواده و دوستدارانش حضور می‌یابد.
۲۳ مهر ۱۴۰۴

@honariadabiparnian
4
عروسی خوبان یا سوگواری اعتماد؟
یدالله کریمی پور

انتشار ویدیوی عروسی مجلل در هتلی لوکس، بیش از آن‌که یک رویداد خصوصی باشد، آیینه‌ای از چند واقعیت تلخ است؛ واقعیت‌هایی که جامعه، سال‌هاست به‌صورت مبهم حس می‌کند و اکنون در قالب تصویری آشکار دیده است.

۱. پیش از هر چیز، ماجرا نشانه‌گر تمایز عمیق میان الزامات رسمی و سبک زندگی واقعی در بخشی از ساختار قدرت است؛ تمایزی که از دید جامعه‌ای خوگرفته با آموزه‌های انقلاب و ساده‌زیستی، مصداقی روشن از دوگانگی و ریاکاری به شمار می‌رود.

۲. این ویدئو می‌تواند به ابزاری برای فشار جناح‌های رقیب بدل شود؛ به‌ویژه از سوی نهادها و رسانه‌هایی که همواره در کمین فرصت برای حذف یا محدودسازی چهره‌های میانه‌رو بوده‌اند. در چنین شرایطی، حذف نرم و تدریجی محتمل‌تر از برخورد رسمی است.

۳. برای مهار موج خشم عمومی، احتمال دارد حاکمیت با فاصله‌گذاری سریع از این چهره سیاسی-نظامی واکنش نشان دهد؛ حتی ورود به مسیر قضایی نیز بعید نیست، اگرچه بیشتر برای نمایش واکنش اخلاقی خواهد بود تا پیگیری واقعی.

۴. در سطح اجتماعی، ویدئو برای مردم تکان‌دهنده بود؛ چرا که شکاف طبقاتی را نه به صورت آماری، بلکه به زبان تصویر و تجربه عینی نشان داد. در کشوری که اکثریت درگیر تورم، بیکاری و فقرند، چنین نمایش‌هایی بیش از هر سخنرانی، فاصله طبقاتی را فریاد می‌زند.

۵. از زاویه فرهنگی، ماجرا ضربه‌ای به گفتمان رسمی «حجاب و عفاف» وارد کرده است. تصاویر و نوع پوشش مهمانان، آن گفتمان را که سال‌ها پایه مشروعیت اخلاقی قدرت تلقی می‌شد، به حاشیه رانده و بی‌اعتبار کرده است.

۶. از منظر رسانه‌ای، فضای طنز، کنایه و طعنه در شبکه‌های اجتماعی فوران کرده است. جامعه‌ای که سال‌ها در تنگنای بیان زیسته، اکنون از زبان شوخی برای بیان خشم و تحقیر استفاده می‌کند — خشم از تبعیض، و تحقیر از بی‌عدالتی.

۷. پیامد مهم‌تر اما در سطح سرمایه اخلاقی قدرت رخ می‌دهد. این رویداد، یکی از نشانه‌های فرسایش مشروعیت اخلاقی حاکمیت است؛ فرسایشی که شاید از هر بحران سیاسی یا اقتصادی خطرناک‌تر باشد. در ذهن مردم، فاصله میان گفتار و کردار قدرت، به شکافی پرنشدنی بدل شده است.

۸. در سطح نمادین، این ویدئو به‌خوبی نشان داد که «ارزش‌ها» الزام‌آور برای توده‌هاست، نه برای خواص. همین تجربه ملموس از زندگی دوگانه نخبگان، بنیان‌های اجتماعی اطاعت را بیش از پیش سست می‌کند و حس «بی‌عدالتی اخلاقی» را به عمق جامعه می‌فرستد.

۹. طبیعی است که رسانه‌های خارجی و مخالفان از این صحنه‌ها بهره‌برداری کنند؛ اما واقعیت این است که خوراک اصلی را خود حاکمیت با رفتار دوگانه‌اش فراهم کرده است.

۱۰. و شاید نمادین‌ترین بخش ماجرا، پخش موسیقی عربی در تالار بود؛ جزئی که در ظاهر ساده است اما در بطن خود بار سیاسی سنگینی دارد، زیرا به یادآورنده همان فاصله عمیق میان هویت ادعایی و واقعیت زیسته قدرت است.

در نهایت، این ویدئو بیش از یک عروسی بود؛ تصویری از فروپاشی تدریجی اعتماد. اگر انقلاب زمانی وعده سادگی، برادری و اخلاق داد، اکنون جامعه در مقابل چشمان خود می‌بیند که چگونه قدرت، در برج‌های مرمرین خود از مردم جدا شده است.
این صحنه شاید جشن ازدواجی باشد، اما در حافظه جمعی، چیزی شبیه سوگواری اعتماد ثبت خواهد شد.
20😢3👍2🤣1💔1
کانال اندیشه و تفکر

🔴«در هر بوروکراسی دولتی، ان‌ها برای شما کار نمی‌کنند بلکه برای موجود خیالی به نام «بخش عمومی» کار می‌کنند که در واقع چیزی جز انباشت پول دزدیده شده نیست که بین طبقه دزد تقسیم شده است.»

«لو راکول»

پی‌نوشت: تفاوت بین یک بروکرات و سرمایه‌دار بسیار واضح است. سرمایه‌دار کارافرین با انباشت سرمایه خود و ریسک بر روی ان سود ایجاد می‌کند در حالیکه بروکرات با رانت ثروتی که متعلق به مردم است را صرف منافع شخصی خود می‌کند. سرمایه سودش نصیب دیگران و رفاه جامعه هم می‌شود اما رانت حاصل از بروکراسی،دزدی‌ای است که سودش تنها در جیب بروکرات می‌رود.
3👍2
چه شد از پورسینا و سهروردی‌ها، رسیدیم به رحیم‌پور ازغدی‌ها!

✍️ حبیب رمضانخانی

در معرفی رحیم پور ازغدی، اصولگراها و هم‌مسلکانش، او را فیلسوف و دانشمند خطاب می‌کنند!

فردی که از ویژگی‌های بارزش، تندی کلام و استفاده از واژگان نامناسب در عتاب و نقد طرف مقابل است!

حال آنکه یکی از نتایج انباشت علم و دانش در فرد، نمود تسامح و رواداری است.

با این اوصاف، چه شد که از آن فیلسوفان و دانشمندان بزرگ ایران، به امثال رحیم‌پور ازغدی رسیدیم، خود نیاز به درنگ و تلنگری جدی دارد که برای درک بهتر از این تنزل جایگاه، به یک مثال و مقایسه بسنده می‌کنیم:

ابولحسن خرقانی، عارف بزرگ که سهروردی او را از ادامه دهندگان فلسفه ایران باستان و مکتب خسروانی می‌داند، در مواجهه با مخالف و غیر همفکر خود، چنین مشی‌ و ادبیاتی دارد که دستور داد بر سر خانقاه خود این بیت نگاشته شود: «هر کس در این سرا درآید، نانش دهید و از ایمانش مپرسید، چه آنکس که بر درگاه باریتعالی به جان ارزد، البته بر خوان ابولحسن به نان ارزد»

بعد امروز رحیم پور ازغدی را داریم که در جایگاه نظریه‌پرداز ! در مواجهه با مخالف و غیر همفکر خود، آن‌ها را احمق و بی‌سواد خطاب می‌کند یا در مواجهه با دختران ایرانی که پوشش سر ندارند، این تراوش ذهنی و ادبیات را به کار می‌بندد «الان در خیابان هم داف می‌بینیم و هم ناف»
👍182
*✍🏼گاهی مرگ پایان کبوتر است*
یادداشتی از:
*سعید معدنی*

📌در هوای سرد آخر پاییز (۲۲ دسامبر ۱۸۴۹) در سن پترزبورگ چشم‌های چند جوان روس را بسته و آماده اعدام هستند. سربازانی که در هوای سرد زیر شلاق بارش برف تفنگ بدست گرفته‌اند، منتظرند تا نصیحت‌ها و آمرزش طلبیدن کشیش وراج تمام شود و آنها ماشه‌ها را بچکانند و پی کارشان بروند. اما پیکی از راه می رسد و دستور تزار روس را می آورد که: اعدام نکنید.
اعدام شوندگان از مرگ نجات پیدا می کنند و سربازان هم نفس راحتی می کشند و در نهایت زندانیان در معرض اعدام به حبس و تبعید محکوم می‌شوند. یکی از این اعدامی‌ها فئودور داستایفسکی، نویسنده نابغه روسی است که اگر نبود واقعا جهان چیزی کم داشت.

داستایفسکی در زمان اعدام ۲۸ ساله بود. در جوانی چند کتاب ترجمه کرده و قصه‌هایی نوشته بود و پایش به محافل ادبی باز شده بود. او و دوستانش شبانه حلقه هایی تشکیل داده و بعضا در باره‌ی ادبیات اعتراضی علیه دیکتاتوری و تزار مستبد روس گفتگو می‌کردند که دستگیر می شوند. داستایفسکی پس از رهایی از اعدام ۳۰ سال زنده می ماند و شاهکارهایی مثل جنایت و مکافات، قمارباز، ابله، برادران کارامازوف و غیره را خلق می‌ کند که هنوز هم هر رمان خوان حرفه‌ای به احترامش می‌ایستد و کلاه از سر برمی‌دارد.

اگر چه بعدها گفتند که تزار قصد ترساندن داشت و نمی‌خواست اعدام کند، ولی این جمع اهل قلم را تا دم هول مرگ بردند و بعد اعدام را متوقف کردند. هر چه بود بعدها داستایفسکی گفت: " به خاطر ندارم که در هیچ لحظه دیگری از عمرم به اندازه آن روز خوشحال بوده باشم"

داستایفسکی در سال ۱۸۸۱ در ۵۹ سالگی فوت می کند. ۹ سال بعد از مرگ داستایفسکی، رابرت استراد در آمریکا متولد شد. او در ۱۳ سالگی از منزل فرار کرد و به بزهکاری روی آورد و به مسیر جرم و انحراف افتاد. از مواد فروشی گرفته تا قوادی و... پرداخت. او به خاطر قتلی که مرتکب شده بود به زندان می‌افتد در زندان هم نگهبان را می‌کشد و به اعدام محکوم می‌شود. مادرش جهت جلوگیری از اعدام دست به دامن مقامات آمریکا می‌شود و حتی به دیدار رئیس جمهور هم می‌رود تا فرزندش را از اعدام نجات دهد تا اینکه تلاش‌های مادر کارساز می شود و با دستور رئیس جمهور آمریکا فرزند این مادر از مجازات اعدام رها و به حبس ابد محکوم شد. رابرت استراد ۵۴ سال در زندان ماند و در ۷۴ سالگی در همان زندان مرد.

رابرت استراد در زندان به پرندگان علامند شد و روی آنها شروع به مطالعه کرد. او متوجه برخی بیماری‌های پرندگان و چگونگی درمان آنها شد. در نهایت با پشتکار مداوم مطالعه کرد و نوشت تا اینکه آثارش به محافل علمی و دانشگاهی راه یافت. او در حالی که در زندان آلکاتراز به حبس ابد محکوم بود اما به واسطه‌ی آثارش به یک استاد دانشگاه تمام عیار تبدیل شد. آثار وی بعدها راهگشای درمان بسیاری از بیماری‌های پرندگان شد.

داستان زندگی این دو نمونه متفاوت یعنی داستایفسکی روشنفکر اخلاق‌گرا و رابرت استراد مجرم و بزهکار، نشان می‌دهد نباید در اعدام افراد عجله کرد. بخصوص اعدام‌هایی که شاکی خصوصی ندارند و حکومت‌ها تصمیم می‌گیرند و می‌توانند مجازات جایگزین مثل زندان و تبعید را انتخاب کنند. در تاریخ غمبار این سرزمین، همیشه هیجان جای عقل را گرفته و حکومتگران و تصمیم‌گیران ما در بزنگاههای تاریخی می‌توانستند اعدام نکنند و سایر مجازات را جایگزین کنند تا از چرخه تولید خشونت بیهوده جلوگیری کنند. از شیخ فضل الله نوری گرفته تا دکتر حسین فاطمی، از مرتضی کیوان گرفته تا خسرو گلسرخی و از غلامرضا نیک‌پی ( شهردار تهران قبل از انقلاب ) گرفته تا محسن شکاری، و صدها و هزاران نفر دیگر.

سهراب سپهری در فرازی از اشعارش می‌گوید: و نترسیم از مرگ/ مرگ پایان کبوتر نیست. اما واقعا در باره‌ی افرادی مثل داستایفسکی و استراد اگر اعدام می‌‌شدند پایان کبوتر بود. شاید همین تجربه گرانقدر بشری باعث شده تا بسیاری از کشورهای جهان قانون منع اعدام داشته باشند. اعدام تنها مرگی است که می توان بخشید و جانی را نجات داد. بخصوص اگر مدعی اعدام حکومتگران باشند.
43💔2
تسلیت
🏴🏴🏴
درگذشت قاضی و وکیل دادگستری شریف وشجاع ، عادل ‌و عدالت خواه ، رفیق و رفیق نواز شادروان نادر دیوسالار را به خانواده محترم آن عزیز سفر کرده وخاندان خوشنام دیوسالار در خطه مازندران و وکلای دادگستری،تسلیت میگویم.
از زمانیکه آن بزرگوار به تهران آمده و در مجتمع قضایی مستقر در خیابان آزادی بود ،تا حضورش در دیوان عالی کشور ،آرای متقن او را میدیدم که با نهایت دقت و توجه صادر میشد . یکی از این آرا که به صدور رای اصراری در موضوع گشایش اعتبارات اسنادی در سال ۱۳۸۶ منجر شد، بر اساس آرای شادروان نادر دیوسالار و جناب آقای دکتر مرتضی یوسف زاده صادر شد
روانش شاد
صالح نیک بخت
19😢2💔2
Forwarded from کردستان نامه
ولیعهد ناکام.pdf
1.2 MB
فرزندان و نوادگان عباس میرزا در کردستان

اسماعیل شمس
 
پیوند زناشویی میان قاجاریه و والی کردستان اردلان در دوران فتحعلی­‌شاه و امارت امان­‌الله خان بزرگ (1214-1240ق) آغاز شد. در سال 1230ق فتحعلی شاه همسر خود، سروناز خانم را طلاق داد و به عقد اما­ن­ الله خان درآورد. چند سال بعد نیز دخترش حُسن جهان خانم با خسروخان، پسر امان­‌الله خان ازدواج کرد. این رابطه با ازدواج رضاقلی­خان اردلان فرزند خسروخان و حسن جهان خانم[نوه دختری فتحعلی­شاه] با طوبی خانم، دختر عباس­‌میرزا و خواهر محمدشاه [نوه پسری فتحعلیشاه] مستحکم­‌تر شد. پیوند خانوادگی و دوستی با پادشاهان قاجار نه تنها سبب استحکام قدرت حکومت چندصد ساله اردلان نشد، بلکه شکاف میان شاخه قاجاری و کردی این خاندان زمینه­‌ سقوط آن را فراهم کرد.
عباس میرزا 26 پسر و 26 دختر داشت و سرانجام یکی از فرزندان او به نام فرهاد میرزا معتمدالدوله، عموی ناصرالدین‌شاه امارت اردلان را ساقط کرد. در فایل pdf پیوست که با نام ولیعهد ناکام در نشریه قلم یاران چاپ شده به فرایند اقامت قاجاریه در کردستان و نقش آنان در تغییر هویت بومی و بافت زبانی و مذهبی آن پرداخته شده است.

@kurdistanname
👍72
ما دروغ نمی‌گوییم؛ فقط «همه‌ی حقیقت» را نمی‌گوییم. ما خیانت نمی‌کنیم؛ فقط «احساس دیگری» را نادیده می‌گیریم. ما ظلم نمی‌کنیم؛ فقط «چشم می‌بندیم» تا وجدانمان آرام بماند. و این دقیقاً همان نقطه‌ای است که انحطاط آغاز می‌شود — نه از جنایت‌های بزرگ، بلکه از توجیه‌های کوچک.

بزرگ‌ترین دشمن انسان امروز، شیطانِ بیرونی نیست؛ منطقِ درونیِ اوست که گناه را با واژه‌های زیبا می‌پوشاند. از آن لحظه که انسان یاد گرفت با واژه، خود را تبرئه کند، دیگر نه قانون، نه مذهب، نه عرفان، او را مهار نکرد. نجات، از شجاعتِ دیدنِ عیب آغاز می‌شود. فقط کسی که می‌تواند در آینه به خودش بگوید «تو اشتباه کردی»، شایسته‌ی رشد است.

امروز، قبل از هر داوری درباره دیگران، یک داوری درباره خویش برگزار کن. نه در جمع، نه در حرف؛ در سکوت، میان تو و خودت. از خود بپرس: کجا دانستم و سکوت کردم؟ کجا دیدم و بی‌اعتنا گذشتم؟ اگر حتی یکی را پاسخ دادی، همان پاسخ، اولین قدمِ تزکیه است.

مولانا گفت:
«چون که خود را دید، حق را دید نیز / خودشناسی بود بر لبّ لبیز»
15
قصه پر غصه انتقال آب کردستان


هشدار یک کارشناس آب نسبت به انتقال 80 درصد آب کردستان به استان های مجاور و تخریب و ویرانی کردستان در پی این اقدام
قصه پر غصه آبی که کردستان داشت
*یک صاحب نظر دانشگاه می گویند مسئولان بدون توجه به حقوق اساسی و طبیعی و نیاز مردم و کشاورزی کردستان به آبش، با نفوذ در قدرت، 80 درصد آبهای این استان را به استانهای همدان، کرمانشاه، ایلام، آذربایجانغربی و شرقی و زنجان منتقل کرده اند.

توفیق رفیعی: یک استاد دانشگاه رازی کرمانشاه در جریان «همایش مطالعات ملی گروس» که هفته پیش در دانشگاه کردستان برگزار شد، تصمیم سه چهار دهه گذشته مسئولان ملی در ساخت سدهای متعدد در کردستان و انتقال آب آنها به استانهای همجوار را «نابخردانه» و «نادرست» خواند.
دکتر«هوشنگ قمرنیا» که استاد تمام رشته آب از دانشگاه نیوکاسل انگلستان هستند، با انتقاد از این تصمیمات غیرکارشناسی و قدرت محور گفت این تصمیمات « باعث مرگ آب زیر زمینی، مرگ کشاورزی و دامپروری و تخریب محیط زیست شده، و کوچ تحصیلکرگان و روستاییان » و در نهایت به خطر افتادن امنیت ملی را در پی داشته است.
او به تصریح به نقد تلاش نمایندگان همدان برای انتقال آبهای کردستان به این استان پرداخت و کوشش های آنها را با تندترین زبان نکوهش کرد و گفت:« همدان با همین آبی که از من و شما می برند 900 هزارتن سیب زمینی و60 هزار تن یونجه تولید می کنند. آب ما را به اسم شرب می برند، آب خودشان را صرف کشاورزی وصنعت می کنند».
این صاحب نظر آب که اصالت بیجاری دارد و 35 سال در حوزه آب و منابع طبیعی در دانشگاه رازی تدریس کرده، سراغ انتقال آب سد تلوار در بیجار به زنجان رفت و با آه و حسرت از محرومیت بیجاری ها از این مخزن آبی گفت:« می خواهند آب (سد تلوار) تا خدابنده استان زنجان ببرند، آنوقت مردم ما بایستی بدون شغل باشند. مردم ما کولبر شوند و جوانان ما بایستی نگهبان این باغ و آن باغ اطراف کرج و شهرستانهای دیگرباشند.»
او در این سخنرانی کارشناسی، گریزی به آمار تولید آب کردستان برای استان های آذربایجان های غربی و شرقی زد و به محرومیت مردم کردستان از این آب پرداخت و گفت: « سد شهید کاظمی، این سد 762 میلیون مترمکعب، حجمش است؛10 میلیون مترمکعب به استان کردستان داده می شود؛ 10 میلیون. آیا این انصاف است. نمی دانم نماینده سقز و بانه کیه؟ او نباید برود دنبال این. شهرهای بوکان و میاندواب هیچی، این آب تا شهر تبریز می رود، و55 هزار هکتار از اراضی عجب شیر و آزاد شهررا آبیاری می کند. همین آبی که 10 میلیون متر مکعبش را به ما و شما داده اند.»
دکتر قمری نیا در میانه سخنانش از سدی در سردشت گفت که شش روستا را تخلیه کرده، تخریب محیط زیست کرده و جز ویرانی برای کردستان هیچ فایده ای نداشته، ولی، برای آنها هفت هزار و 800 هکتار اراضی شان را می برد زیر کشت.
به گفته او اداره خیلی از سدهای کردستان در اختیار شرکت آب منطقه ای کردستان نیست، در اختیار آب نیرو هست. چند سد هست که آب شان به کردستان تعلق دارند ولی آنها حجمی ندارند؛10 میلیون، 11 میلیون، حجمی نیست.
او آمار داد:« (سد) گاوشان 550 میلیون متر مکعب، داریان یک میلیارد و200 هزار مترمکعب، شهید کاظمی 762 میلیون مترمکعب( حجم دارند) 10 میلیون متر مکعب را به کردستان می دهند، آنوقت مردم کردستان رفتند سراغ آب زیر زمینی و اینطوری ملاحظه می کنید تمام نقطه به نقطه چاه است؛ تمام دشت ها اینطور که می بینی، سوراخ سوراخ است و 750 میلیون متر مکعب کسری ذخیره آبخوان داریم. من همین یک ماه پیش و جدیداٌ با ماهواره گریس آمریکا چکش کردم 750 میلیون مترمکعب نیست یک میلیارد و 200 میلیون مکعب (کسری) نشان می دهد. ملاحظه می فرمایید فرو نشست زمین، نتیجه اش است. فروچاله های است که در دشت های ما ایجاد شده است. من برآورد کردم زیر بیست درصد آب کردستان به این استان تعلق دارد، بقیه نوش جان بقیه می شود.»
👍17💔83👎1
2025/10/31 12:09:54
Back to Top
HTML Embed Code: