نمیدانم اولین بار چه کسی در گوش ما خواند که باید همیشه برنده باشیم، در واقع به ما آموختند که با برنده شدن چیزهای زیادی را به دست میآوریم، مثل محبت، تحسین، توجه، احترام.
همین شد که ما از باختن ترسیدیم و به گمانم بازنده شدن ترسناک نیست، آنجا ترسناک میشود که ارادهی دوباره بلند شدن را از دست میدهیم و خودمان را سرزنش میکنیم. دروغ چرا صادقانه میگویم که من بیشتر باختهام تا برنده شوم و با هربار باختن چیزهایی را از دست دادهام آدمهایی را... حالا که سی و یک ساله هستم اما دیگر پذیرفتهام که این باختن حقیقت زندگیست، مثل مرگ که تلخ است اما واقعیت جهان است.
دیگر برایم مهم نیست که وقتی برنده میشوم کسی باشد که حلقهی گُلی به گردنم بیندازد و یا اگر ببازم، طردم کند. حالا میدانم که تنهای تنها باید با حقیقتِ برد و باخت کنار بیایم و برآیندش میشود زندگی من!
📚 اضطراب منزلت
👤 آلن دوباتن
🌹
همین شد که ما از باختن ترسیدیم و به گمانم بازنده شدن ترسناک نیست، آنجا ترسناک میشود که ارادهی دوباره بلند شدن را از دست میدهیم و خودمان را سرزنش میکنیم. دروغ چرا صادقانه میگویم که من بیشتر باختهام تا برنده شوم و با هربار باختن چیزهایی را از دست دادهام آدمهایی را... حالا که سی و یک ساله هستم اما دیگر پذیرفتهام که این باختن حقیقت زندگیست، مثل مرگ که تلخ است اما واقعیت جهان است.
دیگر برایم مهم نیست که وقتی برنده میشوم کسی باشد که حلقهی گُلی به گردنم بیندازد و یا اگر ببازم، طردم کند. حالا میدانم که تنهای تنها باید با حقیقتِ برد و باخت کنار بیایم و برآیندش میشود زندگی من!
📚 اضطراب منزلت
👤 آلن دوباتن
🌹
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✨✨✨✨✨
ره می سپاریم از تابستان به پاییز
🍂و اینک فصل رنگها
فصل عاشقی
🍂و فصل مهر و مهربانی
باهم
🍂دل به مهر میسپاریم...
امروز
با شفقت و مهربانی
اتفاقی خوب در زندگی همدیگر باشیم...
🌸 امروز ۱ مهر
#صبحتون_به_شادی
🌞
ره می سپاریم از تابستان به پاییز
🍂و اینک فصل رنگها
فصل عاشقی
🍂و فصل مهر و مهربانی
باهم
🍂دل به مهر میسپاریم...
امروز
با شفقت و مهربانی
اتفاقی خوب در زندگی همدیگر باشیم...
🌸 امروز ۱ مهر
#صبحتون_به_شادی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
✨✨
حالت ایدهآل این است که نفوذناپذیرتر باشیم. اگر مورد بیاعتنایی و بیتوجهی و تمسخر قرار گرفتیم یا تحسین شدیم، قرص و محکم بمانیم.
اگر کسی تعریف فریبندهای از ما کرد، بیجهت اغفال نشویم و اگر خودمان تحسین منصفانهای از خودمان کردیم و به ارزشمان پی بردیم، اشارۀ یک نفر دیگر به بیاهمیت بودن ما آسیبی به ما وارد نکند. ارزش خودمان را بدانیم.
#اضطراب_منزلت📕
#آلن_دوباتن🖊
حالت ایدهآل این است که نفوذناپذیرتر باشیم. اگر مورد بیاعتنایی و بیتوجهی و تمسخر قرار گرفتیم یا تحسین شدیم، قرص و محکم بمانیم.
اگر کسی تعریف فریبندهای از ما کرد، بیجهت اغفال نشویم و اگر خودمان تحسین منصفانهای از خودمان کردیم و به ارزشمان پی بردیم، اشارۀ یک نفر دیگر به بیاهمیت بودن ما آسیبی به ما وارد نکند. ارزش خودمان را بدانیم.
#اضطراب_منزلت📕
#آلن_دوباتن🖊
Forwarded from 🍃معنا🍃 (𝒻𝒶𝓇𝓃𝑜𝑜𝓈𝒽 𝒶𝒻𝓏𝒶𝓁𝒾𝒻𝒶𝓇)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زندگی موسیقی گنجشک هاست
زندگی "باغ تماشای خداست"
زندگی یعنی همین پروازها
صبح ها
لبخندها
آوازها ...
صبح پاییزیتون بخیر 🍂
زندگی "باغ تماشای خداست"
زندگی یعنی همین پروازها
صبح ها
لبخندها
آوازها ...
صبح پاییزیتون بخیر 🍂
@ExistentialMeaningTherapist
اضطراب واکنش بیمناک ما به جهانی است که بنا نیست ژرفترین نیازهای ما را برآورد؛ حاصل تحلیل اضطراب چشماندازی تراژیک از هستی است. اضطراب سیر پیشروی زندگی ما را از یک ناکامی واقعی به ناکامیهای فرضی دیگر رقم میزند، با به یاد آوردن تروماهای گذشته و فعال کردن ترسهای قدیمی در این فرآیند.
اضطراب همچون خودشناسی بر ما ظاهر میشود، زیرا از طریق تجربه اضطراب است که ما حضور تعارض و کشمکش را در روانمان تشخیص میدهیم و میفهمیم که ما در خانهای تکهتکه به سر میبریم نه در خانهای یکپارچه؛ میفهمیم که سرکوب در درونمان به کمین نشسته است؛ میفهمیم که در سرگذشتمان ناکامیهایی را از سر گذراندهایم که از تکرارشان در زندگیمان هراس داریم؛ و میفهمیم خطری آشنا و بااینحال دیرینه همواره زندگیمان را به شکلی پیشگویانه و رعبآور تهدید میکند.
اگر بتوانیم آن امنیت خیالی، امنیتی را که همچون خاطرهای تلخ به یاد میآوریم و جهان دیگر نمیتواند برایمان فراهمش کند، برای همیشه کنار بگذاریم، آنگاه دریافتهایم که چگونه از اضطرابهایمان در «خود»های در حال تکاملمان بهره بجوییم.
🪴
اضطراب همچون خودشناسی بر ما ظاهر میشود، زیرا از طریق تجربه اضطراب است که ما حضور تعارض و کشمکش را در روانمان تشخیص میدهیم و میفهمیم که ما در خانهای تکهتکه به سر میبریم نه در خانهای یکپارچه؛ میفهمیم که سرکوب در درونمان به کمین نشسته است؛ میفهمیم که در سرگذشتمان ناکامیهایی را از سر گذراندهایم که از تکرارشان در زندگیمان هراس داریم؛ و میفهمیم خطری آشنا و بااینحال دیرینه همواره زندگیمان را به شکلی پیشگویانه و رعبآور تهدید میکند.
اگر بتوانیم آن امنیت خیالی، امنیتی را که همچون خاطرهای تلخ به یاد میآوریم و جهان دیگر نمیتواند برایمان فراهمش کند، برای همیشه کنار بگذاریم، آنگاه دریافتهایم که چگونه از اضطرابهایمان در «خود»های در حال تکاملمان بهره بجوییم.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🍂
برای هم نسلان ما پاییز خیلی متفاوت بود. برای ما شروع مدرسه ای بود که هم بعد از سه ماه دلتنگش شده بودیم و هم دوباره از خواب صبحگاهی دل کندنش برایمان زجرآور بود.
بوی کتاب های نو که معمولا دو سه هفته بعد از شروع مدرسه می رسید و منگنه کردن و جلد نایلونی برای کتاب ها جزو واجبات بود.
همشاگردیهای تازه و معلم جدیدی که سعی می کردیم نقاط ضعف و راه های دست انداختنش را یاد بگیریم.
خرید لوازم التحریر هم داستانی داشت.
در شهر ما شرکت تعاونی بود که ارزان تر از بقیه جاها لوازم التحریر را می فروخت و ساعت ها بایستی در صف می ایستادیم تا دفتر با نقش معروف تعلیم و تعلم عبادت است و آن آدمک پیکسلی و خودکار بیک و مداد سوسماری و پاک کن دورنگ آبی و قرمز که هیچ وقت نفهمیدیم قسمت آبی اش به چه دردی می خورد را ارزان تربخریم.(البته می گفتند قسمت آبی اش برای پاک کردن خودکار است که هر وقت امتحان کردیم منجر به سوراخ شدن کاغذ شد و نه پاک شدن نوشته)
تلویزیون هم همه کارتون های خوبش را از پاییز شروع می کرد و حرص ما ازاینکه چرا تابستان اینها رو پخش نمی کردید؟
روز پخش دکتر ارنست و مهاجران و پینوکیو را هنوز به خاطر دارم و دیدن کارتن همراه با استرس مشقهای پرحجمی که باید به فردا می رساندیمشان.
برای من پاییز چند خاطره اختصاصی هم دارد. پسته تازه هایی که از اقوام و دوستان می رسید و ما مامور پوست کندن آنها بودیم و اینقدر فراوان بود که به همسایه ها هم سهم می رسید. مثل الان نبود که همه حساب و کتاب کنند قیمت پسته را و بذل و بخشش آن را محدود به نزدیکان و در حد تحفه کنند.
گونی گونی پسته می رسد و ما نگران و ناراحت از اینکه چطوری باید این همه پسته را پوست بکنیم.
مادر هم پسته های پوست کنده شده را در آفتاب خشک می کرد و پسته خشک سال و آجیل عید هم تامین می شد.
در پاییز آن روزها انار هم فراوان می شد و من یادم نمی آید هیچ وقت انار را از میوه فروشی خریده باشیم.
بذل اقوام و دوستان بود که می رسید و مادر که انارهایی که داشت خشک می شد را دانه می کرد و ما هم دور از چشم مادر تازه ترهایش را آب لمبو می کردیم و هیچ وقت هم درست و حسابی نتوانمستیم آب انار رادربیاوریم و همیشه مزه تلخ و گس گوشت هایش بود که نصیبمان می شد.
درختهای انگور خانه(به قول کرمانی ها رز) هم آخرین انگورهایشان را به ما می بخشیدند و کم کم برگ های خشکشان و انگور های کشکمش شدهشان به زمین می ریخت و جمعه های ما را خراب می کرد که باید حیاط را میان آن موزاییک های ناهموار و درب و داغون جارو می زدیم و برگ ها را می زدودیم.
یکی از تفریحات من هم سوزاندن این برگ ها با ذره بینی بود که به دست آورده بودم و از آخرین رمق های خورشید استفاده می کردم تا برگ ها را بسوزانم و چه بوی دلپذیری بلند می شد از برگ تاک وقتی می سوخت.
حوض حیاط که تابستان ها پررونق بود خالی می شد و کم کم توالت انتهای حیاط متروک می شد و ما مجوز می یافتیم تا از توالت داخل منزل استفاده کنیم. در نسل ما همه چیز طبقاتی بود و طبقه ای که استفاده از همه امکانات منزل برایش مجاز بود مهمان بود.
اتاق مهمانی، ظرف های مهمانی، خوراکی های ویژه مهمان، غذاهای خاص مهمان، حتی توالت هم برا مهمانان مجاز بود غیر از زمستان که دیگر اگر هم می خواستی از توالت روی حیاط استفاده کنی نمی توانستی چون آب داخل لوله ها یخ می زد.
کرمانی ها خوب می دانند که کویر بهار و پاییز بسیار کوتاهی دارد و سریع تابستان و زمستان می شود. نیمه های پاییز کم کم چراغ علاءالدین به میدان می آمد و سرمای سخت کویر را کمی قابل تحمل تر می کرد و ما که بایستی پیت نفتی را پر می کردیم و محال بود نفت روی دستمان نریزد و دستانمان بوی گند و رنگ سفید نگیرد. به همین دلیل در خانه ما آوردن نفت نوبتی
بود و همیشه سر اینکه نوبت کیست دعوا.
اون روزها ما مثل امروزی ها نبودیم و نه به خنکی در تابستان عادت داشتیم و نه گرما در زمستان. پذیرفته بودیم که زمستان یعنی سرما و لرز و تحمل سرماخوردگی های گاه و بیگاه که منتهی می شد به آمپول پنی سیلین دردآور و بینی ما که همیشه فعال بود و دستمال های پارچه ای که هیچ وقت نبایستی لای آن را نگاه می کردیم.
از سختی ها و گرفتاری های دوران کودکیمان گفتم ولی آنچه که اون روزها رو در ذهن ما ماندگار کرده اینها نبود.
صفا و صمیمت بود، عدالت بود، همدلی مردم در همه کمبودها و مشکلات بود.
همسایه های عزیزتر از فامیل بود و عشقی بود که همه مصائب را شیرین می کرد.
🪴
برای هم نسلان ما پاییز خیلی متفاوت بود. برای ما شروع مدرسه ای بود که هم بعد از سه ماه دلتنگش شده بودیم و هم دوباره از خواب صبحگاهی دل کندنش برایمان زجرآور بود.
بوی کتاب های نو که معمولا دو سه هفته بعد از شروع مدرسه می رسید و منگنه کردن و جلد نایلونی برای کتاب ها جزو واجبات بود.
همشاگردیهای تازه و معلم جدیدی که سعی می کردیم نقاط ضعف و راه های دست انداختنش را یاد بگیریم.
خرید لوازم التحریر هم داستانی داشت.
در شهر ما شرکت تعاونی بود که ارزان تر از بقیه جاها لوازم التحریر را می فروخت و ساعت ها بایستی در صف می ایستادیم تا دفتر با نقش معروف تعلیم و تعلم عبادت است و آن آدمک پیکسلی و خودکار بیک و مداد سوسماری و پاک کن دورنگ آبی و قرمز که هیچ وقت نفهمیدیم قسمت آبی اش به چه دردی می خورد را ارزان تربخریم.(البته می گفتند قسمت آبی اش برای پاک کردن خودکار است که هر وقت امتحان کردیم منجر به سوراخ شدن کاغذ شد و نه پاک شدن نوشته)
تلویزیون هم همه کارتون های خوبش را از پاییز شروع می کرد و حرص ما ازاینکه چرا تابستان اینها رو پخش نمی کردید؟
روز پخش دکتر ارنست و مهاجران و پینوکیو را هنوز به خاطر دارم و دیدن کارتن همراه با استرس مشقهای پرحجمی که باید به فردا می رساندیمشان.
برای من پاییز چند خاطره اختصاصی هم دارد. پسته تازه هایی که از اقوام و دوستان می رسید و ما مامور پوست کندن آنها بودیم و اینقدر فراوان بود که به همسایه ها هم سهم می رسید. مثل الان نبود که همه حساب و کتاب کنند قیمت پسته را و بذل و بخشش آن را محدود به نزدیکان و در حد تحفه کنند.
گونی گونی پسته می رسد و ما نگران و ناراحت از اینکه چطوری باید این همه پسته را پوست بکنیم.
مادر هم پسته های پوست کنده شده را در آفتاب خشک می کرد و پسته خشک سال و آجیل عید هم تامین می شد.
در پاییز آن روزها انار هم فراوان می شد و من یادم نمی آید هیچ وقت انار را از میوه فروشی خریده باشیم.
بذل اقوام و دوستان بود که می رسید و مادر که انارهایی که داشت خشک می شد را دانه می کرد و ما هم دور از چشم مادر تازه ترهایش را آب لمبو می کردیم و هیچ وقت هم درست و حسابی نتوانمستیم آب انار رادربیاوریم و همیشه مزه تلخ و گس گوشت هایش بود که نصیبمان می شد.
درختهای انگور خانه(به قول کرمانی ها رز) هم آخرین انگورهایشان را به ما می بخشیدند و کم کم برگ های خشکشان و انگور های کشکمش شدهشان به زمین می ریخت و جمعه های ما را خراب می کرد که باید حیاط را میان آن موزاییک های ناهموار و درب و داغون جارو می زدیم و برگ ها را می زدودیم.
یکی از تفریحات من هم سوزاندن این برگ ها با ذره بینی بود که به دست آورده بودم و از آخرین رمق های خورشید استفاده می کردم تا برگ ها را بسوزانم و چه بوی دلپذیری بلند می شد از برگ تاک وقتی می سوخت.
حوض حیاط که تابستان ها پررونق بود خالی می شد و کم کم توالت انتهای حیاط متروک می شد و ما مجوز می یافتیم تا از توالت داخل منزل استفاده کنیم. در نسل ما همه چیز طبقاتی بود و طبقه ای که استفاده از همه امکانات منزل برایش مجاز بود مهمان بود.
اتاق مهمانی، ظرف های مهمانی، خوراکی های ویژه مهمان، غذاهای خاص مهمان، حتی توالت هم برا مهمانان مجاز بود غیر از زمستان که دیگر اگر هم می خواستی از توالت روی حیاط استفاده کنی نمی توانستی چون آب داخل لوله ها یخ می زد.
کرمانی ها خوب می دانند که کویر بهار و پاییز بسیار کوتاهی دارد و سریع تابستان و زمستان می شود. نیمه های پاییز کم کم چراغ علاءالدین به میدان می آمد و سرمای سخت کویر را کمی قابل تحمل تر می کرد و ما که بایستی پیت نفتی را پر می کردیم و محال بود نفت روی دستمان نریزد و دستانمان بوی گند و رنگ سفید نگیرد. به همین دلیل در خانه ما آوردن نفت نوبتی
بود و همیشه سر اینکه نوبت کیست دعوا.
اون روزها ما مثل امروزی ها نبودیم و نه به خنکی در تابستان عادت داشتیم و نه گرما در زمستان. پذیرفته بودیم که زمستان یعنی سرما و لرز و تحمل سرماخوردگی های گاه و بیگاه که منتهی می شد به آمپول پنی سیلین دردآور و بینی ما که همیشه فعال بود و دستمال های پارچه ای که هیچ وقت نبایستی لای آن را نگاه می کردیم.
از سختی ها و گرفتاری های دوران کودکیمان گفتم ولی آنچه که اون روزها رو در ذهن ما ماندگار کرده اینها نبود.
صفا و صمیمت بود، عدالت بود، همدلی مردم در همه کمبودها و مشکلات بود.
همسایه های عزیزتر از فامیل بود و عشقی بود که همه مصائب را شیرین می کرد.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🌸
این اعجابآور است که زندگی چگونه پیرامون معیارهایی که برای خود در نظر میگیرید، جمع و جور میشود.
بعضیها فکر میکنند قربانی رفتار بقیه هستند؛ ولی در واقع این ما هستیم که نوع رفتار کردن دیگران را با خود کنترل میکنیم،
اگر فضای احساسی، ذهنی و جنسی خود را محافظت کنید، میتوانید در عوض زندگیِ در آشوب و استرس و اضطرابی که دنیا به سوی شما پرتاب میکند در آرامش و آسودگی زندگی کنید.
#اثر_مرکب📕
#دارن_هاردی🖊
این اعجابآور است که زندگی چگونه پیرامون معیارهایی که برای خود در نظر میگیرید، جمع و جور میشود.
بعضیها فکر میکنند قربانی رفتار بقیه هستند؛ ولی در واقع این ما هستیم که نوع رفتار کردن دیگران را با خود کنترل میکنیم،
اگر فضای احساسی، ذهنی و جنسی خود را محافظت کنید، میتوانید در عوض زندگیِ در آشوب و استرس و اضطرابی که دنیا به سوی شما پرتاب میکند در آرامش و آسودگی زندگی کنید.
#اثر_مرکب📕
#دارن_هاردی🖊
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
1. روز تولد دیگران را به خاطر داشته باش.
2. حداقل سالی یکبار طلوع آفتاب رو تماشا کن.
3. برای فردات برنامهریزی کن
4. وقت شناس باش
5. بدان در چهوقت باید سکوت کنی.
6. زیر دوش آب برای خودت آواز بخون
7. از حدی که لازم است، مهربان تر باش
8. برای هر مناسبت کوچیک جشن بگیر.
9. متواضع و فروتن باش
10. همیشه در حال آموختن باش.
11. آنچه میدانی به دیگران بیاموز
12. روز تولدت یک درخت بکار
13. دوستان جدید پیدا کن اما دوستان قدیمی را از یاد نبر
14. به دیگران متکی نباش
15. رازدار باش
16. فرصت لذت بردن از خوشیهایت را به بعد موکول نکن
17. اشتباههات رو بپذیر
18. شجاع باش، حتی اگر نیستی، وانمود کن که هستی؛ هیچکس نمیتواند تفاوت این دو را تشخیص دهد!
19. به بچه هایت بگو که آنها فوقالعادهاند.
20. سحرخیز باش.
21. وقتی عصبانی هستی سراغ کاری نرو.
22. بهترین دوستِ همسرت باش
23. تا وقتی شغلی پیدا نکردی، شغل فعلیت رو از دست نده
24. برای تمام موجودات زنده ارزش قائل باش
25. شکست رو بپذیر
26. هرگز به کسی نگو خسته و افسرده بهنظر میاد
27. به قولت وفادار باش
28. زندگی رو سخت نگیر.
29. انتظار نداشته باش که پول برات خوشبختی بیاره
30. خودت رو دست کم نگیر
📚
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
انسانهایی که زیبا فکر میکنند.
با دیگران با محبت رفتار می کنند...
شکرگزار هستند...
خودشان را دوست دارند...
به زندگی لبخند می زنند...
و بخشنده هستند...
انسانهاییکه حتی در بدترین شرایط
و رویدادها، سعی میکنند جنبه مثبت
قضایا را پیدا کنند و ببینند...
انسانهایی که با جنس زندگی و عشق
هماهنگ هستند، و همیشه، در هر مکانی
بذر امید و شادی می پاشند...
اینگونه افراد مغناطیس عشق هستند
و مغناطیس عشق، جاذبهای قوی دارد...
و هر چیز زیبایی را به سمت خودشان
جذب می کند...
📚
با دیگران با محبت رفتار می کنند...
شکرگزار هستند...
خودشان را دوست دارند...
به زندگی لبخند می زنند...
و بخشنده هستند...
انسانهاییکه حتی در بدترین شرایط
و رویدادها، سعی میکنند جنبه مثبت
قضایا را پیدا کنند و ببینند...
انسانهایی که با جنس زندگی و عشق
هماهنگ هستند، و همیشه، در هر مکانی
بذر امید و شادی می پاشند...
اینگونه افراد مغناطیس عشق هستند
و مغناطیس عشق، جاذبهای قوی دارد...
و هر چیز زیبایی را به سمت خودشان
جذب می کند...
📚
فروید چه چیزی از عشق به ما یاد داد؟ اینکه عشق از وابستگی شروع میشود، اینکه شروع عشق از مادری است که قدرتمندتر از ما، اما عاشق ماست، کسی که عاشق همه دنیای نوزاد است، و کسی که بهعنوان منبع تغذیه، امنیت و لذت باقی میماند. تمام آسیبشناسیهای عشق از این وضعیت اولیه نابرابرِ وابستگی شرح و بسط مییابند. عشق مادرانه، اگر بناست که در نوع خود خوب باشد، هم باید از سوءاستفاده مادر از قدرت بسیار برترش جلوگیری کند و هم از آن ایثار و ازخودگذشتگی همهجانبهای که نوزاد را به یک فرد مستبد تبدیل میکند.
عشق بین دو نفر، که یکی از دیگری قدرتمندتر است، در نوع خود عشق خوبی است، اگر فرد ضعیفتر را برای رابطه عاشقانه میان دو فرد برابر آماده سازد. اما زمانی که این عشق منجر به تحمل وابستگی نابرابر مداوم و طولانیمدت شود، یا بهجای آمادگی برای وابستگی متقابل و برابر به ترس از هرگونه وابستگی منجر گردد، آنگاه این عشق یک شکست محسوب میشود.
🌹
عشق بین دو نفر، که یکی از دیگری قدرتمندتر است، در نوع خود عشق خوبی است، اگر فرد ضعیفتر را برای رابطه عاشقانه میان دو فرد برابر آماده سازد. اما زمانی که این عشق منجر به تحمل وابستگی نابرابر مداوم و طولانیمدت شود، یا بهجای آمادگی برای وابستگی متقابل و برابر به ترس از هرگونه وابستگی منجر گردد، آنگاه این عشق یک شکست محسوب میشود.
🌹
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✨✨✨✨✨
عذرخواهی از فرزندتان اقتدار را تضعیف نمیکند بلکه باعث تقویت رابطه میشود
به عنوان والدین، ما میخواهیم فرزندانمان به احساسات دیگران احترام بگذارند و وقتی اشتباه میکنند سریعاً به آن اعتراف کنند.
ما میخواهیم آنها عذرخواهی صادقانهای داشته باشند و از اشتباهات خود درس بگیرند.
اما آیا در واقعیت والدین از فرزندانشان عذرخواهی میکنند؟
به نظر میرسد بیشتر بزرگسالان احساس میکنند از کودکان خود، برتر هستند و بنابراین حتی وقتی بزرگسال کار اشتباهی انجام داده است، عذرخواهی به آنها بدهکار نیستند. بزرگسالان نگرانند که اگر به اشتباه خود در قبال کودکی اعتراف کنند، این به نوعی اقتدار آنها را تضعیف میکند.
یا احساس میکنند هر کاری که انجام دادهاند موجه بوده است زیرا کودک آنها را به این رفتار سوق داده است،
بنابراین نباید مجبور به عذرخواهی شوند.
همه این باورها نادرست هستند و با پیروی از این باورها، به رابطه خود با فرزندانمان آسیب میرسانیم و درسهایی را که فرزندانمان میتوانند صرفاً با گفتن "ببخشید" از ما بیاموزند، از دست می دهیم.
✅
عذرخواهی از فرزندتان اقتدار را تضعیف نمیکند بلکه باعث تقویت رابطه میشود
به عنوان والدین، ما میخواهیم فرزندانمان به احساسات دیگران احترام بگذارند و وقتی اشتباه میکنند سریعاً به آن اعتراف کنند.
ما میخواهیم آنها عذرخواهی صادقانهای داشته باشند و از اشتباهات خود درس بگیرند.
اما آیا در واقعیت والدین از فرزندانشان عذرخواهی میکنند؟
به نظر میرسد بیشتر بزرگسالان احساس میکنند از کودکان خود، برتر هستند و بنابراین حتی وقتی بزرگسال کار اشتباهی انجام داده است، عذرخواهی به آنها بدهکار نیستند. بزرگسالان نگرانند که اگر به اشتباه خود در قبال کودکی اعتراف کنند، این به نوعی اقتدار آنها را تضعیف میکند.
یا احساس میکنند هر کاری که انجام دادهاند موجه بوده است زیرا کودک آنها را به این رفتار سوق داده است،
بنابراین نباید مجبور به عذرخواهی شوند.
همه این باورها نادرست هستند و با پیروی از این باورها، به رابطه خود با فرزندانمان آسیب میرسانیم و درسهایی را که فرزندانمان میتوانند صرفاً با گفتن "ببخشید" از ما بیاموزند، از دست می دهیم.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
✨
سلامت یعنی
توانایی لذتبردن از زندگی،
حرکت با انرژی، و داشتن ذهنی آرام ...
برای رسیدن به آن
به تغذیه و کیفیت خوابتان اهمیت بدهید
کمی بیشتر بر تنفستان تمرکز کنید
ذهنتان را به چالش بکشید
با جسم و خصوصا روانتان
مهربانتر گفتگو و برخورد کنید
سلامتی هدیهای نیست که
یکباره به ما داده شود،
بلکه نتیجه انتخابهای هر روز ماست....
#ماندانا_قیاسی
🪴
سلامت یعنی
توانایی لذتبردن از زندگی،
حرکت با انرژی، و داشتن ذهنی آرام ...
برای رسیدن به آن
به تغذیه و کیفیت خوابتان اهمیت بدهید
کمی بیشتر بر تنفستان تمرکز کنید
ذهنتان را به چالش بکشید
با جسم و خصوصا روانتان
مهربانتر گفتگو و برخورد کنید
سلامتی هدیهای نیست که
یکباره به ما داده شود،
بلکه نتیجه انتخابهای هر روز ماست....
#ماندانا_قیاسی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صبح را با دیدن زیبایی ها شروع کن
خودت را در آینه ببین... تو زیبایی، خداوند در تو حضور دارد و هر چیزی که خدا در آن باشد زیباست.... 🍀
صبح بخیر 💛
خودت را در آینه ببین... تو زیبایی، خداوند در تو حضور دارد و هر چیزی که خدا در آن باشد زیباست.... 🍀
صبح بخیر 💛
ما ممکن است، در سطح هشیار یا ناهشیار، احساسات و نیتهایی را به دیگران نسبت دهیم که در واقع متعلق به آنها نیست. تصور میکنیم جای دیگران هستیم و آنها را بهخوبی میشناسیم. اما در حقیقت، این احساسات و نیتهای خود ماست که به دیگران فرافکنی میکنیم. این پدیده از کودکی همراه ماست: مثل زمانهایی که صفتی را به کودک دیگری نسبت میدادیم و او در جواب میگفت: «آینه! آینه!» به این معنا که در آینه میتوانی آن چیزی را که به من نسبت دادی ببینی.
#ویرژینی_مگله 🖊
#فرافکنی📕
✅
#ویرژینی_مگله 🖊
#فرافکنی📕
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
✨✨✨✨✨
✅بازی عالی برای کودکانی که عادت به دست بلند کردن به دیگران یا پرت کردن اشیا دارند.
بازی دست های مهربون
1️⃣ شروع با گفتگو
به کودک بگو: «دستها برای کمک و مهربونی هستن، نه برای زدن.»
روی یک دستش عکس قلب و روی دست دیگه ش لبخند نقاشی کنید
2️⃣ نمایش حرکات مثبت
با دستت بغل کردن، ناز کردن یا کمک کردن رو اجرا کن.
3️⃣ بازی تقلیدی
از کودک بخواه حرکات رو تقلید کنه و با صدای بلند بگه: «دست مهربون!»
4️⃣ توقف در حرکت منفی
وقتی میگی «زدن»، کودک باید سریع بگه «نه!» و علامت توقف نشون بده.
5️⃣ تکرار روزانه
این بازی رو روزی چند دقیقه انجام بده تا به عادت تبدیل بشه.
6️⃣ تشویق رفتار خوب
هر بار کودک دستش رو برای مهربونی استفاده کرد، تحسینش کنید
🪴
✅بازی عالی برای کودکانی که عادت به دست بلند کردن به دیگران یا پرت کردن اشیا دارند.
بازی دست های مهربون
1️⃣ شروع با گفتگو
به کودک بگو: «دستها برای کمک و مهربونی هستن، نه برای زدن.»
روی یک دستش عکس قلب و روی دست دیگه ش لبخند نقاشی کنید
2️⃣ نمایش حرکات مثبت
با دستت بغل کردن، ناز کردن یا کمک کردن رو اجرا کن.
3️⃣ بازی تقلیدی
از کودک بخواه حرکات رو تقلید کنه و با صدای بلند بگه: «دست مهربون!»
4️⃣ توقف در حرکت منفی
وقتی میگی «زدن»، کودک باید سریع بگه «نه!» و علامت توقف نشون بده.
5️⃣ تکرار روزانه
این بازی رو روزی چند دقیقه انجام بده تا به عادت تبدیل بشه.
6️⃣ تشویق رفتار خوب
هر بار کودک دستش رو برای مهربونی استفاده کرد، تحسینش کنید
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
برای اینکه اعتماد به نفس داشته باشیم، با تمام قوای خود زندگی کنیم و در مورد خودمان احساس خوبی داشته باشیم، چه باید بکنیم؟
باید اعتماد به نفس خود را بازسازی کنیم؛ و این کار را با بهبود بخشیدن عزت نفس مان آغاز کنیم. باید یاد بگیریم هر آنچه هستیم؛ اعم از گذشته مان، اشتباهات مان، بد گمانی های مان، ضعف هایمان و ترس های مان را دوست بداریم حتی بیش از آن که یاد بگیریم خودمان را دوست داشته باشیم، بایدبه عشق همچون یک آرمان بنگریم. باید جنگجویان عشق باشیم.
باید برای خودمان بجنگیم و پای آنچه هستیم و آنچه می خواهیم باشیم، بایستیم.
باید به جای قربانی بودن، جنگجو باشیم، و به جای دنباله روی، مبارزه کنیم.
📚 شجاعت
👤 دبی فورد
🌹
باید اعتماد به نفس خود را بازسازی کنیم؛ و این کار را با بهبود بخشیدن عزت نفس مان آغاز کنیم. باید یاد بگیریم هر آنچه هستیم؛ اعم از گذشته مان، اشتباهات مان، بد گمانی های مان، ضعف هایمان و ترس های مان را دوست بداریم حتی بیش از آن که یاد بگیریم خودمان را دوست داشته باشیم، بایدبه عشق همچون یک آرمان بنگریم. باید جنگجویان عشق باشیم.
باید برای خودمان بجنگیم و پای آنچه هستیم و آنچه می خواهیم باشیم، بایستیم.
باید به جای قربانی بودن، جنگجو باشیم، و به جای دنباله روی، مبارزه کنیم.
📚 شجاعت
👤 دبی فورد
🌹
کتاب انسان در جستجوی معنا از ویکتور فرانکل میگه ما آدما تو سخت ترین شرایط هم میتونیم معنا پیدا کنیم. اینو دکتری میگه که خودش توی اردوگاه مرگ نازی ها زندانی بوده اسمش ویکتور فرانکل بود توی اون جهنم واقعی وقتی همه امیدها رو ازت میگیرن وقتی هر لحظه ممکنه بمیری یه چیزی هست که نجاتت میده
اینکه بدونی برای چی داری زنده میمونی فرانکل میگه ما نمیتونیم همیشه اتفاقاتی که برامون می افته رو کنترل کنیم ولی میتونیم انتخاب کنیم که چطور بهشون واکنش نشون بدیم اونایی که به معنا داشتن مثلاً عشق به خانواده به هدف مهم یا حتی نوشتن به کتاب زنده موندن
چون ذهن و روحشون قوی تر از بدنشون بود. کتاب میگه رنج وقتی قابل تحمله که «معنا» داشته باشه حتی توی تاریکی مطلق اگه یه نور کوچیک تو ذهنت باشه میتونی راهتو پیدا کنی.
#خلاصه_کتاب
✅
کتاب انسان در جستجوی معنا از ویکتور فرانکل میگه ما آدما تو سخت ترین شرایط هم میتونیم معنا پیدا کنیم. اینو دکتری میگه که خودش توی اردوگاه مرگ نازی ها زندانی بوده اسمش ویکتور فرانکل بود توی اون جهنم واقعی وقتی همه امیدها رو ازت میگیرن وقتی هر لحظه ممکنه بمیری یه چیزی هست که نجاتت میده
اینکه بدونی برای چی داری زنده میمونی فرانکل میگه ما نمیتونیم همیشه اتفاقاتی که برامون می افته رو کنترل کنیم ولی میتونیم انتخاب کنیم که چطور بهشون واکنش نشون بدیم اونایی که به معنا داشتن مثلاً عشق به خانواده به هدف مهم یا حتی نوشتن به کتاب زنده موندن
چون ذهن و روحشون قوی تر از بدنشون بود. کتاب میگه رنج وقتی قابل تحمله که «معنا» داشته باشه حتی توی تاریکی مطلق اگه یه نور کوچیک تو ذهنت باشه میتونی راهتو پیدا کنی.
#خلاصه_کتاب
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
