▫️


شنیدم که جمشید فرخ سرشت
به سرچشمه‌ای بر به سنگی نوشت

بر این چشمه چون ما بسی دم زدند
برفتند چون چشم بر هم زدند...


#سعدی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

‌﷽


فیض روح قدسی باز طبع مرده را جان داد
عندلیب نطقم را دستگاه دستان داد

بلبل غزل خوان را جای در گلستان داد
طوطی شکر خا را ره بشکرستان داد


#غروی_اصفهانی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

▫️


هرآنگه که گویی رسیدم به جای
نباید به گیتی مرا رهنمای

چنان دان که نادان‌ترین کس تُوِی
اگر پند دانندگان نشنوی


#فردوسی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

▫️


خرم آن روز که بودیم من و او با هم
کرده بودیم به سان تن و جان خو با هم

در میان من و او بود اگر فاصله‌ ای
اینقدر بود که بین گره و مو با هم


#صابر_همدانی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

‌﷽


دنیا چو رباط و ما در او مهمانیم
تا ظن نبری که ما در او می‌مانیم

در هر دو جهان خدای می‌ماند و بس
باقی همه کل من علیها فانیم


#باباافضل_کاشانی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

▫️


به هوا و هوس نکهت پیراهن تو
گر رود جان من از سینه فدای تن تو

عشق از آن غمزه چو تیغی به کف آورد ای دل
سرخود گر نکنی خون تو در گردن تو


#خیالی_بخارایی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

‌﷽


هر دل هوایی می‌کند هر سر در او سودا بَسی
دانی که جز لطفت مَرا دیگر نباشد هیچ‌کس

طوطی دل نالان شده اَندر هوای وصل تو
دلداده‌ی بیچاره‌ای تا چند باشد در قفس


#جهان_ملک_خاتون

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

‌﷽


گم‌گشتگان وادی جهل مرکبیم
راهی ز روی مرحمت ای رهنما، نما

ما را چو حاصلی نبود غیر معصیت
ای وای اگر دهی تو روز جزا، جزا

در دم چهار موجه دریای خون شود
در کشتی‌ای که نیست در آن ناخدا، خدا


#قصاب_کاشانی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

▫️


باران زده و وقت سرودن  با توست
چون برگ ، هوای پرگشودن با توست

آهسته بیا به دیدنم مثل نسیم
زیبایی پاییز به بودن با توست


#شهراد_میدری

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

▫️


عشق آمد و کرد خانه خالی
برداشته تیغ لاابالی

غم داد و دل از کنارشان برد
وز دل شدگی قرارشان برد

زان دل که به یکدیگر نهادند
در معرض گفتگو فتادند


#نظامی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

‌﷽


صبح آمده و هوا دل‌انگیز شده
برگ از تپش ترانه ، لبریز شده

با خط خوشش نوشته باران ، شعری
هر پنجره یک دفتر پاییز شده


#شهراد_میدری

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

▫️


ای دو زُلفت پر خم و چین چون کَمند
در کمندت صد هزاران دل به بند

دل شد آرام از لب و چشمت بلی
رام گردد طفل از بادام و قند


#بلند_اقبال

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

▫️


دنیی و عقبی دو شهر از کشور ما بیش نیست
زاده اقلیم عشقیم از دیار ما مَپُرس

زِ آتش غم شمع‌سان ناخُفته یکشب روز کن
یا زِ حال دیده شب زنده‌دار ما مَپُرس


#مشتاق_اصفهانی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

‌‌﷽


ای از نظاره‌ی تو خجل آفتابِ صبح
لعلت به‌خنده‌ی نمکین بُرده آبِ صبح

تابان ز جیب پیرهنت سینه‌ی چو سیم
چون روشنی روز سفید از نقاب صبح...


#بابافغانی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

▫️


بیماری شمع بین و آن مردن او
تب دارد و می‌رود عرق از تن او

بر شمع دلم سوخت که در بیماری
کس بر سر او نیست به جز دشمن او


#سلمان_ساوجی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─