غزلی از شاعر جوان «محمد حسین نجفی»
فارغ از هرچه اما و آیا و زیرا
روح دریایی و رودها را پذیرا
ای که روح تو را کوه ها می شناسند
دست های تو را ریشه های کتیرا
ای تو بشکوه تا جاودان جاودانه
دوستت دارم ای مرد! کوها! کویرا
شکوه اش چیست از بی کسی آن که دارد
آشناتر از آیینه با خود کسی را
از سرت صورتت چشم هایت نگاهت
با توام مهربان! گرد پیری بپیرا!
از نمی دانم امسال یا سال ها پیش
آتشی در من افتاده سوزان و گیرا
در جدال تو با رنج ها، مرگ با کیست؟
ای تو جاوید پایا و جان نمیرا...
@sbiabanaki
فارغ از هرچه اما و آیا و زیرا
روح دریایی و رودها را پذیرا
ای که روح تو را کوه ها می شناسند
دست های تو را ریشه های کتیرا
ای تو بشکوه تا جاودان جاودانه
دوستت دارم ای مرد! کوها! کویرا
شکوه اش چیست از بی کسی آن که دارد
آشناتر از آیینه با خود کسی را
از سرت صورتت چشم هایت نگاهت
با توام مهربان! گرد پیری بپیرا!
از نمی دانم امسال یا سال ها پیش
آتشی در من افتاده سوزان و گیرا
در جدال تو با رنج ها، مرگ با کیست؟
ای تو جاوید پایا و جان نمیرا...
@sbiabanaki
نقیضه نگاری یکی از شکل های طنزآوری در ادبیات است، چه در نظم چه در نثر.در نقیضه نگاری معولا اثر اصلی باید آن قدر مشهور باشد که خواننده با خواندن چند سطر یا یکی دوبیت متوجه شود که این اثر شوخی با فلان اثر است، بدون هیچ گونه توضیح اضافی.مثل تذکره المقامات زنده یاد زرویی نصرآباد که نقیضه تذکره الاولیای عطار نیشابوری است.
اخیرا «مهرداد جهانگیری» دوست شاعر و روزنامه نگار ما با خاطرات زنده یاد هاشمی رفسنجانی شوخی کرده که در نوع خود شیرین است. یکی از نوشته های مهرداد را بخوانید:
صبح ساعت چهار بیدار شدم. دیدم خوابم میآید. دوباره خوابیدم.
ساعت ده عفت بیدارم کرد. گفت فقط دو ساعت تا نماز جمعه مانده. پا شو! گفتم: دو ساعتِ قدیم یا جدید؟
گفت هنوز ساعت را جلو نبردهاند. همان دو ساعتِ قدیم! خیالم راحت شد.
سر صبحانه بودیم که فاطی و فازی و بچههایشان آمدند. بچهها را که دیدم، بغضم گرفت. بس که شبیه پدربزرگشان، مرحوم مغفور جنتمکان، آیتالله لاهوتی هستند. مرد نازنینی بود. حیف شد!
محسن هم آمد. گفت خطبهها را آماده کردهاید؟ گفتم نگران نباش، چندتایی مرگ بر آمریکا و اسرائیل و صدام آماده کردهام. به وزیر شعار هم سپردم که فعلا شوروی را معاف کند. مهدی گفت: پس آمریکا چه میشود؟ مک فارلین در هتل هیلتون است. اقلا بگویید عمو محمد فرستندهها را قطع کند که گیرندهی مک فارلین قاطی نکند!
به اخوی محمد زنگ زدم، گفتم مهدی را دریاب. محسن را که فرستادیم بلژیک تا موشکسازی یاد بگیرد، اما فقط با موش موشکش بازی کرد و برگشت. مهدی اما خیلی باهوش است. عین خودم!
دم رفتن، دکتر ولایتی از نیویورک زنگ زد. گفت قولنامه، ببخشید؛ قطعنامه را نوشتهاند. گفتم پول چایی دکویار فراموش نشود. گفت: ظریف میگوید از این آبروریزیها راه نیاندازید که همهمان را میبرند پیش دکتر رجایی خراسانی!
سپردم محسن با موتور برود تا زودتر به وزیر شعار برسد و بگوید صدام را هم موقتا معاف کند!
پ.ن:
مرحوم لاهوتی از مبارزان پرسابقهی پیش از انقلاب و پدر هردو داماد مرحوم هاشمی بودند و پس از انقلاب به شکلی مشکوک از دنیا رفتند.
سعید رجایی خراسانی، نماینده ایران در سازمان ملل بود که پس از بروز پارهای مشکلات غیر دیپلماتیک! برکنار و به ایران بازگردانده شد!
@sbiabanaki
اخیرا «مهرداد جهانگیری» دوست شاعر و روزنامه نگار ما با خاطرات زنده یاد هاشمی رفسنجانی شوخی کرده که در نوع خود شیرین است. یکی از نوشته های مهرداد را بخوانید:
صبح ساعت چهار بیدار شدم. دیدم خوابم میآید. دوباره خوابیدم.
ساعت ده عفت بیدارم کرد. گفت فقط دو ساعت تا نماز جمعه مانده. پا شو! گفتم: دو ساعتِ قدیم یا جدید؟
گفت هنوز ساعت را جلو نبردهاند. همان دو ساعتِ قدیم! خیالم راحت شد.
سر صبحانه بودیم که فاطی و فازی و بچههایشان آمدند. بچهها را که دیدم، بغضم گرفت. بس که شبیه پدربزرگشان، مرحوم مغفور جنتمکان، آیتالله لاهوتی هستند. مرد نازنینی بود. حیف شد!
محسن هم آمد. گفت خطبهها را آماده کردهاید؟ گفتم نگران نباش، چندتایی مرگ بر آمریکا و اسرائیل و صدام آماده کردهام. به وزیر شعار هم سپردم که فعلا شوروی را معاف کند. مهدی گفت: پس آمریکا چه میشود؟ مک فارلین در هتل هیلتون است. اقلا بگویید عمو محمد فرستندهها را قطع کند که گیرندهی مک فارلین قاطی نکند!
به اخوی محمد زنگ زدم، گفتم مهدی را دریاب. محسن را که فرستادیم بلژیک تا موشکسازی یاد بگیرد، اما فقط با موش موشکش بازی کرد و برگشت. مهدی اما خیلی باهوش است. عین خودم!
دم رفتن، دکتر ولایتی از نیویورک زنگ زد. گفت قولنامه، ببخشید؛ قطعنامه را نوشتهاند. گفتم پول چایی دکویار فراموش نشود. گفت: ظریف میگوید از این آبروریزیها راه نیاندازید که همهمان را میبرند پیش دکتر رجایی خراسانی!
سپردم محسن با موتور برود تا زودتر به وزیر شعار برسد و بگوید صدام را هم موقتا معاف کند!
پ.ن:
مرحوم لاهوتی از مبارزان پرسابقهی پیش از انقلاب و پدر هردو داماد مرحوم هاشمی بودند و پس از انقلاب به شکلی مشکوک از دنیا رفتند.
سعید رجایی خراسانی، نماینده ایران در سازمان ملل بود که پس از بروز پارهای مشکلات غیر دیپلماتیک! برکنار و به ایران بازگردانده شد!
@sbiabanaki
این روزها بحث هوش مصنوعی زیاد داغ شده.این که مثلا با چت gpt می توان مقاله نوشت و پژوهش کرد و این ها.هوش مصنوعی در حوزه ی متن از یک بانک اطلاعاتی قدرتمند بهره می برد و با الگوریتم های پیچیده تلاش می کند به سوالات شما پاسخ دهد. آنچه مسلم است این که پاسخ های چت هوشمند را باز باید هوش واقعی انسان تایید کند تا بتوان به یک راستی آزمایی رسید. به عنوان مثال از چت هوشمند gpt در مورد خودم پرسیدم که اطلاعاتی در خصوص سعید بیابانکی به من بدهد و این هم پاسخ او:
سعید بیابانکی، متولد ۱۳۶۲ در تهران، بازیگر و کارگردان تئاتر و سینما است. وی فارغ التحصیل رشته بازیگری از دانشکده هنرهای زیبا در دانشگاه تهران است. سعید بیابانکی در سال ۱۳۸۴ با بازی در فیلم "آخرین پرواز" به عنوان بازیگر حرفهای شروع به کار کرد. او همچنین در بسیاری از فیلمهای معروف ایرانی نظیر "پایتخت"، "سال های خوب دوران"، "جدایی نادر از سیمین" و "برادرم خسرو" نقش آفرینی کرده است. علاوه بر بازیگری، سعید بیابانکی به عنوان کارگردان نمایشهای تئاتر نظیر "خط قطع" و "پنج قطب" نام آور است.
@sbiabanaki
اینجا کامنت بذارید:
@sbyabanaky
سعید بیابانکی، متولد ۱۳۶۲ در تهران، بازیگر و کارگردان تئاتر و سینما است. وی فارغ التحصیل رشته بازیگری از دانشکده هنرهای زیبا در دانشگاه تهران است. سعید بیابانکی در سال ۱۳۸۴ با بازی در فیلم "آخرین پرواز" به عنوان بازیگر حرفهای شروع به کار کرد. او همچنین در بسیاری از فیلمهای معروف ایرانی نظیر "پایتخت"، "سال های خوب دوران"، "جدایی نادر از سیمین" و "برادرم خسرو" نقش آفرینی کرده است. علاوه بر بازیگری، سعید بیابانکی به عنوان کارگردان نمایشهای تئاتر نظیر "خط قطع" و "پنج قطب" نام آور است.
@sbiabanaki
اینجا کامنت بذارید:
@sbyabanaky
چند رباعی طنز:
مافنگی و بی تعادلم می خوانند
معتاد شدید الکلم می خوانند
برگرد وگرنه مردم اهل محل
گنگستر شهر آملم می خوانند!
