Forwarded from خرد منتقد
🔵 کار از کجا خراب شد؟
(بخش اول)
چرا به اینجا رسیدیم؟ چه شد که اوضاع کشور چنین تباه شد؟ فقر، تبعیض، بیکاری، فساد، "فروبستگی اجتماعی" و در نتیجه، جامعهی ضعیف و حکومت ضعیف از کجا آمد؟
❓چه علل و عواملی سبب شد دچار فرسایش و التهابات شویم؟
افراد، گروهها و متفکرین، چند دهه است تلاش میکنند پاسخی قانعکننده به چرایی وضع موجود بدهند و معلوم کنند کار از کجا خراب شد. پاسخهایی با رویکردهای مختلف و بعضا متضاد که قصد تبیین و علتیابی دارند و میخواهند به ما گویند که چه شد که اینگونه شد و چرا به اینجا رسیدیم که اکنون رسیدیم.
اگر از این مسئله بگذریم که چه کسانی و چه گروهایی، چه پاسخی دادهاند، و فارغ از داوری در باره پاسخها، در استقرایی ناقص، میتوان پاسخها را در شش دسته تفسیر و تبیین از شرایط موجود، دستهبندی و از یکدیگر تفکیک کرد.
گرچه تعداد معتقدان و باورمندان در هر یک از این گروهها، یکسان نیست، و اهمیت اجتماعی و قدرت تبیینگریشان برابر نیست، اما به هر حال، هر پاسخی، گروهی را گرداگرد خود جمع کرده است.
🔻 در اینجا بدون آنکه قدرت تبیینگری و یا وزن و اهمیت اجتماعی هر پاسخ را در نظر بگیریم، شش پاسخ مورد نظر، به نحو کاملا مختصر چنین است:
❗️۱. دینی بودن حکومت
در نظر قائلان به این رویکرد، منشا و ریشهی اصلی وضع موجود، تالیف و همنشینی دین و دولت است. در این دیدگاه دین مبنائا در پی اهداف و مقاصد آسمانی است ولی دولت، وظایف زمینی دارد. نیز، شیوهها و کارکردهای دین متفاوت است از دولتی که پدیدهای "انسانساخته"، است، که نه مقدس است و نه دغدغهی رستگاری آدمیان را دارد. دین، امر ایمانی است و دولت، امر قراردادی و بسیاری دیگر از این تفاوتها.
در این دیدگاه، هنگامی که دین و دولت، یکی میشوند، از درون این اتحاد، لاجرم فساد و ناکارآمدی شکل میگیرد. به نحوی که حتی خود دین، ابزار قدرت شده، و از این رهگذر دچار خسران و زیان میگردد.
✅ در این دیدگاه، بنیان و اساس مشکلات و بنبستها در شکلگیری "حکومت دینی" است. زیرا با یک چالشی عمیق، بدون راه حل، و یک "ناممکن بزرگ"، کشور را به بنبست میکشاند.
در نظر این گروه، حکومت دینی، به مسئلههایی میپردازد که ماهیتا ارتباطی با حکومت پیدا نمیکند و اساسا ساختار دولت مدرن برای حل مسئلهها و انجام وظایف، مناسب نیست. هم چنین حکومت دینی، راهحلهایی را پیش میگیرد که نه براساس رضایت جامعه و قرارداد اجتماعی که مبتنی بر متونی پیشینی است که تفسیربردار و محل برداشتهای متفاوت است.
✅ اخلاق حاکم بر حکومتگران دینی، "اخلاقِ وظیفه" است نه "اخلاقِ مسئولیت". به این معنا که حکومت در پی انجام وظایفی است که احساس میکند از سوی شارع به او محول شده است. در این رویکرد، "حکومت" مبنائا برای احقاق حقوق خداوند و اجرای فرامین او تشکیل شده است.. این نکته، مهمترین نقطه ی جداسازی حکومت دینی از سایر حکومت هاست.
➖"اخلاق وظیفهگرایانه":
حاکم صرفا به انجام تکالیفی اهتمام میورزد که از سوی خداوند واگذار شده است. و بنابراین مسئلهشناسی حکومت، بر اساس نیازها و مصلحتها و یا مصالح جمع و منافع ملی نیست. بنابراین رضایت و عدم رضایت مردم، چندان مورد توجه قرار نمیگیرد. در برابر، برای او رضایت خداوند ملاک است و مسئولیتی در قبال جامعه ندارد، بنابراین پاسخگو نیست.
➖ اخلاق مسئولیت،
اولا، در این نوع اخلاق، توجه حاکمان بر اساس تبعات و پیامدها است.
ثانیا، مسئولیت کنش خود را میپذیرند.
✅ در این دیدگاه، از آنجایی که حکومت دینی، میخواهد بر موازین دینی حرکت نماید، نمیتواند پاسخ پرسشهای زیر را بدهد و از این رو همواره در بنبست باقی میماند:
❓حکومت بر مبنای کدام قرائت از دین؟
❓حکومت در مقابل تمرد جامعه در برابر آنچه احکام دینی میداند، چه خواهد کرد؟
❓چگونه میتواند با تغییر و تحول سکولاریستی جامعه همسو شود و همچنان دینی بماند؟
❓در نزاع و تضاد بین مصلحت عرفی و احکام فقهی، جانب کدام را (به مثابهی یک روش)، خواهد گرفت؟
به عنوان مثال،
طبق خوانش رسمی از دین، رعایت حجاب توسط بانوان ضروری دین است. از این رو حفظ حجاب را الزام میکند. حکومت با این کنش، خود را وارد تنشی بیپایان و نزاعی بیانتها با جامعه میکند. نه میتواند چشم بر جامعه ببندد و نه میتواند حکم خدا را نادیده بگیرد.
در نهایت حاکمیت دینی در چالش میان امور عرفی و امور دینی، مجبور است یکی از این دو راه را انتخاب کند:
یا مسیر بنیادگرایی دینی را پیش گیرد و بیتوجه به خواست و رضایت جامعه، با روشی مبتنی بر تحکم حکومت کند.
و یا مسیر عرفی شدن را بپذیرد که در پایان، به حکومت سکولار منجر میگردد.
✔️ در واقع، محل نزاع کنونی نیز پیشاروی حاکمیت، بنیادگرایی در برابر سکولاریسم است.
ادامه دارد...
✍️ علی زمانیان ... ۰۴ / ۰۷ / ۱۴۰۴
@kherade_montaghed
(بخش اول)
چرا به اینجا رسیدیم؟ چه شد که اوضاع کشور چنین تباه شد؟ فقر، تبعیض، بیکاری، فساد، "فروبستگی اجتماعی" و در نتیجه، جامعهی ضعیف و حکومت ضعیف از کجا آمد؟
❓چه علل و عواملی سبب شد دچار فرسایش و التهابات شویم؟
افراد، گروهها و متفکرین، چند دهه است تلاش میکنند پاسخی قانعکننده به چرایی وضع موجود بدهند و معلوم کنند کار از کجا خراب شد. پاسخهایی با رویکردهای مختلف و بعضا متضاد که قصد تبیین و علتیابی دارند و میخواهند به ما گویند که چه شد که اینگونه شد و چرا به اینجا رسیدیم که اکنون رسیدیم.
اگر از این مسئله بگذریم که چه کسانی و چه گروهایی، چه پاسخی دادهاند، و فارغ از داوری در باره پاسخها، در استقرایی ناقص، میتوان پاسخها را در شش دسته تفسیر و تبیین از شرایط موجود، دستهبندی و از یکدیگر تفکیک کرد.
گرچه تعداد معتقدان و باورمندان در هر یک از این گروهها، یکسان نیست، و اهمیت اجتماعی و قدرت تبیینگریشان برابر نیست، اما به هر حال، هر پاسخی، گروهی را گرداگرد خود جمع کرده است.
🔻 در اینجا بدون آنکه قدرت تبیینگری و یا وزن و اهمیت اجتماعی هر پاسخ را در نظر بگیریم، شش پاسخ مورد نظر، به نحو کاملا مختصر چنین است:
❗️۱. دینی بودن حکومت
در نظر قائلان به این رویکرد، منشا و ریشهی اصلی وضع موجود، تالیف و همنشینی دین و دولت است. در این دیدگاه دین مبنائا در پی اهداف و مقاصد آسمانی است ولی دولت، وظایف زمینی دارد. نیز، شیوهها و کارکردهای دین متفاوت است از دولتی که پدیدهای "انسانساخته"، است، که نه مقدس است و نه دغدغهی رستگاری آدمیان را دارد. دین، امر ایمانی است و دولت، امر قراردادی و بسیاری دیگر از این تفاوتها.
در این دیدگاه، هنگامی که دین و دولت، یکی میشوند، از درون این اتحاد، لاجرم فساد و ناکارآمدی شکل میگیرد. به نحوی که حتی خود دین، ابزار قدرت شده، و از این رهگذر دچار خسران و زیان میگردد.
✅ در این دیدگاه، بنیان و اساس مشکلات و بنبستها در شکلگیری "حکومت دینی" است. زیرا با یک چالشی عمیق، بدون راه حل، و یک "ناممکن بزرگ"، کشور را به بنبست میکشاند.
در نظر این گروه، حکومت دینی، به مسئلههایی میپردازد که ماهیتا ارتباطی با حکومت پیدا نمیکند و اساسا ساختار دولت مدرن برای حل مسئلهها و انجام وظایف، مناسب نیست. هم چنین حکومت دینی، راهحلهایی را پیش میگیرد که نه براساس رضایت جامعه و قرارداد اجتماعی که مبتنی بر متونی پیشینی است که تفسیربردار و محل برداشتهای متفاوت است.
✅ اخلاق حاکم بر حکومتگران دینی، "اخلاقِ وظیفه" است نه "اخلاقِ مسئولیت". به این معنا که حکومت در پی انجام وظایفی است که احساس میکند از سوی شارع به او محول شده است. در این رویکرد، "حکومت" مبنائا برای احقاق حقوق خداوند و اجرای فرامین او تشکیل شده است.. این نکته، مهمترین نقطه ی جداسازی حکومت دینی از سایر حکومت هاست.
➖"اخلاق وظیفهگرایانه":
حاکم صرفا به انجام تکالیفی اهتمام میورزد که از سوی خداوند واگذار شده است. و بنابراین مسئلهشناسی حکومت، بر اساس نیازها و مصلحتها و یا مصالح جمع و منافع ملی نیست. بنابراین رضایت و عدم رضایت مردم، چندان مورد توجه قرار نمیگیرد. در برابر، برای او رضایت خداوند ملاک است و مسئولیتی در قبال جامعه ندارد، بنابراین پاسخگو نیست.
➖ اخلاق مسئولیت،
اولا، در این نوع اخلاق، توجه حاکمان بر اساس تبعات و پیامدها است.
ثانیا، مسئولیت کنش خود را میپذیرند.
✅ در این دیدگاه، از آنجایی که حکومت دینی، میخواهد بر موازین دینی حرکت نماید، نمیتواند پاسخ پرسشهای زیر را بدهد و از این رو همواره در بنبست باقی میماند:
❓حکومت بر مبنای کدام قرائت از دین؟
❓حکومت در مقابل تمرد جامعه در برابر آنچه احکام دینی میداند، چه خواهد کرد؟
❓چگونه میتواند با تغییر و تحول سکولاریستی جامعه همسو شود و همچنان دینی بماند؟
❓در نزاع و تضاد بین مصلحت عرفی و احکام فقهی، جانب کدام را (به مثابهی یک روش)، خواهد گرفت؟
به عنوان مثال،
طبق خوانش رسمی از دین، رعایت حجاب توسط بانوان ضروری دین است. از این رو حفظ حجاب را الزام میکند. حکومت با این کنش، خود را وارد تنشی بیپایان و نزاعی بیانتها با جامعه میکند. نه میتواند چشم بر جامعه ببندد و نه میتواند حکم خدا را نادیده بگیرد.
در نهایت حاکمیت دینی در چالش میان امور عرفی و امور دینی، مجبور است یکی از این دو راه را انتخاب کند:
یا مسیر بنیادگرایی دینی را پیش گیرد و بیتوجه به خواست و رضایت جامعه، با روشی مبتنی بر تحکم حکومت کند.
و یا مسیر عرفی شدن را بپذیرد که در پایان، به حکومت سکولار منجر میگردد.
✔️ در واقع، محل نزاع کنونی نیز پیشاروی حاکمیت، بنیادگرایی در برابر سکولاریسم است.
ادامه دارد...
✍️ علی زمانیان ... ۰۴ / ۰۷ / ۱۴۰۴
@kherade_montaghed
❤4👍1
Forwarded from گزینگ
📝📝📝تا آخر بخوانید:
داستان روزنامه نگاری که فروشنده هم شد...
✍🏻ریحانه طباطبایی
✅درست یک سال شد که به شغل فروشندگی مشغول شدهام.
یک سال که پی شاپ و مرکز خرید سانا خانهام شدند...
✅تابستان سال گذشته، کمی تا قسمتی غمگین گذشت، وضعیت شخصی، کاری و مالیم بهم ریخت، دو صفحهای که ادمینشون بودم در اینستاگرام قطع همکاری کردند و من بودم و کوهی از مشکلات...
یک صفحه ای دستم بود که لباس بچهگانه میفروخت، قرار شد در مغازهاش رو به روی پارک ملت مشغول به کار شوم، ده روزی گذشت اما اونجا هم بهم خورد و مسیر رفت سمت غرب و من گیج که چه کنم که مونا گفت میخوای کانتر وایسی؟؟
✅منم نه نگفتم، باید سخت کار میکردم برای اینکه سطح زندگیم رو همان طور که دوست داشتم نگه دارم و قطعا برای منی که تصمیم گرفته بودم تا مستقل بمانم، تن به هرکاری ندهم، هرنانی سر سفرهام نیاورم فروشندگی گزینهی بدی نبود، در سرزمینی زندگی میکنی که برای اینکه خودت بمانی باید هزینه سنگین بدی...
✅به هرحال دوم مهر کارم را در کانتر پی شروع کردم،
یک نصفه روز و فروش بدی هم نبود و بعد کم کم دونه دونه بچههایی که کانتر بودند به بهانهای نیامدند و من و کارم شد هر روز و هر روز و کم کم کانتر پی شد گوشهی امن از زندگیم،
که از صبح بیام و هم به کارهای امتداد و بقیه صفحات برسم و هم آمار فروش رو ببرم بالا و چرخ زندگی خودم و چرخ کانتر رو بچرخونم
✅از اسفند هستی به ما اضافه شد و من شدم مدیر کانتر و کارم سبکتر شد،
والبته کم پیش میاد در جمهوری اسلامی به من پست مدیریتی بدن و من الان مدیر کانتر هستم😂😂😂
✅به هرحال 6 ماه اول سال هم با جنگ و گرفتاریهاش و فروش کم و مشکلاتش گذشت و حالا من یک فروشندهی یک سالم.
در این شغل با دنیای جدیدی آشنا شدم، کلی دوست جدید، آدمهای جدید، حرفهای جدید، از نزدیک با خیلی مشکلات آدمها آشنا شدم که تا پیش از این تصوری ازشون نداشتم..
✅حالا دیگه میدونم چی رو بازار تاثیر میزاره، چه روزهایی شلوغه و چه روزهایی خلوت و فلان تصمیم و سخنرانی چه تاثیری رو حضور مشتریها داره و با ادمها باید چطور برخورد کرد و ...
✅اینکه این کاری که میکنم حق من بود؟ نه قطعا همان طور که بسیاری دیگر از رفقا حق و جایگاهشون این نبوده و نیست، اما خب متفاوت زیستن هزینههای خودش را داره و من هیچ ناراحت نیستم، از انتخاب خودم خوشحال و راضیام، کارم را دوست دارم و همان قدر که برای امتداد و روزنامهنگاری تلاش میکنم برای اینجا هم تلاش میکنم تا بیشتر بفروشم و کمک کنم در توسعهی کار و مثل همیشه با تمام وجودم کار میکنم و به خودم افتخار میکنم که کم نمیارم و کماکان برای زندگی میجنگم:
https://www.tg-me.com/gzeng
لینک کانال....
مارا به دوستان خود معرفی کنید...
🟥 کانال گزینگ ⬅️ @Gzeng
داستان روزنامه نگاری که فروشنده هم شد...
✍🏻ریحانه طباطبایی
✅درست یک سال شد که به شغل فروشندگی مشغول شدهام.
یک سال که پی شاپ و مرکز خرید سانا خانهام شدند...
✅تابستان سال گذشته، کمی تا قسمتی غمگین گذشت، وضعیت شخصی، کاری و مالیم بهم ریخت، دو صفحهای که ادمینشون بودم در اینستاگرام قطع همکاری کردند و من بودم و کوهی از مشکلات...
یک صفحه ای دستم بود که لباس بچهگانه میفروخت، قرار شد در مغازهاش رو به روی پارک ملت مشغول به کار شوم، ده روزی گذشت اما اونجا هم بهم خورد و مسیر رفت سمت غرب و من گیج که چه کنم که مونا گفت میخوای کانتر وایسی؟؟
✅منم نه نگفتم، باید سخت کار میکردم برای اینکه سطح زندگیم رو همان طور که دوست داشتم نگه دارم و قطعا برای منی که تصمیم گرفته بودم تا مستقل بمانم، تن به هرکاری ندهم، هرنانی سر سفرهام نیاورم فروشندگی گزینهی بدی نبود، در سرزمینی زندگی میکنی که برای اینکه خودت بمانی باید هزینه سنگین بدی...
✅به هرحال دوم مهر کارم را در کانتر پی شروع کردم،
یک نصفه روز و فروش بدی هم نبود و بعد کم کم دونه دونه بچههایی که کانتر بودند به بهانهای نیامدند و من و کارم شد هر روز و هر روز و کم کم کانتر پی شد گوشهی امن از زندگیم،
که از صبح بیام و هم به کارهای امتداد و بقیه صفحات برسم و هم آمار فروش رو ببرم بالا و چرخ زندگی خودم و چرخ کانتر رو بچرخونم
✅از اسفند هستی به ما اضافه شد و من شدم مدیر کانتر و کارم سبکتر شد،
والبته کم پیش میاد در جمهوری اسلامی به من پست مدیریتی بدن و من الان مدیر کانتر هستم😂😂😂
✅به هرحال 6 ماه اول سال هم با جنگ و گرفتاریهاش و فروش کم و مشکلاتش گذشت و حالا من یک فروشندهی یک سالم.
در این شغل با دنیای جدیدی آشنا شدم، کلی دوست جدید، آدمهای جدید، حرفهای جدید، از نزدیک با خیلی مشکلات آدمها آشنا شدم که تا پیش از این تصوری ازشون نداشتم..
✅حالا دیگه میدونم چی رو بازار تاثیر میزاره، چه روزهایی شلوغه و چه روزهایی خلوت و فلان تصمیم و سخنرانی چه تاثیری رو حضور مشتریها داره و با ادمها باید چطور برخورد کرد و ...
✅اینکه این کاری که میکنم حق من بود؟ نه قطعا همان طور که بسیاری دیگر از رفقا حق و جایگاهشون این نبوده و نیست، اما خب متفاوت زیستن هزینههای خودش را داره و من هیچ ناراحت نیستم، از انتخاب خودم خوشحال و راضیام، کارم را دوست دارم و همان قدر که برای امتداد و روزنامهنگاری تلاش میکنم برای اینجا هم تلاش میکنم تا بیشتر بفروشم و کمک کنم در توسعهی کار و مثل همیشه با تمام وجودم کار میکنم و به خودم افتخار میکنم که کم نمیارم و کماکان برای زندگی میجنگم:
https://www.tg-me.com/gzeng
لینک کانال....
مارا به دوستان خود معرفی کنید...
🟥 کانال گزینگ ⬅️ @Gzeng
👍8❤3
Forwarded from فراسوی سیاست (Abbas Khalaji)
🔷 سرمقاله امروز «دنیای اقتصاد»
🔸همه احتمالات پیش رو؛ تقابل نظامی یا توافق دیپلماتیک؟
✍🏻 رحمن قهرمانپور
✍️ آمریکا و اروپا فعالسازی مکانیسم ماشه را مرحلهای دیگر از پیشرفت دیپلماسی اجبار می دانند و امیدوارند که این اقدام ایران را وادار به دادن امتیازاتی کند که در حال حاضر از آن خودداری میکند.
✍️ ایران اما امیدوار است با مقاومت بر سر مواضع خود و تسلیم نشدن در برابر غرب، آمریکا و اروپا را به این نتیجه برساند که پیگیری سیاست تغییر رژیم در ایران ممکن و شدنی نیست و غرب باید مواضع خود را تغییر دهد و امتیازات بیشتری به ایران بدهد.
✍️ اما در مورد اینکه در نهایت کدام یک از این دو منطق شانس پیروزی بیشتری خواهد داشت، باید دید که «معادلات قدرت» به نفع کدامیک از آنها خواهد بود.
✍️ عرصه سیاست جهانی بیشتر از آنکه عرصه اقناع و استدلال و عدالت باشد، عرصه به کارگیری قدرت برای رسیدن به اهداف مورد نظر دولتهاست. بنابراین، «میزان قدرت» مهمترین عامل تعیینکننده در احتمال تحقق یکی از این سناریوهاست.
✍️ ذهنیت تصمیمگیران اصلی در تهران این است که آمریکا و حتی اروپا به دنبال تغییر رژیم در ایران هستند و مذاکره برای آنها تنها پوشش است.
✍️ اما اروپاییها و آمریکاییها این اظهارات ایران را قبول ندارند و معتقدند که حاضر به یک توافق دیپلماتیک بزرگ با ایران هستند.
✍️ اکنون به نظر میرسد که با بازگشت مکانیسم ماشه، محاسبات دو طرف در مورد آینده تغییر خواهد کرد.
✍️ طبیعتا در این محاسبات جدید، روسیه و چین نقش تعیینکنندهای خواهند داشت. در صورتی که تقابل میان روسیه و غرب تشدید شود و چین هم به نوعی از این تقابل حمایت کند، چهبسا ایران توان مضاعفی برای ادامه مسیر مقاومت در برابر غرب داشته باشد.
✍️ اما در صورتی که روسیه و چین بنا به هر دلیلی قصد تقابل جدی با غرب را نداشته باشند، در آن صورت ممکن است ایران مسیر دیپلماسی را در پیش بگیرد.
✍️ موضوع کاهش برد موشکهای ایران یکی از اصلیترین موضوعات مورد اختلاف برای رسیدن به یک توافق بزرگ در شرایط کنونی است.
✍️ فعالسازی مکانیسم ماشه ما را به سوی گزینههای حداکثری سوق خواهد داد؛ حداکثری هم به معنای تقابل نظامی و هم حداکثری به معنای توافق دیپلماتیک.
✍️ به بیان سادهتر، در فردای پس از فعالسازی مکانیسم ماشه، دیگر امکان یک توافق محدود دیپلماتیک بین ایران و غرب وجود ندارد و از طرف دیگر ادامه وضع ناپایدار نظامی موجود میان ایران و اسرائیل و آمریکا نیز چندان محتمل نیست.
@den_ir
#شلیک_نهایی #اسنپبک #تقابل_نظامی #ماشه #توافق #مکانیسم_ماشه
@akhalaji
🔸همه احتمالات پیش رو؛ تقابل نظامی یا توافق دیپلماتیک؟
✍🏻 رحمن قهرمانپور
✍️ آمریکا و اروپا فعالسازی مکانیسم ماشه را مرحلهای دیگر از پیشرفت دیپلماسی اجبار می دانند و امیدوارند که این اقدام ایران را وادار به دادن امتیازاتی کند که در حال حاضر از آن خودداری میکند.
✍️ ایران اما امیدوار است با مقاومت بر سر مواضع خود و تسلیم نشدن در برابر غرب، آمریکا و اروپا را به این نتیجه برساند که پیگیری سیاست تغییر رژیم در ایران ممکن و شدنی نیست و غرب باید مواضع خود را تغییر دهد و امتیازات بیشتری به ایران بدهد.
✍️ اما در مورد اینکه در نهایت کدام یک از این دو منطق شانس پیروزی بیشتری خواهد داشت، باید دید که «معادلات قدرت» به نفع کدامیک از آنها خواهد بود.
✍️ عرصه سیاست جهانی بیشتر از آنکه عرصه اقناع و استدلال و عدالت باشد، عرصه به کارگیری قدرت برای رسیدن به اهداف مورد نظر دولتهاست. بنابراین، «میزان قدرت» مهمترین عامل تعیینکننده در احتمال تحقق یکی از این سناریوهاست.
✍️ ذهنیت تصمیمگیران اصلی در تهران این است که آمریکا و حتی اروپا به دنبال تغییر رژیم در ایران هستند و مذاکره برای آنها تنها پوشش است.
✍️ اما اروپاییها و آمریکاییها این اظهارات ایران را قبول ندارند و معتقدند که حاضر به یک توافق دیپلماتیک بزرگ با ایران هستند.
✍️ اکنون به نظر میرسد که با بازگشت مکانیسم ماشه، محاسبات دو طرف در مورد آینده تغییر خواهد کرد.
✍️ طبیعتا در این محاسبات جدید، روسیه و چین نقش تعیینکنندهای خواهند داشت. در صورتی که تقابل میان روسیه و غرب تشدید شود و چین هم به نوعی از این تقابل حمایت کند، چهبسا ایران توان مضاعفی برای ادامه مسیر مقاومت در برابر غرب داشته باشد.
✍️ اما در صورتی که روسیه و چین بنا به هر دلیلی قصد تقابل جدی با غرب را نداشته باشند، در آن صورت ممکن است ایران مسیر دیپلماسی را در پیش بگیرد.
✍️ موضوع کاهش برد موشکهای ایران یکی از اصلیترین موضوعات مورد اختلاف برای رسیدن به یک توافق بزرگ در شرایط کنونی است.
✍️ فعالسازی مکانیسم ماشه ما را به سوی گزینههای حداکثری سوق خواهد داد؛ حداکثری هم به معنای تقابل نظامی و هم حداکثری به معنای توافق دیپلماتیک.
✍️ به بیان سادهتر، در فردای پس از فعالسازی مکانیسم ماشه، دیگر امکان یک توافق محدود دیپلماتیک بین ایران و غرب وجود ندارد و از طرف دیگر ادامه وضع ناپایدار نظامی موجود میان ایران و اسرائیل و آمریکا نیز چندان محتمل نیست.
@den_ir
#شلیک_نهایی #اسنپبک #تقابل_نظامی #ماشه #توافق #مکانیسم_ماشه
@akhalaji
روزنامه دنیای اقتصاد
همه احتمالات پیش رو
پس از تلاشهای مکرر به نظر میرسد که ایران و غرب با دو منطق متفاوت پذیرفتند که مکانیسم ماشه فعال خواهد شد و خود را برای دوران پس از فعالسازی این مکانیسم آماده میکنند.
❤1
Forwarded from خرد منتقد
🔵 کار از کجا خراب شد؟
(بخش دوم)
همانگونه که در بخش اول اشاره شد، در پاسخ به این پرسش که "کار از کجا خراب شد؟" لازم است چهارچوبها و رویکردهای تفسیری را از هم تفکیک کرده و در استقرایی هر چند ناقص، انواع پاسخها را صورتبندی نمود.
در نوبت نخست،
ابتدا پاسخ کسانی مورد وارسی مختصر قرار گرفت که علتالعلل را در "دینی بودن" حکومت خلاصه میکنند و معتقدند که در جهان مدرن امروزین و سلطهی ارزشهای مدرنیته، حکومت دینی، امتناع عملی دارد و اصرار به این شیوه از حکمرانی، کشور را به بنبست عملی کشانده است جایی که اکنون رسیدهایم و دردمندانه چارهای برای آن نمییابیم.
در این نوبت، پاسخ دیگری مورد واکاوی قرار میگیرد:
❗️۲. ایدئولوژیک بودن حکومت
برخی دیگر در علتیابی وضع موجود، ایدئولوژیک بودن نظام سیاسی را علتالعلل به شمار میآورند. از نظر آنان ویژگیهای ایدئولوژیک حکومت، سبب فرسایش جامعه شده و منابع و سرمایههایی که میتوانست در خدمت رشد و آبادانی کشور باشد، پای آرمانگراییهای ایدئولوژیک قربانی کرد.
✅ در این دیدگاه قرابتی است میان حکومت دینی و حکومت ایدئولوژیک. اما با همهی تشابهاتشان، دو سنخ متفاوت نظام حکمرانی محسوب میشوند. به نحوی که میتوان نظام ایدئولوژیک را به دینی و غیر دینی بودن تفکیک کرد:
نظامهای ایدئولوژیک غیر دینی یا سکولار. مانند نظامهای مبتنی بر ایدئولوژی ناسیونالیسم
و نظامهای ایدئولوژیک دینی مانند ایران
🔻 مهمترین ویرگی نظامهای ایدئولوژیک:
تقریر یک "رژیم حقیقت" و تحمیل آن به جامعه
تقدم ایدئولوژی بر مصلحت و منافع ملی
فقدان انعطافپذيري عقلانی
طلب اطاعت بیچون و چرا از قدرت
مهندسی اجتماعی بر مبنای آرمانشهرگرایی
نقدناپذیری سیستم
ترجیح آرزواندیشی بر واقعبینی
دوقطبیسازی جهان به خیر و شر
نظام ایدئولوژیک، ساختاری بریده از خواست و رضایت مردم دارد و یک سویه و از منظر بالا به پایین، سیاستگذاری میکند و از مردم، فقط تبعیت و وفاداری میخواهد.
در چنین چهارچوبی است که بنبستها و شکستها رو به فزونی خواهد گذاشت.
در این افق تحلیلی، نظام ایدلوژیک، عمدتا مبتنی بر طرحوارهای از آرمانشهر ذهنی است. به این معنا که "آرمانگرایی ایدئولوژیک" به جای "عقلانیت واقعگرایانه" عمل میکند. در این حالت و وضعیت است که حکمرانان نه براساس واقعیت جهان بشری، و نه براساس امکانها و تواناییهای واقعا موجود و....، که با تکیه بر آرمانهای ذهنی و ارزشهای ایدئولوژیک خویش، حرکت میکنند.
✅ کسانی که نظام را ایدئولوژیک میدانند، مهمترین اشکال بنیادین حکمرانی حاکم را سه چیز میدانند:
➖اولا، تقدم و ترجیح "ایدئولوژی" بر "انسان" است. در نتیجهی چنین الویتی است که درد و رنج مردمان نادیده گرفته میشود. و هر درد و رنجی در مقابل آرمان ایدئولوژیک، رنگ میبازد.
➖ثانیا، واقعگریزی" است که سبب گشته است واقعیت، در سایهی آرزوهای شیرین، اما ناممکن، کم ارزش شناخته شده و دیده نشود. این در حالی است که سیاست، اساسا مبتنی بر فهم و شناخت واقعیت و نیز در محاسبه گرفتن واقعیت در هنگام سیاستگذاری در روند حکمرانی است.
نظامهای ایدئولوژیک، با تنظیم یک "رژیم حقیقت" مبتنی بر ارزشهای ذهنی، "آزادی" را در تنگنای نفسگیر گرفتار میکنند تا واقعیتها بیان نشود و خدشهای بر باورهای خیالی و آرزوهای شیرین ایدئولوژیک وارد نگردد.
➖ثالثا، با تکیه بر "رژیم حقیقت" خودساخته، تلاش میکند تکثر و تفاوت جامعه را بزداید. به تعبیر دیگر، جامعه را در تراز ارزشهای ایدئولوژیک خود مهندسی نماید.
خلاصهی کلام کسانی که ایدئولوژیک بودن نظام را علتالعلل وضع نابسامان موجود میدانند، این است که نظام سیاسی ایران، با روشی غیرمنعطف، در پی اجرا کردن نقشهای غیرواقعبینانه است که از جهان ارزشی ایدئولوژیک خود استخراج کرده و در نتیجه، مداوما، کشور را با بحرانهای متوالی مواجه کرده است. از این منظر، کشور و ساکناناش، زندانی چهارچوب آرمانی و قفسی از ارزشهای ایدئولوژی آرمانشهرگرایی گرفتار شده است. زیرا حاکمیت، میخواهد جامعه را درون آرزوهای خویش تثبیت و تحکیم کند تا بتواند آن را "مهندسی" نماید.
✅ از آنجایی که استانداردسازی جامعه، منطبق بر چهارچوب از پیش تعیین شده ممکن نیست، چالش اصلی این شیوه از حکمرانی، نزاع میان تغییر و تحولات اجتماعی با انتظارات ایدئولوژیک حکمرانان است.
به سخن دیگر، جامعه در جنبوجوش خود، دچار دگرگونی و تحول شده و دایما سایز جامعه و فرهنگ تغییر میکند، اما حاکمیت تلاش میکند قبایی معین و برساخته از ارزشهای خود را بر قامت جامعه و فرهنگ بپوشاند. قبایی که با سایز جامعه هماهنگ نیست. و این، محل اصلی نزاع و تنشی است که سبب ایستایی و بلکه پسرفت جامعه شده است.
ادامه دارد....
✍️ علی زمانیان ... ۰۵ / ۰۷ / ۱۴۰۴
@kherade_montaghed
(بخش دوم)
همانگونه که در بخش اول اشاره شد، در پاسخ به این پرسش که "کار از کجا خراب شد؟" لازم است چهارچوبها و رویکردهای تفسیری را از هم تفکیک کرده و در استقرایی هر چند ناقص، انواع پاسخها را صورتبندی نمود.
در نوبت نخست،
ابتدا پاسخ کسانی مورد وارسی مختصر قرار گرفت که علتالعلل را در "دینی بودن" حکومت خلاصه میکنند و معتقدند که در جهان مدرن امروزین و سلطهی ارزشهای مدرنیته، حکومت دینی، امتناع عملی دارد و اصرار به این شیوه از حکمرانی، کشور را به بنبست عملی کشانده است جایی که اکنون رسیدهایم و دردمندانه چارهای برای آن نمییابیم.
در این نوبت، پاسخ دیگری مورد واکاوی قرار میگیرد:
❗️۲. ایدئولوژیک بودن حکومت
برخی دیگر در علتیابی وضع موجود، ایدئولوژیک بودن نظام سیاسی را علتالعلل به شمار میآورند. از نظر آنان ویژگیهای ایدئولوژیک حکومت، سبب فرسایش جامعه شده و منابع و سرمایههایی که میتوانست در خدمت رشد و آبادانی کشور باشد، پای آرمانگراییهای ایدئولوژیک قربانی کرد.
✅ در این دیدگاه قرابتی است میان حکومت دینی و حکومت ایدئولوژیک. اما با همهی تشابهاتشان، دو سنخ متفاوت نظام حکمرانی محسوب میشوند. به نحوی که میتوان نظام ایدئولوژیک را به دینی و غیر دینی بودن تفکیک کرد:
نظامهای ایدئولوژیک غیر دینی یا سکولار. مانند نظامهای مبتنی بر ایدئولوژی ناسیونالیسم
و نظامهای ایدئولوژیک دینی مانند ایران
🔻 مهمترین ویرگی نظامهای ایدئولوژیک:
تقریر یک "رژیم حقیقت" و تحمیل آن به جامعه
تقدم ایدئولوژی بر مصلحت و منافع ملی
فقدان انعطافپذيري عقلانی
طلب اطاعت بیچون و چرا از قدرت
مهندسی اجتماعی بر مبنای آرمانشهرگرایی
نقدناپذیری سیستم
ترجیح آرزواندیشی بر واقعبینی
دوقطبیسازی جهان به خیر و شر
نظام ایدئولوژیک، ساختاری بریده از خواست و رضایت مردم دارد و یک سویه و از منظر بالا به پایین، سیاستگذاری میکند و از مردم، فقط تبعیت و وفاداری میخواهد.
در چنین چهارچوبی است که بنبستها و شکستها رو به فزونی خواهد گذاشت.
در این افق تحلیلی، نظام ایدلوژیک، عمدتا مبتنی بر طرحوارهای از آرمانشهر ذهنی است. به این معنا که "آرمانگرایی ایدئولوژیک" به جای "عقلانیت واقعگرایانه" عمل میکند. در این حالت و وضعیت است که حکمرانان نه براساس واقعیت جهان بشری، و نه براساس امکانها و تواناییهای واقعا موجود و....، که با تکیه بر آرمانهای ذهنی و ارزشهای ایدئولوژیک خویش، حرکت میکنند.
✅ کسانی که نظام را ایدئولوژیک میدانند، مهمترین اشکال بنیادین حکمرانی حاکم را سه چیز میدانند:
➖اولا، تقدم و ترجیح "ایدئولوژی" بر "انسان" است. در نتیجهی چنین الویتی است که درد و رنج مردمان نادیده گرفته میشود. و هر درد و رنجی در مقابل آرمان ایدئولوژیک، رنگ میبازد.
➖ثانیا، واقعگریزی" است که سبب گشته است واقعیت، در سایهی آرزوهای شیرین، اما ناممکن، کم ارزش شناخته شده و دیده نشود. این در حالی است که سیاست، اساسا مبتنی بر فهم و شناخت واقعیت و نیز در محاسبه گرفتن واقعیت در هنگام سیاستگذاری در روند حکمرانی است.
نظامهای ایدئولوژیک، با تنظیم یک "رژیم حقیقت" مبتنی بر ارزشهای ذهنی، "آزادی" را در تنگنای نفسگیر گرفتار میکنند تا واقعیتها بیان نشود و خدشهای بر باورهای خیالی و آرزوهای شیرین ایدئولوژیک وارد نگردد.
➖ثالثا، با تکیه بر "رژیم حقیقت" خودساخته، تلاش میکند تکثر و تفاوت جامعه را بزداید. به تعبیر دیگر، جامعه را در تراز ارزشهای ایدئولوژیک خود مهندسی نماید.
خلاصهی کلام کسانی که ایدئولوژیک بودن نظام را علتالعلل وضع نابسامان موجود میدانند، این است که نظام سیاسی ایران، با روشی غیرمنعطف، در پی اجرا کردن نقشهای غیرواقعبینانه است که از جهان ارزشی ایدئولوژیک خود استخراج کرده و در نتیجه، مداوما، کشور را با بحرانهای متوالی مواجه کرده است. از این منظر، کشور و ساکناناش، زندانی چهارچوب آرمانی و قفسی از ارزشهای ایدئولوژی آرمانشهرگرایی گرفتار شده است. زیرا حاکمیت، میخواهد جامعه را درون آرزوهای خویش تثبیت و تحکیم کند تا بتواند آن را "مهندسی" نماید.
✅ از آنجایی که استانداردسازی جامعه، منطبق بر چهارچوب از پیش تعیین شده ممکن نیست، چالش اصلی این شیوه از حکمرانی، نزاع میان تغییر و تحولات اجتماعی با انتظارات ایدئولوژیک حکمرانان است.
به سخن دیگر، جامعه در جنبوجوش خود، دچار دگرگونی و تحول شده و دایما سایز جامعه و فرهنگ تغییر میکند، اما حاکمیت تلاش میکند قبایی معین و برساخته از ارزشهای خود را بر قامت جامعه و فرهنگ بپوشاند. قبایی که با سایز جامعه هماهنگ نیست. و این، محل اصلی نزاع و تنشی است که سبب ایستایی و بلکه پسرفت جامعه شده است.
ادامه دارد....
✍️ علی زمانیان ... ۰۵ / ۰۷ / ۱۴۰۴
@kherade_montaghed
❤1👍1
🔺بخشی از یک پازل بزرگ!
بالاخره از امشب مکانیسم ماشه و تحریمها و قطعنامههای سازمان ملل فعال میشوند. این تشدید تنش قبل از آن که تبیین شود حامل چه پیامدها و تبعاتی است، جهت و دورنمای رویکرد غرب در قبال ایران و ورود مناقشه میان دو طرف را به پرتنشترین دوره خود نشان میدهد.
این که اروپا حتی حاضر نشد با تمدید قطعنامه 2231 چند ماه دیگر صبر کند که شاید در مذاکرات گشایشی حاصل شود و کلا بیخیال توافق قاهره میان آژانس و ایران به عنوان اندک شانس تمدید قطعنامه شد، نشانگر حساستر شدن شرایط، محاسبات متفاوت آن نسبت به گذشته و درعین حال نوعی عجله و شتاب است. درک سرّ این تعجیل اروپا برای فهم گامهای بعدی آنها مهم است.
در واقع، فعالسازی مکانیسم ماشه فراتر از مساله برنامه هستهای ایران و با کلیت منازعه میان ایران و غرب و همه پروندهها و مسائل آن مرتبط است.
در کنار فاکتورهای پیشگفته، این اقدام سه کشور اروپایی را میتوان محصول تلاقی سه عامل دیگر نیز پنداشت:
نخست هماهنگی با دولت ترامپ؛ با وجود اختلافنظرهای اروپا، اسرائیل و آمریکا درباره پارهای مسائل و موضوعات، اما به نظر میرسد که درباره پرونده ایران تا حدود زیادی اتفاق نظر دارند. این مساله در نوعی حمایت ضمنی این کشورها از جنگ 12 روزه اسرائیل و حملات آمریکا به تاسیسات هستهای ایران نمود داشت. بنابراین میتوان گفت که بازگرداندن قطعنامههای شورای امنیت بخشی از پازلی بزرگ است که با جنگ ژوئن گذشته با سرعت و شدت بیشتری در حال شکلگیری است.
عامل دوم به تغییر نگرش اروپا نسبت به مفهوم امنیت پس از جنگ اوکراین بازمیگردد که از نظر اروپاییها، ایران در آن دخالت دارد. از این منظر، تصمیم تروئیکای اروپایی ادامه طبیعی مواضع تند آنها در دو سال اخیر میباشد که احیانا شدیدتر از آمریکا هم بوده و به نظر میرسد از مدتها قبل مترصد فرا رسیدن چنین فرصتی بودهاند.
از این زاویه، بعید نیست که تغییر رویکرد یا حداقل تغییر لحن اخیر ترامپ در قبال جنگ اوکراین، نتیجه نوعی هماهنگی بيشتر میان آمریکا و اروپا درباره ایران و روسیه باشد؛ به این معنا که اروپا در موضوع ایران کاملاً همسو با آمریکا حرکت کند و در مقابل، ترامپ در موضوع اوکراین و در قبال روسیه، توجه بیشتری به دغدغههای اروپا نشان دهد. کما این که شرط اروپا برای از سرگیری مذاکرات با آمریکا نیز موید این هماهنگی و همپوشانی است.
عامل سوم به تلاش برای بازتعادل در سیاست اروپا نسبت به اسرائیل مربوط میشود. در ماههای اخیر و بهویژه در هفتههای گذشته، برخی متحدان اروپایی اسرائیل با شناسایی کشور فلسطین و انتقادهای تند از ادامه جنگ و نسلکشی در غزه، نارضایتی شدید تلآویو را برانگیختند. از نگاه اسرائیل، این اقدامها نشانهای از فاصله گرفتن اروپاست. در چنین وضعی، خودداری از فعالکردن «اسنپبک» میتوانست شکاف میان دو طرف را بیشتر کند و پیامدهایی بههمراه داشته باشد. بنابراین، به نظر میرسد یکی از انگیزههای اصلی سه کشور اروپایی برای فعالکردن «اسنپبک» این بوده که سیاست خود در قبال اسرائیل را متعادل کنند و جلوی آسیب بیشتر به روابطشان را بگیرند.
در کل، شرایط نسبت به قبل خیلی متفاوت شده است و دیگر شیوههای گذشته در مواجهه با وضعیت امروز پاسخگو نیست و اساسا هم انتخابها و گزینهها نیز روز به روز محدودتر شده و میشوند. وقتی منازعه وارد فاز نظامی میشود، یعنی قبح خیلی از کارها شکسته شده و شرایط به طور بنیادین تغییر کرده است.
در گذشته قبل از این قبحشکنیها به ویژه در دوره بایدن فرصت موفقیت دیپلماسی دوجانبه مبتنی بر قِسمی «برد-برد» بیشتر بود که از دست رفت؛ اما امروز با آمدن ترامپ و به ویژه با حملات، بیشتر منطق زور و واقعگرایی حاکم است تا زور منطق و در چنین شرایطی و پس از تغییر ادراکها، دیپلماسی دو جانبه جای خود را به دیپلماسی یکجانبه و مشروط میدهد. امروز ترامپ خود را در موضع قدرت میبیند و مذاکره و دیپلماسی از نظر او به معنای چانهزنی برای رسیدن به توافقی مورد رضایت طرفین نیست، بله امضای توافقی مطلوب او برای گرفتن حداکثر امتیازات در همه پروندههای مورد مناقشه است.
#صابر_گل_عنبری
@Salehnikbakht
بالاخره از امشب مکانیسم ماشه و تحریمها و قطعنامههای سازمان ملل فعال میشوند. این تشدید تنش قبل از آن که تبیین شود حامل چه پیامدها و تبعاتی است، جهت و دورنمای رویکرد غرب در قبال ایران و ورود مناقشه میان دو طرف را به پرتنشترین دوره خود نشان میدهد.
این که اروپا حتی حاضر نشد با تمدید قطعنامه 2231 چند ماه دیگر صبر کند که شاید در مذاکرات گشایشی حاصل شود و کلا بیخیال توافق قاهره میان آژانس و ایران به عنوان اندک شانس تمدید قطعنامه شد، نشانگر حساستر شدن شرایط، محاسبات متفاوت آن نسبت به گذشته و درعین حال نوعی عجله و شتاب است. درک سرّ این تعجیل اروپا برای فهم گامهای بعدی آنها مهم است.
در واقع، فعالسازی مکانیسم ماشه فراتر از مساله برنامه هستهای ایران و با کلیت منازعه میان ایران و غرب و همه پروندهها و مسائل آن مرتبط است.
در کنار فاکتورهای پیشگفته، این اقدام سه کشور اروپایی را میتوان محصول تلاقی سه عامل دیگر نیز پنداشت:
نخست هماهنگی با دولت ترامپ؛ با وجود اختلافنظرهای اروپا، اسرائیل و آمریکا درباره پارهای مسائل و موضوعات، اما به نظر میرسد که درباره پرونده ایران تا حدود زیادی اتفاق نظر دارند. این مساله در نوعی حمایت ضمنی این کشورها از جنگ 12 روزه اسرائیل و حملات آمریکا به تاسیسات هستهای ایران نمود داشت. بنابراین میتوان گفت که بازگرداندن قطعنامههای شورای امنیت بخشی از پازلی بزرگ است که با جنگ ژوئن گذشته با سرعت و شدت بیشتری در حال شکلگیری است.
عامل دوم به تغییر نگرش اروپا نسبت به مفهوم امنیت پس از جنگ اوکراین بازمیگردد که از نظر اروپاییها، ایران در آن دخالت دارد. از این منظر، تصمیم تروئیکای اروپایی ادامه طبیعی مواضع تند آنها در دو سال اخیر میباشد که احیانا شدیدتر از آمریکا هم بوده و به نظر میرسد از مدتها قبل مترصد فرا رسیدن چنین فرصتی بودهاند.
از این زاویه، بعید نیست که تغییر رویکرد یا حداقل تغییر لحن اخیر ترامپ در قبال جنگ اوکراین، نتیجه نوعی هماهنگی بيشتر میان آمریکا و اروپا درباره ایران و روسیه باشد؛ به این معنا که اروپا در موضوع ایران کاملاً همسو با آمریکا حرکت کند و در مقابل، ترامپ در موضوع اوکراین و در قبال روسیه، توجه بیشتری به دغدغههای اروپا نشان دهد. کما این که شرط اروپا برای از سرگیری مذاکرات با آمریکا نیز موید این هماهنگی و همپوشانی است.
عامل سوم به تلاش برای بازتعادل در سیاست اروپا نسبت به اسرائیل مربوط میشود. در ماههای اخیر و بهویژه در هفتههای گذشته، برخی متحدان اروپایی اسرائیل با شناسایی کشور فلسطین و انتقادهای تند از ادامه جنگ و نسلکشی در غزه، نارضایتی شدید تلآویو را برانگیختند. از نگاه اسرائیل، این اقدامها نشانهای از فاصله گرفتن اروپاست. در چنین وضعی، خودداری از فعالکردن «اسنپبک» میتوانست شکاف میان دو طرف را بیشتر کند و پیامدهایی بههمراه داشته باشد. بنابراین، به نظر میرسد یکی از انگیزههای اصلی سه کشور اروپایی برای فعالکردن «اسنپبک» این بوده که سیاست خود در قبال اسرائیل را متعادل کنند و جلوی آسیب بیشتر به روابطشان را بگیرند.
در کل، شرایط نسبت به قبل خیلی متفاوت شده است و دیگر شیوههای گذشته در مواجهه با وضعیت امروز پاسخگو نیست و اساسا هم انتخابها و گزینهها نیز روز به روز محدودتر شده و میشوند. وقتی منازعه وارد فاز نظامی میشود، یعنی قبح خیلی از کارها شکسته شده و شرایط به طور بنیادین تغییر کرده است.
در گذشته قبل از این قبحشکنیها به ویژه در دوره بایدن فرصت موفقیت دیپلماسی دوجانبه مبتنی بر قِسمی «برد-برد» بیشتر بود که از دست رفت؛ اما امروز با آمدن ترامپ و به ویژه با حملات، بیشتر منطق زور و واقعگرایی حاکم است تا زور منطق و در چنین شرایطی و پس از تغییر ادراکها، دیپلماسی دو جانبه جای خود را به دیپلماسی یکجانبه و مشروط میدهد. امروز ترامپ خود را در موضع قدرت میبیند و مذاکره و دیپلماسی از نظر او به معنای چانهزنی برای رسیدن به توافقی مورد رضایت طرفین نیست، بله امضای توافقی مطلوب او برای گرفتن حداکثر امتیازات در همه پروندههای مورد مناقشه است.
#صابر_گل_عنبری
@Salehnikbakht
❤2👍2
🔷 "چه خبر؟"
🔸 زیستن در فضای تهدید
✍️ علی زمانیان
یکی از موقعیتهای زجرآور، این است که آدمی نداند قرار است چه اتفاقی بیفتد و قرار است چه بشود. نتواند آینده را پیشبینی کند، (نه آیندهای دور را که همین روزهای پیش رو را.) در شرایط طاقتفرسا ناشی از فشارهای اقتصادی، تحریمها و معلق میان فضای تیره و تار و مبهم که چشم عقل، نمیتواند پیش پای خود را ببیند و محاسبه کند، سردرگمی و پریشانی، گریبان همه را میگیرد.
❓تا کنون آیا به این پرسش دو کلمهای که در دیدارها، مکرر از یکدیگر میپرسیم، تامل کردهاید؟: "چه خبر؟" و با این که میدانیم طرف مقابل، دسترسی به هیچ خبری ندارد اما تکرار میکنیم: "چه خبر؟"
"چه خبر؟" یعنی من نگرانم. مضطربم. تو هم آیا مثل من نگرانی؟".
پاسخ معمول هم چنین است: "هیچی، همه چی رو به راه است".
این پاسخ، واکنشی هوشیارانه است برای کاستن از نگرانی دیگری و همدلی با او، به این معنا که «بگذار وانمود کنیم همه چیز خوب است".
"چه خبر؟"، یک پرسش نیست. سوالی نیست که منتظر جوابش باشیم. بازتاب دلهرهای است از بیثباتی روزگاری لغزان که چون دالانی تاریک، انتهایش معلوم نیست. "چه خبر؟" تجربهی تلخ تاریخی مردمانی است که رخدادها و اتفاقات، همچون بهمن، به ناگاه برسرشان آوار میشود.
✅ "نه مذاکره، نه جنگ، نه صلح"، دقیقا یک نمونه از همین موقعیتها است. شرایطی که همه چیز به حالت تعلیق درمیآید. چرخ زندگی در گل و لای ابهام و تیرگی از حرکت باز میایستد و از آن همه پرسشها و مسئلههای بنیادین آدمی، فقط یک "پرسش کشنده" باقی میماند: آیا میدانید "چه میشود؟" و من باید چه کنم؟
زندگی در سایهی غمانگیز "نه جنگ، نه صلح"، پژمرده شده و دلهرهای عمیق و اضطرابی وسیع، خود را در قالب پرسشی بیپاسخ بازنمایی میکند: "چه میشود؟" و هیچ کس نمیداند قرار است چه بشود. این گونه است که بتدریج، زندگی به تعلیق در میآید و سامان پیشین خود را از دست میدهد.
زندگی در تعلیق، همچون راه رفتن ماشینی است در جادهای پرپیچوخم و پرتگاهی مهیب، مه گرفته و تاریک، که باید حرکت کند، اما هر لحظه ممکن است به دره پرتاب شود.
شرایط "نه مذاکره، نه جنگ و نه صلح"، زیستن پویا و مطمئن را به محاق میبرد. گمان میکنم چنین شرایطی اگر اثراتش از جنگ بیشتر و مخربتر نباشد، کمتر هم نیست. دست کم در زمان جنگ، با همهی سنگینی و تهدیدش، تکلیف افراد معلوم است و انتظارات فردی و اجتماعی، با شرایط جنگ تنظیم میشود. اما هنگامی که قطار زندگی در ایستگاه "نه جنگ، نه صلح" از حرکت بازمیماند، شهروندان در سردرگمی ویران کننده، و در شرایط غیرقابل پیشبینی، امکان هرگونه برنامهریزی (حتی برنامهریزی کوتاهمدت)، و حرکت رو به جلو را از دست میدهند. تولید، سرمایهگذاری، توسعه و پیشرفت و ... نیمه تعطیل و گاهی کاملا متوقف میشود.
🔻 برزخ "نه مذاکره، جنگ نه صلح"، تبعات منفی فراوانی دارد. از آن میان چهار اثر، مهمترین است:
❗️اول، پیشبینیناپذیر شدن اوضاع.
آیندهی غیرقابل پیشبینی، خودش به سه مسئله منتهی میگردد:
➖ ترس و دلنگرانی از این که چه خواهد شد.
➖گسترش فضای بیتصمیمی و بیعملی
➖ کند شدن روند حیات اجتماعی و فرسوده شدن مناسبات اجتماعی
❗️دوم، گسترش حس ناتوانی،
افراد، حس دردناکی از ناتوانی در کنترل و مهار اوضاع را در خود، تجربه میکنند. احساس ناتوانی نیز واجد پیامدهایی است نظیر:
➖ حس بدبینی به خود و شرمسار از اینکه نمیتوانند شرایط را کنترل و مدیریت کرد.
➖ تنفر از کسانی که مسبب چنین اوضاعی شدهاند.
➖ حس تحقیرشدگی از ناتوانی و این تعبیر خیام که، "ما لعبتکانیم و فلک لعبتباز"
➖ تقدیرگرایی و انفعال در برابر سرنوشت
❗️سوم، گسترش آسیبهای روانی و اجتماعی
➖ به علت رکود مالی و استیصال اجتماعی، نرخ آسیبهای اجتماعی مانند دزدی، طلاق، زورگیری و ... افزایش مییابد
➖ کاهش راندمان کاری و افزایش انفعال فردی و اجتماعی
➖ حس ناامیدی و بنبست، اضطراب از آینده، نگرانی و در پی آن بیماریهای افزایش روانشناختی.
❗️و بالاخره چهارم، توقف زندگی،
➖ کاهش انگیزهی زندگیخواهی
➖ کاهش مراودات و مناسبات اقتصادی و اجتماعی
➖و در نتیجه، افزایش مهاجرت
نه به "مذاکره"، "جنگ" و "صلح"، مواجههای سلبی با شرایط است. اما جامعه نیازمند رویکرد ایجابی به اتفاقات هم هست. برای شکلگیری رویکرد ایجابی، پاسخ تصمیمگیران به این پرسش اساسی چیست که: "چه باید کرد؟"
مزاجِ دَهر تَبَه شد در این بلا حافظ
کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی؟
(حافظ)
@Salehnikbakht
🔸 زیستن در فضای تهدید
✍️ علی زمانیان
یکی از موقعیتهای زجرآور، این است که آدمی نداند قرار است چه اتفاقی بیفتد و قرار است چه بشود. نتواند آینده را پیشبینی کند، (نه آیندهای دور را که همین روزهای پیش رو را.) در شرایط طاقتفرسا ناشی از فشارهای اقتصادی، تحریمها و معلق میان فضای تیره و تار و مبهم که چشم عقل، نمیتواند پیش پای خود را ببیند و محاسبه کند، سردرگمی و پریشانی، گریبان همه را میگیرد.
❓تا کنون آیا به این پرسش دو کلمهای که در دیدارها، مکرر از یکدیگر میپرسیم، تامل کردهاید؟: "چه خبر؟" و با این که میدانیم طرف مقابل، دسترسی به هیچ خبری ندارد اما تکرار میکنیم: "چه خبر؟"
"چه خبر؟" یعنی من نگرانم. مضطربم. تو هم آیا مثل من نگرانی؟".
پاسخ معمول هم چنین است: "هیچی، همه چی رو به راه است".
این پاسخ، واکنشی هوشیارانه است برای کاستن از نگرانی دیگری و همدلی با او، به این معنا که «بگذار وانمود کنیم همه چیز خوب است".
"چه خبر؟"، یک پرسش نیست. سوالی نیست که منتظر جوابش باشیم. بازتاب دلهرهای است از بیثباتی روزگاری لغزان که چون دالانی تاریک، انتهایش معلوم نیست. "چه خبر؟" تجربهی تلخ تاریخی مردمانی است که رخدادها و اتفاقات، همچون بهمن، به ناگاه برسرشان آوار میشود.
✅ "نه مذاکره، نه جنگ، نه صلح"، دقیقا یک نمونه از همین موقعیتها است. شرایطی که همه چیز به حالت تعلیق درمیآید. چرخ زندگی در گل و لای ابهام و تیرگی از حرکت باز میایستد و از آن همه پرسشها و مسئلههای بنیادین آدمی، فقط یک "پرسش کشنده" باقی میماند: آیا میدانید "چه میشود؟" و من باید چه کنم؟
زندگی در سایهی غمانگیز "نه جنگ، نه صلح"، پژمرده شده و دلهرهای عمیق و اضطرابی وسیع، خود را در قالب پرسشی بیپاسخ بازنمایی میکند: "چه میشود؟" و هیچ کس نمیداند قرار است چه بشود. این گونه است که بتدریج، زندگی به تعلیق در میآید و سامان پیشین خود را از دست میدهد.
زندگی در تعلیق، همچون راه رفتن ماشینی است در جادهای پرپیچوخم و پرتگاهی مهیب، مه گرفته و تاریک، که باید حرکت کند، اما هر لحظه ممکن است به دره پرتاب شود.
شرایط "نه مذاکره، نه جنگ و نه صلح"، زیستن پویا و مطمئن را به محاق میبرد. گمان میکنم چنین شرایطی اگر اثراتش از جنگ بیشتر و مخربتر نباشد، کمتر هم نیست. دست کم در زمان جنگ، با همهی سنگینی و تهدیدش، تکلیف افراد معلوم است و انتظارات فردی و اجتماعی، با شرایط جنگ تنظیم میشود. اما هنگامی که قطار زندگی در ایستگاه "نه جنگ، نه صلح" از حرکت بازمیماند، شهروندان در سردرگمی ویران کننده، و در شرایط غیرقابل پیشبینی، امکان هرگونه برنامهریزی (حتی برنامهریزی کوتاهمدت)، و حرکت رو به جلو را از دست میدهند. تولید، سرمایهگذاری، توسعه و پیشرفت و ... نیمه تعطیل و گاهی کاملا متوقف میشود.
🔻 برزخ "نه مذاکره، جنگ نه صلح"، تبعات منفی فراوانی دارد. از آن میان چهار اثر، مهمترین است:
❗️اول، پیشبینیناپذیر شدن اوضاع.
آیندهی غیرقابل پیشبینی، خودش به سه مسئله منتهی میگردد:
➖ ترس و دلنگرانی از این که چه خواهد شد.
➖گسترش فضای بیتصمیمی و بیعملی
➖ کند شدن روند حیات اجتماعی و فرسوده شدن مناسبات اجتماعی
❗️دوم، گسترش حس ناتوانی،
افراد، حس دردناکی از ناتوانی در کنترل و مهار اوضاع را در خود، تجربه میکنند. احساس ناتوانی نیز واجد پیامدهایی است نظیر:
➖ حس بدبینی به خود و شرمسار از اینکه نمیتوانند شرایط را کنترل و مدیریت کرد.
➖ تنفر از کسانی که مسبب چنین اوضاعی شدهاند.
➖ حس تحقیرشدگی از ناتوانی و این تعبیر خیام که، "ما لعبتکانیم و فلک لعبتباز"
➖ تقدیرگرایی و انفعال در برابر سرنوشت
❗️سوم، گسترش آسیبهای روانی و اجتماعی
➖ به علت رکود مالی و استیصال اجتماعی، نرخ آسیبهای اجتماعی مانند دزدی، طلاق، زورگیری و ... افزایش مییابد
➖ کاهش راندمان کاری و افزایش انفعال فردی و اجتماعی
➖ حس ناامیدی و بنبست، اضطراب از آینده، نگرانی و در پی آن بیماریهای افزایش روانشناختی.
❗️و بالاخره چهارم، توقف زندگی،
➖ کاهش انگیزهی زندگیخواهی
➖ کاهش مراودات و مناسبات اقتصادی و اجتماعی
➖و در نتیجه، افزایش مهاجرت
نه به "مذاکره"، "جنگ" و "صلح"، مواجههای سلبی با شرایط است. اما جامعه نیازمند رویکرد ایجابی به اتفاقات هم هست. برای شکلگیری رویکرد ایجابی، پاسخ تصمیمگیران به این پرسش اساسی چیست که: "چه باید کرد؟"
مزاجِ دَهر تَبَه شد در این بلا حافظ
کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی؟
(حافظ)
@Salehnikbakht
❤2
Forwarded from جواد پرتوی فر
🔴 مردان بزرگ آفریننده نيستند بلکه قابله اند
👤هگل اندیشه را «روح زمانه»می نامید.
از نظر او همۀ افکار و احساسات یک زمان، روح آن عصر را تشکیل می دهد و هر چیزی در تاریخ نتیجۀ آن است.
هگل عقیده دارد که :
" مردان بزرگ تنها وقتی مؤثر بودهاند که ندانسته آلت«روح زمان»شدهاند.اگر مرد فوق العاده ای با روح زمان سازگار نباشد ضایع می گردد و بهتر آن است که هرگز نمیبود.آن فرزندی که نابغه می شمارندش از پیشینیانش بزرگتر نیست؛این پیشنیان هر کدام سنگی بر روی بنا نهادهاند و نابغۀ خلف این خوشبختی را دارد که آخر از همه می رسد و سنگ آخر طاق بنا را می گذارد و بنا به نام او تمام می شود.چنین اشخاصی از افکار کلی که در روایای وجودشان است آگاهی ندارند ولی نیازمندی های زمان را خوب می شناسند و می دانند که دنیا مستعد قبول چه چیزی است.از این روی مردان بزرگ آفریننده نیستند بلکه قابله اند و زمانه را کمک می کنند تا آنچه را که از مدتی پیش در رحمش رشد کرده است بزاید."
در حقیقت هگل معتقد بود این تاریخ است که مردان بزرگ را می سازد نه بالعکس...
کانال اندیشه و تفکر در تلگرام 👇
https://www.tg-me.com/andishe_tafakor
کانال ۱ ، ۲ ، ۳ اندیشه و تفکر در واتساپ 👇
https://chat.whatsapp.com/0ZQyHeBttp68FfrDvcgjae
👇
https://chat.whatsapp.com/Kq5h76mvgnwEbwzUedKAzz
👇
https://chat.whatsapp.com/K2O0VLkzxH9AL7Ka0tJSm
🔴 مردان بزرگ آفریننده نيستند بلکه قابله اند
👤هگل اندیشه را «روح زمانه»می نامید.
از نظر او همۀ افکار و احساسات یک زمان، روح آن عصر را تشکیل می دهد و هر چیزی در تاریخ نتیجۀ آن است.
هگل عقیده دارد که :
" مردان بزرگ تنها وقتی مؤثر بودهاند که ندانسته آلت«روح زمان»شدهاند.اگر مرد فوق العاده ای با روح زمان سازگار نباشد ضایع می گردد و بهتر آن است که هرگز نمیبود.آن فرزندی که نابغه می شمارندش از پیشینیانش بزرگتر نیست؛این پیشنیان هر کدام سنگی بر روی بنا نهادهاند و نابغۀ خلف این خوشبختی را دارد که آخر از همه می رسد و سنگ آخر طاق بنا را می گذارد و بنا به نام او تمام می شود.چنین اشخاصی از افکار کلی که در روایای وجودشان است آگاهی ندارند ولی نیازمندی های زمان را خوب می شناسند و می دانند که دنیا مستعد قبول چه چیزی است.از این روی مردان بزرگ آفریننده نیستند بلکه قابله اند و زمانه را کمک می کنند تا آنچه را که از مدتی پیش در رحمش رشد کرده است بزاید."
در حقیقت هگل معتقد بود این تاریخ است که مردان بزرگ را می سازد نه بالعکس...
کانال اندیشه و تفکر در تلگرام 👇
https://www.tg-me.com/andishe_tafakor
کانال ۱ ، ۲ ، ۳ اندیشه و تفکر در واتساپ 👇
https://chat.whatsapp.com/0ZQyHeBttp68FfrDvcgjae
👇
https://chat.whatsapp.com/Kq5h76mvgnwEbwzUedKAzz
👇
https://chat.whatsapp.com/K2O0VLkzxH9AL7Ka0tJSm
👍2
Forwarded from اتچ بات
💢بۆ ناوی ئیسلام دەبرێ شێت دەبن... ئیسلام چی بە ئێوە کردووە؟
✍ ئیسماعیل شەمس
🔻سەردێڕی ئەم بابەتە پرسیاری مامۆستا ئەحمەد پنجوێنی، یەکێک لە مامۆستا ئایینییەکانی هەرێمی کوردستان و ئەندامی دامەزرێنەری یەکیەتی زانایانی ئیسلامیی جیهان و یەکگرتووی ئیسلامیی کوردستانە و بابەتی خوارەش وڵامێکی کورتی منە بەم پرسیارە. من نازانم مامۆستا ئەم پرسیارە لە کێ دەکات، بەڵام بە دڵنیایەوە کەسێک وەک من بەردەنگی مامۆستا نیە، چوونکە نە دژی ئیسلامم و نە بە بردنی نێوی ئیسلامیش شێت دەبم. بە پێچەوانە دژی هەرکەسێکم کە سووکایەتی بە ئیسلام و هەر دین و ئایینێکیتر بکات. هەروەها من و کەسانی ڕەخنەگر وەک من نە دزین، نە شەرواڵ پیسین، نە گەندەڵین، نە درۆزنین، نە چەتەین، نە ئارەق خۆرین، نە سەرسەرین، نە تلیاک کێشین، نە بەرەڵڵاین، نە چاومان بە نامووسی خەڵکە، نە ماڵی خەڵک ئەخۆین، بەڵام هەر کات کە کردەوەی بڕێک مۆسۆڵمان بە ناوی ئیسلامەوە دەبینین، شێت کە هیچ ئاواتەخوازین کە زووتر بمرین تا لەمە زۆرتر کردەوەی ئەمانە نەبینین. دەپرسن کێیان؟ دووری بۆ نەڕۆین. چاو لە وێنەکانی دیداری ئەحمەد شەرع و ئەردووغان لە گەڵ ترامپ و خێزانەکەی و پیاسەیان لە شەقامەکانی نیۆیۆرک بکەن؛ ئەویش لەو کاتە کە ئەو هەموو زۆڵمە دژی غەززە دەکرێت. ئێمە دژی ئەو ئیسلام و مۆسۆڵمانیەین کە دەستی ترامپ ماچ دەکات و هیچ شتێک بە کوردی مۆسۆڵمان ڕەوا نابینێت؟ ئەوە نیە قورئان دەفەرمێت مُحَمَّدٌ رَسولُ اللَّهِ وَالَّذينَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ رُحَماءُ بَينَهُم. دەی کوا دۆستی و برایەتی نێوان مۆسۆڵمان و دژایەتی کافر؟ ئەردووغان و جەولانی و ... لە بەر چی کێبەرکێ ئەکەن بۆ دۆستی لە گەڵ ترامپ و ئاشتی تەک نەتانیاهوو؟ خەمی غەززەیانە؟ نا. تەنیا لە بەر ئەوە نەتانیاهوو ئیدی پەلاماری سووریا نەدات و ترامپیش ئێزنیان بدات کە زووتر هێرش بکەنە سەر مۆسۆڵمانی کورد.
🔻دیارە ئەم ویدیۆیە کۆنە و پێش ڕووخانی بەشارە، بەڵام مامۆستا هەر لەوێش ناوی ئەردووغان و ئەمیری قەتەر ناهێنێت. ئەی ئەوان به ترامپ مۆعجێب نین؟ ئەی ئەوان زاڵم نین؛ کاتێک ئەو هەموو پارەیانە دا بە چەکدارانی داعش کە کوبانی و عفرین وێران کەن و ئەو هەموو کوردە مۆسۆڵمانە ئاوارە بکەن و بکۆژن؟ خۆ خەڵکی ئەو شارانە هەموو سەر بە پکک نەبوون، بۆ وایان پێکردن؟ مەگەر ئێستا بە درووستی ناڵێن نابێ لە بەر حەماس، ژن و منداڵی غەززە بکۆژرێت و ئەو شارە خاپوور بکرێت؟ لە بەرچی ئەوە بۆ کوبانی و عفرین و کوردستان ڕەوا نابینن؟ مامۆستا گیان ئەم بان و دوو کەش و هەوایە و کردەوەی ئەم جۆرە مۆسۆڵمانانەیە کە بڕێک کەس ناچار دەکات بپرسن ئایا ئەمە ئیسلامە و مەگەر کورد، مۆسۆڵمان نیە؟ بۆ عەرەب 30 دەوڵەت و تۆرک 10 دەوڵەتی هەیە، بەڵام دەوڵەت کە هیج؛ لامەرکەزیەتێکی هیچ و پووچیش بۆ کوردی ڕۆژئاوا ڕەوا نابینن و نقەیێک لە هیچ عالمێکی مۆسۆڵمانیش دەرنایێت؟ ئەم نووسراوەی من بۆ بەرگری لە کەسانێکە کە ئیسلامیان خۆش دەوێ، بەڵام کاتێک چاویان بەم بە ناو ئیسلامانە ئەکەوێت لە داخانا پێیان خۆشە بمرن. مامۆستا گیان ئێمەمانان تاوانبار مەکە. بە خوا ئێمە هیچ کام لەوانە تۆ ئەڵێی نین، بەڵام هاوکات ڕەخنە لەو ئیسلام و مۆسۆڵمانیە ئەگرین کە هەر کەس بە نێویەوە لە عیراق و شام و ئەنادۆڵ حۆکمی کردووە،کوردیشی کۆشتووە و تاڵان و دەربدەریشی کردووە. خەڵکی ئەم سەردەمە ئیدی وەک سەید جەمال و ڕەشید ڕەزا ئیسلام و مۆسۆڵمان لە یەکتر جیا ناکەنەوە و ئیسلام بەوە دەزانن کە لە واتە و نووسراوە و کردەوەی فەرمانڕەوایان و زانایانی مۆسۆڵمان دەبیسن و دەخوێنن و دەبینن . بەڵێ خەڵکی سەردەمی خانی و نالی و شێخ عوبەیدۆڵڵا و قازی و ئەو هەموە عالمە کوردە کە ئێوە بە درووستی ئاماژەیان پێدەکەن دەیانبینی کە ئەوان هەم عالمی ئیسلامن و هەم دژە زۆڵم وخەمخۆری خاک و خەڵکی خۆیانن، بەڵام ئەمڕۆ چی؟ خەڵک دەبینن کە ئەو هەموە زۆڵمە بە کورد دەکرێت، بە فەلەستینی دەکرێت، بەڵام ئەوان چی دەکەن؟ کورد کە هیچ؛ بۆ فەلەستینیش تەنیا نزا دەکەن و لە خوا و خەڵک دەپاڕێنەوە کە یارمەتی خەڵکی غەززە بدات.حاکمەکانیش لە ترامپ دەپاڕێنەوە کە دڵی نەرم بێت و نەهێڵێت نەتانیاهوو لەمە زیاتر زۆڵم و زۆر بکات. کوا جیهاد و کوا موجاهید و کوا ٱشداء علی الکفار؟ کوا "ٳن الله لا يُغيّر ما بقوم حتى يغيروا ما بأنفسهم"؟ لە بەرچی بۆ شەڕ تەک کوردی هەژار هەمیشە ئامادەن، بەڵام جۆرئەتی تەقاندنی فیشەکێکیان بەرۆ ئیسرائیل نیە؟
🔻مامۆستا گیان خۆزگە ئێوە لە خۆتبەی دواییتان هەر بەو ڕاشکاویە لە فەرمانڕەوایانی مۆسۆڵمان و یەکیەتی زانایانی ئیسلامیی جیهان بپرسن کە بۆ ناوی کورد دەبرێ شێت دەبن..؟! کورد چی بە ئێوە کردووە؟ بۆ لە بەر دژایەتی کورد ئامادەن لە گەل جوولەکە و مەسیحی و گاوپەرەست و مێشک و مارخۆر ببنە دۆست؟
https://www.tg-me.com/kurdistanname
✍ ئیسماعیل شەمس
🔻سەردێڕی ئەم بابەتە پرسیاری مامۆستا ئەحمەد پنجوێنی، یەکێک لە مامۆستا ئایینییەکانی هەرێمی کوردستان و ئەندامی دامەزرێنەری یەکیەتی زانایانی ئیسلامیی جیهان و یەکگرتووی ئیسلامیی کوردستانە و بابەتی خوارەش وڵامێکی کورتی منە بەم پرسیارە. من نازانم مامۆستا ئەم پرسیارە لە کێ دەکات، بەڵام بە دڵنیایەوە کەسێک وەک من بەردەنگی مامۆستا نیە، چوونکە نە دژی ئیسلامم و نە بە بردنی نێوی ئیسلامیش شێت دەبم. بە پێچەوانە دژی هەرکەسێکم کە سووکایەتی بە ئیسلام و هەر دین و ئایینێکیتر بکات. هەروەها من و کەسانی ڕەخنەگر وەک من نە دزین، نە شەرواڵ پیسین، نە گەندەڵین، نە درۆزنین، نە چەتەین، نە ئارەق خۆرین، نە سەرسەرین، نە تلیاک کێشین، نە بەرەڵڵاین، نە چاومان بە نامووسی خەڵکە، نە ماڵی خەڵک ئەخۆین، بەڵام هەر کات کە کردەوەی بڕێک مۆسۆڵمان بە ناوی ئیسلامەوە دەبینین، شێت کە هیچ ئاواتەخوازین کە زووتر بمرین تا لەمە زۆرتر کردەوەی ئەمانە نەبینین. دەپرسن کێیان؟ دووری بۆ نەڕۆین. چاو لە وێنەکانی دیداری ئەحمەد شەرع و ئەردووغان لە گەڵ ترامپ و خێزانەکەی و پیاسەیان لە شەقامەکانی نیۆیۆرک بکەن؛ ئەویش لەو کاتە کە ئەو هەموو زۆڵمە دژی غەززە دەکرێت. ئێمە دژی ئەو ئیسلام و مۆسۆڵمانیەین کە دەستی ترامپ ماچ دەکات و هیچ شتێک بە کوردی مۆسۆڵمان ڕەوا نابینێت؟ ئەوە نیە قورئان دەفەرمێت مُحَمَّدٌ رَسولُ اللَّهِ وَالَّذينَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ رُحَماءُ بَينَهُم. دەی کوا دۆستی و برایەتی نێوان مۆسۆڵمان و دژایەتی کافر؟ ئەردووغان و جەولانی و ... لە بەر چی کێبەرکێ ئەکەن بۆ دۆستی لە گەڵ ترامپ و ئاشتی تەک نەتانیاهوو؟ خەمی غەززەیانە؟ نا. تەنیا لە بەر ئەوە نەتانیاهوو ئیدی پەلاماری سووریا نەدات و ترامپیش ئێزنیان بدات کە زووتر هێرش بکەنە سەر مۆسۆڵمانی کورد.
🔻دیارە ئەم ویدیۆیە کۆنە و پێش ڕووخانی بەشارە، بەڵام مامۆستا هەر لەوێش ناوی ئەردووغان و ئەمیری قەتەر ناهێنێت. ئەی ئەوان به ترامپ مۆعجێب نین؟ ئەی ئەوان زاڵم نین؛ کاتێک ئەو هەموو پارەیانە دا بە چەکدارانی داعش کە کوبانی و عفرین وێران کەن و ئەو هەموو کوردە مۆسۆڵمانە ئاوارە بکەن و بکۆژن؟ خۆ خەڵکی ئەو شارانە هەموو سەر بە پکک نەبوون، بۆ وایان پێکردن؟ مەگەر ئێستا بە درووستی ناڵێن نابێ لە بەر حەماس، ژن و منداڵی غەززە بکۆژرێت و ئەو شارە خاپوور بکرێت؟ لە بەرچی ئەوە بۆ کوبانی و عفرین و کوردستان ڕەوا نابینن؟ مامۆستا گیان ئەم بان و دوو کەش و هەوایە و کردەوەی ئەم جۆرە مۆسۆڵمانانەیە کە بڕێک کەس ناچار دەکات بپرسن ئایا ئەمە ئیسلامە و مەگەر کورد، مۆسۆڵمان نیە؟ بۆ عەرەب 30 دەوڵەت و تۆرک 10 دەوڵەتی هەیە، بەڵام دەوڵەت کە هیج؛ لامەرکەزیەتێکی هیچ و پووچیش بۆ کوردی ڕۆژئاوا ڕەوا نابینن و نقەیێک لە هیچ عالمێکی مۆسۆڵمانیش دەرنایێت؟ ئەم نووسراوەی من بۆ بەرگری لە کەسانێکە کە ئیسلامیان خۆش دەوێ، بەڵام کاتێک چاویان بەم بە ناو ئیسلامانە ئەکەوێت لە داخانا پێیان خۆشە بمرن. مامۆستا گیان ئێمەمانان تاوانبار مەکە. بە خوا ئێمە هیچ کام لەوانە تۆ ئەڵێی نین، بەڵام هاوکات ڕەخنە لەو ئیسلام و مۆسۆڵمانیە ئەگرین کە هەر کەس بە نێویەوە لە عیراق و شام و ئەنادۆڵ حۆکمی کردووە،کوردیشی کۆشتووە و تاڵان و دەربدەریشی کردووە. خەڵکی ئەم سەردەمە ئیدی وەک سەید جەمال و ڕەشید ڕەزا ئیسلام و مۆسۆڵمان لە یەکتر جیا ناکەنەوە و ئیسلام بەوە دەزانن کە لە واتە و نووسراوە و کردەوەی فەرمانڕەوایان و زانایانی مۆسۆڵمان دەبیسن و دەخوێنن و دەبینن . بەڵێ خەڵکی سەردەمی خانی و نالی و شێخ عوبەیدۆڵڵا و قازی و ئەو هەموە عالمە کوردە کە ئێوە بە درووستی ئاماژەیان پێدەکەن دەیانبینی کە ئەوان هەم عالمی ئیسلامن و هەم دژە زۆڵم وخەمخۆری خاک و خەڵکی خۆیانن، بەڵام ئەمڕۆ چی؟ خەڵک دەبینن کە ئەو هەموە زۆڵمە بە کورد دەکرێت، بە فەلەستینی دەکرێت، بەڵام ئەوان چی دەکەن؟ کورد کە هیچ؛ بۆ فەلەستینیش تەنیا نزا دەکەن و لە خوا و خەڵک دەپاڕێنەوە کە یارمەتی خەڵکی غەززە بدات.حاکمەکانیش لە ترامپ دەپاڕێنەوە کە دڵی نەرم بێت و نەهێڵێت نەتانیاهوو لەمە زیاتر زۆڵم و زۆر بکات. کوا جیهاد و کوا موجاهید و کوا ٱشداء علی الکفار؟ کوا "ٳن الله لا يُغيّر ما بقوم حتى يغيروا ما بأنفسهم"؟ لە بەرچی بۆ شەڕ تەک کوردی هەژار هەمیشە ئامادەن، بەڵام جۆرئەتی تەقاندنی فیشەکێکیان بەرۆ ئیسرائیل نیە؟
🔻مامۆستا گیان خۆزگە ئێوە لە خۆتبەی دواییتان هەر بەو ڕاشکاویە لە فەرمانڕەوایانی مۆسۆڵمان و یەکیەتی زانایانی ئیسلامیی جیهان بپرسن کە بۆ ناوی کورد دەبرێ شێت دەبن..؟! کورد چی بە ئێوە کردووە؟ بۆ لە بەر دژایەتی کورد ئامادەن لە گەل جوولەکە و مەسیحی و گاوپەرەست و مێشک و مارخۆر ببنە دۆست؟
https://www.tg-me.com/kurdistanname
Telegram
attach 📎
👍13❤1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مُشت نمونه خروار....
شورای نگهبان با ۱۲ عضو، دارای هتلی ده طبقه با صدها اتاق و تخت و امکانات در مشهد است
@Salehnikbakht
شورای نگهبان با ۱۲ عضو، دارای هتلی ده طبقه با صدها اتاق و تخت و امکانات در مشهد است
@Salehnikbakht
👎3😢3🤣2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اسنپ بک، چه میکند؟!
@Salehnikbakht
@Salehnikbakht
❤3👎1
Forwarded from خرد منتقد
🔵 کار از کجا خراب شد؟
(بخش سوم)
کسانی در پاسخ به این پرسش که کار از کجا خراب شد، چنین پاسخ میدهند: ساختار سیاسی از همان آغاز تاسیس و سپس استقرار، معیوب بوده و فاقد سازگاری درونی و کارآمدی لازم است. ساختاری که علاوه بر نقص، دچار ناهماهنگی درونی است و از این رو همواره تنشهای درون سیستمی او را به ضعف و ناکارآمدی کشانده است
❗️۳. ساختار سیاسی معیوب
قائلان به این پاسخ به موارد زیر اشاره میکنند و آنها را علل اصلی وضعیت موجود برمیشمرند:
✔️ الف) تضاد و دوپارهگی ساختاری، یا همان "حاکمیت دوگانه".
به این معنا که نظام سیاسی حاکم، نه یکپارچه و منسجم که برگرفته از دو شیوهی حکمرانی متضاد است. از یک سو حکمرانی مبتنی بر رای و نظر و رضایت مردم است و از سوی دیگر، حکمرانی مبتنی بر مشروعیت الهی و آسمانی که وظیفهی خود را برقراری حاکمیت الله میداند. حاکمیت دوگانهای که از منظر مشروعیت، "دوپایه" است. مشروعیت زمینی مبتنی برقرارداد اجتماعی و مشروعیت دینی مبتنی بر فقه و شریعت.
این دیدگاه، مصائب و مسایل چند دههی اخیر را نتیجهی نزاع و کشمکش میان دو الگوی حکمرانی مستقر در یک نظام سیاسی میداند.
✔️ ب) فقدان سازوکار پاسخگویی
قائلان به این رویکرد، بر این باورند که سیاستورزی در فضای تیره و تاریک، پنهانی و پشت صحنه، به حاکمان فرصت میدهد که بر تصمیمات غلط و راههای رفتهی اشتباه، پوششی از توجیهات بکشند و آنها را از چشم مردم دور نگه دارند.
شفافیت، یکی از شروط اصلی دموکراسی است. زیرا لازمه و مقدمهی پاسخگویی تصمیمگیران است. در هوای غبارآلود، هر کسی میتواند هر تصمیمی بگیرد و از تبعات آن تصمیم در امان باشد.
هنگامی که در فرهنگ سیاسی، کنش پاسخگویی درج نشده باشد، واضحا مشخص است که ساختار سیاسی معیوب است و همین عیب و نقص، سبب خواهد شد که دههها بگذرد و کشور به سمت هرچه ضعیفتر شدن حرکت کند.
✔️ ج) فقدان مکانیسم کارآمد در حل و فصل منازعات.
در ساختار سیاسی کارآمد، همواره مکانیسمهایی برای حل تنشها و منازعات تعبیه میشود. اما در ساختار نظام سیاسی مستقر در ایران، این مکانیسم یا به صورت کاملا معیوب و یا ناتوان عمل میکند. به نحوی که گویی اساسا تفاوت، اختلاف و منازعه را به رسمیت نمیشناسند و آن را غیرطبیعی تصور میکنند.
از میان چالشها و ناسازگاریها، جدال میان حاکمیت سیاسی و مردم در بارهی آنچه حکم شرعی و فقهی نامیده میشود، از اهمیت بالایی برخوردار است. "حجاب"، صرفا یک نمونه از این نزاع و چالش است.
✔️ د) فقدان مکانیسم "خودانتقادی"
نظامهای سیاسی پویا همچون یک ارگانیسم زنده، دست کم، واجد چهار مولفهی بنیادین هستند که این چهار مولفه، آنها را در برابر تنشها گارانتی میکند.
چهار ویژگی عبارت است از:
اول، نه تنها از نقد منتقدان نمیهراسد، بلکه به استقبال آن میرود، سازوکار قوی درون سیستی "خودانتقادی" دارد. و سامانهی هشداردهندهای دارد که به موقع، بحران را خبر میدهد. نظام هایی که نقد را برنمیتاببند و منتقد را یا نادیده می گیرند و یا او را سرکوب میکنند، در واقع، حسگرهای خود را در مقابل آسیبها از دست میدهد. مانند شخصی که حس لامسهی انگشتان خود را از دست داده باشد. هنگامی که انگشتانش در معرض خطر سوختگی قرار میگیرد، به علت فقدان حسگرهای لازم، دستش خواهد سوخت.
دوم، از انعطاف لازم برای تغییر برخوردارند.
نظامهای منعطف که از تغییر نمیهراسند و با تحولات زمانه سازگار و هماهنگ میشوند. به سخن دیگر، "تغییرپذیرند". زیرا میدانند که جامعه همواره حرکتی رو به جلو دارد و نمیتوان جلو اصلاح، تغییر و تحول آن را سد کرد. از این رو با فهم تحول اجتماعی با ان همسو میشوند.
سوم، دارای قدرت بالای جذب نخبگان هستند.
نظامهای سیاسی پویا، تلاش میکنند با جذب نخبگان به درون ساختار قدرت، دولت قوی داشته باشد. زیرا میدانند اولا، به توانایی های نوظهور جامعه، محتاج هستند و ثانیا، میدانند هرگاه تعداد و حجم نخبگان بیرون حکومت نسبت به نخبگان درون حکومت، افزایش یابد و توازن به هم بخورد، بتدریج حکومت لاغرتر و نحیفتر میشود و قدرتش را از دست میدهد. لازمهی جذب نخبگان، باز بودن مسیر گردش نخبگان در قدرت است.
✍️ علی زمانیان ... ۰۶ / ۰۷ / ۱۴۰۴
@kherade_montaghed
ادامه ⬇️⬇️⬇️
(بخش سوم)
کسانی در پاسخ به این پرسش که کار از کجا خراب شد، چنین پاسخ میدهند: ساختار سیاسی از همان آغاز تاسیس و سپس استقرار، معیوب بوده و فاقد سازگاری درونی و کارآمدی لازم است. ساختاری که علاوه بر نقص، دچار ناهماهنگی درونی است و از این رو همواره تنشهای درون سیستمی او را به ضعف و ناکارآمدی کشانده است
❗️۳. ساختار سیاسی معیوب
قائلان به این پاسخ به موارد زیر اشاره میکنند و آنها را علل اصلی وضعیت موجود برمیشمرند:
✔️ الف) تضاد و دوپارهگی ساختاری، یا همان "حاکمیت دوگانه".
به این معنا که نظام سیاسی حاکم، نه یکپارچه و منسجم که برگرفته از دو شیوهی حکمرانی متضاد است. از یک سو حکمرانی مبتنی بر رای و نظر و رضایت مردم است و از سوی دیگر، حکمرانی مبتنی بر مشروعیت الهی و آسمانی که وظیفهی خود را برقراری حاکمیت الله میداند. حاکمیت دوگانهای که از منظر مشروعیت، "دوپایه" است. مشروعیت زمینی مبتنی برقرارداد اجتماعی و مشروعیت دینی مبتنی بر فقه و شریعت.
این دیدگاه، مصائب و مسایل چند دههی اخیر را نتیجهی نزاع و کشمکش میان دو الگوی حکمرانی مستقر در یک نظام سیاسی میداند.
✔️ ب) فقدان سازوکار پاسخگویی
قائلان به این رویکرد، بر این باورند که سیاستورزی در فضای تیره و تاریک، پنهانی و پشت صحنه، به حاکمان فرصت میدهد که بر تصمیمات غلط و راههای رفتهی اشتباه، پوششی از توجیهات بکشند و آنها را از چشم مردم دور نگه دارند.
شفافیت، یکی از شروط اصلی دموکراسی است. زیرا لازمه و مقدمهی پاسخگویی تصمیمگیران است. در هوای غبارآلود، هر کسی میتواند هر تصمیمی بگیرد و از تبعات آن تصمیم در امان باشد.
هنگامی که در فرهنگ سیاسی، کنش پاسخگویی درج نشده باشد، واضحا مشخص است که ساختار سیاسی معیوب است و همین عیب و نقص، سبب خواهد شد که دههها بگذرد و کشور به سمت هرچه ضعیفتر شدن حرکت کند.
✔️ ج) فقدان مکانیسم کارآمد در حل و فصل منازعات.
در ساختار سیاسی کارآمد، همواره مکانیسمهایی برای حل تنشها و منازعات تعبیه میشود. اما در ساختار نظام سیاسی مستقر در ایران، این مکانیسم یا به صورت کاملا معیوب و یا ناتوان عمل میکند. به نحوی که گویی اساسا تفاوت، اختلاف و منازعه را به رسمیت نمیشناسند و آن را غیرطبیعی تصور میکنند.
از میان چالشها و ناسازگاریها، جدال میان حاکمیت سیاسی و مردم در بارهی آنچه حکم شرعی و فقهی نامیده میشود، از اهمیت بالایی برخوردار است. "حجاب"، صرفا یک نمونه از این نزاع و چالش است.
✔️ د) فقدان مکانیسم "خودانتقادی"
نظامهای سیاسی پویا همچون یک ارگانیسم زنده، دست کم، واجد چهار مولفهی بنیادین هستند که این چهار مولفه، آنها را در برابر تنشها گارانتی میکند.
چهار ویژگی عبارت است از:
اول، نه تنها از نقد منتقدان نمیهراسد، بلکه به استقبال آن میرود، سازوکار قوی درون سیستی "خودانتقادی" دارد. و سامانهی هشداردهندهای دارد که به موقع، بحران را خبر میدهد. نظام هایی که نقد را برنمیتاببند و منتقد را یا نادیده می گیرند و یا او را سرکوب میکنند، در واقع، حسگرهای خود را در مقابل آسیبها از دست میدهد. مانند شخصی که حس لامسهی انگشتان خود را از دست داده باشد. هنگامی که انگشتانش در معرض خطر سوختگی قرار میگیرد، به علت فقدان حسگرهای لازم، دستش خواهد سوخت.
دوم، از انعطاف لازم برای تغییر برخوردارند.
نظامهای منعطف که از تغییر نمیهراسند و با تحولات زمانه سازگار و هماهنگ میشوند. به سخن دیگر، "تغییرپذیرند". زیرا میدانند که جامعه همواره حرکتی رو به جلو دارد و نمیتوان جلو اصلاح، تغییر و تحول آن را سد کرد. از این رو با فهم تحول اجتماعی با ان همسو میشوند.
سوم، دارای قدرت بالای جذب نخبگان هستند.
نظامهای سیاسی پویا، تلاش میکنند با جذب نخبگان به درون ساختار قدرت، دولت قوی داشته باشد. زیرا میدانند اولا، به توانایی های نوظهور جامعه، محتاج هستند و ثانیا، میدانند هرگاه تعداد و حجم نخبگان بیرون حکومت نسبت به نخبگان درون حکومت، افزایش یابد و توازن به هم بخورد، بتدریج حکومت لاغرتر و نحیفتر میشود و قدرتش را از دست میدهد. لازمهی جذب نخبگان، باز بودن مسیر گردش نخبگان در قدرت است.
✍️ علی زمانیان ... ۰۶ / ۰۷ / ۱۴۰۴
@kherade_montaghed
ادامه ⬇️⬇️⬇️
Forwarded from خرد منتقد
چهارم، عقلانیت استراتژیک قوی دارند.
"دنیل لیتل" در کتاب "تبیین در علوم اجتماعی" دو نوع "عقلانیت پارامتریک" و "عقلانیت استراتژیک" را از هم تفکیک میکند.
در نظر "لیتل"، "عقلانیت پارامتریک"، وقتی مطرح میشود که شخص، برای رسیدن به هدفش، مثلا ساختن یک پل و یا ساختن یک خانه، با رقیبی که کنش او را تحت تاثیر قرار دهد و توفیق و یا عدم توفیق او را مشروط کند، روبرو نیست. در این صورت، شخص، کافی است تلاشش را بر محاسبات ساخت پل و یا ساخت خانه، متمرکز کند. اما "عقلانیت استراتژیک" زمانی مطرح میشود که شخص، علاوه برمحاسبات کنش خود برای رسیدن به هدفی که دارد، لازم باشد کنش رقیب را نیز پیشبینی و محاسبه نماید و با توجه به بازی حریف، بازی خود را پیش ببرد. شبیه شطرنج، که بازیکن، هم حرکت خود را محاسبه میکند و هم لازم است حرکت رقیب را پیشبینی نماید. پس از محاسبهی امکانها و مسیرهای مهرهی خود، امکانها و مسیرهای احتمالی حرکت مهره.ی رقیب را نیز به حساب میآورد، آنگاه دست به مهره میشود.
در نظر باورمندان به این که ساختار سیاسی ایران معیوب است، حاکمیت سیاسی، نه تنها قدرت جذب نخبگان را ندارد، بلکه نخبگان را از خود میراند. فاقد انعطاف لازم در برابر تغییر و تحولات جامعه است، زیرا دچار "انجماد ساختاری" است. از نقد میهراسد، سامانهی موثر خودکاوی و خودانتقادی ندارد و خود را در یک "یقین ایدئولوژیک" غرق کرده است. به دیگر عبارت، دچار "انسداد ساختاری" است. هم چنین، گویی در میدان بدون رقیب، بازی میکند، زیرا فاقد عقلانیت استراتژیک موثر است. از این رو بدون محاسبهی تواناییها و امکانهای حریف، تصمیم میگیرد و دست به کنش میزند. به همین خاطر است که اکثر تصمیمات و سیاستهایش در صحنهی بین الملل ناکام میماند.
✅ نتیجهی آن چه از منظر "معیوب بودن ساختار سیاسی"، مطرح شد، این است که حاکمیت سیاسی ایران، دچار نقص و عیب درونی است. بنابراین بحرانها از دل خود این ساختار معیوب میجوشد و بالا میآید. و به علت همین عیوب است که نمیتواند تنشها و بحرانهای پیش روی خود را نه بفهمد و نه آن را حل و فصل نماید.
✍️ علی زمانیان ... ۰۶ / ۰۷ / ۱۴۰۴
@kherade_montaghed
"دنیل لیتل" در کتاب "تبیین در علوم اجتماعی" دو نوع "عقلانیت پارامتریک" و "عقلانیت استراتژیک" را از هم تفکیک میکند.
در نظر "لیتل"، "عقلانیت پارامتریک"، وقتی مطرح میشود که شخص، برای رسیدن به هدفش، مثلا ساختن یک پل و یا ساختن یک خانه، با رقیبی که کنش او را تحت تاثیر قرار دهد و توفیق و یا عدم توفیق او را مشروط کند، روبرو نیست. در این صورت، شخص، کافی است تلاشش را بر محاسبات ساخت پل و یا ساخت خانه، متمرکز کند. اما "عقلانیت استراتژیک" زمانی مطرح میشود که شخص، علاوه برمحاسبات کنش خود برای رسیدن به هدفی که دارد، لازم باشد کنش رقیب را نیز پیشبینی و محاسبه نماید و با توجه به بازی حریف، بازی خود را پیش ببرد. شبیه شطرنج، که بازیکن، هم حرکت خود را محاسبه میکند و هم لازم است حرکت رقیب را پیشبینی نماید. پس از محاسبهی امکانها و مسیرهای مهرهی خود، امکانها و مسیرهای احتمالی حرکت مهره.ی رقیب را نیز به حساب میآورد، آنگاه دست به مهره میشود.
در نظر باورمندان به این که ساختار سیاسی ایران معیوب است، حاکمیت سیاسی، نه تنها قدرت جذب نخبگان را ندارد، بلکه نخبگان را از خود میراند. فاقد انعطاف لازم در برابر تغییر و تحولات جامعه است، زیرا دچار "انجماد ساختاری" است. از نقد میهراسد، سامانهی موثر خودکاوی و خودانتقادی ندارد و خود را در یک "یقین ایدئولوژیک" غرق کرده است. به دیگر عبارت، دچار "انسداد ساختاری" است. هم چنین، گویی در میدان بدون رقیب، بازی میکند، زیرا فاقد عقلانیت استراتژیک موثر است. از این رو بدون محاسبهی تواناییها و امکانهای حریف، تصمیم میگیرد و دست به کنش میزند. به همین خاطر است که اکثر تصمیمات و سیاستهایش در صحنهی بین الملل ناکام میماند.
✅ نتیجهی آن چه از منظر "معیوب بودن ساختار سیاسی"، مطرح شد، این است که حاکمیت سیاسی ایران، دچار نقص و عیب درونی است. بنابراین بحرانها از دل خود این ساختار معیوب میجوشد و بالا میآید. و به علت همین عیوب است که نمیتواند تنشها و بحرانهای پیش روی خود را نه بفهمد و نه آن را حل و فصل نماید.
✍️ علی زمانیان ... ۰۶ / ۰۷ / ۱۴۰۴
@kherade_montaghed
#سعدی_نامه
بیفکن خیمه تا محمل برانند
که همراهان این عالم روانند
زن و فرزند و خویش و یار و پیوند
برادرخواندگانِ کاروانند
نباید بستن اندر صحبتی دل
که بی ایشان بمانی یا بمانند
نه اول خاک بودهست آدمیزاد
به آخر چون بیندیشی همانند
پس آن بهتر که اول وآخر خویش
بیندیشند و قدر خود بدانند
زمین چندی بخورد از خلق و چندی
هنوز از کبر سر بر آسمانند
یکی بر تربتی فریاد میخواند
که اینان پادشاهان جهانند
بگفتم تختهای بر کن ز گوری
ببین تا پادشه یا پاسبانند
بگفتا تخته بر کندن چه حاجت
که میدانم که مشتی استخوانند
نصیحت داروی تلخ است و باید
که با جُلّاب در حلقت چکانند
چنین سَقمونیای شکرآلود
ز داروخانهٔ سعدی ستانند
@Salehnikbakht
بیفکن خیمه تا محمل برانند
که همراهان این عالم روانند
زن و فرزند و خویش و یار و پیوند
برادرخواندگانِ کاروانند
نباید بستن اندر صحبتی دل
که بی ایشان بمانی یا بمانند
نه اول خاک بودهست آدمیزاد
به آخر چون بیندیشی همانند
پس آن بهتر که اول وآخر خویش
بیندیشند و قدر خود بدانند
زمین چندی بخورد از خلق و چندی
هنوز از کبر سر بر آسمانند
یکی بر تربتی فریاد میخواند
که اینان پادشاهان جهانند
بگفتم تختهای بر کن ز گوری
ببین تا پادشه یا پاسبانند
بگفتا تخته بر کندن چه حاجت
که میدانم که مشتی استخوانند
نصیحت داروی تلخ است و باید
که با جُلّاب در حلقت چکانند
چنین سَقمونیای شکرآلود
ز داروخانهٔ سعدی ستانند
@Salehnikbakht
❤8
Forwarded from خرد منتقد
🔵 کار از کجا خراب شد؟
(بخش چهارم)
در سه بخش پیشین اختصارا به سه پاسخ پرداخته شد.
پاسخ اول: حکومت دینی
پاسخ دوم: حکومت ایدئولوژیک
پاسخ سوم: ساختار سیاسی معیوب
و اکنون پاسخ چهارم به این پرسش که "کار از کجا خراب شد؟":
❗️۴. استکبار جهانی و سلطهی ابرقدرتها
گروهی در علتیابی شرایط موجود ایران، استکبار و سلطهی جهانی غرب را علتالعلل میدانند. از نظر آنان وضع نابسامان موجود، ناشی از دشمنی دشمنان و خوی استکبار کشورهایی است که جز به منافع خودشان، به هیچ نمیاندیشند. سلطهجویانی که با اساس انقلاب اسلامی و با دین اسلام مخالفاند و از همان آغاز خیزش انقلاب ۵۷، دشمنی خود را به نحو آشکار و نهان شروع کردند و بتدریج انواع مزاحمتها، محدودیتها و مشکلات بر سر راه حکومت نوپای ایران قرار دادند.
در حقیقت این گروه، علتالعلل را نه در داخل که در عملکرد نظاماتی میبینند که با ایران دشمنی کردند و در دشمنی خود از هیچ اقدامی هم فروگذار نکردند. بنابراین، گردابی که اکنون در آن دست و پا میزنیم، محصول زورگوییها و فشارهای نظام استکبار جهانی است.
✅ این گروه برای توجیه باورشان، به ویژه به تاریخ صد سالهی اخیر ایران مراجعه میکنند و با اشاره به شواهد مکرر تاریخی مانند کودتای ۲۸ مرداد و سقوط دولت مردمی مصدق، و نیز نفوذ و دخالت کشورهایی مانند امریکا، بریتانیا و.... در ایران، نشان میدهند که غرب، اساسا با پیشرفت، استقلال و عزت ایرانیان مخالف است. زیرا ایران مستقل و قوی، مانع چپاول سرمایههای کشور و سلطهی آنان بر اقتصاد و سیاست است.
در نظر این گروه، خصومت بنیادین امریکا با ایران ناشی از مقاومت ایران در برابر زیادهخواهیها و چپاول غارتگران و یا چیزی است که امپرالیسم مینامندش. به سخن دیگر، در این ایده، از آنجایی که ایران بر استقلال و عزت خویش پای میفشرد و میخواهد از کمند سلطهی غرب بگریزد، بنابراین کشورهای غربی با او سر سازش نداشته و از هر روشی که بتوانند دشمنی میکنند و با فشار آوردن به ایران، از طریق تحریمها و تهدیدها، باعث شدهاند که به شرایط سخت و حادی کشیده شویم.
✅ گروه اخیر، علاوه بر این که نظام سلطهجویانهی جهانی را عامل اصلی معرفی میکنند، به یک ایدهی دیگری نیز معتقدند. این که باید با نظام سلطه مبارزه کرد. با استکبار جنگید و مرگ او را فریاد زد.
به دیگر سخن، گویی در خود، وظیفهای احساس میکنند که واجد رسالت الهی و تاریخی هستند تا در مقابل ستم نظام سلطه به جهان اسلام بایستند و به جای همهی امت اسلامی هزینه بدهد. در حقیقت، حاکمیت ایران خود را در قامت و لباس نجاتبخش مستضعفان تصور میکند.
✔️ غربستیزی بنیادگرایانه
در مقابل این ایده که علت اصلی، تهاجم، توطئه و جنگ سلطهجویان علیه ایران است، کسانی دیگر بر این نکته انگشت تاکید میگذارند که غربستیزی بنیادگرایانه و سیاست مقابله و تهاجمی که از همان ابتدای پیروزی انقلاب ۵۷ شکل گرفت، سبب شد که غرب، ایران را به منزلهی یک تهدید بزرگ و حتی "محور شرارت"، معرفی کند. در نتیجه تخاصمی آشتیناپذیر میان ایران و کشورهای غربی به ویژه امریکا و سپس، اروپا آغاز گردید.
این گروه، نیز کلام رهبران و مسئولین در سخنرانیها، اشغال سفارت امریکا و تحلیلها و سیاستهای اعلامی در قبال غرب را به عنوان شواهد مدعایشان به میان میآورند و بر این باور هستند که سیاست بینالمللی ایران در کجراههای از ستیز و جدال پایانناپذیر قرار گرفته است که مسبب شرایط کنونی است.
سخن این گروه، نه برای تبرئهی غرب و نه برای پوشاندن ردای معصومیت براندام ناساز و بدقوارهی سلطهی جهانی است، که برای نشان دادن اشتباهاتی است که در رویکردها و سیاستهای کلی حاکمیت جاری میشود. رویکردی که بتدریج زمینهساز رویارویی گردیده است.
باورمندان به این گونه از علتیابی، تبار رویکرد غربستیزانه را در حرکات و سخنان افراطی جریان بزرگی مانند اخوانالمسلمین و جریانهای چپ مارکسیستی میبرند و به خصوص تاثیرات اندیشههای سید قطب را بر حاکمان ایران پررنگ میدانند. جریانی که غرب را "جاهلیت مدرن" و کفر و ظلمت مینامد.
بر اساس چنین تفکری، ستیز و مقابله در برابر "غرب مهاجم" و "جامعهی جاهلی"، امری بدیهی، اجتنابناپذیر و جبری است. زیرا کفر غرب، اساسا با دیانت و به ویژه با اسلام دشمنی دارد. لاجرم این رویارویی، رخدادنی بوده است..
➖ هر دو گروه، تقابل غرب و ایران را علتالعلل نابسامانی ایران تلقی میکنند، با این تفاوت که گروه اول، دشمنی غرب با ایران را ذاتی آن تمدن میبینند، اما گروه دوم، بر این باور است که غربستیزی و چند دهه، غرب را به عنوان دشمن دانستن و بر او مرگ فرستادن و .... سبب شلعهور شدن دشمنیها شد. به سخن دیگر رویکردها و سیاستهای اشتباه، کار را به تقابل کشاند.
✍️ علی زمانیان ... ۰۷ / ۰۷ / ۱۴۰۴
@kherade_montaghed
(بخش چهارم)
در سه بخش پیشین اختصارا به سه پاسخ پرداخته شد.
پاسخ اول: حکومت دینی
پاسخ دوم: حکومت ایدئولوژیک
پاسخ سوم: ساختار سیاسی معیوب
و اکنون پاسخ چهارم به این پرسش که "کار از کجا خراب شد؟":
❗️۴. استکبار جهانی و سلطهی ابرقدرتها
گروهی در علتیابی شرایط موجود ایران، استکبار و سلطهی جهانی غرب را علتالعلل میدانند. از نظر آنان وضع نابسامان موجود، ناشی از دشمنی دشمنان و خوی استکبار کشورهایی است که جز به منافع خودشان، به هیچ نمیاندیشند. سلطهجویانی که با اساس انقلاب اسلامی و با دین اسلام مخالفاند و از همان آغاز خیزش انقلاب ۵۷، دشمنی خود را به نحو آشکار و نهان شروع کردند و بتدریج انواع مزاحمتها، محدودیتها و مشکلات بر سر راه حکومت نوپای ایران قرار دادند.
در حقیقت این گروه، علتالعلل را نه در داخل که در عملکرد نظاماتی میبینند که با ایران دشمنی کردند و در دشمنی خود از هیچ اقدامی هم فروگذار نکردند. بنابراین، گردابی که اکنون در آن دست و پا میزنیم، محصول زورگوییها و فشارهای نظام استکبار جهانی است.
✅ این گروه برای توجیه باورشان، به ویژه به تاریخ صد سالهی اخیر ایران مراجعه میکنند و با اشاره به شواهد مکرر تاریخی مانند کودتای ۲۸ مرداد و سقوط دولت مردمی مصدق، و نیز نفوذ و دخالت کشورهایی مانند امریکا، بریتانیا و.... در ایران، نشان میدهند که غرب، اساسا با پیشرفت، استقلال و عزت ایرانیان مخالف است. زیرا ایران مستقل و قوی، مانع چپاول سرمایههای کشور و سلطهی آنان بر اقتصاد و سیاست است.
در نظر این گروه، خصومت بنیادین امریکا با ایران ناشی از مقاومت ایران در برابر زیادهخواهیها و چپاول غارتگران و یا چیزی است که امپرالیسم مینامندش. به سخن دیگر، در این ایده، از آنجایی که ایران بر استقلال و عزت خویش پای میفشرد و میخواهد از کمند سلطهی غرب بگریزد، بنابراین کشورهای غربی با او سر سازش نداشته و از هر روشی که بتوانند دشمنی میکنند و با فشار آوردن به ایران، از طریق تحریمها و تهدیدها، باعث شدهاند که به شرایط سخت و حادی کشیده شویم.
✅ گروه اخیر، علاوه بر این که نظام سلطهجویانهی جهانی را عامل اصلی معرفی میکنند، به یک ایدهی دیگری نیز معتقدند. این که باید با نظام سلطه مبارزه کرد. با استکبار جنگید و مرگ او را فریاد زد.
به دیگر سخن، گویی در خود، وظیفهای احساس میکنند که واجد رسالت الهی و تاریخی هستند تا در مقابل ستم نظام سلطه به جهان اسلام بایستند و به جای همهی امت اسلامی هزینه بدهد. در حقیقت، حاکمیت ایران خود را در قامت و لباس نجاتبخش مستضعفان تصور میکند.
✔️ غربستیزی بنیادگرایانه
در مقابل این ایده که علت اصلی، تهاجم، توطئه و جنگ سلطهجویان علیه ایران است، کسانی دیگر بر این نکته انگشت تاکید میگذارند که غربستیزی بنیادگرایانه و سیاست مقابله و تهاجمی که از همان ابتدای پیروزی انقلاب ۵۷ شکل گرفت، سبب شد که غرب، ایران را به منزلهی یک تهدید بزرگ و حتی "محور شرارت"، معرفی کند. در نتیجه تخاصمی آشتیناپذیر میان ایران و کشورهای غربی به ویژه امریکا و سپس، اروپا آغاز گردید.
این گروه، نیز کلام رهبران و مسئولین در سخنرانیها، اشغال سفارت امریکا و تحلیلها و سیاستهای اعلامی در قبال غرب را به عنوان شواهد مدعایشان به میان میآورند و بر این باور هستند که سیاست بینالمللی ایران در کجراههای از ستیز و جدال پایانناپذیر قرار گرفته است که مسبب شرایط کنونی است.
سخن این گروه، نه برای تبرئهی غرب و نه برای پوشاندن ردای معصومیت براندام ناساز و بدقوارهی سلطهی جهانی است، که برای نشان دادن اشتباهاتی است که در رویکردها و سیاستهای کلی حاکمیت جاری میشود. رویکردی که بتدریج زمینهساز رویارویی گردیده است.
باورمندان به این گونه از علتیابی، تبار رویکرد غربستیزانه را در حرکات و سخنان افراطی جریان بزرگی مانند اخوانالمسلمین و جریانهای چپ مارکسیستی میبرند و به خصوص تاثیرات اندیشههای سید قطب را بر حاکمان ایران پررنگ میدانند. جریانی که غرب را "جاهلیت مدرن" و کفر و ظلمت مینامد.
بر اساس چنین تفکری، ستیز و مقابله در برابر "غرب مهاجم" و "جامعهی جاهلی"، امری بدیهی، اجتنابناپذیر و جبری است. زیرا کفر غرب، اساسا با دیانت و به ویژه با اسلام دشمنی دارد. لاجرم این رویارویی، رخدادنی بوده است..
➖ هر دو گروه، تقابل غرب و ایران را علتالعلل نابسامانی ایران تلقی میکنند، با این تفاوت که گروه اول، دشمنی غرب با ایران را ذاتی آن تمدن میبینند، اما گروه دوم، بر این باور است که غربستیزی و چند دهه، غرب را به عنوان دشمن دانستن و بر او مرگ فرستادن و .... سبب شلعهور شدن دشمنیها شد. به سخن دیگر رویکردها و سیاستهای اشتباه، کار را به تقابل کشاند.
✍️ علی زمانیان ... ۰۷ / ۰۷ / ۱۴۰۴
@kherade_montaghed
❤1
🔺نتانیاهو هم چوب را خورد هم پیاز!
امشب نتانیاهو پس از رسیدن به کاخ سفید و در جریان دیدار با ترامپ طی یک تماس تلفنی با نحست وزیر قطر از این کشور به علت نقض حاکمیت آن پس از حمله به هیات مذاکره کننده حماس عذر خواهی کرد.
این اتفاق بیسابقه و دستکم نادر در چند دهه اخیر است که اسرائیل به خاطر یک حمله عمدی و برنامهریزی شده به یک کشور پوزش بخواهد.
این تماس تلفنی با ابتکار و درخواست ترامپ انجام شده است و وی به عبارتی نتانیاهو را ناچار به این کار کرد. این که آمریکا نزدیکترین متحد خود آن هم اسرائیل را مجبور به عذرخواهی از متحد دیگر خود (یک کشور عربی) کند، واجد دلالتها و معانی زیادی است.
نخست این که این اقدام نفوذ نرم قابل توجه قطر به ویژه در آمریکا و ارکان قدرت آن را نشان میدهد که ترامپ نیز به نظرم با وجود موافقت ضمنی با حمله اسرائیل اما در نهایت با درک این اشتباه، راه چاره را در مجبور ساختن نتانیاهو به عذرخواهی دید.
به هر حال، قطر یک کشور کوچک در منطقه است که از حیث قدرت نظامی و امنیتی با اسرائیل تحت حمایت کامل نظامی آمریکا قابل مقایسه نیست، اما تلاش کرده است که با کاربست دیگر مولفههای قدرت مدرن از جمله اقتصاد و رسانه تا حدودی این خلاها را پر کند و با تکیه به آن در پروندههای مهم منطقهای و بینالمللی نقشآفرینی میکند.
دلالت دوم عاملیت قطر است که برای از سرگیری وساطت خود در مذاکرات آتش بس در غزه شرط کرده بود که تنها در صورت عذرخواهی اسرائیل، آن را از سر خواهد گرفت و در این شرایط حساس که ترامپ طرحی برای آتش بس آماده کرده، به این نتیجه رسیده است که بدون نقشآفرینی دوحه امکان پیشبرد این طرح نیست؛ به همین علت راهحل را در این عذرخواهی دیده است که در بطنِ آن نوعی تعهد به عدم تکرار حمله در آینده نیز نهفته است.
اما دلالت سوم این که این اقدام نوعی اطمینانبخشی آمریکا به دیگر متحدان شیخنشین خود در خلیج فارس و تلاشی برای کنترل پیامدهای حمله به قطر برای روابط راهبردی با این منطقه است که نه تنها دوحه بلکه باعث نگرانی عمیق دیگر متحدان آمریکا نیز شد.
در نهایت، هر چند تعرض به حاکمیت و خاک کشورها به آسانی قابل جبران نیست، اما میتوان گفت که نتانیاهو با شکست عملیات ترور و حمله به هیات حماس در قطر و همچنین این عذرخواهی هم چوب را خورد هم پیاز را.
حالا پس از دلجویی از قطر و به احتمال زیاد بازگشت آن به میانجیگری، باید دید سرنوشت طرح ترامپ برای آتش بس در غزه چه میشود. در یادداشت دیگری به آن میپردازم.
#صابر_گل_عنبری
@Salehnikbakht
امشب نتانیاهو پس از رسیدن به کاخ سفید و در جریان دیدار با ترامپ طی یک تماس تلفنی با نحست وزیر قطر از این کشور به علت نقض حاکمیت آن پس از حمله به هیات مذاکره کننده حماس عذر خواهی کرد.
این اتفاق بیسابقه و دستکم نادر در چند دهه اخیر است که اسرائیل به خاطر یک حمله عمدی و برنامهریزی شده به یک کشور پوزش بخواهد.
این تماس تلفنی با ابتکار و درخواست ترامپ انجام شده است و وی به عبارتی نتانیاهو را ناچار به این کار کرد. این که آمریکا نزدیکترین متحد خود آن هم اسرائیل را مجبور به عذرخواهی از متحد دیگر خود (یک کشور عربی) کند، واجد دلالتها و معانی زیادی است.
نخست این که این اقدام نفوذ نرم قابل توجه قطر به ویژه در آمریکا و ارکان قدرت آن را نشان میدهد که ترامپ نیز به نظرم با وجود موافقت ضمنی با حمله اسرائیل اما در نهایت با درک این اشتباه، راه چاره را در مجبور ساختن نتانیاهو به عذرخواهی دید.
به هر حال، قطر یک کشور کوچک در منطقه است که از حیث قدرت نظامی و امنیتی با اسرائیل تحت حمایت کامل نظامی آمریکا قابل مقایسه نیست، اما تلاش کرده است که با کاربست دیگر مولفههای قدرت مدرن از جمله اقتصاد و رسانه تا حدودی این خلاها را پر کند و با تکیه به آن در پروندههای مهم منطقهای و بینالمللی نقشآفرینی میکند.
دلالت دوم عاملیت قطر است که برای از سرگیری وساطت خود در مذاکرات آتش بس در غزه شرط کرده بود که تنها در صورت عذرخواهی اسرائیل، آن را از سر خواهد گرفت و در این شرایط حساس که ترامپ طرحی برای آتش بس آماده کرده، به این نتیجه رسیده است که بدون نقشآفرینی دوحه امکان پیشبرد این طرح نیست؛ به همین علت راهحل را در این عذرخواهی دیده است که در بطنِ آن نوعی تعهد به عدم تکرار حمله در آینده نیز نهفته است.
اما دلالت سوم این که این اقدام نوعی اطمینانبخشی آمریکا به دیگر متحدان شیخنشین خود در خلیج فارس و تلاشی برای کنترل پیامدهای حمله به قطر برای روابط راهبردی با این منطقه است که نه تنها دوحه بلکه باعث نگرانی عمیق دیگر متحدان آمریکا نیز شد.
در نهایت، هر چند تعرض به حاکمیت و خاک کشورها به آسانی قابل جبران نیست، اما میتوان گفت که نتانیاهو با شکست عملیات ترور و حمله به هیات حماس در قطر و همچنین این عذرخواهی هم چوب را خورد هم پیاز را.
حالا پس از دلجویی از قطر و به احتمال زیاد بازگشت آن به میانجیگری، باید دید سرنوشت طرح ترامپ برای آتش بس در غزه چه میشود. در یادداشت دیگری به آن میپردازم.
#صابر_گل_عنبری
@Salehnikbakht
❤3
Forwarded from کردستان نامه
📚کرد، بومی و ساکن چندهزار ساله آذربایجان است.
✍️اسماعیل شمس
🔺در این یادداشت به نوشتههای ارمنی و گرجی و رومی درباره سکونت کردان از دوران باستان در آذربایجان و اران نمیپردازم و بحث را از منابع دوران فتوحات اسلامی آغاز میکنم که برای همگان قابل دسترس هستند. به نوشته بلاذری در سال ۲۲ قمری والی ساسانی آذربایجان با حذيفه، فرمانده عرب مسلمان صلح كرد و ٨۰۰ هزار درهم به او داد. در برابر آن، حذیفه متعهد شد که مسلمانان، كسی از مردم آذربايجان را نكشند و اسير نكنند و آتشكدهای را ويران نسازند و به اكراد بَلاسجان [بلاشگان- دشتی واقع در دو سوی رود ارس و جنوب رود کر] و سبلان و ميانرودان[ ناحیه واقع بین رود کر و ارس، نگاه کنید به معجم البلدان یاقوت] تعرض نكنند و مردم شيز را از رقص و انجام آيين هايشان در جشنها باز ندارند(بلاذری، ص۳۴۴).در همین زمان یکی از دروازههای بردعه «بابالاکراد» نام داشت(اصطخری، 183، 187) که خود ناظر بر حضور کردان در این منطقه بود. بردعه در نزدیک شوشی کنونی و همان جایی است که پس از حمله مغول نامش به قرهباغ تغییر یافت. نام رودخانه ساحل دوین نیز که به ارس می ریخت، «نهرالاکراد» یا رود کرد بود(بلاذری، 199).به نوشته مقدسی، جغرافیدان سدۀ 4 ق شهر قندریه در نزدیک مراغه توسط کردها ساخته شده بود.اطراف دریاچۀ اورمیه نیز«وادی کرد» نامیده میشد. ابن حوقل، جغرافیدانان سدۀ 4 ق نیز به سکونت هذبانیان کرد در اورمیه و مراغه اشاره کرده است.
🔺 روادیان و شدادیان کرد از سدۀ 4ق دو حکومت کوچک در آذربایجان و اران به مرکزیت تبریز و گنجه ایجاد کردند که تا تهاجم ترکمانان سلجوقی دوام آوردند. نخستین فرمانروای آنان دیسم بن ابراهیم کردی بود که در سال ۳۲۵ق با بیرون راندن اعراب، بر آذربایجان و اران حاکم شد. پس از قتل او توسط سلاریان دیلمی در سال ۳۴۶ق جانشینانش دیلمیان را از حکومت آذربایجان کنار نهادند و قدرت روادیان را احیا کردند. گروهی دیگر از روادیان به نام شدادیان بر اران حاکم شدند. سکههای زیادی از سال 393ق تا 405ق در اورمیه و مراغه به نام ابوالهیجا محمد بن حسین روادی(مملان) ضرب شده اند. پس از او فرزندش وهسودان حاکم روادیان شد و بیش از ۴۰ سال بر آذربایجان حکومت کرد. در زمان او، خواهرزادهاش ابوالهیجا فرزند ربیبالدوله، رئیس طایفه کرد هذبانی حاکم اورمیه بود. در زمان او ترکان اوغوز[غز] به فرماندهی بوقا، کوکتاش، منصور و دانا به آذربایجان حمله کردند. به نوشتۀ ابن اثیر، غزها در سال 429ق/1038م در حمله به مراغه مسجد جامع را سوزاندند و شمار زیادی از عامه مردم و کردهای هذبانی را کشتند. وهسودان روادی و ابوالهیجا هذبانی به اتفاق یکدیگر به غزها حمله کردند و آنان را بیرون راندند. شرح جنگ با غزها در دیوان قطران تبریزی، شاعر دربار روادیان هم به صورت شعر آمده است. چندی بعد غزها به اورمیه و مناطق اطراف آن برگشتند. کردهای هذبانی به فرماندهی ابوالهیجا که از اعمال ناپسندشان به ستوه آمده بودند، بار دیگر به مقابله آنان شتافتند؛ ابوالهیجا پس از چند جنگ پیاپی سرانجام در سال 432ق غزها را تعقیب و از اورمیه و مراغه بیرون کرد. او در پاسخ به پیام تبریک قرواش عقیلی، فرمانروای موصل به مناسبت شکست غزها به او نوشت: «این، شگفت انگیز است؛ هنگامی که غزها از سرزمین من (اورمیه) گذشتند، به روی پلی ایستادم که آنان ناگزیر بودند از روی آن بگذرند و کسی را گماشتم که آنها را بشمارد؛ تعدادشان بالغ بر سی هزار نفر بود. وقتی که آنان پس از شکست در موصل به اورمیه بازگشتند، تعدادشان به پنج هزار نفر هم نمیرسید. با تضعیف سلجوقیان، احمدیل کردی نوه وهسودان روادی توانست حکومت روادیان کرد را در شهر مراغه احیا کند که به نام او به (احمدیلیان) شهرت یافت(نک: مقاله احمدیلیان، نوشته دکتر عباس زریاب خویی در دائرة المعارف بزرگ اسلامی)
🔺در منابع تاریخی از عارف مشهوری به نام ابوبكر حسین بن علی بن یزدانیار کردی ارموی(وفات: 333ق/945م) نام برده شده است. درهمین زمان از صوفی بزرگی به نام شیخ بن صوفی کردی ارموی و نیز شیخ موسى بن عبد اللّه كردی ارموی هم یاد شده است که شاگرد ابن یزدانیار بود. پاره ای منابع هم حسن بن محمد بن حسن اُرموی مشهور به حُسامُالدّینِ چَلَبی از یاران مولوی را کرد و نواده ابن یزدانیار دانستهاند.
🔺و سخن آخر خطاب به دوستان تاریخنگار آذربایجانیام است. من از کاسبکاران سیاسی و قومگرایان فاشیستی که تحت تٲثیر پان ترکیسم وارداتی یا به خاطر منافع شخصی و خوشآمد اربابان خارجی بر آتش تنوراختلافات تباری و مذهبی میان ترک و کرد در آذربایجان میدمند، انتظار ندارم که حقایق تاریخی را بپذیرند و دست از مهاجر خواندن کردان بردارند، اما از شما که آگاه بر منابع تاریخی هستید، میخواهم که با نشراین حقایق مانع گسترش تفرقه و کشمکش میان مردم و تحقق آرزوی دیرین دشمنان این آب و خاک شوید.
@kurdistanname
✍️اسماعیل شمس
🔺در این یادداشت به نوشتههای ارمنی و گرجی و رومی درباره سکونت کردان از دوران باستان در آذربایجان و اران نمیپردازم و بحث را از منابع دوران فتوحات اسلامی آغاز میکنم که برای همگان قابل دسترس هستند. به نوشته بلاذری در سال ۲۲ قمری والی ساسانی آذربایجان با حذيفه، فرمانده عرب مسلمان صلح كرد و ٨۰۰ هزار درهم به او داد. در برابر آن، حذیفه متعهد شد که مسلمانان، كسی از مردم آذربايجان را نكشند و اسير نكنند و آتشكدهای را ويران نسازند و به اكراد بَلاسجان [بلاشگان- دشتی واقع در دو سوی رود ارس و جنوب رود کر] و سبلان و ميانرودان[ ناحیه واقع بین رود کر و ارس، نگاه کنید به معجم البلدان یاقوت] تعرض نكنند و مردم شيز را از رقص و انجام آيين هايشان در جشنها باز ندارند(بلاذری، ص۳۴۴).در همین زمان یکی از دروازههای بردعه «بابالاکراد» نام داشت(اصطخری، 183، 187) که خود ناظر بر حضور کردان در این منطقه بود. بردعه در نزدیک شوشی کنونی و همان جایی است که پس از حمله مغول نامش به قرهباغ تغییر یافت. نام رودخانه ساحل دوین نیز که به ارس می ریخت، «نهرالاکراد» یا رود کرد بود(بلاذری، 199).به نوشته مقدسی، جغرافیدان سدۀ 4 ق شهر قندریه در نزدیک مراغه توسط کردها ساخته شده بود.اطراف دریاچۀ اورمیه نیز«وادی کرد» نامیده میشد. ابن حوقل، جغرافیدانان سدۀ 4 ق نیز به سکونت هذبانیان کرد در اورمیه و مراغه اشاره کرده است.
🔺 روادیان و شدادیان کرد از سدۀ 4ق دو حکومت کوچک در آذربایجان و اران به مرکزیت تبریز و گنجه ایجاد کردند که تا تهاجم ترکمانان سلجوقی دوام آوردند. نخستین فرمانروای آنان دیسم بن ابراهیم کردی بود که در سال ۳۲۵ق با بیرون راندن اعراب، بر آذربایجان و اران حاکم شد. پس از قتل او توسط سلاریان دیلمی در سال ۳۴۶ق جانشینانش دیلمیان را از حکومت آذربایجان کنار نهادند و قدرت روادیان را احیا کردند. گروهی دیگر از روادیان به نام شدادیان بر اران حاکم شدند. سکههای زیادی از سال 393ق تا 405ق در اورمیه و مراغه به نام ابوالهیجا محمد بن حسین روادی(مملان) ضرب شده اند. پس از او فرزندش وهسودان حاکم روادیان شد و بیش از ۴۰ سال بر آذربایجان حکومت کرد. در زمان او، خواهرزادهاش ابوالهیجا فرزند ربیبالدوله، رئیس طایفه کرد هذبانی حاکم اورمیه بود. در زمان او ترکان اوغوز[غز] به فرماندهی بوقا، کوکتاش، منصور و دانا به آذربایجان حمله کردند. به نوشتۀ ابن اثیر، غزها در سال 429ق/1038م در حمله به مراغه مسجد جامع را سوزاندند و شمار زیادی از عامه مردم و کردهای هذبانی را کشتند. وهسودان روادی و ابوالهیجا هذبانی به اتفاق یکدیگر به غزها حمله کردند و آنان را بیرون راندند. شرح جنگ با غزها در دیوان قطران تبریزی، شاعر دربار روادیان هم به صورت شعر آمده است. چندی بعد غزها به اورمیه و مناطق اطراف آن برگشتند. کردهای هذبانی به فرماندهی ابوالهیجا که از اعمال ناپسندشان به ستوه آمده بودند، بار دیگر به مقابله آنان شتافتند؛ ابوالهیجا پس از چند جنگ پیاپی سرانجام در سال 432ق غزها را تعقیب و از اورمیه و مراغه بیرون کرد. او در پاسخ به پیام تبریک قرواش عقیلی، فرمانروای موصل به مناسبت شکست غزها به او نوشت: «این، شگفت انگیز است؛ هنگامی که غزها از سرزمین من (اورمیه) گذشتند، به روی پلی ایستادم که آنان ناگزیر بودند از روی آن بگذرند و کسی را گماشتم که آنها را بشمارد؛ تعدادشان بالغ بر سی هزار نفر بود. وقتی که آنان پس از شکست در موصل به اورمیه بازگشتند، تعدادشان به پنج هزار نفر هم نمیرسید. با تضعیف سلجوقیان، احمدیل کردی نوه وهسودان روادی توانست حکومت روادیان کرد را در شهر مراغه احیا کند که به نام او به (احمدیلیان) شهرت یافت(نک: مقاله احمدیلیان، نوشته دکتر عباس زریاب خویی در دائرة المعارف بزرگ اسلامی)
🔺در منابع تاریخی از عارف مشهوری به نام ابوبكر حسین بن علی بن یزدانیار کردی ارموی(وفات: 333ق/945م) نام برده شده است. درهمین زمان از صوفی بزرگی به نام شیخ بن صوفی کردی ارموی و نیز شیخ موسى بن عبد اللّه كردی ارموی هم یاد شده است که شاگرد ابن یزدانیار بود. پاره ای منابع هم حسن بن محمد بن حسن اُرموی مشهور به حُسامُالدّینِ چَلَبی از یاران مولوی را کرد و نواده ابن یزدانیار دانستهاند.
🔺و سخن آخر خطاب به دوستان تاریخنگار آذربایجانیام است. من از کاسبکاران سیاسی و قومگرایان فاشیستی که تحت تٲثیر پان ترکیسم وارداتی یا به خاطر منافع شخصی و خوشآمد اربابان خارجی بر آتش تنوراختلافات تباری و مذهبی میان ترک و کرد در آذربایجان میدمند، انتظار ندارم که حقایق تاریخی را بپذیرند و دست از مهاجر خواندن کردان بردارند، اما از شما که آگاه بر منابع تاریخی هستید، میخواهم که با نشراین حقایق مانع گسترش تفرقه و کشمکش میان مردم و تحقق آرزوی دیرین دشمنان این آب و خاک شوید.
@kurdistanname
👍13❤7
Forwarded from کردستان نامه
🔴 تبریز و مردم کرد
اعضای محترم کمیسیون حقوق بشر کانون وکلای دادگستری آذربایجان شرقی ؛ لطفاً کمی تاریخ شهر عزیز تبریز را هم بخوانید.
✍ اسماعیل شمس
🔷 چون موضوع بحث وکلای مدافع حقوق بشر ما آذربایجان غربی و اورمیه بود، یادداشت قبلی را به آنجا اختصاص دادم، اما این یادداشت خاص تاریخ شهر تبریز، محل سکونت وکلای عزیز ماست؛ شهری که من هم بسیار دوستش دارم و شماری از بهترین دوستان آذربایجانی و ترکزبانم ساکن آن هستند.
من مورخم و ویژگی نخست مورخ پذیرش واقعیت تاریخی است. اگر روزی کردان ساکن و فرمانروای تبریز بودهاند، امروز دیگر نیستند و هرگونه تلاش برای احیای گذشته و مهندسی تاریخ تنها به فاشیسم و نژاد پرستی ختم میشود. در آن سو ترکانی که امروز اکثریت حاکم در آذربایجان هستند، نباید تاریخ را عطف به ما سبق کنند و فکر کنند از ازل آنجا بوده و بقیه مهاجر هستند. امروز هرکسی دوستدار آذربایجان و ترک و کرد است، وظیفه اصلی او پرهیز از قوم گرایی و نژادپرستی و توجه به آینده به جای گذشته برای تداوم همزیستی تاریخی و مسالمتآمیز مردم در این سرزمین بزرگ است. برای آگاهی دوستانمان در کانون وکلا و سایر مخاطبان بخشی از تاریخ تبریز را در ۶ پرده بیان میکنم. پرده اول که تاریخ تبریز در یک هزار و صد سال پیش است مفصلتر است و بقیه کوتاه و تیتروار ذکر شدهاند. هرکسی که علاقهمند به موضوع است با جستجویی کوتاه در گوگل میتواند بحث تفصیلی آن را بخواند.
پرده اول
فرمانروای آذربایجان پیش از تهاجم دیلمیان به آنجا دیسم بن ابراهیم کردی بود. دیسم از یاران یوسف بن ابی الساج، [فرمانروای منصوب خلافت عباسی در آذربایجان و اران] بود که او را خدمت نمود و مرتبت و مقام یافت تا آنکه پس از یوسف فرمانروای آذربایجان شد. او بر مذهب خوارج[به احتمال زیاد منظور از خوارج در این زمان آیین ایزدی است] بود. پدرش نیز همین عقیده را داشت و از اتباع هارون خارجی بود. چون هارون کشته شد، او گریخت و به آذربایجان پناه برد و با دختر یکی از بزرگان کرد آنجا ازدواج کرد. دیسم حاصل این ازدواج بود.او پس از درگذشت پدرش به ابوالساج پیوست و صاحب جاه و جلال شد و به امارت آذربایجان رسید[ و در تبریز سکه زد]. بیشتر سپاهیان او هم کردهای آذربایجان بودند و جماعتی نیز دیلمیانی بودند که وشمگیر زیاری به یاری او فرستاده و نزد او باقی مانده بودند. دیسم سالها حاکم تبریز بود، اما مرزبان بن محمد دیلمی به قلمرو او حمله کرد و دیسم را از شهر بیرون راند. چندی بعد مردم شهر که از دیلمیان به ستوه آمده بودند دیسم را دوباره به شهر دعوت کردند و او هم به تبریز بازگشت، اما او باز هم با حمله دیلمیان مواجه شد. دیسم برای جلوگیری از کشتار مردم و ویرانی شهر آنجا را ترک کرد و به اردبیل رفت. مرزبان در تعقیب او به اردبیل رفت. مرزبان او را در آنجا هم محاصره کرد. ابوعبدالله نعیمی، وزیر او در ظاهر شماری از بزرگان شهر را برای وساطت نزد مرزبان فرستاد ، اما مخفیانه به او توصیه کرد که آن افراد را زندانی کند و شرط آزادی آنان را تسلیم دیسم قرار دهد. دیسم که نمیخواست شاهد دستگیری و قتل بزرگان شهر باشد، خود را تسلیم مرزبان کرد. مرزبان دیسم را با خانواده اش به طارم فرستاد و در قلعهای زندانی کرد.
منبع : الکامل فی التاریخ ابن اثیر وقایع سال ۳۳۰ق/۹۴۲م /۳۲۰ش
پرده دوم
سفرنامه ناصر خسرو[صد سال پس از دیسم]
بیستم صفر سنه ثمان ثلثین و اربعمائه (۴٣٨) به شهر تبریز رسیدم، و آن پنجم شهریور ماه قدیم بود، و آن شهر قصبه آذربایجان است، شهری آبادان.
طول و عرضش به گام پیمودم هریک هزار و چهارصد بود و پادشاه ولایت آذربایجان را در خطبه چنین ذکر میکردند: «الامیر الاجل سیف الدوله و شرف المله ابومنصور وهسودان بن محمد مولی امیرالمومنین».
وهسودان بن محمد که چهل سال حاکم تبریز بود و پس از زلزله تبریز و مرگ هزاران نفر تا وقتی شهر را بازسازی نکرد، پیراهن سیاه را از تنش درنیاورد از کردهای روادی بود که ابن اثیر صفت «اشرفالاکراد» (کردهای مهتر یا اشراف کرد) را برای آنان به کار برده است
پرده سوم
زمان آقا محمد خان و فتحعلی شاه قاجار، حسینقلی خان دنبلی و جعفر خان دنبلی فرمانروایان شهر تبریز که از طایفه کرد دنبلی بودند و آثار بازمانده از آنها هنوز در شهر وجود دارد.
پرده چهارم
میرزا محمد خان زنگنه از طایفه کرد زنگنه در کرمانشاه، فرمانده کل قشون آذربایجان و حاکم تبریز در دوران عباس میرزا و محمدشاه بود و ....
پرده پنجم
عزیز خان مکری، سپهسالار دوران ناصرالدین شاه و یار غار امیرکبیر سالها فرمانروای تبریز و پیشکار مظفرالدین شاه ولیعهد بود.
پرده ششم
مجاهدان کرد مانند یارمحمدخان کرمانشاهی و عبدالصمد قاضی زاده در اردوی ستارخان در تبریز که در کنار آذربایجانیها از این شهر در برابر استبداد محمدعلیشاه دفاع کردند.
@kurdistanname
اعضای محترم کمیسیون حقوق بشر کانون وکلای دادگستری آذربایجان شرقی ؛ لطفاً کمی تاریخ شهر عزیز تبریز را هم بخوانید.
✍ اسماعیل شمس
🔷 چون موضوع بحث وکلای مدافع حقوق بشر ما آذربایجان غربی و اورمیه بود، یادداشت قبلی را به آنجا اختصاص دادم، اما این یادداشت خاص تاریخ شهر تبریز، محل سکونت وکلای عزیز ماست؛ شهری که من هم بسیار دوستش دارم و شماری از بهترین دوستان آذربایجانی و ترکزبانم ساکن آن هستند.
من مورخم و ویژگی نخست مورخ پذیرش واقعیت تاریخی است. اگر روزی کردان ساکن و فرمانروای تبریز بودهاند، امروز دیگر نیستند و هرگونه تلاش برای احیای گذشته و مهندسی تاریخ تنها به فاشیسم و نژاد پرستی ختم میشود. در آن سو ترکانی که امروز اکثریت حاکم در آذربایجان هستند، نباید تاریخ را عطف به ما سبق کنند و فکر کنند از ازل آنجا بوده و بقیه مهاجر هستند. امروز هرکسی دوستدار آذربایجان و ترک و کرد است، وظیفه اصلی او پرهیز از قوم گرایی و نژادپرستی و توجه به آینده به جای گذشته برای تداوم همزیستی تاریخی و مسالمتآمیز مردم در این سرزمین بزرگ است. برای آگاهی دوستانمان در کانون وکلا و سایر مخاطبان بخشی از تاریخ تبریز را در ۶ پرده بیان میکنم. پرده اول که تاریخ تبریز در یک هزار و صد سال پیش است مفصلتر است و بقیه کوتاه و تیتروار ذکر شدهاند. هرکسی که علاقهمند به موضوع است با جستجویی کوتاه در گوگل میتواند بحث تفصیلی آن را بخواند.
پرده اول
فرمانروای آذربایجان پیش از تهاجم دیلمیان به آنجا دیسم بن ابراهیم کردی بود. دیسم از یاران یوسف بن ابی الساج، [فرمانروای منصوب خلافت عباسی در آذربایجان و اران] بود که او را خدمت نمود و مرتبت و مقام یافت تا آنکه پس از یوسف فرمانروای آذربایجان شد. او بر مذهب خوارج[به احتمال زیاد منظور از خوارج در این زمان آیین ایزدی است] بود. پدرش نیز همین عقیده را داشت و از اتباع هارون خارجی بود. چون هارون کشته شد، او گریخت و به آذربایجان پناه برد و با دختر یکی از بزرگان کرد آنجا ازدواج کرد. دیسم حاصل این ازدواج بود.او پس از درگذشت پدرش به ابوالساج پیوست و صاحب جاه و جلال شد و به امارت آذربایجان رسید[ و در تبریز سکه زد]. بیشتر سپاهیان او هم کردهای آذربایجان بودند و جماعتی نیز دیلمیانی بودند که وشمگیر زیاری به یاری او فرستاده و نزد او باقی مانده بودند. دیسم سالها حاکم تبریز بود، اما مرزبان بن محمد دیلمی به قلمرو او حمله کرد و دیسم را از شهر بیرون راند. چندی بعد مردم شهر که از دیلمیان به ستوه آمده بودند دیسم را دوباره به شهر دعوت کردند و او هم به تبریز بازگشت، اما او باز هم با حمله دیلمیان مواجه شد. دیسم برای جلوگیری از کشتار مردم و ویرانی شهر آنجا را ترک کرد و به اردبیل رفت. مرزبان در تعقیب او به اردبیل رفت. مرزبان او را در آنجا هم محاصره کرد. ابوعبدالله نعیمی، وزیر او در ظاهر شماری از بزرگان شهر را برای وساطت نزد مرزبان فرستاد ، اما مخفیانه به او توصیه کرد که آن افراد را زندانی کند و شرط آزادی آنان را تسلیم دیسم قرار دهد. دیسم که نمیخواست شاهد دستگیری و قتل بزرگان شهر باشد، خود را تسلیم مرزبان کرد. مرزبان دیسم را با خانواده اش به طارم فرستاد و در قلعهای زندانی کرد.
منبع : الکامل فی التاریخ ابن اثیر وقایع سال ۳۳۰ق/۹۴۲م /۳۲۰ش
پرده دوم
سفرنامه ناصر خسرو[صد سال پس از دیسم]
بیستم صفر سنه ثمان ثلثین و اربعمائه (۴٣٨) به شهر تبریز رسیدم، و آن پنجم شهریور ماه قدیم بود، و آن شهر قصبه آذربایجان است، شهری آبادان.
طول و عرضش به گام پیمودم هریک هزار و چهارصد بود و پادشاه ولایت آذربایجان را در خطبه چنین ذکر میکردند: «الامیر الاجل سیف الدوله و شرف المله ابومنصور وهسودان بن محمد مولی امیرالمومنین».
وهسودان بن محمد که چهل سال حاکم تبریز بود و پس از زلزله تبریز و مرگ هزاران نفر تا وقتی شهر را بازسازی نکرد، پیراهن سیاه را از تنش درنیاورد از کردهای روادی بود که ابن اثیر صفت «اشرفالاکراد» (کردهای مهتر یا اشراف کرد) را برای آنان به کار برده است
پرده سوم
زمان آقا محمد خان و فتحعلی شاه قاجار، حسینقلی خان دنبلی و جعفر خان دنبلی فرمانروایان شهر تبریز که از طایفه کرد دنبلی بودند و آثار بازمانده از آنها هنوز در شهر وجود دارد.
پرده چهارم
میرزا محمد خان زنگنه از طایفه کرد زنگنه در کرمانشاه، فرمانده کل قشون آذربایجان و حاکم تبریز در دوران عباس میرزا و محمدشاه بود و ....
پرده پنجم
عزیز خان مکری، سپهسالار دوران ناصرالدین شاه و یار غار امیرکبیر سالها فرمانروای تبریز و پیشکار مظفرالدین شاه ولیعهد بود.
پرده ششم
مجاهدان کرد مانند یارمحمدخان کرمانشاهی و عبدالصمد قاضی زاده در اردوی ستارخان در تبریز که در کنار آذربایجانیها از این شهر در برابر استبداد محمدعلیشاه دفاع کردند.
@kurdistanname
❤34