Telegram Web Link
عروسی خوبان یا سوگواری اعتماد؟
یدالله کریمی پور

انتشار ویدیوی عروسی مجلل در هتلی لوکس، بیش از آن‌که یک رویداد خصوصی باشد، آیینه‌ای از چند واقعیت تلخ است؛ واقعیت‌هایی که جامعه، سال‌هاست به‌صورت مبهم حس می‌کند و اکنون در قالب تصویری آشکار دیده است.

۱. پیش از هر چیز، ماجرا نشانه‌گر تمایز عمیق میان الزامات رسمی و سبک زندگی واقعی در بخشی از ساختار قدرت است؛ تمایزی که از دید جامعه‌ای خوگرفته با آموزه‌های انقلاب و ساده‌زیستی، مصداقی روشن از دوگانگی و ریاکاری به شمار می‌رود.

۲. این ویدئو می‌تواند به ابزاری برای فشار جناح‌های رقیب بدل شود؛ به‌ویژه از سوی نهادها و رسانه‌هایی که همواره در کمین فرصت برای حذف یا محدودسازی چهره‌های میانه‌رو بوده‌اند. در چنین شرایطی، حذف نرم و تدریجی محتمل‌تر از برخورد رسمی است.

۳. برای مهار موج خشم عمومی، احتمال دارد حاکمیت با فاصله‌گذاری سریع از این چهره سیاسی-نظامی واکنش نشان دهد؛ حتی ورود به مسیر قضایی نیز بعید نیست، اگرچه بیشتر برای نمایش واکنش اخلاقی خواهد بود تا پیگیری واقعی.

۴. در سطح اجتماعی، ویدئو برای مردم تکان‌دهنده بود؛ چرا که شکاف طبقاتی را نه به صورت آماری، بلکه به زبان تصویر و تجربه عینی نشان داد. در کشوری که اکثریت درگیر تورم، بیکاری و فقرند، چنین نمایش‌هایی بیش از هر سخنرانی، فاصله طبقاتی را فریاد می‌زند.

۵. از زاویه فرهنگی، ماجرا ضربه‌ای به گفتمان رسمی «حجاب و عفاف» وارد کرده است. تصاویر و نوع پوشش مهمانان، آن گفتمان را که سال‌ها پایه مشروعیت اخلاقی قدرت تلقی می‌شد، به حاشیه رانده و بی‌اعتبار کرده است.

۶. از منظر رسانه‌ای، فضای طنز، کنایه و طعنه در شبکه‌های اجتماعی فوران کرده است. جامعه‌ای که سال‌ها در تنگنای بیان زیسته، اکنون از زبان شوخی برای بیان خشم و تحقیر استفاده می‌کند — خشم از تبعیض، و تحقیر از بی‌عدالتی.

۷. پیامد مهم‌تر اما در سطح سرمایه اخلاقی قدرت رخ می‌دهد. این رویداد، یکی از نشانه‌های فرسایش مشروعیت اخلاقی حاکمیت است؛ فرسایشی که شاید از هر بحران سیاسی یا اقتصادی خطرناک‌تر باشد. در ذهن مردم، فاصله میان گفتار و کردار قدرت، به شکافی پرنشدنی بدل شده است.

۸. در سطح نمادین، این ویدئو به‌خوبی نشان داد که «ارزش‌ها» الزام‌آور برای توده‌هاست، نه برای خواص. همین تجربه ملموس از زندگی دوگانه نخبگان، بنیان‌های اجتماعی اطاعت را بیش از پیش سست می‌کند و حس «بی‌عدالتی اخلاقی» را به عمق جامعه می‌فرستد.

۹. طبیعی است که رسانه‌های خارجی و مخالفان از این صحنه‌ها بهره‌برداری کنند؛ اما واقعیت این است که خوراک اصلی را خود حاکمیت با رفتار دوگانه‌اش فراهم کرده است.

۱۰. و شاید نمادین‌ترین بخش ماجرا، پخش موسیقی عربی در تالار بود؛ جزئی که در ظاهر ساده است اما در بطن خود بار سیاسی سنگینی دارد، زیرا به یادآورنده همان فاصله عمیق میان هویت ادعایی و واقعیت زیسته قدرت است.

در نهایت، این ویدئو بیش از یک عروسی بود؛ تصویری از فروپاشی تدریجی اعتماد. اگر انقلاب زمانی وعده سادگی، برادری و اخلاق داد، اکنون جامعه در مقابل چشمان خود می‌بیند که چگونه قدرت، در برج‌های مرمرین خود از مردم جدا شده است.
این صحنه شاید جشن ازدواجی باشد، اما در حافظه جمعی، چیزی شبیه سوگواری اعتماد ثبت خواهد شد.
18😢3👍1🤣1💔1
کانال اندیشه و تفکر

🔴«در هر بوروکراسی دولتی، ان‌ها برای شما کار نمی‌کنند بلکه برای موجود خیالی به نام «بخش عمومی» کار می‌کنند که در واقع چیزی جز انباشت پول دزدیده شده نیست که بین طبقه دزد تقسیم شده است.»

«لو راکول»

پی‌نوشت: تفاوت بین یک بروکرات و سرمایه‌دار بسیار واضح است. سرمایه‌دار کارافرین با انباشت سرمایه خود و ریسک بر روی ان سود ایجاد می‌کند در حالیکه بروکرات با رانت ثروتی که متعلق به مردم است را صرف منافع شخصی خود می‌کند. سرمایه سودش نصیب دیگران و رفاه جامعه هم می‌شود اما رانت حاصل از بروکراسی،دزدی‌ای است که سودش تنها در جیب بروکرات می‌رود.
3👍1
چه شد از پورسینا و سهروردی‌ها، رسیدیم به رحیم‌پور ازغدی‌ها!

✍️ حبیب رمضانخانی

در معرفی رحیم پور ازغدی، اصولگراها و هم‌مسلکانش، او را فیلسوف و دانشمند خطاب می‌کنند!

فردی که از ویژگی‌های بارزش، تندی کلام و استفاده از واژگان نامناسب در عتاب و نقد طرف مقابل است!

حال آنکه یکی از نتایج انباشت علم و دانش در فرد، نمود تسامح و رواداری است.

با این اوصاف، چه شد که از آن فیلسوفان و دانشمندان بزرگ ایران، به امثال رحیم‌پور ازغدی رسیدیم، خود نیاز به درنگ و تلنگری جدی دارد که برای درک بهتر از این تنزل جایگاه، به یک مثال و مقایسه بسنده می‌کنیم:

ابولحسن خرقانی، عارف بزرگ که سهروردی او را از ادامه دهندگان فلسفه ایران باستان و مکتب خسروانی می‌داند، در مواجهه با مخالف و غیر همفکر خود، چنین مشی‌ و ادبیاتی دارد که دستور داد بر سر خانقاه خود این بیت نگاشته شود: «هر کس در این سرا درآید، نانش دهید و از ایمانش مپرسید، چه آنکس که بر درگاه باریتعالی به جان ارزد، البته بر خوان ابولحسن به نان ارزد»

بعد امروز رحیم پور ازغدی را داریم که در جایگاه نظریه‌پرداز ! در مواجهه با مخالف و غیر همفکر خود، آن‌ها را احمق و بی‌سواد خطاب می‌کند یا در مواجهه با دختران ایرانی که پوشش سر ندارند، این تراوش ذهنی و ادبیات را به کار می‌بندد «الان در خیابان هم داف می‌بینیم و هم ناف»
👍131
*✍🏼گاهی مرگ پایان کبوتر است*
یادداشتی از:
*سعید معدنی*

📌در هوای سرد آخر پاییز (۲۲ دسامبر ۱۸۴۹) در سن پترزبورگ چشم‌های چند جوان روس را بسته و آماده اعدام هستند. سربازانی که در هوای سرد زیر شلاق بارش برف تفنگ بدست گرفته‌اند، منتظرند تا نصیحت‌ها و آمرزش طلبیدن کشیش وراج تمام شود و آنها ماشه‌ها را بچکانند و پی کارشان بروند. اما پیکی از راه می رسد و دستور تزار روس را می آورد که: اعدام نکنید.
اعدام شوندگان از مرگ نجات پیدا می کنند و سربازان هم نفس راحتی می کشند و در نهایت زندانیان در معرض اعدام به حبس و تبعید محکوم می‌شوند. یکی از این اعدامی‌ها فئودور داستایفسکی، نویسنده نابغه روسی است که اگر نبود واقعا جهان چیزی کم داشت.

داستایفسکی در زمان اعدام ۲۸ ساله بود. در جوانی چند کتاب ترجمه کرده و قصه‌هایی نوشته بود و پایش به محافل ادبی باز شده بود. او و دوستانش شبانه حلقه هایی تشکیل داده و بعضا در باره‌ی ادبیات اعتراضی علیه دیکتاتوری و تزار مستبد روس گفتگو می‌کردند که دستگیر می شوند. داستایفسکی پس از رهایی از اعدام ۳۰ سال زنده می ماند و شاهکارهایی مثل جنایت و مکافات، قمارباز، ابله، برادران کارامازوف و غیره را خلق می‌ کند که هنوز هم هر رمان خوان حرفه‌ای به احترامش می‌ایستد و کلاه از سر برمی‌دارد.

اگر چه بعدها گفتند که تزار قصد ترساندن داشت و نمی‌خواست اعدام کند، ولی این جمع اهل قلم را تا دم هول مرگ بردند و بعد اعدام را متوقف کردند. هر چه بود بعدها داستایفسکی گفت: " به خاطر ندارم که در هیچ لحظه دیگری از عمرم به اندازه آن روز خوشحال بوده باشم"

داستایفسکی در سال ۱۸۸۱ در ۵۹ سالگی فوت می کند. ۹ سال بعد از مرگ داستایفسکی، رابرت استراد در آمریکا متولد شد. او در ۱۳ سالگی از منزل فرار کرد و به بزهکاری روی آورد و به مسیر جرم و انحراف افتاد. از مواد فروشی گرفته تا قوادی و... پرداخت. او به خاطر قتلی که مرتکب شده بود به زندان می‌افتد در زندان هم نگهبان را می‌کشد و به اعدام محکوم می‌شود. مادرش جهت جلوگیری از اعدام دست به دامن مقامات آمریکا می‌شود و حتی به دیدار رئیس جمهور هم می‌رود تا فرزندش را از اعدام نجات دهد تا اینکه تلاش‌های مادر کارساز می شود و با دستور رئیس جمهور آمریکا فرزند این مادر از مجازات اعدام رها و به حبس ابد محکوم شد. رابرت استراد ۵۴ سال در زندان ماند و در ۷۴ سالگی در همان زندان مرد.

رابرت استراد در زندان به پرندگان علامند شد و روی آنها شروع به مطالعه کرد. او متوجه برخی بیماری‌های پرندگان و چگونگی درمان آنها شد. در نهایت با پشتکار مداوم مطالعه کرد و نوشت تا اینکه آثارش به محافل علمی و دانشگاهی راه یافت. او در حالی که در زندان آلکاتراز به حبس ابد محکوم بود اما به واسطه‌ی آثارش به یک استاد دانشگاه تمام عیار تبدیل شد. آثار وی بعدها راهگشای درمان بسیاری از بیماری‌های پرندگان شد.

داستان زندگی این دو نمونه متفاوت یعنی داستایفسکی روشنفکر اخلاق‌گرا و رابرت استراد مجرم و بزهکار، نشان می‌دهد نباید در اعدام افراد عجله کرد. بخصوص اعدام‌هایی که شاکی خصوصی ندارند و حکومت‌ها تصمیم می‌گیرند و می‌توانند مجازات جایگزین مثل زندان و تبعید را انتخاب کنند. در تاریخ غمبار این سرزمین، همیشه هیجان جای عقل را گرفته و حکومتگران و تصمیم‌گیران ما در بزنگاههای تاریخی می‌توانستند اعدام نکنند و سایر مجازات را جایگزین کنند تا از چرخه تولید خشونت بیهوده جلوگیری کنند. از شیخ فضل الله نوری گرفته تا دکتر حسین فاطمی، از مرتضی کیوان گرفته تا خسرو گلسرخی و از غلامرضا نیک‌پی ( شهردار تهران قبل از انقلاب ) گرفته تا محسن شکاری، و صدها و هزاران نفر دیگر.

سهراب سپهری در فرازی از اشعارش می‌گوید: و نترسیم از مرگ/ مرگ پایان کبوتر نیست. اما واقعا در باره‌ی افرادی مثل داستایفسکی و استراد اگر اعدام می‌‌شدند پایان کبوتر بود. شاید همین تجربه گرانقدر بشری باعث شده تا بسیاری از کشورهای جهان قانون منع اعدام داشته باشند. اعدام تنها مرگی است که می توان بخشید و جانی را نجات داد. بخصوص اگر مدعی اعدام حکومتگران باشند.
33💔1
تسلیت
🏴🏴🏴
درگذشت قاضی و وکیل دادگستری شریف وشجاع ، عادل ‌و عدالت خواه ، رفیق و رفیق نواز شادروان نادر دیوسالار را به خانواده محترم آن عزیز سفر کرده وخاندان خوشنام دیوسالار در خطه مازندران و وکلای دادگستری،تسلیت میگویم.
از زمانیکه آن بزرگوار به تهران آمده و در مجتمع قضایی مستقر در خیابان آزادی بود ،تا حضورش در دیوان عالی کشور ،آرای متقن او را میدیدم که با نهایت دقت و توجه صادر میشد . یکی از این آرا که به صدور رای اصراری در موضوع گشایش اعتبارات اسنادی در سال ۱۳۸۶ منجر شد، بر اساس آرای شادروان نادر دیوسالار و جناب آقای دکتر مرتضی یوسف زاده صادر شد
روانش شاد
صالح نیک بخت
2025/10/24 10:33:11
Back to Top
HTML Embed Code: