پشت گرمی

پرسیدم
پشتت به چه گرم است
که این چنین افعال جسارت و شجاعت را صرف میکنی بی مهابا؟

پشتت به چه محکم است که این چنان افعال صراحت و شهامت را زندگی میکنی
بی پروا؟

استاد لبخندی زد و گفت

مغز تن حس است و
مغز حس جان
چون از تن و حس و جان گذشتی
همه هوووووو ست.

چون از وابستگی به تن ها و حس ها و جان ها رستم

پاداشش
گرمی پشت به هوووو است
بدون های،بدون هوی.

چون از دلبستگی به تن ها و حس‌ها و جان ها گذشتم

حاصلش
محکمی پشت به هوووو ست
،بدون هوی بدون های


هوووو هووو هووو
لا اله الا هوووو


ماه ژوئن ۲۰۲۵
آلانیا

مصادف با جرقه اولیه
جنگ یزرگ گلوبالیستها و پاتریوتهای جهان
در زمین ایران و اسرائیل
(آرماگدون)
برگرفته از کتاب در پیشگاه اساتید بیمرگی نوشته داوود امین الرعایا

پس نوشت:
گلوبالیست:بی وطنِ بی دین
پاتریوت:وطن پرست دیندار

T.me/satvica

راهوار

سیستم ما را
فقیر
حقیر
و مریض می‌خواهد
که
کنترل کردن
و
سرکوب کردن
و
پروگرام کردن مان
راحت تر
کم خرج تر
و کم اشتباه تر
باشد.

راهکار:
کار کردن روی درک معناي حقیقی
قناعت (مال) (حال)
معرفت (نفس)(حق)
و سلامت (جان)(روان) است.

قناعت مال و حال را که دریابی
دیگر فقیر نیستی

معرفت نفس و حق را که دریابی
دیگر حقیر نیستی

حکمت سلامت جان و روان را که دریابی
دیگر بیمار نیستی
(اسیر سلاخ خانه ها نیستی)
(چه سنتی چه صنعتی)

واضح است؟
واضح است.

حرکت کن
راه خودبخودی گشوده می‌شود.
(دیدم که میگم)

۱۹ ژوئن ۲۰۲۵
آلانیا

مصادف با
تلاش برای قرنطینه اراک
به بهانه رادیواکتیو و پخش شایعه ویروس جدیده از چین در کالیفرنیا و نیویورک.


برگرفته از کتاب در پیشگاه اساتید بیمرگی نوشته داوود امین الرعایا

پس نوشت
دوره های ساتویکا بر همین اساس طراحی شده است.

T.me/satvica

لازمان لامکان

پرسیدم
چون است که همواره در مراقبتی؟
چه نیتی کردی؟

چگونه است که همیشه در حضوری؟
چه نیتی داشتی؟

چگونه شد که غفلت از پهناب وجودت
به کل رخت بربست؟
چه نیتی کردی؟

استاد لبخندی زد و گفت
فرزندم

به نیت سوزاندن همه نیتها مراقبت کردم
به نیت سوزاندن همه آرزوها مراقبه کردم
به نیت سوزاندن همه امیدها مجاهده کردم

زان پس
در یک آن
همان آآآن مبارک

حضور لازمان و آرامش لامکان
در قلبم
خودبخودی جوشیدن گرفت.

ماه ژوئن ۲۰۲۵
آلانیا

مصادف با رویت مادر شیپ فرازمینی ها

برگرفته از کتاب در پیشگاه اساتید بیمرگی نوشته داوود امین الرعایا


T.me/satvica

یک منبر پانصد ساله
در یک مسجد هشتصد ساله
مکان مراقبت امروز

نیت:
سوزاندن همه نیتها

به #آنتن #الکتروکالچر بالای منبر دقت کنید

اشتراک از طریق ایتا و روبیکا و ....
استلزامی


ابلیس را که ببینی یکبار بی لباس
او را خواهی شناخت در هر لباس
و در خواهی یافت تلبیسش را
ساتوا

T.me/satvica

از خیلی وقت پیش خلع سلاح شدیم

هم تستسترون
هم همه چی.

سفر به شانگری لا

https://youtu.be/fSi1xhI2htE?si=8N40bLRPtpKNOxGf

گلوبالیستها در هر کشوری نفوذی دارند
کم یا زیاد
آشکار یا نهان

وظیفه نفوذی ها
تخریب زیرساخت‌های آن کشور
نابودی تولیدات محلی
فقیرتر کردن،حقیرتر کردن ،مریض تر کردن مردم
و اجرایی کردن سند ۲۰۳۰ است.

تقریبا همه کشورها از وجود این انگل ها رنج می‌برند.

آتش زدن پرچم سگیونیستها
توسط یهودیان عادی و مردم معمولی

یادتان باشد
گلوبالیستها (بعل پرستان)
با همه ادیان رسمی و مکاتب عرفانی مشکل دارند .

یکی از راهکارهای معمول آنها
تفرقه بین طرفداران ادیان مختلف است.

اجتماع ربی های یهودی و محکوم کردن تجاوزات دولت سگیونیست گلوبالیست به ایران .


در دولت‌های
همه کشورها سگهای گلوبالیست نفوذ دارند.

راه‌کار شناختشان راحت است:
از اجرای سند ۲۰۳۰ حمایت میکنند‌.
در ایران با رمز توسعه پایدار در حال اجرایی شدن است.

این انشا اشکم را در آورد




موضوع انشا:تصور کنید سلولی سرطانی در بدن دختری ۳ ساله هستید که بطور ناگهانی به روشن بینی میرسید.

سلولی گرسنه و تشنه هستم،نا آرام و بیقرار.
در بدن دخترکی که تازه ۳ بهار از عمرش میگذرد.

به آرامی در سلولهای دخترک جا خوش میکنم و در فکر تشکیل توده ای بزرگ هستم.

دخترک دائم روی تختش افتاده و حوصله ی بازی کردن با کسی را ندارد.
فقط با گوشی بزرگترها خودش را مشغول میکند یا در حال تماشای تلویزیون است.

مادرش برای رضایت و خوشحالی او مدام برایش شکلات و شیرینی و بستنی و لبنیات کارخانه ای می خرد و با فست فود و غذاهای سرخ شده با روغن های صنعتی سعی در خوراندن غذا به کودک میکند.

و من سرمست و ملول در حال چرخیدن در اندامهای حیاتی دخترک هستم و به هر سلول سالمی چنگ میزنم .
تغذیه ی کودک همان چیزی است که من برای رشد و تکثیر به آن نیاز دارم.

ما در حال تکثیر سلولی هستیم و دخترک روز به روز حالش بدتر میشود.
او ضعیف تر و رنگ پریده تر میشود .دیگر حتی توان راه رفتن ندارد.تب او قطع نمیشود و مدام استفراغ میکند.

والدین دلواپس با چشمهای اشکبار در حالیکه کودک را به آغوش کشیده اند از این دکتر به دکتر دیگر مراجعه میکنند.

هزاران عکس،اسکن و آزمایش و کوله باری از داروهای سمی و صنعتی که هیچکدام در بهبود حال دخترک اثر ندارد.

مادر که دست از همه جا شسته بود و دخترک را از دست رفته می پنداشت،

شبی پس از ساعتها راز و نیاز با خدای خود و طلب شفا از درگاه خداوند برای دقایقی بخواب رفت.

در خواب پیری فرزانه به او گفت:برای شفای فرزندت از این کارها دریغ نکن.
داروهای سمی و صنعتی را قطع کن.

فرزندت را وادار کن تا صبح و ظهر و شب تنفس شکمی آگاهانه انجام دهد.

و این خاک را که خاک بهشت است بر بدن او بمال.

مادر بیچاره از خواب پرید،
کور سوی امیدی در دلش روشن شد.

به دنبال یافتن خاک بهشت به جستجو پرداخت و سرانجام چیزی نیافت جز حناااا.

او کودکش را از شهر خارج کرد و به دل طبیعت پناه برد.
همه ی داروهای سمی و صنعتی را دور ریخت و طبق توصیه ی پیر فرزانه تنفس های شکمی آگاهانه را شروع کرد و
هر روز از سر تا پای دخترش را ساعتها به حنا آغشته میکرد.

دخترک با پاهای لرزان در طبیعت می چرخید و از آب و هوای طبیعی تنفس می کرد و از غذاهای ارگانیک و طبیعی تناول می کرد.

جسم و جان او کم کم در حال پاکسازی و بهبود بود.

حالا دیگر روز به روز عرصه بر من تنگ تر میشد.گروهم کم کم پراکنده شدند و از بین رفتند و من تنها و سرگردان به این سوی و آن سوی می دویدم و به دنبال راه نجاتی بودم.

در ریه ی دخترک کمین کرده بودم که ناگهان با تنفس عمیق دخترک به بیرون پرتاب شدم.

در گوشه ای تنها نشستم ودر خلوت به کردار خود اندیشیدم.

به آن همه حرص وآز،به آن همه جهالت و نادانی...
به ولعی که به خوردن و آشامیدن داشتم.
به طمعی که به جان و مال دیگران داشتم...
به نفس اماره و روح سرکشم....
به ذهن عجول و سطحی نگرم...
به آن همه جهالت و نادانی...

و با خودم تکرار کردم:

با اینکه پر از حرص و آز هستم اما میتوانم حضورم را احساس کنم...

با اینکه جاهل و نادان هستم اما میتوانم حضورم را احساس کنم...

با اینکه با موجودات زنده نامهربان هستم اما میتوانم حضورم را احساس کنم...

ماندانا از شاگردان دوره ی شصت روزه"

خانواده
اتحاد
آگاهی

این است شعار نجات بخش