تا چند دم از نیازمندی بزنم
یا دست به پستی و بلندی بزنم
از بس که شکستم و ببستم توبه
باید بروم شکسته بندی بزنم
گر بر سر نفس خود امیری مردی
از قحط مواد اگر نمیری مردی
در مرکز پایتخت با حال خراب
جنس از موتوری اگر نگیری مردی!
تنها نه زمین که ماه و مریخ پر است
گفتند نریزید که تا بیخ پر است
عمری است که بوی گند می آید و بس
از بس که زباله دان تاریخ پر است!
این قدر به من تهمت و بهتان نزنید
شلاق بر این پیکر عریان نزنید
من تازه در این اداره شاغل شده ام
زیراب مرا تو را به قرآن نزنید!
سعید بیابانکی
@sbiabanaki
اینجا کامنت بذارید:
@sbyabanaky
مافنگی و بی تعادلم می خوانند
معتاد شدید الکلم می خوانند
برگرد وگرنه مردم اهل محل
گنگستر شهر آملم می خوانند!
تا چند دم از نیازمندی بزنم
یا دست به پستی و بلندی بزنم
از بس که شکستم و ببستم توبه
باید بروم شکسته بندی بزنم
گر بر سر نفس خود امیری مردی
از قحط مواد اگر نمیری مردی
در مرکز پایتخت با حال خراب
جنس از موتوری اگر نگیری مردی!
تنها نه زمین که ماه و مریخ پر است
گفتند نریزید که تا بیخ پر است
عمری است که بوی گند می آید و بس
از بس که زباله دان تاریخ پر است!
این قدر به من تهمت و بهتان نزنید
شلاق بر این پیکر عریان نزنید
من تازه در این اداره شاغل شده ام
زیراب مرا تو را به قرآن نزنید!
سعید بیابانکی
@sbiabanaki
اینجا کامنت بذارید:
@sbyabanaky
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
غزلی از صغیر اصفهانی
یادگار برنامهی «پنج دری»
تولید شبکه اصفهان. بهار، ۱۴۰۱
باز پخش چهارشنبه ها ساعت ۱۹ شبکه ۴
@sbiabanaki
اینجا کامنت بگذارید:
@sbyabanaky
یادگار برنامهی «پنج دری»
تولید شبکه اصفهان. بهار، ۱۴۰۱
باز پخش چهارشنبه ها ساعت ۱۹ شبکه ۴
@sbiabanaki
اینجا کامنت بگذارید:
@sbyabanaky
#وقت_خوب_شعر
بهغیر از غزل - این رفیقِ قدیمی -
کسی نیست با خلوتِ ما صمیمی
چه بامِ بلندیست دلتنگی عشق!
تکاندهست آنجا دلِ ما گلیمی
نزادهست از عقل، جز حکمتِ سرد
چه حُزن عمیقی، چه رنجِ عقیمی!
سر از کار دنیا کسی درنیاورد؛
گُلِ کاغذینی که دارد شَمیمی
مُدارا کن ای عُمر با من که دارم
نه قلبِ درستی، نه عقلِ سلیمی
چو موسای دلبُردهی خِضرمُرده
بُریدم دل از هر رحیم و رجیمی
غُبارِ رَه و آستانهنشینم
بیاید؟ نیاید؟ مبادا نسیمی...
#عبدالحمید_ضیایی
@abdolhamidziaei
@sbiabanaki
نشانی برای دریافت نطرات شما:
@sbyabanaky
بهغیر از غزل - این رفیقِ قدیمی -
کسی نیست با خلوتِ ما صمیمی
چه بامِ بلندیست دلتنگی عشق!
تکاندهست آنجا دلِ ما گلیمی
نزادهست از عقل، جز حکمتِ سرد
چه حُزن عمیقی، چه رنجِ عقیمی!
سر از کار دنیا کسی درنیاورد؛
گُلِ کاغذینی که دارد شَمیمی
مُدارا کن ای عُمر با من که دارم
نه قلبِ درستی، نه عقلِ سلیمی
چو موسای دلبُردهی خِضرمُرده
بُریدم دل از هر رحیم و رجیمی
غُبارِ رَه و آستانهنشینم
بیاید؟ نیاید؟ مبادا نسیمی...
#عبدالحمید_ضیایی
@abdolhamidziaei
@sbiabanaki
نشانی برای دریافت نطرات شما:
@sbyabanaky
مجله خوان های دهه پنجاه که «جوانان» و «اطلاعات هفتگی» می خواندند حتما با داستان های « ر. اعتمادی » و قلم زیبایش آشنا هستند....
اعتمادی اگر چه در ردهی نویسندگان عامه پسند قرار می گرفت ولی مخاطبان زیادی داشت...
«ر. اعتمادی» امروز در گذشت. روحش، شاد.
@sbiabanaki
اینجا کامنت بگذارید:
@sbyabanaky
اعتمادی اگر چه در ردهی نویسندگان عامه پسند قرار می گرفت ولی مخاطبان زیادی داشت...
«ر. اعتمادی» امروز در گذشت. روحش، شاد.
@sbiabanaki
اینجا کامنت بگذارید:
@sbyabanaky
یک متکدی پیشنهاد رشوه ۱۴۴ میلیون تومانی به شهرداری داد
👤 شهردار سنندج:
🔹 یک فرد متکدی که در ماه ۶۰ میلیون تومان درآمد دارد، برای اینکه ماموران مرکز متکدیان از فعالیتش جلوگیری نکنند پیشنهاد سالانه ۱۴۴ میلیون تومان و ماهانه ۱۲ میلیون تومان رشوه را به مدیر این مرکز داد./ایسنا
تازه این متکدی توی سنندج فعالیت می کنه، ببین متکدیان پایتخت چه می کنند!
@sbiabanaki
اینجا کامنت بذارید:
@sbyabanaky
👤 شهردار سنندج:
🔹 یک فرد متکدی که در ماه ۶۰ میلیون تومان درآمد دارد، برای اینکه ماموران مرکز متکدیان از فعالیتش جلوگیری نکنند پیشنهاد سالانه ۱۴۴ میلیون تومان و ماهانه ۱۲ میلیون تومان رشوه را به مدیر این مرکز داد./ایسنا
تازه این متکدی توی سنندج فعالیت می کنه، ببین متکدیان پایتخت چه می کنند!
@sbiabanaki
اینجا کامنت بذارید:
@sbyabanaky
یک عمر نبود در دلش بیمِ حسین
از بیخ نداشت میلِ تکریمِ حسین
یک مرتبه ده روز بهطورِ قرضی
از تیمِ یزید رفت در تیمِ حسین!
#شروین_سلیمانی
@sbiabanaki
اینجا کامنت بذارید:
@sbyabanaky
از بیخ نداشت میلِ تکریمِ حسین
یک مرتبه ده روز بهطورِ قرضی
از تیمِ یزید رفت در تیمِ حسین!
#شروین_سلیمانی
@sbiabanaki
اینجا کامنت بذارید:
@sbyabanaky
از تازه ها:
رود بی تاب مرا یاد تو می اندازد
گل مهتاب مرا یاد تو می اندازد
سر فرازی و تهی دستی و آزاده و مست
سرو شاداب مرا یاد تو می اندازد
«از ازل تا به ابد فرصت درویشان است»
کاسه ای آب مرا یاد تو می اندازد
مستم از دیدن و بوییدن و نوشیدن تو
غزلی ناب مرا یاد تو می اندازد
ای نمازی که قد و قامت ناز تو شکست
عطر محراب مرا یاد تو می اندازد
می نشینم لب این رود و عطش می نوشم
گریه در آب مرا یاد تو می اندازد...
سعید بیابانکی
عاشورای ۱۴۴۵ قمری
@sbiabanaki
اینجا نظر بدید:
@sbyabanaky
رود بی تاب مرا یاد تو می اندازد
گل مهتاب مرا یاد تو می اندازد
سر فرازی و تهی دستی و آزاده و مست
سرو شاداب مرا یاد تو می اندازد
«از ازل تا به ابد فرصت درویشان است»
کاسه ای آب مرا یاد تو می اندازد
مستم از دیدن و بوییدن و نوشیدن تو
غزلی ناب مرا یاد تو می اندازد
ای نمازی که قد و قامت ناز تو شکست
عطر محراب مرا یاد تو می اندازد
می نشینم لب این رود و عطش می نوشم
گریه در آب مرا یاد تو می اندازد...
سعید بیابانکی
عاشورای ۱۴۴۵ قمری
@sbiabanaki
اینجا نظر بدید:
@sbyabanaky
در بند تو از بند جهان آزاد است
نام تو عبادتی پر از فریاد است
ای غافل از قافله جا مانده بیا
ته مانده ی جام کربلا سجاد است
@sbiabanaki
نام تو عبادتی پر از فریاد است
ای غافل از قافله جا مانده بیا
ته مانده ی جام کربلا سجاد است
@sbiabanaki
این گوشه اگر ناف لواسانات است
آن گوشه ولی فاقد امکانات است
این گوشه و آن گوشه چه فرقی دارد
وقتی که جهان قلعهی حیوانات است!
@sbiabanaki
اینجا کامنت بذارید:
@sbyabanaky
آن گوشه ولی فاقد امکانات است
این گوشه و آن گوشه چه فرقی دارد
وقتی که جهان قلعهی حیوانات است!
@sbiabanaki
اینجا کامنت بذارید:
@sbyabanaky
«در گرامی داشت هفدهم مهرماه سالگرد خاموشی استاد محمدرضا شجریان»
دکتر شفیعی کدکنی در جمله ای حکیمانه فرموده اند : «جایگاه شجریان در موسیقی ایرانی هم تراز جایگاه حافظ در شعر فارسی است» .
حافظ در مقطعی از تاریخ نفس می کشد که از همه ی شاعران پیش از خود تاثیر گرفته و بر همه ی شاعران پس از خود تاثیر گذاشته است.«شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است». و از شعر او کسی آگاه است که «لطف طبع و سخن گفتن دری داند».شعر او را هم عارف می خواند و می فهمد هم عامی، هم گدا هم پادشاه ،هم پیر هم جوان،هم مست هم عاقل.
حافظ ،غزل فارسی را به کمال رسانده و عبور از او همان گونه که ششصد سال است ناممکن بوده ششصد سال دیگر هم ناممکن است.هر اهل دلی فراخور درک و آگاهی خود از شعر حافظ بهره می برد و شجریان نیز در موسیقی ایرانی به چنین جایگاهی دست یافته است.همان کسانی که باعث رنجش او شدند و از بردن نامش هراس دارند هم از صدای او لذت می برند چرا که «فکند زمزمه ی عشق در عراق و حجاز ...»
ناگفته نماند که بخش مهمی از توفیق شجریان شعر و موسیقی است. قرار گرفتن نام او کنار نوازندگان و آهنگسازان و شاعران بزرگ است که به هنر و صدای او اعتباری مضاعف داده است. نوازندگان و آهنگسازانی چون محمدرضا لطفی،جلیل شهناز،محمد موسوی،پرویزمشکاتیان،داریوش پیرنیاکان،حسین علیزاده،کیهان کلهر و دیگران.ناگفته نماند که شرایط تاریخی روزگاری که او در او زیست هم باید به این مجموعه مراد افزود.
شجریان چه در آلبوم های رسمی و چه در کنسرت ها و محافل خانگی هرگز از تراز هنری خود عدول نکرده است. در محافل خانگی همان قدر در انتخاب کلام و دستگاه، متین و زیرک است که در کنسرت های بزرگ و در آلبوم های رسمی.ناگفته نماند علی رغم تسلط و آشنایی او با شعر فارسی و هم نشینی با شاعران بزرگی چون اخوان،ابتهاج،شفیعی کدکنی ومشیری بالغ بر ده مورد غلط خوانی شعر حافظ و سعدی و دیگران در آثارش مشهود است که اندکی عجیب می نماید.
اغلب آثار شجریان زمزمه پذیر است و هر اهل ذوقی با اندک صدایی می تواند بسیاری از تصنیف ها و چه بسا دشوارترین آوازهای او را زمزمه کند و این توفیق بزرگی است.توفیقی که حتی بسیاری از شاگردان ممتاز او هم به آن دست نیافته اند.
من در سال های ۷۷ و ۷۸ توفیق داشتم به عنوان مدیر روابط عمومی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی در برپایی کنسرت گروه آوا در دانشگاه اصفهان و ارکستر ملی ایران در چهلستون نقش کوچکی داشته باشم و ساعاتی محضر او را درک کنم و از او بیاموزم.در سالگرد کوچ او به او که عمری برای اعتلای موسیقی ایرانی تلاش کرد درود می فرستم.
رضوان حق بر آن جان شیدا باد
سعید بیابانکی
@sbiabanaki
نشانی برای دریافت نظرات شما:
@sbyabanaky
دکتر شفیعی کدکنی در جمله ای حکیمانه فرموده اند : «جایگاه شجریان در موسیقی ایرانی هم تراز جایگاه حافظ در شعر فارسی است» .
حافظ در مقطعی از تاریخ نفس می کشد که از همه ی شاعران پیش از خود تاثیر گرفته و بر همه ی شاعران پس از خود تاثیر گذاشته است.«شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است». و از شعر او کسی آگاه است که «لطف طبع و سخن گفتن دری داند».شعر او را هم عارف می خواند و می فهمد هم عامی، هم گدا هم پادشاه ،هم پیر هم جوان،هم مست هم عاقل.
حافظ ،غزل فارسی را به کمال رسانده و عبور از او همان گونه که ششصد سال است ناممکن بوده ششصد سال دیگر هم ناممکن است.هر اهل دلی فراخور درک و آگاهی خود از شعر حافظ بهره می برد و شجریان نیز در موسیقی ایرانی به چنین جایگاهی دست یافته است.همان کسانی که باعث رنجش او شدند و از بردن نامش هراس دارند هم از صدای او لذت می برند چرا که «فکند زمزمه ی عشق در عراق و حجاز ...»
ناگفته نماند که بخش مهمی از توفیق شجریان شعر و موسیقی است. قرار گرفتن نام او کنار نوازندگان و آهنگسازان و شاعران بزرگ است که به هنر و صدای او اعتباری مضاعف داده است. نوازندگان و آهنگسازانی چون محمدرضا لطفی،جلیل شهناز،محمد موسوی،پرویزمشکاتیان،داریوش پیرنیاکان،حسین علیزاده،کیهان کلهر و دیگران.ناگفته نماند که شرایط تاریخی روزگاری که او در او زیست هم باید به این مجموعه مراد افزود.
شجریان چه در آلبوم های رسمی و چه در کنسرت ها و محافل خانگی هرگز از تراز هنری خود عدول نکرده است. در محافل خانگی همان قدر در انتخاب کلام و دستگاه، متین و زیرک است که در کنسرت های بزرگ و در آلبوم های رسمی.ناگفته نماند علی رغم تسلط و آشنایی او با شعر فارسی و هم نشینی با شاعران بزرگی چون اخوان،ابتهاج،شفیعی کدکنی ومشیری بالغ بر ده مورد غلط خوانی شعر حافظ و سعدی و دیگران در آثارش مشهود است که اندکی عجیب می نماید.
اغلب آثار شجریان زمزمه پذیر است و هر اهل ذوقی با اندک صدایی می تواند بسیاری از تصنیف ها و چه بسا دشوارترین آوازهای او را زمزمه کند و این توفیق بزرگی است.توفیقی که حتی بسیاری از شاگردان ممتاز او هم به آن دست نیافته اند.
من در سال های ۷۷ و ۷۸ توفیق داشتم به عنوان مدیر روابط عمومی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی در برپایی کنسرت گروه آوا در دانشگاه اصفهان و ارکستر ملی ایران در چهلستون نقش کوچکی داشته باشم و ساعاتی محضر او را درک کنم و از او بیاموزم.در سالگرد کوچ او به او که عمری برای اعتلای موسیقی ایرانی تلاش کرد درود می فرستم.
رضوان حق بر آن جان شیدا باد
سعید بیابانکی
@sbiabanaki
نشانی برای دریافت نظرات شما:
@sbyabanaky
برای داریوش مهرجویی
نسل ما با «هامون» داریوش مهرجویی در روزگار دانشجویی عاشق شد،گریست،کتاب خوان شد،فکر کرد،خل شد،شعر گفت و خلاصه جوانی کرد.
از صبح که این خبرهولناک را شنیدم انگار خودم نیستم.یک جورهایی شده ام هامون گیج و دیوانه و عاشق.انگار همه ی راه ها برایم بسته شده.شده ام هامونی که دنبال علی عابدینی بود تا قدری با او درد دل کند.فکر کنم بالای ۱۰۰ بار هامون را دیده ام.هامون خود مهرجویی بود.در جستجوی حقیقت،گیج،عاشق،تنها، مجنون.«هامون» قطعا ماندگارترین و باور پذیرترین شخصیتی است که سینمای ایران تا امروز آفریده است.و خالق این شخصیت امروز به دیدار «هامون» رفت.
یاد این شعر شاملو می افتم که «حمید هامون» می خواند :
منم آری منم
که از اینگونه تلخ میگریم
که اینک
زایشِ من
از پسِ دردی چهلساله
در نگرانیِ این نیمروزِ تفته
در دامانِ تو که اطمینان است و پذیرش است
که نوازش است و بخشش است.
در نگرانیِ این لحظهی یأس،
که سایهها دراز میشوند
و شب با قدمهای کوتاه
دره را میانبارد.
ای کاش که دستِ تو پذیرش نبود
نوازش نبود و
بخشش نبود
که این
همه
پیروزیِ حسرت است،
بازآمدنِ همه بیناییهاست
به هنگامی که
آفتاب
سفر را
جاودانه
بار بسته است
@sbiabanaki
اینجا کامنت بگذارید:
@sbyabanaky
نسل ما با «هامون» داریوش مهرجویی در روزگار دانشجویی عاشق شد،گریست،کتاب خوان شد،فکر کرد،خل شد،شعر گفت و خلاصه جوانی کرد.
از صبح که این خبرهولناک را شنیدم انگار خودم نیستم.یک جورهایی شده ام هامون گیج و دیوانه و عاشق.انگار همه ی راه ها برایم بسته شده.شده ام هامونی که دنبال علی عابدینی بود تا قدری با او درد دل کند.فکر کنم بالای ۱۰۰ بار هامون را دیده ام.هامون خود مهرجویی بود.در جستجوی حقیقت،گیج،عاشق،تنها، مجنون.«هامون» قطعا ماندگارترین و باور پذیرترین شخصیتی است که سینمای ایران تا امروز آفریده است.و خالق این شخصیت امروز به دیدار «هامون» رفت.
یاد این شعر شاملو می افتم که «حمید هامون» می خواند :
منم آری منم
که از اینگونه تلخ میگریم
که اینک
زایشِ من
از پسِ دردی چهلساله
در نگرانیِ این نیمروزِ تفته
در دامانِ تو که اطمینان است و پذیرش است
که نوازش است و بخشش است.
در نگرانیِ این لحظهی یأس،
که سایهها دراز میشوند
و شب با قدمهای کوتاه
دره را میانبارد.
ای کاش که دستِ تو پذیرش نبود
نوازش نبود و
بخشش نبود
که این
همه
پیروزیِ حسرت است،
بازآمدنِ همه بیناییهاست
به هنگامی که
آفتاب
سفر را
جاودانه
بار بسته است
@sbiabanaki
اینجا کامنت بگذارید:
@sbyabanaky
یلدای چند سال پیش با دوستان شاعر اسماعیل امینی و نادر ختایی رفته بودیم کیش .تفالی زدیم به دیوان خواجه رندان.حاصلش شد شعر زیر.
دیشب که رسیدم کیش یاد این شعر افتادم.
کیشم به راه است هر هفته هر ماه
با خرج دولت الحمدلله..!
من جای دیگر هرگز نرفتم
الا به مسجد بسیار کوتاه
یک شب چو شاگرد با شخص استاد
خلوت گزیدیم استغفرالله
یکبار هم ما اسنپ گرفتیم
از پاسداران رفتیم فلاح
هی می زدم می جام پیاپی
با تنبک و نی در دوره ی شاه!
فرق است بین من با انوشه
من می روم کیش او می رود ماه
در ساحل کیش دیدیم و خوردیم
هم سینه هم ران با حجم دلخواه،
مرغی که باشد سرشار هورمون
یک خرده بهتر از یونجه و کاه
اما چه گویم از مزه ی آن
بسیار جانسوز بسیار جانکاه
تا حد شرعی ارشاد کردیم
هیهات هیهات زین خلق گمراه
بر حلق مردم باید نهادن
هم تیغ اسلام هم تیغ اصلاح
هر چند یلدا خیلی بلند است
اما نخوابید این بخت کوتاه
خواننده ی پاپ اینجا زیاد است
ای حاج منصور بفرست مداح..!
این سوی، مسجد آن سوی، ویلا
آن راه ابلیس این راه الله
اما نرفتیم نه این نه آن را
علاف بودیم در راه و ناگاه،
آمد ندایی از سمت شیراز
گردن نهادیم الحکم لله...!
@sbiabanaki
اینجا کامنت بذارید:
@sbyabanaky
دیشب که رسیدم کیش یاد این شعر افتادم.
کیشم به راه است هر هفته هر ماه
با خرج دولت الحمدلله..!
من جای دیگر هرگز نرفتم
الا به مسجد بسیار کوتاه
یک شب چو شاگرد با شخص استاد
خلوت گزیدیم استغفرالله
یکبار هم ما اسنپ گرفتیم
از پاسداران رفتیم فلاح
هی می زدم می جام پیاپی
با تنبک و نی در دوره ی شاه!
فرق است بین من با انوشه
من می روم کیش او می رود ماه
در ساحل کیش دیدیم و خوردیم
هم سینه هم ران با حجم دلخواه،
مرغی که باشد سرشار هورمون
یک خرده بهتر از یونجه و کاه
اما چه گویم از مزه ی آن
بسیار جانسوز بسیار جانکاه
تا حد شرعی ارشاد کردیم
هیهات هیهات زین خلق گمراه
بر حلق مردم باید نهادن
هم تیغ اسلام هم تیغ اصلاح
هر چند یلدا خیلی بلند است
اما نخوابید این بخت کوتاه
خواننده ی پاپ اینجا زیاد است
ای حاج منصور بفرست مداح..!
این سوی، مسجد آن سوی، ویلا
آن راه ابلیس این راه الله
اما نرفتیم نه این نه آن را
علاف بودیم در راه و ناگاه،
آمد ندایی از سمت شیراز
گردن نهادیم الحکم لله...!
@sbiabanaki
اینجا کامنت بذارید:
@sbyabanaky
هشتم آبان سالمرگ شاعر مهربانی ها دکتر قیصر امین پور است. این شعر را همان سال ها در سوگ او گفته بودم:
ای قاصدکان خوش خبر چندی است
گرد در و بام من نمی گردید
از قاصد روزهای بارانی
رفتید ولی خبر نیاوردید
ای قاصدکان خوش خبر اینجا
کار من دل گرفته بی صبری است
این خانه شبیه خانه ی نیما
از هر طرفی که می روی ابری است
در شعر اگر من و رفیقانم
از حافظ و از فروغ می گوییم
اما به هوای سکه ای زرین
پشت سر هم دروغ می گوییم
امروز اگر من و رفیقانم
تیغ آخته ایم بر گلوی هم
دیروز پر از بگو مگو بودیم
«ما چون دو دریچه روبروی هم»
بی شاعر روزهای بارانی
«هر لحظه غمی و هر غمی دردی»
خنجر همه در کف رفیقان است
ای وای چه روزگار نامردی
سنگیم میان شهر سنگستان
شعر از غم ما مگر فروکاهد
شاعر! غزلی ترانه ای بیتی ...
این شهر هوای تازه می خواهد
با وعده به هیچ می فروشندت
ای وای چه روزگار ارزانی
آی ای اخوان که خفته ای در طوس
بر خیز که سرکنی زمستانی
چندی است به لاک غم فرو رفته است
این شهر فسونگر برادر کش
از سکه فتاده غیرت و مردی
ما شاعرکان به سکه ای دلخوش
ای قاصدکان خوش خبر چندی است
این خانه ی دل گرفته کم نور است
آشفتگی ترانه های من
از دوری قیصر امین پور است ....
*
۱: م. امید
۲: مصرع از مجید زهتاب است
سعید بیابانکی
@sbiabanaki
اینجا کامنت بذارید:
@sbyabanaky
ای قاصدکان خوش خبر چندی است
گرد در و بام من نمی گردید
از قاصد روزهای بارانی
رفتید ولی خبر نیاوردید
ای قاصدکان خوش خبر اینجا
کار من دل گرفته بی صبری است
این خانه شبیه خانه ی نیما
از هر طرفی که می روی ابری است
در شعر اگر من و رفیقانم
از حافظ و از فروغ می گوییم
اما به هوای سکه ای زرین
پشت سر هم دروغ می گوییم
امروز اگر من و رفیقانم
تیغ آخته ایم بر گلوی هم
دیروز پر از بگو مگو بودیم
«ما چون دو دریچه روبروی هم»
بی شاعر روزهای بارانی
«هر لحظه غمی و هر غمی دردی»
خنجر همه در کف رفیقان است
ای وای چه روزگار نامردی
سنگیم میان شهر سنگستان
شعر از غم ما مگر فروکاهد
شاعر! غزلی ترانه ای بیتی ...
این شهر هوای تازه می خواهد
با وعده به هیچ می فروشندت
ای وای چه روزگار ارزانی
آی ای اخوان که خفته ای در طوس
بر خیز که سرکنی زمستانی
چندی است به لاک غم فرو رفته است
این شهر فسونگر برادر کش
از سکه فتاده غیرت و مردی
ما شاعرکان به سکه ای دلخوش
ای قاصدکان خوش خبر چندی است
این خانه ی دل گرفته کم نور است
آشفتگی ترانه های من
از دوری قیصر امین پور است ....
*
۱: م. امید
۲: مصرع از مجید زهتاب است
سعید بیابانکی
@sbiabanaki
اینجا کامنت بذارید:
@sbyabanaky
«شعر نیمایی»
مگر می توان باد را گفت:
یکگوشه بنشین!
مگر می توان رود را گفت:
برگرد تا کوه!
مگر می توان ماه را گفت:
از امشب نباید بتابی!
مگر می توان صبح را گفت:
فعلا برو عصر برگرد!
اگر می توانی
به واژه بگو: کوفت! ساکت!
به شعرم بگو:
به خودکار برگرد!
به کاغذ بگو: شعر ممنوع!
اگر می توانی به یک ابر گریان بگویی نبارد،
بگو تا دهان مرا گِل بگیرند!
حمیدرضا شکارسری
@sbiabanaki
اینجا کامنت بگذارید:
@sbyabanaky
مگر می توان باد را گفت:
یکگوشه بنشین!
مگر می توان رود را گفت:
برگرد تا کوه!
مگر می توان ماه را گفت:
از امشب نباید بتابی!
مگر می توان صبح را گفت:
فعلا برو عصر برگرد!
اگر می توانی
به واژه بگو: کوفت! ساکت!
به شعرم بگو:
به خودکار برگرد!
به کاغذ بگو: شعر ممنوع!
اگر می توانی به یک ابر گریان بگویی نبارد،
بگو تا دهان مرا گِل بگیرند!
حمیدرضا شکارسری
@sbiabanaki
اینجا کامنت بگذارید:
@sbyabanaky
مدتی است شوخیهای زبانی در فضای مجازی زیاد شده و این نشان دهندهی ظرفیت بالای زبان فارسی است به عنوان مثال:
- میدونید به باقی موندهی بستهی اینترنتی چی میگن؟ ته گیگ!
-میدونید تلفن های همراه کجا مُجازن حساب باز کنن؟ پاور بانک!
- میدونید پرنده ها وقتی می خوان جدا شن چه کار میکنن؟ میرن کفترخونه از هم کلاغ میگیرن!
-میدونید پرندهها به استکان چای چی میگن؟ طوطی!
-می دونید ماهیا به خواهرشون چی میگن؟ آبزی!
- میدونید نونا وقتی ۱۸ سالشون میشه چه اتفاقی میافته؟ به سن جانونی میرسن!
@sbiabanaki
اینجا نظر بدید:
@sbyabanaky
- میدونید به باقی موندهی بستهی اینترنتی چی میگن؟ ته گیگ!
-میدونید تلفن های همراه کجا مُجازن حساب باز کنن؟ پاور بانک!
- میدونید پرنده ها وقتی می خوان جدا شن چه کار میکنن؟ میرن کفترخونه از هم کلاغ میگیرن!
-میدونید پرندهها به استکان چای چی میگن؟ طوطی!
-می دونید ماهیا به خواهرشون چی میگن؟ آبزی!
- میدونید نونا وقتی ۱۸ سالشون میشه چه اتفاقی میافته؟ به سن جانونی میرسن!
@sbiabanaki
اینجا نظر بدید:
@sbyabanaky