roemmele2011.pdf
153.7 KB
مقاله که روی ۶۵۳ دانشجوی دختر اجرا شده، خواستن ارتباط بین سوءاستفاده در کودکی و طرحوارهها ناسازگار اولیه و رابطه جنسی پرخطر رو بررسی کنند.
تو این پژوهش ارتباط دو طرحواره نقص/شرم و رهاشدگی با سوءاستفاده در کودکی تایید شد و همچنین رابطه جنسی پرخطر هم به عنوان تاثیرات تجربیات ناسالم کودکی بر مبنای تکرار سناریو قربانی بودن در تحقیقات قبلی تایید شد.
💎 @schematherapychannel
تو این پژوهش ارتباط دو طرحواره نقص/شرم و رهاشدگی با سوءاستفاده در کودکی تایید شد و همچنین رابطه جنسی پرخطر هم به عنوان تاثیرات تجربیات ناسالم کودکی بر مبنای تکرار سناریو قربانی بودن در تحقیقات قبلی تایید شد.
💎 @schematherapychannel
✴️طرحواره درمانی یا همان schema therapy چیست و چگونه انجام میشود؟
طرحواره ها لنزها یا عینک هایی هستند که در اثر تجارب عاطفی منفی ناشی از ناکام شدن نیازهای روانی بنیادین در انسان نهادینه می شود. وقتی عینک آبی به چشم بزنی دنیا را آبی خواهی دید ولی آیا دنیا آبی است؟
طرحواره ها باعث می شوند که شما حقیقت را آنگونه که هستند نبینید بلکه خود و دیگران را همانطور که از پشت عینک می بینید ببینید!
براساس مدل طرحواره آموزشی، انسان سالم کسی است که نیازهای روانشناختی پنج گانه او به جا و به موقع پاسخ داده شده باشد. این نیازهای روانشناختی انسان عبارتند از:
1⃣ دلبستگی های ایمن به دیگران (شامل امنیت، ثبات)
2⃣ استقلال، کارآمدی و حس هویت
3⃣بیان آزادانه نیازها و هیجانهای پذیرفتنی
4⃣خودانگیختگی و تفریح
5⃣محدودیت های واقع گرایانه و خود بازداری (خود کنترلی)
➖از دیدگاه طرحواره درمانی افراط و تفریط در شکل گیری این نیازهای روانشناختی باعث شکل گیری طرحواره می شود.
💎 @schematherapychannel
طرحواره ها لنزها یا عینک هایی هستند که در اثر تجارب عاطفی منفی ناشی از ناکام شدن نیازهای روانی بنیادین در انسان نهادینه می شود. وقتی عینک آبی به چشم بزنی دنیا را آبی خواهی دید ولی آیا دنیا آبی است؟
طرحواره ها باعث می شوند که شما حقیقت را آنگونه که هستند نبینید بلکه خود و دیگران را همانطور که از پشت عینک می بینید ببینید!
براساس مدل طرحواره آموزشی، انسان سالم کسی است که نیازهای روانشناختی پنج گانه او به جا و به موقع پاسخ داده شده باشد. این نیازهای روانشناختی انسان عبارتند از:
1⃣ دلبستگی های ایمن به دیگران (شامل امنیت، ثبات)
2⃣ استقلال، کارآمدی و حس هویت
3⃣بیان آزادانه نیازها و هیجانهای پذیرفتنی
4⃣خودانگیختگی و تفریح
5⃣محدودیت های واقع گرایانه و خود بازداری (خود کنترلی)
➖از دیدگاه طرحواره درمانی افراط و تفریط در شکل گیری این نیازهای روانشناختی باعث شکل گیری طرحواره می شود.
💎 @schematherapychannel
این جمله آلن دو باتن رو باید با طلا نوشت:
پشت نقاب بزرگسالی همه ما کودکیست نیازمند عاطفه، گذشت، عشق
و ترسیده از تنهایی...
کودک درون، استعاره از تجربیات گذشته ست.
همه احساساتی که از ابتدا داشتیم و اما بروز ندادیم.
همه حرف هایی که تو دلمون مونده و به زبون نیاوردیم.
همه اون ها چیزی رو ساختن که الان هستیم
ما رو با همه ترس ها، میل ها، اضطراب ها و افسردگی هامون...
و تا وقتی که نپذیریم، تغییر نخواهیم کرد.
رهایی واقعی اون لحظه ایست که با کودک درون خودمون و همه زخم هاش ملاقات کنیم و آرومش کنیم و بهش بگیم:
"تو در امنیتی!
لازم نیست کامل باشی تا لایق محبت و دوست داشته شدن باشی.
نیازی نیست خودت رو به دیگران ثابت کنی.
ناتوانی دیگران در قدردانی از تو به این معنی نیست که تو بی ارزشی
من تو رو دوست دارم
همه ی اتفاقاتی که افتاده تقصیر تو نیست.
تو تلاشت رو کردی."
شما همان کودکی هستید که اکنون بزرگ شدید و کودک درون شما در اعماق ناخودآگاه تان زندگی میکنه
این را فراموشش نکنید و با او مهربان باشید
چرا که خواسته یا ناخواسته در زندگی شما تاثیر میگذارد.
💎 @schematherapychannel
پشت نقاب بزرگسالی همه ما کودکیست نیازمند عاطفه، گذشت، عشق
و ترسیده از تنهایی...
کودک درون، استعاره از تجربیات گذشته ست.
همه احساساتی که از ابتدا داشتیم و اما بروز ندادیم.
همه حرف هایی که تو دلمون مونده و به زبون نیاوردیم.
همه اون ها چیزی رو ساختن که الان هستیم
ما رو با همه ترس ها، میل ها، اضطراب ها و افسردگی هامون...
و تا وقتی که نپذیریم، تغییر نخواهیم کرد.
رهایی واقعی اون لحظه ایست که با کودک درون خودمون و همه زخم هاش ملاقات کنیم و آرومش کنیم و بهش بگیم:
"تو در امنیتی!
لازم نیست کامل باشی تا لایق محبت و دوست داشته شدن باشی.
نیازی نیست خودت رو به دیگران ثابت کنی.
ناتوانی دیگران در قدردانی از تو به این معنی نیست که تو بی ارزشی
من تو رو دوست دارم
همه ی اتفاقاتی که افتاده تقصیر تو نیست.
تو تلاشت رو کردی."
شما همان کودکی هستید که اکنون بزرگ شدید و کودک درون شما در اعماق ناخودآگاه تان زندگی میکنه
این را فراموشش نکنید و با او مهربان باشید
چرا که خواسته یا ناخواسته در زندگی شما تاثیر میگذارد.
💎 @schematherapychannel
در هنگام آسیبپذیری، همیشه در این ترس زندگی خواهید کرد که بلایی در کمین است و هر لحظه رخ میدهد؛ حال این بلا، بلای طبیعی باشد با وقوع یک جرم، بروز یک بیماری و یا مشکلی مالی. در زندگی احساس امنیت نخواهید داشت.
اگر گرفتار این تله هستید، در کودکی به گونهای پرورش یافتهاید که دنیا محیطی پرخطر است. احتمال والدینتان بیش از حد مراقب شما و بیش از اندازه نگران امنیت شما بودهاند. نگرانیهای شما افراطی و غیرواقعبینانه هستند و با این وجود شما باز هم اجازه میدهید تا کنترل زندگی شما را بر عهده بگیرند.
این افکار انرژی شما را صرف اطمینان حاصل کردن از اینکه در امان هستید میکنند. ترسهای شما ممکن است حول محور بیماریها بچرخد: ترس از حملات قلبی، ابتلا به ایدز و یا حتی جنون. این افکار میتوانند بر آسیبهای مالی متمرکز شوند: ورشکستگی و کارتن خوابی. نگرانیهای شما ممکن است درمورد سایر مسائل عمومی نیز باشد. مسائلی همچون ترس از پرواز، ترس از مورد سرقت قرارگرفتن و یا ترس از زلزله.
💎 @schematherapychannel
اگر گرفتار این تله هستید، در کودکی به گونهای پرورش یافتهاید که دنیا محیطی پرخطر است. احتمال والدینتان بیش از حد مراقب شما و بیش از اندازه نگران امنیت شما بودهاند. نگرانیهای شما افراطی و غیرواقعبینانه هستند و با این وجود شما باز هم اجازه میدهید تا کنترل زندگی شما را بر عهده بگیرند.
این افکار انرژی شما را صرف اطمینان حاصل کردن از اینکه در امان هستید میکنند. ترسهای شما ممکن است حول محور بیماریها بچرخد: ترس از حملات قلبی، ابتلا به ایدز و یا حتی جنون. این افکار میتوانند بر آسیبهای مالی متمرکز شوند: ورشکستگی و کارتن خوابی. نگرانیهای شما ممکن است درمورد سایر مسائل عمومی نیز باشد. مسائلی همچون ترس از پرواز، ترس از مورد سرقت قرارگرفتن و یا ترس از زلزله.
💎 @schematherapychannel
اولین تجربهی ما از عشق ورزیدن و مورد عشق قرارگرفتن زمانی رخ داد که کودک بودیم. ممکن است عشقِ والدین گاهی عمیقاً لطیف و مسحورکننده باشد، اما همین عشق میتواند بهسادگی درگیر محرکهای فریبندهای نیز باشد. ما احتمالاً آموختهایم که عاشق والدینی افسرده یا بسیار زودرنج باشیم؛ شاید ما به این نتیجه رسیدهایم که عشق را با تلاشِ بسیار زیاد برای راضی کردن دیگری یا با ترسِ دائمی ترک شدن مرتبط بدانیم؛ ممکن است در معرضِ تبعیض قرار گرفته باشیم و شاید اینگونه یاد گرفتهایم که فقط در صورتی به عشق میرسیم که فردِ دیگری از آن عشق بهره نبرد؛ شاید والدینمان این برداشت را به ما منتقل کردهاند که فقط در صورتی که بچهی بسیار خوبی باشیم آنها عاشق ما خواهند بود، یا این عشق تا زمانی وجود دارد که ما مطیع و وابسته باقی بمانیم و این یعنی موفقیتهای مستقلانهی ما نشانهایی از پایانِ عشقِ والدینمان به ما است.
💎 @schematherapychannel
💎 @schematherapychannel
| خاطرات بد و ناگوار کودکی به چهار طریق هنگام بزرگسالی روی ما تاثیر میگذارد |
چه اینکه در کودکی شاهد یا مفعول خشونت باشید، یا اینکه از نظر فیزیکی یا روانی مورد بیتوجهی سرپرست خود قرار گیرید، در هنگام بزرگسالی احتمال زیادی هست که نشانههای آن خاطرات بد را بروز دهید. بچهها از اتفاقاتی که میبینند یا برایشان رخ میدهد برداشتی میکنند و بر آن اساس در دنیای درون خود نقشهای از جهان ترسیم میکنند. سپس این نقشه به آنها کمک میکند تا بتوانند با دنیا همراهی کنند. ولی اگر آنها نتوانند این تصور را هنگام بزرگتر شدن تغییر دهند این میتواند توانایی عملکرد آنها را به عنوان یک بالغ تخریب کند. این تاثیرات منفی به طور کلی در چهار حالت میتوانند روی ما تاثیر بد بگذارند.
۱. هویت اشتباه
به عنوان یک آسیبشناس کودک، خیلی از بزرگسالان را دیدهام که ناگواریهای کودکی را با خود در بزرگسالی مانند زخم احساسی حمل میکنند. یکی از طُرُقی که این زخمها خود را نشان میدهند هویت اشتباه است. به عنوان بچه، ما دوست داریم که والدین، ما را دوست بدارند و از ما مراقبت کنند. وقتی آنها مراقبت نمیکنند، ما سعی میکنیم آدمی بشویم که آنها دوست دارند و به او توجه میکنند.
برای همین یک سری از احساساتمان را که سر راه این خواسته قرار دارند، پنهان میکنیم و در واقع شخص دیگری را از خود به دنیا ارائه میدهیم. وقتی ما احساساتمان را مخفی کنیم پس از مدتی یادمان میرود که چه کسی بودهایم زیرا اصل شخصیت ما همان احساسات ما است. ما تمام عمر احساس میکنیم که، وای اگر ماسک ما از چهره بیفتد دیگر کسی من را نمیپذیرد و دوست نخواهد داشت. بهترین کار این است که به روانشناس مراجعه کنید تا به شما کمک کند چطور این ترس را کنار بگذارید و به خود حقیقیتان بازگردید.
۲. تفکر قربانیوار
تصوری که ما از خودمان داریم سخنگوی درونی ما را هدایت میکند. طوری که ما با خودمان حرف میزنیم، میتواند ما را قوی یا ضعیف کند. حرفهای منفی میتواند این حس را القا کند که ضعیف هستیم و قدرت کنترل زندگی خود را نداریم، مانند قربانیها! ممکن است در کودکی قربانی بوده باشیم، ولی این نباید در بزرگسالی ادامه پیدا کند. در کودکی ما قدرت زیادی در کنترل محیط اطراف خود نداریم ولی ما دیگر کودک نیستیم و بزرگ شدهایم. در تمام جوانب زندگی، ما همیشه قدرت انتخاب داریم، حتی در اینکه چگونه در مورد زندگی خود بیاندیشیم. خیلی بیشتر از آنچه فکر کنید میتوانید موقعیتتان را تغییر دهید، به جای اینکه فکر کنید قربانی بودهاید فکر کنید نجات یافته بودهاید. دفعهی بعد که در مخمصهای بودید و انتخاب نازلی کردید به خودتان یاد آوری کنید که شما بیشتر از آنچه فکر کنید قدرت کنترل دارید.
۳. پرخاشگری بالقوه
اگر کودک در محیطی بزرگ شود که هر گونه پرخاش غیرقابل قبول بوده، او با این باور بزرگ میشود که خشونت غیرقابل قبول است. پس او در هنگام بزرگسالی اگر یک حرکت پرخاشگرانه ببیند فکر میکند که این حس باید سرکوب شود. یا اگر در خانوادهای بزرگ شود که هر نوع خشونت را سرکوب میکنند او نیز در بزرگسالی به همان شیوه عمل خواهد کرد و از ابراز خشمی که میتواند برای او مفید باشد، خودداری میکند.
حالا چه اتفاقی می افتد اگر نتوانید خشم خود را پنهان کنید؟ اگر شما خودتان از آن دسته افراد باشید، پاسخ این سوال را میدانید و احتمالا شما همچنان عصبانی میمانید. وقتی عصبانیت که یک احساس سالم و طبیعی است را سرکوب کنید و به جای اینکه عامل ایجاد آن را از بین ببرید عصبانیت را مخفی کنید، این عصبانیت از بین نمیرود و باقی میماند. پس از گذر زمان این عصبانیت به پرخاشگری بالقوه تبدیل میشود.
۴. بیتفاوتی
اگر شما در زمان کودکی از طرف والدین خود نادیده گرفته میشدید ممکن است خشم و ترس خود را در آرزوی اینکه دیگر هیچوقت نادیده گرفته نشوید دفن کرده باشید. در واقع اتفاقی که میافتد مثل این است که ما خودمان را ترک کردهایم. ما همیشه خود را کنار میکشیم و از پتانسیل خود استفاده نمیکنیم و بیتقاوتی را برمیگزینیم. آدم بیتفاوت میگوید من میدانم باید چه کاری انجام دهم ولی انجام نمیدهم.
💎 @schematherapychannel
چه اینکه در کودکی شاهد یا مفعول خشونت باشید، یا اینکه از نظر فیزیکی یا روانی مورد بیتوجهی سرپرست خود قرار گیرید، در هنگام بزرگسالی احتمال زیادی هست که نشانههای آن خاطرات بد را بروز دهید. بچهها از اتفاقاتی که میبینند یا برایشان رخ میدهد برداشتی میکنند و بر آن اساس در دنیای درون خود نقشهای از جهان ترسیم میکنند. سپس این نقشه به آنها کمک میکند تا بتوانند با دنیا همراهی کنند. ولی اگر آنها نتوانند این تصور را هنگام بزرگتر شدن تغییر دهند این میتواند توانایی عملکرد آنها را به عنوان یک بالغ تخریب کند. این تاثیرات منفی به طور کلی در چهار حالت میتوانند روی ما تاثیر بد بگذارند.
۱. هویت اشتباه
به عنوان یک آسیبشناس کودک، خیلی از بزرگسالان را دیدهام که ناگواریهای کودکی را با خود در بزرگسالی مانند زخم احساسی حمل میکنند. یکی از طُرُقی که این زخمها خود را نشان میدهند هویت اشتباه است. به عنوان بچه، ما دوست داریم که والدین، ما را دوست بدارند و از ما مراقبت کنند. وقتی آنها مراقبت نمیکنند، ما سعی میکنیم آدمی بشویم که آنها دوست دارند و به او توجه میکنند.
برای همین یک سری از احساساتمان را که سر راه این خواسته قرار دارند، پنهان میکنیم و در واقع شخص دیگری را از خود به دنیا ارائه میدهیم. وقتی ما احساساتمان را مخفی کنیم پس از مدتی یادمان میرود که چه کسی بودهایم زیرا اصل شخصیت ما همان احساسات ما است. ما تمام عمر احساس میکنیم که، وای اگر ماسک ما از چهره بیفتد دیگر کسی من را نمیپذیرد و دوست نخواهد داشت. بهترین کار این است که به روانشناس مراجعه کنید تا به شما کمک کند چطور این ترس را کنار بگذارید و به خود حقیقیتان بازگردید.
۲. تفکر قربانیوار
تصوری که ما از خودمان داریم سخنگوی درونی ما را هدایت میکند. طوری که ما با خودمان حرف میزنیم، میتواند ما را قوی یا ضعیف کند. حرفهای منفی میتواند این حس را القا کند که ضعیف هستیم و قدرت کنترل زندگی خود را نداریم، مانند قربانیها! ممکن است در کودکی قربانی بوده باشیم، ولی این نباید در بزرگسالی ادامه پیدا کند. در کودکی ما قدرت زیادی در کنترل محیط اطراف خود نداریم ولی ما دیگر کودک نیستیم و بزرگ شدهایم. در تمام جوانب زندگی، ما همیشه قدرت انتخاب داریم، حتی در اینکه چگونه در مورد زندگی خود بیاندیشیم. خیلی بیشتر از آنچه فکر کنید میتوانید موقعیتتان را تغییر دهید، به جای اینکه فکر کنید قربانی بودهاید فکر کنید نجات یافته بودهاید. دفعهی بعد که در مخمصهای بودید و انتخاب نازلی کردید به خودتان یاد آوری کنید که شما بیشتر از آنچه فکر کنید قدرت کنترل دارید.
۳. پرخاشگری بالقوه
اگر کودک در محیطی بزرگ شود که هر گونه پرخاش غیرقابل قبول بوده، او با این باور بزرگ میشود که خشونت غیرقابل قبول است. پس او در هنگام بزرگسالی اگر یک حرکت پرخاشگرانه ببیند فکر میکند که این حس باید سرکوب شود. یا اگر در خانوادهای بزرگ شود که هر نوع خشونت را سرکوب میکنند او نیز در بزرگسالی به همان شیوه عمل خواهد کرد و از ابراز خشمی که میتواند برای او مفید باشد، خودداری میکند.
حالا چه اتفاقی می افتد اگر نتوانید خشم خود را پنهان کنید؟ اگر شما خودتان از آن دسته افراد باشید، پاسخ این سوال را میدانید و احتمالا شما همچنان عصبانی میمانید. وقتی عصبانیت که یک احساس سالم و طبیعی است را سرکوب کنید و به جای اینکه عامل ایجاد آن را از بین ببرید عصبانیت را مخفی کنید، این عصبانیت از بین نمیرود و باقی میماند. پس از گذر زمان این عصبانیت به پرخاشگری بالقوه تبدیل میشود.
۴. بیتفاوتی
اگر شما در زمان کودکی از طرف والدین خود نادیده گرفته میشدید ممکن است خشم و ترس خود را در آرزوی اینکه دیگر هیچوقت نادیده گرفته نشوید دفن کرده باشید. در واقع اتفاقی که میافتد مثل این است که ما خودمان را ترک کردهایم. ما همیشه خود را کنار میکشیم و از پتانسیل خود استفاده نمیکنیم و بیتقاوتی را برمیگزینیم. آدم بیتفاوت میگوید من میدانم باید چه کاری انجام دهم ولی انجام نمیدهم.
💎 @schematherapychannel
• نماز بخون - چرا؟ - چون من میگم
• ۱۰ شب خونه باش- چرا؟ - چون من میگم
• دوست دختر واسه خیابونه، واسه ازدواج نیست - چرا؟ - چون من میگم
• مهمونیهای فامیلی رو باید بیای- چرا؟ چون من میگم
چند بار در سنین مختلف رشدی با استدلال "چون من میگم" تحت "قلدری" والدین قرار گرفتید که چیزی را علیرغم میل باطنی انجام دهید؟ کتاب بی نظیر "مطلق در ذهن ایرانی"، برایمان از هیتلر درون ایرانیان و میل به هیتلر شدن میگوید و در همان صفحات ابتدایی میپرسد آیا هیتلر قدرتمند بود یا قلدر؟ و پاسخ این است که، قلدر.
طبق رویکرد طرحواره، درون ما انواع کودک، انواع والد، انواع سبکهای مقابلهای و " یک بزرگسال " سالم وجود دارد، زمانی که به جای تبادل نظر قدرتمندانه، به روشی قلدرانه، در حلق فرزند فرو میشود که "چون من میگویم" پس فلان چیز درست است، چنین فرایندی رخ میدهد: فرد به مرور آن "یک بزرگسال" سالمش را گم میکند و فارغ از اینکه چند سال دارد، یا کودکی آسیب پذیر میشود که قدرت گفتن از ترسها، نیازها، هیجانات، آرزوها و خواستههایش را ندارد، توانایی گرفتن تصمیمهای ساده را ندارد و حتی گاهی اصلا نمیداند چه میخواهد که بعد بخواهد آن را بیان کند و یا اینکه همانند سازی کرده و والدی قلدرتر از قبلی میشود.
به فضای درمان نگاهی بیاندازیم:
• مراجع: طلاق بگیرم؟ درمانگر: خودت میدانی
• مراجع: تغییر رشته بدهم؟ درمانگر: خودت چه دوست داری؟
•مراجع: رابطهی جنسی بد است؟ درمانگر: خودت چه نیازهایی داری؟
• مراجع: مهاجرت کنم؟ درمانگر: خودت چه آرزوهایی داری؟
•مراجع: چادرم را کنار بگذارم؟ درمانگر: خودت چه میخواهی؟
در این فضا، فرد گم و گیج میشود، آمده پول داده که یک قلدر دیگر منتها اینبار با چاشنی مهربانی به او بگوید چون من میگویم پس اینکار درست است اما دائم از او پرسیده میشود پس "خودت چه؟ " و فرد این "خود بودن" را سالهاست که گم کرده است.
تفاوت قدرتمندی و قلدری همینجاست. به زبان ساده از کتاب مذکور، نقل به مضمون میکنم: "قلدری یک وجدان اخلاقی سختگیر، بیرحم، تنبیه کننده و نتیجهی تحقیر و ناکام شدگی خود فرد است و قدرت، اعتماد کردن به هستی و محتویات آن و نتیجهی عزت نفس است". در تعامل با فرزندان، والد قدرتمند، نظرش را با استدلال و پیامدها بیان میکند و خود را عقب میکشد تا فرزند به عنوان یک بزرگسالِ سالم کاوش و انتخاب کند، اما والد قلدر، خودشیفته وار، به صرف اینکه من میگویم باید بپذیری، بزرگسالِ درون فرد را در نطفه خفه میکند. قلدر نباشیم!
💎 @schematherapychannel
• ۱۰ شب خونه باش- چرا؟ - چون من میگم
• دوست دختر واسه خیابونه، واسه ازدواج نیست - چرا؟ - چون من میگم
• مهمونیهای فامیلی رو باید بیای- چرا؟ چون من میگم
چند بار در سنین مختلف رشدی با استدلال "چون من میگم" تحت "قلدری" والدین قرار گرفتید که چیزی را علیرغم میل باطنی انجام دهید؟ کتاب بی نظیر "مطلق در ذهن ایرانی"، برایمان از هیتلر درون ایرانیان و میل به هیتلر شدن میگوید و در همان صفحات ابتدایی میپرسد آیا هیتلر قدرتمند بود یا قلدر؟ و پاسخ این است که، قلدر.
طبق رویکرد طرحواره، درون ما انواع کودک، انواع والد، انواع سبکهای مقابلهای و " یک بزرگسال " سالم وجود دارد، زمانی که به جای تبادل نظر قدرتمندانه، به روشی قلدرانه، در حلق فرزند فرو میشود که "چون من میگویم" پس فلان چیز درست است، چنین فرایندی رخ میدهد: فرد به مرور آن "یک بزرگسال" سالمش را گم میکند و فارغ از اینکه چند سال دارد، یا کودکی آسیب پذیر میشود که قدرت گفتن از ترسها، نیازها، هیجانات، آرزوها و خواستههایش را ندارد، توانایی گرفتن تصمیمهای ساده را ندارد و حتی گاهی اصلا نمیداند چه میخواهد که بعد بخواهد آن را بیان کند و یا اینکه همانند سازی کرده و والدی قلدرتر از قبلی میشود.
به فضای درمان نگاهی بیاندازیم:
• مراجع: طلاق بگیرم؟ درمانگر: خودت میدانی
• مراجع: تغییر رشته بدهم؟ درمانگر: خودت چه دوست داری؟
•مراجع: رابطهی جنسی بد است؟ درمانگر: خودت چه نیازهایی داری؟
• مراجع: مهاجرت کنم؟ درمانگر: خودت چه آرزوهایی داری؟
•مراجع: چادرم را کنار بگذارم؟ درمانگر: خودت چه میخواهی؟
در این فضا، فرد گم و گیج میشود، آمده پول داده که یک قلدر دیگر منتها اینبار با چاشنی مهربانی به او بگوید چون من میگویم پس اینکار درست است اما دائم از او پرسیده میشود پس "خودت چه؟ " و فرد این "خود بودن" را سالهاست که گم کرده است.
تفاوت قدرتمندی و قلدری همینجاست. به زبان ساده از کتاب مذکور، نقل به مضمون میکنم: "قلدری یک وجدان اخلاقی سختگیر، بیرحم، تنبیه کننده و نتیجهی تحقیر و ناکام شدگی خود فرد است و قدرت، اعتماد کردن به هستی و محتویات آن و نتیجهی عزت نفس است". در تعامل با فرزندان، والد قدرتمند، نظرش را با استدلال و پیامدها بیان میکند و خود را عقب میکشد تا فرزند به عنوان یک بزرگسالِ سالم کاوش و انتخاب کند، اما والد قلدر، خودشیفته وار، به صرف اینکه من میگویم باید بپذیری، بزرگسالِ درون فرد را در نطفه خفه میکند. قلدر نباشیم!
💎 @schematherapychannel
Forwarded from معرفی بهترینها
اگه افکار منفی یا آشفتگی روحی اذیتتون میکنه،
اگه دوست داری حالتو خوب کنی حتما این پیج رو فالوو کن
میتونی امتحان کنی😍🍓
برای رها شدن حتما سر بزنيد👇
https://instagram.com/hasanalishah_?igshid=YmMyMTA2M2Y=
😍روانشناس خودت باش🤌
اگه دوست داری حالتو خوب کنی حتما این پیج رو فالوو کن
میتونی امتحان کنی😍🍓
برای رها شدن حتما سر بزنيد👇
https://instagram.com/hasanalishah_?igshid=YmMyMTA2M2Y=
😍روانشناس خودت باش🤌
اولین تجربهی ما از عشق ورزیدن و مورد عشق قرارگرفتن زمانی رخ داد که کودک بودیم. ممکن است عشقِ والدین گاهی عمیقاً لطیف و مسحورکننده باشد، اما همین عشق میتواند بهسادگی درگیر محرکهای فریبندهای نیز باشد. ما احتمالاً آموختهایم که عاشق والدینی افسرده یا بسیار زودرنج باشیم؛ شاید ما به این نتیجه رسیدهایم که عشق را با تلاشِ بسیار زیاد برای راضی کردن دیگری یا با ترسِ دائمی ترک شدن مرتبط بدانیم؛ ممکن است در معرضِ تبعیض قرار گرفته باشیم و شاید اینگونه یاد گرفتهایم که فقط در صورتی به عشق میرسیم که فردِ دیگری از آن عشق بهره نبرد؛ شاید والدینمان این برداشت را به ما منتقل کردهاند که فقط در صورتی که بچهی بسیار خوبی باشیم آنها عاشق ما خواهند بود، یا این عشق تا زمانی وجود دارد که ما مطیع و وابسته باقی بمانیم و این یعنی موفقیتهای مستقلانهی ما نشانهایی از پایانِ عشقِ والدینمان به ما است.
💎 @schematherapychannel
💎 @schematherapychannel
زندگی خود را دوباره بیافرینید.pdf
74.7 MB
در کتاب با 11 تله رایج در زندگی که ریشه بسیاری از مشکلات عاطفی و کاری ما هستند آشنا میشویم. تله زندگی: «الگویی است که از کودکی آغاز و تاثیرات آن در تمام طول زندگی منعکس میشود.».
این کتاب با تمرکز بر دوران کودکی ریشهی اختلالات شخصیتی را مورد بررسی قرار میدهد و تلاش میکند با ارائهی روشهای ساده و کاربردی، به شما در جهت بهبود وضعیتتان یاری برساند.
📕 زندگی خود را دوباره بیافرینید
✍🏻 #جفری_یانگ و #جانت_اس_کلوسکو
💎 @schematherapychannel
این کتاب با تمرکز بر دوران کودکی ریشهی اختلالات شخصیتی را مورد بررسی قرار میدهد و تلاش میکند با ارائهی روشهای ساده و کاربردی، به شما در جهت بهبود وضعیتتان یاری برساند.
📕 زندگی خود را دوباره بیافرینید
✍🏻 #جفری_یانگ و #جانت_اس_کلوسکو
💎 @schematherapychannel
| نشانههایی از اینکه کودک درون شما آسیب دیده |
درصورتی که ما درکودکی عشق مشروط دریافت کرده باشیم یا امنیت و عشق را تجربه نکرده باشیم، روان ما آسیب میبیند؛ و این آسیب میتواند در بزرگسالی به بسیاری از جنبههای زندگی ما ضربه بزند.
۱. نداشتن اعتماد به نفس و عزت نفس
۲. احساس مسئولیت افراطی
۳. برای دیگران زندگی کردن
۴. اجتناب افراطی از بحث
۵. ناتوانی در تحمل انتقاد
۶. احساس ناکافی بودن
۷. خودانتقادی زیاد
۸. ترس از شکست
۹. کمالگرایی
💎 @schematherapychannel
درصورتی که ما درکودکی عشق مشروط دریافت کرده باشیم یا امنیت و عشق را تجربه نکرده باشیم، روان ما آسیب میبیند؛ و این آسیب میتواند در بزرگسالی به بسیاری از جنبههای زندگی ما ضربه بزند.
۱. نداشتن اعتماد به نفس و عزت نفس
۲. احساس مسئولیت افراطی
۳. برای دیگران زندگی کردن
۴. اجتناب افراطی از بحث
۵. ناتوانی در تحمل انتقاد
۶. احساس ناکافی بودن
۷. خودانتقادی زیاد
۸. ترس از شکست
۹. کمالگرایی
💎 @schematherapychannel
مطالعات گروهی از روانشناسان نشان داد که شرایط دوران کودکی بر میزان تابآوری فرد در دوران بلوغ تاثیر دارد. این تاثیرات بلندمدت هستند؛ زیرا آنها تواناییها و سیستمهای باور کودکان را شکل میدهند و این حالت حتی تا دوران بزرگسالی نیز باقی میماند. افراد با تابآوری بالا میتوانند احساسات خود و دیگران را بفهمند. آنها قادر هستند جنبههای کنترلپذیر و کنترلناپذیر سختیها و مشکلات را از یکدیگر تشخیص دهند. این افراد از اعتمادبهنفس بالایی برخوردارند؛ بدین معنا که باور دارند میتوانند بر محیط پیرامون غلبه کنند و از عهدهی هر کاری برآیند.
عوامل محیطی دوران کودکی، مانند فقر، طلاق، پدر و مادری که از نظر روانی بیمار هستند، به گذشته تعلق دارند و تغییر آنها از توان ما خارج است. اما باورها قابل تغییر و تواناییها تغییرپذیرند. تحقیقات درباره ماهیت تابآوری نشان داد که این مفهوم، از هفت مهارت تشکیل شده است: تعدیل احساسات، کنترلپذیری، یکدلی، تجزیه و تحلیل اتفاقات، خودکارآمدی و پیشرفت. این هفت عامل قابل اندازهگیری، آموزش و تقویت هستند.
💎 @schematherapychannel
عوامل محیطی دوران کودکی، مانند فقر، طلاق، پدر و مادری که از نظر روانی بیمار هستند، به گذشته تعلق دارند و تغییر آنها از توان ما خارج است. اما باورها قابل تغییر و تواناییها تغییرپذیرند. تحقیقات درباره ماهیت تابآوری نشان داد که این مفهوم، از هفت مهارت تشکیل شده است: تعدیل احساسات، کنترلپذیری، یکدلی، تجزیه و تحلیل اتفاقات، خودکارآمدی و پیشرفت. این هفت عامل قابل اندازهگیری، آموزش و تقویت هستند.
💎 @schematherapychannel
اولین تجربهی ما از عشق ورزیدن و مورد عشق قرارگرفتن زمانی رخ داد که کودک بودیم. ممکن است عشقِ والدین گاهی عمیقاً لطیف و مسحورکننده باشد، اما همین عشق میتواند بهسادگی درگیر محرکهای فریبندهای نیز باشد. ما احتمالاً آموختهایم که عاشق والدینی افسرده یا بسیار زودرنج باشیم؛ شاید ما به این نتیجه رسیدهایم که عشق را با تلاشِ بسیار زیاد برای راضی کردن دیگری یا با ترسِ دائمی ترک شدن مرتبط بدانیم؛ ممکن است در معرضِ تبعیض قرار گرفته باشیم و شاید اینگونه یاد گرفتهایم که فقط در صورتی به عشق میرسیم که فردِ دیگری از آن عشق بهره نبرد؛ شاید والدینمان این برداشت را به ما منتقل کردهاند که فقط در صورتی که بچهی بسیار خوبی باشیم آنها عاشق ما خواهند بود، یا این عشق تا زمانی وجود دارد که ما مطیع و وابسته باقی بمانیم و این یعنی موفقیتهای مستقلانهی ما نشانهایی از پایانِ عشقِ والدینمان به ما است.
💎 @schematherapychannel
💎 @schematherapychannel
| چرا بعضی اوقات نمیتوانیم کاری را انجام دهیم؟ |
اضطراب مانند مه، راه پیش رویمان را مبهم میکند، هنگامی که درآن مه بتوانیم ترسهای خاصی را شناسایی کنیم، اغلب به عنوان شخصی بالغ آنها را بیاساس مییابیم، هرچند در کودکی این ترسها برای ما غیرقابل تحمل بودند؛ اگر برای مثال ترسی مفرط از درگیری داشته باشیم و از صحبت کردن در جمع اجتناب ورزیم، باید ترس مجزا را در آن اضطراب فلجکننده پیدا کنیم.
این افکار اضطرابآمیز به یک ترس آغازین نظیر «آنها مرا تایید نمیکنند»، «آنها مرا دوست نخواهد داشت» تبدیل میشود. این ترسهای اساسی برای کودک واقعی بودهاند؛ اما فرد بالغی که اکنون هستیم میتواند تجربهای متفاوت داشته باشد. آنچه را که میتوانم به هشیاری بیاورم و مستقیما و به عنوان یک بالغ با آن مواجه شوم، مرا از اسارت ناخودآگاه در گذشته رها میسازد.
ما به راستی درک میکنیم که چیزی مهمتر از آنچه از آن میترسیم وجود دارد و نکته همینجاست. ما مهمتر از ترسهایمان هستیم و این معنای «شهامت» است. ما مجبوریم هر روز میان افسردگی و اضطراب یکی را انتخاب کنیم. افسردگی نتیجهی زخم «رشد فردیت» است. اضطراب از حرکت به سوی ناشناخته بر میخیزد. عبور از اضطراب لازم است، زیرا در آن امید شخص به نزدیک شدن به «فردیت» نهفته است. شهامت نتیجه عدم حضور ترس نیست، بلکه درک این موضوع است که برخی چیزها برایمان مهمتر از چیزی است که از آن میترسیم.
💎 @schematherapychannel
اضطراب مانند مه، راه پیش رویمان را مبهم میکند، هنگامی که درآن مه بتوانیم ترسهای خاصی را شناسایی کنیم، اغلب به عنوان شخصی بالغ آنها را بیاساس مییابیم، هرچند در کودکی این ترسها برای ما غیرقابل تحمل بودند؛ اگر برای مثال ترسی مفرط از درگیری داشته باشیم و از صحبت کردن در جمع اجتناب ورزیم، باید ترس مجزا را در آن اضطراب فلجکننده پیدا کنیم.
این افکار اضطرابآمیز به یک ترس آغازین نظیر «آنها مرا تایید نمیکنند»، «آنها مرا دوست نخواهد داشت» تبدیل میشود. این ترسهای اساسی برای کودک واقعی بودهاند؛ اما فرد بالغی که اکنون هستیم میتواند تجربهای متفاوت داشته باشد. آنچه را که میتوانم به هشیاری بیاورم و مستقیما و به عنوان یک بالغ با آن مواجه شوم، مرا از اسارت ناخودآگاه در گذشته رها میسازد.
ما به راستی درک میکنیم که چیزی مهمتر از آنچه از آن میترسیم وجود دارد و نکته همینجاست. ما مهمتر از ترسهایمان هستیم و این معنای «شهامت» است. ما مجبوریم هر روز میان افسردگی و اضطراب یکی را انتخاب کنیم. افسردگی نتیجهی زخم «رشد فردیت» است. اضطراب از حرکت به سوی ناشناخته بر میخیزد. عبور از اضطراب لازم است، زیرا در آن امید شخص به نزدیک شدن به «فردیت» نهفته است. شهامت نتیجه عدم حضور ترس نیست، بلکه درک این موضوع است که برخی چیزها برایمان مهمتر از چیزی است که از آن میترسیم.
💎 @schematherapychannel